نام پژوهشگر: علی ارشد ریاحی
ملیحه جمشیدیان قلعه سفیدی علی ارشد ریاحی
این رساله به بررسی میزان تطابق آراء ملاصدرا در سه مساله عقول، حدوث عالم و علیت با مطالب نهج البلاغه پرداخته است. به این منظور کتب فلسفی و تفسیری صدرا، مطالعه و آراء ایشان درباره مسایل فوق، جمع آوری شده است. همچنین با مراجعه به شروح نهج البلاغه، مطالب مرتبط با موضوعات مذکور، استخراج و رساله در سه فصل تنظیم گردیده است: در فصل اول، با بررسی عقول در حکمت صدرا و فرشتگان در نهج البلاغه، معلوم شد که عقول و ملایکه از حیث اوصاف و وظایف بر هم قابل تطبیقند. از حیث تجرد، ملایکه مقرب در صورتی بر عقول، قابل تطبیقند که در مرتبه تجرد تام باشند، اما در صورت تنزل وجودی و تمثل ملایکه در هیأت و صورت عالم مادون خود، بر عقول تطبیق نمی کنند. از حیث کثرت نیز، تعداد ملایکه مانند تعداد عقول، بی شمار و دارای کثرت نوعی و تشکیکی است هر چند در مورد منشأ کثرت فرشتگان، نهج البلاغه ساکت است. از حیث وظایف نیز، عقول و ملایکه، به اذن الهی، مدبران عالم مادون خود می باشند و در افاضه کردن صور موجودات و ابلاغ وحی، ایفا نقش می کنند. در فصل دوم با بررسی، حدوث عالم در حکمت صدرا و نهج البلاغه، روشن شد که جهان مادی، حادث به حدوث زمانی است و این حدوث بادوام و استمرار فیض الهی تنافی ندارد. در فصل سوم با بررسی علیت در حکمت صدرا د نهج البلاغه معلوم شد که ملاک معلولیت، نقصان و فقر وجودی است که از متن وجود و هستی معلول، انتزاع می گردد. این نیاز، دائمی، مستمر و عین ذات معلول است و جمله ی معلولات، شوون و جلوه ذات باری تعالی می باشند.
محسن صابری علی ارشد ریاحی
« تفسیر به رأی » موضوعی است که اولیاء دین ــ بنا بر آنچه از روایات متعدد بر می آید ــ نسبت به آن هشدار داده ، به کسی که این شیوه را در تفسیر قرآن به کار بندد، وعده عذاب الهی داده اند. اگر چه نفس این موضوع بین همه مسلمانان مورد قبول است اما در تبیین آن اختلاف نظر شگفت آوری رخ نموده است، تا آنجا که هر صاحب نظری با بیان گوشه ای از ابعاد آن، دیگران را به ارتکاب تفسیر به رأی متهم کرده است. از این رو، ارائه تعریفی جامع که ضمن روشن ساختن ضعف و قوت هر یک از دیدگاه های اشاره شده ، بتواند راه را برای برداشتهای متناسب با نیازهای حال بشر همچنان باز نگه دارد ، ضروری است. برای این منظور ، ابتدا به مفهوم لغوی و اصطلاحی تفسیر و رأی و واژه های نزدیک به آن دو، پرداخته ، نشان داده شد که این واژه ها از جهت لغت ، بعضاً جای یکدیگر به کار می روند و از جهت اصطلاح ــ با در نظر گرفتن اختلاف آراء در تعریف های ارائه شده ــ حتی ممکن است مصداق واحدی داشته باشند. و همین نگارنده را به این نتیجه رسانید که اخبار ذم تفسیر به رأی، به تفسیر رسمی محدود نمی شود و همه فرآیند های انتقال از ظاهر لفظ به معنا را شامل می شود. پس از بحثهای مقدماتی و قبول اینکه باید در معنای تفسیر توسعه داد، در فصل سوم تعریف و ملاکهای صحت سه فرآیند تفسیر ، تأویل و ترجمه به تفصیل بیان شد. از آنجا که یکی از شبهات رایج در اتهام مفسر به تفسیر به رأی ، وجود پیش دانسته ها و میزان تأثیر آن در برداشت مفسر از قرآن است ، در فصل چهارم این عنوان به بحث گذاشته شد. و در نهایت، در فصل پنجم با دست یابی به یک تعریف جامع از تفسیر به رأی، با نگاهی به دیدگاه قرآن ، روایات معصومان علیهم السلام و آراء اندیشمندان مسلمان در باره تفسیر به رأی، به تحلیل هر کدام از آن فرآیندهای مفهومی پرداخته شده است و نشان داده شد که تفسیر به رأی در دامنه ای بسیار وسیع تر از آنچه مفسران و دانشمندان اسلامی پنداشته اند، احتمال بروز دارد اما همچنان راه برای تفسیرهای جدید و برداشت های نو با رعایت ضابطه صحیح وجود دارد.
