نام پژوهشگر: مهدی موسوی کوهپر
پرستو مسجدی خاک فرهنگ خادمی ندوشن
دوره حکومت سلاجقه یکی از ادوار درخشان در تاریخ جهان اسلام و ایران می باشد. سلاجقه دامنه متصرفات خود را تا سواحل مدیترانه، آناتولی، عراق، ایران و تا بخشهایی از سوریه گسترش دادند. در دوره سلاجقه انواع هنرها همچون معماری، سفالگری و فلزگری پیشرفتهای چشمگیری یافت. در سایه توجه سلاطین سلجوقی در این دوره کاروانسراهای بسیاری ساخته شد و تلاش بسیاری در جهت برقراری امنیت در راهها صورت گرفت. در دوره سلاجقه بنادر سواحل خلیج فارس، مدیترانه و دریای سیاه پیشرفت بسیاری یافتند و به مراکز تجاری تبدیل شدند و بنابراین تجارت در دوره سلاجقه رشد و شکوفایی بسیاری پیدا کرد. در این مطالعه مجموعه ای از مسکوکات دوره سلاجقه که شامل مسکوکات سلاجقه ایران و روم می شود، به منظور پی بردن به وضعیت اقتصادی این دوره با استفاده از دستگاه پیکسی مورد مطالعه قرار گفت. میزان بالای نقره در مسکوکات نشانگر وضعیت خوب اقتصادی در عصر سلاجقه بویژه سلاجقه روم می باشد و میزان پایین سرب در سکه های سلاجقه ایران و روم بیانگر روند استحصال خوب سنگ معدن مورد استفاده بود.
ابراهیم رایگانی مهدی موسوی کوهپر
نقوش برجسته تخت جمشید یکی از مهمترین یادگارهای دوره هخامنشی در ایران به شمار می رود که به مثابه چکیده ای از هنر، معماری، سیاست، اقتصاد، مدیریت و ... این دوره درخشان از تاریخ ایران توجه دانشمندان علوم مختلف را به خود جلب کرده است. این نقوش به واسطه ماهیت تاریخی خود، به عنوان یک منبع موثق برای تحلیل بسیاری از مسائل مدیریتی امپراتوری هخامنشی، واجد اهمیت فراوانی هستند. آنچه مسلم است، در اجرای نقوش برجسته تخت جمشید حجاران زیادی با ملیت های متفاوت نقش آفرینی کرده اند. از همین رو متون الواح تخت جمشید و همچنین عناصری که از معماری و پیکرتراشی سایر ملل اقتباس و در این مجموعه عظیم مورد استفاده قرار گرفته اند، بعضاُ گویای هویت و ملیت خالقان این اثر گرانسنگ هستند. اما، به رغم تنوع و تعدد معماران و حجارانی که در پدید آمدن این بنای سترگ ایفای نقش کردند، آنچه مبرهن و روشن است روح حاکم بر این آثار ایرانی است. از منظر گونه شناسی، نقوش تخت جمشید را می توان به چند دسته تقسیم بندی کرد، که عبارتند از نقوش انسانی،گیاهی و حیوانی. بررسی این سه گروه مستلزم تعریف معیاری است که در میان نقوش صحیح و سالم در تخت جمشید وجود دارد. برخی از نقوش برجسته تخت جمشید دچار نواقص و اشتباهاتی شده اند که هر قسمت از این نقایص به یک یا چند عامل وابسته است. حجار و طراح از مهمترین عوامل این ناهمخوانی ها و نقایص به شمار می روند. تغییرات سبکی و گذر زمان نیز مزید برعلت شده و در بروز این اشتباهات و ناهمخوانی ها تأثیرگذار بوده اند. آنچه اهمیت دارد، کپی برداری حجار در برخی از نقوش است که منجر به پدید آمدن نقوشی با ظاهری مشابه ولی درعین حال متفاوت از هم شده است؛ که با تأمل دقیق در آنها می توان تفاوت ها و حتی ناهمخوانی های موجود را دریافت. برخی از تفاوت ها به خاطر سبک و برخی به خاطر گرو ه های متفاوت حجارانی است که به طور همزمان ولی در قالب چند تیم کار می کرده اند. در کل اشتباهات فنی و تکنیکی نقوش برجسته و همچنین ناهمخوانی های موجود میان آنها، نشان از یک نظام پیچیده مدیریتی دارد که در لابه لای آن، به واسطه عدم وجود سازماندهی یکپارچه، دچار ناهماهنگی پنهان بوده است که این ناهماهنگی در قالب اشتباهات و ناهمخوانی میان نقوش برجسته بروز یافته است.
