نام پژوهشگر: محمد رضا اولیاء
مصطفی صیرفیان پور محمد رضا اولیاء
از منظر فلسفه و عرفان اسلامی، خلقت، خصلت طیف گونه یا تغییر تدریجی و پیوسته دارد؛ خصلتی که در دو ساحت ظرف و مظروف معماری نیز رواست. جامع? (مظروف معماری) امروز، بر خلاف جامع? هم گن و پیوست? دی روز، دچار انقطاع شده است؛ انقطاع در دو ساحت زمان و مکان؛ انقطاع مردم از گذشت? خود(گسست نسل ها) و از یک دیگر. این انقطاع در حد فاصل خانواده هسته ای و جامعه رخ داده است و ایجاد پیوستگی، معلول جاری شدن مفهوم تدریج در روابط افراد جامعه است. برای تحقق این امر، حلقه ای مولد، ولی مفقوده وجود دارد که مرتبه ای دیگر از مراتب اجتماعی است؛ «خانواد? گسترده». این رساله، تلاشی است در جهت احیای شیوه زندگی خانواده گسترده، به عنوان مرتبه ای از جامعه، که زنده است و بستر پیوستگی و زندگی را در جامعه فراهم می آورد. با توجه به علل افول خانواده گسترده، ایدئوگرام خان? این خانواده، با نظر به سرمشق درخت شکل گرفته است. درخت برای میوه، دو منبع تغذیه فراهم آورده؛ ریشه، به عنوان منبع تغذی? مشترک؛ و تغذی? مستقیم و مستقل، از آفتاب و هوا. حیاط نیز منبع تغذی? خانه است. در هر خان? جزء، حدفاصل دو حیاط خلوت و حیاط جمع، طیف فضاها از خلوت تا جمع سامان می گیرند و خانه ها در حیاط مشترک به وحدت می رسند. در ارتباط فضای باز با فضای بسته، طیفی دیگر مطرح می شود با عنوان طیف محصوریت، که تبدیل فضای بسته به فضای باز را در طریقی تدریجی پیش نهاد می کند. امری که باعث پیوستگی فضا می شود. این تحقیق، به خصیصه مهم خانه ایرانی، که همانا حالات میانی فراموش شده در مظروف و ظرف معماری است، توجه دارد. خصیصه ای که سبب پیوستگی، در هریک از این دو ساحت و هم چنین این دو ساحت با یک دیگر است.
سمانه سالک محمد رضا اولیاء
چکیده متن پیش رو تحقیقی است در باب تأثیر پدیده مهم و پیچیده فرهنگ و نیز شرایط اجتماع در طراحی و ساخت خانه ایرانی. خانه پدیده ای است ساده و در عین حال فضایی چند ساحتی و حاصل کنش عوامل گوناگون که فرهنگ و اجتماع در شکل دهی آن سهمی بزرگ دارند. این اثرپذیری در جوامع سنتی بسیار بیش از امروز بوده که نتیجه، همسازی بیشتر با ساکنان و شرایط آن ها بوده است. امری که هرچند دیگر کمتر در نظر گرفته می شود اما شناخت آن در گذشته می تواند زمینه ساز به کار گیری آن در اکنون باشد. با توجه به گستردگی مفهوم فرهنگ، در این پژوهش تنها عوامل اعتقادی، شامل مذهب و باورها در کنار برخی مسائل اجتماعی در نظر گرفته شده است. اصفهان دوره صفوی به دلیل پایتختی در دوره بهبود شرایط سیاسی و اقتصادی ایران و زندگی اقوام و ادیان گوناگون در آن، نمونه ای مناسب برای بررسی و مقایسه نمود عقاید و شرایط اقشار مختلف در خانه ها است که هدف این پژوهش می باشد. به این منظور سه پرسش طرح شد؛ تأثیر شرایط اجتماعی- اعتقادی در تدوین فضا و اجزای خانه های دوره صفوی اصفهان چگونه بوده است؟ عوامل اجتماعی و اعتقادی موثر بر معماری مسکونی جامعه عصر صفوی چه مواردی بوده اند؟ و چه تفاوت هایی در ساختار و جزئیات خانه های ارامنه، کلیمیان و زرتشتیان در مقایسه با مسلمانان دیده می شود؟ اعتقاد و باور، ارزش ها و ضد ارزش ها را مشخص نموده و روش زندگی و شخصیت اجتماعی افراد یک جامعه را شکل می دهد. این گونه است که به شکلی ناخودآگاه در رفتار و کنش انسان که معماری نیز برآیندی از آن است تأثیر می گذارد. شرایط اجتماعی زمان و فرد نیز به فضا شکل می دهد؛ و خانه های ایرانی بازتاب تمامی این عوامل بودند. بودن از هر قشر و دین، به معنای داشتن سرایی با تفاوت های جزئی و کلی با دیگران بود. این پژوهش با روش تاریخی و توصیفی و با هدف توسعه ای و با بهره از اسناد، مطالعه میدانی و مصاحبه انجام شده؛ و در نهایت طبق روشی کیفی و از طریق مقایسه و تفسیر تحلیل شده است. نتایج به سه بخش کلی تقسیم شد: مسائل اقتصادی و طبقه اجتماعی که آثاری همچون رواج تجمل در خانه ها و یا ایجاد تفاوت در میزان حفظ محرمیت را به همراه داشته اند؛ اصول اخلاقی و اعتقادی همچون محرمیت که چگونگی رعایت آن بسته به دین متفاوت بوده است؛ و زمینه های اجتماعی مانند میزان امنیت حاکم بر محیط زندگی که بود و نبود آن تأثیر زیادی بر جزئیات و ساختار می گذارده است؛ و بزرگ ترین تأثیر آن از میان رفتن خانه های زرتشتیان در پایان دوران صفویه است که امکان مطالعه آنان را از این پژوهش گرفت. نتایجی که در طی کار به دست آمد، به طور کلی نشان دهنده تأثیر آشکار شرایط اجتماعی در تفاوت ها بود. اما موارد فرهنگی که هر بار خود را به گونه ای نشان می دهند، اثر عمیق تر و ظریف تری دارند که معمولا در نگاه اول دیده نمی شوند. سال ها تجربه و اصلاح سازمان فضایی خانه بر اساس روش زندگی و شرایط موجود، الگویی از ساخت را شکل داده که همان اصول و مفاهیمی در آن اصل بوده که در فرهنگ و جامعه ایرانی بوده است. نتیجه چنین ارتباط مستقیمی فضایی است هماهنگ با روح و جسم آن که در آن می زید.
زهرا توکلیان محمد رضا اولیاء
چکیده: مسجد نماد کامل معماری اسلامی و یکی از مهمترین بناهای عمومی است .مسجد خانه خداست و تجلی گاه توحید و مکانی برای نیل به وحدت درون و برون در جامعه مسلمین می باشد و از این حیث همواره نقشی اساسی در تمدن اسلامی داشته است . از طرفی در طراحی اغلب مساجد جدید ، نوعی آشفتگی و پریشانی را در مقیاس کل و جز شاهدیم . در چنین بنایی که علی الاصول قرار است محملی باشد برای تمرکز حواس و جمعیت خاطر ، ویژگی های یاد شده ، متاسفانه در جهت عکس آن ، رفتار می کند . بنابراین فهم وحدت هم به واسطه اینکه از اساسی ترین بنیان های نظری اسلام است و هم به این دلیل که می تواند در صورت جامه عمل پوشیدن متضمن کیفیت یکپارچگی و هماهنگی در بنای مسجد باشد اهمیت ویژه ای می یابد. رساله با تاکید بر فهم وحدت در معماری و به ویژه معماری مساجد مقدمتاً به بررسی آرا سنت گرایان با ابتنا بر آراء بورکهارت و اردلان و بختیار می پردازد. در این محور با استخراج اصول کلی، به تبیین وحدت و نحوه تحقق آن در معماری سنتی می پردازد. در این راستا در نهایت با محوریت نقش سازه در تحقق وحدت در کثرت و کثرت در وحدت در معماری و تبلور آن از طریق هندسه، ریتم و در نهایت نور، نحوه ایجاد صور در هر مرحله را به واسطه الگوهای مبنا بازگو می شود. با توجه به نقش الگو های کلی در تجلی وحدت، در ادامه با بازشناسی مساجد تاریخی شیراز، امکان وجود یک الگوی واحد در شکل گیری آنها را ارزیابی شده تا بدین ترتیب بتوان از آن به عنوان مبنایی برای طراحی مسجد مورد نظر که در شهر شیراز واقع است، استفاده کرد و از این طریق ضمن به کارگیری قواعد عام برای نیل به وحدت در معماری، به طور خاص در بستر شهر شیراز نیز این تداوم تاریخی و وحدت با بستر محقق گردد.
