نام پژوهشگر: احد فرامرز قراملکی
محمدکاظم نیک مرام احد فرامرز قراملکی
آنچه که به طور صریح یا غیر صریح از آثار ابن سینا و غزالی بدست می آید این است که روش علوم تجربی مشاهده و تجربه است؛ اما به صرف مشاهده و تجربه و بدون مبانی عقلی، علوم تجربی شکل نمی گیرند؛ زیرا انسان قبل از هرچیز حضوراً و بی واسطه به وجود خود آگاه می شود. این آگاهی، یقینی ترین علم اوست. او از طریق حواس، ادراکات جزئی و متغیری بدست می آورد. وی به طور بدیهی این ادراکات را معلول جهان بیرون دانسته و بدین طریق به وجود جهان خارج پی می برد. همچنین با مطابق دانستن این صور با جهان خارج، به قابل شناخت بودن هستی و به توانایی حواس یا عقل خود در شناخت آن اعتراف کرده است؛ اما شرط علمی بودن یک قانون، کلیت و ضرورت است. بدین جهت عقل با تجزیه و ترکیب داده های حسی، به آنها کلیت و ضرورت می دهد. از مطالب بالا نتیجه می شود که اولاً علوم تجربی بر مبانی غیر تجربی استوارند. چنانکه اگر درستی روش تجربی به واسطه خود تجربه اثبات شود، دور باطل پیش می آید. ثانیاً به صرف استقراء در جزئیات، این علوم شکل نمی گیرند. بلکه وقتی در مشاهدات مکرر، حادثه ای به طور دائمی و یا اکثری رخ داد، عقل این قیاس خفی را دخالت داده و می گوید: «اتفاقی، دائمی و یا اکثری نیست». به همین جهت این متفکران، علوم تجربی (طبیعی) را قسمی از علوم فلسفی دانسته اند. البته در اینجا ابن سینا و غزالی راهی را برای اثبات این قاعده ارائه نداده اند. ثالثاً به ترتیب، حضوری بودن و بدیهی بودن و یا به بدیهی منتهی شدن، ملاکهای علم یقینی اند. غزالی درعلم حضوری، الهام و کشف شهودی را از تمام علوم، یقینی تر می داند؛ اما از آثار ابن سینا چنین استنباطی نمی شود. اکنون با توجه به مطالب بالا این پرسش مطرح است که چرا غزالی با فلسفه و اصل علیت مخالفت کرده است؟ پاسخ این است که غزالی با انگیزه های غالباً دینی با فلسفه در مقام تحقق، یعنی با فلاسفه به مخالفت برخاسته است؛ زیرا از دیدگاه او فلاسفه به جای پیروی از موازین منطقی و عقلی، بیشتر از اوهام خود الگو گرفته اند. او در حالی که می توانست گفته های آنان را تأویل کند، از حربه تکفیر استفاده کرد. او در مساله ضرورت علّی و معلولی، موضع هماهنگی ندارد. وی در تهافت الفلاسفه با پیروی از دیدگاه خاص اشعریها به نفی آن پرداخته؛ اما در همین کتاب، در یک موضع جدلی و در معارج القدس به طور واقعی آن را پذیرفته است. در دیدگاهِ نفی ضرورت علّی و معلولی و دخالت دادن مستقیم اراده الهی در وقوع حوادث طبیعی، دیگر جایی برای نقش آفرینی علل و عوامل مادی حتی در حد اعداد هم باقی نمی ماند. با وجود اختلافهای اساسی بین دیدگاه های ابن سینا و غزالی، هیچکدام را نمی توان ضد عقل و یا ضد دین دانست. اختلاف آنها را می توان از قبیل اختلاف دو فیلسوف یا از نوع اختلاف یک فیلسوف مسلمان با یک متکلم مسلمان دانست. ابن سینا تمام حرکتها را به طبیعت ارجاع داده و این یکی از جاهایی است که از ارسطو فاصله می گیرد. هر دو اندیشمند، طبیعت را مخلوق و آیه وجود و تجلی صفات و افعال حضرت حق می دانند و برای کمال انسان، مزرعه آخرت. بر اساس این دیدگاه قدسی، خداوند متعال مالک و خالق طبیعت است. او انسان را خلیفه خود در زمین قرار داده است . پس او هم باید نوع خلافت و نحوه و میزان استفاده از طبیعت را تعیین کند و بر اساس همین دیدگاه است که می توان دخل و تصرف بدون اذن او را غاصبانه و غیر مجاز دانست و بدین طریق راهی برای نجات بشریت که همه چیزش در معرض فنا و نیستی قرار گرفته پیدا کرد. البته در باب ملاک مخلوقیت، ابن سینا به نظریه امکان ذاتی، و غزالی به نظریه حدوث زمانی معتقد است، اما این اختلاف، در اینجا به دلیل اشتراک آن دو در نگاه قدسی به طبیعت، مورد اعتنا نیست.
