نام پژوهشگر: رضا رسولی شربیانی
علیرضا بنی علی عبدالحمید رضوی
در این پژوهش اصول اخلاقی تعقل ، تذکر ، عزت و عدل و روش های اجرایی آن اصول که عبارتند از : روش تزکیه ، تعلیم حکمت ، یاد آوری نعمت ، موعظه ی حسنه ، عبرت آموزی ، ابراز توانایی ، تغافل ، انذار ، مجازات به قدر خطا و تکلیف به قدر وسع از کتاب المحجه البیضاء ، تألیف ملا محسن فیض کاشانی استخراج شده و با کتاب های دین و زندگی دوره متوسطه تطبیق داده شده تا مشخص شود که چه میزان از این اصول و روش ها در کتاب های دین و زندگی مورد استفاده قرار گرفته است . فصل اول شامل یک مقدمه و بررسی تاریخچه کتاب های دین و زندگی است . درفصل دوم اصول و روش های اخلاقی کتاب المحجه البیضاء مورد بررسی قرار گرفته است . در فصل سوم اصول و روش های اخلاقی استخراج شده از کتاب المحجه البیضاء با جملات منتخب از کتاب های دین وزندگی دوره ی متوسطه و با گام های تربیتی آخر درس ها تطبیق داده شده و مورد ارزیابی قرار گرفته است . در فصل چهارم دو موضوع بررسی شده است . در بخش اول کیفیت اصول و روش های تربیتی به کار رفته در کتاب های دین و زندگی مورد تحلیل قرار گرفته است و در بخش دوم پیشنهاد ها و روش های آموزشی و تربیتی مناسب تر برای کتاب های دین و زندگی مطرح شده است . در کتاب های دین و زندگی تعداد جملات منتخب از اصول و روش ها به تعداد مساوی با هم به کار رفته است . اصل تعقل با 45.7 درصد، بیشترین درصد در میان اصول را به خود اختصاص داده است . در میان روش های تربیتی ، روش تعلیم حکمت با 31.7 درصد و روش تزکیه با 24.8 ردصد در رتبه دوم قرار دارد . اگر اصل تعقل و روش های آن باهم در نظر گرفته شود ، بیش از نیمی از کتاب دین و زندگی را به خود اختصاص داده است . با توجه به نتایج به نظر می رسد اهمیت عقل و استدلال در آموزش و تربیت نوجوانان از سایر موارد بیشتر است به این معنی که باید اصول دین و اخلاق را با تعقل و استدلال پذیرفت و با تزکیه و تهذیب نفس به صورت اخلاقی ثابت و تغییر ناپذیر در درون شخص رشد داد تا این که عقل دینی فرد رشد کرده و از انحراف و اشتباه مصون بماند و فرد در ارائه نظرات و تصمیم گیری های خود درست عمل کند . در نتیجه می توان گفت اصل تعقل و روش های تربیتی تعلیم حکمت و تزکیه زیر بنای مبانی اخلاقی در تربیت اسلامی است .
اسفندیار غلامی رضا رسولی شربیانی
نظام آفرینش ازدیدگاه فلسفه ی مشاء،برمبنای عقول ده گانه است وآنها معتقدند که این عقول واسطه آفرینش سایر موجودات جهان هستند.سپس آنها به اصل سنخیت یافتن میان علت ومعلول تاکیدمیکنند.ومیگویندکه ازموجودبسیط تنها یک معلول صادر میشود. که منظورازآن عقل اول است وسپس باوجودجهاتی که درعقل اول است عقل دوم وفلک اول به وجود می آیندوبه همین ترتیب سایرعقول وسایرافلاک به وجودمی آیند تانوبت به عقل دهم وفلک نهم می رسدکه ازعقل دهم که نام دیگرآن عقل فعال است عقل وفلکی دیگرصادر نمیشودبلکه صوراجسام عناصرازعقل فعال به وجود می آیند ودر تحقق هیولای مشترک عناصرسه عامل عقل فعال،اجرام آسمانی(افلاک)وصور عناصر دخالت دارند.وپس ازپیدایش عناصرچهارگانه، سایرموجودات عالم کون وفساداز جمله انسان به وجود می آیند. ابن سینا وجودنفس رادرانسان اثبات کرده وحدوث آن را جسمانی می داند. لیکن نظام آفرینش ازدیدگاه سهروردی برمبنای انوارطولیه وعرضیه واشراقات ومشاهدات میان آن ها صورت می پذیرد.واین امربراساس تباین میان موجودات وسنخیت بین علت ومعلول است.سپس سهروردی پیدایش کثرت درعالم رابه واسطه ی نوردوم (صادراول) می داند.وهمین طور بروجود ارباب انواع ومثل عقلانی ونوری تاکیدکرده است ووجوداین انواررادلیل وجودانواع کثیرموجودات مادی می داند ومی گویداین رب النوع ها به مدیریت وهدایت انواع خود میپردازند. سهروردی براساس قاعده ی امکان اشرف ترتیب وجودی موجودات راتبیین می کند که بعدازخلقت موجودات عالی وعالم انوار، نوبت به پیدایش عالم ماده وعناصرمادی می رسد که ازعناصرچهارگانه ی آب وآتش وهواوخاک، سایر موجودات ازجمله انسان ازاین عناصربه وجود می آیند. اودرآخربه چگونگی حدوث نفوس بشری پرداخته وآنهارا جسمانی الحدوث دانسته است.
اعظم عطایی رضا رسولی شربیانی
چکیده پر واضح است که شیخ شهاب الدین سهروردی، در زمینه منطق، در بخش تعریف، قضایا، قیاس، برهان و مغالطات به نوعی آرای مشائیان را مورد نقد قرار داده و نوآوری هایی داشته است، او قاعده مشائیان را در باب تعریف نقض کرده و نقد هایی به آن وارد کرده است؛ زیرا مشائیان معتقدند تعریف حقیقی یعنی حد، متشکل از جنس و فصل، که ذات اشیاء را تشکیل می دهد ولی سهروردی می گوید: نمی توان به ذات اشیاء دست یافت. همچنین او همه قضایای موجهه را به قضیه ضروریه و نیز همه قضایای محصوره سالبه را به موجبه بر می گرداند. سهروردی نشان می دهد که میان سالبه محصله با موجبه معدوله تفاوتی نیست و تمامی ضروب منتج قیاسی را به ضرب اول از شکل اول ارجاع می دهد. وی همچنین در برهان و مغالطات نیز نظری داشته است: برهان، قیاسی است که تمام مقدمات آن از یقینیات و بدیهیات تشکیل شده است. اقسام بدیهیات که در نزد مشاء به شش دسته تقسیم می شود، سهروردی این اقسام را به سه دسته تقلیل داده که عبارتند از: اولیات (فطریات را داخل در اولیات)، مشاهدات و حدسیات (تجربیات و متواترات را داخل در حدسیات می داند). و در مغالطات نیز نظر خود را در مورد انواع مغالطات به صورت پراکنده مطرح کرده است. سوال یا دغدغه اصلی در این پایان نامه این است که آیا فقط نام اصطلاحات در منطق سهروردی با منطق مشاء فرق دارد یا او دیدگاههای متفاوت با مشاء نیز داشته است؟ به عبارت دیگر نوآوری های شیخ اشراق در منطق چیست؟ نظام فکری سهروردی از جمله اندیشه های منطقی او تاکنون به طریقی نظام یافته بررسی نشده است و نوشته حاضر تلاشی برای رفع این نیاز است. واژگان کلیدی: منطق تعریف، منطق قیاس، منطق قضایا، برهان، مغالطه، منطق سهروردی، منطق مشاء
رسول کشاورزی رضا رسولی شربیانی
