نام پژوهشگر: سید محمد اعرابی
کاظم چاوشی سید محمد اعرابی
موضوع کنترل استراتژیک، به خودی خود پیچیده است و این موضوع در شرکت های هولدینگ، دارای پیچیدگی مضاعف است. با توجه به اینکه ادبیات علمی در این زمینه دارای کاستی هایی است، تصمیم گرفتیم، ابتدا با بهره گیری از روش تئوری بنیادی، الگویی مناسب برای کنترل استراتژیک در شرکت های هولدینگ ارائه نمائیم؛ لذا هدف از این تحقیق ارائه الگوی کنترل استراتژیک برای شرکت هولدینگ با رویکرد مبتنی بر کنترل در سطح استراتژیک و بررسی تاثیر بکارگیری استراتژی های مختلف کنترل استراتژیک در مورد شرکت های فرعی بر عملکرد می باشد. به این منظور داده ها از طریق انجام مصاحبه های باز و عمیق با 17 نفر از خبرگان شاغل در شرکت های هولدینگ پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران، که به صورت نمونه گیری نظری انتخاب شده بودند، از زمستان 1387 تا پائیز 1388، گردآوری و مورد تحلیل قرار گرفت. خروجی فاز اول، یک تئوریِ در حد متوسطی است که بیان می دارد:تغییرات استراتژیک(داخلی و خارجی) منجر به تردید ستاد مرکزی شرکت های هولدینگ در کارآمدی استراتژیک شرکت های تابعه می شود. در نتیجه ایشان به تناسب نوع تدوین استراتژیک( برحسب کانون توجه و قصد استراتژیک) و اجرای استراتژیک(برحسب میزان تمرکز در تصمیم گیری و محور هماهنگی) اقدام به بررسی مجدد اهداف و استراتژی های شرکت های تابعه با میزان رسمیت و تعداد معیارهای ارزیابی متفاوت می نمایند. در نتیجه و با توجه به میزان انحراف، یا اهداف و استراتژی ها اصلاح می شوند و یا تردید بر طرف می شود. به عبارت دیگر می توان گفت: در شرکت های هولدینگ بورس تهران، با بکارگیری ترکیب خاصی از رسمیت و تعداد معیار ارزیابی، چهار گونه کنترل استراتژیک از سوی ستاد مرکزی بر شرکت های زیر مجموعه اعمال می شود که این گونه ها متاثر از گونه های استراتژی و گونه های اجرای استراتژیک شرکت مادر است. سپس در فاز کمّی، با اتکاء بر یافته های فاز کیفی، و جمع آوری اطلاعات از 26 شرکت هولدینگ که در بازه زمانی 86-1382 در بورس اوراق بهادار تهران، فعال بوده و دارای حداقل 4 شرکت زیر مجموعه و صورت های مالی تلفیقی بوده اند، موضوع تاثیر بکار گیری گونه های مختلف کنترل استراتژیک بر عملکرد شرکت ها را مورد آزمون تجربی قرار دادیم. برای این منظور از یک پرسشنامه 25 سوالی که روایی و پایایی آن مورد آزمون قرار گرفت استفاده نمودیم. علاوه بر این اطلاعات صورت های مالی تلفیقی حسابرسی شده و گزارش های هیات مدیره به مجمع عمومی سهامداران و همچنین اطلاعات مربوط به نوسانات قیمت ، افزایش سرمایه و تقسیم سود نقدی به کار گرفته شد. در فاز کمی، با توجه به آزمون فرض های انجام شده، ارتباط بین رسمیت و همچنین تعداد معیارهای ارزیابی بکار گرفته شده در کنترل استراتژیک با عملکرد بلند مدت شرکت های نمونه تحقیق، معنادار نبود؛ اما ترکیب این دو متغیر و ارائه چهار گونه برای کنترل استراتژیک، موجب اندکی بهبود در برقراری رابطه بین گونه های کنترل استراتژیک و عملکرد بلند مدت شرکت های هولدینگ شد. آزمون تحلیل واریانس چند متغیره و آزمون های تعقیبی حاکی از آن است که در شرکت های نمونه، شرکت هایی که از گونه کنترل رسمی بر مبنای تعداد معیار کم استفاده نموده اند، دارای عملکرد بالاتری بوده اند. البته تنها این تفاوت در شرکت هایی که از گونه کنترل غیر رسمی و بر مبنای تعداد زیاد استفاده نموده اند با عملکرد شرکت هایی که از گونه کنترل غیر رسمی با تعداد معیار عملکرد کم استفاده نموده اند، معنادار است. یافته های این تحقیق با پیشنهاد کوئین و همکاران(1990)، مطابقت دارد. تحقیق با یافته های کاپلان و نورتون(1992) نیز منطبق است. از دیگر یافته های این تحقیق، آن است که اگر کلیه اجزای مدیریت استراتژیک از جمله تدوین، اجراء و کنترل را بر اساس نقاط مرجع استراتژیک با هم هماهنگ نمائیم، منجر به بهبود عملکرد شرکت خواهد شد. آزمون این فرض نیز نشان داد که عملکرد شرکت هایی که دارای هماهنگی کامل هستند از شرکت ها دارای هماهنگی نسبی بهتر و عملکرد شرکت های دارای هماهنگی نسبی نیز از شرکت های فاقد هماهنگی استراتژیک بهتر است. به علاوه این تحقیق بیان می دارد که هر شرکت هولدینگ باید به تناسب نوع تدوین و اجرای استراتژیک خود، از یکی از استراتژی های کنترل استراتژیک استفاده نماید و هرچه هماهنگی بین این سه مرحله بر مبنای نقاط مرجع استراتژیک پیشنهاد شده، بیشتر باشد، منجر به بهبود عملکرد آن شرکت خواهد شد. در یک جمع بندی مزایا و نوآوری های تحقیق حاضر عبارتند از:تلفیق روش کیفی و کمی برای تدوین الگوی کنترل استراتژیک.، ارائه گونه های مختلف کنترل استراتژیک بر اساس نقاط مرجع استراتژیک و ارائه نگرشی جامع برای هماهنگی بین تدوین، اجرا و کنترل استراتژیک بر اساس نقاط مرجع استراتژیک.
