نام پژوهشگر: احمد رضا نصر

بررسی میزان کاربست معیارهای «سنجش یادگیری محور»، در سنجش دانشجویان رشته های علوم انسانی دانشگاه اصفهان
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی 1388
  پوراندخت پورنادری   احمد رضا نصر

در پژوهش حاضر برای بررسی میزان کاربست معیارهای «سنجش یادگیری محور» در سنجش دانشجویان رشته های علوم انسانی دانشگاه اصفهان، از روش تحقیق توصیفی- پیمایشی استفاده شده است. جامعه ی آماری پژوهش شامل دانشجویان سال آخر مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد رشته های علوم تربیتی، روانشناسی، تاریخ، علوم اجتماعی، مدیریت و علوم سیاسی دانشگاه اصفهان در سال تحصیلی 88-1387 می باشد. حجم نمونه این مطالعه 224 نفر تعیین گردید که افراد نمونه با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند . برای جمع آوری اطلاعات پرسشنامه ی محقق ساخته با 55 گویه در قالب طیف 5 درجه ای لیکرت مورد استفاده قرار گرفته است. به منظور برآورد روایی سوالات پرسشنامه، روایی محتوایی مورد استفاده قرار گرفته است. پایایی پرسشنامه با استفاده از روش آلفای کرونباخ، 89/0 محاسبه گردید. برای تجزیه و تحلیل اطلاعات حاصل از پرسشنامه علاوه بر آمار توصیفی، از آمار استنباطی با آزمونهایی همچون t تک نمونه ای، آزمونt مستقل و تحلیل واریانس تک متغیره استفاده شده است. بر اساس یافته های پژوهش، میانگین نمرات پاسخ گویان در خصوص همه مولفه هایی که به عنوان معیارهای سنجش یادگیری محور، در این پژوهش عنوان شده است، کمتر از حد متوسط (3) می باشد و در تمام این مولفه ها، تفاوت معنی دار است. به این معنی که معیارهای سنجش یادگیری محور، کمتر از سطح متوسط در سنجش دانشجویان به کار رفته است. یافته های مطالعه نشان از تراکمی و محدود بودن روشهای سنجش دارد و ملاکهای سنجش، به حد کافی روشن نبوده است. کیفیت کوشش و مطالعه دانشجویان بیشتر مربوط به سطح دانش، و تا حدودی سطح درک از سطوح حیطه شناختی بوده است. تکلیف های سنجش به حد کافی تفکر برانگیز نبوده و داشتن حق انتخاب در موضوع تکلیف، و تناسب زمان و حجم تکالیف نیز، کمتر از حد متوسط بوده است. یافته های مطالعه همچنین نشان داد، فرصتهای اندکی برای خودسنجی و همتا سنجی دانشجویان، در سنجش متداول وجود داشته است و سنجش آغازین نیز، کمتر از حد متوسط مورد توجه بوده است. بنا به یافته های سوال ششم و هفتم پژوهش، سنجش در هدف اندازه گیری، و تأثیر بر توسعه ی یادگیریهای دراز مدت دانشجویان، کمتر از سطح متوسط موفق بوده است. مولفه بازخورد، دارای کمترین میانگین پاسخ در بین معیارهای سنجش یادگیری محور است. با توجه به یافته ها، توجه به تأثیر سنجش بر یادگیری دانشجویان، قبل از هر طرحریزی و اقدام برای سنجش آنان، و استفاده از خودسنجی و همتا سنجی برای ایجاد بازخورد بیشتر، بدون افزودن به حجم کاری استادان، از جمله پیشنهادات است. کلیدواژه ها: سنجش، سنجش یادگیری محور، بازخورد، خود سنجی، سنجش تکوینی

بررسی نقش برنامه های درسی بر مهارت های تفکر انتقادی دانشجویان دانشگاه های اصفهان و علوم پزشکی اصفهان
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی 1391
  زینب السادات اطهری اصفهانی   احمد رضا نصر

