نام پژوهشگر: حمید طاهر نشاط دوست
نعمت ستوده اصل حمید طاهر نشاط دوست
مقدمه: فشار خون اساسی، یکی از مهم ترین عوامل موثر بر سلامت عمومی و کیفیت زندگی بیماران و سومین علت مرگ و میر در دنیاست. نتایج مطالعات نشان می دهند که، سطح سلامت عمومی و کیفیت زندگی این بیماران پائین تر از سطح مورد انتظار است و درمان های دارویی قادر به تامین این موضوع نمی باشند. هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثر بخشی سه روش امید درمانی، درمان شناختی- رفتاری و دارو درمانی بر ابعاد سلامت عمومی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به فشار خون اساسی در شهر اصفهان است. روش کار: پژوهش حاضر یک طرح نیمه تجربی با گروه کنترل، از نوع پیش آزمون و پس آزمون همراه با آزمون پیگیری است. 60 بیمار مبتلا به فشار خون اساسی، از بین بیماران مبتلا مبتلا به فشار خون در شهر اصفهان انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه مداخله قرار داده شدند. همه بیماران به خاطر فشار خون بالا دارو مصرف می نمودند. اولین گروه آزمایشی، علاوه بر دارو از امید درمانی، دومین گروه علاوه بر دارو درمانی از درمان شناختی – رفتاری و سومین گروه فقط از درمان دارویی استفاده می نمود. کلیه بیماران قبل از شرکت در گروه های مداخله، نسبت به تکمیل پرسشنامه های جمعیت نگاشتی و پرسشنامه های سلامت عمومی و کیفیت زندگی اقدام نمودند. بعد از اعمال مداخلات درمانی و چهار ماه پس از پایان مداخله، آزمودنی ها توسط همان پرسشنامه ها مورد ارزیابی مجدد قرار گرفتند. یافته ها: نتایج تحلیل کو واریانس نشان داد که، مداخلات امید درمانی و درمان شناختی – رفتاری موجب بهبود کیفیت زندگی بیماران مبتلا به فشار خون اساسی نسبت به گروه شاهد(دارو درمانی) گردید و اثرات درمان پس از چهار ماه هنوز برقرار بود. نتیجه گیری: امید درمانی و درمان شناختی – رفتاری در بهبود سلامت عمومی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به فشار خون اساسی موثر هستند. بنا بر این، با توجه به نتایح این تحقیق، استفاده از رویکرد تیمی و لزوم همکاری متخصصان داخلی و قلب و روان شناسان به منظور ارتقای سلامت عمومی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به فشار خون اساسی پیشنهاد می گردد.
شیدا جبل عاملی حمید طاهر نشاط دوست
هدف از انجام این پژوهش، تعیین میزان اثربخشی مداخله مدیریت استرس به شیوه شناختی- رفتاری بر علایم روانشناختی،کیفیت زندگی و شدت فشارخون بیماران زن مبتلا به فشارخون بود. بدین منظور 28 بیمار مبتلا به فشارخون از مرکز درمانی تحقیقاتی حضرت صدیقه طاهره(س) اصفهان به صورت تصادفی انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (14 نفر) و گواه (14 نفر) قرار گرفتند. مداخله مدیریت استرس به شیوه شناختی رفتاری، طی هشت جلسه هفتگی بر روی گروه آزمایش انجام شد. زیر مقیاس های اضطراب، افسردگی و خصومت پرسشنامهscl-90-r ، پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی و دستگاه فشارسنج جیوه ای، در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری(دو ماهه) مورد استفاده قرار گرفتند. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که میانگین نمرات اضطراب، افسردگی و خصومت گروه آزمایش نسبت به گروه گواه در مرحله پس آزمون کاهش معناداری پیدا کرده است (05/0p<) و این کاهش در مرحله پیگیری نیز مشاهده شد (05/0p<). همچنین نتایج نشان داد که میانگین نمرات کیفیت زندگی گروه آزمایش نسبت به گروه گواه در مرحله پس آزمون افزایش معناداری پیدا کرده است (001/0p=) و این افزایش در مرحله پیگیری نیز مشاهده شد (013/0p=). میانگین نمرات فشارخون سیستولیک و دیاستولیک گروه آزمایش نیز نسبت به گروه گواه در مرحله پس آزمون کاهش معناداری پیدا کرده (05/0p<) و این تفاوت در مرحله پیگیری نزدیک به سطح معناداری بود (06/0p=). به طور کلی، یافته های این پژوهش نشان داد که مداخله مدیریت استرس به شیوه شناختی- رفتاری می تواند به عنوان یک روش مداخله ای مفید برای بیماران مبتلا به فشارخون به کار رود. کلید واژه ها: فشارخون، مدیریت استرس به شیوه شناختی- رفتاری، اضطراب، افسردگی، خصومت، کیفیت زندگی
فاطمه نیسیانی حبیب آبادی حمید طاهر نشاط دوست
هدف از انجام این پژوهش، بررسی اثربخشی درمان شناختی- رفتاری مدیریت استرس به شیوه گروهی بر استرس مزمن بیماران زن مبتلا به لوپوس اریتماتوز سیستمیک بود. بدین منظور، 24 نفر بیمار زن مبتلا به لوپوس (با تشخیص پزشک متخصص و بر اساس ملاک های acr) بصورت تصادفی انتخاب شده و در دو گروه آزمایش (12 نفر) و گواه (12 نفر) قرار گرفتند. درمان شناختی- رفتاری مدیریت استرس طی 10 جلسه ی هفتگی در درمانگاه روماتولوژی بیمارستان الزهرا (س) انجام شد. پرسشنامه های استرس ادراک شده کوهن، افسردگی بک و کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری(دو ماهه) تکمیل شد. نتایج تحلیل کوواریانس چند متغیری نشان داد که، میانگین نمرات استرس مزمن گروه آزمایش نسبت به گروه گواه در مرحله پس آزمون کاهش معناداری پیدا کرده است (000/0p=) و این کاهش در مرحله پیگیری نیز مشاهده شد (001/0 p=). نتایج همچنین نشان داد که میانگین نمرات افسردگی گروه آزمایش نسبت به گروه گواه در مرحله پس آزمون کاهش معناداری پیدا کرده است (000/0 p=) و این کاهش در مرحله پیگیری نیز مشاهده شد (001/0 p=). همچنین میانگین نمرات کیفیت زندگی گروه آزمایش نسبت به گروه گواه در مرحله پس آزمون افزایش معناداری پیدا کرده است(001/0 p=) که این افزایش در مرحله پیگیری نیز حفظ شد (007/0 p=). در مجموع نتایج پژوهش حاضر نشان داد روش مداخله شناختی- رفتاری مدیریت استرس به شیوه گروهی می تواند در کاهش مشکلات روانشناختی بیماران مبتلا به لوپوس اریتماتوز سیستمیک موثر باشد.
