نام پژوهشگر: سید محمد موذنی
الهه صفری سید محمد موذنی
مقدمه: غضروف کوسه ماهی دارای اثر ضد توموری و تحریک کنندگی پاسخ ایمنی است. اثرات درمانی و مفید غضروف کوسه ماهی بیشتر به مولکول های با وزن کم موجود در آن نسبت داده میشود. از طرفی سلولهای دندریتیک(dcs) نقش اصلی را در پردازش و عرضه آنتی ژن به لنفوسیتهایt و القاء پاسخهای ایمنی اولیه دارند. این سلولها در ایمنی درمانی سرطان از اهمیت ویژه ای برخوردارند. هدف از این مطالعه بررسی اثر پروتئینkd 15-14 غضروف کوسه ماهی بر روی بلوغ و فعال سازی سلولهای دندریتیک است. مواد وروش ها: غضروف کوسه ماهی با استفاده از گوانیدیوم هیدروکلراید عصاره گیری و پروتئین kd 15-14 با روش اولترا فیلتراسیون توسط فیلترهای با منافذkd 30 و10 تخلیص و پروتئین45kd با روش کروماتوگرافی ژل فیتراسیون با سفادکسg50 تخلیص گردید و با انجام page-sds خلوص آنها تایید شد. dcها از طحال موش balbc با استفاده از محیط گرادیان نایکودنز وخصوصیت چسبندگیdcها به پلیت پلاستیکی و شناور شدن آنها بعد از کشت شبانه جداسازی و تخلیص شده(خلوص بالای 90%) و پروتئین تخلیص شده kd 15-14 و kd45 غضروف کوسه ماهی به محیط کشت آنها افزوده شد. بعد از کشت شبانهdcها، با anti-cd11cوanti-cd40 و anti-mhcii و anti-cd86 نشاندار رنگ آمیزی و توسط فلوسایتومتر مورد آنالیز دو رنگی قرار گرفتند. به علاوه سلول هایt از غدد لنفاوی موش c57bl/6 به روش نایلون وول جدا گردید و تحت تحریک آلوژنیک با dcهای جدا شده از موش balbc و تیمار شده با پروتئین kd14 غضروف کوسه ماهی قرار گرفت. در واکنش mlr میزان تکثیر سلول هایt بعد از 72 ساعت به روش mtt و رنگ سنجی سنجیده شد. نتایج: نتایج به دست آمده از آنالیز فلوسایتومتری، افزایش بیان مارکرهای بلوغ (cd86 ,cd40, mhcii) را در dcهای تیمار شده با هر دو پروتئین (در مقایسه با کنترل منفی) نشان داد. نتایج حاصل از تست mlr نیز افزایش میزان جذب و اندکس تحریک را در چاهک سلول هایt تحریک شده با dcهای تیمار شده با پروتئین kd14 غضروف کوسه ماهی را نشان داد. به دلیل تحریک یکسان سلول های دندریتیک با هر دو پروتئین kd 14و 45 غضروف کوسه ماهی، آزمایش mlr با پروتئین kd45 غضروف کوسه ماهی انجام نشد و به نتایج حاصل از پروتئین kd14 استناد میشود. بحث و نتیجه گیری: بنابراین پروتئینهای kd14 و 45 غضروف کوسه ماهی سبب بلوغ و فعال سازی سلول های دندریتیک میشود و درصد بیان شاخص های بلوغ در dcهای تیمار شده با هر دو پروتئین تفاوت معنی داری ندارد (p>0.05). از طرفی پروتئینهای kd14و45 غضروف کوسه ماهی از طریق افزایش بیان شاخص های بلوغ dcها باعث تحریک و تکثیر بیشتر لنفوسیت هایt آلوژن میشوند. در نتیجه پروتئینهای موجود در غضروف کوسه ماهی از طریق افزایش بلوغ و فعالسازی dcها باعث تحریک لنفوسیت های t و ایجاد پاسخ قوی ضد توموری میشود. اگرچه این مطالعه باید با فراکشن های دیگر غضروف کوسه ماهی و پروتئین های دیگر به عنوان کنترل ادامه یابد و یا سایر مسیرهای تحریک کنندگی سیستم ایمنی مثل مسیر های انتقال سیگنال بررسی شود.
محمد مهدی افتخاریان سید محمد موذنی
مقدمه: سلولهای دندریتیک با نقش مدیریتی که در پاسخ ایمنی ایفاء می کنند، در هدایت پاسخ و تعیین سرنوشت نهائی آن از اهمیت ویژه ای برخوردارند. ترکیبات مختلفی مثل 1 و 25 دی هیدروکسی کوله کلسیفرول (کلسیتریول=calcitriol) بر عملکرد سلولهای دندریتیک اثر گذاشته و محققین از این خاصیت، برای جهت دهی پاسخ ایمنی به سمت مطلوب استفاده می کنند. محققین مختلف تاثیر in vitro کلسیتریول را بر تمایز و عملکرد سلولهای دندریتیک گزارش نموده اند. اما از آنجا که بر هم کنش سلولهای مختلف و ریز محیط in vivo کاملا با محیط in vitro متفاوت است، در این پژوهش سعی شده است تا تاثیر in vivoکلسیتریول بر سلولهای دندریتیک مورد بررسی قرار گیرد. روش کار: موش های c57bl/6 تحت تزریقات منظم درون صفاقی کلسیتریول قرار گرفته و پس از جداسازی سلولهای دندریتیک آنها از طحال با کمک بیدهای مغناطیسی، ابتدا شاخصهای سطحی این سلولها با فلوسیتومتری مورد بررسی قرار گرفتند. توان این سلولها در تحریک لنفوسیتهای t نیز با آزمون مختلط لنفوسیتی(mlr) سنجیده شد. در مرحله بعد، سلولهای دندریتیک، با پپتید (mog) myelin oligodendrocyte glycoprotein پالس گردیده و به کف دست موشهای سینژن تزریق شدند. پس از گذشت 5 روز، سلولهای غدد لنفاوی منطقه