نام پژوهشگر: سید بهشید حسینی
سیمین ساعدی خامنه سید بهشید حسینی
بلایای طبیعی و انسان ساخت در ترکیب با آسیب پذیری انسان ها منجر به بحران ها می گردند. مسئله جنسیت در بحران یکی از این جنبه های مهم و اساسی آسیب پذیری های انسانی است. یکی از مواردی آسیب پذیری های افراد و به خصوص زنان را در بحران ها را افزایش می دهد مسئله اسکان آنان پس از بحران است. در متون مربوط به اسکان، پس از بحران افراد بر اساس نیازها، نگرش ها و توقعات خود جهت انتخاب محل سکونت خود دست به انتخاب های متفاوتی خواهند زد که برنامه ریزان باید به منظور برنامه ریزی کارآمدتر، این انتخاب ها و اولویت ها را شناسایی کنند. با توجه به قرارگیری شهر تهران در یک پهنه لرزه خیز و اهمیت این شهر در ابعاد گوناگون، توجه به مسئله اسکان شهروندان تهرانی و به خصوص گروه های آسیب پذیر پس از زلزله احتمالی باید به یکی از اولویت های برنامه ریزان شهری و مدیران بحران تبدیل شود. در این پژوهش سعی شده با بهره گیری از مطالعات میدانی، مسئله اسکان انتقالی (موقت) با رویکرد جنسیتی مورد مطالعه قرار گیرد. روند کار شامل بررسی تئوری ها و حداقل های اسکان موقت، شناسایی آسیب پذیری های زنان و مفهوم سازی و استخراج ابعاد، شاخص ها و متغیرهای تاثیر گذار در برنامه ریزی اسکان انتقالی می باشد. داده های مورد نیاز برپایه 380 پرسشنامه در منطقه 9 گردآوری شده است. محدوده مطالعاتی از مناطق آسیب پذیر بوده که پتانسیل تعریف گونه های اسکان انتقالی را داشته است. هدف اصلی این پژوهش وارد کردن عنصر جنسیت در فرایند برنامه ریزی اسکان های انتقالی در منطقه 9 شهر تهران است. نتیجه نهایی بر اساس ارائه راهکارهای جنسیتی جهت کارایی بیشتر گونه های اسکان انتقالی می باشد که از منظر زنان از مطلوبیت بیشتری برخودارند.
مریم سادات میرمغفرتی سید بهشید حسینی
شهرهای امروزی به عنوان فضاهایی که جزیی از زندگی روزانه محسوب شده و فعالیت های وابسته به آن را درخود جای می دهند، باید بستری برای تأمین نیازهای روحی و ذهنی شهروندان باشند تا بتوانند با کاربران خود ارتباطی موثر برقرار کنند. توجه به تعاملات اجتماعی، ایجاد خاطره جمعی و فضایی معاشرپذیر و پویا برای بودن با دیگران، داد و ستد، دیدار و گذران اوقات فراغت از اهمیتی ویژه برخوردار است. فضاهای عمومی که تحت عنوان بستری برای زندگی عمومی مردم تعریف می شود به شکل ایده آل خود محل بروز فعالیت های اجتماعی، سیاسی و گردهمایی ها و جشن ها محسوب می شوند. "مکان سوم" مکانی برای پناه گرفتن از خانه و کار که با اصطلاح "مکان های اول"و"مکان های دوم" بیان شده اند، عنوان شده و مکانی است برای تعاملات اجتماعی، تبادل اطلاعات و درآمیختن و برقراری ارتباط با گروهی دیگر،که زمینه ای برای جریان زندگی محسوب شده و از این رو باعث افزایش حس تعلق در افراد و ایجاد خاطره جمعی می گردد، و منجر به رشد اجتماعی و فردی افراد می شود بنابراین بدون حضور فضا های عمومی و جمعی که با زندگی مردم عجین شده باشد"نقش اصلی شهر" که ایجاد ارتباطات صحیح بین مردم است از بین رفته و تنوع برخوردها و تعاملات اجتماعی و تبادلات انسانی که لازمه و عصاره یک زندگی شهری است رخ نخواهد داد. نا بسامانی معماری دنیای امروز حاصل بی معنایی و بی هویتی است، انسان معاصر حس تعلق خود را به مکان ها از دست داده است و در جهان امروز تنها کمیت ها مورد توجه قرار گرفته اند، در حالیکه بشر با کمیت ها اصالت نمی یابد و باید وجوه هنری معماری را که تقریباً به فراموشی سپرده شده، مجدداً زنده کند. با فراموشی کیفیت زندگی و اهمیت یافتن کمیت ها، دیگر جایی برای خیال وجود ندارد و انسان مدرن از وجود خویش غافل گشته و هویت و ادراک اجتماعی اش را از دست می دهد و به این ترتیب حس مشارکت اجتماعی اش را از دست می دهد. در پژوهش حاضر تلاش بر آنست تا بر مبنای مطالعات نظری صورت گرفته و ارائه تعاریف مربوط، ابتدا به اهمیت موضوع پرداخته و سپس به ارائه الگوها و راهکارهای طراحی بپردازیم و با توجه به آن مکانی برای رخداد تعاملات اجتماعی پویا و ایجاد خاطره جمعی و نیز بازسازی ذهنی شهروندان با کیفیت فضایی انسان-محور و اجتماع پذیر مبتنی بر حضور مردم و ایجاد حس تعلق، طراحی شود.
دارا امیری سید بهشید حسینی
بیماری های سرطانی، همواره یادآور مرگی دردناک برای بیمار بوده اند و در راه درمان آنها از آخرین تکنولوژی های روز بهره برده می شود بی آنکه اطمینانی از نجات کامل بیمار از مرگ وجود داشته باشد. در این میان فضا ها و معماری درمانی به خصوص در کشور ما نیز در بهترین شکل خود به رعایت دقیق روابط سازمانی، تاسیساتی و بهداشتی فضاها می پردازد. فضاهایی که در بهترین حالت تنها برای فرد مبتلا این حس را ایجاد می کند که از لحاظ عملی و تکنیکی همه چیز سر جای خود است و این جا بهترین مرکز درمان است. آیا در حالی که درمان قطعی ای برای بیماری ای چون سرطان وجود ندارد، این معماری که صرفاً بر زوایای درمانی، بهداشتی و تأسیساتی تمرکز دارد، کارا می باشد؟ در حالی که در مبارزه با بیماری سرطان روحیه و امید بیمار نقشی کلیدی بازی می کند، این فضاها چه کمکی به او می کنند؟ روانشناسی محیط در ایجاد این امید چگونه می تواند کمک کند و محیطی امید بخش ایجاد کند؟ محیطی که در آن بیمار حس نکند که در قرنطینه است و حس کند در خانه خود و با دوستانی با تجربه مشابه قرار دارد. راهکار های روانشناسی محیط چگونه می توانند به معماری در رسیدن به چنین خصلتی کمک کنند؟ و معماری درمانی ای خلق نماید که علاوه بر مسائل درمانی به مسائل روحی و روانی فرد مبتلا به بیماری ای مرگبار چون سرطان را در نظر گیرد. در یک کلام چگونه می توان با استفاده از روانشناسی محیط جای خالی بیمار با مختصات روحی و روانی خاص خود، را در معماری مراکز درمان سرطان پر نمود؟