صدرالله خسروی حمید طاهر نشاط دوست
از بنیادی ترین موضوعات مطرح شده در روان شناسی مثبت نگر، مفهوم شادی است. افرادی که شاد هستند احساس امنیت بیشتری می کنند ، آسان تر تصمیم می گیرند و نسبت به کسانی که با آنان زندگی می کنند، بیشتر احساس رضایت می کنند. رضایت در زندگی از طریق علائق متقابل، پذیرش، درک یکدیگر و ارضای نیازهای متقابل ایجاد می شود. هدف از این پژوهش بررسی اثربخشی آموزش الگوهای ارتباطی خانواده بر میزان شادی، رضایت از زندگی زوجین و مهارت های اجتماعی فرزندان بود. بدین منظور از 190 نفر (95 زوج) مراجعین به مراکز مشاوره شهر شیراز، آزمون پرسشنامه تجدیدنظر شده کوئرنر و فیتز پاتریک به عمل آمد. از بین آنها تعداد 40 زوج که دارای الگوهای ارتباطی خانوادگی بی قید و شرط و محافظت کننده بودند به صورت تصادفی انتخاب شدند. آزمون رضایت از زندگی دینر و پرسشنامه شادکامی آکسفورد از زوجین و مقیاس مهارتهای اجتماعی ماتسون از فرزندان آنها به عمل آمد. زوجین به صورت تصادفی به دو گروه آزمایش و گواه گمارده شدند. گروه آزمایش در ده جلسه 5/1 ساعته تحت آموزش الگوهای ارتباطی خانوادگی کثرت گرا قرار گرفتند. در گروه آزمایش 3 زوج افت داشتند و در نهایت 34 زوج تجزیه و تحلیل شدند. مجدداً از هر دو گروه آزمونهای رضایت از زندگی و پرسشنامه شادکامی آکسفورد و مقیاس مهارت های اجتماعی ماتسون به عنوان پس آزمون به عمل آمد. نتایج بدست آمده از تحلیل کوواریانس چندمتغیره (مانکوا) نشان داد که میانگین نمرات گروه آزمایش در متغیرهای رضایت از زندگی، شادکامی و مهارت های اجتماعی فرزندان به طور معنی داری بیشتر از گروه گواه بود (05/0> p). همچنین تأثیر آموزش الگوی ارتباطی کثرت گرا بر میزان رضایت از زندگی زوجین، در الگوی ارتباطی خانوادگی محافظت کننده به طور معنی داری بیشتر از الگوی ارتباطی خانوادگی بی قیدوشرط بود (05/0> p) اما میزان شادکامی زوجین در دو نوع الگوی ارتباطی و همچنین تعامل الگوهای ارتباطی و عضویت گروهی از نظر میزان رضایت از زندگی و شادکامی معنی دار نبود. میانگین نمرات مهارتهای اجتماعی فرزندان در ابعاد رفتارهای اجتماعی مناسب، اطمینان داشتن به خود و رابطه با همسالان به طور معنی داری بیشتر از گروه گواه بودو به سطح معنی داری رسید(05/0> p)، اما میانگین نمرات مهارت های اجتماعی فرزندان در ابعاد رفتار تکانشی و پرخاشگری و رفتارهای غیراجتماعی فرزندان در گروه آزمایش به طور معنی داری کمتر از گروه گواه بود (05/0> p). بر اساس نتایج این پژوهش می توان گفت که آموزش الگوی ارتباطی خانوادگی کثرت گرا که مبتنی بر گفت وشنود بالا است، نقش اساسی در شادی و رضایت از زندگی زوجین و مهارتهای اجتماعی فرزندان آنها دارد.
شیوا رضوان محمدرضا عابدی
هدف: هدف از انجام این پژوهش تدوین مداخله ی مبتنی بر دلبستگی و بررسی اثر بخشی این مداخله بر علائم وسواس فکری- عملی و سوگیری های پردازش اطلاعات شناختی درکودکان 10 تا 12 بود. روش: این پژوهش دارای سه مرحله ی اجرایی بوده است . در مرحله اول پژوهش 30 کودک 10 تا 12 ساله ی وسواسی و عادی که به وسیله ی متخصص تشخیص داده شده بودند، در دو گروه قرار گرفتند (در هر گروه 15 کودک) و پرسشنامه های مقیاس وسواسی- جبری یل براون ، سیاهه ی تجدید نظر شده ی دلبستگی نسبت به والدین و گروه همسالان ، تکلیف استروپ ، آزمون حافظه آشکار و ضمنی و تکلیف سوگیری تعبیرو تفسیر بر روی هر دو گروه اجرا شد و متغیرهای موثر بر وسواس فکری- عملی کودکان مشخص گردید . در مرحله دوم پژوهش این متغیرها در سه معادله ساختاری مفروض قرار داده شدند و ارتباط همزمان بین آنها مورد سنجش قرار گرفت . متغیرها در این مرحله شامل میزان دلبستگی ناایمن ، سوگیری منفی توجه، سوگیری منفی تعبیر و تفسیر و علائم وسواس فکری عملی کودکان بودند . پس پرسشنامه های مقیاس وسواسی- جبری یل براون ، سیاهه ی تجدید نظر شده ی دلبستگی نسبت به والدین و گروه همسالان ، تکلیف استروپ ، آزمون و تکلیف سوگیری تعبیرو تفسیر روی 221 کودک 10 تا 12 ساله اجرا شد . در مرحله سوم پژوهش 15 کودک 10 تا 12 ساله با تشخیص وسواس فکری- عملی بر اساس نظر متخصص، در طی 9 هفته تحت درمان مداخله مبتنی بر دلبستگی قرار گرفتند و با کودکان در گروه گواه مقایسه شدند . این مداخله براساس تحقیقات و منابع علمی موجود و همچنین مدل به دست آمده در مرحله دوم پژوهش طراحی شده بود . کودکان هر دو گروه تحت سنجش مقیاس وسواسی- جبری یل براون ، تکلیف استروپ و تکلیف سوگیری تعبیرو تفسیر قبل و بعد از مداخله قرار گرفتند . همچنین آزمون پیگیری یک ماه بعد از درمان انجام شد . یافته ها: نتایج تحلیل های آماری داده ها با استفاده از نرم افزار spss 15 و آزمون مانوا و آنوا در مرحله اول پژوهش نشان داد که دو گروه کودکان وسواس و غیروسواس از نظرنمرات دلبستگی و سوگیری منفی توجه و تعبیروتفسیر با یکدیگر تفاوت معنادار دارند . ولی این تفاوت معنادار در آزمون های حافظه ضمنی و آشکار به دست نیامد . در مرحله دوم پژوهش تحلیل مدل معادلات ساختاری با نرم افزار amos 18 انجام گرفت و نتایج تحلیل نشان داد که سوگیری منفی توجه و تعبیرو تفسیر دارای نقش میانجی در رابطه بین دلبستگی ناایمن و علائم وسواس فکری عملی کودکان است . همچنین ، رابطه مستقیمی نیز بین دلبستگی ناایمن و علائم وسواس فکری عملی کودکان وجود دارد . نتایج در مرحله سوم مطالعه که با استفاده از تحلیلی آماری مانکوا انجام شد نشان داد که مداخله مبتنی بر دلبستگی بر کاهش علائم وسواس فکری عملی و سوگیری منفی توجه و تعبیروتفسیر موثر کودکان موثر بوده است . نتایج: از آنجایی که رفتار والدین به طور مستقیم و غیر مستقیم بر بروز علائم وسواس فکری عملی در کودکان اثر دارد ، به نظر می رسد که آموزش رابطه مبتنی بر دلبستگی به والدینی که فرزندان آنها مراحل اولیه کودکی خود را می گذرانند می تواند مانع از تشدید علائم وسواس در دوران کودکی شود.
