نام پژوهشگر: سوسن جبری
یحیی صادقی سوسن جبری
این پژوهش با نقد زیبا شناختی، گردآوری و بازنویسی یک هزارضرب المثل کردی گویش کلهری به دنبال چند هدف مهم و متفاوت است.نخستین هدف این است که با ثبت و ضبط تعداد زیادی از امثال گویش کلهری،از خطر نابودی و فراموشی بخشی از فرهنگ ملّی ما ایرانیان جلوگیری شود. هدف دوم ما غنا بخشیدن به فرهنگ ملی و محلّی است یعنی؛ کاری که امروزه بر دوش ما ایرانیان و مخصوصاً دانشجویان زبان و ادب فارسی سنگینی می کند. هدف سوم ما بررسی زیبایی های این گونه زبانی است. برای رسیدن به این اهداف،نخست با تحقیق میدانی به جمع آوری ضرب المثل های این گویش پرداختیم و سپس این امثال را بازنویسی نمودیم و از دیدگاه علوم مختلف ادبی که نشان دهنده ی مسائل مربوط به زیبایی در ادبیات هستند به موضوع زیبایی شناسی این امثال پرداختیم. این پژوهش دارای یافته های متعددی است از جمله اینکه، کشور ایران دارای فرهنگی بسیار غنی است و وجود هزارها مثل در گویش های مختلف این سرزمین،دلیلی بر این ادعاست. چرا که مثل ها بیانگر عواطف،احساسات و اندیشه های مختلف اهل یک زبان اند و کثرت آن ها دلیلی بر غنای فرهنگی و فکری یک ملت است.مثل ها با برخی از گونه های ادبی مشابهت دارند. دراین پژوهش به بحث تفاوت ها و شباهت های مثل با سایر
محمد آرتا وحید مبارک
این پژوهش با علم به اینکه مطالعات دستوری، حلقه ای از مجموعه و سلسله زبان به شمار می آید مورد توجه قرار گرفته است. بی تردید پاسخ دادن به برخی دشواریهای معنایی کتاب قابوس نامه و گشودن گره های آن به یاری دستور زبان و ارائه یک نمونه خوب از مطالعات توصیفی زبان از میان متون ادبی گذشته، از اهدافی است که این پژوهش دنبال می کند. ما در بررسی های خود تابع نظریه ساختاری می باشیم. جمله و ساختار آن، بندها، گروه های فعلی، اسمی، وصفی و قیدی، واژگان، تکواژها، حروف، وندها و زنده یا ناکارآمد بودن آنها و برخی ابهام ها که حاصل به هم خوردن ساختار جمله است، در این پژوهش مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته اند. این مجموعه در دَه فصل تنظیم شده است که در هر فصل، ابتدا به تعریف موضوع مورد نظر و ارائه نظریات دستورنویسان درباره آن پرداخته ایم، سپس نمونه هایی را از کتاب قابوس نامه به عنوان شاهد آورده ایم و به تحلیل و بررسی دقیق آنها اقدام کرده ایم و هر مورد دستوری که از بسامد بالایی برخوردار بود، به عنوان ویژگی سبکی کتاب قابوس نامه، به حساب آوردیم. واژگان کلیدی: زبان، ساختمان دستوری، ساختگرایی، قابوس نامه
مریم صفرزاده مصطفی حسرتی
چکیده این پژوهش تحلیلی گفتمانی است از چند شعر تعلیمی و غنایی از مولوی. هدف این تحقیق بررسی کارآمدی دستور سیستمی- نقشی هلیدی در تحلیل های ادبی است، و پاسخ به این پرسش که آیا دستور نقشی قادر است دو گونه ی ادبی مختلف را از هم متمایز سازد؟ به این منظور 107 بیت از آثار مولوی انتخاب شده است، 60 بیت از مثنوی به عنوان اثری تعلیمی، و 47 بیت از غزلیات شمس به عنوان کاری غنایی؛ و سپس سه فرانقش هلیدی در هر گروه از ابیات تحلیل شده اند. معنای اندیشگانی اشعار از طریق نظام تعدی مورد بررسی قرار گرفته است. معنای بینافردی اشعار به وسیله ی ساختار وجهی بند مطالعه شده است؛ و از طریق ساختار مبتدا یی هم فرانقش متنی مورد بررسی قرار گرفته است. با مقایسه ی نتایج تحلیل نقشی آثار تعلیمی و غنایی، مشخص شد که هر کدام از این گونه های ادبی ویژگی های معنایی خاصی دارند؛ و برای انعکاس این مشخصه های معنایی، امکانات زبانی را به شکلی ویژه بکار می گیرند. نتایج پژوهش نشان می دهد که رویکرد سیستمی - نقشی چگونه قادر است ویژگی های معنایی یک اثر ادبی را بیرون بکشد، و بین دو گونه ی ادبی تمایز قائل شود.