ای جدا شده و جهت انجام آزمون ltt(lymphocyte transformation test) مورد استفاده قرار گرفتند. همچنین نسبت سایتوکاینهای il-4/ifn-? به عنوان نماینده پاسخهای th1 و th2 با انجام آزمون الایزا بر روی سوپ حاصل از کشت آنها تعیین گردید. در ادامه کار سلولهای دندریتیک تیمار شده، قبل و بعد از القای eae، به موشهای سینژن تزریق شده و روند پیشرفت بیماری مورد مطالعه قرار گرفت. برای بررسی میزان القای لنفوسیتهای t تنظیمی (treg) توسط سلولهای دندریتیک فوق الذکر و بررسی میزان ارتشاح سلولهای التهابی به موضع، به ترتیب آزمونهای ایمونوهیستوشیمی و هیستو پاتولوژی بر روی غدد لنفاوی گردنی و بافت مغزی-نخاعی حیوانات انجام گرفتند. در آزمونهای فوق، سلولهای دندریتیک از موشهایی که به جای کلسیتریول، حلال به آنها تزریق شده بود، استخراج و به عنوان گروه کنترل اصلی انتخاب شدند. نتایج: آنالیز آماری نتایج بدست آمده نشان داد که سلولهای دندریتیکی که در in vivo تحت تأثیر کلسیتریول قرار گرفته بودند، در اغلب موارد شاخصهای بلوغ و کمک تحریکی کمتری بیان کرده و لنفوسیتهای تحت القاء آنان نیز، هم در تحریک عمومی و هم در پاسخ اختصاصی به آنتی ژن، توانایی تکثیر کمتری داشتند. در ضمن، نسبت سایتوکاینهای il-4/ifn-? به عنوان نماینده نماینده پاسخهای th1 و th2 در آنان کاهش معنی داری را نسبت به گروه کنترل نشان می دهد. طبق نتایج به دست آمده، تزریق سلولهای دندریتیک تیمار شده با کلسیتریول، قبل از القای eae سبب کاهش علایم بیماری و ارتشاح سلولهای التهابی در بافت مغزی-نخاعی و نیز افزایش تعداد لنفوسیتهای تنظیمی در غدد لنفاوی گردنی می شود (در تمام موارد p.value<0.05)، در حالیکه این وضعیت در مورد درمان بیماری مشاهده نشد. نتیجه گیری: به نظر می رسد که 1 و 25 دی هیدروکسی کوله کلسیفرول در in vivo همانند in vitroاثر تنظیمی قوی هم بر روند بلوغ و هم بر عملکرد سلولهای دندریتیک دارد. تاثیر کلسیتریول بر سلولهای دندریتیک در حدی است که تجویز سلولهای دندریتیک تیمار شده می تواند در پیشگیری از بیماری eae که مدل حیوانی بیماری مولتیپل اسکلروزیس است، موثر باشد.
سید یونس حسینی سید محمد موذنی
وکتورهای آدنو ویروس همواره در طراحی واکسن برای کنترل ویروس hcv مورد استفاده قرار گرفته اند. با آنکه ژن core ویروس به دلیل شباهت بالا در بین ژنوتیپها در واکسنهای مختلف مورد استفاده قرار گرفته و از لحاظ تئوری از بهترین کاندیدهای واکسن به شمار می آید، دسته ای ازجدیدترین مطالعات به دلیل نقائص وارد بر ژن کامل از قسمتهای کوتاه شده ژن در ساخت واکسن استفاده می کنند. تاکنون مطالعه ای که به ارزیابی سیستماتیک ایمنی زائی قسمتهای مختلف ژن core با وکتور آدنو ویروس پرداخته باشد انجام نشده است. برای نیل به این مقصود در این مطالعه از وکتورهای آدنوویروسی برای ایمن سازی در یک مدل چالش جدید با قابلیت بیان پایدار ژن core در کبد موش بهره گرفته ایم. در این مطالعه ابتدا 4 آدنوویروس بیان کننده 4 قسمت مختلف ژن core تکثیر و تخلیص گردید. سلولهای دندریتیک از منشا مغز استخوان در آزمایشگاه تولید و اثر 4 قسمت مختلف ژن core بر روی فنوتیپ و عملکرد سلولهای دندریتیک نیز با استفاده ازهمین وکتورها ارزیابی شد. از سوی دیگر یک وکتور جدید aav(adeno-associated virus) با قابلیت بیان اختصاصی ژن کامل core در هپاتوسیتهای موش ساخته شده و برای ارزیابی به عنوان چالش، به گروههای موشی تزریق گردید. ایمنی سلولی ایجاد شده 10 روز بعد اندازه گیری شد و بیان ژن core نیز تامدت 24 روز در کبد قابل ردیابی بود. 4 وکتور آدنوویروس به صورت قبل از چالش aav-core (شبه پیشگیری) و بعد از آن (شبه درمانی) به موشهای balb/c تجویز شدند. پس از ایمن سازی، ارزیابیهای ملکولی شامل سنجش بیان ژن core و بقای ژنوم چالش در سلولهای کبد انجام گرفت. ارزیابیهای ایمنی شامل آزمونهای الیزای ifn-? و ltt نیز صورت پذیرفت. نتایج مقایسه تاثیر ژنها بر روی سلولهای دندریتیک اثرات سرکوب کمی در عملکرد و فنوتیپ آنها را نشان می داد. نتایج مدل چالشی نشانگر بیان اختصاصی و مناسب ژن core در کبد موش تا 24 روز با وجود استقرار ایمنی ضد core در بدن موش بود. در ارزیابیهای واکسن نیز هر دو روش تجویز شبه درمانی و شبه پیشگیری باعث کاهش بار ویروسی درکبد و القای ایمنی سلولی گردیدند. با اینحال بر پایه نتایج حاصل، بهترین نتیجه ایمنی زائی از طول کامل ژن به دست آمد.