راحله کولابادی مهدی موسوی کوهپر
در این پایان نامه نگاهی اجمالی به شخصیت و جایگاه آناهیتا در اساطیر، باورهای زرتشتی و ادوار تاریخی ایران تا پیش از ساسانیان شده است. پس از آن آثار منتسب به آناهیتا در داخل خاک ایران از آغاز تا دوران ساسانی به تفصیل مورد مطالعه قرار گرفته است. برای این منظور مجموعه آثار مذکور در این دوره به دو گروه شامل آثار منقول: مهرها، سکه ها، ظروف سیمین و گچبری ها (به عنوان عنصری تزیینی) و آثار غیر منقول: نقوش برجسته، گچبری ها (به عنوان بخشی جداناپذیر از معماری) و سرستون ها تقسیم شده اند. تمثال آناهیتا در این آثار متفاوت با یکدیگر و از طرفی متفاوت با توصیفات ارایه شده از وی در اوستا می-باشد. همین امر شناسایی وی را تا حدی مشکل کرده است. از اینرو پس از ارایه این آثار، مقایسه تطبیقی بین آنها انجام شده است. تحقیقات و مطالعات به دست آمده بر روی آثار مورد نظر در این تحقیق که به روش توصیفی – تحلیلی انجام گرفته است، نشان می دهد که: 1- آناهیتا بانویی با پیشینه ی غنی در ایران است که تحت تأثیر ملل همسایه، برخی ویژگی ها را از آنها کسب کرده است، در حینی که خود بر آنها تأثیر گذارده است. 2- تجسم انسانی بخشیدن به آناهیتا، برای نخستین بار در زمان پادشاهی شاپور اول در نقش برجسته ی دارابگرد دیده می شود. 3- چهره، قامت، فرم آرایش و پوشاک ملکه وقت ساسانی، ملاک به تصویر کشیدن الهه آب، آناهیتا به شمار می رود.
محمد حسن ذال مهدی موسوی کوهپر
تکیه یکی از مهم ترین بناهای مذهبی دوران اسلامی است، که ساخت آن در دوره ی قاجار ساخته افزایش یافته است. این بنا معمولاً، در یک مجموعه ی مذهبی و در ارتباط با عناصر معماری مذهبی دیگر ساخته می شد و در محوریت آنها قرار می گرفت. تکیه در دوره ی قاجار، به طور اخص برای برگزاری مراسم عزاداری محرم استفاده می شد. در این پایان نامه کوشیده ایم تا با بررسی تطبیقی تکایای شاخص محدوده ی بین شهرهای نور تا ساری، به عوامل اقلیمی و اجتماعی اثرگذار بر ساختار معماری آن بپردازیم و ضمن معرفی این تکایا، الگوی پراکنش آن را در منطقه ی مورد بررسی نشان دهیم. از این رو پس از بررسی 8 تکیه ی شاخص در حوزه ی مورد بحث، داده های بدست آمده با استفاده از نرم افزار spss و آزمون پیرسون (پارامتریک) و اسپیرمن (ناپارامتریک) تجزیه و تحلیل شد و ارتباط میان عوامل موثر بر معماری آنها را تعیین و در جداولی ارائه شد و همبسته ترین عوامل را معرفی و تحلیل کردیم. از مهمترین عوامل اثرگذار بر معماری تکایا می توان به موارد زیر اشاره کرد: عوامل اجتماعی با راه های دسترسی به محوطه دربر گیرنده ی بنا و مساحت آن ارتباط دارد. در تکایای حکومت نهاد تعداد ورودی ها به بنا بیشتر از تکایای مردم است. در بناهای متقارن ابعاد بنا و محوطه ی دربر گیرنده ی آن بزرگتر است. ابعاد بنا با تقارن در بنا رابطه ی مستقیم دارد و این امر با نوع نهاد دخیل در ساخت تکایا مرتبط است.
زینب اکبری جواد نیستانی
بر مبنای مدارک و مستندات موجود، می توان گفت که در دور? قاجار، 41 مدرسه علوم دینی در شهر تهران وجود داشته است. در بررسی محدوده مورد مطالعه، محل 38 مدرسه مورد شناسایی قرار گرفت که از آن میان حدود 18 مدرسه همچنان پا بر جای مانده است. در شهر قزوین نیز 5 مدرسه قاجاری شناسایی شد که از آن میان 4 مدرسه همچنان باقی است. بر مبنای مدارک موجود، به نظر می رسد که در ساخت مدارس ایران تا پیش از دوره قاجار، از الگوی خاصی پیروی می شده است. اما تحقیق حاضر نشان می دهد که در دوره قاجار، دست کم در شهرهای تهران و قزوین، مدارس علوم دینی بر مبنای الگوی معماری چندان مشخصی ساخته نمی شده است. اما در رابطه با حضور این بناها، می توان به این نتیجه رسید که وقف نقش بسزایی در حفظ این مدارس داشته است. به نظر می رسد که از 41 مدرسه علوم دینی شهر تهران دوره قاجار، 30 مدرسه وقفی بوده که از این میان 18 مدرسه همچنان پا بر جای مانده است. از 5 مدرسه علوم دینی شهر قزوین نیز 4 مدرسه باقی مانده است که همگی آنها نیز وقفی