نام پژوهشگر: فرزین شهبازی
حسین رضایی علی اصغر جعفرزاده
میکرومورفولوژی بعنوان شاخه ای ازعلم خاکشناسی، مکمل مطالع? پیدایش و رده بندی خاک می باشد که در این تحقیق نیز جهت بررسی های مربوطه از آن استفاده شده است. طی این بررسی پنج خاکرخ در اراضی تحقیقاتی کرکج با پوشش های گیاهی کلزا، ذرّت، یونجه، کاربری باغ سیب و پوشش گیاهی جنگلی سوزنی برگها (کاج) همراه با یک خاکرخ شاهد و بدون پوشش گیاهی در طول جغرافیایی 00و ْ46 الی 30و ْ 46 شرقی و عرض جغرافیایی 00و ْ 38 الی 15و ْ 38 شمالی جهت بررسی خواص میکرومورفولوژیکی حفر و تشریح گردیدند. پس از حفر و تشریح خاکرخ ها، نمونه های دست نخورده و دست خورده برای مطالعات میکرومورفولوژیکی و فیزیکوشیمیایی برداشته شد و پس از انجام آزمایش های فیزیکی و شیمیایی و تهیه برش های نازک، ویژگی هایی از قبیل خاکدانه ها، حفره ها و منافذ خاک، اجزای اصلی یا بنیادی معدنی و آلی، ریزساختارها، با میکروسکوپ پلاریزان مطالعه گردیدند. بررسی ها نشان داد که در کلیه خاکرخ ها از بالا به پایین وضعیت ساختمان خاک ضعیف می شود و این امر بیانگر حضور ریشه و اثر مثبت آن همراه با حضور مواد آلی بالا در این لایه ها نسبت به لایه های پایین در جهت خاکدانه سازی است. حضور حالت بدون ساختمان تکدانه و تفاوت در اندازه و شکل و فراوانی کانی ها در افق های زیرین تمامی خاکرخ ها در مقایسه با افق های فوقانی حاکی از آبرفتی و رسوبات رودخانه ای بودن خاکهای منطقه می باشد. در مقایسه پوششهای گیاهی مختلف و اثر آنها برساختمان خاک با توجّه به داده های حاصل از آزمایشهای شیمیایی و صور مشاهده شده در برشهای نازک در خصوص میزان مواد آلی و خاکدانه سازی و ساختمان به ترتیب در باغ سیب، درختان سوزنی برگ، ذرّت، یونجه و کلزا وضعیت مطلوبتری حاکم بوده و در مقایسه هر یک از این خاکرخ ها با خاکرخ بدون کشت وضعیت مطلوبتر در خاکرخ تحت کشت دیده می شود. با توجه به روند مشابه شاخص نسبت ذرات درشت به ریز در تمامی خاکرخ ها، این شاخص بعلت رسوبات ناشی از ته نشست های رودخانه ای در هر خاکرخ از بالا به پایین روند افزایشی نشان می دهد. همچنین مطالعه اثر ادوات خاک ورزی بر فشردگی خاک نیز نشان دهنده عمق متوسط 50 سانتیمتری خاک بعنوان حداکثر عمق فشردگی در خاکرخ های تحت پوشش های گیاهان زراعی بوده که وجود منافذ بهم خورده و بسته شده در لایه های سطحی می-تواند دلیلی بر تحت تأثیر قرار گرفتن آنها توسط این ادوات باشد. حضور پوشش ها و ندول های آهن و اکسیدهای آهن و منگنز در افق های مختلف حکایت از وجود آب و بروز شرایط اکسایش و کاهش است که با توجّه به کم بارش بودن اقلیم منطقه و عمیق بودن آب زیرزمینی علّت را می توان در عدم رعایت دورهای مناسب آبیاری دانست. شایان ذکر است که این وضعیت در خاکرخ های تحت کشت کلزا، یونجه، ذرّت بیش از خاکرخ های مربوط به درختان سیب و سوزنی برگ می باشد. پوشش های آهکی از جمله نمودهای خاکساختی کربناتی اند که در تشکیل آنها میزان دی اکسیدکربن ناشی از تنفس ریشه و تأثیر آن بر میزان انحلال و رسوب کربناتها از اهمیّت خاصی برخوردار است، لذا با توجه به این موضوع، نمودهای خاکساختی کربناتی در کاربری کلزا ، یونجه و ذرّت بیش از باغ سیب و سوزنی برگ کاج مشاهده می گردد. همچنین بر اساس خواص مرفولوژیکی و نتایج حاصله از تجزیه های فیزیکوشیمیایی، خاکهای منطقه در رده اینسپتی سول و در زیر رده زرپت (xerept ) قرار دارند و دارای رژیم حرارتی مزیک و رژیم رطوبتی زریک می باشند.