زینب کاظمی حمید طاهر نشاط دوست
پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی تحلیل رفتار متقابل برکاهش رفتارهای پرخاشگرانه و افزایش صمیمیت اجتماعی دختران فراری در شهر اصفهان انجام شد. پژوهش بر پایه ی طرح خط پایه چندگانه با ورود پلکانی به درمان اجرا شد. نمونه ی این پژوهش 3 نفر از دختران فراری مرکز ارشاد شهر اصفهان بود. روش نمونه گیری در این پژوهش نمونه گیری هدفمند بود. برای نمونه گیری، نخست به کمک مصاحبه با روانشناس و مدیر مرکز و همچنین بررسی پرونده های موجود در مرکز، افراد با پرخاشگری بالا مشخص شدند، سپس آزمون صمیمیت اجتماعی میلر به عنوان آزمون غربالگری برای آنها اجرا شد. افراد با نمره ی صمیمیت اجتماعی پایین مشخص شدند و 3 نفر به تصادف به عنوان نمونه انتخاب شدند. در این پژوهش برای گردآوری داده ها از چک لیست رفتارهای پرخاشگرانه محقق ساخته و آزمون صمیمیت اجتماعی میلر استفاده شد. افراد به صورت پلکانی وارد موقعیت آزمایش شدند و جلسات آموزشی به صورت انفرادی اجرا شد. نتایج تحلیل دیداری نمودار داده ها حاکی از تفاوت معنادار بین موقعیت مداخله و خط پایه برای هر سه آزمودنی در متغیر رفتارهای پرخاشگرانه (با pnd 75% برای آزمودنی1، 100% برای آزمودنی2 و 87% برای آزمودنی3) و صمیمیت اجتماعی (با pnd 100% برای آزمودنی شماره 3 و 75% برای آزمودنی شماره 1و2) بود. به بیان دیگر، رفتارهای پرخاشگرانه ی افراد نمونه پس از مداخله کاهش و صمیمیت اجتماعی افزایش یافته بود. همچنین در موقعیت های پیگیری (1 ماه و یک هفته بعد) این میزان در افراد حفظ شده بود. بنابراین آموزش تحلیل رفتار متقابل رفتارهای پرخاشگرانه را کاهش و صمیمیت اجتماعی را افزایش داده بود.
فاطمه معصومی حمید طاهر نشاط دوست
این پژوهش به بررسی اثر بخشی آموزش ذهن آگاهی بر کاهش افسردگی و اضطراب می پردازد. فرایند آموزش ذهن آگاهی براساس نظریه های شناختی تیز دل بنا شده است. به این منظور 30 بیمار دختر مبتلا به افسردگی و اضطراب به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شده اند. کلیه بیماران پیش از آغاز درمان و پس از آن پرسشنامه های افسردگی بکر و اضطراب کتل را پر کردند. آموزش به صورت گروهی در 8 جلسه (هفته ای یک جلسه 2 ساعته) بر روی گروه آزمایش انجام گردید. نتایج تحلیل کوواریانس حاکی از اثر بخشی روش درمانی شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی بود به طوری که در نمرات به دست آمده از پرسشنامه افسردگی بکر گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل کاهش محسوسی دیده شد همچنین مشاهدات کیفی نشان داد این روش می تواند در بالابردن تمرکز و همچنین پیشگیری از افسردگی موثر باشد. در مقایسه بین نمرات اضطراب گروه آزمایش و گروه کنترل در مرحله پس آزمون نمره میزان معناداری اختلاف معناداری را بین دو گروه نشان نمی دهد. اما در مرحله پیگیری این اختلال با میزان معناداری 005/0 معنادار نشان داده می شوند
محمد صادق منتظری حمید طاهر نشاط دوست
چکیده طرحواره درمانی که توسط یانگ و همکارانش بوجود آمده، درمانی نوین و یکپارچه است که عمدتا بر اساس بسط و گسترش مفاهیم و روش های درمان شناختی رفتاری کلاسیک برای درمان اختلالات منش شناختی بناشده است. هدف این مطالعه تعیین اثربخشی طرحواره درمانی بر علائم اختلال شخصیت وسواسی جبری در مبتلایان به شخصیت وسواسی جبری بود. شرکت کنندگان این پژوهش یک زن مجرد 32 ساله، یک مرد 23 ساله مجرد و یک مرد 30 ساله مجرد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی جبری بودند که با استفاده از مصاحبه نیمه ساختاری برای اختلالات روانی scid)) تشخیص داده شدند. برای سنجش علائم شخصیت وسواسی جبری از پرسشنامه سنجش اختلال شخصیت وسواسی جبری مارتوکویچ (2004)، برای سنجش علائم افسردگی از پرسشنامه افسردگی بک (1370)، برای سنجش علائم اضطراب پرسشنامه اضطراب بک (1387) و برای سنجش کمال گرایی از مقیاس کمال گرایی مثبت و منفی تری- شورت، اوئنز و دیویی (1995) استفاده شد. در این پژوهش از روش پژوهشی مورد منفرد با طرح a-b استفاده شد. در این روش پژوهشی پس از سه جلسه خط پایه، مداخله آغاز شد و 16 جلسه طرحواره درمانی برای بیماران اجرا شد. یک ماه پس از پایان مداخله، بیماران دو جلسه با فاصله یک ماهه تحت آزمون پیگیری قرار گرفتند. یافته های این پژوهش نشان داد که طی تحلیل دیداری نمودار داده ها بر اساس شاخص های آمار توصیفی و تحلیل دیداری، در مرحله پیگیری نسبت به خط پایه مداخله در کاهش علائم شخصیت وسواسی، افسردگی، کمال گرایی شرکت کنندگان موثر بوده است، اما در زمینه اضطراب موثر نبود. نتیجه گیری: نتایج این مطالعه همسو با پژوهش های قبلی نشان داد که طرحواره درمانی باعث کاهش افسردگی و علائم شخصیت وسواسی جبری و کمال گرایی در افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی جبری می شود.