هستند. در نتیجه دست کم در ارتباط با حفظ و نگهداری مدارس علوم دینی عصر قاجار دو شهر تهران و قزوین، وقف موثرترین عامل شمرده می شود. در رابطه با تمرکز مکانی مدارس علوم دینی، حدود %34 مدارس (14باب) در محله سنگلج، %27 (11 باب) در محله عودلاجان، %19 (8باب) در محله بازار، %9 (4 باب) در محله چالمیدن، %7 (3 باب) در محله دولت و %2 (1 باب) در محله ارگ تمرکز یافته اند. شاید بتوان علل تمرکز مدارس علوم دینی در محله سنگلج و عودلاجان را وضعیت مطلوب اقتصادی ساکنان و همچنین شرایط عمومی مساعد جهت زندگی در این دو محله دانست. اگرچه تنها %19 مدارس در محله بازار قرار گرفته اند اما این تعداد با توجه به فضای محدود موجود برای ساخت و ساز در محله بازار جالب توجه به نظر می رسد که شاید نشان دهنده نقش مذهبی برجسته محله بازار باشد. محله چالمیدان با وجود وسعت بسیار خود، تنها %9 از مدارس را در خود جای می دهد که می توان فقر ساکنین و شرایط نامطلوب زیستی را دلیلی بر این امر به حساب آورد. با توجه به شکل گیری محله دولت در پی گسترش تهران در دوره ناصری تمرکز تنها %7 مدارس در این محله چندان عجیب به نظر نمی رسد. در رابطه با محله ارگ نیز ساکنان محور توجه قرار می گیرند. درباریان و اشراف وابسته به دربار ساکنین اصلی این محله را تشکیل می دادند که تمرکز %2 مدارس در این محله را توجیه می کند. در رابطه با شهر قزوین نیز از آنجایی که تعداد مدارس موجود محدود بوده است، نمی توان الگوی خاصی را برای پراکنش منطقه ای مدارس علوم دینی قاجار شهر قزوین مطرح کرد. نکته ای که در اینجا مطرح می شود این است که تمامی مدارس علوم دینی شهرهای تهران و قزوین در بافت قدیم این شهرها، قرار گرفته اند.
سجاد نوید مهدی موسوی کوهپر
اساطیر و باورهای دینی دو عنصر جدا نشدنی هر جامعه ی انسانی می باشند که از اندیشه، احساسات و نگرش افراد آن جامعه شکل می گیرند. از آنجایی که این باورها از محبوبیت عمومی برخوردار بوده و به گونه ای برای زمانی طولانی کارکرد خود را حفظ می کرده تاثیرشان در سطوح مختلف هر جامعه ای دیده می شود. آثار هنری مهمترین تجلی گاه تفکرات جوامع انسانی محسوب می شوند که از گذشته های بسیار دور نگاره هایی را در ارتباط با اساطیر و باورهای دینی به همراه داشته اند. امپراتوری ساسانی یکی از دوران درخشان ایران باستان می باشد که در آن هنر به اوج شکوفایی خود می رسد. از آنجایی که ساسانیان چهارچوب نگرش سیاسی خویش را بر پایه ی اتحاد دین ودولت قرار دادند نمادهای مذهبی و ملی به تعداد قابل ملاحظه ای در آثار هنری این عصر، چه از نظر معماری و چه از نظر ساخت اشیاء و به خصوص فلزکاری به عنوان نوعی تبلیغات سیاسی و دادن مشروعیت الهی به پادشاهان این سلسله قابل مشاهده است که در این پایان نامه به آن پرداخته خواهد شد
عبدالکریم اسمعیلی علیرضا هژبری نوبری
شمال¬غرب ایران در عصر آهن دارای محوطه¬های فراوان و شاخصی است که هر کدام از این محوطه¬ها در بازسازی جوامع عصر آهن در فلات ایران جایگاه خاصی را به خود اختصاص داده¬اند. در این میان استان آذربایجان¬غربی به عنوان یکی از مناطق کلیدی حوزه¬ی شمال¬غرب ایران به مثابه¬ی کانون تلاقی فرهنگ¬ و تمدن¬های فلات ایران، بین¬النهرین شمالی، قفقاز و آناتولی سهم چشم¬گیری را در مطالعات باستان¬شناسی ایران ایفا می¬کند. به واسطه¬ی وجود دریاچه¬ی ارومیه در این استان، محوطه¬های آن به دو بخش شمال و جنوب حوضه¬ی آب¬ریز دریاچه¬ی ارومیه تقسیم می¬شوند. محوطه¬ی تپه بَرده کُنته واقع در شهرستان مهاباد به عنوان محوطه¬ی هزاره اول ق.