امیر خمسه فرزین شهبازی
آلودگی خاک خطرات روز افزونی را برای سلامت محیط زیست در پی دارد. فلزات سنگین از جمله مهمترین آلاینده های محیط زیست به شمار می روند و در چند دهه اخیر به شدت مورد توجه محققان قرار گرفته اند .مواد باطله معادن از جمله آلاینده های محیط زیست بوده و به دلیل غلظت بالای آلاینده ها باید در محل های مناسبی انباشت شوند. با توجه به نزدیکی این انباشت ها به زمین های کشاورزی احتمال انتقال این مواد از طرق مختلف به این زمین ها و آلودگی آنها وجود دارد. معدن مس مزرعه در 25 کیلومتری شمال شهرستان اهر و 6 کیلومتری روستای مزرعه واقع می باشد. مس تغلیظ شده این معدن بصورت کنسانتره مس سولفیدی به ظرفیت 250 تن در روز به کارخانه ذوب مس سرچشمه منتقل می-شود. طی این فرآیند روزانه 200 تن مواد باطله به محل انباشت هدایت می گردد. این مواد حاوی فلزات سنگین خطرناکی مانند آرسنیک و مس می باشند. در اردیبهشت سال 1389 بر اثر بارندگی شدید سد مواد باطله ریزش کرد و محتویات سد به اطراف جاری شد. به منظور بررسی احتمال آلوده شدن خاک باغات پایین دست سد مواد باطله، تعداد 30 نقطه که با مخلوط مواد باطله انتقال یافته و رسوبات بستر رودخانه فصلی مزرعه با ضخامت های متفاوت پوشیده شده بودند انتخاب و ضمن نمونه برداری از این مواد، ضخامت آنها نیز اندازه گیری شد. سپس ازعمق 10-0، 30-10 و 60-30 سانتی متری خاک ها نمونه برداری و غلظت کل مس در رسوبات سطحی و نمونه خاک ها اندازه گیری شد. همچنین برخی از ویژگی های فیزیکی و شیمیایی خاک ها نیز اندازه گیری گردید. به علاوه تعداد 6 نقطه که رسوبات سطح آنها را نپوشانده و در حداقل فاصله نسبت به نقاط نمونه برداری قرار داشتند انتخاب و غلظت کل مس خاک ها در سه عمق اندازه گیری و با خاک های پوشیده شده با رسوبات مقایسه شدند. به علاوه از نقاط نمونه برداری 10 نمونه رسوب و 10 نمونه خاک سطحی (cm10-0) انتخاب و شکل های مختلف مس در آنها تعیین گردید. نتایج نشان داد که باغات اطراف معدن مزرعه در اثر ریزش سد مواد باطله دچار آلودگی مس شده اند. غلظت کل مس در کلیه نقاط و اعماق بالاتر از حد آستانه (50 میلی گرم بر کیلوگرم خاک) می باشد. اثر عمق خاک بر غلظت کل مس معنی دار بود و از سطح به عمق کاهش داشت. کاهش انحراف معیار غلظت کل مس از عمق 10-0 سانتی متری به 60-30 سانتی متری حاکی از آلوده شدن این خاک ها از قسمت سطحی می باشد. نتایج جزءبندی نشان داد که بیش از 50 درصد مس در جزء باقی مانده قرار دارد لذا به دلیل فراهمی و تحرک کم مس موجود در این جزء امکان گسترش آلودگی کمتر است. بررسی همبستگی بین پارامترهای آلودگی مس (غلظت کل مس در خاک، غلظت کل مس در رسوب و ضخامت رسوب) با ویژگی های خاک نشان داد که این پارامترها با کربن آلی و ظرفیت تبادل کاتیونی (به استثنای ضخامت رسوب) همبستگی مثبت معنی دار و با ec (به استثنای عمق 10-0 سانتی متری) همبستگی منفی معنی داری داشتند. داده های مربوط به غلظت کل مس در خاک ها و رسوبات سطحی و نیز ویژگی های فیزیکی و شیمیایی خاک ها در محیط arcgis پردازش شده و نقشه های زمین مرجع تهیه گردید. در این تحقیق، مدل های کروی و گوسی به عنوان بهترین مدل ها برای درون یابی غلظت کل مس در خاک ها و رسوبات سطحی و همچنین ویژگی های فیزیکی و شیمیایی خاک ها تعیین شدند. ارزیابی دقت و صحت مدل های مذکور با استناد به نتایج روش اعتبارسنجی متقابل نشان داد که اکثر ویژگی های مورد بررسی قدری کم برآوردی داشته ولی از دقت خوبی برخوردار بودند. نتایج تغییرات مکانی به دست آمده در این تحقیق تأیید کننده این مطلب بود که آلودگی مس با فاصله از سد مواد باطله کاهش می یابد.
رامین مردانی علی اصغر جعفرزاده
استفاده از خاک به عنوان امانت آیندگان و یکی از عوامل اصلی در تولید محصولات کشاورزی باید بر اساس اصول صحیح و علمی صورت پذیرد تا از آن در تولید محصولات گیاهی و به عنوان یک منبع پایدار در امر تأمین نیازهای بشری استفاده شود. یکی از راه های رسیدن به این هدف مهم، ارزیابی تناسب اراضی برای محصولات رایج در منطقه می باشد. خاک های منطقه پس از نمونه برداری و انجام آزمایش های فیزیکی، شیمیایی و تشریح پروفیل ها با استفاده از کلید رده بندی خاک2010، رده بندی و در رده های انتی سول، اینسپتی سول و آلفی سول قرار گرفتند. منطقه مورد مطالعه در شرق شهرستان مرند در محدوده جغرافیایی 13 24 °38 تا 32 28 °38 عرض شمالی و 55 47 °45 تا 21 54 °45 طول شرقی قرار دارد که از نکته نظر ژئومورفولوژی می تواند در دشت دامنه ای و دشت قرار گیرد. پس از جمع آوری اطلاعات اقلیم، خاک و زمین نما، ارزیابی تناسب اراضی برای محصولات گندم، ذرت، یونجه و آفتابگردان به روش های ارزیابی تناسب کیفی و کمی (aez) اراضی با استفاده از سیستم فائو و ارزیابی تناسب کیفی اراضی با استفاده از مدل almagra در سیستم میکرولیز انجام گرفت. ابتدا ارزیابی تناسب کیفی به سه روش محدودیت ساده، محدودیتی که مبتنی بر تعداد و شدت محدودیت ها است و روش پارامتریک (استوری و ریشه دوم) در سیستم فائو انجام گرفت که نتایج روش پارامتریک ریشه دوم از بقیه روش ها دقیق تر و به مشاهدات واقعی نزدیک تر بود که موید تحقیقات قبلی نیز می باشد. سپس ارزیابی تناسب کمی اراضی، تولید پتانسیل و تولید پیش بینی شده با استفاده از شاخص اراضی تعیین و با تولید واقعی مقایسه گردید. ارزیابی تناسب کیفی اراضی با استفاده از سیستم تصمیم گیری میکرولیز، مدل almagrra با تکیه بر مشخصات خاک نیز صورت گرفت و نهایتاً بررسی نتایج در این تحقیق نشان داد که، ارزیابی تناسب اراضی بر اساس روش پارامتریک ریشه دوم و aez (تولید پیش بینی شده) رابطه تنگاتنگی با تولید واقعی دارد و همچنین در نظر گرفتن مشخصات مربوط به اقلیم، خاک و زمین نما در ارزیابی تناسب اراضی امری ضروری می باشد. در این مطالعه برای روش پارامتریک (استوری و ریشه دوم) برنامه کامپیوتری با استفاده از نرم افزار matlab طراحی و ارائه گردید که برنامه مذکور در محاسبات تعیین تناسب اراضی از دقت و سرعت بالایی برخوردار است.
