نام پژوهشگر: قاسم پور حسن درزی
حمید شاه آبادی قاسم پور حسن درزی
در قرن هفدهم، یکی از راهبردهای اساسی به معرفت دینی «الهیات طبیعی» بود که تأثیر آن به واسطه برخی انتقادها از جمله نقدهای هیوم و کانت رو به کاهش نهاد. در آستانه قرن بیست ویکم ، ریچارد سوئین برن، فیلسوف تحلیلی دین با نگاه به پیشینه الهیات طبیعی و با طرح نظریه احتمالات ریاضی به موضوع «خداباوری فلسفی» می پردازد. وی با استفاده از نظریه بایس و فرمول احتمالات، که نسبت احتمال بین قضایا را بررسی و تعیین می کند، این گونه درصدد نتیجه گیری است که احتمال قضیه خدا وجود دارد بیش از نقیض آن است. از نظر وی هر پدیده ای که در عالم شاهد آن هستیم می تواند نظریه «خدا وجود دارد» را ثابت کند و اگر همه این گزاره های مشاهدتی را در نظر بگیریم احتمال وجود خدا بیش از عدم وجود خواهد بود. تأکید سویین برن در حوزه عوامل پیشینی این نظریه بر دو رکن استوار است: «بساطت نظریه» و «محتوای آن»، زیرا محتوای مشابه در چند نظریه، احتمال صدق را بالا می برد. «معرفت شناسی اصلاح شده»، موضوع فصل دیگری از نوشتار حاضر است که نیکلاس ولترستورف وپلنتینگا به تبیین و شرح و بسط آن پرداخته اند. رهیافتی که با موقفی معرفت شناسانه، تکیه بر سنت کالونی در مسیحیت دارد و استدلال می کند که اعتقاد به خدا امری طبیعی است و تار و پود وجود آدمی به آن سرشته شده است. از این منظر، اعتقاد به وجود خدا، یک اعتقاد و باور پایه و بنیادی است و چنین نیست که به صورت تبعی و فرعی از قراین و شواهد و دلایل دیگر برآمده باشد. وی معتقد است که فیلسوف مسیحی سنت معرفت شناسی اصلاح شده، از فلسفه دین، فلسفه ای را عرضه می کند که هدف آن دیدن تمام جوانب حیات انسانی و عقلانی در پرتو ایمان است. لذا دین را تابع آزمون موسوم به قرینه و بینه بی طرف قرار نمی دهد. بنابراین تمام توجه وی معطوف مباحثی پیرامون نقش واقعی عقل در ایمان یا نقش واقعی ایمان در عقل است. براساس این رویکرد، اصول ایمان نوعاً نیازمند تأیید تعقل و احتجاج نیست. البته این بدان معنا نیست که اصحاب معرفت شناسی اصلاح شده منکر مقتضیات عقلانیت هستند بلکه آنچه آنان انکار می کنند این ادعاست که معقول بودن باورهای دینی به ویژه باور به خدا در گروی ابتنای عقلانی آن ها باشد.
سید محسن موسوی قاسم پور حسن درزی
تبیین و بررسی آراء جان هیک (1922-) فیلسوف معاصر بریتانیایی، درباب دین، تجربه دینی، کثرت گرایی دینی موضوع رساله حاضر است. این مطالعه بر اساس ترجمه و تعلیق فصولی از ویرایش دوم اثر مشهور وی موسوم به «تفسیری از دین: پاسخ های بشر به امر متعالی» سامان یافته است. این اثر، صورت مکتوب و ویراسته مباحثی است که جان هیک در سال های 87-1986در مجموعه سخنرانی های بنیاد گیفورد ارائه کرده است. اصلی ترین و مفصل ترین تبیین هیک از فرضیه کثرت گرایانه اش در همین اثر ارائه شده و بر همین اساس، این کتاب را مهمترین اثر وی دانسته اند. در مقدمه رساله حاضر، پس از شرح زندگی، تحصیلات و اشاره به آراء و آثار عمده وی، مرور و تحلیلی انتقادی بر رأی و رویکرد هیک درباب دین و کثرت گرایی دینی با تأکید بر مباحث کتاب تفسیری از دین و با بهره از سایر آثار وی ارائه شده است.
سمیه مالمیر قاسم پور حسن درزی
مبناگرایی از کهن ترین مباحث معرفت شناسی است که افلاطون وارسطو نیز در آثار خود بدان توجه کرده اند. بنا بر اصول این ساختار معرفتی، باورهای غیر پایه ونظری شخص، مبتنی برباورهایی بدیهی می باشند،از این رو بنابر، ماهیت باورهای پایه و معیاروابزار شناخت، تقریرهای مختلفی چون مبناگرایی سنتی، معتدل،عقل گرا و تجربه گرا به وجود آمدند. هدف این تحقیق این است که ادله مخالفان مبناگرایی را براساس تبیین خاص صدراییان، مورد بررسی انتقادی قرار دهد.بدین ترتیب ابتدا، قرائت های متفاوت این نگرش در ساختار غربی آن واشکالات وارده برآنها، مورد تحلیل وبررسی قرار گرفته، سپس با توجه به مبناگرا بودن حکمای اسلامی و مبانی فلسفی صدراییان در تشکیل این ساختار،از جمله مباحثی چون علم حضوری، وجود ذهنی،تعریف و تقسیم بدیهیات، پذیرش نقش حس در حصول علم وقائل شدن به اصلی اساسی چون امتناع تناقض ،به نقد های وارده پاسخ گفته ایم.حاصل اینکه مبناگرایی باقرائت صدرایی آن مانع از افتادن ساختار توجیه معرفتی باورها،در دام شک وشکاکیت ونسبی گرایی می شود.