پروین درفشان مژده صالح نیا
با توجه به اینکه وقوع حاملگی خود یکی از عوامل تغییر دهنده میزان سلول های دفاعی آندومتر است، چنین به نظر میآید که در آندومتر پس از تحریک تخمک گذاری تغییراتی در انواع سلول های دفاعی د یده شود. درمطالعه حاضر حضور سلول های سیستم ایمنی موش ماده باردار تحریک تخمک گذاری شده شامل لنفوسیت t ، سلول های لنفوسیتی کشنده طبیعی (nk) و سلول nkt در محل های مختلف بافت رحم و طحال در روز هفتم بارداری جنین بررسی گردید. مواد و روش ها: به منظور تحریک تخمک گذاری 10واحد، pmsg به طریق داخل صفاقی و 48 ساعت بعد به همان روش 10 واحد، hcg به موش های ماده بالغ نژاد nmri تزریق شد. موش های ماده در دو گروه تحریک شده و گروه شاهد به صورت تک به تک با موش نر در یک قفس قرار گرفته و صبح روز بعد برای مشاهده پلاک واژن بررسی صورت گرفت. این روز، روز اول بارداری در نظر گرفته شد. سپس در روز هفت حاملگی، میزان استروژن و پروژسترون سرم اندازه گیری شد. پس از کشتن موش ها، از سه نقطه بافتی شامل رحم از محل کاشت جنین، رحم از فواصل بین محل لانه گزینی و بافت طحال (به عنوان یکی از بافت های سیستم دفاعی بدن و کنترل) مقاطع بافتی انجمادی 5 میکرومتری تهیه گردید. جهت بررسی مارکر های مربوط به سلول های nk ،nktو t از واکنش ایمنوهیستوشیمی برای شاخص cd161 و cd3 استفاده شد و جمعیت سلول های مذکور در گروههای فوق بررسی و مقایسه شد. نتایج: سطح استروژن خون در گروه کنترل و تحریک شده به ترتیب 87.27± 3.86 و 160± 3.47 میکروگرم و سطح پروژسترون به ترتیب 47.55± 10 و 164.58± 3نانوگرم بر میلی لیتر محاسبه شد که افزایش معنی داری را در گروه تحریک تخمک گذاری نشان داد. به علاوه، جمعیت سلول های nk، nkt و t در بافت طحال و نیز میومتر و دسیدوای فواصل لانه گزینی در دو گروه تفاوت معنی داری نداشت. در هر دو گروه در ناحیه لانه گزینی جمعیت سلول های nk، nkt و t منطقه دسیدوا در گروه تحریک تخمک گذاری نسبت به گروه شاهد کاهش معنی داری داشت اما سلول های nkt افزایش نشان داد (p? 0.05). نتیجه گیری: به نظر میرسد که تحریک تخمک گذاری همراه با افزایش هورمونهای استروئیدی تخمدانی باعث تغییر در جمعیت سلولهای در گیر در پاسخهای ایمنی می شود که تغییرات حاصله یکسان نبوده و می تواند بر لانه گزینی و تکوین جنین تاثیر گذارباشد.
فاطمه رضایی کهمینی سید محمد موذنی
مقدمه:پاسخ های التهابی و استرس های اکسیداتیو در پاتوژنز بیماری مولتیپل اسکلروزیس (ms) نقش عمده ای ایفا می کنند. مطالعات بالینی و آزمایشگاهی نیز دلالت بر خاصیت ضد التهابی و آنتی اکسیدانی زنجبیل دارند. تاکنون مطالعه ای درباره اثر زنجبیل برmsیا مدل حیوانی آن،آنسفالومیلیت خودایمن تجربی (eae)، صورت نگرفته است. لذا در این پژوهش سعی شده است تا تاثیر عصاره هیدروالکلی زنجبیل برeae مورد بررسی قرار گیرد. روش کار:بیماری eae از طریق ایمونیزاسیون موش های c57bl/6 ماده (7-5 هفته) با پپتید mog35-55 همراه با ادجوانت کامل فروند ایجاد شد. گروه پیشگیری یک روز درمیان mg/kg b.w 200عصاره هیدروالکلی زنجبیل از 14 روز قبل از ایمونیزاسیون تا 10 روز پس از آن دریافت کردند. گروه درمان نیز از 3 روز بعد از ایمونیزاسیون تا 40 روز پس از آن عصاره را دریافت کردند. گروه کنترل تنها بافر فسفات (pbs)را بر اساس همین جدول زمانی دریافت کردند. علائم بالینی و وزن موش ها روزانه تا 40 روز ثبت شد. ظرفیت تام آنتی اکسیدانی سرم (tac) بوسیله روش قدرت تام آنتی اکسیدانی سرم (frap) اندازه گیری شد. تولید نیتریک اکساید بوسیله واکنش گریس اندازه گیری شد. پاسخ تکثیری لنفوسیت های tطحالی نیز توسط روش mtt ارزیابی گردید. میزان ارتشاح لکوسیتی به بافت مغز و نخاع با میکروسکوپ نوری مورد بررسی قرار گرفت. نتایج: آنالیز آماری نتایج به دست آمده نشان داد که عصاره هیدروالکلی زنجبیل در گروه های تحت درمان بطور معنی داری باعث کاهش شدت علائم بالینی و تاخیر شروع و کاهش عود مجدد بیماری در مقایسه با گروه کنترل شد. مقایسه پاتولوژی cns در موش های تحت درمان ارتشاح سلول های التهابی کمتری را در مقایسه با گروه کنترل نشان داد و تولید tac نیز در گروه تحت درمان بطور معنی داری بیشتر از گروه کنترل بود، اما تاثیر عصاره هیدروالکلی زنجبیل بر تولید نیتریک اکساید سرمی و تکثیر لنفوسیت های طحالی معنی دار نبود.(05/0p<). نتیجه گیری: به نظر می رسدکه زنجبیل بطور محسوسی می تواند از بروز eaeپیشگیری نماید و این اثر را از طریق مهار استرس اکسیداتیو و خاصیت ضدالتهابی خود اعمال می کند. با توجه به استفاده طولانی مدت زنجبیل در کشورهای مختلف و ایمن بودن آن، مصرف روزانه آن به منظور پیشگیری و به تاخیر انداختن بیماری msتوصیه می گردد.