م با آثار سفالی و معماری دست¬کند صخره¬ای تاکنون مورد مطالعه¬ی علمی باستان¬شناسی قرار نگرفته بود. این محوطه در فاصله¬ی چند کیلومتری گور دخمه¬ی فخریگاه قرار دارد. آثار سفالی بدست آمده از لایه¬نگاری، خواناسازی و پی¬گردی این محوطه که در تابستان سال 1391 انجام گرفت معرف دوره¬ی آهن iiiو حاکی از این است که دوره¬ی استقراری در این تپه مربوط به اقوام مانائی بوده که بر این منطقه حکم¬رانی داشته¬اند. آثار دست¬کند معماری صخره¬ای که به صورت یک مجموعه دست¬کند شامل پلکان¬ها، چاله، تونل و لوح¬های تراشیده بر روی دماغه¬ی صخره¬ای نمایان است؛ بیانگر حمایت یک حکومت و یا قدرت مرکزی از این مجموعه است. به اسنتاد مطالعات و بررسی¬های صورت گرفته از یافته¬ها و داده¬های باستان¬شناسی، ماهیت کاربری که می¬توان برای این محوطه تعریف کرد؛ در راستای امور آیینی و اعتقادی مانائی¬ها بوده است. این بخش از حوضه ی آب¬ریز جنوب دریاچه¬ی ارومیه به همراه محوطه¬هایی چون قلایچی، زندان سلیمان، قلعه بردینه و زیویه در قلمرو حکومتی مانائی¬ها قرار داشته است. محوطه ی تپه بَرده کُنته واقع در شهرستان مهاباد به عنوان محوطه ی هزاره اول ق.م با آثار سفالی و معماری دست کند صخره ای تاکنون مورد مطالعه ی علمی باستان شناسی قرار نگرفته بود. . آثار سفالی بدست آمده از لایه نگاری، خواناسازی و پی گردی این محوطه که در تابستان سال 1391 انجام گرفت معرف دوره ی آهن iiiو حاکی از این است که دوره ی استقراری در این تپه مربوط به اقوام مانائی بوده که بر این منطقه حکم رانی داشته اند. آثار دست کند معماری صخره ای که به صورت یک مجموعه دست کند شامل پلکان ها، چاله، تونل و لوح های تراشیده بر روی دماغه ی صخره ای نمایان است؛ بیانگر حمایت یک حکومت و یا قدرت مرکزی از این مجموعه است.
محمد قمری فتیده حامد وحدتی نسب
دورۀ گذار از مفرغ به آهن یکی از بحث برانگیزترین و دیرپاترین باستان شناسی است و در واقع می توان گفت که قدمت بحث در این خصوص به قدمت خود باستان شناسی است. از این جهت این مبحث پرمخاطب و جنجال برانگیز، هم زمان است با دوره¬ای که بسیاری از باستان شناسان آن را سرآغاز تحولاتی بزرگ در بسیاری از مناطق می دانند. دوره ای که آن را زمان مهاجرت و فراگیر شدن اقوامی که آنها را هند و اروپایی، هند و ایرانی و در نهایت آریایی نامیدند، می¬دانند. بر طبق یافته¬هایی که تا کنون به دست آمده، بسیاری از باستان¬شناسان معتقدند در بسیاری از مناطق ایران، روند رو به رشدی که در عصر مفرغ در این مناطق استقراری آغاز شده بود رو به افول گذاشته و بسیاری از مراکز استقراری رو به اضمحلال نهاده اند. این باستان شناسان معتقدند و بر این عقیده اند که احتمالاً دلیل این تغییرات به صورتی یکسان و به دلیل حضور گستردۀ اقوام مهاجر در ایران رخ داده است. در این رساله سعی شده تا به اتفاقات این دوره از نگاهی متفاوت نگریسته شود. مبنای تحقیقات این رساله، توجه به داده های محیطی است. محیط شمال ایران به شدت متأثر از وجود رشته کوه البرز و دریای مازندران است. دریای مازندران که بزرگترین دریاچۀ روی زمین است،از بدو شکل گیری تا کنون نوسانات بسیار زیادی را تجربه کرده است. نوساناتی که سطح آن را از 50+ متر تا 113- متر تغییر داده است. این تغییرات سطح آب دریا به شدت بر روی استقرارهای حاشیۀ آن تأثیر گذاشته است. یعنی در زمان پس روی، جوامع را که به دلیل سکونت و بهره برداری از منابع آب و سواحل در کنار آب سکونت می کنند، به سمت خود کشانده و در زمان پیش¬روی شواهد این استقرارها و سکونت گاه ها را مغروق و مدفون کرده است. دریای مازندران در بازۀ زمانی 5000 سالۀ اخیر نیز نوساناتی داشته که عدد این نوسان در دورۀ مفرغ و آهن در حدود 35- متر بوده ــ یعنی در حدود 8.5 متر پایین تر از سطح کنونی بوده است. این امر پس-روی بزرگی در خط ساحلی ایجاد کرده تا آنجا که در این زمان اصلاً اثری از خلیج گرگان نبوده است. پیش روی بزرگ دریا در این بازۀ زمانی نیز در حدود قرن 13 میلادی (قرن هفت هجری خورشیدی) تا سطح 19- متر یعنی 7 متر بالاتر از سطح کنونی رخ داده است. این پیش آمدگی موجب به زیر آب و رسوب رفتن بسیاری از محوطه ها شده است. در نتیجه به احتمال قوی، دلیل ناکام ماندن باستان-شناسان از یافتن محوطه های عصر مفرغ پایانی و عصر آهن در بخش های جنوبی دریای مازندرانرا می-توان ناشی از عدم توجه باستان شناسان به نوسانات آب دریای مازندران و عدم کشف محوطه های مغروق در دریا یا مدفون در رسوبات ساحلی دانست.