ماندانا کمرخانی قهرمان شیری
شعر گفتار رشته ای حیاتمند در تمامی ادوار و انواع شعر فارسی با بسامدی متفاوت است . نمود آن در شعر هر شاعر ، خصوصاً شعرای سنتی با توجه به گفتار حاکم و نوع مقبولیتی که سراینده از ابعاد گفتار دارد ، برجسته می شود . در شعر دوران مشروطه با ایرج میرزا ، بیش از دیگر شعرای هم عصر ، مبین خود گردید ، در ده? چهل با اشعار ارجاع مدار و مبتنی بر منطق نثری بیژن جلالی زمینه های گفتار گرایی بیش از پیش فراهم آمد . فرخزاد نیز با الفاظ شکسته و محاوره ای و واژگان با پتانسیل گفتارگرایی به ترویج خودآگاه آن پرداخت ، البته نقش دیگر شاعران معاصر را نیز در حیاتمند نمودن واژه و مضمون و تحّول در این دو وجه ، به اجابت از گفتار را نمی توان نادیده گرفت ، امّا این جریان که شعری زنده و در عین حال میرا و عوام فهم است نهایتاً با سروده های سیدعلی صالحی و در برداشتن تمامی مولفه های زبان گفتار ، در ده? هفتاد بستر نشست خود را یافت . علاوه بر صالحی و فرخزاد شاعران دیگری نیز شعر خود را عرصه پروراندن مولفه های این جریان نمودند که از آن جمله : نیما یوشیج ، سهراب سپهری ، فرامرز سدهی ، حسن قنواتی ، حسین پناهی ، برخی از قطعات شاملو ، مهدی اخوان ثالث و ..... است .و از مختصه های بین شعر گفتارگرایی می توان به : سادگی و دوری از تکلّف ، غنای عاطفه ، اُنس و احساس ، صدامعنایی ، واقع نمایی ، جزئی نگری ، رنگ باختن تخّیل ، گستردگی موضوع و آمیختگی مضمون ، داستان وارگی و روایت پذیری ، حجم بالای اتباع مطلق و اضافه اتباعی ، پرگویی و پراکنده گویی را می توان نام برد .
زهره باقری وحید سبزیان پور
پروین اعتصامی از شاعران دوره ی مشروطیت است که یکی از شاخصه های اصلی ادب این دوره تاثیر پذیری از فرهنگ عربی-اسلامی است.پروین هم با درون مایه های عربی-اسلامی خود سخت متاثراز این فرهنگ است تا آنجا که از برخی شاعران عرب مثل ابن علاف در قصیده گربه به شدت متاثر است. همچنین تاثیر پذیری پروین از سبک ادبی ناصر خسرو موجب بروز اندیشه های عربی – دینی در شعر او شده است. دراین پایان نامه قصد آن داریم که این رگه های ارزشمند عربی-اسلامی را نشان دهیم.
مریم جعفری سوسن جبری
تاویلات میبدی در کشف الاسرار بررسی شدو به سه دسته حروف که خود به دو بخش حروف مقطعه و حروف دیگر تقسیم شد. دسته دوم بخش مفاهیم وتصویر دسته بندی شدو در آخرین قسمت دسته سوم از تآویلات را تآویل جملات و آیات تشکیل داده است
علی اشرف کریمی سوسن جبری
موضوع این پایان نامه توصیف شگردهای طنزپردازی است. هدف شناخت بهتر قالب طنز و شگردهای خلق طنز است. در این میان آثار دو طنزپرداز برجسته: علی اکبر دهخدا و کیومرث صابری فومنی (گل آقا) مورد بررسی قرار گرفته شده است. اولین محور پژوهش این بود که شگردهای طنزپردازی این دو طنزپرداز بزرگ شناخته شود و در مرحله ی بعدی مورد مقایسه قرار بگیرند. شگردهای طنزپردازی به دو گروه طنز کلامی و طنز موقعیتی تقسیم شده است. یافته ها نشان می دهد که؛ دهخدا از هر دو نوع بهره برده است. در حوزه ی طنز موقعیتی از شخصیت پردازی، شیوه روایی، ایجاد نمایش، مناظره های ساختگی و در حوزه ی طنز کلامی از: نظیره گویی، کنایه ی تلویح، استعاره تهکمیه استفاده نموده است. گل آقا نیز در حوزه ی طنز موقعیتی از خلق شخصیت های خیالی، قالب نمایش، مشاجره های ساختگی و در حوزه ی طنز کلامی از سجع، به کار بردن واژه های متضاد در کنار یکدیگر، اطناب، بازی با الفاظ، سرودن شعر عامیانه، شعر نو و نظیره گویی، استفاده کرده است. مقایسه شیوه های طنزپردازی این دو نشان می دهد که دهخدا از شیوه های طنز موقعیتی به وفور استفاده کرده است اما از شیوه های کلامی کمتر بهره می گیرد. اما گل آقا هر دو شیوه ی موقعیتی و کلامی را فراوان به کار می برد. او با استقبال از شگردهای طنز آفرینی دهخدا، تکامل دهنده ی این شگردهاست.