مریم maryam سید محمد موذنی
روش تحریک تخمک گذاری کاربرد وسیعی در کلینیک های ivf دارد. هدف اصلی این روش تحریک فولیکولوژنز و افزایش تعداد تخمک های حاصله در یک سیکل می باشد. به دنبال تحریک هورمونی تخمک گذاری، میزان هورمون های مترشحه از تخمدان به ویژه استرادیول و پروژسترون از حد فیزیولوژیک فرا تر می رود. افزایش هورمون های تخمدانی می تواند اثرات مختلفی بر ارگانهای تولید مثلی و تکامل جنین بگذارد. سلول های سیتم ایمنی به ویژه سلولهای دندریتیک نیز واجد رسپتور برای هورمونهای پروژسترون و استرادیول هستند. این سلولها در لانه گزینی مناسب و ایجاد یک حاملگی موفق نقش مهمی دارند. افزایش غلظت هورمونها به دنبال تحریک تخمک گذاری، می تواند بر فراخوانی، فراوانی، بلوغ و فنوتیپ سلول های ایمنی به ویژه سلول دندریتیک تاثیر بگذارد. احتمال دارد که تغییرات ایجاد شده در سلول دندریتیک روی پدیده لانه گزینی جنین اثر گذاشته و یکی از عوامل کاهش موفقیت لانه گزینی در تکنیک ivf و نهایتاً سقط جنین باشد. به منظور بررسی این موضوع در روز هفتم بارداری از دو گروه موش های باردارشده طبیعی (بدون تحریک تخمک گذاری ) و موش های باردارشده پس از تحریک تخمک گذاری خون گیری به عمل آمد و میزان هورمون های استرادیول و پروژسترون سرم با روش الیزا سنجش شد. همچنین به منظور مطالعه تغییرات موضعی و سیستمیک سلول های دندریتیک، فراوانی، فنوتیپ و بلوغ این سلولها در دو بافت طحال و دسیدوا با استفاده از روش ایمونوهیستو شیمی دو رنگی و بکار بردن آنتی بادیهای ضد cd11c و یکی از آنتی بادی های cd11b، cd8?، ،cd86، cd40 و یا mhc-ii مورد بررسی قرار گرفت. نتایج حاصله از این مطالعه نشان داد که در گروه تحریک تخمک گذاری نسبت به گروه کنترل، هم فراوانی وهم بلوغ سلول های دندریتیک کاهش یافته است. از طرفی سلول های دندریتیک لنفوئیدی( cd8?+ ) در گروه تحریک تخمک گذاری جمعیت غالب را تشکیل می دهند. در حالیکه در حاملگی طبیعی غلبه با سلولهای دندریتیک میلوئیدی ( cd11b+ ) بود. این تغییرات در هر دو بافت مورد مطالعه (طحال و رحم) مشاهده گردید. اگرچه تغییرات این سلولها در طحال از نظر آماری معنی دار نبود. بر اساس بررسی های بعمل آمده، این مطالعه برای اولین بار کاهش فراوانی و بلوغ سلولهای دندریتیک را به دنبال تحریک تخمک گذاری گزارش می نماید. با توجه به افزایش چند برابری غلظت هورمونهای استروژن و پروژسترون بدنبال تحریک تخمک گذاری و وجود گیرنده جهت این هورمونها بر روی سلولهای دندریتیک، تغییر فراوانی و فنوتیپ این سلولها پس از تحریک تخمک گذاری قابل توجیه می باشد و با توجه به نقش مسلم سلولهای دندریتیک در پدیده لانه گزینی جنین و کنترل پاسخهای ایمنی بنظر می رسد که تغییرات این سلولها می تواند بر میزان موفقیت حاملگی پس از ivf تاثیر بگذار کلمات کلیدی: سلول های دندریتیک، تحریک تخمک گذاری، استرادیول، پروژسترون
محمود بزرگمهر امیرحسن زرنانی
مقدمه: وجود نوع جدیدی از سلولهای بنیادی استرومایی به تازگی در خون قاعدگی نشان داده شده است. سلولهای بنیادی استرومایی خون قاعدگی (menssc) خصوصیات مشترکی با سلولهای بنیادی مزانشیمی دارند. درعین حال، این سلولها خصوصیات منحصر بفردی دارند که باعث برتری آنها نسبت به سایر سلولهای بنیادی می شود. با این وجود، تاثیرات سلولهای menssc بر ابعاد مختلف سیستم ایمنی هنوز به خوبی مشخص نیست. بنابراین، در مطالعه حاضر ما بر آن بودیم که تاثیر سلولهای menssc را بر تولید و عملکرد سلولهای dc بررسی نماییم. از سوی دیگر، به تازگی پیشنهاد شده که سلولهای menssc نقش مهمی را در بیماری اندومتریوز ایفا می نمایند. لذا، هدف دیگر ما پاسخ به این سوال بود که آیا سلولهای menssc افراد طبیعی و اندومتریوز به طور متفاوتی روی تمایز dc از مونوسیت اثر می کنند یا خیر. مواد و روش ها: سلولهای menssc از خون قاعدگی خانم های طبیعی و اندومتریوز جدا شدند. سلولهای مونوسیت در حضور یا عدم حضور menssc به سمت dc تمایز داده شدند. سلولهای dc از لحاظ وضعیت تمایز، بلوغ و عملکرد مورد بررسی قرار گرفتند. بعلاوه، menssc طبیعی و اندومتریوز نیز از لحاظ تاثیر بر تولید dc مقایسه شدند. نتایج: dc های تولید شده در حضور menssc خواص تعدیل کنندگی ایمنی داشتند که در مواردی شامل بیان شاخصهای سطحی، تولید سایتوکاین، توانایی تحریک سلولهای آلوژن و قدرت القاء سلولهای t تنظیم گر تجلی پیدا کرد. تاثیرات مهاری menssc در سطح پایین تری در نبود تماس سلولی نیز مشاهده گردید. به نظر می رسد که سایتوکاین های il-6 و il-10 تا حدودی مسئول اثرات مهاری menssc باشند. نتایج ما، تفاوت معنی داری را بین menssc طبیعی و اندومتریوز از نظر تاثیر روی تولید dc نشان نداد. نتیجه گیری: در مطالعه حاضر، برای نخستین بار تاثیر مهاری menssc بر تولید و عملکرد dc نشان داده شد. با توجه به نقش مهمی که dc در تنظیم پاسخ های ایمنی ایفا می نماید، می توان menssc را به عنوان کاندیدی مناسب برای استفاده در کارهای بالینی آینده در نظر داشت. عدم مشاهده تفاوت معنی دار بین menssc طبیعی و اندومتریوز در توانایی آنها در مهار تبدیل مونوسیت به dc می تواند به دلیل عدم وجود فاکتورهای موجود در ریزمحیط بدن در سیستم مورد مطالعه باشد. این مشکل احتمالا با اضافه کردن مایع صفاقی افراد طبیعی و اندومتریوز به هم کشتی ها مرتفع میشود. بدین وسیله، شاید بتوان مدلی آزمایشگاهی داشت که به ریز محیط بدن نزدیکتر بوده تفاوت های menssc طبیعی و اندومتریوز را پررنگ تر سازد.