رضا وحیدزاده محمد رضا اولیاء
حفاظت بخش مهمی از آثار تاریخی اصفهان، به ویژه تزئینات کاشی کاری بناها از طریق تعمیر پیوسته آن ها که توسط نسل های متمادی هنرمندان بومی کارگاه های باسابقه این شهر انجام می شود، به مسأله تداوم سنت های هنری وابستگی یافته است. تبیین نظری این رابطه به عنوان مصداقی از پیوند میان میراث فرهنگی ملموس و غیرملموس کمتر انجام گرفته و پرسش های جدی در مورد صحت و اصالت مداخلات تعمیری در کالبد مادی آثار، مطرح شده است. در سال های اخیر، تعمیر پاره ای از شاهکارهای هنر کاشی کاری چندین نوبت تکرار و دانش فنی هنرمندان، نحوه انتخاب و نظارت بر کار ایشان نیز مورد نقد واقع شده است. در چند دهه اخیر مسوولیت نظارت بر عملکرد هنرمندان عمدتاً به دانش آموختگان مرمت سپرده شده است که حضورشان در بهینه سازی حفاظت ابعاد مختلف فرهنگی آثار کاشی کاری و دانشهای فنی مرتبط با آنها می تواند نقش راهبردی داشته باشد. رساله حاضر با تمرکز بر نقش مرمتگران، می کوشد ضمن شناسایی مفاهیم و اصول تعمیر، راهکارهایی را برای تعامل بیشتر میان هنرمندان و مرمتگران در بهینه سازی حفاظت کاشی کاری ارائه دهد. برای گردآوری داده ها از سه روش مطالعه اسناد مکتوب، مصاحبه با هنرمندان و مرمتگران و مشاهده آثار تاریخی مصنوع استفاده گردید. داده ها در دو بخش تجزیه و تحلیل شد. در بخش نخست از طریق شناسایی اصطلاحات کلیدی، نسبت به تبیین نگاه منابع بومی به حفاظت آثار و رابطه آن با فرآیند آفرینش هنری اقدام شد. برای استفاده بهینه از اطلاعات بدست آمده در ارزیابی روند حفاظت کاشی کاری، شواهدی برای تعریف معیارهای قابل سنجش و شناخت مصادیق ملموس آموزه های حکمی در وضع کالبدی آثار ارائه گردید. همچنین چارچوبی برای همکاری بهتر میان دو گروه با نگاه ویژه به پوشش گنبدها با بررسی ابعاد تاریخی، معرفت شناختی، اجتماعی و اقتصادی تعمیر کاشی کاری طراحی و ارائه شد. در این الگو ضمن شناسایی ارزش های فرهنگی موجود در روند سنتی تعمیرات، راهکارهایی برای تداوم آنها در اقدامات جاری تعریف و حوزه فعالیت هر یک از دو گروه در رسیدن به این مقصود به صورت مشترک و اختصاصی مشخص گردید. برای سنجش صحت تحلیل ها، ملموس تر شدن یافته های نظری و شناسایی فرصت های همکاری بیشتر دو گروه از سیزده مورد فعالیت مشارکتی بهره گرفته شد. خروجی این فعالیت ها به صورت پس خور در ارزیابی تحلیل های انجام شده در دو بخش قبلی مورد استفاده قرار گرفت. در این فعالیت ها عوامل محدودکننده و راهکارهای جلب سرمایه های اجتماعی لازم برای بهینه سازی تعمیرات از طریق همکاری با بخش خصوصی و دانشگاهی ارزیابی گردید. خروجی این فعالیت ها شامل مواد آرشیوی-آموزشی و مقالات منتشر شده به ضمیمه رساله ارائه شده است. از میان یافته های این پژوهش می توان به چند مورد مهم شامل بازشناسی و معرفی مفهوم کلیدی تعمیر و مفاهیم نظری مرتبط با آن، ارائه اصول بومی برای نقد تعمیرات کاشی کاری، بررسی محدودیت ها و فرصت های همکاری میان مرمتگران و هنرمندان بومی و ارائه راهکارهایی برای تقویت این امر و ارائه شواهدی از موارد عملی آن اشاره نمود.