حمزه عموشاهی سید مهدی امامی جمعه
قلب معنوی در فلسفه و شناخت شناسی صدرالمتالهین اهمیت بسیاری دارد . او قلب معنوی را حقیقت انسان می داند که این حقیقت همان نفس آدمی است و درحال حرکت و تکامل به سوی نفس ناطقه ودر نهایت نیل به بالاترین مراتب عقل است که با طلب عقلانیات و معارف عقلی به هدف و غایت خود نائل می گردد. از سوی دیگر صدرالمتالهین در معرفت و شناخت اصالت را به علوم عقلی می دهد بدین معنا که ادراک حقیقتی مشکک وذومراتب است ومراحل مختلف ادراک – ازاحساس تا تعقل و از تعقل تا بالاترین مراتب شهود– مراتب مختلف حقیقتی واحد به نام عقل و تعقل را تشکیل می دهند به همین جهت احساس و تخیل را نوعی تعقل ضعیف و وحی را بالاترین مرتبه ی تعقل و بقیه ی علوم را مقدمه ای برای رسیدن به معقولات می داند. او در مورد تعقل و شناخت شناسی عقل دارای دو دیدگاه است که دیدگاه اوّل نظر اکثر فلاسفه است وتعقل را بدست آوردن مفاهیم کلی از راه تجرید که به وسیله ی عقل حصولی که پایین ترین مرتبه ی عقل است می داند . امّا نظر دوم دیدگاه اصلی اوست که شاهراه پیوند فلسفه وعرفان در مکتب متعالیه است . او تعقل را شهود حقایق مثالی و عقلی به وسیله ی مرتبه ی حضوری عقل و این که تعقل درمراتب بالاتر با شهود عرفانی متحد است بیان می کند. در نتیجه عقل را به سوی قلب پنجره هایی است قابل گشودن ومشهودات قلب می توانند پس ازشهود مکشوف عقل واقع شوند و به صورت علوم برهانی وخرد پذیر بیان شوند.
حمیدرضا اسکندری علی ارشد ریاحی
تکامل غایت مطلوبی است که بشر همواره در پی کسب آن بوده است . تحلیل عوامل موثردر تکامل نفس ازدیدگاه ملاصدرا و علامه طباطبایی، مقصود اصلی این پژوهش است و این هدف با مطالعه تطبیقی و تحلیل عقلانی آراءدو حکیم پیرامون مسأله نفس ، تکامل و رابطه آن دو،حاصل گردیده است. ملاصدرا حقیقت جوهری نفس را نوری از سنخ ملکوت و تعاریف حکما برای نفس راتعریف لفظی می داند . از نظر وی تکامل خلوص از عدم است . هر مقوله ای که حرکت درآن راه یابد ، قابل تکامل است؛ نفس درحیات دنیوی در عین تجرد از ماده، به واسطه نوعی اتحاد با قوای جسمانی واجد حیثیت بالقوه و دارای لوازم حرکت تکاملی می گردد اما در عالم مجردات در عین امتناع حرکت مادی ، نفس موضوع صور الهی قرار گرفته، به تکامل خویش ادامه می دهد. علامه نفس را حقیقتی می داند که از آن به «من» تعبیر می شود . وی در بیانی تکامل را خروج از قوه به فعل وتمام حرکات راتکاملی ودر بیانی دیگر تکامل را افزایش فعلیت ها و تنها حرکات طولی را تکاملی دانسته است. در دنیا ، نفس مجرد و در اعمال وابسته به ماده است و این وابستگی ، جهت بالقوه حرکت تکاملی را فراهم می آورد. تکامل نفس در برزخ تتمه تکامل دنیوی ودرآخرت ، ممکن ذاتی و ممتنع وقوعی است. ملاصدرا بر اساس شدت وجود نفس ، مراتب نفس نباتی، نفس حیوانی، انسان نفسانی و انسان مَلکی یا شیطانی و بر اساس قوت مدرکات ، مراتب طبیعی ، نفسانی وعقلانی را احصاء نموده است. نفس عقلانی ، واجد عقل عملی و نظری است و مراتب مختلفی دارد. در آراء علامه ، نفس از جهتی به ارواح نباتی ، حیوانی و انسانی ، از جهتی به نفوس سعید وشقی و از جهتی به مراتب مادی، مجرد خیالی و مجرد عقلی ترتیب یافته است . در این پایان نامه هفت عامل (علم ، عمل ، ملکات اخلاقی، هدایت انبیاء، عنایات الهی، محبت و ملائکه ) در نظرات ملاصدرا و شش عامل (علم، عمل، ملکات اخلاقی، هدایت امام، محیط و برخی عوامل مادی همچون تغذیه و والدین ) در نظرات علامه به عنوان علل موثردر تکامل نفس مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین موانعی همچون نقص ذاتی ،گناه ، اشتغال به غیر، تقلید، توقف در مقدمات و ...، در آراء ملاصدرا و موانعی از قبیل حب دنیا ،گناه و خود بینی در آراء علامه تحلیل شده است.