سید محمد موذنی مصطفی صادقیان
هدف از این پژوهش بررسی چند شکلی ژن های mc3r و ucp و ارتباط آنها با صفات تولیدی و تولید مثلی در جمعیت مرغان بومی استان مازندران با استفاده از تکنیک pcr-rflp بود. بدین منظور از تعداد 190 قطعه از مرغان بومی مرکز اصلاح نژاد مازندران خونگیری به عمل آمد. استخراج dna با استفاده از روش نمکی بهبود یافته صورت گرفته و کمیت و کیفیت آن نیز با دستگاه نانودراپ بررسی شد. با استفاده از آغازگرهای اختصاصی و تکنیک pcr قطعات 231 و 222 جفت بازی به ترتیب از ژن های mc3r و ucp تکثیر یافتند. سپس با استفاده از آنزیم های برشی اختصاصی mspi برای ژن mc3r و hhai برای ژن ucp ، محصولات pcr مورد هضم قرار گرفته و به کمک الگوی باندها بر روی ژل آگارز 5/3 % تمامی نمونه ها تعیین ژنوتیپ شدند. دو آلل a و g برای ژن mc3r و 6 الگوی متفاوت برای ژن ucp مشاهده شد. فراوانی ژنوتیپ های gg ، ag و aa به ترتیب برابر 92/0 و 05/0 و 03/0 و فراوانی آللی برای g وa به ترتیب 95/0 و 05/0 بود. فراوانی ژنوتیپ های الگوهای شماره یک تا شش به ترتیب برابر 05/0 ، 1/0، 54/0، 21/0، 02/0 و 08/0 بود. ارتباط ژنوتیپ های این ژن ها با صفات تولیدمثلی، با استفاده از اطلاعات فنوتیپی و ارزش های اصلاحی صورت گرفت. در حالت استفاده از اطلاعات فنوتیپی جایگاه ژنی mc3r ، ارتباط معنی داری با صفات مربوط به میانگین وزن تخم مرغ در هفته 30 و میانگین وزن تخم مرغ هفته های 32،30،28 داشت و جایگاه ژنی ucp ارتباط معنی داری با صفت سن بلوغ جنسی نشان داد. در حالت استفاده از ارزش های اصلاحی، جایگاه ژنی mc3r ، ارتباط معنی داری با صفات مربوط به میانگین وزن تخم مرغ در هفته 32 و میانگین وزن تخم مرغ هفته های 32،30،28 داشت و جایگاه ژنی ucp ارتباط معنی داری با صفت سن بلوغ جنسی نشان داد. مطالعه حاضر نشان داد که چندشکلی های مشاهده شده در این جایگاهها ارتباط معنی داری با صفات تولیدی و تولیدمثلی داشتند و در آینده می توان از این جایگاه ها به عنوان جایگاههای موثر در تولید در برنامه های اصلاح نژادی استفاده نمود.
محمد علی حقیقی هاتف علی سلمانیان
چکیده تقریباًَ نیمی از جمعیت جهان حامل هلیکوباکتر پیلوری در قسمت بالایی دستگاه گوارش خود هستند. البته شیوع این عفونت در کشورهای جهان سوم بالاتر است. کلونیزاسیون هلیکوباکتر پیلوری همواره منجر به التهاب مزمن معده شده که می تواند به زخم معده، سرطان معده و یا لنفوم malt تبدیل شود. اگرچه درمان چند دارویی رایج، در ریشه کنی این باکتری موفق می باشد ولی مشکل ازدیاد مقاومت دارویی هنوز باقی مانده است. بنابراین به نظر می رسد برنامه های واکسیناسیون برعلیه هلیکوباکتر پیلوری با رویکردهای درمانی یا پیشگیرانه راه حل های بهتری برای کنترل این عفونت باشند. هرچند سیستم ایمنی برعلیه این باکتری تحریک می شود، اما عفونت هلیکوباکتر پیلوری برای دهه های متمادی و گاهی تمام عمر پایدار می ماند و این مشخص می کند که این باکتری از عملکرد سیستم ایمنی فرار کرده و ایمنی ایجاد شده توسط عفونت هلیکوباکتر پیلوری قادر به ریشه کنی این باکتری نیست. واکسن های مبتنی بر اپی توپ استراتژی نوینی را پیش رو قرار داده اند تا القا پاسخ های ایمنی ذاتی و اکتسابی بر علیه اپی توپ های انتخاب شده بدور از پاسخ های ناخواسته دیگر اپی توپ های موجود در آنتی ژن کامل باشد. در این مطالعه ما سازه آنتی ژنیکی از هلیکوباکتر پیلوری (hac) طراحی کردیم که شامل اپی توپ های سلول های b و t در 3 قطعه مجزای انتخاب شده از عوامل بیماریزای (caga,nap,oipa) بود. که به طور ژنتیکی به دومین d3 فلاژلین باکتری پسودوموناس به عنوان ادجوانت متصل شد(flaa-hac). ژن سازه های flaa-hac صناعی و hac برای بیان در باکتری اشریشیا کلی بهینه و ساخته شد. پروتیین های تولیدی توسط کروماتوگرافی میل جذبی به دنباله هیستیدین خالص