سید جعفر احمدی محمد باقر کجباف
این تحقیق از نوع تحقیقات کارآزمایی بالینی با گروه کنترل است. هدف از این مطالعه بررسی و مقایسه اثر بخشی آموزش یاد آوری خاص، باز گویی روانشناختی، نوشتن برای بهبودی و درمان شناختی-رفتاری بر علایم استرس پس از سانحه (ptsd) و خلق در نوجوانان داغدیده شهر کابل بود. بدین منظور از بین پرورشگاه های شهر کابل یک پرورشگاه انتخاب گردید و پس از فراخوان عمومی و انجام تست غربال گری و مصاحبه بالینی ساختار یافته، نوجوانانی که ملاک های اختلال استرس پس از سانحه را داشتند به طور تصادفی درگروه های آزمایشی آموزش ِیاد آوری خاص، درمان شناختی- رفتاری، بازگویی روانشناختی و نوشتن برای بهبودی (در هرگروه آزمایشی 8 نفر) و کنترل (8 نفر) قرار گرفتند. هر یک از گروه ها در قبل از مداخله و بلا فاصله بعد از آن و دو و نیم ماه پس از مداخله توسط پرسشنامه تأثیر حوادث تجدید نظر شده-13 (ies-r-13) و پرسشنامه خلق و احساس (mfq) مورد ارزیابی قرار گرفتند. گروه های آزمایشی بازگویی روانشناختی و نوشتن برای بهبودی هر کدام سه جلسه و گروه های آزمایشی درمان شناختی- رفتاری و آموزش یاد آوری خاص پنج جلسه مداخله درمانی را دریافت داشتند. اطلاعات بدست آمده از گروه ها توسط نرم افزار spss-19 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج آزمون مانکوا و آزمون تعقیبی نشان داد که از بین گروه های آزمایشی، تفاوت معنی داری بین گروه های آزمایشی یاد آوری خاص و درمان شناختی -رفتاری با گروه کنترل در نمرات کلی ptsd و خلق در مرحله ی پس آزمون وجود داشت. در مداخلات بازگویی روانشناختی و نوشتن برای بهبودی بر متغیرهای وابسته تأثیر معنی داری در مرحله ی پس آزمون و پیگیری بدست نیامد. در مرحله ی پیگیری در علایم کلی ptsd و خلق فقط گروه شناختی- رفتاری با گروه کنترل تفاوت معنی داری داشت. البته در آزمون آنکوا تفاوت معنی داری بین گروه آموزش یادآوری خاص و کنترل وجود داشت. از آزمون d کوهن به منظور مقایسه بین گروه های آزمایشی مورد استفاده قرار گرفت. نتایج این آزمون نشان داد که در کل گروه آزمایشی آموزش یادآوری خاص و درمان شناختی- رفتاری میزان اثر بیشتری بر علایم ptsd و خلق نسبت به گروه های آزمایشی نوشتن برای بهبودی و بازگویی روانشناختی دارد. در کل نتایج نشان گر برتری اثر آموزش یادآوری خاص و درمان شناختی- رفتاری نسبت به مداخله ی بازگویی روانشناختی و نوشتن برای بهبودی بر متغیر ptsdو خلق بود. می توان نتیجه گرفت که مداخلات آموزش یادآوری خاص و درمان شناختی - رفتاری بر متغیرهای علایم کلی ptsd، و خلق نوجوانان داغدیده افغانستان موثر بوده و از آنها می توان در مراکز درمانی جهت کاهش علایم اختلال استرس پس از سانحه و افزایش خلق آنان استفاده کرد.
هاجر ترکان مهرداد کلانتری
چکیده این پژوهش، به منظور بررسی اثربخشی تعدیل سوگیری شناختی (تفسیری) از طریق تصویرسازی مثبت بر سوگیری تفسیری، عاطفه و خلق در بیماران مبتلا به اختلال افسردگی عمده و نیز با هدف تعیین سازوکارهای ایجاد تغییرات مربوط به این شیوه انجام پذیرفت. برای دستیابی به اهداف پژوهشی، در نهایت، پس از انجام یکسان سازی حجم نمونه ها، 36 بیمار به طور تصادفی در یکی از شرایط سه گانه ی پژوهشی شامل 1) شرایط مداخله ی اصلی دریافت کننده ی تعدیل سوگیری تفسیری از طریق برانگیختن تصویرسازی مثبت از دیدگاه دوچشمی، 2) شرایط گواه بدون تصویرسازی و 3) شرایط گواه بدون مداخله گمارده شدند. برای ارزیابی سوگیری تفسیری شرکت کنندگان از آزمون جملات درهم ریخته و توصیفات آزمونی مبهم؛ برای ارزیابی عاطفه از زیر مقیاس های عاطفه ی مثبت و منفی جدول عاطفه ی مثبت و منفی (حالت و ویژگی)؛ برای ارزیابی علائم خلقی از پرسشنامه ی افسردگی بک- نسخه ی دوم، مقیاس ناامیدی بک و مقیاس ایده پردازی برای خودکشی بک؛ و برای ارزیابی بازنمایی های ذهنی از سبک تفکر نشخواری، مقیاس کاربرد خودانگیخته ی تصویرسازی و پرسشنامه ی وضوح تصویرسازی ذهنی دیداری استفاده شد. هر سه گروه در مراحل پیش آزمون، پس آزمون (هر گروه شامل 12 نفر)، و دو گروه مداخله ی اصلی و گواه بدون تصویرسازی در مراحل پیگیری (هر گروه شامل 7 نفر) مورد ارزیابی واقع شدند. برای تحلیل داده ها از طرح مختلط تحلیل واریانس با اندازه های تکراری استفاده گردید. در کل، نتایج نشان دهنده ی آن بود که شیوه ی تعدیل سوگیری شناختی (تفسیری) از طریق تصویرسازی مثبت به طور معناداری منجر به کاهش سوگیری تفسیری منفی و کاهش علائم خلق افسرده؛ و نیز بهبود معنادار عاطفه در مقایسه با دو شرایط گواه دیگر شده است (05/0p<) و این بهبودها تا دو هفته پس از مداخله، تداوم نشان دادند (05/0p<). با این وجود، چه در مرحله ی پس آزمون و چه در مرحله ی پیگیری، گروه ها از نظر استفاده ی خودانگیخته از تصویرسازی در زندگی روزمره، تفاوت معناداری نشان ندادند (05/0p>). اما در هر دو مرحله، گروه مداخله ی اصلی، کاهش معنادار نشخوار فکری و افزایش معنادار وضوح تصویرسازی را در مقایسه با گروه های گواه نشان داد (05/0p<). این نتایج، علاوه بر آنکه موید اثربخشی شیوه ی تعدیل سوگیری شناختی (تفسیری) از طریق تصویرسازی مثبت بر بهبود سوگیری شناختی، عاطفه و خلق بیماران مبتلا به اختلال افسردگی عمده بود، همچنین نشان دهنده ی آن بود که مولفه ی تصویرسازی، نقشی اساسی در ایجاد این تغییرات، ایفا می کند و بنابراین، شواهد حمایت کننده ای برای لزوم افزودن دستورعمل تصویرسازی برای دستیابی به مزایای درمانی این شیوه ی تعدیل سوگیری شناختی فراهم ساخت.