مهدی جعفری نیا فرزین شهبازی
یکی از مهمترین منابع اطلاعاتی برای ارزیابی وضعیت حاصلخیری خاک، نقشه های حاصلخیزی خاک منطقه مورد مطالعه می باشد. تهیه این نوع نقشه ها به روش معمول به دلیل نیاز به تعداد زیاد نمونه و آزمایش های شیمیایی و فیزیکی پرهزینه بوده و عملاً در سطوح وسیع بسیار مشکل است. ازجمله راه های حل این موضوع بهره گیری از علم زمین آمار است که قادر به ارائه مجموعه وسیعی از تخمین گرهای آماری به منظور برآورد ویژگی های موردنظر در مکان های نمونه برداری نشده با استفاده از اطلاعات حاصل از نقاط نمونه برداری شده می باشد. ارزیابی وضعیت حاصلخیزی خاک بخشی از منطقه میرآباد به وسعت تقریبی 68/362 هکتار واقع در بخش غربی جلگه سولدوز میان شهرهای نقده و اشنویه (استان آذربایجان غربی) هدف این تحقیق می باشد. بدین منظور تعداد 65 نمونه با فواصل منظم شبکه بندی300 ×300 متری از عمق 30-0 سانتی متری سطح خاک تهیه شد. غلظت نیتروژن کل، پتاسیم، فسفر، روی، آهن، منگنز، مس قابل جذب و برخی ویژگی های فیزیکی و شیمیایی خاک مانند بافت، ec، کربنات کلسیم معادل، ph، cec و کربن آلی اندازه گیری شدند. در این تحقیق برای بازبینی داده ها و بررسی نرمال بودن توزیع آن از نرم افزار spss و برای محاسبه و ترسیم نیم تغییرنما، برازش مدل های نظری و میان یابی به روش کریجینگ و وزن دهی معکوس فاصله، از نرم افزار +gs استفاده شد. نتایج بهترین مدل، با توجه به داشتن کمترین خطای معیار تخمین و حداکثر دقت، در محیط gis وارد و نقشه توزیع مکانی هر کدام از عناصر غذایی بر اساس مقادیر غلظت های بحرانی در 5 کلاس تهیه شد. نتایج نشان داد که منطقه مورد مطالعه فاقد محدودیت شوری بوده ولی دارای کمی قلیائیت می باشد. نیتروژن کل و فسفر قابل جذب به ترتیب در 91/37% و 28/66% اراضی کمبود نشان می-دهد. بررسی های بیشتر در مورد عناصر کم مصرف نشان داد که 61/72 درصد از اراضی با کمبود روی، 65/18درصد اراضی با کمبود آهن و 02/8 درصد اراضی با کمبود منگنز مواجه است. همچنین به منظور تعیین چگونگی تغییر این عناصر و ویژگی های فیزیکی و شیمیایی در نظام های مختلف کاربری اراضی (زراعت، باغ سیب و مرتع) آزمایشی در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی در 3 تیمار و 5 تکرار انجام گرفت. تجزیه واریانس نمونه ها نشان داد که در بین کاربری های مختلف از نظر نیتروژن، پتاسیم و مواد آلی تفاوت معنی داری در سطح احتمال 5 درصد وجود دارد و مقایسه میانگین ها با آزمون lsd نشان داد که غلظت نیتروژن، پتاسیم و مواد آلی خاک در کاربری مرتع بیشتر از دو کاربری دیگر می باشد.
شیدا کبودی ناصر علی اصغرزاد
هرگونه تغییرات در شرایط اکوسیستم و مدیریت اراضی بر جوامع میکروبی، بیوماس و نیتروژن معدنی خاک تأثیر می گذارد. کاربری های مختلف کشاورزی نیز به عنوان یکی از تغییرات فوق مطرح می باشد. هدف از این تحقیق، بررسی تغییرپذیری مکانی و پهنه بندی جمعیت میکروبی و برخی ویژگی های بیولوژیک خاک متأثر از کاربری های اراضی شامل باغ سیب، مرتع و زراعت می باشد. بدین منظور، از منطقه میرآباد واقع در بخش غربی جلگه سلدوز مابین شهرهای نقده و اشنویه (استان آذربایجان غربی) تعداد 65 نمونه خاک سطحی (30-0 سانتی متری) برداشته شد. جمعیت میکروبی، نیتروژن بیوماس به روش تدخین- استخراج، نیتروژن معدنی (آمونیوم و نیترات) حاصل از نیتروژن آلی توسط دستگاه اسپکتروفتومتری، تنفس پایه و همچنین برخی ویژگی های فیزیکی و شیمیایی خاک ها اندازه گیری شدند. آزمون نرمال بودن توزیع داده ها و همبستگی بین عامل ها توسط برنامه آماری spss انجام گرفت. در صورت نرمال نبودن داده ها، با استفاده از تبدیل مناسب، آن ها نرمال شده و سپس در مدل سازی زمین آماری مورد استفاده قرار گرفتند. مقادیر نقاط نمونه برداری نشده با استفاده از روش های کریجینگ و وزن دهی معکوس فاصله ها در نرم افزار gs+ میان یابی شده و برای بررسی دقت میان یابی از روش ارزیابی متقابل جک نایف استفاده شد. نتایج نشان داد که روش کریجینگ بهترین روش میان یابی نقاط نمونه برداری نشده برای ویژگی های بیولوژیک، ظرفیت تبادل کاتیونی، سیلت، رطوبت جرمی، قابلیت هدایت الکتریکی و کربن آلی می باشد. روش وزن دهی معکوس فاصله نیز به عنوان روش کارآمدتر برای میان یابی مقادیر ph، کربنات کلسیم معادل و درصد رس می باشد. دقت بالا (r2) و خطای کمتر (rss) معیار انتخاب بهترین مدل زمین آماری می باشد لذا مدل کروی برای میان یابی مقادیر تنفس پایه، آمونیوم و جمعیت میکروبی و همچنین مدل نمایی برای میان یابی مقادیر نیترات و نیتروژن بیوماس به عنوان بهترین مدل ها تعیین شدند. نسبت اثر قطعه ای به سقف کمتر از 25 درصد گردد نشاندهنده وابستگی مکانی قوی می باشد و اگر این نسبت بین 25 و 75 درصد قرار گیرد بیانگر وابستگی مکانی متوسط و چنانچه این نسبت بزرگتر از 75درصد گردد نشاندهنده وابستگی مکانی ضعیف خواهد بود. این نسبت برای تمامی ویژگی های بیولوژیک مطالعه شده در منطقه بین 25 تا 75 درصد می باشد لذا وابستگی مکانی آن ها متوسط بوده و این امر نشان دهنده تأثیر کاربری بر توزیع مکانی ویژگی های مذکور می باشد. نقشه های توزیع مکانی ویژگی های بیولوژیک، فیزیکی و شیمیایی خاک با تلفیق نتایج حاصل از زمین آمار وgis تهیه شدند. نتایج به دست آمده از تجزیه آماری توسط برنامه mstatc نیز نشان داد که ویژگی ها بیولوژیک بیشتر از ویژگی ها فیزیکی و شیمیایی خاک متأثر از کاربری های مختلف می باشند.