الهام مرادی غلامرضا سالمیان
دعا و نیایش از مفاهیم مهم در بیشتر ادیان و فرهنگ ها به شمار می آید. نیایش در نزد ایرانیان هم به سبب جایگاه خاصّ آن در ادیان پیش از اسلام و هم به دلیل برجستگی آن دین اسلام همواره مورد توجّه بوده است. این مفهوم همچون سایر پدیده های مذهبی و اجتماعی در ادبیّات نیز نمود یافته است. نمود نیایش در ادبیّات عرفانی و متونی که صبغ? مذهبی دارد، امری بدیهی به شمار می آید، امّا شاید در ظاهر به نظر برسد که نیایش چنین جایگاهی در متون حماسی ندارد؛ حال آنکه با تعمّق در متون حماسی می-توان ارزش و اهمّیت آن را دریافت. پرسش های اصلی این پژوهش آن است که آیا دعا و نیایش از لحاظ ادبی در متون حماسی کاربردی دارد و اگر جواب مثبت است، نحو? این کاربرد چگونه است؛ دعا و نیایش از لحاظ مفهومی و سطح اندیشه ای چه جایگاهی در متون حماسی داشته است؛ کاربرد دعا و نیایش در شاهنامه، چه تفاوت و مشابهت هایی با دیگر متون حماسی دارد و تجلّی بلاغی دعا و نیایش در متون حماسی چگونه است؟ بر این اساس، پایان نامه در چهار فصل تنظیم شده است: فصل نخست: کلیّات (بخش نخست: کلیّات پژوهش، بخش دوّم: بررسی آثار حماسی و احوال شاعران حکاسه سرا، بخش سوّم: جایگاه نیایش در دین زرتشت و اسلام و آثار حماسی)؛ فصل دوّم: محتوای نیایش ها در آثار حماسی؛ فصل سوّم: تحلیل بلاغی نیایش های منظومه های حماسی(بخش نخست: معانی، بخش دوّم: بیان، بخش سوّم: بدیع) و فصل چهارم: نتیجه گیری، جداول و نمودارها. بر پایه پرسش های یاد شده، نیایش های موجود در متون مورد پژوهش، استخراج و در 20عنوان کلّی تقسیم بندی شد. در بررسی انجام شده مشخّص شد که متون حماسی می تواند جایگاهی شایسته برای بازتاب نیایش شاعر و شخصیّت های داستانی باشد و شاعران متون حماسی با توجّه به شخصیّت های داستانی، رخدادها و موقعیّت های گوناگون، از غنصر نیایش استفاده های متنوّع و متعدّد کرده اند؛ همچنین مشخّص شد که این کارکرد از جنبه های گوناگون در شاهنامه پر رنگ تر از دیگر متون حماسی است.
خلیل کهریزی غلامرضا سالمیان
داستان آرش کمانگیر یکی از کهن ترین داستان های اسطوره ای ایران است. هم? ایرانیان تیر شگرف آرش و داستان او را می شناسند. با وجود این، گرچه از زمان آغاز پژوهش های علمی بر روی شاهنامه و اساطیر ایران، آرش کمانگیر نیز بارها بررسی شده است، امّا وجود پرسش هایی مانند، خاستگاه اسطور? آرش کمانگیر چیست؟ آرش به چه معناست؟ بر اساس اینکه نام در بین قبایل کهن امری مهم تلقّی می شده است، این نام حامل چه بار فرهنگی ای است؟ آیا اسطور? آرش صورت های دگردیس و همسانی نیز دارد؟ چرا داستان آرش در شاهنامه نیامده است؟ حضور روایات گوناگون از داستان آرش در متون اسلامی حاصل چیست و چه پیامی دارد؟ برخورد ایرانیان در طول تاریخ با اسطور? آرش چگونه بوده است و این برخوردها چه پیام های فرهنگی و جامه شناختی ای دربردارند؟ ما را بر آن داشت تا در این پژوهش به این پرسش ها و پرسش هایی از این قبیل در سه بخش جداگانه پاسخ دهیم. داده های بخش اوّل حاکی از آن است که هوای گرم و خشک ایران موجب شکل گیری اسطور? تیشتر و اپوش شده است که در درون آن دو عنصر مرزنمایی و بارش باران وجود دارد. در اسطور? آرش و اساطیر همسان آن نیز که صورت های دگردیس اسطور? تیشتر و اپوشند، این دو عنصر مهم به چشم می خورد. همچنین جست وجوی معنای واژ? آرش و تحلیل جامعه شناختی آن ما را به توتم ناشناخت? خرس در ایران باستان رهنمون شد. این توتم که به احتمال زیاد در بین قوم پارت که خود را به آرش منسوب می کردند، وجود داشته است؛ با صورت فلکی هفتورنگ (خرس بزرگ) که یکی از یاران تیشتر در مبارزه با اپوش است، ارتباط دارد. در بخش دوم بر آن بوده ایم پاسخی نو و قانع کننده به علّت نبود داستان آرش در شاهنامه بدهیم. جست وجوها نشان می دهد که بر اساس بوطیقای حماسه سرایی، جایگاه طبقاتی آرش و پایگاه مردمی او موجب شده است که جای داستان او در خدای نامه ها و به تبع آن در شاهنام? ابومنصوری خالی باشد. فردوسی نیز که داستان های شاهنام? ابومنصوری را به شعر درآورده است، با وجود اینکه از داستان آرش خبر داشته، به رسم امانت از سرودن آن سر باز زده است. در بخش سوم نیز به تحلیل و بررسی داستان آرش در کتاب های تاریخی پرداخته ایم. داده ها حاکی از آن است که روایات گوناگون با پیرنگ های متفاوت از داستان آرش، حاصل زندگی آرش در طول تاریخ در بین ایرانیان و درآمدن او به رنگِ فرهنگ و شیو? زندگی اقوام مختلف ایرانی است. واژه های کلیدی: اسطوره، آرش کمانگیر، شاهنامه، تاریخ.