طیبه حیدری دستجردی علی ارشد ریاحی
مسأله امامت در طول تاریخ اسلام یکی از بحث برانگیزترین مسائل بعد از رحلت پیامبراکرم بوده و مباحث بسیاری پیرامون آن مطرح می باشد.از جمله این مباحث می توان به تعریف امام، ضرورت امامت و شرایط امام از دیدگاه دانشمندان مختلف اشاره کرد. دربحث از انواع حکومت،امامت ازدیدگاه علامه مجلسی جایگاه ویژه ای دارد.بیشترین تلاش علمی وی وحجم آثار او اعم ازکلامی وروایی،به ویژه کتاب بحارالانوار، به تبیین مسأله ی امامت وتاریخ امامان معصوم(ع) اختصاص دارد.حکومت در تفکر سیاسی علامه مجلسی شأنی از شئون نبوت وامامت است وامامت استمرار کلیه ی شئون پیامبر(ص) به استثنای نبوت می-باشد؛ به بیان دیگر، زعامت سیاسی مسلمانان یکی ازشاخصه های اصلی امامت عامه است وامامت از نظر علامه مجلسی همان« اولی به تصرف وصاحب اختیار بودن در دین ودنیای امت به جانشینی حضرت رسول(ص)» است. براساس دیدگاه علامه طباطبایی درمورد مسأله امامت، مقام امامت تنها یک موقعیت اجتماعی و سیاسی نیست، زیرا از نظر ایشان مهم ترین جنبه امامت، مقام معنوی و ولایت باطنی امام است که سبب می شود امام این شایستگی را بیابد که مردم از او پیروی کنند. اساس امامت از نظر علامه طباطبایی، ولایت در هدایت مردم به سوی کمال و سعادت است و ریاست و پیشوایی در امور دین و دنیا از شئون آن می باشد. علامه با استناد به دلایل عقلی و آیات و روایات و با رویکردی عقلی، تفسیری و عرفانی به تبیین ماهیت و حقیقت امامت می پردازد. تفکر دکتر شریعتی بر بنیادهای استواری قرار دارد، بنیادهایی چون ایدئولوژی، دین، مذهب و اسلام، امت، امام و امامت و تشیع علوی و نوع فهم و طرز تلقی و انتظاری که از آنها دارد. شریعتی از این بنیادها، تعریف نو ارائه می دهد و اذعان می دارد تعاریف و افهامی که از اینها موجود است، واقعی است، نه حقیقی، یعنی اینها فهم های تعریف شده هستند و آن فهم که حقیقت دارد، آن چبزی است که وی ارائه می دهد. در مقایسه اجمالی بین آرای علامه مجلسی، علامه طباطبایی و دکترشریعتی باید گفت دیدگاه های هرسه اندیشمند، در بیشتر موارد یکسان می باشد البته با رویکردهای مختلف به این مسأله. رویکرد دکتر شریعتی متمایز از دو اندیشمند دیگر است؛ به این دلیل که وی مسأله امامت را از نظرگاه جامعه شناسانه مطرح کرده و از بررسی مسائل از جنبه کلامی و فلسفی به دور بوده است. به ویژه آنکه وی در تعریف امام و شرایط امام از جمله انتصابی بودن امام به دیدگاه جدیدی در این زمینه رسیده که کاملاً متفاوت با دیدگاه عالمان شیعه می باشد
محمد رضا صمدی فروشانی مجید صادقی
علم کلام با توجه به ماهیت پویا و متحول خود، تحولات زیادی را تجربه کرده است. کلام فلسفی به عنوان سبک خاص این علم، یکی از این دگرگونی هاست که در دوران خواجه نصیرالدین طوسی به بلوغ خود رسید. کلام فلسفی ، رهیافتی خاص در علم کلام است که در آن متکلم با پذیرش پیش فرض ها و مبانی دین خاص ، از استدلال عقلی و فلسفی جهت تحقق اهداف علم کلام بهره می برد. هرچند آغازگر این روش در علم کلام را معتزله دانسته اند، لکن در میان متکلمان شیعی ، نوبختی ها قبل از زمان خواجه این ابتکار را در کتب کلامی خود وارد کردند. گواه این مسئله، کتاب الیاقوتِ ابواسحاق نوبختی است که چند قرن قبل از خواجه تألیف شده است و اسلوب این کتاب بسیار نزدیک به کتاب تجریدالاعتقاد ِخواجه است. با وجود این مطلب ، خواجه نصیرالدین طوسی به وسیله ی تألیف کتاب تجرید ، این نظام کلامی را به اوج رسانید. کلام فلسفی مغایر با کلام سنتی نیست ، بلکه تنها با روش استدلال و تبیین سعی دارد به وسیله مبانی یقینی ، مسائل کلامی را اثبات ، تبیین و از آنها دفاع کند، لذا ویژگی مهم کلام فلسفی را باید استفاده از اصطلاحات و قواعد فلسفی و به کارگیری براهین عقلی ـ متشکل از مواد یقینی ـ دانست. خواجه نصیر به اقتضای مسئله کلامی و سطح فهم و زبان مخاطب ـ این دو عنصر مهم در تعیین روش متکلم ـ در بعضی از مسائل ناگزیر به استفاده از نقل است همچون شناخت شخص معصوم به عنوان امام که منحصر در نصّ است؛ و در برخی موارد مثل اثبات صانع صرفاً به دلیل عقلی استناد می کند چون استناد به نقل مشکلاتی همچون دور محال به دنبال دارد. فلسفی بودن نظام کلامی خواجه ، به معنای اختصار بر یک روش یا نوع استدلال خاص نیست ، بلکه وی به دنبال ارائه سیستم عقیدتی متقن بر اساس مبانی و دلائل یقینی و به فراخور مسائل مطروحه است. خواجه در اثبات صفات ثبوته حق و پاسخ به شبهات مطرح در این مورد، از اصطلاحات و قواعد فلسفی همچون عمومیت وصف امکان برای ماسوی الله ، تلازم تعقل و تجرد، محال بودن ارتفاع نقیضین و تسلسل بهره برده است. ایشان از مهمترین لوازم فلسفی وجوب وجود یعنی «غنی» و «فعلیت تام واجب» و« نیاز ذاتی ممکنات به او» در جهت اثبات بعضی صفات ثبوتی و نفی صفات سلبی استفاده کرده است. وی ازقاعده ی «حسن و قبح عقلی » و قاعده ی «لطف » در اثبات و دفاع از گزاره های دینی ـ خصوصا در بحث افعال حق ، نبوت ، امامت و معاد ـ به کرات استفاده کرده است . فلسفی دانستن روش ایشان در این مسائل بستگی زیادی به یقین آور دانستن این گونه قواعد دارد. با توجه به ماهیت مباحث کلامی ، متکلم ناگزیر است دربعضی مسائل از ابزارهای فلسفی کمک بگیرد ، لذا استفاده ی این ابزار در مسیر تکامل علم کلام بایسته است. نکته قابل توجه آنکه میزان استفاده متکلم از چنین ابزارهایی متفاوت و دارای شدت و ضعف است . چرا که متکلم عهده دار تثبیت آموزه های دینی است ، باید به گونه ای این آموزه ها را ارائه کند که گذشته از اقناع عقول مخاطبان، مسیر رسیدن آن ها به ایمان را نیز سهل الوصول تر کند. تقدس و نورانیت متون وحیانی ظرفیت مناسبی است در جهت انتقال مخاطب به این سمت . لذا خواجه کراراً سمع را موید دلیل عقلی خود دانسته است.