فریدا امیریان علی اصغر جعفرزاده
افزایش جمعیت و محدودیت اراضی قابل کشت در دهه های اخیر، موجب توجه بیشتر به افزایش تولید در واحد سطح و ارزیابی تناسب اراضی شده است. برای ارزیابی کیفی و کمی تناسب اراضی روش های مختلف حداکثر محدودیت، پارامتریک استوری و ریشه دوم و اخیراً روش مبتنی بر منطق فازی، مورد استفاده قرار می گیرند. روش های کلاسیک ارزیابی تناسب اراضی، بر خلاف روش فازی، قادر به بیان ماهیت پیوسته خصوصیات خاک نبوده ولی بر اساس بررسی منابع استفاده از مجموعه های فازی در مطالعات ارزیابی تناسب اراضی نسبت به روش های کلاسیک، می تواند به درک بهتری از آن منجر شود. در این مطالعه از نظریه مجموعه های فازی، برای ارزیابی تناسب اراضی محصولات آفتابگردان، ذرت، کلزا و گندم استفاده و نتایج به دست آمده با روش های فائو مقایسه گردید. منطقه مطالعاتی در شرق مرند در محدوده جغرافیایی 55 23 °38 تا 59 28 °38 عرض شمالی و 16 49 °45 تا 12 57 °45 طول شرقی واقع شده است و با توجه به وسعت و شرایط متفاوت در منطقه 6 پروفیل از بین پروفیل های شاهد در مطالعه قبلی، انتخاب، تشریح و نمونه برداری گردیده و پس از انجام آزمایشات فیزیکی و شیمیایی، با استفاده از کلید رده بندی خاک 2010، رده بندی و در رده اینسپتی سول قرار گرفتند. پس از جمع آوری اطلاعات اقلیمی، زمین نما و خاک، ارزیابی کیفی و کمی (aez) تناسب اراضی به روش فائو و فازی انجام گرفت. ضریب همبستگی بین شاخص اراضی و عملکرد مشاهده شده آفتابگردان، ذرت، کلزا و گندم در سطح منطقه، برای روش مبتنی بر نظریه مجموعه های فازی به ترتیب 709/0، 931/0، 617/0 و 787/0بوده و در مقایسه با روش فائو (به ترتیب با ضریب همبستگی 605/0، 736/0، 300/0 و 610/0) بیشتر می باشند، که نشان دهنده دقت و پتانسیل بالای کاربری روش منطق فازی نسبت به روش های کلاسیک ارزیابی تناسب اراضی می باشد. این امر ناشی از قابلیت منطق فازی در بیان ماهیت پیوسته فرآیندهاست و موید تحقیقات قبلی در این زمینه می باشد. نتایج به دست آمده در مورد گوجه فرنگی بیان گر عدم کارایی روش aez در ارزیابی کمی این محصول در منطقه مرند بوده و مطالعات فائو در آسیای شرقی را تأیید می نماید. همچنین در این تحقیق برای تعیین خاک های همگن از روش های خوشه بندی، خوشه-بندی فازی و شبکه عصبی کوهنن استفاده گردید، که طبق نتایج، روش خوشه بندی فازی نسبت به دو روش دیگر بهتر قادر به تعیین خاک های همگن می باشد. بنابراین نتایج در هر سه روش نشان دهنده همگن بودن واحدهای اراضی پروفیل- های شاهد شماره 1 و 5 می باشد، که از این ها می توان برای تکمیل اطلاعات اراضی با استفاده از خاک های همگن با اراضی مورد نظر، استفاده نمود.
فرهود سیارکی علی اصغر جعفرزاده
خاک در شرایط ژئومرفولوژیکی مختلف، دارای ویژگی های فیزیکی، شیمیایی و میکرومرفولوژیکی متنوع خواهد بود. تفاوت در ویژگی های میکرومرفولوژیکی می تواند شامل بی فابریک، الگوی پراکنش وابسته یا ارتباطی، نسبت ذرات درشت به ریز، ساختمان، منافذ و نمودهای خاکساختی باشد. هدف از این تحقیق بررسی ویژگی های میکرومرفولوژیک خاک در لندفرم های مختلف می باشد. برای این موضوع با استفاده از نقشه توپوگرافی در منطقه خواجه، سه خاکرخ در لندفرم های تپه، دشت سیلابی و پدیمنت حفر و بر اساس راهنمای تشریح پروفیل خاک سازمان نقشه برداری آمریکا تشریح شد. با توجه به رژیم رطوبتی اردیک ضعیف و رژیم حرارتی مزیک در منطقه، خاک های تحت بررسی بر اساس کلید رده بندی 2010در رده اریدی سول، تحت رده های کلسید و جیپسید، گروه های بزرگ هاپلوکلسید و کلسی جیبسد و زیرگروه های زریک هاپلوکلسید، پترونودیک کلسی جیبسید و زریک کلسی جیبسید رده بندی شدند. بررسی برش های نازک نشان داد کهدر خاکرخ های مورد مطالعه بی فابریک عمدتا از نوع کریستالیتیک و در افق های غیر آهکی از نوع منقوطه ای وپراکنش وابسته یا ارتباطی افق های سطحی و تحت الارضی به ترتیب انولیک و پورفیریک بسته یا باز بوده، در حالیکهریز ساختار افق های سطحی گرانولار و در مواردی وگی و در افق های تحت الارضی از نوع مکعبی زاویه دار و یا بدون زاویه می باشد.نتایج نشان داد که سالوم خاکرخ تپه نسبت به بقیه ضخامت کمتری داشته که دلالت بر تکامل کم این خاکرخ دارد.مشاهدات میکرومرفولوژیک خاکرخ1 (پدیمنت) موید حضور پوشش های آهکی عمدتا به صورت اسپاریت در توده زمینه رسی بوده و رنگ قهوه ای متراکم با ساختمان توسعه یافته، حاکی از تکامل نسبی این خاکرخ نسبت به خاکرخ های دشت سیلابی و تپه( 2 و 3 ) است. خاکرخ2 به دلیل متاثر بودن از رسوبات رودخانه ای و آبرفتی، ذرات و قطعات درشت تر و همچنین خاکدانه سازی ضعیف تر ناشی از اضافه شدن رسوبات در زمان های کوتاه و عدم وجود زمان لازم جهت خاکدانه سازی، دارای تکامل کمتری نسبت به خاکرخ 1 می باشد. در خاکرخ3 ساختمان خاک به صورت کاملا توسعه نیافته بوده و به دلیل دسترسی کمتر به آب با واقع شدن در شیب رو به جنوب حتی از تکامل کمتری نسبت به خاکرخ 2 برخوردار است. نودول های کلسیتی میکریتی یا میکرواسپاریتی از نمودهای خاکساختی دشت سیلابی و کریستال های لنزی شکل گچ از نمودهای خاکساختی تپه و پوشش ها و پرشدگی های کربناتی از نمودهای خاکساختی لندفرم پدیمنت می باشد.
