نام پژوهشگر: نرگس ادیب سرشکی
محمد عاشوری سید محمود میرزمانی
چکیده هدف از پژوهش حاضر تعیین میزان اثربخشی تقویت کننده های اجتماعی و پته ای بر پیشرفت تحصیلی در درس علوم تجربی دانش آموزان پسر کم توان ذهنی پایه سوم راهنمایی در شهرستان های استان تهران است. روش پژوهش حاضر، آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل می باشد. جامعه پژوهش را دانش آموزان پسر کم توان ذهنی پایه سوم راهنمایی مدارس روزانه شهرستانهای استان تهران در سال تحصیلی 89-1388 تشکیل داده بود. نمونهای به حجم 30 نفر به صورت خوشهای چند مرحلهای، ازسه مدرسه، واز هر مدرسه 10 نفر انتخاب شد. ابزار جمع آوری اطلاعات آزمون هوش وکسلر (برای همتا کردن گروهها به لحاظ بهره هوشی) و آزمونهای معلم ساخته پیشرفت تحصیلی در درس علوم تجربی است که برای بررسی روایی این آزمونها از روایی محتوایی آزمونهای وابسته به ملاک و نظر چند تن از معلمان این درس استفاده شد. از روش لاشه جهت محاسبه شاخص روایی محتوایی استفاده گردید، و برای تعیین پایایی از ضریب پایایی آزمونهای وابسته به ملاک روش درصد توافق استفاده گردید. داده های به دست آمده با استفاده از تحلیل واریانس یک طرفه و آزمون تعقیبی شفه تجزیه و تحلیل شد. نتایج پژوهش نشان داد که میانگین نمرات پیشرفت تحصیلی درس علوم تجربی گروه تقویت پتهای به طور معناداری بیشتر از گروه تقویت اجتماعی (002/0 p=) و گروه کنترل (001/0 p>) است. همچنین میانگین نمرات پیشرفت تحصیلی گروه تقویت اجتماعی به طور معناداری بیشتر از گروه کنترل (021/0 p=) است. در مجموع تقویت کننده های پتهای و اجتماعی باعث پیشرفت تحصیلی دانش آموزان پسر کم توان ذهنی در درس علوم تجربی پایه سوم راهنمایی شد و همچنین تقویت کننده های پتهای پیشرفت تحصیلی در درس علوم تجربی را بیشتر از تقویت کننده های اجتماعی افزایش دادند. p کلید واژه ها: کم توان ذهنی، تقویت کننده، تقویت کننده اجتماعی، تقویت کننده پته ای.
عذرا فرامرزی نرگس ادیب سرشکی
چکیده: مطالعه حاضر بررسی اثربخشی آموزش هوش هیجانی بر سلامت روان، در چارچوب مطالعات شبه تجربی از نوع پیش آزمون- پس آزمون می باشد. جامعه آماری شامل دانش آموزان با ناتوانی یادگیری (نارساخوان) دارای پرونده در مراکز درمان اختلالات یادگیری مربوط به سازمان آموزش و پرورش استثنایی شهر تهران بود. 30 دانش آموز پسر (11تا 13 ساله) به عنوان نمونه در دسترس انتخاب شدند سپس به صورت تصادفی به دو گروه مساوی تقسیم شدند. ابزار جمع آوری اطلاعات شامل پرسشنامه خودسنجی نوجوانان (ysr) و پرسشنامه هوش هیجانی شات (ssri) بود. گروه آزمایش در 12 جلسه آموزش هوش هیجانی مبتنی بر الگوی بار- آن (1997)، طی 6 هفته شرکت کردند، در پایان آموزش، آزمونهای پیشین برای دومین بار اجرا شدند. نتایج t مستقل نشان داد که هوش هیجانی گروه آزمایش به طور معنی داری بالاتر از گروه شاهد و مشکلات درون نمود در گروه آزمایش به طور معنی داری پایین تر از گروه شاهد بود. بنابراین آموزش هوش هیجانی می تواند در افزایش هوش هیجانی وکاهش مشکلات درون نمود موثر باشد. کلید واژه ها:آموزش هوش هیجانی،سلامت روان، مشکلات درون نمود، نارسا خوانی، نوجوانان نارساخوان.