اکرم قاسمی فلاورجانی علی ارشد ریاحی
نوشتار پیش رو،مبانی نظری آراء سیاسی سهروردی و ملاصدرا را مورد بررسی قرار می دهد.سهروردی و ملاصدرا ارائه دهنده مستقیم ویا غیر مستقیم مبانی نظری آراء سیاسی هستند.گردآوری این مبانی در یک مجموعه و مدون کردن آنها، تاکنون به طور مستقل صورت نگرفته است.از این رو در این رساله برای کشف زوایای مختلف آراء سیاسی این دو فیلسوف،به مبانی معرفت شناسی،خداشناسی،هستی شناسی و انسان شناسی آنها پرداخته می شود، تا مشخص گردد آراء سیاسی این دو اندیشمند بر چه مبانی ای استوار است.به این منظور آراء سیاسی سهروردی و ملاصدرا با توجه به مبانی مذکور ریشه یابی وتحلیل شده است واین نتیجه مهم به دست آمده است،که تحلیل اندیشه سیاسی هر دو فیلسوف،بدون توجه به مبانی نظری آنها،ناقص و فاقد اعتبار علمی است.در این رساله در مقام مقایسه تطبیقی مبانی نظری این دو فیلسوف پیرامون آراء سیاسی، نتایج ذیل حاصل شده است: ا-هر دو فیلسوف از منابع معرفتی عقل،وحی و شهود در فلسفه سیاسی خود بهره می برند،با این تفاوت که سهروردی بر اساس محوریت معرفت شهودی و با طرح حکومت حکیم متأله یا انسان کامل،نظریه ای عرفانی در مورد اندیشه سیاسی عرضه می دارد،ولی معرفت عقلانی در فلسفه سیاسی ملاصدرا سایه افکن است وشهود را در پرتو عقل و وحی هدایت می کند. 2-هر دو فیلسوف خداوند را حاکم مطلق و یگانه قانونگذار عالم وجود می دانند وبنابراین بر پیوند سیاست با شریعت(که قانون تدبیر زندگی انسانها از طرف خداونداست)،تأکید می ورزند.البته با این تفاوت که سهروردی تصریحی بر انتصابی بودن رهبری سیاسی ندارد،ولی ملاصدرا بر مبنای تفکر شیعی خود آن را انتصابی می داند. 3-هر دو فیلسوف هستی را جلوه ظهور حق تعالی و بنابراین دارای هدف ، قانون ،مبدأ ومعاد واحد ونظام اکمل دانسته، بر اساس این باور، تعالی سیاست را در هماهنگی و حرکت در مسیر قوانین،نظام اکمل و عادلانه هستی می دانند. 4-هر دو فیلسوف،سیاست را لازمه وجود انسان دانسته، انسانها را به علت واجد بودن صفاتی چون قوه شناخت، تعقل، قدرت اختیار وانتخاب راه سعادت ویا شقاوت،درتشکیل جوامعی عقلانی و شرعی، در سایه رهبری انسان کامل قادر می دانند. بنابراین انسانها خود مسبب تمامی کنش های اجتماعی و سیاسی خود هستند.در پایان به این نتیجه می رسیم که آراءسیاسی سهروردی و ملاصدرا تقریبا منطبق بر هم اند،جز اینکه ملاصدرا با بهره گیری از عقاید شیعی در بسط فلسفه سیاسیش،به فلسفه سیاست اسلامی غنا بخشیده است.
خدیجه قاسمی مقدم علی ارشد ریاحی
چکیده ابن سینا نخستین موجود عالم را عقل اول می داند که بر اساس قاعده ی الواحد از واجب الوجود صادر شده است و به واسطه ی جهات و اعتباراتش، سبب پیدایش موجودات پس از خود می گردد. نظریه ی ابن سینا در این مورد، با انتقادات بسیاری مواجه شده است. در مقابل، افرادی همچون خواجه نصیرالدین طوسی و ملاصدرا از دیدگاه او دفاع نموده اند. سهروردی از جمله کسانی است که دیدگاه ابن سینا در این مورد را مورد انتقاد قرار داده است و به آن عمق بیشتری می دهد. با وجود این، همانند ابن سینا، نظریه ی خویش ر ا بر اساس قاعده ی الواحد استوار می نماید، در حالیکه استفاده ی سهروردی از این قاعده، منجر به تناقض می گردد. تلاش او برای رفع این نقیصه نیز با برخی مبانی فکری _ فلسفی اش مانند قاعده ی "العالی لا یلتفت الی السافل" در تعارض قرار می گیرد. ابن عربی نیز یگی دیگر از منتقدین ابن سینا در این مورد است، اما بر خلاف سهروردی، اساس دیدگاه ابن سینا در مورد صادر نخست و چگونگی توجیه کثرات که قاعده ی الواحد است را نمی پذیرد. ابن عربی بر اساس مشاهدات و مکاشفاتش، صدور کثرات را به اسماء و صفات الهی مستند می کند. از نظر او نخستین موجود عالم، تجلی اسم الهی " الرحمن" است. این موجود به نامهای دیگر نفس رحمانی، وجود منبسط و ... نیز نامیده شده است. نفس رحمانی در خود دارای تمام کثرات عالم که مظاهر سایر اسماء و صفات الهی اند، می باشد و با سریان و انبساط خود، سبب ظهور آنها می گردد. ملاصدرا، متأثر از ابن عربی، نخستین موجود عالم را تجلی حق تعالی می داند. دیدگاه ملاصدرا در این مورد با ابن عربی دارای این تفاوت است که او جریان صدور کثرات پس از عقل اول را به گونه ایی مغایر با ابن عربی به تصویر می کشد. از نظر ملاصدرا، کثرات، نه به واسطه ی نکاح و توالد مراتب هستی، بلکه به خاطر جهات و اعتباراتی که در عقول وجود دارد، به وجود می آیند. کلید واژه ها: حقیقت محمدیه، صادر نخست، وجود منبسط، هباء، صدور.