لیلا خانی حامد وحدتی نسب
چکیده باستان شناسی علم جوانی که کار خود را در سراسر کشورهای اروپایی، امریکایی و خاورمیانه، بخصوص ایران با عتیقه جویی آغاز نمود. اما از نیمه های قرن نوزدهم با پیشرفت های مختلف در زمینه های علمی راهش را از عتیقه جویی جدا سپس بین سال های1950تا1920.م وارد دوره ای کاملاً جدید شد و به عنوان یک رشته ی علمی در آمد. البته مطالعات علمی باستان شناسی در هر کشوری مطابق با شرایط حاکم بر آن مکان است. باستان شناسی ایران تحت تأثیر موج فزاینده شرق شناسی و الگو گرفته از مکاتب اروپایی آغازین و به خصوص فرانسوی قرن بیستم و تلفیق آنان با مختصات فرهنگی ایران آغاز شد. پس از یک دوره رکود، در تلاش است تاحدودی هماهنگ با پیشرفت ها پیش رود. با مطالعه ی پایان نامه ها و رساله های رشته ی باستان شناسی در دانشگاه تربیت مدرس تهران طی سال های1390-1380 از آن جهت که این رساله ها و پایان نامه ها در واقع ثمر? کارهای باستان شناسان هستند، روند تغییر و تحولات ایجاد شده در باستان شناسی و کاربرد علوم میان رشته ای مشخص شد. این ثمره ها بسیار متأثر از تغییرات ایجاد شده در جامعه ی باستان شناسی هستند. بنابر این مشخص می شود که باستان شناسان ایرانی چه زمانی از چارچوب انحصار فکری و سنتی خود تا حدودی خارج شده و یاری علوم دیگر را می بپذیرند. با این تغییرات رویکرد جدیدی که به کار برده می شود، رویکرد باستان شناسی انسان شناختی است،که در پی شناخت هر چه بیشتر و بهتر انسان و بازیابی جایگاه آن در ادوار مختلف است. کلیدواژه ها:باستان شناسی-انسان شناسی-ایران- باستان شناسی انسان شناختی.
مهسا ویسی علیرضا هژبری نوبری
در این تحقیق با استفاده از روش کتابخانه¬ای و استفاده از نتایج گزارش¬های پزوهش¬های میدانی و هم چنین بازدید از برخی محوطه¬ها و اشیا در موزه، بازتاب حضور سیاسی هنری هخامنشیان در مناطق مناطق آذربایجان،ارمنستان و گرجستان تحلیل شده است. به طور کلی هدف از این تحقیق تبیین تاثیر هنر سرزمین مرکزی دولت هخامنشی بر ملل تابعه در نواحی آذربایجان، ارمنستان و گرجستان برای تعیین موقعیت این مناطق در دستگاه اداری هخامنشیان است. منطقه قفقاز که طی حمله داریوش بزرگ در سال (12-513 ق.م) به سکاها به امپراتوری هخامنشی ضمیمه شد، در سراسر دوره¬ی هخامنشی مرزهای شمالی این امپراتوری را شکل می¬داد. مناطق امروزی گرجستان، آذربایجان و ارمنستان که به طور کلی کشورهای قفقاز جنوبی را شکل می¬دهند، بخشی از ملل تابعه¬ی هخامنشیان بوده¬اند. فهرست¬های رسمی امپراتوری هخامنشیان از ملل تابعه، تنها به نام ارمنستان اشاره کرده¬اند و موقعیت سایر مناطق، در دستگاه اداری امپراتوری چندان روشن نیست. تنها منبع نوشتاری که در این رابطه اطلاعاتی می¬دهد تاریخ هرودوت است و داده¬های باستان¬شناسی نیز نشان می¬دهد که از اواخر (قرن 6 ق.م) تغییرات عمده¬ و نوآوری¬های زیادی در مواد فرهنگی این ناحیه به وجود آمده که ناشی از حضور پارسیان است. براساس داده¬های باستان¬شناسی که مهمترین آن¬ها کاخ¬هایی با پایه ستون¬های زنگی شکل از نوع هخامنشی است و نوشته¬های هرودوت و سایر مواد فرهنگی مشخص می¬شود که بخش غربی ارمنستان به ساتراپی هیجدهم و بخش شرقی آن به ساتراپی سیزدهم و منطقه¬ی آذربایجان به ساتراپی یازدهم مندرج در لیست هرودوت تعلق داشتند. ضمن این که بخش غربی گرجستان یعنی کلخیس به¬طور مستقیم وارد ساتراپی¬های پارسیان نبود و در حد نهایی مرزها وظیفه¬ی پاسداری از قسمت¬های شمالی در برابر حملات سکاها را داشت و بخش شرقی گرجستان یعنی ایبریا نیز احتمالاً داخل در ساتراپی هیجدهم یا یازدهم مندرج در لیست هرودوت بوده است. به طور کلی هدف از این تحقیق بررسی جایگاه اداری کشورهای امروزی گرجستان، آذربایجان و ارمنستان در سیستم اداری ساتراپی¬های هخامنشی براساس داده¬های باستان¬شناسی است.
مهیار خادمی بمی مهدی موسوی کوهپر
در این پژوهش گورهای سنگ¬چین منطقه جنوب¬شرق ایران مورد بررسی قرار گرفته¬اند. این گورها یکی از بارزترین آثاری هستند که در بررسی¬های صورت گرفته در این منطقه شناسایی و ثبت شده¬اند. این گورها دارای ساختارهای استوانه¬ای، پشته¬سنگی و صخره¬ای می¬باشند. ساختار داخلی شناسایی شده در ارتباط با این گورها متنوع بوده و حوزه¬های فرهنگی گوناگونی را علی¬رغم شباهت ظاهریشان نشان¬ می-دهد. گسترۀ جغرافیایی¬ای که این گورها از آن بدست آمده است، وسیع بوده و علاوه بر جنوب¬شرق ایران، در استان¬جنوب¬غربی ایران نظیر فارس، چهارمحال بختیاری و بوشهر و هم¬چنین در مناطقی نظیر جنوب خلیج فارس و دریای عمان، پاکستان و افغانستان نیز چنین گورهایی گزارش شده¬اند. گاهنگاری نسبی آن¬ها که بوسیلۀ مواد فرهنگی شناسایی شده از درون آن¬ها نظیر اشیاء سفالی، فلزی و هم¬چنین بوسیلۀ بررسی ارتباط با محوطه¬های همزمانشان حاصل شده است، دورۀ زمانی¬ای حدفاصل هزاره¬های 3و4 ق.م تا انتهای دوران تاریخی را برای آن¬ها نشان می¬دهد. گورستان¬های سنگ¬چین در منطقه جنوب¬شرق ایران معمولاً بر دامنه و ستیغ کوه¬ها قرار دارند و با توجه به محیط قرارگیریشان ارتباط نزدیکی را با آن برقرار می¬کنند.
فاطمه جمشیدی حامد وحدتی نسب
مطالعات پارینه¬سنگی انجام شده در استان چهارمحال و بختیاری در مقایسه با دیگر مناطق زاگرس مرکزی بسیار محدود است. دشت فارسان یکی از دشت¬های میان کوهی این استان و در برگیدنده نشانه¬هایی از دوران پارینه¬سنگی است. دست¬افزارهای سنگی به دست آمده از بررسی 4 غار و پناهگاه و 6 محوطه باز در این دشت اهمیت مطالعات و بررسی های پارینه سنگی در این منطقه را دوچندان نموده است. مطالعه ریخت¬شناسی و فن¬آوری دست¬افزارهای سنگی به دست آمده از دشت فارسان و میزان دسترسی سازندگان آن به مواد خام و تأثیر آن بر دست¬افزارهای سنگی و همچنین مقایسه شباهت¬ها و تفاوت¬های الگوهای استقراری این ناحیه از زاگرس با نواحی مجاور با تمرکز بر انواع گوناگون ابزار سنگی به دست آمده از هر محوطه و همچنین پراکندگی دست ساخت¬های سنگی در 18 محوطه مورد بررسی ، انتساب 5 محوطه به دوره پارینه سنگی میانی را تقریبا به طور متقن ممکن نموده است. همچنین با توجه به مطالعه یافته¬های به دست آمده از 7 محوطه، فرضیه انتساب آن¬ها به پارینه سنگی میانی دور از ذهن نیست. رایج¬ترین فن¬آوری ساخت در محوطه¬های مورد بررسی، فن¬آوری لوالوا بوده است. حضور چشمگیر فن¬آوری لوالوا در این محوطه¬ها نشانگر دسترسی نسبتا وسیع ساکنان آن به ماده خام است. به نظر می¬رسد الگوهای استقرار پارینه¬سنگی میانی در دشت فارسان با هم¬عصران خود در زاگرس مرتفع و به خصوص در نواحی لرستان و کرمانشاه متفاوت بوده است. مهمترین عامل این تفاوت را می¬توان در میزان دسترسی به ماده خام محلی و فراوانی آن در فارسان و کمبود آن در مناطق ذکر شده جستجو نمود.
علی حقیقت حامد وحدتی نسب
دشت فولاد محله در استان سمنان و در میان کوهپایه های البرز از منظر باستان شناسی حدفاصل دو منطقه بزرگ تمدنی؛ فلات مرکزی و مرزهای جنوبی آسیای مرکزی پیش از تاریخ؛ واقع شده و از شاخص ترین محوطه های موجود در این دشت محوطه (قبرستان سر) است. قبرستان سر با توجه به موقعیت جغرافیایی و زمانی خود می تواند گویای ارتباط فراتمدنی خاصی در پیش از تاریخ ایران و به ویژه در دوره ای که اواخر نوسنگی و اوایل مس سنگی را در بر میگیرد باشد. کاوش در این محوطه که بخشی از آن دستمایه نگارش این رساله و پاسخگوی بخشی از سوالات و اهداف آن بود در سال 1391 انجام شد و آنچه در ادامه می آید تحلیل داده ها و شواهد بدست آمده از آن در راستای شناخت باستانشناسانه زندگی و ارتباطات فرهنگی مردمی است که در فاز (انتقالی نوسنگی به مس سنگی) در این محوطه می زیسته اند. (فاز انتقالی نوسنگی به مس سنگی) محدوده ای زمانی بین 5400 الی 4500پیش از میلاد را در بر میگیرد که در آن روستاها با تمام خصوصیات نوسنگی خود به سوی مرحله مس سنگی و شهرنشینی گام بر می داشته اند. عناصر فرهنگی و نمودهای آن پلی است بین زندگی روستای اولیه و شهر اولیه که در آن معیشت انسان دستخوش تغییراتی شده است. این مرحله در ادبیات باستان شناسی ایران (چشمه علی) نامیده شده است و هم افق با فرهنگ anau ia در جنوب ترکمنستان قلمداد می شود. تکیه بیشتر این رساله بر محوطه های شاخص این دو منطقه تمدنی و مقایسه آن با داده هایی که از کاوش (قبرستان سر) بدست آمده (بخصوص سفال)؛ است که طی آن به نمایی –هرچند محدود- از روابط و بر همکنش های منطقه ای این محوطه میرسد.
