نام پژوهشگر: فریبا قرایی
ولی الله ربیعی فر غلامرضا حقیقت نایینی
تحقیق حاضر با هدف ارزیابی ابعاد کالبدی و اجتماعی مسکن با رویکرد توسعه پایدار شهری است که در آن، منطقه 8 شهر کرج، با استفاده از مدل ahp و نرم افزارهای زیر مجموعه آن از جملهec, ext_ahp در محیط نرم افزار gis و تکنیک swot مورد تحلیل و ارزیابی قرار گرفته است. روش تحقیق آن، به صورت توصیفی- تحلیلی بوده و نوع تحقیق،کاربردی و رویکرد آن، به دو صورت کمی و کیفی می باشد. یافته های تحقیق بیانگر وضعیت نامطلوب شاخص های کالبدی و اجتماعی مسکن بر اساس اصول توسعه پایدار شهری در این منطقه بوده و نشان می دهد که (55.32) درصد از مساحت کل منطقه 8 در شاخص های کالبدی و (43.11) درصد از سطح منطقه در شاخص های اجتماعی، به عنوان منطقه سکونتی ناپایدار می باشند. همچنین تحلیل منطقه مذکور با استفاده تکنیک swot معرف این وضعیت است. در ابعاد کالبدی مسکن، کل امتیاز وزن دار در عوامل داخلی(2.113) بوده است و در عوامل خارجی امتیاز(2.019) حاصل شده است. در ابعاد اجتماعی مسکن، در عوامل داخلی(2.298) می باشد و در عوامل خارجی نیز امتیاز (2.155) بدست آمده است که در هر دو بعد مذکور مسکن نقاط ضعف بر نقاط قوت غالب می باشند. همینطور تهدیدات بر فرصتها برتری دارند. سرانجام برای برون رفت از وضعیت موجود مساکن منطقه که در شرایط نامناسب و ناپایداری قرار دارند به تفکیک ابعاد کالبدی و اجتماعی مسکن منطقه 8 شهر کرج و حرکت به سوی توسعه پایدار شهری به ترتیب اولویت(براساس امتیاز نهایی) حاصل از ماتریس qspm، راهبردها و راهکارهایی پیشنهاد گردیده است.
منا تراشی فریبا قرایی
چکیده آنچه در طی این پژوهش به آن پرداخته شده، مطالعه و بررسی مبانی طراحی شهری پارامتریک، تحلیل و بررسی فرایند های طراحی پارامتریک و تطبیق آنها در طراحی واحد همسایگی با استفاده از الگوهای بافت سنتی می باشد. ساختار پایان نامه از دو بخش مطالعات نظری و طراحی تشکیل شده است. در بخش مطالعات نظری، پس از معرفی روش طراحی پارامتریک، فرایند های طراحی پارامتریک در تجربیات آکادمیک مورد بررسی قرار گرفته است. در بخش دوم پژوهش، پس از بررسی بافت سنتی شاخصه های مهم بافت سنتی که در فرایند طراحی مورد استفاده قرار گرفته، به طراحی بر اساس مجموعه ای از پارامتر ها پرداخته شده است. محدوده مورد طراحی در این پژوهش محدوده یک واحد همسایگی در شهر کاشان می باشد. با توجه به بافت سنتی و ارگانیک شهر کاشان و گسست های حاصل شده بین بافت میانی و بیرونی شهر به دلیل طراحی بافت شطرنجی، ایجاد طرح منطبق با بافت ارگانیک اطراف اهمیت می یابد. لذا در این پژوهش عناصر اصلی طراحی بر اساس تئوری های لینچ و الکساندر تدوین شده است و پس از آن با تعریف پارامتر ها در محیط نرم افزار به ایجاد طرح کلی انعطاف پذیر برای محدوده واحد همسایگی پرداخته شده است . سیستم طراحی شهری پارامتریک دینامیک بوده و با هر بار تغییر ورودی ها توسط طراح به روز رسانی می گردد. بنابراین علاوه بر طراحی بر اساس اطلاعات و روابط پیچیده و ایجاد طرح نهایی منطبق با بافت، امکان ایجاد فرایند بازگشتی و مشارکت طراحان و مردم را در فرایند طراحی شهری فراهم می سازد.