زهرا جعفری هادی بهرامی
این پژوهش تحت عنوان بررسی رابطه شیوه های فرزند پروری مادران و اختلال رفتاری دانش آموزان دختر عقب مانده ذهنی آموزش پذیر در حال تحصیل، از دیدگاه معلمین، در مقطع ابتدایی مدارس استثنایی شهر تهران است. هدف از پژوهش حاضر بررسی رابطه شیوه های فرزند پروری مادران و اختلالات رفتاری دانش آموزان دختر عقب مانده ذهنی از دیدگاه معلمان آنان است. جامعه پژوهشی عبارت بودند از کلیه دانش آموزان دختر عقب مانده ذهنی آموزش پذیر مقطع ابتدایی مدازس استثنایی شهر تهران در سال تحصیلی 87-86 که از جامعه فوق 105 دانش آموز از طریق نمونه گیری خوشه ای از سه مدرسه استثنایی به طور تصادفی انتخاب شدند. روش بررسی: برای جمع آوری داده های مربوط به اختلال رفتاری از آزمون راتر (1976)فرم ب معلمان که توسط معلمان تکمیل می شود استفاده شد و برای سنجش شیوه های فرزند پروری مادران از پرسشنامه شیوه های فرزند پروری رابینسون (2001)استفاده گردید. در تجزیه و تحلیل برای سنجش فرض نرمال بودن داده ها روش کولموگروف – اسمیرنوف مورد استفاده قرار گرفت و با توجه به عدم نرمالیتی داده ها برای مقایسه نمرات از روش آماری کروسکال – والیس استفاده شد. یافته ها و بررسی های آماری نشان داد ،بین شیوه فرزند پروری مادران و اختلال رفتاری دانش آموزان دختر عقب مانده ذهنی رابطه معناداری وجود ندارد بدین معنا که شیوه رفتا ر با کودک عقب مانده ذهنی و کودک عادی با یکدیگرمتفاوت است.
سید جواد میر حسینی عزیزی نرگس ادیب سرشکی
چکیده عنوان: این تحقیق با هدف بررسی مقایسه رابطه شیوه های فرزندپروری با نظریه ذهن در دانش آموزان کم توان ذهنی و عادی دبستانی آموزش و پرورش شهر بابل انجام شد. روش پژوهش: روش پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی است.طرح پژوهش نیز از نوع مطالعات پیش بین است. جامعه آماری و روش نمونه گیری: جامعه آماری پژوهش حاضر را کلیه دانش آموزان کم توان ذهنی آموزش پذیر و دانش آموزان عادی دبستانی آموزش و پرورش شهرستان بابل که در سال تحصیلی 89-1388 مشغول به تحصیل بودند، و مادرانش تشکیل می دادند. برای انتخاب نمونه گروه دانش آموزان کم توان ذهنی، از روش تمام شماری استفاده شد و کلیه دانش آموزان و مادران آنها پس از اعمال کردن ملاک های ورودی، وارد مطالعه شدند که مجموعاً، 90 کودک و مادر بودند. برای انتخاب نمونه گروه دانش آموزان عادی، دو مدرسه که در مجاورت مدارس استثنایی قرار داشته و از لحاظ وضعیت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در شرایط تقریباً یکسانی با مدارس استثنایی بودند، انتخاب شدند و به صورت تصادفی ساده از درون مدارس، پس از اعمال کردن ملاک های ورود به مطالعه ،نمونه ای به حجم 90 کودک ومادر انتخاب شدند. روش اجرا: آزمون نظریه ذهن توسط محقق بر روی کلیه دانش آموزان اجرا شد،سپس پرسشنامه شیوه فرزندپروری توسط مادران دانش آموزان تکمیل گردید. روش تجزیه و تحلیل داده ها: تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده ازآزمون های آماری کولموگروف ـ اسمیرنف، همبستگی پیرسون و اسپیرمن، t مستقل و uمان ویتنی انجام شد. بحث و نتیجه گیری: نتایج یافته ها نشان داد که بین شیوه های فرزندپروری مستبدانه با نظریه ذهن در دانش آموزان کم توان ذهنی و عادی رابطه منفی و بین شیوه های فرزند پروری مقتدرانه با نظریه ذهن در دانش آموزان کم توان ذهنی و عادی رابطه مثبت معنا داری وجود دارد (05/0p<).