محمد تقی سبحانی نیا احد فرامرز قراملکی
رفتار اخلاقی رفتاری است که معیار ارزشمندی رفتار اختیاری را دارا باشد. باور بر این است که ارزشمندی رفتار اختیاری از منظر دین با ارزشمندی رفتار اختیاری از منظر انسان ها متفاوت باشد، زیرا دیدگاه های اندیشمندان در بیان معیار ارزشمندی رفتارهای اختیاری متعدد و متفاوت است لکن آنچه که از متون دینی قابل استفاده است تنها معیار ارزشمندی رفتار اختیاری انسان در نزد خداوند «تأمین خشنودی» اوست. بر اساس آموزه های دینی این معیار هنگامی تحقق می یابد که رفتار مورد نظر به نیتی پاک و خالص، برای خدا انجام شده در راستای محافظت یا تقویت حرمت و کرامت نفس انسانی باشد. با این معیار تلاش در جهت «شناخت خود» نیز از نخستین و مهمترین رفتارهای اخلاقی انسان در ارتباط با خود خواهد بود. بنابراین رفتارهای اخلاقی انسان با خود را در سه نوع مواجهه با خود می توان مورد بررسی قرار داد: مواجهه ی شناختی، مواجهه ی احساسی و مواجهه ی رفتاری. و اما اعتقاد براین است که مواجهه ی شناختی انسان با خود نقش زیر ساخت را در شکل گیری دو نوع مواجهه ی بعدی ایفا می کند. گرچه مواجهه ی احساسی نیز نسبت به مواجهه ی رفتار همین نقش را خواهد داشت. در مواجهه ی شناختی در بین انواع شناخت حسی، عقلی، نقلی و شهودی؛ شناخت شهودی از عمق و اهمیت بیشتری برخوردار است. همچنین در مواجهه ی احساسی با خود چهار احساس حرمت نفس، عزت نفس، حب ذات و حیای از خود، زیربنای احساس های سازنده و مثبت انسان نسبت به نفس خویش خواهد بود. در مواجهه ی رفتاری نیز آدمی در دو بخش جسم و روح رفتارهای خود را تنظیم کرده علاوه بر رعایت حق جسم خویش، در جهت تأمین کمال و سعادت خود، برای تسلط یافتن بر نفس سرکش، مطابق آموزه های دینی اقدام خواهد کرد. البته از سه راه کنترل فکر، کنترل قلب و کنترل اعضا و جوارح می توان بر نفس خود مسلط شده اختیار آن را به عقل سپرد که تحقق این مهم نیز در گرو مراقبه، محاسبه، مشارطه و معاتبه خواهد بود.