زهرا محمودی فرد گرمی سید علی اشرف صدرالدینی
این تحقیق به منظور بررسی و تحلیل تغییرات تراز، شوری و قلیائیت آب زیرزمینی دشت اردبیل با استفاده از arcgis در طول دوره آماری 90-1380 انجام پذیرفت. ابتدا نقشه های منحنی های هم عمق، تراز، ec (شاخص شوری) و sar (شاخص قلیائیت) آب زیرزمینی، نقشه-های توزیع مکانی پارامترهای ec و sar بر اساس دیاگرام ویلکاکس و همچنین نقشه های میزان تغییرات تراز، شوری و قلیائیت آب زیرزمینی به روش درون یابی کریجینگ ترسیم و بررسی شدند. بر اساس نتایج اعتبارسنجی تقاطعی، بهترین مدل واریوگرام برای داده های تغییرات تراز و ec آب زیرزمینی مدل گوسی و برای تغییرات sar مدل دایره ایی انتخاب شد. نتایج این بررسی ها نشان داد که به طور کلی کمیت و کیفیت آب زیرزمینی دشت اردبیل از نظر مکانی و زمانی تنزل کرده است. به طوری که در بعضی از بخش های دشت افت آب زیرزمینی به بیش از 10 متر و افزایش شوری به بیش از 1500 میکروموس بر سانتی متر رسیده است. نتایج حاصل از پهنه بندی کیفیت آب زیرزمینی بر اساس دیاگرام ویلکاکس نشان داد که تقریباً کل آب زیرزمینی دشت اردبیل در مهر 1380 و1390 از نظر درجه قلیائیت در کلاس s1 قرار داشت و از نظر درجه شوری در مهر 1380 به ترتیب 68/34% اراضی در کلاس c2، 98/63% در کلاس c3 و 34/1% در کلاس c4 قرار داشته-اند که در مهر 1390 این نسبت تغییر یافته است (94/26% اراضی در کلاس c2، 23/62% در کلاس c3 و 83/10% در کلاس c4). در ادامه جهت بررسی تأثیر خشکسالی بر کمیت و کیفیت آب زیرزمینی، پس از محاسبه شاخص spi دوازده ماهه در طول دوره آماری 30 سال (90-1360)، مقادیر spi مربوط به مهرماه سال آبی 81-80 و 91-90 استخراج و در محیط arcgis و به روش کریجینگ بر اساس طبقات خشکسالی پهنه بندی شد. بهترین مدل واریوگرام برای spi، مدل سهمی انتخاب گردید. نتایج حاصل از پهنه بندی شاخص spi حاکی از این بود که دشت اردبیل از نظر درجه خشکسالی در حالت نرمال قرار دارد و در نتیجه تأثیر چندانی در تغییر پارامترهای آب زیرزمینی ندارد.
سرور عبیات محمود عرب خدری
احداث جاده به ویژه در مناطق شیب دار می تواند به فرسایش شدیدی منجر شود؛ چرا که بر اثر خاکبرداری و خاکریزی ها در هنگام جاده سازی، خاک مستعد فرسایش می شود. با توجه به حجم عملیات راه سازی و عمرانی سالانه ی کشور، می توان گفت بخش قابل توجهی از فرسایش خاک ها از این طریق می-باشد. بنابراین کمی سازی میزان فرسایش در جاده های کشور ضروری است. در این مطالعه برای نخستین بار از روش های آمارگیری نمونه ای برای کمی کردن میزان فرسایش حاشیه ی جاده ها به صورت موردی در 12 کیلومتر جاده ی آسفالته و 18 کیلومتر جاده ی خاکی حوضه ی وردآورد واقع در استان تهران استفاده شده است. هر 100 متر از طول جاده به عنوان واحد نمونه گیری در نظر گرفته شد. با استفاده از معادله ی کوکران تعداد 17 نمونه در جاده ی آسفالته ی درجه 2 و 18 نمونه در جاده ی خاکی انتخاب و محل نمونه ها با استفاده از سیستم نمونه گیری سیستماتیک در جاده ی آسفالته و سیستم نمونه گیری خوشه ای دو مرحله ای سیستماتیک در جاده های خاکی مشخص گردید. در هر یک از آن ها میزان فرسایش شیاری، خندقی و حرکات توده ای و همچنین میزان رسوبات به جا مانده در پای دیواره ها به طور مستقیم اندازه-گیری شد. با استفاده از دو مدل warsem و usle به ترتیب میزان رسوب دهی و فرسایش سطحی در هر یک از این نمونه ها محاسبه و نهایتاً با استفاده از روابط آماری میزان فرسایش و رسوب دهی در کل مسیر برآورد شد. طی اندازه گیری های مستقیم ابعاد شیار و خندق در دیواره ها، میزان فرسایش خندقی در دیواره ی خاکبرداری و خاکریزی جاده ی آسفالته به ترتیب برابر 2/6 و 5/423 تن در سال، در جاده ی خاکی به ترتیب برابر 1/30 و 9/225 تن در سال محاسبه گردید. همچنین فرسایش شیاری و بین شیاری در دیواره ی خاکریزی جاده ی آسفالته به ترتیب برابر 4/1 و 4/0 تن در سال و در دیواره ی خاکریزی جاده ی خاکی برابر 5/2 و 73/0 تن در سال، و میزان تخمین حرکت توده ای که تنها از اندازه گیری 5 عارضه در دیواره ی خاکبرداری جاده ی آسفالته به دست می آید، برابر 11/13 تن در سال، برآورد شدند، در این میان میزان اندک فرسایش شیاری و بین شیاری در مقایسه با فرسایش خندقی، به دلیل ماهیت کوهستانی و صخره ای منطقه است. همچنین طی اندازه گیری مستقیم ابعاد واریزه های پای دیواره کل رسوبات به جا مانده در پای دیواره ها در هر دو گروه جاده ها 4/25477 تن در سال برآورد شد که 4/9704 تن سهم جاده ی آسفالته و 15773 تن سهم جاده ی خاکی می باشد. با استفاده از مدل warsem نیز میزان کل رسوب دهی از دو گروه جاده ها برابر 3/8032 تن در سال، معادل 205 تن در هکتار در سال، برآورد شد که از این مقدار 4/3306 تن در سال سهم دیواره ی خاکبرداری و خاکریزی جاده ی آسفالته و 9/4725 تن در سال سهم دیواره های خاکبرداری و خاکریزی جاده ی خاکی می باشد. افزایش میران رسوب دهی در جاده های خاکی نسبت به جاده ی آسفالته علاوه بر افزایش طول جاده های خاکی می تواند ناشی از افزایش رسوب دهی از سطح و کناره ی این جاده ها نیز باشد. همچنین تفاوت بین میزان رسوب دهی، 3/8032 تن در سال، و رسوبات به جا مانده ی اندازه گیری شده در پای دیواره ها، 4/25477 تن در سال، به این دلیل است که اکثر مواد فرسایش یافته مجدداً در منطقه رسوب می کند و تنها بخش کمی از آن از حوزه