حسین مبینی فریبا قرایی
طراحی شهری به عنوان فعالیتی نو ظهور در جهانی که کیفیت ها اسیر کمیت ها شده بودند، سر برآورد. تا جامعه را از طریق ارتقاء کیفیت های از دست رفته، به کمال خود نزدیک سازد. تحقق این امر در گرو شناخت اهداف و روش های دستیابی به آن بود. لذا برنامه های آموزشی متعددی برای تحقق اهداف مورد انتظار این رشته، در سراسر دنیا پیشنهاد شدند. طراحی شهری در ایران هم در جامعه علمی و هم حرفه ای به عنوان دو بازوی لازم برای تحصیل به اهداف آن؛ قدر ومنزلتی ویژه یافته است. با این حال میزان هماهنگی میان تئوری و عمل طراحی شهری در ایران، مورد سوال این تحقیق بود. به این منظور با بررسی اسناد نظری و شناخت اهداف مفروض برای این رشته از نظر صاحبان اندیشه در این رشته، به ارزیابی میزان هماهنگی اولویت این اهداف در جامعه حرفه ای و پروژه های طراحی شهری ایران، و موضوعات مطروحه در کارگاه های طراحی شهری به عنوان مهمترین شیوه آماده سازی دانشجویان برای عمل طراحی شهری در دانشگاه ها، پرداخته شد. نتایج تحقیق نشان از هماهنگی در بعضی موارد و ناهمخوانی در بعضی دیگر بود. به گونه ای که در هر دو جامعه حرفه ای و علمی نیاز به اصلاح رویکردها و شیوه های موجود، اجتناب ناپذیر است. نتایج نشان میدهد جامعه حرفه ای در موارد بسیاری درک درستی از ماهیت طراحی شهری ندارد و نظام آموزشی نیز مسیر درستی را برای رفع این نقصان بر نداشته است. میتوان گفت نظام آموزشی در ایران نتوانسته است خلأ های نظری این رشته را پوشش دهد و از ابهام در مفاهیم آن متناسب با ویژگی های بومی گام موثری بردارد. این تحقیق با مشخص کردن جایگاه فعلی جامعه علمی و حرفه ای، راه را برای کاهش ناهماهنگی های موجود، وارتقاء طراحی شهری در ایران روشن تر مینماید.
سید محسن شکری فریبا قرایی
این پژوهش در پی مقایسه تاتیر ابعاد کالبدی و اجتماعی فضای شهری، بر میزان احساس نشاط و سرزندگی در فضاهای شهری انجام شد. فضاهای شهری سرزنده با دلایل یکسانی پدید نمی آیند، ولی دارای اصول مشترکی در طراحی اند، بنابراین سعی شد اصولی جهت طراحی بر اساس ارتقای این کیفیت در فضاهای شهری ارائه شود. پیش فرض این تحقیق، موثرتر بودن نقش مولفه های اجتماعی در میزان ادراک کیفیت سرزندگی بود، که پس از شناسایی معیارهای موثر بر کیفیت سرزندگی از طریق مطالعه مبانی نظری به بررسی و تحلیل خیابان ولی عصر تهران به عنوان نمونه موردی پرداخته شد. روش مورد استفاده در این پژوهش، راهبرد تحقیق کیفی، با رویکرد نظریه های زمینه ای می باشد. ابزار مورد استفاده در این پژوهش پرسش نامه و مشاهدات میدانی بوده و اطلاعات بدست آمده توسط روش توصیفی و نرم افزارهای spss و gis تحلیل شده اند. یافته ها تفاوت چندانی میان تاثیر مولفه های کالبدی و اجتماعی بر ادراک کیفیت سرزندگی را نشان نداد. نتیجه حاصل از پژوهش، بیانگر آن است که ابعاد اجتماعی و کالبدی فضای شهری، رابطه ای پویا و دوسویه داشته، به نحوی که بافت کالبدی توسط فرایندهای اجتماعی تولید، و خود بر آن ها تاثیر گذار است. کیفیات کالبدی فضای شهری زمینه ساز کیفیات بعد اجتماعی بوده و پشتیبانی مولفه های اجتماعی از مولفه های کالبدی پیوندی استوار میان آنان برقرار می نماید. لذا توجه صرف به چند مولفه از ابعاد کالبدی و اجتماعی در طراحی نمی تواند ضامن ادراک کیفیت سرزندگی فضای شهری باشد. البته چگونگی برقراری ارتباط میان این مولفه ها، تاثیر زیادی بر میزان دستیابی به این کیفیت خواهد داشت. لذا مدیریتی هماهنگ میان مولفه های کالبدی و اجتماعی می تواند رمز دستیابی به ادراک این کیفیت باشد.