این پژوهش، دیدگاه مکتب تفکیک و علامه طباطبایی را در ارتباط با عقل و وحی مورد بررسی قرار می دهد. موسّسان وپیروان مکتب تفکیک نظریاتی را مطرح می کنند که حاصل این نظریات، دستاوردهای فلسفی و عرفانی را به چالش می کشد. در این مکتب، بر جدایی سه راه و روش معرفت، یعنی جریان «وحی، عقل و کشف» تأکید می شود. عقل، نوری مجرد، بسیط، ظاهر بالذات و مظهر للغیر و موجود مستقل خارجی تلقی می شود که با عقل فلسفی مغایرت دارد؛ زیرا عقل فلسفی با نفس انسان سر و کار دارد که از نظر آنان موجودی مادی و ظلمانی است. علم نیز همانند عقل، نور مجرد و خارج از حقیقت انسان محسوب می شود. معارف بر دو قسم بشری و الهی تقسیم می شوند. این دو معرفت، جدای از یکدیگر قرار دارند و دارای اوصاف مختص به خود می باشند. معرفت بشری متشکل از عقل فلسفی است که با روش قیاسی و با تألیف مقدمات به یقین نائل می شود لیکن مطابقت آن با واقع قابل اعتماد نیست. در حالی که معارف الهی بر «تذکر« استوار است که یقینی و قابل اعتماد است. بر اساس نگرش مکتب تفکیک، اعتقاد به حجیت محکمات و ظواهرآیات و روایاتی که تواتر لفظی یا معنوی دارند فطری است؛ لذا احتیاج به اقامه ی برهان عقلی ندارد. بنابراین اصالت براهین عقلی نمی تواند مقّدم بر ظواهر و محکمات باشد. همچنین با یادآوری دو نوع عقل نوری(فطری) و اصطلاحی(فلسفی)، عقل فطری با وحی معارضه نمی کند. تعارض ممکن است بین دلیل نقلی و عقل اصطلاحی فرض شودکه یا درباب معارف الهی است و یا در باب غیوبی است که خداوند متعال علم آنها را از دیگران مخفی داشته است. در هردو صورت تقدم با دلیل نقلی است. علامه طباطبایی«ره» که مدافع هماهنگی «قرآن، برهان و عرفان»، است تفکر و بصیرت عقلی و فلسفی را جزء متن دیانت اسلامی محسوب می کند. وی فلسفه را مقابل وحی قرار نمی دهد بلکه آن را علمی می داند که انسان را در درک عمیق وحی یاری می کند و معتقد است بین روش انبیا در دعوت مردم به حق و آنچه که انسان از طریق استدلال درست و منطقی به آن دست می یابد فرقی وجود ندارد. تفاوت تنها در این است که پیامبران از مبدأ غیبی استمداد می جستند. علّامه، همواره بر لزوم هم سویی عقل با وحی تأکید می کند و معتقد است اگر تعارض بین استنتاج ظنی وحی و استنتاج قطعی عقل به وجود بیاید باید وحی را طوری تفسیر کرد که مطابق با عقل باشد.
معصومه حسینی رضا رسولی شربیانی
فلسفه و تعلیم و تربیت از جمله علومی هستند که توجه خاص و هدفمندی به انسان داشته اند و شاید همین امر باعث نزدیکی و ارتباط تنگاتنگ این علوم با یکدیگر بوده است . یکی از نظریه های رایج در باب ارتباط این دوعلم آن است که، فلسفه ما را از لحاظ نظری با انسان و جهان آشنا می کند و تعلیم و تربیت با تکیه بر این مبانی نظری به تدوین اصول، روش ها، محتوا و اهداف خویش برای تربیت انسان می پردازد. همانگونه که نظام های تعلیم و تربیت غربی تا حدود زیادی، مطابق این رویکرد، متأثر از نظام های فلسفی و نگاه خاص آنها به انسان و زندگی او بوده اند. به نظر می رسد نظام تعلیم و تربیت اسلامی که تا حدود زیادی مبتنی بر آموزه های دینی یعنی قرآن و سنت می باشد، در سالهای گذشته در مرحله ی تدوین و اجرای برنامه های آموزشی، عموماً متأثر از نظام های فلسفی غرب بوده است. ترویج نگاه پراگماتیسمی در تعلیم و تربیت ایران از نمونه های این تأثیرات است. اینگونه استنباط می شود که اگر نظام های آموزش و پروش اسلامی، اصول، اهداف و روش های خود را بر پایه ی مبانی فلسفی و نظری ای که با نیازها وچارچوب های فکری آنان بیشترین همخوانی را دارد، طراحی کنند، می توانیم شاهد بازدهی بیشتری در این زمینه باشیم ،که نتیجه ی این امر تربیت انسان هایی متعهد، متخصص و هدفمند خواهد بود. از سوی دیگر به نظر می رسد، نظام فلسفی صدرا به عنوان یک نظام جامع فلسفی اسلامی که در آن علاوه بر برهان به عرفان و خصوصاًَ قرآن توجه شده است، می تواند مبانی نظری در خوری را برای نظام های تربیتی اسلامی ارائه کند. البته هدف نگارنده در این جا تدوین یک نظام تربیتی اسلامی بر پایه این مبانی فلسفی نیست. در این رساله سعی بر آن است تا در درجه اول از میان مباحث مختلفی که در مکتب فلسفی صدرا مطرح شده است، آن دسته از مبانی نظری که مرتبط با امر تعلیم و تربیت است، شناسایی شود و در مرحله ی بعد با اتکا بر این مبانی نظری، اصولی انسان شناختی استخراج شود که توجه به این اصول می تواند آثار تربیتی مثبتی چون: ایجاد یک جهان بینی خاص و هدفمند، توجه به رابطه ی انسان با خداوند و نظام هستی، توجه به جایگاه ویژه انسان در سلسله مراتب هستی و... در پی داشته باشد که به اصلاح دیدگاه ما در مورد انسان و نیز در خصوص مسائل تربیتی می انجامد.
پریسا مهرخانی رضا رسولی شربیانی
یکی از مباحث مهم پیرامون منطق ارسطویی، طرح این مسأله است که آیا ارسطو نظریّات منطقی خویش را با تکیه بر مبانی نظری خاصّی بنا نهاده است، و به عبارت دیگر منطق ارسطویی علمی تأسیسی بوده و تنها در قالب متافیزیک ارسطویی می تواند کاربرد داشته باشد و اگر فلسفه ای با متافیزیک ارسطو هم راستا نباشد، این منطق نمی تواند پاسخگوی نیازهایش باشد، و یا اینکه تعلیمی بوده و صرفاً به عنوان علمی ابزاری، هر گونه قواعدی را که برای مصون ماندن اندیشه از خطا مورد نیاز است، در اختیار متفکّران قرار می دهد؟ هرگونه پاسخی به این سوال می تواند جهت گیری و نگاهی خاص به مباحث منطقی را در پی داشته باشد. اکثریّت محقّقین منطق بر این امر اذعان دارند که منطق ارسطو متأثّر از مبانی متافیزیکی وی می باشد و مقولات دهگانه حدّ واسط منطق و متافیزیک وی هستند. همین امر علّت فقدان بسیاری از مباحث، همانند قضایا و قیاسهای شرطی، قضایایی که ساختار موضوع محمولی ندارند و موجهات زمانی در این منطق گشته است. هر چند داشتن مبانی متافیزیکی، منطق ارسطویی را برای مدت طولانی یکّه تاز عرصه مطالعات منطقی نمود ولیکن افرادی همچون ابن سینا که ابتدا با پذیرش این منطق به شرح و تفسیر آراء مرتبط با آن اقدام نمودند، با ناتمام یافتن آن در بررسی بسیاری از اشکال تفکر، چاره امر را در ایجاد حد فاصل میان این منطق و مبانی متافیزیکی آن دیدند، هر چند بعد از ابن سینا، پیروانش در جهان اسلام نتوانستند به نحو شایسته ای سنت وی را ادامه دهند. ما در این تحقیق با طرح برخی مسائل متافیزیکی همچون نظریّه ی مقولات، نظریّه ی کلّی طبیعی و نظریّه ی تعریف که می تواند جهت گیری مباحث منطقی را معیّن کند، آثار این نظریّات را در آراء منطقی ارسطو و پیروانش، به ویژه در جهان اسلام بررسی کرده و با ارائه شواهدی از متون منطق اسلامی، علّت طرح برخی از مباحث ناسازگار با نظام متافیزیک ارسطویی در این متون را بیان می کنیم.