احمد دانائی نیا محمد رضا اولیاء
تکیه بر مدیریت دانش و برنامه ریزی اقتضایی و نیز بهره مندی از ظرفیت های مشارکت ساکنان در ارتباط با ارتقاء ایمنی گذرها و نقاط کانونی بافت های تاریخی به عنوان یکی از مهم ترین فضاهای تاریخی-اجتماعی محله ها، موضوع مهجوری است که در مدیریت بحران زلزله در بافت های تاریخی کمتر به آن پرداخته شده است. تجارب برنامه ریزی مدیریت بحران در زلزله های گذشته ی ایران بر وجود چنین چالشی اذعان داشته و ضرورت برنامه ریزی مشارکت محور را نشان می دهد. نظر به نقش عملکردی گذرها در کاهش ابعاد بحران زلزله، نحوه ی دستیابی به این مهم در قالب دو دسته اهداف اصلی و فرعی دنبال شده است. هدف اصلی رساله، تبیین و تدقیق چگونگی تکیه بر ظرفیت های مشارکتی مردم به منظور فراهم نمودن زمینه های ارتقاء ایمنی گذرها و کانون های بافت های تاریخی با تأکید بر دوران پیش از وقوع زلزله است و اهداف جزئی، بهره مندی از ظرفیت های ساکنان در راستای کاهش آسیب پذیری گذرها و دستیابی به راهکارهایی در جهت تقویت فرهنگ مشارکتی در بین ساکنان و نیز تحقق رویکرد محله محوری در مدیریت بحران زلزله با تأکید بر دوران پیش از وقوع زلزله را مورد تأکید قرار داده است. در حوزه ی روش- پژوهی، تحلیل داده ها به طور استقرایی (جزء به کل) و به شیوه ی نمونه پژوهی، مبتنی بر مشاهده ی مشارکتی و تدوین پرسشنامه در محله ی سلطان امیر احمد کاشان انجام شده است. در بخش آمار تحلیلی از آزمون های کولموگروف – اسمیرنوف، t تک نمونه ای، فریدمن و همبستگی پیرسون استفاده شده است. به منظور سنجش سطح معناداری سوال های پرسشنامه، متغیرهای 4 گانه ی 1): شناخت ساکنان از زلزله و سطح مشارکت اجتماعی آنان، 2): اثرگذاری زمینه های مشارکتی ساکنان در ارتقاء ایمنی گذرها، 3): زمینه های تحقق مشارکت مردم در خصوص گذرها و 4): نگاه مسئولان به مدیریت بحران زلزله و مشارکت مردم در ارتقاء ایمنی گذرها، تعریف و برای هر یک از آنها 2 فرضیه ی 0 و 1 در نظر گرفته شده و اثرگذاری یا عدم اثرگذاری هر یک از آنها بر اساس آزمون پارامتریک t تک نمونه ای بررسی شده است. یافته ها بر سطح بالای معناداری متغیرها و اثرگذاری آنها بر ارتقاء ایمنی گذرها و کانون های دسترسی در برابر زلزله دلالت می کند؛ به گونه ای که متغیر نقش گذرها در افزایش اعتماد اجتماعی، احساس مسوولیت ساکنان در قبال مشکلات محله، نقش رهبران محلی و نیز دولت در بسترسازی فرهنگ مشارکت مردم در ارتباط با ارتقاء ایمنی گذرها، دارای بیشترین سطح معناداری بوده اند. نتایج تحقیق نیز بازگوکننده ی آن است که تکیه بر چهار ظرفیت انسانی، زمانی، مکانی و وقف در بسترسازی مشارکت مردم در ارتقاء ایمنی گذرها اثرگذار است و چنانچه «رهبران محلی»، «معماران بومی»، «طراحان» و «کمیته ی مردمی» از طریق برنامه ریزی مشارکتی، سیستم مدیریت محله را بر عهده گیرند، ارتقاء ایمنی گذرها و کانون های دسترسی در محله ی سلطان امیر احمد محقق خواهد شد.