مرجان فیاضی سید محمد اعرابی
هماهنگی استراتژیک، ابزاری اساسی برای سازماندهی و استانداردکردن فعالیت ها و عملیات بخش های مختلف سازمان به منظور ایجاد یک کلیت واحد و منسجم است. در سیستم منابع انسانی، این هماهنگی استراتژیک در دو بخش بیرونی و درونی معنا می یابد. هماهنگی بیرونی، مبین هماهنگی استراتژی منابع انسانی با استراتژی سازمان (هماهنگی بیرونی عمودی) و سایر سیستم های سازمانی و استراتژی های کارکردی (هماهنگی بیرونی افقی) است. هماهنگی درونی نیز معرف هماهنگی استراتژی منابع انسانی با استراتژی زیر سیستم های آن (هماهنگی درونی عمودی) و هماهنگی استراتژی زیر سیستم های منابع انسانی با یکدیگر (هماهنگی درونی افقی) است. در این پژوهش، در هماهنگی بیرونی، هماهنگی استراتژی منابع انسانی با استراتژی سازمان، ساختار و فرهنگ سازمانی و در هماهنگی درونی، هماهنگی استراتژی منابع انسانی با استراتژی زیرسیستم های تأمین نیرو، آموزش و توسعه، ارزیابی عملکرد، جبران خدمت و روابط کار و تأثیر آن ها بر عملکرد مورد بررسی قرار گرفته است. جامعه آماری این تحقیق، بانک ها و موسسات مالی و اعتباری کشور هستند که از میان آن ها، اطلاعات 18 بانک (موسسه) به عنوان واحد تحلیل، تجزیه و تحلیل شده است. روش شناسی تحقیق، روش ترکیبی است که در بخش کیفی برای تحلیل پاسخ های 66 نفر از مدیران و اعضای هیأت مدیره بانک ها و موسسات مالی و اعتباری به سئوالات تحقیق، از روش تحلیل محتوا استفاده کرده و در بخش کمی، اطلاعات 132 پرسشنامه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. یافته ها نشان می دهند گونه 3 استراتژی (محافظه کارانه)، گونه 2 ساختار (مکانیک)، گونه 3 فرهنگ (مشارکتی)، گونه 1 منابع انسانی (سرباز وفادار)، گونه 1 تأمین نیرو (سنتی)، گونه 3 آموزش و توسعه (کاربردی)، گونه 2 ارزیابی عملکرد (همانندسازی)، گونه 3 جبران خدمت و پاداش (عملکردی) و گونه 1 روابط کارکنان (حمایتی)، بیشترین فراوانی را در بین بانک ها و موسسات مالی و اعتباری داشته اند. یافته های حاصل از تحلیل واریانس تک عامله و چند عامله نشان می دهند که هماهنگی بیرونی و درونی و اثر تعاملی آن ها، بر عملکرد بانک ها و موسسات مالی و اعتباری موثر است. علاوه بر این، دو متغیر هماهنگی بیرونی و درونی، به طور مشترک توانسته اند 1/85 درصد از واریانس عملکرد بانک ها (موسسات مالی و اعتباری) را تبیین کنند. در نتیجه، 9/14درصد واریانس عملکرد بانک های مورد مطالعه در این پژوهش، تحت تأثیر متغیرهایی است که در این تحقیق مورد بررسی قرار نگرفته اند. در خصوص فرضیه های فرعی پژوهش که به روابط افقی و عمودی در هماهنگی بیرونی و درونی سیستم منابع انسانی می پردازد، یافته ها نشان دهنده تأیید رابطه هماهنگی بیرونی عمودی و افقی و هماهنگی درونی عمودی با عملکرد است. یافته های تحقیق، وجود رابطه بین هماهنگی درونی افقی و عملکرد را تأیید نکردند. این نتیجه منطقی به نظر می رسد؛ زیرا هماهنگی درون سیستمی بدون داشتن جهت گیری استراتژیک متناسب با استراتژی کلی منابع انسانی سازمان، بی مفهوم است. به همین دلیل، اگرچه بر وجود هماهنگی بین بخش ها و زیرسیستم-های گوناگون منابع انسانی تأکید می شود، اما نباید فراموش کرد که این زیرسیستم ها باید همراستا و همردیف استراتژی منابع انسانی سازمان باشند تا بهبود عملکرد ایجاد کنند.