عباس گالش نیا دفرازی رضا رسولی شربیانی
انسان به عنوان پیچیده ترین موجود هستی همواره مد نظر فیلسوفان و متکلمان بوده است.ملاصدرا و نیچه از فیلسوفان برجسته جهان اسلام و دنیای غرب، از جمله اندیشمندانی هستند که ضمن تأکید بر انسان شناسی، نتایج فلسفی آن را مورد بحث قرار داده اند . انسان در هر دو اندیشه موجودی مرکب از روح و جسم است . در اندیشه صدرایی روح امری الهی و فناناپذیر است و هویت حقیقی انسان را تشکیل می دهد. در اندیشه نیچه روح امری زمینی و صرفاً وسیله و ابزاری در اختیار تن است. زیرا هویت حقیقی انسان در اندیشه او تن است. ملاصدرا و نیچه خواهان تعالی انسان و فراروی او از خویشتن هستند. ثمره فراروی در اندیشه نیچه تحقق ابر انسان است و ثمره تعالی انسان در اندیشه صدرایی رسیدن به انسان کامل است.هر دو اندیشمند به دنبال جاودانه کردن انسان و رسیدن به سعادت ابدی هستند. در اندیشه صدرایی تعالی انسان در رسیدن به قرب الهی است و جاودانگی در سرای دیگری جستجو می شود. در اندیشه نیچه ای تعالی انسان در رسیدن به قدرت و جاودانه کردن لذات دنیوی است و جاودانگی در کره خاکی جستجو می شود . در تفکر صدرایی انسان موجودی اخلاق مدار، پذیرای قوانین و ارزشهای شرعی و مکلّف به تکالیف الهی است و در عین حال موجودی آزاد ، صاحب اراده و اختیار است . اراده او در طول اراده الهی است. در اندیشه نیچه انسان سازنده ارزش های اخلاقی ، جایگزین خدا و موجودی آزاد است. اما آزادی در اندیشه او فقط با مرگ خدا معنا می یابد .معنای زندگی در اندیشه صدرا مبتنی بر مبانی متافیزیکی است و امور متافیزیکی چون خدا ، وحی و سرای آخرت معنا بخش زندگی انسان هستند. اما نیچه از آنجایی که عاشق زمین است ، معنای زندگی خویش را در تحقق ابر انسان و در زندگی دنیوی جستجو می کند.انسان شناسی صدرایی مبتنی برایدئولوژی دینی است. در حالی که در اندیشه نیچه انسان شناسی مبتنی بر ایدئولوژی ماتریالیستی است.
مجید ابراهیمی سه گنبد محمد صادق زاهدی
درباره ی ماهیت وحی دو دیدگاه متفاوت وجود دارد: 1- دیدگاه گزاره ای که براساس آن وحی مجموعه ای از حقایق است که در احکام یا قضایا بیان گردیده است. 2- دیدگاه تجربه ی دینی که براساس آن، وحی آموزه ای الهی نیست، بلکه تفسیر تجلّی باطنی و ترجمان تجربه ی دینی پیامبر است. این دیدگاه بر مواجهه ی پیامبر با خدا تأکید می کند و سرشت وحی را همین مواجهه می داند. شهید مطهری معتقد است پیامبر(ص) در فرایند وحی دارای صعود و نزول می باشد. پیامبر در حالت صعود روح، حقایق و پیام هایی را از جانب خدا دریافت می کند، آنگاه این حقایق در مراتب وجود پیامبر تنزّل کرده و به شکل امری حسی درمی آیند و معنای نزول وحی همین است. وی الفاظ و معانی قرآن را الهی و وحیانی می داند. در مقابل ابوزید وحی را فاقد سرشت زبانی می داند، پیامبر معنا را از جبرئیل دریافت کرده، به آن صورت زبانی می بخشد. وی می گوید کلام الله به پیامبر وحی شده است؛ اما آنکه از کلام الله تعبیر می کند و به آن ساخت عربی می دهد پیامبر است. در این نوشتار سعی گردیده دیدگاه های شهید مطهری و نصرحامد ابوزید در مسائلی مانند ماهیت وحی، نقش پیامبر در فرایند وحی، رابطه ی وحی با واقعیت و فرهنگ زمانه، و شباهت ها و تفاوت های دیدگاه های ایشان، مورد بررسی و مقایسه قرار گیرد.
کورش مولایی مهدی زمانی
چکیده اصل تعمیم پذیری، که ما را ملزم می دارد تا در وضعیت های مشابه، داوری های مشابه داشته باشیم، به عنوان یک اصل مهم در فلسفه اخلاق مطرح است؛ اصل تعمیم پذیری جایگاه ویژه ای در فلسفه ی اخلاق کانت دارد، کانت با بیان امرمطلق و صورت های مختلف آن، معیاری برای اخلاقی بودن یک عمل به دست می دهد، وی معتقد است تعمیم پذیری مهم ترین بعد اخلاقی بودن یک عمل است و در واقع تعمیم پذیری به عنوان یک معیار گزینش احکام اخلاقی، تعبیری از امرمطلق کانت است که در صورت بندی قانون کلی تجلی می یابد. ریچارد مروین هیر نیز از فیلسوفانی است که تعمیم پذیری نقش کلیدی در فلسفه ی اخلاق وی دارد و آن را از ویژگی های حکم اخلاقی می داند؛ هیر معتقد به توصیه گرایی است و به باور وی، تفاوت بین توصیه های اخلاقی و غیر اخلاقی یا اوامر، در تعمیم پذیر بودن توصیه های اخلاقی است؛ هیر با ورود اصل تعمیم پذیری به فلسفه ی اخلاق، استدلال اخلاقی را موجه و راه ورود عقل به حوزه ی اخلاق را هموار می سازد و هم اینکه سهمی برای آزادی در نظر می گیرد. این دو فیلسوف احکام اخلاقی را تعمیم پذیر می دانند، اگرچه در روش و مبانی فلسفه اخلاق خود متفاوتند، هیر ناشناخت گرا و کانت شناخت گراست؛ هر دو تکلیف نگر و غیرواقع گرا هستند. روش کانت نقد شناخت و توانایی و کاربرد آن و پی افکندن اخلاقی فارغ از هرگونه اتکا به تجربه است و روشی که هیر به کار می برد تحلیل زبان است. واژگان کلیدی: اصل تعمیم پذیری، کانت، هیر، توصیه گرایی، وظیفه گرایی، امرمطلق، سازواری
صفورا چگینی مجید ملا یوسفی
رویکردهای اخلاقی مختلفی درجهان اسلام مطرح شده است که اخلاق عرفانی از مهمترین آنهاست. این رویکرد اخلاقی منبعث از اخلاق دینی به ویژه قرآن است . در حوزه اخلاق سه نوع رابطه برای انسان تعریف شده است، رابطه انسان با خودش، رابطه انسان با خدا و رابطه انسان با جهان که اخلاق عرفانی به طور خاص به رابطه ی انسان با خدا تکیه دارد. عرفا با درنظرگرفتن رابطه انسان با خدا براین باورند که نفس دارای ساحت های متعدد طولی است وهدف اخلاق عرفانی شکوفایی و فعلیت بخشی به تمام این ساحت های نفسانی است ، زیرا انسان تنها با گذر از این عوالم نفسانی است که به کمال حقیقی نایل می گردد.این نوشتار درصدد آن است که اخلاق عرفانی را در نظام فکری غزالی و امام خمینی (ره) بررسی کند. روش این پژوهش انتخاب محورهایی است که بتوان براساس آن ها اولا تصویری روشن از اخلاق عرفانی در غزالی و امام خمینی ترسیم کرد ، ثانیا به کمک این محورها به مقایسه این دو نظام فکری– که هدف اصلی این رساله است – پرداخت. برای تحقق این امر شش محور انتخاب شده که عبارتند از: جایگاه نفس در عرفان ، تاثیرپذیری از شریعت ، تاکید بر روش شهودی در کسب معرفت عرفانی، جایگاه تهذیب نفس در عرفان ، تبیین فضایل و رذایل و اقسام آنها، بررسی عرفان فردی و اجتماعی و رابطه متقابل آنها با هم . نتایج این پژوهش بیانگرآن است که وجوه اشتراک واختلاف بسیاری میان این دو دیدگاه وجود دارد . اخلاق عرفانی درهر دو بر پایه منابع دینی پی ریزی شده است .غزالی در آثارش توجه ویژه ای به اخلاق فلسفی داشته اما ار آنجا که در اواخر عمرش درمی یابد که تنها راه سعاد تمندی بشر عرفان است ، در مهمترین اثر خود کتاب احیاء العلوم به تفصیل به اخلاق عرفانی پرداخته است. امام (ره)نیز در آثارش گذری بر اخلاق فلسفی داشته است اما رویکرد اخلاقی امام به طورخاص ناظر به اخلاقی دینی است . همچنین به نظر می آید غزالی در اخلاق عرفانی تا حد زیادی به جنبه های نظری اخلاق توجه داشته است در حالی که امام (ره) تاکید ویژه ای بر جنبه های عملی اخلاق دارد . کلیدواژه اخلاق اسلامی ، اخلاق عرفانی ، غزالی ، امام خمینی، فضایل اخلاقی .