خارج می شود. با استفاده از مدل usle نیز میزان فرسایش سطحی در دیواره های جاده ی آسفالته برابر 2/51 تن در سال و در دیواره های جاده ی خاکی مجموعاً برابر 65 تن در سال محاسبه گردید که این نتایج چند برابر بیش از مقدار فرسایش سطحی اندازه گیری شده بود. حتی در صورتی که خطای استاندارد برآورد کل نیز لحاظ شود، حداکثر مقادیر بدست آمده از اندازه گیری مستقیم فرسایش شیاری و بین شیاری از 3 تن در سال تجاوز نمی کند که به ترتیب تقریباً 20 و 10 درصد مقدار برآورد مدل usle در جاده های آسفالته و خاکی است. بر اساس خطای استاندارد، برآورد کل محاسبه شده برای کلیه اندازه گیری ها و برآوردها به استثنای فرسایش شیاری و بین شیاری در دیواره ی خاکریزی و فرسایش خندقی در دیواره ی خاکبرداری جاده ی آسفالته قابل قبول است. خطای زیاد این دو ناشی از تعداد کم عارضه های مشاهده شده و قابل اندازه گیری در نمونه های مورد بررسی بود. بنابراین می توان نتایج استفاده از روش نمونه گیری آماری را در بررسی کمی فرسایش و تولید رسوب در جاده ها قابل قبول دانست. علاوه بر خطای کم، کاهش هزینه مطالعات نیز روش نمونه گیری آماری را مناسب تر و مقرون به صرفه تر در مقایسه با مطالعه تمام طول جاده می کند. معیار دیگر سنجش صحت نتایج، مقایسه ی میزان رسوب دهی محاسبه شده و رسوبات به جا مانده ی اندازه گیری شده در حوزه با اطلاعات جمع آوری شده از سازمان راه و شهرسازی استان تهران بود. طی این مقایسه مشاهده شد که بین ارقام گزارش شده و نتایج به دست آمده از مدل warsem و اندازه گیری رسوبات پای دیواره ها، 30% اختلاف وجود دارد که مقداری قابل قبول است. بنابراین می توان اظهار داشت که اندازه گیری مستقیم عوارض در دیواره ها و رسوبات به جا مانده در پای دیواره ها به همراه روش نمونه گیری آماری و مدل warsem در جهت کمی سازی فرسایش در حاشیه ی جاده هایی مشابه جاده های وردآورد قابل کاربرد است.
زهره الویار علی اصغر جعفرزاده
پوشش گیاهی یا نوع کاربری می تواند فرآیندهای خاکساختی (تجمع و شستشوی مواد)، بی فابریک، ریزساختار (نوع و اندازه منافذ و ساختمان)، پراکنش وابسته یا ارتباطی بین ذرات ریز و درشت، شکل و فرم نمودهای خاکساختی را تحت تاثیر قرار دهد. بنابراین مطالعه تأثیر پوشش گیاهی به عنوان یک عامل خاکساختی از نظر میکرومرفولوژی خاک ضروری به نظر میرسد. در این بررسی خصوصیات میکرومرفولوژیکی خاکرخ هایی از خاک های اطراف منطقه خواجه تحت کاربرهای هندوانه، نخود، جو به علت تفاوت در سیستم ریشه دوانی آنها و یک پروفیل در اراضی کشت نشده به عنوان شاهد حفر و تشریح گردیدند. پس از حفر و تشریح خاکرخ ها، نمونه های دست نخورده و دست خورده برای مطالعات میکرومرفولوژیکی و فیزیکوشیمیایی برداشته شد. پس از انجام آزمایش های فیزیکی و شیمیایی و تهیه برش های نازک، ویژگی هایی از قبیل بی فابریک، ریزساختار، نمودهای خاکساختی و غیره مورد مطالعه قرارگرفت. تفسیر میکرومرفولوژیکی خاک بر اساس روشهای بالوک و همکاران و استوپس انجام گرفت. براساس خواص مرفولوژیکی و نتایج حاصله از تجزیه های فیزیکوشیمیایی، خاکهای منطقه در رده اریدی سول قرار دارند و دارای رژیم رطوبتی اریدیک ضعیف(aridic border to xeric) و رژیم حرارتی مزیک می باشند. نتایج نشان داد که خاکدانه سازی در لایه های سطحی نسبت به لایه های پایینی هر خاکرخ بیشتر است و مشاهده الگوی پراکنش انولیک در افق های سطحی نیز موید همین مطلب می باشد. روند افزایشی میزان خاکدانه سازی در افق های سطحی خاکرخ ها، به ترتیب از شاهد، نخود، جو و هندوانه صورت می گیرد. چون در کشت هندوانه شخم سنگین و چند مرحله ای صورت نمی گیرد که می تواند دلیلی بر ساختمان مناسب افق سطحی این خاکرخ باشد. علت بهتر بودن ساختمان در جو نسبت به نخود و شاهد این است که جو به دلیل گرامینه بودن دارای ترشحات ریشه ای بیشتری است و نخود نیز نسبت به شاهد به دلیل حضور ریشه ساختمان بهتری دارد. ساختمان در افق های سطحی خاکرخ های تحت کشت از نوع گرانولار است ولی در خاکرخ غیر زراعی از نوع کمپلکس می باشد. پوشش های رسی با وجود آهکی بودن خاکرخ ها، فقط در خاکرخ 4(شاهد) قابل مشاهده بود که موید انتقال رس در شرایطی غیر از شرایط فعلی منطقه و مربوط به اقلیم گذشته می باشد. حضور نودول های آهن و منگنز در افق های دوم و سوم خاکرخ2 با توجه به پایین بودن سطح آب زیرزمینی در آن واحد می تواند ناشی از سیستم آبیاری غرقابی باشد. نودول های کربنات کلسیم در خاکرخ2 قابل مشاهده است که این نمودهای خاکساختی در ارتباط با نقش گیاهان و موجودات زنده به دلیل تولید دی اکسید کربن ناشی از تنفس و خشک و تر شدن فابریک خاک تشکیل می شوند. کلسیت سوزنی شکل بارزترین فرم کربنات در افقهای کلسیک خاکرخ 1 با کاربری هندوانه می باشد. این نوع کلسیت عمدتاً در داخل منافذ تشکیل شده و به صورت پوشش های سطوح، منافذ، خاکدانه ها و ذرات اسکلتی حضور دارند و در برخی موارد بسیاری از فضای منافذ را پر می کنند.بی فابریک کریستالتیک از ویژگی های بارز افق های کلسیک و جیبسیک می باشد، ولی در برخی از افق ها بی-فابریک منقوطه ای غالب است که دلیل آن می تواند ناشی از غالبیت رس نسبت به آهک و پراکنش لکه ای و غیر یکنواخت آهک در افق باشد. همچنین پراکنش وابسته یا ارتباطی بین ذرات درشت و ریز در افق های تحتانی کلیه خاکرخ ها به علت ریز بافت بودن خاک ها از نوع پورفیریک می باشد.