میترا صفایی سید مهدی امامی جمعه
هدف ازپژوهش حاضر، بررسی تطبیقی مسئله شر از منظر دو فیلسوفی است که هردو در سنت فلسفی خاص خودشان، حائز اهمیت و تأثیر غیر قابل انکاری هستند. در این بررسی سعی می شود به فهم عمیق تر دیدگاههای یک فیلسوف به طریق استنطاق از فلسفه طرف دیگر دست یافت. روش پژوهش در بررسی تطبیقی حاضر، روش توصیفی مبتنی بر تحلیل محتوا و مراجعه به آثار دست اول دو متفکر و شارحان آنهاست. لایب نیتس به سه نوع شر(متافیزیکی، فیزیکی و اخلاقی) قائل است.در فلسفه او شر متافیزیکی با موضوعات و مباحث بسیاری در تعامل است. از دید لایب نیتس ، شر مخلوق و مستقل نیست و لذا منشاء آن ماده نیست و ریشه آن نقص موجودات در ناحیه حقایق ازلی است. جهان واقعی واجد حداعلای تعادل میان خیر فیزیکی و اخلاقی است.طرف دیگر این مقایسه تطبیقی، ملاصدرا است. او خیر را براساس وجود و کمال وجود و شر را بر اساس عدم وجود و عدم کمال وجود معنا می کند و عرصه بروز و ظهور آن را عالم ماده معرفی می کند. ملا صدرا به راه حل عدمی دانستن شر و و نظریه تقسیمی باور دارد .به عنوان نتیجه گیری باید گفت: موارد اشتراک دو متفکر، بیش از موارد افتراق آن دو است.از جمله اینکه هر دو در راه حل عدمی دانستن شر و نیز دیدگاهی که نوعی اذعان به وجود شر وضرورت آن(راه حل دوم) است؛ اتفاق نظر دارند. همچنین هر-دو عمیق ترین استدلال خود (راه حل سومشان) را در مسئله شر، در بحث نظام احسن و بهترین جهان ممکن ارائه می دهند که در هر دو، راهبرد سومشان تفسیر و نسخه عمیق تر راهبرد دوم است.
مسعودرضا مطلبی مجید صادقی
این نوشتار مشتمل بر چهار فصل تحت عناوین توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی و توحید در عبادت است که در ذیل آنها به مطالبی که صدرا در مورد این اقسام چهارگانه توحید و آیات و روایات مرتبط با آنها آورده و چگونگی تأثیر و تأثّر آنها از یکدیگر پرداخته می شود. توحید مراتب و اقسام دارد: توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی، توحید در عبادت. 1-توحید ذاتی یعنی اینکه ذات پروردگار یگانه است، مثل و مانند ندارد، ما سوا همه مخلوق اوست و دون درجه و مرتبه او در کمال، بلکه قابل نسبت به او نیست. آیه کریمه (لیس کمثله شیئ، شوری/11) و یا آیه (ولم یکن له کفواً احد، اخلاص/4) مبین توحید ذاتی است. 2- توحید صفاتی یعنی صفات خداوند از قبیل علم، قدرت، حیات، اراده، ادراک، سمیعیّت، بصیریّت، حقایقی غیر از ذات پروردگار نیستند، عین ذات پروردگارند، به این معنی که ذات پروردگار به نحوی است که همه این صفات بر او صدق می کند و یا (به قولی) به نحوی است که آثار این صفات بر او مترتّب است. 3-توحید افعالی یعنی نه تنها همه ذاتها، بلکه همه کارها (حتی کارهای انسان) به مشیّت و اراده خداوند است و به نحوی خواسته ذات مقدّس اوست. 4-توحید در عبادت یعنی جز ذات پروردگار هیچ موجودی شایسته عبادت و پرستش نیست، پرستش غیر خداوند مساوی است با شرک و خروج از دایره توحید اسلامی. در طی این فصول خواهیم دید که استدلال های صدرا در مورد توحید ذات از اثبات اصالت وجود و وحدت حقه حقیقت وجود و اینکه صرف الوجود است که خود این مطالب را با براهین مختلف اثبات می کند نشات می گیرد و با آن آیاتی چون شهد الله انه لا اله الا هو و احادیثی چون یا هو یا من لا هو الا هو و آیات و احادیثی در ردیف آن را اثبات می کند. در مورد توحید صفات هم قایل به یک وجود تام بسیط احدی برای خداوند می شود که تمام معانی صفات از آن وجود انتزاع می شود و آیاتی چون لا اله الا هو و هو السمیع العلیم و احادیثی چون و کمال التوحید نفی الصفات عنه و آیات و احادیثی در ردیف آن را با آن شرح و تطبیق می دهد. در مورد توحید افعال هم نه قایل به نظر اشاعره و نه قایل به نظر اهل اعتزال است بلکه حقیقتا همه افعال چه انسانی و چه غیر انسانی را از خداوند و مجازا منتسب به مخلوقات می داند که همان نظر عرفاست و آیاتی چون و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی و احادیثی چون لا حول و لا قوه الا بالله و آیات و روایاتی در ردیف آن را با همین دید تطبیق می دهد. در مورد توحید در عبادت هم آیاتی چون ایاک نعبد و ایاک نستعین و احادیثی چون اعوذ بک منک و آیات و احادیثی در ردیف آن را با همان اسفار چهارگانه معروف عقلی خود تطبیق می دهد.