گردیدند. برای ارزیابی خواص ایمنی زایی سازه hac ترکیبات مختلفی از سازه hac شامل: پروتیین نوترکیب و محلول hac، مخلوط hac با آلوم یا flaa، hac متصل به فلاژلین (flaa-hac)، به طور مجزا و زیر جلدی به گروه های موش balb/c تلقیح شدند. پاسخ سایتوکین های اختصاصی th1،th2 ( il-4، il-10، il12، ifny)،tgfb، و آنتی بادی کلی و ایزوتیپ های igg در موش های ایمن شده در طی دو مرحله قبل و بعد از چالش- خوراکی با هلیکوباکتر پیلوری اندازه گیری شدند. نتایج تحقیقی ما نشان داد هر دو سازه flaa-hac و hac توانایی تحریک پاسخ های اختصاصی سلولی و هومورال را دارند، ولی سازه hac به تنهایی پاسخ های هومورال و سلولار (th1/th2) را بیشتر بر علیه هلیکوباکتر پیلوری متمایز کرد. و به طور معنی داریکلونیزاسیون هلیکوباکتر پیلوری را در داخل معده موشbalb/c در مقایسه با گروه های کنترل کاهش داد. علاوه بر این سطح tgfb القا شده نیز، تأیید کرد که در هر دو مرحله قبل و بعد از چالش، سرکوب سیستم ایمنی مرتبط با این سازه وجود نداشت. به طور خلاصه سازه hac بر اساس قطعات دارای اپی توپ های چند گانه سلولی b و t طراحی شد. ایمنی حفاظتی این سازه احتمالا بواسطه پاسخ th1/th2 و ترشح سرمی igg بود. ویژگی ادجوانتی این سازه ممکن است بواسطه حضور قطعه nap باشد. سازه hac به تنهایی می تواند پاسخ آنتی بادی و سلولی اختصاصی بر علیه هلیکوباکتر پیلوری در مدل موش balb/c ایجاد کند و ممکن است کاندیدای واکسن مناسبی برای کنترل عفونت هلیکوباکتر پیلوری باشد. واژگان کلیدی: هلیکوباکتر پیلوری، واکسنهای مبتنی بر اپی توپ، فلاژلین تایپa، پسودوموناس آئروژینوزا، nap، oipa ، caga.
علی قضاوی قاسم مسیبی
مقدمه: مطالعات انجام شده در بدن انسان و حیوانات و همچنین در شرایط آزمایشگاهی، دلالت بر این دارد که سوء مصرف اوپیوئیدها ممکن است اثرات ایمونومدولاتوری مخربی بر پاسخ های ایمنی ذاتی و اکتسابی داشته باشد. سلول های دندریتیک دیده بانان سیستم ایمنی اند و به عنوان پلی میان پاسخ ایمنی ذاتی و اکتسابی عمل می کنند. کیفیت پاسخ های ایمنی تحت تاثیر عملکرد، وضعیت بلوغ و فعالیت سلول های دندریتیک قرار دارند. مطالعات اولیه در خصوص اثرات ایمونومدولاتوری مخدر های مختلف، روی لنفوسیت ها به عنوان اولین هدف سلولی انجام می شد. امروزه مشخص شده است که عوامل ایمونومدولاتور، بخش مهمی از اثرات خود بر پاسخ های ایمنی را در سطوح اولیه با مهار تمایز، بلوغ و فعالیت سلول های دندریتیک انجام می دهند. دانش ما در خصوص اثر اپیوئیدها بر سلول های دندریتیک، کم است. هدف از انجام این تحقیق، پی بردن به اثرات ایمونومدولاتوری تریاک، متآمفتامین و داروهای سم زدایی بر زیر مجموعه های سلول های دندریتیک گردش خون معتادان و همچنین اثرات آنها بر تمایز و بلوغ منوسیت های اهداء کنندگان سالم، به سلول های دندریتیک کارآمد بود. مواد و روش ها: دو زیر مجموعه ی اصلی سلول های دندریتیک یعنی سلول های دندریتیک میلوئیدی (cd11c+) و سلول های دندریتیک لنفوئیدی (cd123+) در سه گروه شامل40 داوطلب سالم، 20 معتاد مزمن تریاک، قبل و پس از سم زدایی با متادون و بوپرنورفین، و 20 معتاد مزمن متآمفتامین، قبل و پس از سم زدایی با ریسپریدون و متیل فنیدیت بررسی شد. درصد هر کدام از سلول های دندریتیک cd11c+ و cd123+ در میان گیت مربوط به سلول های تک هسته ای محاسبه شد. در بخش آزمایشگاهی مطالعه، منوسیت های cd14+ انسانی جدا شده از خون محیطی بالغین سالم، با محیط کشت حاوی gm-csf و il-4 جهت ایجاد سلول های دندریتیک کشت داده شد و فنوتایپ و عملکرد سلول های دندریتیک نابالغ و بالغ حاصل از کشت های تیمار شده با تریاک، متآمفتامین و داروهای سم زدایی مورد بررسی قرار گرفت. این سنجش ها شامل ایجاد دستجات هوموتایپ، توان اندوسیتوز (برداشت fitc- دکستران)، بیان شاخص های سطحی (cd1a، cd14، cd11c، cd40، cd83، cd86 