زهره بقائی حمیدرضا متین فر
مدیریت خاک به منظور بهره برداری مطلوب و کاهش تخریب آن ضروری می باشد. پهنه بندی شدت فرسایش و الویت بندی مناطق از این دیدگاه گامی موثر برای سازمان دهی، حفاظت و بهره برداری از خاک است. فرسایش خاک اثرات نامطلوبی بر تولیدات کشاورزی، زیر ساخت ها و کیفیت آب در سرتاسر جهان می گذارد. با توجه به این که اکثر عملیات های حفاظت خاک به میزان فرسایش در مقیاس حوضه آبخیز نیازمند هستند برآورد میزان فرسایش خاک از اهمیت ویژه ای برخوردار است. فرسایش در مقیاس حوضه، متنوع و ناهمگن بوده و در نتیجه ارزیابی آن مشکل است. این مشکل با استفاده از مدل های برآوردکننده ی فرسایش تا اندازه ای قابل حل است. یکی از این مدل ها impelero می باشد. مدل ارزیابی فرسایش خاک (impelero)، یک مدل هیبریدی شبکه عصبی / درخت تصمیم توسعه یافته است که حساسیت فرسایشی، کاهش باروری و راهبردهای مدیریتی بهینه در واحدهای کشاورزی را پیش بینی می کند. علاوه بر پیش بینی هدررفت خاک بوسیله فرسایش آبی، impelero می تواند به عنوان ابزاری بهینه برای انتخاب کاربری ها و عملیات مدیریتی که حفاظت بهینه محیطی که کاهش فرسایش خاک را در برداشته باشد، استفاده شود.در این مطالعه از نرم افزار impelero برای محاسبه پتانسیل فرسایش خاک در حوزه آبخیز پل هرو استفاده شد. سپس خطر فرسایش خاک در قالب مدل rusle، با استفاده از سامانه اطلاعات جغرافیایی (gis) و سنجش از دور (rs)، با تعیین پارامترهای مدل مورد ارزیابی قرار گرفت. نهایتا نتایج حاصل از دو مدل با هم مقایسه شدند. برای مقایسه نتایج از آزمون آماری t-test استفاده شد. نتایج نشان دادند که بین داده های حاصل از دو مدل اختلافی وجود ندارد.
ایرج سحاب نقدی محمدرضا نیشابوری
نسبی بودن نقشه های خاک موجب بروز مشکلات کاربردی آن ها در زمینه های مختلف از جمله توسعه کشاورزی، زراعت، مهندسی عمران، شهرسازی، برنامه ریزی منطقه ای و جنگلداری می باشد. از روش های متداول بررسی کارایی نقشه ها، توجه به پارامترهایی است که به نحوی با مقیاس نقشه مرتبط می باشند. میانگین اندازه محدوده ها (asd)، عدد مقیاس موثر (esn)، شاخص حداکثر کاهش (imr) و شاخص ترکیب شکل (sci) از مهمترین این پارامترها به شمار می روند که می توانند به طور متناوب قابل محاسبه باشند. مقدار این پارامترها برای نقشه های ec و sar به ترتیب ( 95/0 و 33/1)، ( و )، (54/1 و 84/1) و (33/3 و 51/3) محاسبه گردید. نتایج نشان داد که نقشه ها دارای تراکم زیاد ولی مقیاس، imr و همچنین sci متوسطی می باشند. بنابراین برای برنامه های مدیریتی نظیر توسعه کشاورزی، پروژه های مهندسی عمران و برنامه ریزی شهری محدودیتی ایجاد نمی کنند. با توجه به این که مقدار imr بهینه 2 می باشد لذا در صورت افزایش imr نقشه هایec و sar به ترتیب از 54/1 و 84/1 به 2 متعاقباً مقیاس نقشه های مذبور از به و می رسد که موجب افزایش درجه وضوح آن ها می گردد. در مرحله بعد پس از مشخص شدن کارایی نقشه ها و تفکیک واحدهای نقشه های (واقع در شهرستان مراغه) کارایی روش های آبشویی خاک های شور و سدیمی ناشی از فعالیت کارخانه کاوه سودا مورد بررسی قرار گرفت. تاکنون روش های مختلفی مانند آبشویی پیوسته و متناوب برای آبشویی خاک های شور به منظور بهبود کارایی روش آبشویی به کار گرفته شده است. هدف از این مطالعه ارزیابی کارایی دو شیوه آبشویی در سه نوع خاک شور و سدیمی با بافت لومی و لوم شنی می باشد. لوله های pvc به طول 70 سانتی متر و قطر 10 سانتی متر تهیه و داخل آن ها مقدار 5200 گرم خاک (غربال شده از الک 4 میلی متری) پر گردید. پس از بررسی مقدماتی سرعت جریان ks 25/1 برای هر دو روش آبشویی پیوسته و متناوب انتخاب شد. ستون های خاک های مورد آزمایش از نظر ec در سه درجه شوری 38/10، 6/20 و 6/36 دسی زیمنس بر متر و از نظر na+ نیز در سه سطح 64/49، 57/94 و 11/166 میلی اکی والان بر لیتر قرار داشتند. طرح آزمایشی به کار رفته در این تحقیق کاملاً تصادفی با دو تکرار می باشد. آب آبشویی برای انجام آبشویی به دلیل آن که دارای sar نسبتاً بالایی بود با گچ اشباع گردید تا از دیسپرس شدن خاک جلوگیری کند. ec نهایی آب برابر 34/2 دسی زیمنس می باشد. آبشویی در هر دو روش تا جایی ادامه یافت که ec محلول خروجی تقریباً ثابت ماند. نتایج نشان داد که کارایی آبشویی متناوب نسبت به آبشویی پیوسته حدود 8 درصد بیشتر می باشد. لذا مقدار آب لازم برای اصلاح خاک های منطقه بر اساس نتایج حاصل از آبشویی متناوب محاسبه و گزارش گردید.