نوراله مرادی نوروزی علی رضا هزبری نوبری
جنوب غربی ایران به جهت موقعیت خاص جغرافیایی، ژیوپلیتکی، چند چهره گی طبیعی و شرایط زیست محیطی از دیرباز سکونتگاه، پایتخت یا ایالتی مهم و شاخص در تاریخ ایران بوده است. یکی از اعصار درخشان این ناحیه دوره ی حکمرانی شاهک نشین الیمایی ست. الیماییان به عنوان بازماندگان ایلام کهن، مقارن امپراطوری اشکانی، به عنوان شاهک نشینی مستقل در جنوب غربی ایران و در همسایگی ایالت پارس و خاراسن سربرافراشتند. در متون کهن چندین مرتبه به این سرزمین اشاراتی شده است، اما کهن ترین نوشته درباره ی الیماییان در شرح نیارخوس، دریاسالار اسکندر مقدونی، آمده است. با انجام پژوهش¬های باستان شناختی، بقایای مادی این سلسله ( شامل:معماری ، فلزکاری، تدفین، سفال، سکه و نقش برجسته ) در استان ¬های خوزستان، چهارمحال و بختیاری، کهگیلویه و بویراحمد ، بخش هایی از استان فارس تا کرانه های خلیج فارس یافت شده است. در بررسی و تحلیل آثاراین عصر ، تاثیر هنر متقدم یعنی ادوار ایلامی، هخامنشی، هلنی و پارتی به روشنی دیده می¬شود. هنر صخره ای مهمترین و پربسامدترین هنر بجای مانده از این تمدن است که در دو گونه ی بردگوری¬ها و نقوش برجسته تجلی یافته اند. بردگوری¬ها به عنوان فضایی آیینی – تدفینی از مهمترین بقایای بجای مانده از این عصراند که در سه گونه ی منفرد، مجموعه ای و نقش برجسته دار حجاری شده اند. نقش برجسته ها نیز به عنوان اعلانیه های سیاسی، مذهبی، فرهنگی، اجتماعی، هنری و تبلیغاتی این عصردر سراسر قلمرو الیماییان دیده می شود. نقش برجسته¬ ها در دو دسته ی اصلی مذهبی و غیر مذهبی حجاری شده اند. در این رساله ضمن معرفی مهمترین بردگوری¬ها و نقش برجسته های الیمایی به طبقه بندی ، گونه شناسی، شیوه های اجرا، اجزای تشکیل دهنده و وجوه تکنیکی ، زیباشناختی و مقایسه¬ی محتوایی آنها با هنر ایلامی، هخامنشی، هلنی و پارتی پرداخته شده و با استخراح شاخص ها و ویژگی های هنر صخره ای الیمایی؛ به عنوان مکتب هنری مستقل و بهره مند از عناصر بومی- علی الخصوص ایلامی- معرفی شده است.