سید عباس حقایق حمید طاهر نشاط دوست
هدف از انجام این پژوهش،بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیک و درمان متمرکز بر هیجان بر حافظه هیجانی، علائم بیماری و شاخص های روانشناختی(شامل کیفیت زندگی،استرس،تاب آوری،راهبردهای مقابله ای و مشکلات خواب)بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر بود. به منظور انتخاب شرکت کننده ،از بین بیمارانی که به کلینیک های درمانی شهر اصفهان مراجعه می کردند،78 نفر بیمار مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر(با تشخیص پزشک متخصص)انتخاب شدند.رفتاردرمانی دیالکتیک و درمان متمرکز بر هیجان طی هشت جلسه هفتگی انجام شد وگروه گواه 4جلسه روان-آموزشی(بدون رواندرمانی)دریافت کرد.تکالیف حافظه آشکار و ضمنی و پرسشنامه های کیفیت زندگی،استرس،تاب آوری،راهبردهای مقابله ای و مشکلات خواب در سه مرحله پیش آزمون،پس آزمون و پیگیری تکمیل شد. نتایج تحلیل واریانس چند متغیری و کواریانس چند متغیری(در مورد متغیر کیفیت زندگی)نشان داد که، رفتار درمانی دیالکتیک در کاهش میانگین نمرات پس آزمون حافظه آشکار بیماری، حافظه ضمنی بیماری، راهبردهای هیجان مدار و مشکل در شروع خواب و افزایش کیفیت زندگی و کاهش میانگین نمرات پیگیری حافظه ضمنی اضطراب، مشکل در شروع خواب و مشکل در بیداری ازخواب و افزایش حافظه آشکار مثبت،تاثیر معناداری داشته است.نتایج همچنین نشان داد که، درمان متمرکز بر هیجان در کاهش میانگین نمرات پس آزمون حافظه آشکار افسردگی، حافظه ضمنی بیماری، استرس،راهبردهای هیجان مدار و کاهش میانگین نمرات پیگیری استرس و مشکل در بیداری ازخواب تاثیر معناداری داشته است.رفتاردرمانی دیالکتیک و درمان متمرکز بر هیجان بر بهبود سلامت عمومی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر موثر است،ولی تاثیرات بیشتر و پایدارتر(به خصوص در مورد علائم بیماری)مستلزم دوره درمانی طولانی تر است.
سوگل یدالهی باستانی حمید طاهر نشاط دوست
چکیده طرحواره درمانی که توسط یانگ و همکارانش بوجود آمده است، درمانی نوین و یکپارچه است که عمدتاً براساس بسط و گسترش مفاهیم و روشهای درمان شناختی-رفتاری کلاسیک بنا شده است. هدف این مطالعه تعیین اثر بخشی طرحواره درمانی بر علائم اختلال بدشکلی بدن بود. شرکت کنندگان این پژوهش زنی 21ساله و مجردو مردی 22ساله و مجرد بود که با استفاده از مصاحبه نیمه ساختار بافته برای اختلالات روانی (scid) تشخیص داده شدند. برای سنجش علائم اختلال بدشکلی بدنی از پرسشنامه بدشکلی بدن یل براون (1997) ، برای سنجش تصویر بدن از پرسشنامه تن فیشر (1970) ، برای سنجش عزت نفس از پرسشنامه عزت نفس روزنبرگ (1386) ، برای سنجش خودکارآمدی از پرسشنامه خودکارآمدی عمومی (1997) و برای سنجش عزت بدنی از پرسشنامه ارزیابی عزت نفس و تصویر ووزن بدن (2004) استفاده شد. در این پژوهش از روش پژوهشی مورد منفرد a-bاستفاده شد. در این پژوهش پس از سه جلسه خط پایه، مداخله آغاز و 16 جلسه طرحواره درمانی برای بیماران اجرا شد. یک ماه پس از مداخله، بیماران دو جلسه با فاصله 15 روزه تحت آزمون پیگیری قرار گرفتند. یافته های این پژوهش نشان دادند که طی تحلیل دیداری نمودار داده ها بر اساس شاخص آمار توصیفی و تحلیل دیداری، در مرحله پیگیری نسبت به خط پایه مداخله در کاهش علائم بدشکلی بدن و افزایش میزان تصویر بدن، عزت نفس، خودکارآمدی شرکت کنندگان موثر بوده است اما در زمینه عزت بدنی موثر نبود. نتیجه گیری: نتایج این مطالعه همسو با پژوهشهای قبلی نشان داد که طرحواره درمانی باعث کاهش علائم بدشکلی بدن و افزایش میزان تصویر بدن، عزت نفس، خودکارآمدی در افراد مبتلا به اختلال بدشکلی بدن می شود.
امیر کشاورز مختار ملک پور
هدف از این پژوهش، مقایسه اثربخشی درمان شناختی- رفتاری، رژیم درمانی و درمان ترکیبی بر شاخص توده بدنی (bmi)، خودکار آمدی وزن، بهزیستی ذهنی، عزت نفس، عادات غذائی و میزان عود در مراجعین مبتلا به چاقی شهر اصفهان بود. از این رو، در قالب طرح پژوهشی تجربی از نوع چهار گروهی همراه با گروه گواه و انجام پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری چهار ماهه، 60 نفر از افراد چاق (30bmi>) مراجعه کننده به مراکز درمانی شهر اصفهان به صورت تصادفی انتخاب شدند و به صورت تصادفی به سه گروه آزمایش و گروه کنترل گمارده شدند (هر گروه 15 نفر). مداخله ها شامل هشت جلسه درمان شناختی- رفتاری، هشت جلسه رژیم درمانی و هشت جلسه درمان ترکیبی بود که به گروه آزمایش ارائه شد. داده ها از طریق شاخص توده بدنی (bmi) و پرسشنامه های بهزیستی ذهنی، کارآمدی سبک زندگی مربوط به وزن، عزت نفس، عادات غذائی و ویژگی های جمعیت شناختی، جمع آوری گردید. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که در مرحله پس آزمون، درمان شناختی- رفتاری، رژیم درمانی و درمان ترکیبی در مقایسه با گروه کنترل، کاهش معنی داری در bmiو همچنین بهبود معنی داری در متغیرهای ((خودکارآمدی وزن و زیر مقیاس های آن (شامل: دسترسی به مواد غذائی، فشار اجتماعی، ناراحتی جسمانی، هیجانات منفی و فعالیت های سرگرم کننده)، بهزیستی ذهنی و زیر مقیاس های آن (خرده مقیاس های سرزندگی، اراده زندگی و استرس- افسردگی، بجز زیر مقیاس نوروز)، عزت نفس و عادات غذائی)) نشان دادند (05/0>p). در مرحله پیگیری، نتایج نشان داد که درمان شناختی- رفتاری و درمان ترکیبی موجب کاهش معنی دار bmi و همچنین موجب بهبود معنی دار در خودکارآمدی وزن و تمامی زیرمقیاس های آن، بهزیستی ذهنی و تمامی زیر مقیاس های آن بجز (نوروز)، عزت نفس و عادات غذائی نسبت به مرحله پس آزمون گردیدند. اما در رژیم درمانی در مرحله پیگیری، تنها خودکارآمدی وزن (تمامی خرده مقیاس ها) بهبود معنی داری یافته، ولی bmi، بهزیستی ذهنی، عزت نفس و رعایت عادات غذائی نسبت به مرحله پس آزمون، کاهش معنی داری یافته بودند (05/0>p). نتایج مقایسه زوجی نشان داد که در مرحله پس آزمون، رژیم درمانی در کاهشbmi و بهبود عادات غذائی نسبت به گروه شناختی-رفتاری و درمان ترکیبی اثربخش تر است، ولی در شاخص های روانشناختی (خودکارآمدی وزن، بهزیستی ذهنی و عزت نفس) درمان شناختی- رفتاری و درمان ترکیبی نسبت به رژیم درمانی اثربخش تر می باشند. در مرحله پیگیری، مقایسه های زوجی نشان داد که درمان شناختی- رفتاری و درمان ترکیبی در حفظ و کاهش bmiو همچنین بهبود شاخص های (خودکارآمدی وزن، بهزیستی ذهنی، عزت نفس و عادات غذائی) نسبت به رژیم درمانی، اثر بخشی بیشتری دارند. با توجه به تأثیرات پایدار درمان شناختی- رفتاری در پایان درمان، می توان از این درمان به تنهائی و یا در ترکیب با سایر روش های درمان چاقی، استفاده کرد. واژه های کلیدی: درمان شناختی- رفتاری، رژیم درمانی، درمان ترکیبی، خودکارآمدی وزن، بهزیستی ذهنی، عزت نفس، عادات غذائی، شاخص توده بدنی (bmi)، چاقی.