معصومه محرابی علی ارشد ریاحی
ملاصدرا بر اساس حرکت جوهری و تشکیک مراتب وجود، نظریه ای را پی ریزی می نماید که بر اساس آن، نفس، جسمانی الحدوث و روحانیه البقاء است. او با تبیین اصل فوق الذکر، سعی در حل مشکلاتی همچون بیان چگونگی رابطه ی نفس و بدن دارد و در نظریه ی خود از آیات،روایات و منابع عرفانی بهره های بسیاری برده است فلسفه ی ملاصدرا بر سه محور برهان، عرفان و قرآن بنا گشته است. آثار او مشحون از نوشته های ابن عربی می باشد که آنها را در راستای عقاید خود و تطبیق آن با فلسفه اش مورد تعبیر و تفسیر قرار داده و در جای جای تألیفاتش به عقاید و افکار این عارف بزرگ استناد نموده است. ملاصدرا، خود یکی از مفسرین صاحب نام قرآن می باشد که با رویکردی فلسفی آیات این کتاب مقدس را تأویل و تفسیر کرده است. علاوه بر این تمام آثار این فیلسوف گرانقدر، مزین به آیات و روایات اسلا می می باشد و این نشانگر عمق ایمان و دلبستگی او به اسلام و مذهب تشیع است. ملاصدرا را باید نخستین فیلسوفی دانست که معاد جسمانی را به شکلی نظام مند وارد فلسفه کرده و بر آن اقامه ی برهان نموده است. اگرچه بسیاری از اندیشمندان مسلمان معاد مثالی او را مغایر با معاد جسمانی مورد نظر قرآن و احادیث و روایات می دانند، ولی باید گفت همین اندازه که او باب بحث از معاد جسمانی را در فلسفه باز کرده، تحولی در معاد شناسی بوجود آورده است. کلید واژه ها: حدوث،بقاء، نفس، حرکت جوهری
هاجر درویشی علی ارشد ریاحی
تقسیم حقیقت وجود به رابط و مستقل از ابتکارات مهم صدر المتالهین است. وی پس از تحلیل رابطه علیت به این نتیجه می رسد که معلول عین ربط ، تعلق و وابستگی به علت است و چون همه ممکنات، معلول خدای متعال هستند و خداوند علت حقیقی آنهاست، بنابراین ممکنات وجود رابط و خداوند تنها وجود مستقل است . به این ترتیب صدر المتالهین با تحلیل رابطه علیت ، تجلی را به جای علیت قرار می دهد و وحدت شخصی وجود را اثبات می کند. هدف ما در این بررسی این است که نشان دهیم که عکس این مطلب هم امکان پذیر است. یعنی وحدت شخصی وجود و تجلی می تواند مبنای تقسیم وجود به رابط و مستقل قرار گیرد. در این تحقیق ، چگونگی تقسیم وجود به رابط و مستقل، نظریه وحدت وجود و تجلی مورد بررسی قرار گرفته و معلوم شده است که صدر المتالهین در تقسیم وجود به رابط و مستقل از این اصول اساسی عرفان اسلامی تأثیر پذیرفته است و وحدت شخصی وجود و تجلی می تواند مبنای وجود رابط بودن معلول قرار گیرد، زیرا بر اساس وحدت شخصی وجود تنها مصداق بالذات وجود خدای متعال است و اسناد وجود به ممکنات, بالعرض و مجاز است . در عالم یک وجود و یک موجود حقیقی هست و ممکنات ، تجلیات وشئون اسماء و صفات اویند و بر اساس نظریه تجلی، وجود مطلق حق درآینه ممکنات ظاهر شده است. ممکنات، ظهور، تجلی و نمود آن وجود واحد مطلق اند. بنابراین بر اساس وحدت شخصی وجود و به تبع آن، نظریه تجلی، وجود حقیقت واحدی است که سراسر عالم را فراگرفته است و دوگانگی و غیریتی در وجود نیست. بر اساس نظریه وجود رابط و مستقل ، معلول چیزی نیست جز شأن و جلوه علت. معلول، همان تعلق و وابستگی به علت است نه ذاتی که مرتبط و وابسته به علت باشد. علت و معلول دو وجود مغایر یکدیگر نیستند بلکه معلول، افاضه و نمود علت است. این تلقی از رابطه علت و معلول بر اساس وحدت شخصی وجود امکان پذیر است نه وحدت تشکیکی. زیرا بر اساس وحدت تشکیکی وجود، هستی مراتب گوناگونی دارد که هر مرتبه وجودش جدا و متمایز از مرتبه دیگر است. بنابراین، علت و معلول، دو مرتبه از وجود خواهند بود که وجودشان مغایر و مباین با یکدیگر است. واژگان کلیدی: وجود رابط و مستقل، تجلی، وحدت وجود، علت، معلول , عرفان، حکمت متعالیه.