سمیه نورمحمدی تپه علی اصغر جعفرزاده
در این تحقیق ارزیابی کیفی و کمی تناسب اراضی برای محصولات سویا، سیب زمینی، چغندرقند و کلزا در منطقه خواجه واقع در ? 7/51 ? 10?38 تا ?1/24? 11?38 عرض شمالی و ? 35 ? 38?46 تا ? 5/43 ? 42?46 طول شرقی انجام گردیده است. داده های اقلیمی و زمین نما و خاک به ترتیب با استفاده از اطلاعات ایستگاه هواشناسی تبریز و تحقیقات ثروتی (1392) کسب و جهت ارزیابی تناسب اراضی کیفی از روش های محدودیت ساده،تعداد و شدت محدودیت ها، ریشه دوم و مدل almagra از سیستم میکرولیز و برای تناسب کمی از روش aez فائو استفاده گردید.
سمیه نورمحمدی تپه علی اصغر جعفرزاده
در این تحقیق ارزیابی کیفی و کمی تناسب اراضی برای محصولات سویا، سیب زمینی، چغندرقند و کلزا در منطقه خواجه واقع در ? 7/51 ? 10?38 تا ?1/24? 11?38 عرض شمالی و ? 35 ? 38?46 تا ? 5/43 ? 42?46 طول شرقی انجام گردیده است. داده های اقلیمی و زمین نما و خاک به ترتیب با استفاده از اطلاعات ایستگاه هواشناسی تبریز و تحقیقات ثروتی (1392) کسب و جهت ارزیابی تناسب اراضی کیفی از روش های محدودیت ساده،تعداد و شدت محدودیت ها، ریشه دوم و مدل almagra از سیستم میکرولیز و برای تناسب کمی از روش aez فائو استفاده گردید.
مریم لطیف زاده فرزین شهبازی
فلزات سنگین در مقایسه با آلاینده های محیطی به دلیل غیر قابل تجزیه بودن و اثرات فیزیولوژیکی که بر موجودات زنده حتی در غلظت-های کم دارند، از اهمیت زیادی برخوردار می باشند. انباشته شدن تدریجی این عناصر به دلیل تحرک کم آنها باعث ورود آن ها به چرخه غذایی و در نهایت تهدید سلامت انسان می گردد. لذا بررسی توزیع غلظت عناصر سنگین جهت پالایش آلودگی خاک و حفظ کیفیت محیط زیست ضروری است. کارخانه کاوه سودا واقع در منطقه قره ناز مراغه از واحدهای گروه صنعتی کاوه می باشد که در سال 1383 تأسیس شده است و نمک های صنعتی، مواد شوینده و به طور مشخص کربنات سدیم سبک و سنگین تولید می کند. طی هشت سال گذشته ضایعات شیمیایی بسیار سمی این کارخانه در حوضچه های جذبی ذخیره می شد. البته این حوضچه ها فاقد ایزولاسیون بوده و هدف از ریختن ضایعات در آن ها نیز این بوده است که به تدریج جذب زمین شده و در خاک فرو رود. این عمل نیز باعث مسموم شدن خاک روستاهای اطراف گشته و متعاقباً تمام درختان را نیز خشک کرده است. تاکنون این حوضچه ها در فصول بارندگی سه بار شکسته شده و موجب بروز خساراتی در 9 روستا گردیده است. شدیدترین مورد در روز پنجم اردیبهشت ماه 1389 اتفاق افتاده که در اثر بارندگی و پرشدن استخرها، پنج استخر ذخیره ضایعات سمی شکسته شده و حدود یک میلیون متر مکعب از ضایعات شیمیایی کارخانه تمام مزارع، باغات و چاه های آب و خانه های مردم را در روستاهای مسیر تخریب و آلوده کرده است. در این تحقیق به منظور بررسی تأثیر پساب کارخانه ی کاوه سودا بر خاک های منطقه (به وسعت تقریبی 900 هکتار)، از 75 نقطه ی مطالعاتی جمعاً تعداد 150 نمونه خاک (تعداد 75 نمونه خاک از عمق 25-0 سانتی متری و 75 نمونه خاک از عمق 50-25 سانتیمتری) که بر اساس الگوی شبکه بندی منظم 300متر× 500متری تهیه شد. همچنین از 52 نقطه نیز به صورت تصادفی از کل محدوده مطالعاتی در سطح خاک نمونه برداری صورت گرفت و نتیجه حاصل از اندازه گیری مستقیم نمونه با مقدار برآوردی مقایسه شد.نتایج بررسی مقدماتی نمونه پساب حاصل از کارخانه نشان داد که غلظت سرب و کادمیوم بیش از حد بحرانی بوده و این بدان معنی است که احتمال آلوده شدن خاک های منطقه به این دو فلز سنگین در مقایسه با سایر فلزات نیز بیشتر می باشد. گسترش مکانی سرب و کادمیوم در منطقه برای دو عمق مطالعاتی پس از مدل سازی زمین آماری با دو روش کریجینگ و وزن دهی معکوس فاصله ها در محیط gis تهیه و جهت اعتبارسنجی نقشه های تهیه شده از روش جک نایف نیز استفاده شد. همچنین همبستگی مقادیر سرب و کادمیوم با برخی ویژگی های فیزیکی و شیمیایی خاک مانند بافت، آهک، ماده آلی و درصد اشباع نیز مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان داد بین سرب با ویژگی های مورد مطالعه و کادمیوم با ویژگی های مورد مطالعه به جز درصد ماده آلی همبستگی معنی داری وجود دارد. نسبت اثر قطعه ای بر آستانه نشان داد که آلودگی سرب، کادمیوم و روی وابسته به هر دو عامل مدیریتی و مکانی می باشد.
محمد جواد وحیدی فرزین شهبازی
چکیده ندارد.
مسلم ثروتی خواجه فرزین شهبازی
چکیده ندارد.
فرزین شهبازی فریدون سرمدیان
چکیده ندارد.