ایوب حسینی فاطمه کلاهچیان
رمان کلیدر ، نوشته ی محمود دولت آبادی، اثری سیاسی اجتماعی با بن مایه ای تاریخی است که آئینه ی تمام نمای مسائل و مناسبات اجتماعی در جامعه ی ایران، در سالهای وقوع حوادث داستان؛ یعنی سال های پس از شهریور 20 تا بهمن 1327 است. رویکرد دولت آبادی برای گریز از تاریخ نویسی و نیز بیان بی پرده و روزنامه وار مشکلات و مسائل سیاسی اجتماعی که ماندگاری اثر را تهدید می کنند، بیان هنری و غیرمستقیم مسائل است. در این رمان به مسائلی اجتماعی ؛ نظیر مهاجرت و غربت، مدرنیسم وارداتی، روشنفکری و حزب توده، فقر، نقش و قدرت ارباب ها در حکومت، ظلم و فساد حکومت، نقش مذهب در جامعه، تضادّ طبقاتی، رابطه ی حاکمیت و مردم، روابط قومی و ایلی، رابطه ی فرد و جامعه و مسخ شدگی انسان در جامعه ی درگیر استبداد، گرفتاری جامعه ی استبداد زده در دور تسلسل ظلم و رخوت، نقش نهاد خانواده، باورهای عامیانه، اعتیاد و بیکاری، امنیت، قهرمان محوری، تقدیر گرائی و فرهنگ مرد سالار، از طریق شگردهایی هنری- ادبی نظیر استفاده از شخصیّت ها و مکان های تعمیم پذیر و نماد گونه، توصیف موقعیّت ها، دیالوگ نویسی، توصیف تیپ و چهره ی آدم ها، بهره گیری از نماد هایی نظیر آب، باد و آتش، توجّه به حالات شخصیت ها، تشبیه، کنایه، پیشگوئی و تکرار، نحوه ی مرگ آدم ها، تکرار غلبه ی شب و سیاهی بر فضای داستان، نام گذاری آدم ها، وجود پررنگ انسان های ناقص و خانواده های از هم گسیخته در قصّه و ... پرداخته شده است. این پژوهش که به نوعی در مقوله ی اجتماعیّات در ادبیات و شاید گاهی جامعه شناسی ادبیات می گنجد، به شناسایی و بررسی این مناسبات و بازتاب ها در متن اثر می پردازد و در نهایت در پی کشف نکات مکتوم در دل اثری سترگ چون کلیدر است. نکاتی که نه تنها ما را با جامعه ی سال های نه چندان دور ایران آشناتر می کند و به تقویت فهم اجتماعی امروزی ما یاری می رساند، بلکه در جهت بهره گیری از الگوهای بیان هنری نیز راهگشا و هدایتگر است.
فریبا کاکاوندی سوسن جبری
چکیده: مطالعات جدید زبان شناسی دریچه ای است برای دریافت های جدید از متون گرانسنگ ادبی گذشته. با به کارگیری صحیح این روش ها می توان متون ادبی را مورد تفحص مجدد قرار داد و به دریافت های نوینی از آن ها دست یافت. تا کنون پیرامون مثنوی و محتوای آن بسیار بحث شده است اما اغلب این مباحث فرافکنی شارحان این اثر و تکرار مکرر اندیشه ها و دریافت ها بوده است. ما در این رساله مفهوم «جان» را با دید معناشناسانه و با رویکرد متنی، در مثنوی مورد بررسی قرار داده ایم، به امید آنکه تا حد امکان به نگرش مولانا دربار? این مفهوم دست یابیم و در نهایت جهانبینی او دربار? «انسان و جایگاه او در هستی» را بشناسیم. با این هدف و نگرش «جان» را در شش جلد مثنوی مورد کاوش قرار داده ایم. در ابتدا تمام ابیاتی که در این شش جلد راجع به جان سخنی بر زبان رانده اند را به عنوان شاهد مثال استخراج نموده ایم و تمامی ویژگی های ماهیتی، صفات و کنش هایی که مولانا به جان نسبت داده است و ترکیباتی که جان را در آن ها به کار برده است، را جمع آوری نموده ایم تا به تعریف او از جان دست یابیم. پژوهش ما نشان می دهد برخی از این صفات و کنش ها دارای بسامد کاربردی فراوانی هستند اما برخی دیگر را فقط در یک بیت می توان یافت. صفات جان در مثنوی معنوی عبارتند از : ناشناختنی بودن، ارزشمندی، ناپیدایی، غریب بودن، جاودانگی، دیرینگی(خلقت جان پیش از جسم)، همزیستی جان با تن، زندانی بودن، علم داشتن، اصل مشترک جان ها، پاک بودن، آسیب پذیری، زنده بودن، پرعیب بودن، هدف سوءالقضا بودن، نیکوپی بودن، معنا دار بودن، داشتن صفا و لطف و فر، بی جهت بودن، شیرین بودن، وسیع و بی نهایت بودن، زشت بودن، نو بودن، داشتن سکون و آرامش، توانمند بودن، آگاه بودن، اخلاص داشتن، مسکین بودن، دوراندیش بودن، عریانی و برهنگی، ربودگی، عزیز و گرامی بودن، منتظر بودن، خون-آشام بودن، کافرنعمت بودن، با تقوا بودن،حساس بودن و شکنندگی، شاکر بودن،حالی بین بودن، قانع بودن، مکاری و حیله گری، رنجوری، باروری و ثمربخشی، مست بودن،پژمردگی و پوسیدگی ودر فاقه بودن. کنش های جان در مثنوی معنوی عبارتند از: چالش با جسم، رها شدن از جسم، هدایت کردن جسم، اطاعت و فرمانبرداری، خوردن، دیدن، شنیدن، گفتن، پذیرفتن عواطف، خندیدن، نالیدن وگریستن، بیقراری، سیر کردن، بیمار شدن ،شفا یافتن، بیدار شدن، خوابیدن، خیره شدن، عاجز شدن، حیران شدن، سست شدن، انجام کارهای خارق العادّه، عذرخواهی کردن، خوش شدن ، شاد شدن، غمگین و ناراحت شدن، کار کردن، پند دادن، خو کردن، خجالت کشیدن، حسرت خوردن، تشخیص