زینب فرهادی علی ارشد ریاحی
نیاز به معنویت از جمله نیازهای اساسی آدمی است. علی رغم پیشرفت های صنعتی و مادی بشر و تسلط او بر طبیعت، همچنان این نیاز از اعماق جان آدمی، زبانه می کشد. تشنگی شدید انسان نسبت به معنویت، زمینه ی مناسبی برای ظهور مکتب های معنویت گراست. در پاسخ به این احساس نیاز، نسخه هایی معنوی فراهم آمده که تعبیر "عرفان های کاذب" یکی از عناوین این نسخه های بدلی است. زبان ساده و جذابیت های ظاهری این معنویت ها، ذهن سطحی نگر افراد را به راحتی مشغول خود می سازد. در ایران چهار مورد از این عرفان ها، بیشترین پیروان را به خود اختصاص داده اند که به ترتیب عبارتند از عرفان اشو، کوئیلو، اکنکار و دالایی لاما. از میان این معنویت ها، عرفان اشو و دالایی لاما عرفان های شرقی اند و عرفان کوئیلو و اکنکار از مغرب زمین وارد ایران شده اند. نگارنده در این پایان نامه، مبانی مشترک، شاخصه های هر یک از عرفان های مذکور و علل و زمینه های رشد آن ها را در ایران مورد نقد و بررسی قرار داده است. مبانی مشترک این چهار عرفان، نفی خداوند و شریعت به معنایی که در عرفان های دیگر به کار رفته است، می باشد. از میان شاخصه های عرفان اشو می توان به مراقبه، عشق محوری، تناسخ، نفی عقلانیت، درون گرایی و... اشاره کرد. عرفان کوئیلو (که با نوشتن رمان، معنویتی جدید را پیش روی بشر امروزی قرار داده است) نیز دارای ویژگی هایی است از قبیل رویای شخصی، روح جهانی، تناسخ، جادوگری، ترویج روابط نامشروع، مشروبات الکلی، خودکشی و... مهم ترین خصوصیت عرفان اکنکار، سفر روح می باشد. از میان شاخصه های عرفان دالایی لاما می توان رنج گریزی، شادی طلبی، تناسخ و... را نام برد . علل و زمینه های ورود این عرفان ها به ایران را می توان در چهار مورد خلاصه کرد: 1- مشکلات افرادی که به این عرفان می پیوندند. این مشکلات به سه دسته تقسیم می شود: الف- مشکلات فردی اعم از مشکلات روانی فرد، عدم مهارت در نه گفتن، مشکلات شغلی و... ب- مشکلات خانوادگی که خود شامل اختلافات شدید پدر و مادر و نیز روابط خانوادگی ناپایدار است. ج- مشکلات اجتماعی که از مهم ترین آن ها عدم احساس هویت، اخراج از محیط های آموزشی و عدم پذیرش در گروه های هم سن است. 2- عدم مطابقت معنویت ایرانی-اسلامی با نیازهای روز. 3- عدم نظارت بر آثار ترجمه شده ی نویسندگان خارجی. 4- عدم فرهنگ سازی به موقع وسایل ارتباط جمعی توسط مسئولین. کلید واژه ها: عرفان، مبانی، شاخصه، نقد
ناهید قهرمان دوست علی ارشد ریاحی
چکیده تعقل یا به عبارتی تصور معانی کلی و وصول به مجهولات از معلومات تصوری و تصدیقی از جمله افعالی است که مختص انسان است. این عمل توسط قوه ای به نام عقل انجام می گیرد.قوه ای که مختص انسان است و معانی مجرد را ادراک می کند. از نظر ابن سینا و ملاصدرا فرآیند تعقل برای نفس ناطقه، به دو طریق متفاوت حاصل می شود؛ به گونه ای که ابن سینا ادراک عقلی را قبول صوری که از هر جهت مجرد از ماده است، تعریف می کند. از نظر او مراتب مختلف ادراک از ادراک حسی گرفته تا ادراک عقلی، با میزان و مرتبه ای از تجرید همراه است و در این میان ادراک عقلی یا همان تعقل از بالاترین میزان تجرد برخوردار است. اما از نظر ملاصدرا ادراک معقولات به دنبال تجرید آنها از ماده صورت نمی گیرد، بلکه نفس در مرتبه ادراک صور عقلی به مشاهده معقولات می پردازد و با آنها اتحاد پیدا می کند.از نظر این دو فیلسوف نفس به عنوان فاعل تعقل در این فرآیند از دو جایگاه متفاوت برخوردار است. ابن سینا بر این عقیده است که نفس هم چون آینه ای است که صور معقولات را در خود می پذیرد و آنها را منعکس می کند. به عبارت دیگر از نظر او نفس تنها قابل و پذیرنده معقولات است و به آنها متصف می شود. این در حالی است که ملاصدرا نفس را خلاق و آفریننده می داند و معتقد است صور معقوله از نشئات وجودی نفس ناطقه هستند. عقل فعال رکن مهم دیگر این فرآیند است. ابن سینا و ملاصدرا هر دو بر این عقیده هستند که این عقل به عنوان عاملی خارجی در به فعلیت رساندن نفس بالقوه انسانی نسبت به معقولات مطرح می شود که عقل هیولانی را به فعلیت می رساند و معقولات بالقوه را برای او بالفعل می سازد. نگارنده در این تحقیق بر آن است که چگونگی حصول فرآیند تعقل برای نفس ناطقه را از دیدگاه ابن سینا و ملاصدرا بررسی کرده وهم چنین به بیان جایگاه نفس و عقل فعال به عنوان دو عامل اساسی در فرآیند تعقل بپردازد. واژگان کلیدی: تعقل، اتصاف، اتحاد، نفس، عقل فعال