محرم رزمجویی سید محمد اعرابی
هدف اصلی تحقیق بررسی اثر هماهنگی بین استراتژی های مالی بر عملکرد شرکت ها است. جامعه آماری تحقیق حاضر تمامی شرکت های حاضر در بورس اوراق بهادار تهران در سال 1385 است. بر اساس آمار سازمان بورس اوراق بهادار تهران تعداد شرکت های حاضر در بورس در سال مورد نظر 432شرکت بوده است، اما بررسی روند معاملاتی این شرکت ها نشان می دهد که سهام حدود 250 شرکت به طور فعال مورد معامله قرار می گرفت. از میان این شرکت ها، برای برخی از صنایع مانند صنعت واسطه گری های مالی، امکان مشخص نمودن تمامی استراتژی های مالی وجود ندارد، در نتیجه این شرکت ها نیز از جامعه آماری حذف گردیدند. در نهایت با حذف شرکت های زیان ده از جامعه آماری و در نظر گرفتن شرکت هایی که در ارتباط با پرسشنامه توزیع شده نیز همکاری کرده بودند، 62 شرکت به عنوان نمونه آماری تحقیق انتخاب شدند. نتایج حاصل از آزمون فرضیات تحقیق نشان می دهد که وجود هماهنگی بین هر کدام از گونه های استراتژی زیر سیستم مالی با گونه استراتژی مالی شرکت(هماهنگی درونی- عمودی) باعث بهبود عملکرد می شود، همچنین هر چقدر میزان هماهنگی بین گونه های استراتژی زیر سیستم مالی بیشتر باشد،(هماهنگی درونی- افقی) عملکرد بهتر خواهد بود.
مهدی گودرزی جهانیار بامداد صوفی
تنوع تعاریف و الگوهای تجاری سازی بهعنوان اصطلاحی علمی و نیز زمینهای برای مطالعه، بیانگر وجود گستره ای از رویکردها و الگوهای متفاوت در زمینه تجاری سازی تحقیقات، محصولات جدید و خصوصاً تکنولوژی است.اما اساساً فرآیندها و الگوهای تجاری سازی محصولات و تکنولوژی های نوین در کشورهای پیشرفته جهان توسعه یافته اند و الزاماً استفاده از آنها در کشورهای کمتر توسعه یافته منجر به تجاری سازی تکنولوژی نمی گردد چراکه عوامل و چالشهای متعددی در کشورهای در حال توسعه بر سر راه تجاری سازی تکنولوژی قرار دارد که بسیاری از آنها در کشورهای توسعه یافته وجود ندارد. به همین سبب الگوهای توسعه یافته در کشورهای غربی متناسب با زمینه محیطی آن کشورها می باشد و برای حل چالشهای تجاری سازی تکنولوژی در کشورهای در حال توسعه نظیر کشور ایران، که اغلب به دلیل واردات بی رویه تکنولوژی، بخش خصوصی از سرمایه گذاری در حوزه تحقیق و توسعه طفره رفته و انجام این مهم را بر عهده موسسات تحقیقاتی دولتی قرار داده است، باید با شناخت اجزای تشکیل دهنده الگوی تجاری سازی تکنولوژی، الگوی مناسب با زمینه های نهادی و بومی کشورمان برای تجاری سازی تکنولوژی، طراحی و پیشنهاد گردد.با جمع بندی موارد ذکر شده، این پژوهش در پی یافتن پاسخ مناسب به این مساله کلیدی است که با توجه به ویژگیهای خاص کشورمان به عنوان کشوری در حال توسعه، الگوی جامع فرایندی که تجاری سازی تکنولوژی در موسسات تحقیقاتی بزرگ دولتی ایران را تبیین کند، کدام است؟ با نگاهی گذرا به عملکرد موسسات تحقیقاتی دولتی می توان دریافت که با وجود توانمندی های فراوان در توسعه تکنولوژی، بسیاری از آنها در امر تجاری سازی تکنولوژی ناموفق عمل می نمایند. از این رو هدف اصلی این تحقیق، ارایه الگویی جهت تبیین تجاری سازی تکنولوژی در موسسات تحقیقاتی دولتی و ارایه توصیه ها و ملاحظاتی به مدیران و سیاست گذاران فعال در عرصه توسعه علم و تکنولوژی کشور جهت افزایش احتمال موفقیت نظام تجاری سازی تکنولوژی در موسسات تحقیقاتی کشور بود. به همین سبب در این پایان نامه تلاش شد تا پس از مروری گذرا بر ادبیات تحقیق و طبقه بندی برخی از الگوهای تجاری سازی ارایه شده در حوزه مدیریت تکنولوژی ، با انجام بیست و چهار مطالعه موردی در شش موسسه تحقیقاتی دولتی ایران،الگویی برای تجاری سازی تکنولوژی در موسسات تحقیقاتی دولتی ارایه شود.نتایج حاصل از این مطالعه نشان داد که الگوی تجاری سازی تکنولوژی در موسسات تحقیقاتی دولتی دارای چهار عنصر : مراحل تجاری سازی، فعالیتهای تجاری سازی، ذی نفعان درون سازمانی و برون سازمانی و نیز عوامل نقش آفرین درون سازمانی و برون سازمانی اثر گذار بر فرایند تجاری سازی تکنولوژی می باشد.فرایند تجاری سازی شامل پنج مرحله اصلی و پانزده مرحله فرعی یا گام تجاری سازی است که این گامها در درون مراحل اصلی قرار داشته و به ترتیب طی می شوند. علاوه براین، در طی هر گام تجاری سازی، هشت فعالیت امکان دارد که صورت گیرد که در این بین، فعالیتهای توسعه و مستند سازی فناوری، مذاکره و لابی گری با ذی نفعان، بازار یابی و تحقیقات بازار و نیز هماهنگی و اتخاذ تصمیم از اهمیت بسیار بیشتری نسبت به سایر فعالیتها برخوردار می باشند.