محمد کلانتری رضا رسولی شربیانی
حکومت کوتاه مدت امام علی (ع ) برنامه هائی بزرگ را فرا روی آدمیان قرار داده است که بواسطه آن می توان نیاز بشری را حتی در امور دنیوی البته در سایه آموزه های بلند و حیانی و دینی گره گشائی کرد . لذا بر همه کسانی که خود را پیرو آن ابر مرد الهی بعد از نبی مکرم اسلام (ص) می دانند ، لازم است تا ابعاد مختلف این آموزه ها را به چالش کشیده و در آن غور کنند تا بتوانند شهد گوارائی را از آن تعالیم و سیره حکومتی اخذ کرده و در کام تشنه همه انسانها در تمامی عصرها بریزند. برا این سیاق تلاش می کنیم تا دوران حکومت امام علی (ع) را از قبل از تصدی حکومت و بعد از آن گزارش نموده و با کنکاش به سئوالاتی که بدنبال آن خواهیم بود پاسخگو باشیم. مسائل مورد نظر این گزارش بدین نحو دنبال می شود که اولاً نحوه شکل گیری حکومت و انتخاب حاکم از دیدگاه امام (ع) چگونه بوده است ؟ ثانیاً : کارگزاران حکومت دینی باید همواره نسبت به چه مسائل اخلاقی تذکر داده شود، ثالثاً نحوه تأثیر پذیری و بالندگی جامعه از اخلاق حاکمان چگونه خواهد بود و بالاخره الگوئی را که از سیره آن امام مظلوم (ع) می توان ترسیم کرد کدام است
مهدی هداوندی ناصر محمدی
رویکردعلامه طباطبایی(ره) و یاسپرس به انسان و تاثیر آن بر اخلاق عنوان پایان نامه ای است که پیش روی دارید . از نظر علامه حقیقت انسان روح است و روح مخلوقی از مخلوقات خداوند است و حقیقت واحدی است که دارای مراتب و درجات مختلف است. با توجه به شان ومنزلت و جایگاه انسان ، او برای دستیابی به حیات طیب و معقول ، لازم است به فضایل و ارزش های اخلاقی روی آورد و بی شک ، اخلاق انسانی هم باید از خاستگاه و جایگاه والایی برخوردار باشد . برای رسیدن به این هدف علاوه بر عقل نیازمند طریق دیگری غیر از طریق تفکر و تعقل برای تعلیم راه حق و طریق کمال و سعادت است و آن طریق وحی است که خود نوعی تکلیم الهی است، و خدای تعالی با بشر - البته به وسیله فردی که در حقیقت نماینده بشر است - سخن میگوید، و دستوراتی عملی و اعتقادی به او میآموزد که به کار بستن آن دستورات وی را در زندگی دنیوی و اخرویش رستگار کند. درخصوص معیار ارزش گذاری افعال اخلاقی علامه علاوه بر اعتقاد به آزادی و اختیار و آگاهانه بودن عمل به عنصر ایمان در ارزیابی افعال اخلاقی تاکید بسیار دارد . مهمترین عنصری که بدون التفات به آن نگاه به تفسیر انسان یاسپرس را بی معنا می کند اومانیسم و شرایط انسان مدرن امروزی است . بررسی نظرات یاسپرس نشان می دهد که آنچه در فلسفه یاسپرس کاملا مشهود است این است که آزادی مبنای عمل اخلاقی است .هیچ کس نمی تواند به او بگوید که چه چیز را باید ارزش دانست و چه چیز را نباید ، و بنابراین ، این را هم نمی تواند بگوید که چه باید کرد وچه نیاید کرد . ما چه بخواهیم و چه نخواهیم ، خودمان ارزش ها را به چیزها نسبت می دهیم .فلسفه یاسپرس فلسفه ای است که نهایتا به متافیزیک منتهی می شود . البته ورود به این ساحت ، حالتی نیست که با عقل واستدلال بتوان به آن نایل شد در واقع یک حالت شهودی است . یاسپرس کاری را که ادیان از طریق عبادت و نیایش انجام می دهند را بوسیله روش فلسفی با تعمق درون انجام می دهد . او معتقد است این کار باید در طی لحظاتی صورت گیرد که به امور دنیوی مشغول نباشیم و مراقب نیز باشیم تا از تفکر تهی نگردیم . این مراقبه آنگاه تحقق می پذیرد که منشاء وجود خود را لمس کنیم ، خواه درآغاز روز باشد و یا در پایان آن و خواه در ساعاتی از روز که فراغت حاصل می شود . یاسپرس بیان می کند که فرق بین تفکر فلسفی با تفکر دینی در این است که تفکر فلسفی هیچ موضوعی و یا جایگاه مقدس و صورت ثابت و مشخصی ندارد . نظمی هم که به آن می دهیم هیچ گاه قاعده تلقی نمی شود ، بلکه همواره امکانی آزاد باقی می ماند . هم چنین تفکر فلسفی نیازی به عبادتگاه خاص ندارد و فقط تنهایی را طلب می کند.