امیرحسین صالحی صالحی جواد نیستانی
استفاده علوم پایه در باستان شناسی یکی از رویکرد های مورد توجه در مطالعات باستان شناسی در چنددهه اخیر است. در این میان روش pixe که یکی از قدرتمند ترین روش های آنالیز عنصری است که امکان شناسایی عناصر کمیاب و نیز عناصر موجود در اشیای باستانی را فراهم می¬سازد و در تجزیه عنصری سکه های نقره ایلخانی مورد مطالعه در رساله به کار گرفته شد. سکه ها در دوره اسلامی همواره به عنوان منابعی دسته اول مورد استناد برای پژوهشگران بوده اند. که علاوه بر داده های فراوان فرهنگی در مندرجات خود حاوی مطالب ارزشمندی از وضعیت سیاسی و اقتصادی و نیز اطلاعات مربوط به منابع احتمالی و دانش استحصال فلز نقره هستند. در این رساله با کمک روش pixe مشخص شد که بهترین دوره اقتصادی در سکه های مورد مطالعه مربوط به غازان است و شدید ترین افت اقتصادی در زمان احمد تکودار اتفاق افتاده است که بر اساس متون تاریخی در گیر جنگ با ارغون بوده است. ضعیف ترین شهر در بررسی های ما استرآباد زمان ارغون بوده است که در پژوهش های دیگر در زمان غازان نیز وضعیتی مشابه داشته است. در بررسی منابع احتمالی نقره، یک منبع اصلی و دو منبع فرعی در ضرابخانه های ایلخانی شناسایی شد ومعلوم گردیدکه ضرابخانه دامغان یکی از مکان های احتمالی دراستحصال فلز نقره در دوره ایلخانی است و کلیه کانسارهای استفاده شده در ضرب سکه های نقره ایلخانی از نوع سروسایت بوده است. تکنیک استحصال فلز استفاده شده در سکه های ایلخانی بالا بوده و تنها در سکه های ارغون در یزد فن آوری استخراج نقره بسیار پایین بوده است. در دوره ایلخانان, به دلایل بیشتر سیاسی و فرهنگی سکه ها به شکلی گسترده تحت تاثیر اشکال هندسی مانند خطوط کرسی، ستاره شش گوش، کتیبه های محراب گون و کوفی مربعی قرار می گیرند. در بررسی داده های سیاسی و اجتماعی در سکه های مورد مطالعه آغاز ظهور شعایر شیعی در سکه های ایلخانی به زمان آباقا بر می¬گردد و شیعی بودن الجایتو در سال های پایانی حکومت او به استناد سکه ها قطعی به نظر می¬آید. اوج گیری مفهوم ایران زمین نیز با پیدایش عبارت های پارسی در سکه های مناطق شیعیان و حکمرانان محلی بازتاب پیدا می کند.
شیرین غفاری علیرضا هژبری نوبری
عصر آهن یکی از دوره های پرتحول در تاریخ و تمدن سرزمین ایران و کشورهای مجاور آن به شمار میرود. در این دوره با ظهور فرهنگ جدیدی روبرو هستیم که بر اثر آن تحولات گسترده ای در زمینه سنت سفالگری، تدفین، معماری و پیشرفت تکنولوژی به وقوع پیوسته است. این دوره بر اساس شباهت گونه های سفالی به سه دوره عصر آهن i،ii و عصر آهن iii تقسیم می شود و اخیراً لوین عصر آهن iv شامل دوران تاریخی هخامنشی تا اوایل اشکانی را نیز به این تقسیم بندی اضافه کرده است. محوطه باستانی خداآفرین مربوط به این عصر میباشد. مهمترین آثاری که در منطقه خداآفرین تاکنون شناسایی شده کورگان ها هستند که برای اولین بار در ایران مورد کاوش قرار گرفتند و به همین دلیل حفاری این محوطه از اهیمت زیادی برخوردار است. در این پژوهش سعی شده است با طبقه بندی اشیاء فلزی یافت شده از این گورستان و مقایسه آن با دیگر محوطه های عصر آهن شمال و شمال غرب ایران و همچنین با محوطه های هم عصر در جنوب قفقاز به بررسی ارتباط فرهنگی این مکان ها پرداخته شود.
مروارید مظهری مطلق مهدی موسوی کوهپر
چکیده ندارد.
محمود حیدریان مهدی موسوی کوهپر
چکیده ندارد.
شهنام شفیعی جواد نیستانی
چکیده ندارد.
لیلی نیاکان مهدی موسوی کوهپر
چکیده ندارد.
زهره روحفر جواد نیستانی
ساخت لعاب زرینفام که از خصوصیات ظاهری آن درخشش و تلألو رنگ طلایی و فلزی است، به منظور پوشش و تزیین ظروف سفالی و کاشیها، یکی از شاهکارهای فناوری در صنعت – هنر سفالگری دورهی اسلامی به ویژه در قرون میانی ( 7 و 8 ه.ق.) محسوب میشود. تاکنون بررسیهای مختلفی توسط محققان هنر سفالگری در زمینههای گوناگون مرتبط با آثار زرینفام مانند فن ساخت و یا ویژگیهای نقش مایههای تزیینی و فرم ظروف انجام شده و هر یک طبقهبندی خاصی را با در نظر گرفتن محل ساخت و یا کشف این آثار انجام دادهاند. علاوه بر این، دربارهی خاستگاه این صنعت نیز نظریاتی ارائه شده و طبق آن مناطق کاشان، گرگان، ری، تختسلیمان و ساوه از مراکز عمدهی ساخت زرینفام در قرون میانی معرفی شدهاند. در این رساله علاوه بر بررسیهای انجام شده صرفاً ویژگیهای فن ساخت لعاب زرینفام را بر اساس رسالهی ابوالقاسم عبدالله کاشانی و دستورهای وی جهت ساخت لعاب و بدنه و همچنین نتایج تجزیه آزمایشگاهی مواد تشکیل دهنده و نحوه تحلیل و ترکیب مواد با یکدیگر و سرانجام مقایسه موادی که کاشانی نام برده با نتایج آزمایشگاهی، مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. براساس این بررسیها هنرمندانکاشانی نه تنها به عنوان تولید کنندهی زرینفام بلکه ابداع کنندهی شیوهای صرفاً فنی شناخته میشوند.