رویا کمال الدینی مهرداد کلانتری
هدف از این پزوهش بررسی اثر بخشی امید درمانی گروهی بر کاهش افسردگی و افزایش کیفیت زندگی بیماران زن دیابتی نوع دو مراجعه کننده به مرکز تحقیقات دیابت یزد بوده است. جامعه آماری این پژوهش را بیماران مبتلا به دیابت در یزد تشکیل می دهند که برای درمان یا پیگیری درمان دیابت، به مرکز تحقیقات دیابت استان یزد، در سال 1390 مراجعه نمودهاند. از 24 نفر از این افراد برای شرکت در این برنامه درمانی دعوت به عمل آمد که در نهایت 20 نفر از آنها به طور تصادفی در دو گروه آزمایش وکنترل قرار داده شدند و گروه آزمایش در 8 جلسه گروهی امید درمانی شرکت نمودند. به منظور اندازه گیری سازه های مورد نظر مقیاس افسردگی بک، پرسشنامه کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی و پرسشنامه امید اسنایدر در مراحل پیش آزمون، پسآزمون وپیگیری مورد استفاده قرار گرفت. فرض پژوهش بر آن بود که امید درمانی می تواند افسردگی را کاهش وکیفیت زندگی و مولفه های آن را افزایش دهد. سپس داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس تحلیل شد. نتایج حاکی از آن بود که این برنامه درمانی منجر به کاهش افسردگی (0/001>p)و افزایش امید(p<0/003)و افزایش کیفیت زندگی(p<0/003) شده و این آثار تا یک ماه پس از اجرای درمان تداوم داشته است. به طور کلی نتایج حاکی از آن است که این درمان می تواند به عنوان یک درمان موثر برای کاهش افسردگی و افزایش کیفیت زندگی بیماران زن دیابتی مورد استفاده قرار گیرد. .
زهرا مکملی کریم عسگری
این پژوهش با هدف تدوین درمان جامع روانشناختی با جهت گیری بومی و مقایسه ی اثر بخشی آن با درمان شناحتی رفتاری استاندارد بر کاهش علایم اختلال وسواس اجبار و شاخص های بهبودی در بیماران سرپایی مراجعه کننده به مراکز خدمات روانشناختی شهر اصفهان اجرا شد. برای این منظور پژوهش در دو مرحله و پنج گام طراحی و اجرا شد. همچنین برای ارزیابی دو متغیر انگیزه ی درمان و مقاومت به درمان به عنوان دو شاخص از شاخص های بهبودی مورد نظر این پژوهش، دو پرسشنامه با همین عنوان قبل از شروع کار پژوهش ساخته و اعتباریابی شد. مرحله ی اول سه گام داشت. گام اول مصاحبه با بیماران مبتلا به وسواس و مصاحبه با متخصصان درمان وسواس. ابزار مورد استفاده در این گام مصاحبه ی نیمه ساختاریافته و ضبط صوت بود. گام دوم بررسی منابع نوشتاری مرتبط با موضوع پژوهش بود. گام سوم تلفیق و یکپارچه سازی داده های به دست آمده از گام های قبلی بود. مرحله ی دوم پژوهش شامل دو گام بود که با طرح نیمه تجربی با گروه آزمایشی و کنترل انجام شد و هدف آن مقایسه اثر بخشی درمان جامع تدوین شده با درمان شناختی رفتاری بود. گام اول پایلوت طرح درمان تدوین شده بر روی 12 بیمار مبتلا به وسواس اجرا شد. در گام دوم 36 بیمار مبتلا به وسواس در سه گروه 12 نفری تحت درمان شناختی رفتاری، درمان جامع روانشناختی با جهت گیری بومی و گروه کنترل قرار گرفتند. ابزار پژوهش در این مرحله، مصاحبه ی بالینی، مقیاس وسواس اجبارییل براون(ybocs)پرسشنامه ی باورهای وسواسی(obq-44)افسردگی بک (bdi-ii) ، کیفیت زندگی(26 whoqol-)، انگیزه ی درمان (mt) و مقاومت به درمان (rt) بود. داده های حاصل از گام اول با روش کولایزی و تحلیل محتوای کیفی تحلیل انجام شد و به کمک رمزگذاری محوری و گزینشی در نظریه ی زمینه ای یکپارچه سازی شد. براساس یافته های حاصل از این مرحله ی درمان جامع روانشناختی با جهت گیری بومی باید دارای راهبردهایی برای تسهیل اتحاد درمانی، جداسازی بیماری از فرد، تاکید بر قابلیت های و توانایی های درمانجو به منظور افزایش امید و انگیزه و تقویت احساس کفایت و عاملیت در درمانجو باشد و برای تسهیل درون سازی محتوای جلسات درمان از راهبردهای اقناعی مناسب مانند تمثیل و استعاره بهره مند باشد. همچنین پروتکل درمانی از نظر محتوایی باید شامل آموزش روانی در ارتباط با بیماری، مواجهه و جلوگیری از پاسخ تعدیل شده و چالش با باورهای ناکارآمد مذهبی علاوه بر تحریفات شناختی خاص وسواس باشد. تباین مذهب با وسواس را مورد تاکید قرار داده و به تصریح ارزش ها و اهداف مورد نظر بیمار بپردازد. از کمک درمانگر استفاده کند و اهمیت پی گیری را مورد تاکید قرار دهد. داده های مرحله ی دوم با استفاده از روش تحلیل کوواریانس تحلیل شد. یافته های مرحله پایلوت حاکی از تفاوت معنادار نمرات آزمودنی ها گروه آزمایشی در میزان علایم وسواس اجبار، باورهای وسواسی، افسردگی نسبت به گروه کنترل بود. در دو متغیر انگیزه ی درمان و مقاومت به درمان تفاوت معناداری بین دو گروه وجود نداشت. یافته های گام دوم (مرحله ی آزمایشی اصلی) حاکی از این بود که درمان جامع روانشناختی با جهت گیری بومی و درمان شناختی رفتاری هر دو باعث کاهش قابل ملاحظه ی علایم وسواس اجبار آزمودنی ها شده اند (000/0=p) . همچنین درمان جامع باعث کاهش معنادار علایم وسواس اجبار آزمودنی ها در مقایسه با درمان شناختی رفتاری شده بود(05/0 =p). درمان جامع باعث کاهش معنادار افکار وسواسی در مقایسه با گروه شناختی رفتاری شده بود(05/0 p<) ولی درمان شناختی رفتاری در این زمینه در مقایسه با گروه کنترل تفاوت معناداری نداشت(07/0 p<). تفاوت هر دو گروه از نظر کاهش اجبارها در مقایسه با گروه کنترل معنادار بود ولی دو مداخله از این نظر با یکدیگر تفاوت معناداری نداشتند. درمان جامع روانشناختی با جهت گیری بومی باعث کاهش معنادار باورهای وسواسی در مقایسه با گروه کنترل شده بود در حالی که