امیر مصطفوی سید محمد اعرابی
ایجاد هماهنگی در نگرشها و الگوهای مختلف و ارائه منطق مشترک در مسائل مدیریتی یکی از چالشهای فراروی مدیریت در دوره کنونی است. این تحقیق الگویی هماهنگ از استراتژیهای تولید در ارتباط با استراتژیهای کسب و کار و بازاریابی را ارائه می کند که مطابق نتایج حاصل از تحلیل داده ها، این هماهنگی تاثیر معناداری بر عملکرد سازمان دارد. در این تحقیق با مرور مبانی نظری، دسته بندی و نوع شناسی جامعی از استراتژیهای کسب و کار، بازاریابی و تولید صورت گرفت. از تئوری نقاط مرجع استراتژیک برای دسته بندی و ارائه الگوی یکپارچه و هماهنگ استفاده گردید. تحقیق حاضر براساس نتیجه، توسعه ای؛ بر اساس هدف، تبیینی- توصیفی؛ بر اساس نوع داده، کمی است. استراتژی این پژوهش، پیمایش است که از روش کمی استفاده می کند. جامعه آماری شامل کلیه مدیران یا کارشناسان شرکتهای تولیدی پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار کشور است. از ابزارهای جمع آوری اطلاعات پرسشنامه و مصاحبه استفاده شد. جهت ارزیابی عملکرد، شاخص رشد فروش نسبت به صنعت انتخاب گردید لذا داده های مربوط به فروش شرکت و صنایع از صورتهای مالی بین سالهای 83 تا 88 جمع آوری گردید. در این پژوهش از آمار توصیفی و استنباطی (آزمون مقایسه میانگین نمونه-های مستقل، تحلیل واریانس، آزمون های تعقیبی و همبستگی) استفاده شده است. در نهایت با توجه به نتایج آزمون فرضیه ها، الگوی هماهنگ یکپارچه استراتژی تولید مورد تائید قرار گرفت و مشخص گردید که شرکتهایی که دارای ترکیب هماهنگی از استراتژیهای تولید، کسب وکار و بازاریابی هستند دارای عملکرد بالاتری هستند.
عباس خدادادی سید محمد اعرابی
ارتباطات یکی از مقوله های مهم سازمانی در موفقیت سازمانهای امروزی است. هدف از پژوهش حاضر ارائه الگوی هماهنگی درونی استراتژیهای ارتباطات و زیرسیستم های آن با عملکرد سازمانی است که در دو فاز انجام شده است: نخست، ارائه الگوی هماهنگی استراتژیک ارتباطات و دوم، آزمون الگوی معرفی شده. جامعه آماری این پژوهش صنعت نفت است که نمونه آماری مورد نظر در هر دو فاز بر اساس نمونه گیری قضاوتی (غیراحتمالی) انتخاب شده است. در فاز اول صاحبنظران ارتباطات در دانشگاه و صنعت نفت و در فاز دوم، 24 شرکت در چهار بخش اصلی این صنعت شامل نفت، گاز، پتروشیمی و پالایش به عنوان نمونه تحقیق مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. روش شناسی تحقیق، مبتنی بر روش ترکیبی (کمی و کیفی) است. در فاز اول بر اساس روش دلفی زیرسیستم ها و گونه های استراتژیک آنها شناسایی گردید. در فاز دوم با استفاده از تحلیل همبستگی، تحلیل مسیر و تحلیل محتوا الگوی هماهنگی استراتژیک ارتباطات مورد آزمون قرار گرفته است. یافته های فاز اول نشان می دهد که ارتباطات سازمانی را در هشت زیرسیستم تحت عناوین روابط کارکنان، روابط عمومی، افکارسنجی و مطالعات اجتماعی، مدیریت ارتباط با رسانه، ارتباط با ذی نفعان و مخاطبان، نشر مطلب، ارتباطات خارجی و ارتباطات الکترونیک تقسیم بندی نمود که بر هر کدام بر اساس نقاط مرجع استراتژیک معنابخشی و مسیر ارتباطات دارای چهار گونه استراتژی هستند. در فاز دوم، نتابج تحلیل همبستگی نشان می دهد که هماهنگی درونی و بیرونی و اثر تعاملی آن ها، بر عملکرد شرکتهای صنعت نفت موثر است. علاوه بر این، دو متغیر هماهنگی بیرونی و درونی، 73 درصد از واریانس عملکرد شرکتها را تبیین کردند.
علیرضا مقدم بهروز دری
مدیران نقش قابل توجهی در تحقق اهداف سازمان ایفا می کنند. از این رو پرورش توانمندی و شایستگی های ایشان از جایگاهی استراتژیک در سازمان برخوردار است. با این وجود برنامه های پرورش مدیران، اغلب به جای شکل دادن به برنامه های تغییر، در پس این برنامه ها مطرح شده و رابطه آنها با برنامه های استراتژیک سازمان مغفول مانده است. با توجه به اهمیت وظایف مدیران در سازمان، پرورش مدیران باید به عنوان یکی از اجزاء برنامه های استراتژیک و تغییر استراتژیک، نقشی استراتژیک در سازمان ایفا کند. بنابراین پرورش مدیران نیازمند بازنگری است، به گونه ای که نقش آن در عملکرد سازمان و افزایش رقابت پذیری به گونه ای جدی تر مطرح شود. از این رو، هدف تحقیق حاضر ارائه مدلی استراتژیک و اقتضایی برای پرورش مدیران است. این تحقیق با بکارگیری رویکرد ترکیبی (کمی-کیفی) در جمع آوری اطلاعات به بررسی رابطه میان برنامه های پرورش مدیران با استراتژی سازمان، ساختار روابط واحد وظیفه ای که مدیر در آن مشغول بکار است و روش های انجام کار (تکنولوژی) در آن واحد پرداخته است. جهت تبیین نظری مدل از تئوری نقاط مرجع استراتژیک استفاده شد. این تحقیق با مشارکت 139 نفر از مدیران ارشد سازمان های برتر ایرانی (بر اساس نتایج هشتمین جایزه ملی بهره وری و تعالی سازمانی) به عنوان نمونه آماری انجام شد. نتایج تحلیل مسیر مدل تحقیق را تأیید کرد. یافته ها نشان داد که می توان انواع برنامه های پرورش مد ران را بر اساس هدف و شیوه پرورش به چهار گونه برنامه های پرورش مهارتی، دانشی، انگیزشی (رفتاری) و نگرشی دسته بندی کرد. اگرجه در اغلب موارد گونه های برنامه های پرورش مدیران با گونه های متناظر استراتژی سازمان، ساختار سازمانی و تکنولوژی رابطه معنی داری داشتند، فقط تأثیر هماهنگی استراتژی سازمان و ساختار سازمانی با برنامه های پرورش مدیران بر مبنای تئوری نقاط مرجع استراتژیک بر عملکرد مدیران تأیید شد.