طیبه اکبرنیا رضا رسولی شربیانی
باتوجه به مباحث اخلاقی و حقوق حیوانات در دنیای معاصر و ضرورت تبیین مبانی فلسفی و کلامی آن یکی از مسایل مطرح در کلام جدید داشتن نفس و روح و به تبع آن جاودانگی حیوانات به خصوص از منظر فلسفی و کلامی است. نزد متکلمین تحت تاثیر آیات قرآن کریم اکثر اشاعره و معتزلیان مانند ابوهاشم جبایی فخررازی، غزالی و در مورد حشر حیوانات دیدگاه های متفاوتی را مطرح کرده اند و اغلب معتزلیان و امامیه اصل حشر را پذیرفته اند و معتقدند حیوانات به تبع حشر و جاودانگی، دارای اخلاق هستند. مثل ظلم کردن یا مورد ظلم واقع شدن، محبت، قساوت و حتی بعضی ها نسبت به وجود اراده و اختیار در حیوانات مباحثی را مطرح کرده اند ولی غزالی معتقد است که حیوانات نه دارای اخلاق هستند ونه اختیار دارند و دلیل قابل قبولی بر حشر آنها به معنای حساب و کتاب و قیامت وجود ندارد. ابوالحسن اشعری نیز دیدگاهی به همین مضمون دارد اما در نزد امامیه و حتی حکمای شیعه مانند ملاصدرا حشر به معنای بازگشت نفوس در ابدان در رستاخیز برای حیوانات نیز مترتب است .او براساس حرکت جوهری برای همه ی اجزای عالم حتی نفوس حیوانات نیز استکمال قایل است. پر واضع است که با این رویکرد کلامی می توان اولا درمورد هدفمندی زندگی حیوانات ،ثانیا اراده و اختیار آنها و به تبع آن درمورد شعور حیوانات و داشتن احساس نسبت به همدیگر و نسیت به برخی حقایق بحث کرده و پژوهش حاضر در صدد است ضمن تبیین مبانی فلسفی و کلامی نفس در حیوانات به مساله ی خلود و رستاخیز و لوازم آن در زندگی دنیوی یعنی حقوق و اخلاق درباره ی حیوانات از دیدگاه متکلمان مسلمان و غربیان بپردازد.
فرج اله الهیاری پور رضا رسولی شربیانی
قاعده ی الواحد به عنوان یکی از مهم ترین قواعد فلسفی در فلسفه ی اسلامی همواره مورد توجه و بحث بوده و از موارد اختلافی میان فلاسفه و متکلمین است . زیرا از طرفی می تواند بسیاری از مسائل کلامی به ویژه ، آفرینش جهان کثیر از خالق واحد و بسیط را تبیین کند و از طرف دیگر به وحدت ذات واجب تعالی و بساطت وجودی او تأکید ورزد . در تقریر مشایی از قاعده ی الواحد ، از عقول عشره و افلاک تسعه استفاده می گردد ، ولی اشکالات متکلمین بر آن تقریر جایگاه آن را نقض می کند ، به طوری که تقریر مشایی به ایرادات وارده پاسخ محکم ندارد . در حالی که با عنایت به تقریری که از ملاصدرا ارائه شده ، این قاعده معقول تر و مقبول تر می گردد ، برای اتقان نظریه ی ملاصدرا در باب قاعده ی الواحد از اصول و مبانی فلسفه ی او به ویژه ، اصالت وجود ، وحدت تشکیکی وجود ، نظریه ی وحدت در عین کثرت ، و کثرت در عین وحدت و فاعلیت بالتجلی استفاده کرده ایم ، و با تبیین این اصول ، مبانی قابل قبولی برای این قاعده مطرح می شود . به نحوی که هم شبهات متکلمین بر آن وارد نمی شود و هم می توان خالقیت الهی ، علم الهی ، نظام احسن ، توکل ، دعا و معجزات را به عنوان مسائل مهم کلامی تبیین عقلانی کرد . زیرا بر اساس ، اصالت وجود نیازی به واسطه هایی مانند عقول و افلاک نیست و وجود خالق و مخلوق در عین وحدت در وجود ، کثرت در مراتب دارند و رابطه ی معلول با علت ، رابطه ی وجود رابط با مستقل است .
ملکه غفاری مولان رضا رسولی شربیانی
چکیده: اندیشه های اخلاقی سعدی بر اساس فلسفه رئالیستی (واقع گرایی) در کتاب گلستان بنیان نهاده شده است. و در مقابل، دنیای آرمانی وی در اثر دیگرش بوستان جلوه گر است. درگلستان، سعدی هم از فضایل عالی بشری سخن گفته و هم از اغراض و تمایلات پست و فرومایه سخن به میان آورده است. این پژوهش بر آن است تا ضمن اثبات مبانی فلسفی و مکتب اخلاقی سعدی بر پایه مکتب فلسفی واقع گرایی، به اصول تربیتی و اخلاقی سعدی که بر یکتا پرستی، تواضع، عفت، نفس کشی، آزادگی ٍ، علو اندیشه، ظلم ستیزی و حکمت عملی استوار است بپردازد. از آنجا که اخلاق سعدی و روش او مبتنی بر انسانیت، فطرت و کرامت نفس است، قابل طرح در جهان معاصر است.
نرگس حسینی ----- ------
چکیده موضوع "اتانازی"(euthanasia) یا "پایان دادن آسان به زندگی بیماران درحال مرگ" از بحث برانگیزترین موضوع های اخلاق پزشکی است. مطرح شدن این موضوع طی چند دهه ی اخیر ناشی از پیشرفت های پزشکی و تلاش هدفمند جنبش های اجتماعی مرتبط با آن است که باعث طرح ضرورت بازگشت به سوی فلسفه و مسائل اخلاق پزشکی، در دنیای جدید شده است. متاسفانه در آثار مکتوب فارسی، اتانازی مسبوق به سابقه ای نه چندان دور است، به طوری که در چند سال اخیر، تنها یک کتاب غنی و چند مقاله به زبان پارسی دراین باب در دسترس بوده است که دست آویز محکمی برای شکل دادن و پرداختن به موضوع پژوهش بوده است از این روی رساله از نظر منبع و محتوا در مضیغه و تنگنا بوده است. مسئله ی زیستن ومرگ دراین جهان، یکی ازجنبه های اصلی فلسفه ی اخلاق و اخلاق پزشکی است و ازجمله پدیده هایی که اخلاق پزشکی دنیای جدید با آن رو به رواست، مسئله ی "اتانازی" یا "به مرگی" است. بنابراین "اتانازی" یکی ازمباحث بسیارتامل برانگیزاخلاق زیستی است که ازدیربازموضوع مباحث داغ فلسفی-دینی وحقوقی-اخلاقی بوده است. درحال حاضراین مساله مطرح است که آیا پزشک این حق را دارد که بیماران غیرقابل درمان را با درخواست آن ها یا بدون درخواست آن ها به علت رهایی ازدرد و رنج از زندگی ساقط کند. اتانازی انواعی دارد که از حیث اخلاقی، حقوقی و قانونی از یکدیگر متفاوت اند. تمایز دو نوع عمده آن، یعنی اتانازی فعال و منفعل، این است که در نوع اول، بیمارغیرقابل درمان و با رنج زیاد را بدون امید به بهبودی می کشیم، اما دردومی، می گذاریم که بمیرد. موافقان چنین عملی را اخلاقی دانسته و در توجیه نظرخود به دلایلی همچون خود مختاری انسان، کیفیت زندگی و...استناد می کنند. اما مخالفان دامنه گسترده ای از استدلال های اخلاقی و دینی تا نگرانی های کاربردی را مطرح می کنند. و معتقدند پذیرش آن ما را درسراشیبی سقوط اخلاقی قرار می دهد. از منظر اخلاقی عمل اتانازی مرگ شیرین یا آسان تعبیر شده و ازمنظر حقوقی قتل ترحم آمیز تعبیرمی شود، این رساله سعی دارد به بیان ماهیت اخلاقی و حقوقی اتانازی و نقد وتحلیل نگرش های مختلف اخلاقی و حقوقی این مسالــه ی مناقشه برانگیز بپردازد. رهیافت اصلی تحقیق حاضر، رهیافتی فلسفی-الهیاتی، تئوریک و ناظر به مقام نظر است و سعی شده است از منابع معتبر به ویژه کتب فلسفه اخلاق و دیدگاه های متخصصان اخلاق زیستی و آثار مرتبط با این موضوع استفاده شود. واژگان کلیدی پارسی: اتانازی، اخلاق پزشکی، به مرگی، قتل ترحم انگیز، حیات، مرگ vocabulary latins kay: euthanasia ، medical ethics, mercykilling ،good death, life، death
حمیده رجبی حسن سرایی رضا رسولی شربیانی
انسان از جمله موجودات شگفت انگیز عالم هستی است که دارای جنبه های مختلفی می باشد و با توجه به هر جنبه ای ، موضوع علوم بشری قرار می گیرد. محور و اساس مسائل اسلام نیز انسان می باشد. از آنجا که خدای متعال ما را به نیروی عقل و اندیشه مجهز ساخته است، باید در نظام آفرینش تأمّل و تدبّر کنیم تا به قدر توان به حکمت خداوند پی ببریم. هدف از پژوهش حاضر، بررسی مبانی انسان شناسی و تاثیر مناسک اجتماعی بر تربیت انسان ها می باشد و به دنبال این امر هستیم تا نشان دهیم که اسلام انسان را چگونه موجودی می داند و ابعاد وجودی و نیازهایش را چگونه مطرح می کند.عبادات (به ویژه حج )چه آثار اخلاقی برفرد و جامعه دارد. یافته ها نشان داده است که حج و مناسک آن می تواند از طریق تهذیب نفس و تقویت اراده و ایجاد تعادل و توازن در ارضای نیازها و تمایلات ، زمینه ی مناسبی برای صعود و سیر و سلوک معنوی انسان فراهم کند به گونه ای که حج گزار بسیاری از رذایل اخلاقی را ترک کرده و با الگوگیری از پیشوایان دین به تقویت خویشتن داری و کنترل درونی خود دست یابد و موجبات رشد معنوی خود و جامعه را فراهم آورد. در نتیجه انسان در اسلام دارای جایگاهی بس رفیع یعنی مقام خلیفه الهی است به طوری که اگر از استعداد های خود درست استفاده کند و تمامی ظرفیتهایی که خداوند در خلقت او به ودیعه نهاده است ظهور و عینیت یابد ، آنگاه به کمال و سعادت واقعی خود که همان قرب الهی است دست می یابد و عبادت حج و مناسک آن یکی از برنامه هایی است که به جهت جامع بودن می تواند در این سیر و سلوک باطنی ومعنوی انسان را به جایگاه واقعی خویش برساند و بر تربیت انسان ها تاثیر معنی داری بگذارد.