مهدی رهبرقاضی محمدحامد عبدی
در دهه های اخیر رشد ناموزون و از هم گسیخته شهرها، همچنین رشد حومه ای موجب بروز مشکلات فراوانی در سطح شهرها شده است، مشکلات حمل و نقل مرکز شهر تبریز و ترافیک بالا در محورهای آن به دلیل عدم برنامه ریزی فضایی و کاربری زمین و پیش بینی های لازم بوده است. توسعه حمل و نقل محور(tod) راهبردی مناسب برای ارتقای کیفیت محیطی و برنامه ریزی کاربری زمین است. این رویکرد در صدد است تا از طریق ایجاد یکپارچگی بین برنامه ریزی حمل و نقل شهری و کاربری زمین، مردم را به زندگی در ناحیه ی مجاور ایستگاه های حمل و نقل همگانی و استفاده از آن تشویق نماید. پایانه ایستگاه سه راه امین شهر تبریز با توجه به مشکلات عدیده ای که دارد و تمرکز و تراکم کاربری های مهم شهری، پتانسیل مناسبی برای تبدیل شدن به یک مرکز tod را دارد. در این راستا، این پژوهش در پی آن است تا با روش توصیفی- تحلیلی، چارچوب الگوی کریدوری حمل و نقل همگانی محور به منظور افزایش پایداری و خلق یک محیط انسان دوستانه، افزایش قابلیت دسترسی، تقویت گزینه های حمل و نقل همگانی و کاهش چالش های زیست محیطی در مرکز شهر تبریز به کار گرفته شود. برای برنامه ریزی کاربری و ایجاد ویژگی های ذکر شده، یازده معیار لیتمن در این مورد، با swot ارزیابی و تحلیل شده و با روش تحلیل سلسله مراتبی(ahp) اولویت بندی شده است. نتایج حاصل از پژوهش حاکی از آن است که راهبردهای کاهش وابستگی به خودرو، پیاده راه سازی به همراه توسعه ی حمل و نقل همگانی و راهبرد افزایش دسترسی به حمل و نقل همگانی همچنین اتصال مسیرهای اصلی و بهبود حرکات جهت استفاده از پتانسیل های توسعه ی حمل و نقل همگانی محور و منافع آن بیشترین امتیاز را کسب کرده و در اولویت توسعه می باشند. برحسب اولویت های بدست آمده اهداف، راهبردها، سیاست ها و راهکارهای اجرایی به همراه نقشه های برنامه ریزی برای مرکز شهر تبریز پیشنهاد شده است.
پریسا شیخ عباسی فریبا قرایی
فضاهای شهری به عنوان یک ظرف برای حضور مردم و بروز تعاملات اجتماعی از اهمیت بالایی برخوردار می باشند. به نظر می رسد در شرایط حاضر برخی از فضاهای شهری با وجود طراحی و باز سازی های صورت گرفته از نظر مردم جذابیت لازم را نداشته و تصور مطلوبی از این فضاها ندارند. بنابراین شناخت مولفه های تأثیر گذار در مطلوبیت فضاهای شهری می تواند برای طراحی اثر بخش و مطلوب فضاها راه گشا باشد. از طرفی به دلیل اینکه مولفه های موثر در مطلوبیت فضای شهری طیف وسیعی از جنبه های کالبدی،بصری، اجتماعی، اقتصادی، زیست محیطی و ادراکی را شامل می شود، در این پژوهش تنها به بعد کالبدی و بصری برای بررسی دقیق تر پرداخته شده است. بررسی و مقایسه مولفه های کالبدی و بصری تأثیرگذار در مطلوبیت فضاهای شهری از دیدگاه مردم و متخصصان شهری هدف اصلی پژوهش حاضر است.