پوراندخت نیرومند جهانیار بامداد صوفی
تحقیق حاضر بر اساس نتیجه، توسعه ای؛ هدف، تبیینی- توصیفی و نوع داده، کمی است. استراتژی اصلی پژوهش، ترکیبی است. هدف اصلی پژوهش، شناخت ارائه الگو ی شایستگی مدیران عامل شرکت های فناوری بنیان است تا راهبران این شرکت ها بر اساس آن، شایستگیهای مدیران این شرکت ها را کشف و به شیوه-ی مناسب تقویت کنند. شناسایی این شایستگی ها و ارتباط آنها با توانمندی های فناوری از جمله نوآوری-های این تحقیق است. در حالیکه جمع آوری و تجزیه و تحلیل داده های کمی مربوط به 121 شرکت فناوری بنیان به همراه مدل سازی معادلات ساختاری، جهت و شدت روابط میان سازه های مدل را بررسی کرده است، استفاده از سه سوسازی، روایی تحقیق و درک عمیق تری از ارتباط شایستگی مدیر عامل و توانمندی فناورانه مدیر را حاصل کرده است. یافته های پژوهش، نشان داد بین شایستگی های عمومی، اجتماعی و وظیفه ای مدیر با توانمندی پژوهش و توسعه، تصمیم گیری و بازاریابی ارتباط وجود دارد. معادله رگرسیون متغیر حاصل نشان داد مهمترین و اصلی ترین عاملی که قابلیت پیش بینی این توانمندی را دارد، شایستگی های عمومی مدیر است. مهمترین و اصلی ترین عاملهای مولفه های اجتماعی و وظیفه ای که قابلیت پیش بینی این توانمندی را دارد، شبکه سازی و مدیریت فناوری است. مهمترین و اصلی ترین عاملی که قابلیت پیش بینی توانمندی سرمایه ای و تولیدی را دارد، شایستگی های عمومی است. شایستگی های نوآوری به تنهایی8/9% واریانس و شایستگی های رهبری و کار تیمی به تنهایی 8/4 % واریانس توانمندی سرمایه ای و تولیدی را تبیین می کند. شایستگی های مدیریت فناوری به تنهایی4/7 %واریانس توانمندی سرمایه ای و تولیدی را تبیین می کند. برای بررسی پایین بودن میزان پیش بینی مولفه های شاستگی در توانمندیهای فناوری، گروه کانونی با حضور 6 نفر از صاحبنظران حوزه شایستگی و تکنولوژی تشکیل شد. به عقیده اعضا به جز شایستگی های مدیر8، عامل دیگر بر این توانمندی تاثیر گذارند.
امید مهدیه زهره دهدشتی شاهرخ
تحقیقات زیادی در داخل و خارج از کشور در زمینه هماهنگی میان عناصر مختلف سازمانی و محیطی صورت گرفته اند که هدف آنها شناسایی بهترین مدل جهت کسب حداکثر هم افزایی بوده است، ولی در زمینه رفتار سازمانی کمبود چنین تحقیقی احساس گردید. به همین منظور برای ارایه الگویی برای تعامل میان ارتباطات، تعارض و فرهنگ سازمانی و رابطه آن با عملکرد، از تئوری نقاط مرجع راهبردی استفاده شد. سئوال اصلی تحقیق آن است که الگوی تعاملی مناسب میان ارتباطات، تعارض و فرهنگ سازمانی با عملکرد چیست؟ جامعه آماری تحقیق شامل پژوهشگران موسسات پژوهشی دارای موافقت قطعی وابسته به دستگاه های اجرایی بوده است. تحقیق حاضر با استفاده از روش ترکیبی (روش کمّی و کیفی) انجام شده است و پرسشنامه و مصاحبه، ابزارهای اصلی جمع آوری داده بوده اند. جهت شناسایی گونه های فرهنگ سازمانی از مدل و پرسشنامه کمرون و کویین (2006) استفاده شد. جهت شناسایی گونه های تعارض و ارتباطات سازمانی به ترتیب بر اساس مطالعات همر (2005) و ون رولر (2004)، پرسشنامه هایی طراحی گردید. همچنین به منظور جانمایی متغیرهای تحقیق بر اساس نقاط مرجع راهبردی نیز پرسشنامه دیگری طراحی گردید و در اختیار صاحبنظران قرار گرفت. یافته های تحقیق حاکی از آنند که میان ارتباطات، تعارض و فرهنگ سازمانی و عملکرد رابطه معنی داری وجود دارد که با نتایج تحقیقات قبلی همخوانی دارد. همچنین مشخص شد رابطه میان تعارض و عملکرد از نوع درجه دوم می باشد که مطابق با مبانی نظری و تحقیقات قبلی است. طبق یافته ها، میانگین نمره ارتباطات و فرهنگ سازمانی در سطوح عملکردی مختلف با هم برابر نیست و گونه ارتباطات و فرهنگ سازمانی موسسات پژوهشی دارای سطح عملکردی متوسط و ضعیف در یک گروه قرار دارد ولی میانگین گونه تعارض سازمانی در تمام سطح عملکردی یکسان است و از این نظر تفاوتی بین موسسات پژوهشی وجود ندارد. همچنین یافته ها نشان می دهند که بین هماهنگی و عملکرد موسسات پژوهشی رابطه معنی داری وجود دارد، به عبارت دیگر هرچه میزان هماهنگی افزایش می یابد، عملکرد نیز افزایش پیدا می کند.