محمد جداری عالی احد فرامرز قراملکی
این تحقیق بر آن است تا ضمن بررسی و استخراج مبانی، اهداف و انگیزه ها، معیارها و اصول و قواعد اخلاقی مصرف، مدلی هنجاری و تئوریک برآمده از آموزه های اسلامی برای اخلاق مصرف، ارائه دهد، تا گامی در جهت اصلاح الگوی مصرف و تحقق مدل اسلامی ایرانی برای پیشرفت و توسعه همه جانبه برای جامعه اسلامی باشد. اخلاق مصرف از جمله رفتارهای پایدار افراد و خانوارها در حوزه زندگی اقتصادی و در مورد تخصیص درآمد و منابع مالی برای استفاده از کالاها و خدمات نهایی است. اخلاق مصرف به عنوان شاخه ای از اخلاق کاربردی و زیرمجموعه اخلاق اقتصادی است که با رویکردهای سازمانی، اجتماعی، حرفه ای و مصرف فرد و خانوار قابل بحث و بررسی است. و این تحقیق با رویکرد مصرف فرد و خانوار پیش رفته است. در این راستا، علیت به عنوان مبنای وجودشناختی، توحید برای مبنای خداشناختی؛ اعمیت عالم از مادی و مجرد، هدف مندی و نظام احسن، تفکیک ناپزیری دنیا و آخرت، به عنوان مبانی جهان شناختی؛ همچنین اصالت و استکمالی بودن روح، هدفمندی، نیازمندی، اختیار و مسئولیت پذیری انسان برای مبانی انسان شناختی؛ و در نهایت خود دوستی به عنوان مبنای اخلاقی و تئوری هنجاری برگزیده شدند. و در ادامه هدف نهایی انسان در رفتارهای مصرف را سعادت جاودانی، و زندگی خوب و گوارا با ویژگی های: عدالت اجتماعی، امنیت و رشد و پیشرفت همه جانبه به عنوان اهداف میانی انتخاب شده است. در بررسی معیار اخلاق مصرف به میانه روی با شاخص های مصرف در حد کفاف و به اندازه نیاز های واقعی رسیدیم. و در خصوص مهم ترین اصول و قواعد اخلاقی مصرف، چهار اصل: انفاق، زهد، قناعت و تقدیر معیشت به عنوان اصول لازم الاتباع، و قواعدی مثل: نهی از اسراف، نهی از اتراف، نهی از اقتار و نهی از طمع، به عنوانی اصول لازم الاجتناب، مورد بحث واقع شده است. در خاتمه ضمن بررسی روابط منطقی بین یکایک عناصر یاد شده و اثبات سازگاری آنها با هم دیگر، مدل اخلاقی مصرف استخراج و اثبات شده که در صورت جامه عمل پوشیدن مدل، زندگی گواری توحیدی و با ویژگی ساده زیستی، همراه با پیشرفت همه جانبه اسلامی در دنیا تأمین، و سعادت اخروی به راحتی قابل دستیابی است.
منیژه عاملی غلامرضا اعوانی
اخلاق از ریشه خلق به معنای باطن و صفاتی که به رفتار و حالت انسان تعلق می گیرد ، است و در تعریف خلق آورده اند : ملکه ای بود نفس را مقتضی سهولت صدور فعلی ازو بی احتیاج به فکر و رویتی . علم اخلاق به منزله یک دانش دارای ارزش فراوانی است ، در آثار عالمان غربی و اسلامی به آن توجه فراوان گردیده است . اخلاق حرفه ای به عنوان شاخه ای از دانش اخلاق به بررسی تکالیف اخلاقی در یک حرفه و مسائل اخلاقی آن می پردازد و در تعریف حرفه آن را فعالیت معینی می دانند که موجب هدایت فرد به موقعیت تعیین شده همراه با اخلاق خاص است . اخلاق حرفه ای در سنت با محوریت انسان و انگیزه خدمت به دیگران در طول تاریخ متحول گردیده است ، به گونه ای که امروزه انسان در خدمت حرفه و به ابزاری در جهت اهداف صرفا مادی او تبدیل شده است . در نظامهای غربی مانند سودانگاری ، عدالت توزیعی ، آزادی فردی و تکلیف گرایی اخلاق زمینه رسیدن انسان به سعادت را فراهم می نماید ، اما سعادت در هر یک ا زاین نظامها به معنای خاصی تفسیر گردیده که با نظام اخلاقی اسلامی تباین دارد. در نظام اخلاق اسلامی ملاک نهایی و نهایت سعادت بشری ، الله است و انسان به عنوان خلیفه و جانشین الهی بر روی زمین ، محور توجهات اخلاقی است ، بدین معنا که خشنودی انسان و خدمت به او موجب رضایت و تقرب به خداوند می گردد ، لذا در نظام اخلاق اسلامی با توجه به ملاک نهایی در صدد هستیم تا با ارائه دستورالعملها و آئین نامه های اخلاقی در سطح حرفه و زندگی اجتماعی و همچنین با در نظر گرفتن پیشرفتهای مادی در جهت بهبود زندگی انسانها ، زمینه سعادت و کمال حقیقی بشر را فراهم آورد.