زهرا مودتی پروین پرتوی
پژوهش حاضر بر مبنای بررسی تعیین معیار¬های آفرینش معنا در فضای شهری و فراهم آوردن بستری برای دستیابی به چگونگی آفرینش معانی از مکان در ذهن مراجعین به مکان است. بی تردید معنا در زندگی انسان نقشی اساسی دارد. «معنا مکان» تعریف کننده¬ی رابطه¬ی میان مردم و محیط است. با نگاهی به فضاهای شهری معاصر ایران، آنچه دیده می¬شود، فضاهای بی¬روح و فاقد معنا برای استفاده کنندگان است. این فقدان معنا بیش از آن که ناشی از محیط کالبدی باشد، نتیجه قطع ارتباط روحی و ذهنی انسان با محیط است. آنچه مد نظر این پژوهش است، چگونگی ایجاد ارتباط ذهن انسان با محیط و در پی آن دریافت معنا در فضاهای شهری توسط انسان است. به این منظور، در ابتدا مفهوم معنا و ارتباط آن با مکان از طریق مطالعه آرای اندیشمندان شناسایی و معیارها و عوامل تأثیرگذار بر شکل¬گیری معنادر فضاهای شهری استخراج شدهاست و سپس از طریق مطالعه اسنادی و برداشت¬های میدانی در خیابان انقلاب، محدوده¬ی میدان انقلاب تا چهارراه ولیعصر مورد بررسی قرار گرفته¬اند. در مرحله بعد، مصاحبه¬های ژرفکاوانه¬ای با گروه¬های استفاده کننده از فضا برای آزمون اولیه صورت گرفته با استفاده از روش تحلیل محتوای اعتبار و اهمیت هر یک از این عوامل تعیین شده است. نتایج حاصل از مطالعات اسنادی به شناسایی عوامل انسانی، محیطی و زمانی آفرینش معنا انجامیده است. این عوامل شامل تجارب¬فردی و جمعی، ویژگی¬های کالبدی و عملکردی مکان و رویدادهای مکان است. این در حالیست که نتایج مصاحبه¬های ژرفکاوانه، تحلیل محتوا، زمان وقوع رویداد¬ها و حضور¬پذیری اقشار در بحث تجارب¬جمعی به یافته¬های فوق افزود. نتایج این پژوهش نشان داده است عوامل انسانی و به طور ویژه تجارب فردی بیشترین اهمیت را در شکل¬گیری معنا مکان دارد و همچنین رویداد¬ها و عملکرد مکان در ایجاد و ویژگی¬های کالبدی مکان در حفظ معنای مکان نقش ایفا می¬کنند.
الناز خادم موخر مروارید قاسمی
بسیاری از شهرهای کشورمان از جمله اصفهان قدمتی قابل توجه دارند، و بخش¬های درونی شهر دارای ارزش تاریخی می¬باشند، اما رشد برون¬زای شهر و تزریق عملکردهای متعدد در بخش¬های مختلف شهر و نیز گسترش آن باعث گردید که این بافت¬ها به تدریج دچار مسائل و مشکلاتی شوند. در شهر اصفهان خوشبختانه اکثر این بافت¬ها هویت خود را حفظ کرده¬اند و هنوز مردم نسبت به این محلات حس تعلق دارند. اما امروزه شاهد به وجود آمدن محله¬هایی هستیم که غیر از تفاوت در اسمشان، هیچ ویژگی متمایز دیگری نسبت به هم ندارند. این سیر نادرست و حرکت¬های معیوب آن چنان وضعی را به وجود آورده است که در بافت¬های جدید شهری، ویژگی سنتی محله از بین رفته و ارزش¬هایی، همچون روابط همسایگی، آرامش و... همگی رنگ باخته و حتی در بعضی از موارد، اسم¬های جدید فاز، بلوک، شهرک،کوی و... جای اسم محله را به خود گرفته است (قاسمی و نگینی، 1389). موضوع دیگری که از اهمیت زیادی برخوردار است، میزان رضایت ساکنان از محیط زندگی خود است که برنامه¬ریزان همواره در پی بهینه کردن رابطه¬ی متقابل انسان و محیط در جهت مطلوبیت-بخشی به زندگی انسان هستند و اینکه ساکنان به حدی رضایت¬بخش از کیفیت زندگی دست یابند (شکویی، 1378: 156). بنابراین ما می¬خواهیم بررسی کنیم، مولفه¬های هویت¬بخش محله-های قدیم و هویت تاریخی آن¬ها چه میزان بر روی رضایت ساکنان از محیط زندگی¬شان تاثیر می¬گذارد و آیا می¬توان به یکسری اصول طراحی دست پیدا کرد که بتوان در بافت¬های میانی و جدید نیز به کار گرفته شود؟ بنابراین با توجه به نکات ذکر شده، تعیین میزان تاثیر هویت بافت-های سنتی محلی در رضایتمندی از محیط مورد بررسی قرار خواهد گرفت. بدین منظور محله علی قلی آقا به عنوان محله¬ای هویتمند و کوی ولیعصر به عنوان محله¬¬ای که در چندسال اخیر توسعه یافته است، برای نمونه موردی انتخاب گردید. در این پژوهش از روش کتابخانه¬ای، پیمایش و مصاحبه شخصی استفاده شده است و تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزارآماری spss انجام شده است.