علی ساکت یزدی حمید رضا بیگ زاده شهرکی
خانه های سنتی یزد میراث بس ارزشمندی هستند که شاکلۀ اصلی شکل گیری بافت تاریخی یزد را تشکیل می دهند. این ابنیه متأثر از ظهور تجدد و تغییر سبک زندگی مردم، به مرور در حال متروک شدن و تخریب می باشند که لازم می آید تا برای حفاظت از خانه ها و ارزش های مندرج در آنها، اقدامات مرمتی و احیا صورت گیرد. اما در دهۀ اخیر(1392-1382) موج گسترده ای از مرمت و احیای نامطلوب و غیراصولی در خانه های بافت تاریخی شهر یزد رواج یافته و در حال گسترش می باشد که با نام حفاظت و مرمت برای بهره برداری حداکثریِ مادی از بنا، بنیان های معماری، فرهنگی و ارزشی این میراث ارزشمند را ویران می سازد و چه بسا اگر این روند ادامه یابد ماهیت مرمت و اصالت معماری ما نیز دچار استحاله خواهد شد. نوشتار حاضر این گونه مرمت بی کیفیت را با نام «مرمت بازاری» معرفی نموده و در حد توان می کوشد تا با پاسخ به این پرسش ها که مرمت هایی از این دست در چه زمینه ای صورت می گیرد و دارای چه شاخص هایی می باشد فتح بابی نموده و نظرها را به این آسیب پنهان جلب نماید تا با آگاهی نسبت به آن بتوان مرمت مطلوب را از غیرمطلوب تشخیص داد و به دنبال آن، ارزش ها و اصالت های معماری را حفظ نمود. روش تحقیقی که برای این منظور انتخاب گردیده، توصیفی و تحلیل محتوا می یاشد که با استناد به کلام حکمای ایرانی – اسلامی، مسیر استدلالی که عقل برای انجام یک فعل انسانی چون مرمت طی می کند به عنوان روش شناخت مرمت بازاری و همچنین یافت شاخص های آن اتخاذ شده است. رسالة حاضر در ابتدا به آسیب شناسی «پدیدۀ بازاری شدن» در جامعه و نیم نگاهی به ریشه های پیدایش آن می پردازد، سپس گوشه ای از ارزش های خانۀ سنتی که مجهول ماندن آن در جامعه، منجر به متروک شدن خانه های سنتی و همچنین پیدایش «مرمت بازاری» شده است را مورد شناسایی قرار می دهد. در ادامه از طریق برقراری تناظر مابین حفاظت در بنا و حیات انسان و همچنین تأمل در اعمال انسانی که مرمت نیز از جملۀ آنهاست، زمینه و شاخص های مرمت بازاری شناخته و برجسته می شود. در این راستا چهار خانۀ علومی، بلند، شفاهی و تهرانی واقع در بافت تاریخی یزد ـ به عنوان نمونه های موردی ـ از این منظر مورد بررسی قرار می گیرند. حاصل این کنکاش در نهایت تبیین ویژگی هایی از مرمت بازاری است که از آن طریق می توان اصل را از بدل تمییز نمود و از اهم نتایج دیگر، می توان معرفی گونه های مرمت بازاری و همچنین پیشنهادسه رکن اعتقاد، تخصص و عملجهت تحقق مرمت مطلوب را بیان نمود.