و hla-dr) و تولید سایتوکاین (il-10 و il-12p40) بود. جهت ایجاد مدلی شبیه به اعتیاد مزمن به مواد مخدر، در روز 1، 3 و 5 القای سلول های دندریتیک، ماده مخدر مربوطه و در روزهای 2، 4 و 6 ، داروی سم زدایی مربوطه اضافه گردید. نتایج: درصد سلول های دندریتیک تام و سلول های دندریتیک cd11c+ گردش خون معتادان به تریاک و متآمفتامین در مقایسه با کنترل، کاهش یافته بود. بیان hla-dr و cd11c بر سطح سلول های دندریتیک cd11c+ گردش خون معتادان به تریاک و متآمفتامین نیز در مقایسه با کنترل، کاهش نشان می داد. سم زدایی با بوپرنورفین و ریسپریدون باعث اصلاح این کاهش ها شد. اضافه کردن تریاک و متآمفتامین به محیط کشت منوسیت های در حال تمایز به سلول های دندریتیک، باعث کاهش بیان cd1a در مقایسه با کنترل و افزایش بیان cd14 گردید. بعلاوه، تیمار با تریاک در مقایسه با کنترل، کاهش بیان شاخص های cd11c، cd86 و cd83 را در پی داشت. مهار بلوغ با اختلالات عملکردی همچون کاهش ظرفیت اندوسیتوز و مهار ترشح il-12p40 نیز همراه بود. نسبت il-12p40 به il-10 نیز در سلول های دندریتیک مشتق از منوسیت تیمار شده با تریاک، کاهش یافت. تریاک، شکل سلول های دندریتیک را گرد کرد و از ایجاد دستجات هوموتایپ که مشخصه سلول های دندریتیک بالغ در پاسخ به محرک است، جلوگیری نمود. ایجاد دستجات هوموتایپ با بیان شاخص cd86 همخوانی داشت. نتیجه گیری: این اولین مطالعه ای است که اثرات تریاک، متآمفتامین و داروهای سم زدایی را بر سلول های دندریتیک انسان بررسی می کند. از یافته های این مطالعه می توان نتیجه گرفت که تریاک و متآمفتامین از تمایز منوسیت ها به سلول های دندریتیک کارآمد در بدن معتادان جلوگیری می کنند. تریاک و متآمفتامین با ایجاد تاخیر در بلوغ سلول های دندریتیک می توانند باعث ایجاد اثرات ایمونوساپرسیو گذرا بر توانایی سلول های دندریتیک جهت بروز پاسخ سریع و حذف پاتوژن ها شوند. مهار گذرای سیستم ایمنی ممکن است باعث افزایش ابتلا به بیماری های عفونی شود، بویژه اگر مصرف مواد مخدر و برخورد با پاتوژن، همزمان گردد. در مجموع می توان پیشنهاد کرد که تریاک، با هدف قرار دادن عملکردهای ضروری سلول های دندریتیک از جمله ترشح il-12p40 و بیان مولکول های کمک تحریکی، باعث مهار پلاریزه شدن به سمت th1 می شود. یافته های ما نشان داد که بوپرنورفین، نالترکسون و ریسپریدون ممکن است در اصلاح اختلالات ایمونولوژیک ناشی از تریاک و متآمفتامین، مفید باشند. فهم مسیرهای انتقال پیامی که این داروها جهت اصلاح سطح تمایز و بلوغ سلول های دندریتیک استفاده می کنند نیاز به مطالعات آتی دارد.
افشین آماری معصومه ابتکار
مالتیپل اسکلروزیس (ms) بیماری نورودژنراتیو سیستم عصبی مر کزی (cns) است که با التهاب، تخریب میلین، تجمع باقی مانده های میلین و از بین رفتن اولیگودندروسیت ها و آکسون ها مشخص می شود. سلول های بنیادی مزانشیمی (mscs) به علت داشتن ویژگی تنظیم سیستم ایمنی و حفاظت و ترمیم نورونی، اخیرا به عنوان سلول های ناقل برای درمان بیماری ms مورد توجه قرار گرفته اند. سلول های بنیادی مزانشیمی جدا شده از استرومای بند ناف (wharton’s jelly mscs) که به عنوان منبع جایگزین برای سلول های بنیادی مزانشیمی جدا شده از مغزاستخوان است را می توان با روش غیر تهاجمی و بدون آسیب رساندن به مادر و نوزاد جدا کرد. این سلولها در مقایسه با سلول های بنیادی مزانشیمی جدا شده از مغزاستخوان نابالغ تر اند و تکثیر و نیمه عمر بیشتری دارند. از طرفی می توان با دستکاریهای ژنتیکی، خواص درمانی سلولهای مزانشیمی را ارتقا داد. il-35 با عث تکثیر سلول های treg و کاهش فعالیت سلول های th17 و th1 می شود. هدف این مطالعه، بررسی اثر پیوند سلولهای بنیادی مزانشیمال wharton’s jelly بند ناف انسان بیان کنند? ژن اینترلوکین 35 در مدل موشی انسفالومیلیت خود ایمن بود.