نرگس حسینی حمیدرضا ضیائی
موضوع "اتانازی"(euthanasia) یا "پایان دادن آسان به زندگی بیماران درحال مرگ" از بحث برانگیزترین موضوع های اخلاق پزشکی است. مطرح شدن این موضوع طی چند دهه ی اخیر ناشی از پیشرفت های پزشکی و تلاش هدفمند جنبش های اجتماعی مرتبط با آن است که باعث طرح ضرورت بازگشت به سوی فلسفه و مسائل اخلاق پزشکی، در دنیای جدید شده است. متاسفانه در آثار مکتوب فارسی، اتانازی مسبوق به سابقه ای نه چندان دور است، به طوری که در چند سال اخیر، تنها یک کتاب غنی و چند مقاله به زبان پارسی دراین باب در دسترس بوده است که دست آویز محکمی برای شکل دادن و پرداختن به موضوع پژوهش بوده است از این روی رساله از نظر منبع و محتوا در مضیغه و تنگنا بوده است. مسئله ی زیستن ومرگ دراین جهان، یکی ازجنبه های اصلی فلسفه ی اخلاق و اخلاق پزشکی است و ازجمله پدیده هایی که اخلاق پزشکی دنیای جدید با آن رو به رواست، مسئله ی "اتانازی" یا "به مرگی" است. بنابراین "اتانازی" یکی ازمباحث بسیارتامل برانگیزاخلاق زیستی است که ازدیربازموضوع مباحث داغ فلسفی-دینی وحقوقی-اخلاقی بوده است. درحال حاضراین مساله مطرح است که آیا پزشک این حق را دارد که بیماران غیرقابل درمان را با درخواست آن ها یا بدون درخواست آن ها به علت رهایی ازدرد و رنج از زندگی ساقط کند. در این خصوص دیدگا ه های متفاوتی مطرح گردیده است. اتانازی انواعی دارد که از حیث اخلاقی، حقوقی و قانونی از یکدیگر متفاوت اند. تمایز دو نوع عمده آن، یعنی اتانازی فعال و منفعل، این است که در نوع اول، بیمارغیرقابل درمان و با رنج زیاد را بدون امید به بهبودی می کشیم، اما دردومی، می گذاریم که بمیرد. موافقان چنین عملی را اخلاقی دانسته و در توجیه نظرخود به دلایلی همچون خود مختاری انسان، کیفیت زندگی و...استناد می کنند. اما مخالفان دامنه گسترده ای از استدلال های اخلاقی و دینی تا نگرانی های کاربردی را مطرح می کنند. و معتقدند پذیرش آن ما را درسراشیبی سقوط اخلاقی قرار می دهد. از منظر اخلاقی عمل اتانازی مرگ شیرین یا آسان تعبیر شده و ازمنظر حقوقی قتل ترحم آمیز تعبیرمی شود، عالمان مذهبی اتانازی را مخالف آموزه های دینی می دانند، زیرا مطابق نظر آن ها مرگ و زندگی در حیطه ی اختیار و قدرت خداوند است. این رساله سعی دارد به بیان ماهیت اخلاقی و حقوقی اتانازی و نقد وتحلیل نگرش های مختلف اخلاقی و حقوقی این مسالــه ی مناقشه برانگیز بپردازد. رهیافت اصلی تحقیق حاضر، رهیافتی فلسفی-الهیاتی، تئوریک و ناظر به مقام نظر است و سعی شده است از منابع معتبر به ویژه کتب فلسفه اخلاق و دیدگاه های متخصصان اخلاق زیستی و آثار مرتبط با این موضوع استفاده شود.
مژگان نقشبندی رضا رسولی شربیانی
عبـدالرحـمن ابن احمد ابن ملامحمد زنگنی متـخلص به خالص ( 1275-1212ه ق) یـکی از عارفان و علماء عاملِ نام آورِ زمان خویش است. وی دارای شهوداتِ عرفانی بوده که در شرح و بیان حالات خود، همچون اغلب عرفا دچار مشکلات زبان و عدم کفایت کلمات شده است. او تحت تأثیر از مـولوی، وحدت شهود را به زبان شاعرانه بیان کرده است. زیرا زبان شـعر، زبان هـنری اسـت و با وحدتِ ساختاری که در درونِ خود دارد جایی برای دو گویی وتضاد، باقی نمی گذارد . اشعارِ عبدالرحمن خالص در کتابی تحت عنوان « جذبه ی عشق » چاپ شده است که بخشی از آن مجموعه ای با نام « المعارف »، شرحی بر ابیات هجده گانه ی ابتدای مثنوی مولوی است. با نگاهی به محتوای این کتاب می توان به روش وی در سلوک اخلاق عرفانی پی برد. هدف این پـژوهش آن است تا وحدت شهود را در دیدگاه عـبدالرحمن خالص بـررسی کند و میزان تأثیرپذیری عبدالرحمن خالص از مـولوی در اخلاق عرفانی را بشـکافد. به بیـان تفاوتِ اخلاق عرفانی با سایر مسـلکهای اخلاقی پرداخته و بر جایـگاه اخلاق عرفانی در مکارم اخـلاق و در اسلام بـپردازد. این پژوهش در پنج فصل و به قرار زیر ارایه شده است : فـصل اول «کلـیات» است. شامل مقدمه، تعریف موضوع، سؤالها وفرضیه های تحقیق، همراه با بیان هدف و ضرورت تحقیق، سابقه ی تحقیق و شرح روش_و_دشواری های کار تحقیق است. فـصل دوم با عنوان « نگاهی بر سیر شکل گیری اخـلاق»، در طی دو بخش به بیان پیشینه ی تاریخی اخلاقیات، خلق عظیم پیامبر خاتم و بیان هدف مکارم اخلاق پرداخته شده است. فـصل سوم با عنوان «انـواع نـظامهای اخـلاقی در اسـلام» شامل پنج بخش، به بررسی نظام های اخلاقی نقلی، فلسفی، عرفانی_و_تلفیقی پرداخته و به شیوه ی آموزشی مخاطبان هریک از این نظام ها اشاره می کند و در نهایت به بررسی نظام اخلاق تلفیقی ارایه شده در مثنوی مولوی پرداخته است. فـصل چهارم با عنوان «مقارنه ی عبدالرحمن خالص و مولوی» در طی دو بخش بتفصیل به مقایسه، مقارنه و بیان وجوه تأثیر پذیری عبدالرحمن خالص از مولوی، می پردازد. فصل پنجم شامل نتیجه گیری، بیان نظرات و ارایه پیشنهادات است.