تفکر انتقادی یک صلاحیت اساسی و لازم برای دانشجویان در کلیه رشته های دانشگاهی است که به طور عمده از طریق برنامه های درسی قابل بهبود می باشد. هدف از پژوهش حاضر، بررسی نقش برنامه های درسی بر مهارت های تفکر انتقادی دانشجویان دانشگاه های اصفهان و علوم پزشکی اصفهان بوده است. با توجه به ماهیت موضوع و اهداف پژوهش، از روش تحقیق توصیفی- طولی استفاده شده است. جامعه آماری این پژوهش، دانشجویان ورودی سال های تحصیلی 1387 تا 1389 دانشگاه های اصفهان و علوم پزشکی اصفهان در رشته ها و دانشکده های منتخب بودند که جمعیت آنان به ترتیب 1532 و 1071 نفر بود. از این تعداد با استفاده از فرمول محاسبه حجم نمونه، نمونه آماری برای دو دانشگاه به ترتیب 141 و 98 نفر برآورد شد. سپس، برای اطمینان از شرکت دانشجویان در پژوهش و با در نظر گرفتن میزان افت آزمودنی در طول پژوهش به میزان دو برابر و نیم حجم نمونه مورد نیاز دعوت به عمل آمد که پس از کسر 56 پرسش نامه مخدوش، این تعداد در دانشگاه های اصفهان و علوم پزشکی اصفهان به ترتیب به 349 و 158 نفر رسید و در مجموع 507 نفر در مرحله ی اول شرکت کردند. در مرحله ی دوم آزمون از 507 نفر مجدداً دعوت به عمل آمد که از این تعداد 250 نفر (200 نفر از دانشگاه اصفهان و 50 نفر از دانشگاه علوم پزشکی اصفهان) شرکت نمودند. پس از جداسازی 250 نفر، 149 نفر از دانشجویان دانشگاه اصفهان صرفاً در مرحله ی اول شرکت داشتند که به عنوان یک گروه مستقل مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت. در آزمون مرحله ی دوم علاوه بر 507 نفر دعوت شده، 87 دانشجو از دانشگاه علوم پزشکی اصفهان به عنوان نمونه ی جدید در آزمون مرحله ی دوم شرکت نمودند که با مجموع 108 نفر از دانشگاه علوم پزشکی اصفهان که تنها در مرحله ی اول آزمون شرکت داشته جمعاً بر روی 195 نفر به عنوان دو گروه مستقل تحلیل آماری انجام شد و در مجموع 594 پرسشنامه در سه بخش (دو گروه وابسته، دو گروه مستقل و یک گروه مستقل) مورد تجزیه و تحلیل آماری قرار گرفت. نمونه آماری مذکور با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای (لایه ای) با شیوه تخصیص بهینه انتخاب شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات، آزمون مهارت های تفکر انتقادی کالیفرنیا (فرم ب) و پرسشنامه محقق ساخته ای بود که عوامل موثر بر میزان مهارت های تفکر انتقادی را سنجش می نمود. به منظور تجزیه و تحلیل داده های حاصل از پژوهش، با استفاده از برنامه نرم افزاری spss16، از آمار توصیفی و استنباطی استفاده شد. نتایج نشان داد: پرسشنامه محقق ساخته در دو مرحله از آزمون تفاوت معناداری نداشته است؛ یعنی عوامل مندرج در پرسشنامه، اثری بر نمرات تفکر انتقادی دانشجویان نگذاشته است. در دو گروه وابسته از دو دانشگاه، میانگین نمرات کل آزمون در مرحله اول (22/2 48/7) و در مرحله دوم (00/2 94/5) بود. نمرات دانشجویان در آزمون مرحله دوم در حیطه های استنباط، استدلال قیاسی و کل آزمون نسبت به مرحله اول کاهش معناداری یافته و صرفاً در حیطه ارزش یابی نمرات دانشجویان دانشگاه اصفهان و کل جمعیت نسبت به آزمون مرحله اول افزایش یافته است (000/0=p)، ولی در حیطه تجزیه و تحلیل و استدلال استقرایی تفاوت معناداری مشاهده نشد. هم چنین، بین نمرات دانشجویان دو دانشگاه در نمره کل و مهارت های زیر مجموعه آن تفاوت معنی داری یافت نشد. در دو گروه مستقل از دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، نمرات آزمون مرحله دوم در نمره کل و مهارت های تجزیه و تحلیل، استنباط و استدلال قیاسی نسبت به مرحله اول کاهش یافته است (05/0>p)، ولی در حیطه ارزش یابی و استدلال استقرایی بین نمرات آزمون مرحله اول و دوم تفاوت معناداری مشاهده نشد. در یک گروه مستقل از دانشگاه اصفهان، بین نمرات آزمون در نیم سالهای اول، سوم و پنجم در نمره کل و مهارت های تفکر انتقادی به غیر از مهارت ارزش یابی تفاوت معناداری وجود نداشت؛ تنها در مهارت ارزش یابی میانگین نمرات نیم سال اول بالاتر از نیم سال های سوم و پنجم بود (02/0=p). به علاوه، بین نمرات دو گروه دختر و پسر تفاوت معناداری نبود. بنابراین، یافته ها حاکی از این امر است که توجه به تفکر انتقادی به عنوان یک چالش جدی در آموزش عالی می باشد و دانشجویان در وضعیت مطلوبی از تفکر انتقادی قرار ندارند تا آن جا که با بالا رفتن سنوات تحصیلی دانشجویان، مهارت های تفکر انتقادی افزایش نمی یابد. لیکن، بازنگری مطلوب برنامه های درسی برای حل این معضل می تواند پیشنهادی موثر باشد.