دادن، کوشش کردن،تحمل تلخی و سختی، همنشین شدن، رمیدن، شناختن، گمان کردن، امتحان کردن، لرزیدن، عشق ورزیدن، ناامید شدن، اصلاح شدن، گمراه شدن، بداندیش بودن، ملول شدن، گرو قرار گرفتن، روییدن، عبادت کردن، سجده کردن، ترسیدن، جهیدن و پریدن، عتاب آوردن، اتصال جان ها، تضرّع کردن، نعره زدن و وسوسه شدن. در جمع بندی نهایی می توان گفت: مولانا جان را پدیده ای از جنس نور می داند که از جانب خداوند در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است و تمامی آفریده های او از این موهبت برخوردارند، اما برخورداری هم? اجزای هستی از این موهبت یکسان نیست، بلکه دارای شدت و ضعف می باشد. این پدیده تغییر پذیر و کمیّت پذیر است و ابعاد گوناگونی دارد. از آنجا که یکی از مباحث مطرح در معناشناسی پرداختن به واژه هایی که با یکدیگر هم-پوشانی معنایی دارند است در ادام? مطلب به بررسی ماهیت «دل»، «روح»، «نفس»، «سرّ»، «ضمیر» و «روان» و صفات و کنش ها و ترکیبات آن ها در شش جلد مثنوی پرداخته ایم. در پایان با جمع-آوری داده ها و ارائ? آن ها به صورت جدول و نمودار و در ادامه با بررسی و تحلیل آن ها می-کوشیم که از دید مولانا به این سوالات پاسخ مناسبی دهیم که اصولاً «جان» در ذهن و اندیش? مولانا چگونه پدیده ای است؟ چه صفات دارد و چه کنش هایی از او سر می زند؟ «دل»، «روح»، «نفس»، «سرّ»، «ضمیر» و «روان» چگونه پدیده هایی هستند و چه صفات و کنش هایی دارند؟ و در نهایت به این پرسش پاسخ دهیم که هریک از این پدیده ها تا چه حد با جان اشتراک مفهومی و وجودی دارند؟ از دید این عارف بزرگ اسلامی بیشترین اشتراک مفهومی میان جان و دل وجود دارد، اما از آنجا که در برخی منابع دل را به عنوان جایگاه جان معرفی نموده اند، می توان این مسئله را با استفاده از مجاز محلیه توجیه کرد. روح در مرتب? دوم اشتراک مفهومی با جان قرار دارد تا جایی که با اندکی جرأت شاید بتوان گفت که جان واژه ای فارسی معادل و جایگزین واژ? عربی روح در زبان فارسی است. نفس نیز دارای اشتراک معنایی و مفهومی با جان است ولی بیشتر در بُعد منفی. اکثر وجوه تشابه این دو پدیده در صفات و کنش های منفی است و حتی در مهمترین ویژگی ماهیتی نیز تضاد دارند؛ جان ماهیتی است از جنس نور و نفس پدیده ای است از جنس ظلمت. در مورد «سرّ»، «ضمیر» و «روان» در مثنوی زیاد بحث نشده است و با این اطلاعات ناچیز نمی توان دربار? رابط? آن ها با جان اظهار نظر قطعی نمود.
رضا کیانی علی سلیمی
"جفری لیچ"، زبان شناس معروف معاصر، در بحث ابزارهای موثر در شعرآفرینیِ شاعران امروز، به طبـقه بندیِ شـگردهای هنـجارگریزی یا قاعـده کاهی پرداخـته و آن را در هشـت گونه ی مختلف «آوایی»، «زمانی»، «سبکی»، «گویشی»، «معنایی»، «نحوی»، «نوشتاری» و «واژگانی» مورد تحلیل و ارزیابی قرار داده است. در این میان، شعر معاصر ایران و عراق با زبان خاصّ خود، هویّتش را در گریز از عادت هایی می داند که از گذشته تاکنون بر تخیّلات شاعرانه سایه افکنده؛ به گونه ای که، تجربه های نامتعارف شاعران این دو سرزمین در حوزه های مختلف شعری و دگرگونی هایی که در جنـبه های آن پدید آورده اند، به سروده هایشان تازگی خاصّی بخشیده است. در رهگذر چنین تحوّلاتی، گونه های مختلف هنجارگریزی که در الگوی زبان شناسی "لیچ" مـطرح شده، از موثرترین شـیوه هایی است که با تعمیم آن به شعر معاصر ایران و عراق، برجستگی زبان شاعران این دو سرزمین را، بیش از پیش نمودار می سازد. آن چه که در این پژوهش به عنوان سرآغازی برای ورود به بحث اصلی به آن خواهیم پرداخت، نگاهی است به تعاریف و برداشت های "لیچ" از انواع هنجارگریزی و تطبیق الگوی مورد نظر وی با نمونه هایی از اشعار معاصر ایران و عراق. در بخش اصلی تحقیق -که بیش ترین حجم کار را به خود اختصاص داده ، با تمرکز بر موضوع هنجارگریزی معنایی در سروده های شاعران سرآمدی همچون «مهدی اخوان ثالث»، «سهرب سپهری»، «قیصر امین پور»، «بلند الحیدری»، «عبدالوهاب البیاتی» و «سعدی یوسف» که حیات یا مرگ آنان در نیمه ی دوّم قرن بیستم رقم خورده-، به نقد و بررسی موضوعات زیر می پردازیم: - چرخش هدف مند سنّت در امتداد خیال شاعران و انحراف ناگهانی آن از مسیر باورهای محتوم مخاطبان. - شیوه های نوین و تحوّل یافته ی تصویرپردازی هایِ شاعرانه. - تلفیق دیگرگونه و غیر عادیِ واژگانِ همنشین در پوشش ترکیبات اضافی و وصفیِ نوین. - تحوّل بنیادین در کاربرد متعارف رنگ ها و چرخش معنایی آن ها در ساخت های جدید. - آمیزش گونه های ناهمگون و پیوندهای تازه میان مفاهیم متناقض نما. - یگانگی حواس پنج گانه با یکدیگر و نسبت دادن عمل کرد یک حسّ به حسّ دیگر. چشم انداز کلّی این پژوهش نشان می دهد که شاعران معاصر ایران و عراق کوشیده اند با به کارگیری آرایه های تصویری نامتعارف و کاربردهای ترکیبی نامعمول، غبار عادت از کلام عادی بزدایند و ساحت شعر را از آفرینش های دیگرگونه سرشار سازند. باید اذعان نمود که هنجارگریزی هایِ کاربردی شاعران معاصر این دو سرزمین، اغلب از ویژگی های مشابهی برخوردار است که با تکیه بر مکتب ادبیّات تطبیقی آمریکایی، در حوزه های مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قابل نقد و بررسی است. ذکر این نکـته ضروری می نماید که رویکرد هنـجارگریزانه ی شاعران معاصر ایران و عراق، هـمواره مثبت ارزیابی نمی شود و گاه با کاستی هایی نیز همراه بوده است. بخشی از این کاستی ها، در کیفیّت برخورد شاعرانی است که به جای توجّه به توانش ادبیِ زبان، تنها به جبهه گیری آن در برابر بیان گذشتگان نظر داشته اند. به عبارت دیگر، آنان به جای این که از توانایی زبان در جهت تعالی شعر خود بهره گیرند، از آن به عنوان ابزاری برای مقابله با هنجارهای گذشته، سود برده اند. افزون براین، افراط در چینش جدولیِ واژگان و بر هم زدن نظام خانوادگی کلمات، از جمله آسیب هایی است که جزیی از عادت های غالب برخی از این شاعران شده و حوزه ی معنایی زبان را تا حدودی متضرر نموده است.
سهیلا حقیقی سوسن جبری
تحلیل شخصیّت زن آرمانی در داستان های غنایی، موضوع این پایان نامه است. از آن جا که در داستان های غنایی و عاشقانه محوریّت داستان بر شخصیّت زنان قراردارد، در صورت شناخت این-زنان می توان زن آرمانی و ویژگی های اندیشه و عقاید آن را توصیف کرد. هدف از نگارش این پایان نامه، توصیف ویژگی ها و خصوصیات رفتاری و اخلاقی زنان در این منظومه ها بوده است و همین طور به منظور شناخت بیشتری از این شخصیّت ها و طرز تفکّر سرایندگان آن ها نگاشته شده است. آگاهی از شناخت ارزش های انسانی برمبنای داستان های عاشقانه در ادبیّات کلاسیک، از دیگر خصایص این پایان نامه است؛ چرا که از این طریق می-توان اهمیّت و کاربرد نتایج پایان نامه، مبنی بر شناخت بیشتر آثار غنایی و ارزش های انسانی و همچنین درکی بیشتر و سازنده-تر از محتوای متون کلاسیک را در ک کرد. با توجّه به منظومه-های موردبحث در این پایان نامه، شخصیّت زنانی که در این منظومه ها ایفای نقش کرده اند، با ذکر شاهد مثال از منظومه-ها، مورد بررسی و تا حدودی تحلیل روان شناختی قرار گرفته-است که در این پژوهش از نظریات و الگوهایی که برخی از روان شناسان در حیط? روان شناسیِ شخصیّت داشته اند و در راستای تدوین و اهداف پایان نام? حاضر کاربرد داشته ؛ استفاده شده-است که اسامی این صاحب نظران به ترتیب حروف الفبا از این قرار است: آلفرد آدلر، هانس آیرنک، اریک فروم، زیگموند فروید، ریموند کتل، پُل کاستا، مک کری، آبرهام مزلو، کارن هورنای و کارل گوستاو یونگ. با توجه به نتایجی که از این تحلیل ها به دست آمده است معلوم می شود که هر کدام از این زنان دارای چه خصوصیات و ویژگی هایی هستند. زنانی که مورد تحلیل قرار گرفته اند و از شخصیّت های اصلی این منظومه ها هستند؛ عذرا، گلشاه، ویس، شیرین و لیلی می باشند. یافته ها حاکی از این هستند که عذرا در تیپ درون گرای احساسی یونگ قرار می گیرد و جزو صفات عمقی کتل است و در گروه روان رنجورخویی آیزنک. البتّه این گونه دیدگاه نسبت به اشخاص شرمگین و خجالتی، مربوط به دنیای قرن بیستم غرب می باشد چراکه از دیدگاه جوامع شرقی و بخصوص اسلامی؛ شرم و حیا و خجالتی بودن برای انسان بویژه زنان، ارزشی مهّم و والا تلقی می شود و چنین شخصی مقیّد به اصول اخلاقی است. گلشاه در گروه روان رنجورخویی از تیپ های آیزنک قرار می-گیرد به دلیل شرمگین بودن و احساس خجالت و شرمی که دارد و چون شخصی عاطفی و حساس هست در تیپ درون گرای احساسی یونگ قرار می گیرد. در ویس نشانه هایی از ویژگی تیپ شخصیّت گیرند? اریک فروم وجود دارد که این تیپ شبیه تیپ شخصیّت جذب دهانی فروید و همچنین تیپ شخصیّت مطیع که از تقسیم بندی های هورنای است و مطابق با تیپ دوری جوی آدلر است (عدم تلاش برای روبروشدن با مشکلات زندگی و اجتناب از احتمال شکست). این افراد جزء افراد کم هیجان خواه به حساب می آیند که دارای خصوصیاتی همچون سراسیمه بودن؛ نگران بودن؛ ناراحت بودن؛ تنیده بودن؛ عصبی بودن و ترسوبودن هستند. شیرین هم در ردّ? برون گرای احساسی یونگ است و در گروه روان رنجورخویی آیزنک؛ در تیپ مفیدبه حال جامع? آلفرد آدلر قرار می گیرد و این زن نمون? کامل برون گرای آیزنک است (معاشرتی؛ سرزنده؛ جسور؛ فعال؛ هیجان خواه؛ آسوده خاطر؛ سلطه جو؛ مخاطره جو) و همچنین این زن در جایی که از خودش تعریف می کند نارسیست و خودشیفته می شود. لیلی هم که آخرین شخصیّت مورد تحلیل است، در گروه افراد درون گرای احساسی یونگ است و همچنین در گروه روان رنجورخویی آیزنک و درون گرای احساسی یونگ قرارمی گیرد. با تحلیلی که از شخصیّت های ایفاگر نقش در منظومه های مورد بحث در رسال? حاضر انجام گرفت، می توان به این نتیجه رسید که در بین زنان مورد تحلیل، شیرین در منظوم? خسرو و شیرین نمون? بارز یک زن آرمانی و ایده آل است چراکه این زن دارای تمامی خصوصیات و ویژگی هایی که براساس نُرم جامعه و خانواده و همچنین مذهب و آیینش شناخته شده است؛ می باشد .