کبری عبدالهی رضا رسولی شربیانی
با نگاهی به تاریخ جهان به این حقیقت پی خواهیم برد که انسان برای وصول به رستگاری، رفاه و فرجام نیک با شتاب فراوان تلاش کرده، تا جایی که پیشرفت معرفت و دانش بشری، فلسفه ها، مکتب ها و ایسم های گوناگونی را در همین راستا پیش روی بشریت قرار داده است. اومانیسم یکی از رویکردهایی است که مدعی نجات انسان است. انسان گرایی به طور کلی و بدون تصریح کافی، جریان فکری است که در آن به تاکید بر ارزش های خاص انسانی در برابر ارزش های مادی، اقتصادی، فنی و یا ارزش های دینی و فوق مادی پرداخته می شود. انسان گرایی، از دیدگاهی دیگر، اعتقاد به رستگاری انسان تنها از طریق کاربرد نیروی انسانی است. به طور قطع به همان اندازه که طرز تفکر راجع به انسان و سرنوشت او تنوع می یابد همان قدر نیز انسان گرایی، صوری گوناگون می یابد.برخی از مواضع اومانیسم خالص را می توان چنین خلاصه کرد:1-انکار خدا؛ 2-اصالت انسان؛ 3-آزادی مطلق؛ 4-ذهن و خرد انسان، خاستگاه معرفت است نه تجلی گاه معرفت؛ 5-انسان میزان و معیار همه چیز است؛ 6-اصالت لذت و نفی هرگونه ریاضت جسمانی. در مقابل، دین اسلام، دین کامل است. دین در نزد خداوند تعالی، اسلام است و اسلام تمام شئون و نیازهای واقعی مربوط به انسان را ملاحظه و براساس آن، شرافت انسانی را رعایت کرده است. این دین برتر و تنها آیین ناب، انسان را خلیفه خدا در روی زمین می داند.بالاخره «انسان موجودی است برگزیده از طرف خداوند، خلیفه و جانشین او در زمین، نیمه ملکوتی و نیمه مادی دارای فطرتی خدا آشنا، آزاد مستقل، امانت دار خدا و مسئول خویشتن و جهان مسلط بر زمین و آسمان، ملهم به خیر و شر وجودش از ضعف و ناتوانی آغاز می شود، و به سوی قدرت و کمال سیر می کند و بالا می رود. اما جز در بارگاه الهی و جز با یاد او آرام نمی گیرد.» لذا اسلام برای انسان ارزش والایی قایل است و هیچ تضادی بین اصالت اسلام و اصالت انسان از دیدگاه اسلام وجود ندارد.
سید احمد ثمره هاشمی محمد صادق زاهدی
پیشرفت علوم تجربی بعد از پیدایش نهضت علمی در غرب موجب به وجود آمدن چالشهای جدی میان علم و دین شده و از آن زمان دیدگاههای متفاوتی دربار? نسبت میان علم و دین ارایه گردیده است. علاوه بر دیدگاه تعارض که علم و دین را دو امر ناسازگار و متعارض می انگارد، دیدگاههای دیگری نیز برای تبیین این رابطه ارایه شده است که از جمله می توان به دیدگاه تمایز ، دیدگاه مکملیت و دیدگاه مشابهت اشاره کرد. تلاش مرتضی مطهری و مهدی بازرگان به عنوان دو اندیشمند مسلمان نشان دادن عدم تعارض میان علم و دین بوده است. مطهری به عنوان عالم علوم اسلامی نگاهی فلسفی به مسئله دارد و در پی حل تعارضات ادعا شده با تحلیل پیش فرضهای فلسفی مسائل است. او معتقد است علم و دین با یکدیگر تعارضی ندارند و پنداشت ناسازگاری به سبب برداشتهای نادرست از مسائل علمی پدید آمده است. او علم و دین را مکمل یکدیگر و انسان را نیازمند هر دو می داند. بازرگان اما دانش آموخته علوم تجربی است و سعی دارد با روش علوم تجربی اعتقادات و آموزه های دینی را توجیه علمی کرده و آنها را مطابق دستاوردهای علمی نشان دهد. بازرگان نیز علم و دین را متعارض نمی داند و در تلاش است علم و دین را مشابه یکدیگر نشان دهد. دیدگاه بازرگان دربار? رابطه علم و دین در اواخر عمرش تغییر کرده و به دیدگاه تمایز گرایش پیدا کرده است.
سحر کریم پور بختیاری رضا رسولی شربیانی
براساس روان شناسی رشد، قوای ادراکی از سنّ دو سالگی فعّال می شود و کودک هم زمان با یادگیری مفاهیم زبان، قواعد سخن گفتن و فکر کردن را نیز به کار می برد. امّا این قواعد، برخلاف مفاهیم، آموختنی نیست بلکه در ذهن قابلیت هایی وجود دارد که به مرور زمان با رشد سنّ شناختی بالفعل می شود. قواعد تفکّر و منطق از جمله قواعد شهودی ذهن است که در اثر به کارگیری، رشد بیشتری می یابند. لذا علم منطق، بازشناسی و تعلیم این قواعد شهودی را برای همه ی دانش آموزان و دانشجوبان برعهده دارد و باید از سنین دبستان و راهنمایی به آموزش قواعد کاربردی مانند قیاس استثنایی و برهان خلف پرداخت و در سنین دبیرستان باید قواعد صوری منطق مانند قیاس های اقترانی شرطی و حملی، همچنین قضایا و احکام قضایا و مغالطه ها تعلیم داده شود و در مقطع دانشگاه آن هم در رشته های خاصّی مثل فلسفه و علوم مرتبط، به طرح مباحث معنایی مانند منطق تعریف، بحث برهان، موّاد قیاس و امثال آن پرداخت. بنابراین در این پایان نامه پیشنهاد شده است که آموزش مباحث منطق به ترتیب کاربردی، صوری و معنایی انجام گیرد.