بیژن صدیقی مقدم سید محمد موذنی
مقدمه: سلول های بنیادی مزانشیمی (mscs) را از بافت های مختلفی می توان بدست آورد. این سلول ها قادرند به نواحی التهابی مهاجرت نموده و با ترشح عوامل محلول مختلف و همچنین تماس مستقیم سلول به سلول اثر ایمونومدولاتوری از خود نشان دهند. با عنایت به این خصوصیات، کاربرد سلول های mscs در حفاظت پیوند آلوژنیک، درمان بیماری های خود ایمن و بهبود برخی از بیماری های دژنراتیو مورد توجه قرار گرفته است. نارسائیهای ایمونولوژیک یکی از علل عمده ابتلا به سقط های مکرر می باشد. به نظر می رسد سلولهای بنیادی مزانشیمی با خاصیت ایمونومودولاتوری خود قادرند بسیاری از نارسائیهای ایمونولوژیک مسبب سقط را به حالت طبیعی بر گردانند. مدل حیوانی مناسب برای مطالعه سقط های مکرر با منشاء ایمونولوژیک از جفت گیری موش های نژاد خالص cba/j ماده و dba/2 نر پدید می آید. با عنایت به ویژگی های ایمونومدولاتوری سلول های بنیادی مزانشیمی، تاثیر سلول درمانی با این سلول ها بر میزان سقط، درصد آنتی بادی های نامتقارن در سرم و همچنین بیان mrna سیتوکین های tgf-? و 2-3 ایندولامین داکسیژناز ( ido ) در بافت دسیجوا، در مدل موشی مورد بررسی قرار گرفت. بعلاوه ردیابی سلول های بنیادی مزانشیمی در بافت های رحم، ریه و طحال پس از تزریق به حیوان با روش های مختلف انجام شد. روش ها: جهت کشت سلول های بنیادی مزانشیمی، بافت چربی ناحیه شکمی موش cba/j ماده، با آنزیم کلاژناز هضم و پلت سلولی بدست آمده در محیط dmem کشت داده شد. سلول های کشت شده حداکثر در پاساژ دوم از نظر بروز شاخصهای سطحی وتوانایی تمایز به بافت چربی و استخوان مورد ارزیابی قرار گرفتند. یک میلیون از سلول های mscs از طریق صفاقی به موش مدل سقط در روز 5/4 حاملگی تزریق شد. در روز 5/13 حاملگی، پس از خون گیری از قلب، در صد سقط در گروه کنترل و آزمون محاسبه گردید. بعلاوه بافت دسیجوا جدا و پس از استخراج rna از آن cdna تهیه گردید. درصد آنتی بادی های نامتقارن در سرم با روش الیزا و میزان بیان tgf-? و ido در دسیجوا با روش real-time pcr اندازه گیری شد. جهت ردیابی سلول های بنیادی مزانشیمی، سلول های ترانسفکت شده با لنتی ویروس حاوی ژن gfp درروز 5/4 حاملگی از طریق صفاقی تزریق گردیدند، در روز 5/6 حاملگی موش ها کشته شدند و از بافت رحم، ریه و طحال آنها نمونه های مقاطع بافتی فریز شده و پارافینه برای جستجوی سلول های gfp مثبت با مشاهده مستقیم و روش ایمونوهیستوشیمی گرفته شد. بعلاوه از بافت رحم، ریه و طحال این موش ها rna استخراج و سپس cdna سنتز شد، تا بیان ژن gfp در این بافت ها مورد بررسی قرار گیرد. از بافت های مذکور با روش هضم آنزیمی مبادرت به تهیه سلول منفرد (single cell) نیز شد تا با کشت این سلول ها و همچنین روش فلوسیتومتری، نسبت به یافتن سلول gfp مثبت اقدام شود. نتایج: مقایسه نتایج در دو گروه مورد مطالعه نشان داد که تزریق سلول های بنیادی مزانشیمی درصد سقط را بطور معنی داری نسبت به گروه کنترل، کاهش داده است، اما درصد آنتی بادی های نامتقارن در این دو گروه تغییر معنی داری را نشان نداد. بیان ژن tgf-? در دسیجوای گروه آزمون در مقایسه با گروه کنترل بیش از 4 برابر افزایش داشت در حالیکه در روز 5/13 حاملگی بیان ژن ido در هیچکدام از دو گروه مشاهده نگردید. ردیابی سلول های بنیادی مزانشیمی ترانسفکت شده با لنتی ویروس حاوی ژن gfp در مقاطع انجمادی بافت های تهیه شده منفی بود. ihc بافت پارافینه با آنتی بادی ضد gfp برای یافتن سلول gfp مثبت و همچنین فلو سیتومتری و کشت سلولهای منفرد تهیه شده از بافت ها یاد شده برای یافتن سلول gfp+ نتیجه مثبت در بر نداشت. این در حالی بود که جستجوی بیان ژن gfp در بافت رحم مثبت و در بافت های ریه و طحال منفی بود که می تواند نشانه ای از مهاجرت این سلول به رحم باشد. نتیجه گیری: بر اساس اطلاعات ما این مطالعه اولین گزارش در ارتباط با نقش درمانی سلولهای بنیادی مزانشیمی در سقط مکرر ایمونولوژیک می باشد. با توجه به پیچیدگی عوامل کنترل کننده پاسخ ایمنی مادر در طی حاملگی(مداخله انواع سلولهای سیستم ایمنی مانند: سلولهای nk, treg, dcs, mq و عوامل محلول مانند: سایتوکاینهای مختلف، کموکاینها، هورمونها،....) که منجر به فراهم آوردن محیطی مناسب و حامی برای رشد جنین نیمه آلوژنیک می گردد و با در نظر گرفتن دامنه گسترده تاثیر سلولهای بنیادی مزانشیمی که نقش ایمونومدولاتوری آن بر روی اکثر عوامل مداخله گر در تنظیم پاسخ ایمنی مادر به جنین گزارش شده است، بدیهی است که فهم مکانیزم دقیق تاثیر mscs در کاهش معنی دار درصد سقط به مطالعه جامع جنبه های مختلف سیستم دفاعی مادر نیاز دارد که بخشی از آن در غالب پروژه های مجزا در دانشگاه تربیت مدرس در حال انجام می باشد. در ارتباط با نتایج این رساله سلول های mscs به احتمال زیاد توانسته اند به کانونهای التهابی در مناطق لانه گزینی، جذب شده و با ترشح فاکتور های مختلف اثر ایمونومدولاتوری خود را القا نمایند. بیان tgf-? در دسیجوا گروه آزمون به میزان بیش از 4 برابر می تواند یکی از مکانیسم های احتمالی بهبود سرنوشت حاملگی باشد. همچنین عدم بیان ژن ido در روز 5/13 حاملگی در دو گروه را می توان مر بوط به تاخیر در زمان نمونه برداری دانست. از طرف دیگر عنوان شده است tgf-? به عنوان یکی از سیتوکاین هایی که حاملگی مطلوب را سبب می شود، می تواند از بیان ido ممانعت کند. در ضمن تزریق سلولهای بنیادی مزانشیمی تاثیری بر درصد تولید آنتی بادیهای نامتقارن نداشت. با در نظر گرفتن اینکه تولید آنتی بادی نامتقارن توسط همان پلاسما سلهایی صورت می گیرد که آنتی بادیهای معمولی را تولید می کنند و این سلولها در سرتاسر بدن بخصوص در مغز استخوان مستقر هستند، احتمالا تزریق موضعی mscs نتوانسته است تاثیر زیادی بر تولید این آنتی بادیها داشته باشد.