حسن بودلایی رضا واعظی
کارآفرینی نقش مهمی را در توسعه جوامع و اقتصادهای مدرن بازی کرده است. کارآفرینان تبدیل به نیروهای تحول در سراسر جهان گردیده اند. مدرسین از آموزشهای کارآفرینی حمایت می کنند. شرکت های بزرگ نوآوری و کارآفرینی را مورد تشویق و حمایت قرار می دهند. دانشگاه ها در انتقال فناوری و تجاری سازی مشارکت می نمایند. خط مشی گذاران، خط مشی ها و برنامه های کارآفرینانه را به کار می بندند. کسانی که در مراکز غیر انتفاعی فعالیت می نمایند در جستجوی راه حلهای کارآفرینانه برای دستیابی به کارهایشان می باشند. بخشهای دولتی، خصوصی و غیر انتفاعی همگی در این زمینه جهش داشته اند. حکایتهای متقن و شواهد تجربی بسیاری هم از اهمیت کارآفرینی به عنوان یک حوزه مطالعاتی موجود می باشد. با وجود اهمیت کارآفرینی برای توسعه جوامع(عرصه عمل)، هم اکنون اجماع نظری در باب چیستی کارآفرینی وجود ندارد(عرصه نظر). در مجموع به عنوان مسئله اصلی این پژوهش، می توان گفت که پژوهش در حوزه کارآفرینی نامنظم گشته است و اغلب پژوهشگران متفق القول هستند که مطالعه کارآفرینی با فقدان تعریف، کانون توجه و یک ساختار مفهومی مواجه است. هدف این پژوهش، توسعه مفهوم کارآفرینی به منظور غلبه بر برخی ابهامات این مفهوم می باشد. اهمیت انجام پژوهش حاضر، دارای منافع چند وجهی برای ذینفعان بالقوه ای است که احتمالاً از بهبود در تعریف و تعیین قلمرو مطالعات کارآفرینی بهره مند خواهند شد. این ذینفعان شامل کارآفرینان، محققان، سیاستگزاران و دانشجویان می باشند. اهمیت نظری این پژوهش متوجه پژوهشگران و دانشجویان و فواید کاربردی و عملیاتی آن مربوط به کارآفرینان و سیاستگزاران می باشد. فرصت مناسبی برای پژوهش از طریق یکپارچگی پدیدارشناسی و کارآفرینی وجود دارد و پدیدارشناسی به عنوان استراتژی پژوهش کیفی، برای انجام تحقیق در کارآفرینی مناسب است. بنابراین این پژوهش پدیدارشناختی، به تحلیل تجارب زیسته و بینش های کارآفرینان جهت تعیین جوهره و ماهیت آن به منظور دستیابی به یک تعریف بهبود یافته پرداخته است. تحقیق با تعریف اولیه از وضعیت پژوهشگر آغاز شده است، توسعه یک سری از سوالات مصاحبه بر پایه مروری بر مبانی نظری، گزینش مشارکت کنندگان، مصاحبه رو در رو و نیمه ساخت مند با کارآفرینان مختلف جهت کسب داده ها و مصاحبه در محل مشارکت کنندگان در سه قسمت صورت گرفت. پژوهشگر هر مجموعه از داده های هر کارآفرین را با سایر کارآفرینان مقایسه نموده تا طبقات مفهومی ایجاد نماید. هنگام ظهور طبقات اصلی نمونه گیری پایان یافت و پژوهشگر شروع به ترتیب دادن و توالی طبقات جهت خلق شاکله اصلی تعریف در حال ظهور نمود. با توجه به نتایج بدست آمده در این پژوهش، خط اصلی تعریف کارآفرینی بر اساس عوارض ذاتی آن را می توان به شرح زیر بیان کرد: کارآفرین به عنوان عامل انسانی پدیده کارآفرینی مجموعه اقدامات، فعالیتها و رفتارهایی(اقدامات) را در جهت هدف و نتیجه ای مشخص(آثار و پیامدهای فعالیت) و بر اساس عواملی نظیر شایستگی های فردی و روح کارآفرینانه، عوامل سازمانی و محیطی(توانمندسازهای کارآفرینی) در درون یک چارچوب مشخص و یا برای شکل گیری چارچوب جدید و در تعقیب ارزشهای اقتصادی یا اجتماعی(حوزه فعالیت) انجام می دهد. توانمندسازهای کارآفرینانه مجموعه قابلیت هایی مشتمل بر عوامل فردی و سازمانی و محیطی است که توانمندساز کارآفرین در تعقیب پدیده کارآفرینی است. بنابراین توانمندسازهای کارآفرینی را می توان به سه دسته کلی تقسیم نمود: شایستگیهای کارآفرینانه مجموعه ای از دانش، مهارت، توانایی های مدیریتی و کارآفرینانه و عمومی و همچنین ویژگیهای ذاتی و رفتارهای مشخصی است که کارآفرینان را قادر می سازد تا فعالیتهای کارآفرینانه را به انجام برسانند. بنابر این شایستگی های کارآفرینانه مجموعه ای از دیدگاههای روان شناسان، رفتارشناسان، دیدگاه مدیریتی و... را پوشش می دهد. برخی از شایستگی های کارآفرینانه در اقدامات کارآفرینی مشترک هستند. به