مریم عابدی علی ارشد ریاحی
چکیده بیانات حضرت علی (ع) در نهج البلاغه ، سرشار از دلایل روشن، منطقی و بدیهی در خصوص مسائل گوناگون برای هدایت مردم به سوی حقایق می باشد. در زمینه های موضوعات کلامی نیز از این دلایل در نهج البلاغه به وفور یافت می شود که در این رساله از آن ها با نام «برهان» یاد شده است و هدف از این تحقیق، گردآوری و مقایسه ی آن براهین با براهین مشابه در کتاب های کشف المراد و شوارق الالهام است و روشی که با استفاده از آن تحقیق صورت گرفته، توصیفی اسنادی با تکیه بر تحلیل محتوا می باشد. براهین نهج البلاغه به سه دسته قابل تقسیم بندی اند: 1- براهین مربوط به خدا و اوصاف او 2- براهین مربوط به بحث امامت و خلافت 3- براهین مربوط به معاد و دیگر مسائل. بررسی این براهین و دلالت های منطقی آن ها به اضافه ی نظریاتی که از آن ها به دست می آید، در فصل یک این رساله نگاشته شده است. فصل دوم اختصاص دارد به براهین و دلایلی که دو متکلم بزرگ شیعه (علامه حلی و عبدالرزاق لاهیجی) در دو کتاب (کشف المراد و شوارق الالهام)، در زمینه ی موضوعات کلامی مرتبط با براهین به دست آمده از نهج البلاغه، ذکر کرده اند. در فصل سوم، به مقایسه ی بین این دو نوع براهین پرداخته شده است: مبانی، خاستگاه ها و جایگاه استدلال های امام علی (ع) در نهج البلاغه و دو متکلم شیعی در کتاب های مذکور مورد بررسی قرار گرفته است. نتیجه ای که به دست آمده است این است که هر چند هدف هر دو نوع استدلال یکی است ولی هر کدام با توجه به مخاطبان و شرایط محیطی که در آن مطرح شده اند، شکل ها و خصوصیات مربوط به خود را دارند: استدلال های نهج البلاغه بیشتر محسوس و ملموس بوده و با اندک توجهی از طرف مخاطب، وی را به مقصد مورد نظر می رساند،در حالیکه دلایل دو کتاب مذکور، بیشتر رنگ عقلی- فلسفی داشته و مقدمات علمی و فکری مخصوص به خود را طلب می کنند. واژگان کلیدی: برهان،کلام، نهج البلاغه، کشف المراد، شوارق الالهام،صفات الهی،امامت،معاد.
زهره السادات نصر علی ارشد ریاحی
«اراده» یکی از صفات الهی است که به مقتضای آیات و روایات، دایره شمول آن، تمام مجموعه هستی را در بر می گیرد و آنچه که در هستی روی دهد، متعلق اراده خداوند است. درباب معناشناسی و تحلیل چیستی و چگونگی اراده الهی، تبیین های گوناگونی توسط اندیشمندان و صاحب نظران ارایه شده است. در اندیشه ملاصدرا، اراده الهی، علم او به نظام اتم به شمار می آید. صدرا، اراده را برای خدا هم در مقام ذات و هم در مقام فعل اثبات می کند و بر این باور است که خداوند، علت تامه مخلوقات است و بنابر ذاتی بودن اراده، صدور فعل از او ضروری است. در مقابل دیدگاه صدرا، به باور پیروان مکتب تفکیک، اراده الهی نه به معنای علم، بلکه به معنای اعمال قدرت و سلطه بر فعل و ترک است و در نتیجه، اراده، فقط از صفات فعل به شمار می آید. با چنین توصیفی خداوند، فاعل مختار است و نتیجه قول به علت تامه بودن او، فاعل موجب بودن اوست. در این نوشتار، میان نگرش صدرالمتالهین شیرازی و نظرگاه مکتب تفکیک، مقایسه ای انجام شده، نقدهای وارد بر نگرش این دو مکتب، مورد بررسی قرار گرفته، و در نهایت، تحلیلی از این مقایسه به عمل آمده است.
هاجر شارجبیان گرگابی علی ارشد ریاحی
زندگی انسان زمانی معنا و مفهوم دارد که هدفمندی در کل آن به چشم بخوردو یا به واسطه ی عواملی زندگی کردن ارزش و اعتبار. داشته باشد . دیدگاه معرفتی ملّاصدرا با توجّه به ریشه دار بودن در اصول دینی و مددگرفتن از قرآن و سنت پیامبر (ص) ، تصویری جامع از موضوع معناداری زندگی ارائه می دهد . آثار مختلف ملّاصدرا در بردارند? چند عامل مهم برای معنادار ساختن زندگی بشر امروزی است از قبیل : وجود اصیل انسان ، فطرت انسان ، غایت وجودی انسان ، بقا و جاودانگی انسان ، جایگاه شرور در زندگی انسان وشناخت خیرات و موهبت های الهی و گرایش به مقاصد معنوی و رجحان آن بر اهداف مادّی زندگی است که ابتدادر پژوهش پیش رو با روش توصیفی- تحلیلی دیدگاه های فلسفی و کلامی ملاصدرا درباره هریک از عوامل ذکر شده و پس از آن دیدگاه خاص او دربارهمعناداری زندگی بیانمی شود . نتایج به دست آمده از این پژوهش ارائه تصویرشایسته از نگاه ملاصدرا در ارتباط با معناداری زندگی و پر شدن خلأ ناشی از عدم پرداختن به این موضوع در آثار فیلسوفان جهان اسلام و از میان برداشته شدن پیامدهایبی معنایی و پوچی زندگی مسلمانان در عصر حاضر است .