او یک زنِ به تمام معنا، پاک، آرمانی، ایده آل، کمال یافته، با اصل و نسب، مقیّد به اصول اخلاقی، پاکدامن، مأخوذ به حیا و عاطفی و حساس است
پریسا یاری سوسن جبری
امروزه موضوع بررسی و شناخت داستان¬ها و حکایت¬های کهن فارسی با گسترش ادبیات داستانی، به شدت احساس می¬شود. برای شناخت این آثار بررسی و شناخت عناصر داستان نیز ضروری می¬نماید. در این پایان¬نامه، کتاب تاریخ بلعمی- که اولین و مفصل¬ترین متن بازماندة زبان فارسی است- را بر اساس عناصر داستانی می¬کاویم. هر چند که هدف اصلی تاریخ بلعمی و حکایت¬های آن داستان¬پردازی نیست ولی این حکایت¬ها و روایت¬ها بسیاری از جنبه¬ها و عناصر داستانی متعارف در ادبیات داستانی را دارا هستند. یکی از اهداف این پژوهش این است که وجود عناصر داستانی را در این متن که نشان¬دهندة ساختار داستانی در آن است را یافته و معرفی کنیم؛ که با رسیدن به این هدف، اصلی ترین هدف این پژوهش که اثبات وجود بنیادهای داستان¬پردازی در ادبیات کهن فارسی است نیز به دست آمده، در این پژوهش برای جمع¬آوری یافته¬ها از روش نمونه¬گیری استفاده شده است و جامعه آماری مورد نظر ما، قسمت نخست تاریخ بلعمی (تاریخ پیش از اسلام) است و یافته¬های بدست آمده را به صورت جدول و نمودارها ارائه داده¬ایم.
فرشته مهرابی سوسن جبری
چکیده مولانا در شش جلد مثنوی در قالب چهارصد و یازده داستان به بیان عمده ترین موضوعات و اندیشه های مورد نظر خود پرداخته است. این داستان ها همچون حلقه های زنجیر به یکدیگر متّصل هستند، چنان که در دل هر داستان، داستانی دیگر می آورد. نام دیگر داستان در داستان اپیزود است. تعریف لغوی اپیزود چنین است: «داستانی است ضمن داستان که هدف از آوردن آن دادن تنوّع به داستان اصلی است. واقع? جالبی است که بر داستان افزوده می شود، اپیزود را می توان از متن اصلی جدا کرد و قصّه ای کوتاه از آن پرداخت. داستان در داستان از گون? داستان سرایی تمثیلی است. باید گفت: مولانا به شیو? داستان سرایی هندی از جمله کلیله دمنه و مقدم تر از آن پنجاتنتره توجّه داشته است. به هر صورت تاکنون در هیچ اثری به صورت مستقل به موضوع پیوندهای ساختاری و محتوایی داستان های مثنوی پرداخته نشده است. این پژوهش تحت عنوان « بررسی الگوی چینش اپیزودها و پیوند آن با ساختار و محتوا در مثنوی مولوی» در سه فصل انجام شده است. تلاش این پژوهش بر این است تا شناخت بهتری از مثنوی و شیوه-های داستان سرایی کهن به دست آوریم. پرسش پژوهش این بود که پیوند اپیزودها با ساختار و محتوای متن در مثنوی مولوی چگونه است؟ روش پژوهش به صورت توصیفی، تحلیلی بوده و کلّیّ? اطّلاعات موجود در پژوهش از لابه لای متن مثنوی به دست آمده است. پژوهشگر با توصیف و تحلیل داده ها به شرح یافته های خود پرداخته است. یافته ها نشان می دهند: مولانا شاعری با اطّلاعات وسیع از تمام علوم و پیشه های روزگار خویش است. در شیو? داستان سرایی او داستان ها درون یکدیگر سر بر می آورند به دین سبب برخی بر این باورند که مولانا داستان-هایی را به صورت ناقص رها کرده است. با توجّه به بررسی های این پژوهش، هم? داستان ها به پایان منطقی خود رسیده اند و داستان ناقصی در مثنوی دیده نمی شود. کاربرد اپیزود یا شگرد تعلیق آفرینی با آمدن داستانی در درون داستان دیگر به خوبی برای جلب توجّ? مخاطب و شرح اندیشه های پیچید? مولانا به کار گرفته شده است. تک بیت ها و ابیات فشرد? ماقبل داستان ها نیز از آشفتگی ساختار معنایی جلوگیری می کنند و پیوند ساختاری و معنایی اپیزودها را با متن تقویت می کنند. آن چه بسیار مهم است آن است که آنچه موجب بسط مطالب در مثنوی معنوی می شود، پیوند و مشابهت موضوعی درونمایه داستان ها است. بسامد پیوند و مشابهت موضوعی در بیان داستان هایی با درونمایه های مشترک و یا در پیوند با موضوع اصلی، اساسی در شکل گیری الگوی چینش اپیزودها در متن مثنوی است. واژه های کلیدی: مثنوی معنوی، جلال الدّین محمّد بلخی رومی، داستان در داستان، اپیزود.