تفاوت گروه شناختی رفتاری با گروه کنترل و با گروه درمان جامع معنادار نبود(01/0p<). درمان جامع روانشناختی و درمان شناختی رفتاری هر دو باعث کاهش قابل ملاحظه ی علایم افسردگی آزمودنی های دو گروه در مقایسه با گروه کنترل شده بودند(005/0 p<) ولی تفاوت بین دو گروه آزمایشی با یکدیگر معنادار نبود(134/0p<). درمان جامع روانشناختی با جهت گیری بومی باعث بهبودی قابل ملاحظه ی کیفیت زندگی آزمودنی ها در مقایسه باگروه کنترل شده بود. ولی تفاوت گروه شناختی رفتاری با گروه کنترل و با گروه درمان جامع از نظر متغیر کیفیت زندگی معنادار نبود(001/0p< ، 054/0p< ، 062/0p<). تفاوت بین سه گروه از نظر متغیر انگیزه ی درمان معنادار نبود(08/0p<) و نهایتاً درمان جامع روانشناختی باعث کاهش قابل ملاحظه ی مقاومت به درمان در آزمودنی های گروه مربوطه در مقایسه با گروه کنترل شده بود اما تفاوت درمان شناختی رفتاری با گروه کنترل و گروه درمان جامع از نظر متغیر مقاومت به درمان معنادار نبود(007/0p< ، 127/0p< ، 146/0p<).
فاطمه رضایی حسین مولوی
هدف از پژوهش حاضر در بخش نخست، مقایسه میانگین نمرات درد و متغیرهای روانشناختی مرتبط با آن، در دو گروه افراد مبتلا به آرتریت روماتوئید و افراد سالم بود. همچنین در مطالعه حاضر به بررسی ارتباط بین نقص هیجانی و درد در بیماران مبتلا به آرتریت روماتوئید پرداخته شد. سپس با توجه به کمبود اطلاعات در زمینه اثربخشی مداخلات روانشناختی، هدف پژوهش در بخش دوم مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری متمرکز بر هیجانات، طرحواره درمانی و درمان طبی مرسوم بر درد، فاجعه آفرینی درد، کیفیت زندگی و دشواری در تنظیم هیجانات این بیماران بود. نتایج تحلیل کواریانس نشان داد که بیماران مبتلا به آرتریت روماتوئید(100 نفر)، در متغیرهای اضطراب، افسردگی، الکسی تیمیا و پنج حوزه طرحواره ناکارآمد اولیه نسبت به گروه سالم(100نفر) نمرات بالاتری داشتند. با استفاده از تحلیل عوامل تائیدی، متغیر مکنون نقص هیجانی از متغیرهای الکسی تیمیا، اضطراب و افسردگی استخراج گردید که این متغیر به خوبی درد را پیش بینی نمود. در بخش آخر پژوهش، از بین بیماران مبتلا به آرتریت روماتوئید مراجعه کننده به بیمارستان الزهرا،30 نفر انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه گمارده شدند. گروه شناختی رفتاری متمرکز بر هیجانات(10 نفر)، طرحواره درمانی(10 نفر) و گروه کنترل(10 نفر). همه بیماران قبل و بعد از انجام مداخله، و 3 ماه بعد از اتمام آن، مقیاس های درد، فاجعه آفرینی درد، کیفیت زندگی و دشواری در تنظیم هیجانات را تکمیل کردند. یافته ها حاکی از اثربخشی درمان شناختی رفتاری متمرکز بر هیجانات و طرحواره درمانی بر درد، فاجعه آفرینی درد و کیفیت زندگی بود. از بین این متغیرها، اثرات مداخلات بر فاجعه آفرینی درد و کیفیت زندگی تا مرحله پیگیری باقی ماند. هیچکدام از دونوع مداخله در مرحله ی پیگیری بر درد موثر نبودند. از بین دو نوع مداخله، تنها مداخله شناختی رفتاری متمرکز بر هیجانات در دو مرحله پس آزمون و پیگیری بر دشواری در تنظیم هیجانات موثر بود. این مطالعه نشان داد که مشکلات هیجانی و پریشانی های دوران کودکی تاثیرات طولانی مدتی بر بهزیستی و بیماری افراد دارند. نتایج این مطالعه نقش هیجانات و پیامدهای طرحواره های ناکارآمد اولیه را در بیماران آرتریت روماتوئید برجسته می کند.
عصمت مسیبی حمید طاهر نشاط دوست
هدف پژوهش حاضر، ارزیابی عملکرد حافظه سرگذشتی، حافظه گذشته نگر، حافظه روزمره و حافظه آینده نگر بیماران مبتلا به دیابت نوع دو و بررسی اثر افسردگی و راهبردهای منفی تنظیم شناختی هیجان بر حافظه این بیماران بود. بدین منظور 48 بیمار مبتلا به دیابت نوع دو(24 بیمار افسرده و 24 بیمار غیرافسرده) و 24 فرد سالم به روش در دسترس به عنوان نمونه انتخاب شدند. این افراد با استفاده از ابزارهای آزمون بازیابی حافظه سرگذشتی (amt)، پرسشنامه حافظه آینده نگر و گذشته نگر (prmq)، پرسشنامه حافظه روزمره (emq)، پرسشنامه تنظیم شناختی هیجان (cerq) و ویرایش دوم پرسشنامه افسردگی بک (bdi-ii) مورد بررسی قرار گرفتند. گروه ها از نظر متغیرهای سن، تحصیلات، طول بیماری و میزان قند خون دو ساعته(بعد غذا) همتا سازی شدند. نتایج پژوهش بیانگر تفاوت معنادار (001/0>p) عملکرد حافظه سرگذشتی در یادآوری خاطرات خاص، یادآوری خاطرات عام و تفاوت معنادار(002/0>p) میزان تأخیر زمانی در یادآوری خاطرات در بین سه گروه بیماراندیابتی افسرده، بیماران دیابتی غیر افسرده و افراد سالم بود. میزان خطا در حافظه گذشته نگر و روزمره به طور معنادری (02/0>p، 008/0>p)، بین سه گروه متفاوت بود اما بین میزان خطای حافظه آینده نگر در سه گروه بیماران دیابتی افسرده، دیابتی غیر افسرده و افراد سالم تفاوت معناداری وجود نداشت. همچنین نتایج حاصل از مقایسه میزان خطا عملکرد حافظه دو گروه بیماران دارای نمره بالا در راهبردهای منفی تنظیم شناختی هیجان و بیماران دارای نمره پایین در این متغیر نشان داد که پس از کنترل اثر افسردگی، تنها، در عملکرد حافظه روزمره بین دو گروه تفاوت معنادار (028/0>p) وجود داشت و در سایر متغیرهای مربوط به عملکرد حافظه بین این دو گروه تفاوت معناداری مشاهده نشد. بر اساس نتایج این پژوهش، حافظه بیماران مبتلا به دیابت نه تنها می تواند از متغیرهای روانشناختی همچون افسردگی تاثیر بپذیرد، بلکه راهبردهای تنظیم هیجان افراد نیز می تواند عملکردحافظه را تحت تأثیر خود قرار دهد.