میثم مولوی مصطفی کیانی
چکیده ندارد.
نسرین سلطانمرادی نادیه ایمانی
رویکرد های جدید طراحی مجتمع های زیستی متکی به الگوهای جامع بین رشته ای است، که به هماهنگی جنبه های انسانی و محیطی طراحی اهمیت بیشتری داده اند. از سوی دیگر، مشکلات زندگی شهرهای بزرگ استفاده از مجموعه های متراکم را اجتناب ناپذیر ساخته است. توجه به عوامل انسانی و محیطی موثر در برنامه ریزی و طراحی می تواند کیفیت زندگی در مجموعه های مسکونی را ارتقاء بخشد. پرسش اصلی چگونگی ارتقاء کیفیت زندگی در مجتمع های زیستی است، بر این اساس عوامل انسانی و بستر محیطی موثر برارتقاء کیفیت زیست در مجموعه های مسکونی بررسی شده اند. فصل اول شامل کلیات مراحل پژوهش، هدف اصلی با عنوان ارتقاء کیفیت زندگی ساکنان از طریق توجه به پایداری اجتماعی- محیطی و چهارچوب کلی پژوهش است. فصل دوم در برگیرنده مفاهیم بنیادی پژوهش مشتمل بر سه بخش عمده است، بخش اول تعریف مجتمع زیستی، بخش دوم مفهوم کلی الزام توجه به مسائل اجتماعی، با توجه به نیازهای فردی و جمعی ساکنان در جهت ارتقاء تعامل اجتماعی است و در بخش سوم عوامل محیطی موثر بر کاهش مصرف انرژی و استفاده از پتانسیل های محیطی ذکر می شود. فصل سوم به بررسی نمونه های موردی اختصاص یافته تا عوامل مثبت و منفی هریک تحلیل شده و به کارگرفته شوند، فصل چهارم شناخت عوامل موثر بر طراحی مجتمع زیستی نام گرفته در آن شناخت بستر طرح و نیازهای کالبدی پرداخته می شود. فصل پنجم تحلیل و ارزیابی اطلاعات نام گرفته، از این طریق به بررسی اطلاعات به دست آمده و تفکیک عوامل موثر بر طراحی در راستای سوال اصلی پژوهش می پردازیم. فصل ششم طراحی مجتمع زیستی نام دارد، با استفاده از عوامل ذکر شده الزامات طراحی مشخص و به گزینه طراحی پرداخته می شود. در خاتمه نتیجه گیری کلی از پژوهش و منابع مورد استفاده ذکر شده است. این تحقیق نشان می دهد مجتمع ها ی مسکونی می توانند در شرایط مناسب جوابگوی نیازها و ضرورت های محیط باشند. مجتمع ها علاوه بر استفاده برای هریک از کاربری ها جهت عملکردهای تلفیقی نیز مورد استفاده قرارگیرندو از آنها برای مرکزیت بخشیدن به فعالیت های مرتبط با یکدیگر استفاده نمود، زیرا جامعه امروزی همراه با رشد سریع شهرنشینی، تأثیر پذیری روابط درونی و بیرونی خانوار را دگرگون کرده، خواست ها و نیاز های خانوار را با شرایط متحول جامعه هدایت می کند. امروزه، فضاهای سکونتی و کارکردهای محدود خانوار باید با شرایط و امکانات قابل دسترسی انطباق یابد. به عبارت دیگر تأمین نیازها از امکانات تبعیت می کند.