عنوان مثال مذاکره برای کاهش ریسک در ارزیابی فرصت و بهره برداری از فرصت موجود است. روح کارآفرینانه موهبتی است الهام بخش که کارآفرینان را برای تبدیل شدن به بهترین هدایت نموده، انگیزه و امید می بخشد. عوامل سازمانی به مجموعه عوامل درون سازمانی درگیر در اقدامات کارآفرینانه گفته می شود. محیط درونی سازمان، برای فعالیت های کارآفرینانه شامل افق هایی می باشد که تسهیل گر بروز و ظهور کارآفرینی سازمان است. این متغیرها زمینه ای را شکل می دهند که اقدامات کارآفرینانه در آن انجام می شود. عوامل محیطی به زمینه و بستر پیدایش و تکامل فعالیت های کارآفرینانه گفته می شود. عوامل و منابع محیطی نقشی اساسی در میزان فعالیت های کارآفرینانه ایفا می کنند. طیف متنوعی از عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، اقدامات کارآفرینانه را تحریک میکنند. اقدامات کارآفرینی بر سه محور صورت می پذیرد: فرصت کارآفرینانه شامل مجموعه ای از ایده ها، اعتقادات و اعمال است که توانایی خلق کالاها و خدمات آینده را درغیاب بازارهای فعلی برای آنها فراهم می کند. تشخیص فرصت ها قلب کارآفرینی است. فرایندی که از طریق آن کارآفرینان ایده های جدیدی که منجر به فرصتهای کسب و کار می شود را جستجو می کنند، در دست می گیرند و پالایش می کنند، تشخیص فرصت نامیده می شود بنابراین تشخیص فرصت یک اقدام یا فعالیت اساسی در فرایند کارآفرینی است. اقدام ارزیابی کلید تمایز میان ایده و فرصت است. ارزیابی فرصت اشاره به درک شیوه ای است که کارآفرینان بدیلهای مختلف را مقایسه و بهترین را انتخاب می کنند. بهره برداری از فرصتها نیز از مفاهیم اساسی اقدامات کارآفرینی است و به الگوهایی که کارآفرینان جهت بهره برداری از فرصت ها انتخاب و استفاده می کنند اشاره دارد. به واسطه انجام اقدامات کارآفرینانه ارزش خلق می شود که به مجموعه ی پی آمدها و نتایج کارآفرینانه گفته می شود. خلق ارزش از جنبه ی رفع نیازهای اقتصادی، اجتماعی برای جامعه مفید و سازنده هستند. بنابراین از منظر آثار و پیامدهای کار آفرینی به صورت کلی، دو دسته دستاورد اساسی شامل اهداف اقتصادی و اجتماعی می توان برای کارآفرینی متصور بود. از جنبه ی دستاوردهای اقتصادی، کارآفرینی را بر اساس نتایج و دستاوردهای کاربردی هم چون: خلق ارزش مالی، تولید ثروت و اشتغال آفرینی و ... تعریف می کنند. از لحاظ آثار و پیامدهای اجتماعی نیز مواردی نظیر توسعه فرهنگی، کاهش نابرابری و بی عدالتی و رشد کارکردهای مطلوب برای جامعه را می توان به عنوان دستاوردهای اساسی کارآفرینی محسوب نمود. حوزه های مختلف کارآفرینی را می توان بر مبنای هر دو طیف اساسی(توجه به رفتار و توجه به نتیجه کارآفرینی) به صورت زیر دسته بندی کرد: 1: نوع ارزشی که حاصل می شود؛ و 2: ماهیت ساختار سازمانی. نتیجه یک گونه شناسی با چهار خانه کارآفرینی است که این فرصت را فراهم می آورد تا حوزه های فعالیتهای کارآفرینانه دسته بندی شوند. با توجه به خط اصلی تعریف کارآفرینی و بر اساس یافته های این پژوهش، عوارض ذاتی کارآفرینی در 4 سطح به ترتیب زیر صورت نظم یافت: ساختار سلسله مراتبی تحلیل سطح اول: مفاهیم(سازه عام ابتدایی) 1- توانمندسازهای کارآفرینی 2- اقدامات کارآفرینانه 3- آثار و پیامدها سطح دوم: خوشه های افق ها 1-1عوامل فردی 1-2عوامل ساختاری 1-3عوامل محیطی 2-1اقدامات مربوط به تشخیص فرصت 2-2اقدامات مربوط به ارزیابی فرصت 2-3 اقدامات مربوط به بهره برداری از فرصت 3-1پاسخگویی به تغییرات اجتماعی و اقتصادی سطح سوم: خوشه های فرعی 1-1-1شایستگی های کارآفرینانه 1-1-2روح کارآفرینانه - سطح چهارم: یکسان سازی افق ها شایستگیهای فردی توانایی تبدیل ایده به کسب و کار توانایی اجرای موفقیت آمیز مهارت تصمیم کارآفرینانه توانایی رهبری کارآفرینانه تخصص در حوزه فعالیت اهرم سازی دانش پیشین توانایی حل مسائل پیچیده مهارت پرورش استعداد مهارت ارتباطات اثربخش یادگیری از شکستها توانایی مذاکره برای کاهش ریسک مهارت