فاطمه اسدالهی مهرداد کلانتری
سندرم روده تحریک پذیر یکی از اختلالات شایع کارکردی دستگاه گوارش می باشد. مداخلات روان شناختی متعددی برای درمان علائم جسمی و روان شناختی این بیماران به کارگرفته شده است. هدف این مطالعه مقایسه اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر ذهن آگاهی و معنویت درمانی بر شدت علائم جسمی، اضطراب و افسردگی بیماران زن مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر بوده است. بر این اساس، در یک طرح نیمه تجربی با گروه کنترل و ارزیابی به صورت پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه، تعداد 36 بیمار مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر با تشخیص متخصص و بر اساس ملاک های rom iii، به شیوه در دسترس انتخاب و به شیوه تصادفی به دو گروه آزمایش (آموزش ذهن آگاهی و معنویت درمانی) و یک گروه کنترل گمارده شدند (12=n3=n2=n1). آموزش ذهن آگاهی و معنویت درمانی هر کدام طی 8 جلسه 90 دقیقه ای برای آزمودنی های دو گروه آزمایش، ارائه شد. ابزار پژوهش، سیستم نمره گذاری شدت علائم (ibs-sss) و مقیاس اضطراب و افسردگی چک لیست علائم مرضی (scl-90-r)، بود. نتایج حاصل از تحلیل کواریانس، حاکی از عدم اثربخشی ارائه مداخلات آموزش ذهن آگاهی و معنویت درمانی بر شدت علائم جسمی بیماران زن مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر در مراحل پس آزمون و پیگیری بود. این در حالی است که آموزش ذهن آگاهی منجر به کاهش اضطراب و افسردگی آزمودنی ها در مرحله پس آزمون شده البته این کاهش در مرحله پیگیری معنادار نبود. علاوه بر این، معنویت درمانی اگر چه در مرحله پس آزمون بر اضطراب تأثیر معناداری نداشت، اما در مرحله پیگیری این اثربخشی معنادار و نشان گر آن بود که معنویت درمانی در مرحله پیگیری باعث کاهش معنادار اضطراب شده است. در مقایسه گروه های درمانی، نتایج نشان داد که گروه های مداخلات آموزش ذهن آگاهی و معنویت درمانی در متغیرهای این پژوهش در مراحل پس آزمون و پیگیری با یکدیگر تفاوت معنی داری نداشتند.
بهاره دهقانی ناژوانی حمید طاهر نشاط دوست
پریشانی در بیماران مبتلا به سرطان پستان شایع می باشد. افراد مبتلا به سرطان که با موقعیت خود به صورت پذیرش شناختی و هیجانی مقابله کنند، کمتر از افسردگی، اضطراب و پریشانی روانشناختی رنج ببرند. هیز و ویلسون(1994) پذیرش بیماری را صرف نظر کردن از کشمکش بیهوده برای توقف افکار خودآیند و آزارنده در مورد بیماری توصیف کرده اند. پذیرش با استفاده بیشتر از شیوه های مسئله مدار و فعال و توانایی مقابله بیشتر ارتباط دارد و عاملی مهم برای کمک به بیماران بستری می باشد که با موقعیت خود بهتر کنار آیند و بنابراین احساس بهتری داشته باشند. اگرچه پذیرش برای بیماران مبتلا به سرطان مهم است، بااین حال مداخلات روانشناختی هدفمند برای مبتلایان به سرطان با هدف کاهش اجتناب و افزایش پذیرش، اندک بوده است. مرور تحقیقات نشان می دهد که اکثر مداخلات بر تن آرامی/ تکنیک های کاهش اضطراب، حل مسئله، آموزش روانشناختی، شناخت درمانی و مداخلات رفتاری مانند حواسپرتی، حساسیت زدایی منظم، هیپنوتیزم و... تمرکز دارند. درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (act) بیشتر بر پذیرش تمرکز دارد. آمادگی برای تجربه احساسات ناخوشایند و اجتناب نکردن از آنها فرایندی کلیدی در act است. actاز طریق شش فرایند مرکزی پذیرش، گسلش، خود به عنوان زمینه، ارتباط با زمان حال، ارزشها و عمل متعهدانه، منجر به انعطاف پذیری روانشناختی می شوند. روش انجام این پژوهش نیمه آزمایشی و جامعه آماری زنان مبتلا به سرطان پستان شهر اصفهان بود. در این پژوهش از روش نمونه گیری در دسترس استفاده شد و از بین بیمارانی که برای شرکت در پژوهش ثبت نام کرده بودند، 20 نفر به طور تصادفی انتخاب شده و به طور تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه های پذیرش و عمل، اضطراب بک و افسردگی بک و پرسشنامه جمعیت شناختی بود. گروه مداخله هشت جلسه دو ساعته درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد را به صورت گروهی دریافت کردند. مرحله پیگیری یک ماه پس از آخرین جلسه درمان انجام شد. تجزیه و تحلیل داده ها ی خام حاصل از این پژوهش توسط نرم افزارspss-16 در دو بخش توصیفی و استنباطی با استفاده از روش های آمار توصیفی و تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر صورت گرفت. در انتهای درمان نمرات اجتناب تجربه ای، اضطراب و افسردگی گروه مداخله نسبت به گروه گواه به طور معناداری کاهش یافت (01/0p<). نتایج نشان داد درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در کاهش اجتناب تجربه ای، اضطراب و افسردگی زنان مبتلا به سرطان پستان موثر می باشد. گرچه در act مستقیما به نشانه ها پرداخته نمی شود، اما وقتی بیمار برای کاهش افکار و احساسات تلاش نکند و جنگ با افکار و احساساتش را رها کند و به جای آن به اهداف تعیین شده در جهت های ارزشمند زندگی حرکت کند، کاهش نشانه خود به خود رخ می دهد. act با تاکید بر فرایندهای پذیرش و ذهن آگاهی از یک سو، و فرایندهای تعهد و تغییر رفتار از سوی دیگر باعث افزایش انعطاف پذیری روانشناختی بیماران می شود. این درمان با داشتن مولفه پذیرش و تغییر درمان مناسبی برای بیماران مبتلا به سرطان پستان می باشد.
نجمه وکیلی حمید طاهر نشاط دوست
چکیده ندارد.
کاظم خرم دل حمید طاهر نشاط دوست
چکیده ندارد.