هدی اسماعیلی سوسن جبری
چکیده روایت در ساده ترین تعریف، بیان متنی است که معمولاً بر دو عنصر اساسی، شخصیت و حادثه استوار است. در نثر فارسی قرن چهارم تا ششم هجری قمری، اشکال روایی مختلفی چون: حکایت، قصه، داستان، گزارش، سفرنامه، رمانس و مقامه دیده می شود. در این پایان نامه این اشکال بر مبنای محتوا، موضوع و همچنین ساختار روایی در این پژوهش طبقه بندی می شوند. همچنین سیر تحول این اشکال نیز براساس مقایس? کتب دنبال می شود. با استفاده از روش تحلیل محتوا، کتب این قرون از نظر ساختار داستانی و پرداخت عناصر داستانی بررسی شده اند. بررسی ها نشان می دهد که اشکال روایی در این کتب خود دارای انواعی هستند از جمله: حکایت شامل: حکایت صوفیانه، حکایت اخلاقی، حکایت حیوانات، حکایت تاریخی، خبر حکایت، حکایت توصیفی، حکایت علمی، حکایت لطیفه وار و حکایت اپیزود یا فرعی، گزارش شامل: گزارش خبری، تاریخی و اسطوره ای، قصه شامل: قصه های فابل و قصه های کرامات، و داستان شامل: داستان تاریخی، داستان رمزی، داستان تمثیلی، داستان اخلاقی و داستان پهلوانی. پربسامدترین نوع روایی در این قرون حکایت است و کامل ترین نوع حکایت از نظر ساختار، حکایات اخلاقی هستند که با گسترش حجم و تعدد حوادث و شخصیت ها به داستان های کوتاه امروزی نزدیک می شوند. در انواع روایی مشخص شده در این پژوهش، زبان از صورت ساده به پیچیده و بیان از صورت ساده، غیرادبی و گزارشی به صورت تصویری، ادبی و پیچیده حرکت می کند. نویسندگان هرگاه روایت را به قصد تعلیم و یا اطلاع دادن به کار می برند، از ساختار قوی داستانی دور می شوند؛ اما هرگاه روایت به قصد معرفی یک شخصیت و نیز نشان دادن حادثه ای مهم به کار می رود، ساختار روایی قوی تر می شود. در داستان های تاریخی و اخلاقی با به کارگیری گره افکنی، گره گشایی، نقط? بحران و نقط? پایان، ساختار داستانی منسجمی دیده می شود. درونمایه در آخرین حکایات این قرون نیز به صورت روشن، گاه به صورت نتیجه گیری در پایان حکایت و گاه به صورت غیرمستقیم از گفتار و اعمال شخصیت ها بیان می شود؛ زیرا هدف اصلی نویسندگان از بیان درونمایه طرح اصول اخلاقی است. آنچه امروزه تحت عنوان عناصر داستانی می شناسیم در انواع روایی از نثر فارسی در قرون چهارم تا ششم هجری قمری در زبان فارسی حضوری قابل تأمل دارد. واژگان کلیدی: روایت، حکایت، داستان، قصه، گزارش.
نازنین پورحیدربیگی فاطمه کلاهچیان
یکی از ابزارهای ادبی که به شاعر امکان می دهد، کارکرد تخیّل را در ایجاد خصیص? زیبایی و تأثیر کلام به عرص? ظهور برساند، تلمیح است. تلمیح به عنوان یکی از شگردهای بلاغی که هم در حوز? موسیقی معنوی و هم جزو مجموع? تصویر قابل بررسی است، همواره نقشی مهم و موثّر در القای عواطف و آفرینش تصاویر ادبی؛ بخصوص در حوز? شعر داشته است. ویژگی قابل توجّه تلمیح آن است که به عنوان یک شیو? فرمی برای تبیین ذهنیّات، می تواند اَشکال بلاغی دیگری را نیز در بطن خود جای دهد و بدین ترتیب، هم جنب? مخیّل سخن را قوّت بخشد و هم بُعد القایی آن را غنی سازد.