سازماندهی تیم اقدام توام با ریسک مهارت تدوین طرح کسب و کار مهارت توسعه بازار و محصول توانایی تغییر در ترکیب منابع قابلیت سرعت بخشیدن به تغییرات روح کارآفرینانه آینده نگری باور به کارآفرینی ثبات قدم در عین انعطاف لذت بردن از حل مسآله التزام به فضیلتهای عمومی مبارزه با محرومیت خیرخواهی برای جامعه انسان دوستی آمادگی مواجه با رویدادهای پیش بینی نشده آزمون و خطا گرانقیمت است توجه به عنصر شانس اعتماد به نفس تمرکز بر موضوع رشد اولیه از سود مهمتر است توکل بر خدا تفکر راهبردی انگیزه خدمت عمومی انگیزه کسب سود تعهد به اهداف جمعی نارضایتی از وضع موجود درس گرفتن از وقایع حساس زندگی علاقه و اشتیاق به کار غلبه بر صفات منفی شخصی بررسی شهودی موانع نوآوری عوامل سازمانی رویکرد استراتژی فعالانه شناسایی و جذب علاقمندان توانمند شناسایی بخش هایی که دولت از تامین آنها عاجز است شناسایی حامیان و مشوقهای مالی بررسی نظام مند منابع نوآوری ایجاد تنوع در منابع تامین مالی تقلیل هزینه ها بکارگیری فناوری روزآمد در عملیات کاری تحقیق و توسعه برآورد پیامدهای محتمل فعالیت گردآوری، پالایش و اشاعه اطلاعات عوامل محیطی ایجاد و حفظ ارزشهای اجتماعی نوین شناسایی فرصتهای جدید برای حفظ ماموریت اجتماعی زمینه سازی بهره گیری از کارآفرینان مدنی افزایش حامیان داوطلب تکیه بر کمکهای مردمی شبکه سازی اجتماعی تاثیرات خانواده تحلیل بازار طراحی برنامه های جدید برای حل مسائل اجتماعی پذیرش ایده های مخاطره آمیز گفتمان تشخیص فرصت کنکاش محیطی دانش پیشین بررسی عملی بودن ایده لذت بردن از کار ثبات قدم در عین انعطاف مدیریت زمان تحقیق و توسعه مدیریت نیروی انسانی ارزیابی فرصت توانایی مذاکره برای کاهش ریسک توانایی اجرای موفقیت آمیز بررسی نیاز به منابع مازاد بررسی شهودی موانع نوآوری توانایی تبدیل ایده به کسب و کار محدودیت منابع منطق انتخاب فرصت تصمیم کارآفرینانه آمادگی مواجه با رویدادهای پیش بینی نشده شبکه سازی شانس اعتماد به نفس برنامه جامع ارزیابی بهره برداری از فرصت مذاکره برای کاهش ریسک مهارت تیم سازی توانایی اجرای موفقیت آمیز اهرم سازی دانش و تجارب پیشین تحلیل بازار اعتماد به نفس مدیریت زمان مهارت تصمیم کارآفرینانه توانایی رهبری کارآفرینانه رشد اولیه از سود مهمتر است آثار و پیامدها اعتباراجتماعی مشارکت در توسعه اقدامات تجاری توسعه سرمایه اجتماعی اشتغال زایی تامین نیازهای نسل امروز بدون ایجاد مخاطره در منابع آیندگان توسعه همکاری با نهادهای عمومی و خصوصی پر کردن شکاف بازار پاسخگویی در انتها با مفهوم سازی کارآفرینی از طریق تجارب زیسته کارآفرینان، روش جذاب برای پژوهشهای آینده ترسیم شد و در راستای پاسخ به نیاز به همگرایی در پژوهش کارآفرینی، در پایان چشم اندازی در خصوص هدایت پژوهشهای آتی مشخص شد. چنانچه کارآفرینی بخواهد به شکل استواری به یک رشته علمی مشروع تبدیل شود، نیاز به یک تغییر اساسی در کانون توجه، محتوا و روشهای تحقیق آن احساس می شود. در این پژوهش روشی مورد استفاده قرار گرفت که ممکن است سرآغاز یک جریان جدید پژوهشی در کارآفرینی باشد. نیاز به شناخت حوزه های مختلف فعالیت، ماهیت ارزشهای چندگانه، اقدامات اساسی، توانمندسازهای آن و آثار و پیامدهای فعالیت کارآفرینانه، برجسته شد. در این پژوهش، چندین تغییر بنیادی در تعریف، موضوع و روش کارآفرینی در ایران پایه گذاری شد که امید آن می رود تا بتوانند در ساخت معنای کارآفرینی موثر باشند. تغییرات پیشنهادی حول این محورها هستند: - گسترش و استفاده غنی تر از روش شناسی های کیفی نظیر پدیدارشناسی در کارآفرینی، - خروج از حالت انجماد و پذیرش و استفاده از ظرفیت تنوع در تعاریف کارآفرینی - تلاش های جدید برای توسعه طبقه بندی ها و گونه شناسی های جدید برای تعیین موضوع پژوهشی کارآفرینی این محورها، گام های اساسی برای بازاندیشی و دست یابی به شناخت ذات و جوهره کارآفرینی را فراهم می آورد که پژوهشگر آرزوی رویت آنها را دارد.