زهرا پیروزنیا رضا رسولی شربیانی
برای دستیابی به عدالت اجتماعی در کنار هم قرار گرفتن تمامی عوامل عدالت که شامل: تقوی،حاکم و کارگزاران عادل و هم چنین مردم عدالت خواه است ،ضروری به نظر می رسد. از مهم ترینِ این عوامل،وجود حاکمان و کارگزارانی عادل است که از فضایل اخلاق فردی و مدیریتی بهره مند باشند. از آنجا که حاکمان و کارگزاران پیشتازان جامعه هستند، اجرای عدالت باید از طرف خود آنان شروع شود.بنابراین با توجه به اصول مبنایی عدالت اجتماعی که شامل: فطرت ،توحید ،عقل ،کرامت ،آزادی و برابری ،تناسب حق و تکلیف و تسهیل کمال گرایی می باشد، حاکم و کارگزار موظف است در اخلاق فردی و مدیریتی به عدالت رفتار کند؛ به عنوان مثال، طبق اصل توحید، آزادی ، برابری و کرامت انسانی حاکم (در بخش اخلاق مدیریتی) موظف به برخورد مناسب با مخالفان ، انتقاد پذیری و نگرش فرا قومی و فرا مذهبی به آحاد جامعه است و طبق اصل فطرت،توحید ،عقل ،کرامت انسانی و شناخت (در بخش اخلاق فردی) موظف به خودسازی و رسیدن به عدالت فردی(اعتدال قوای عاقله، شهویه، غضبیه) می باشد . اکنون یکی از مهم ترین عوامل عدالت در دست است پس آن چه محل تأمل است ،تأثیر این عامل در شکل گیری عامل دیگر تحقق عدالت ،یعنی مردم عدالت خواه است . طبق دیدگاه امام علی (ع)، انسان موجودی اجتماعی است که دارای خصوصیت تأثیر پذیری و الگو برداری است و از طرفی حاکم به عنوان الگو به طور مستقیم و غیر مستقیم ، با رفتار و عملکرد خود در اخلاق فردی و اجتماعی شهروندان تأثیر می گذارد. بنابراین کارگزار عادل با تأثیر گذاری در جامعه و شهروندان می تواند موجب اتصال میان جامعه مدیریتی و شهروندان و همین طور باعث افزایش سطح بینش مردم از حقیقت و عدالت و آگاهی آنان از پیوستگی همه طبقات اجتماع شده و در نهایت منجر به افزایش فرهنگ عدل پذیری در جامعه شود و این تأثیرات که از ناحیه ی اخلاق فردی و مدیریتی حاکم وکارگزار بر شهروندان مترتب می شود ،دیگر عامل تحقق عدالت ،یعنی مردم عدالت خواه را مهیا می سازد . در چنین جامعه ای که عوامل تحقق عدالت کنار هم قرار گرفته اند، جامعه آماده ی بروز نشانه های عدالت محوری در ابعاد گوناگون می شود ،نشانه هایی همچون: مودت و همدلی ، آرامش و امنیت، احساس نیکی به هم، آبادی و برکت، پایداری اجتماع و دولت
سعید اسمعیلی محمد علی عباسیان چالش دری
الف: موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف): در این رساله ضمن بررسی اجمالی اندیشه های امانوئل لویناس به خوانش مقاله ی طولانی «خشونت و متافیزیک» نوشته ی ژاک دریدا می پردازیم، که نگاهی ژرف تر به استلزامات تفکر بدیع لویناس درباب امر اخلاقی را میسر می کند. نقد دریدا بر فلسفه ی اخلاق لویناس که ناظر بر جنبه های ناپیدا و لوازم و نتایج ناخواسته ی فلسفه ی اوست، گامی موثر در پیشبرد پروسه ی لویناس و تنقیح آن است. لویناس در حکمی غریب اعلام می دارد اخلاق فلسفه ی اولی است و نه هستی شناسی. او همچون بسیاری از فیلسوفان پس از نیچه، در پی گریز از محدودیت های سوژه گرایی در تفکر غربی ست. لویناس سوژه گرایی را بنیان جنگ با دیگری می داند و در این میان بر هایدگر خرده می گیرد که هستی شناسی ابزارِ مناسبی برای غلبه بر متافیزیک غربی، که اساسش بر سوژه محوری و خودگرایی ست، نیست. لویناس با تکیه بر اخلاق می کوشد تا بر این متافیزیک که همه چیز را در قیاس با «خود» و بر اساس تمامیتِ هویتِ «من» درک می کند فائق آید. دریدا به واسازی نظریات اخلاقی لویناس می پردازد، او برآن است که «بیرون» همان «درون» است و اساساً هیچ جایی در بیرون برای تفکر وجود ندارد، در واقع نمی توان قائل به یک «بیرون» برای سنت اروپایی شد چرا که در نهایت هر اندیشه ی متعارض با آن در دام استعاره پردازی های آن می افتد و به حیطه ی متافیزیکِ آن درمی غلتد. لویناس در پیِ رهایی از سلطه سنت یونانیِ «امرهمان» و «فرد» است، اما تفکر خود او نیز سرانجام خود را یک متافیزیک تعریف می کند که البته مفهومی یونانی است. ب: روش تحقیق مطالعه ی آثار اصلی و مهم دریدا و لویناس، برای درک کلیت نظری و فلسفه ورزی این دو فیلسوف. ترجمه مقالات و شرح های انگلیسی درمورد مقاله ی خشونت و متافیزیک. رجوع به متون متفکرانی که دریدا در مقاله ی خود مورد مداقه قرار می دهد، به ویژه آثار افلاطون، هایدگر و هوسرل، مطالعه ی آثار نیچه، کریچلی، رورتی، بدیو و غیره برای دست یافتن به فهمی بهتر از نظریات دریدا، سعی در تبیین و تحلیل موضوع مورد بحث و توجه به ارتباطات و پیوستگی موضوعات مطرح شده در این آثار. ج: نتیجه گیری و پیشنهادها: باید پیش از اظهار نظر درباره ی متفکران غربی از جمله دریدا، و فهم کلی آنها با قرار دادن شان زیر چارچوبی کلی همچون پست مدرنیست یا پساساختارگرا، آثارشان را با دقت و سخت کوشی خواند. خواندن خلاقانه تنها راه برای فلسفه ورزی است. ما نیز در جامعه ی خود و در دانشکده های فلسفه به جای انتخاب های جهت مند باید خواندن خلاقانه و صبورانه را اشاعه دهیم. تفکری پیش از خواندن وجود ندارد که بخواهیم از تفکرِ خودمان یا تفکرِ آن ها سخن بگوییم. مطالعه ی آثار دریدا ما را با نمونه ای از این خوانش خلاقانه آشنا می کند که از مرزهای تفکرِ آگاهانه و موجود فراروی می کند، و تفکر چیست جز همین فراروی؟
ماه منیر گرجی زاده رضا رسولی شربیانی
تروریسم بی شک یکی از مسائل و مشکلات مهم جامعه کنونی است. بررسی تاریخ ملل گواه این ادعاست که بهره برداری از جو رعب و وحشت ناشی از ترور همواره جزئی از سازوکارهای انسانی و نسبتاً موثر بشر در ادوار گذشته بوده است. تروریسم از پدیده هایی است که امروزه از سوی دولت ها، جریان های سیاسی، رسانه ها، پژوهشگران حوزه سیاست، فقه وحقوق، به گونه اساسی مورد توجه واقع شده است. سازمانهای بین المللی و دولتها با توجه با اهدافی که دارند هنوز نتوانسته اند به تعریفی جامع و قوانین واحدی از این واژه ارائه دهند.از سوی دیگر، بسیاری از تحریف ها و نسبت های ناروا به اسلام و مسلمانان نیز به این پدیده مربوط است. از این رو مذهب شیعه نیز از این قاعده مستثنی نیست. در این نوشتار، ابتدا تروریسم را تعریف کرده و به معنا شناسی واژه تروریسم در فرهنگ نامه های علوم سیاسی و بازخوانی مفاهیم مشابه آن مانند: فتک، اغتیال وارهاب در ادبیات قدیم و جدید و تمایز این مفاهیم از یکدیگر همچنین جایگاه جنگ و جهاد و فرهنگ شهادت به عنوان یکی از اصول اخلاقی شیعه پرداخته خواهد شد و آنگاه به بحث اخلاق بویژه اخلاق شیعه نگاهی کوتاه خواهیم داشت. در بخش بررسی اخلاق شیعه ضمن تبیین موضوع و تفکیک انواع ترور به بررسی نگاه شیعه به تروریسم و انتحارو تفاوت آن با دفاع مشروع و عملیات شهادت طلبانه و فرهنگ ایثار شهادت اشاره شده است.
بتول صنعتی قاسمعلی کوچنانی
چکیده ندارد.
محمدحسن عارف نیا مهدی زمانی
چکیده ندارد.