همچنین بین شیوه های فرزندپروری سهل گیرانه با نظریه ذهن در دانش آموزان کم توان ذهنی وعادی رابطه معنا داری وجود ندارد (05/0p>). علاوه بر این دانش آموزان کم توان ذهنی علی رغم همتاسازی سن عقلی نمرات کمتری در نظریه ذهن نسبت به دانش آموزان عادی کسب کردند (05/0p<) و نمرات دانش آموزان پسر عادی نیز در نظریه ذهن از دانش آموزان دختر عادی بیشتر بود (05/0p<). در مجموع، می توان نتیجه گرفت نتایج این پژوهش با انتظارات رویکرد اجتماعی فرهنگی که برای تعاملات اجتماعی نقش مهمی در تحول نظریه ذهن قایل است، همخوانی دارد. در این رویکرد فرض بر این است که شیوه های فرزندپروری بر میزان تعاملات اجتماعی کودک اثر گذاشته و این تعاملات، نظریه ذهن کودک را تحت تأثیر قرار می دهد. با توجه به اینکه شیوه های فرزندپروری با نظریه ذهن کودکان رابطه دارد، با توصیف خصوصیات این شیوه ها برای والدین می توان آنها را به سوی تعدیل شیوه های فرزندپروری رهنمون کرد.
سیده سمیه جلیل آبکنار گیتا موللی
هدف این پژوهش اثربخشی آموزش راهبردهای شناختی و شناختی- فراشناختی بر مهارت های حل مسئله ریاضی در دانش آموزان کم توان ذهنی پایه سوم راهنمایی در شهرستان های استان تهران است. روش پژوهش حاضر یک مطالعه آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل است، که به صورت خوشه ای، نمونه ای به حجم 45 نفر از دانش آموزان کم توان ذهنی پایه سوم راهنمایی شهرستان های استان تهران انتخاب شد، پس از انتساب تصادفی دانش آموزان در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل، برای دانش آموزان گروه آزمایشی طی 13جلسه آموزش از راهبردهای شناختی و شناختی- فراشناختی استفاده شد و به دانش آموزان گروه کنترل آموزش راهبردها ارائه نشد. ابزار جمع آوری اطلاعات آزمون هوش وکسلر (برای همتا کردن گروه ها به لحاظ بهره هوشی) و آزمون های معلم ساخته حل مساله ریاضی بود. داده های به دست آمده با استفاده از آمار توصیفی( میانگین، انحراف معیار، نمودار و جدول فراوانی) و تحلیل واریانس یک راهه تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که میانگین نمرات آزمون حل مساله ریاضی گروه راهبرد شناختی - فراشناختی به طور معناداری بیشتر از گروه کنترل (001/0p<) است. نتایج این مداخله باعث افزایش میانگین نمرات گروه آزمایش در حل مساله ریاضی نسبت به گروه کنترل شد.آموزش راهبرد شناختی - فراشناختی باعث بهبود مهارت حل مساله ریاضی دانش آموزان کم توان ذهنی پایه سوم راهنمایی می شود، بنابراین اثر آموزش راهبرد شناختی - فراشناختی بر مهارت حل مساله ریاضی بیشتر از گروه کنترل است کلید واژه ها: راهبرد شناختی، راهبرد فرا شناختی، حل مساله ریاضی، کم توان ذهنی.
سمیه انصاری نژاد گیتا موللی
هدف از این مطالعه تعیین اثربخشی آموزش نظریه ذهن برارتقاءسطوح نظریه ذهن دانش آموزان کم توان ذهنی بود.روش: پژوهش از نوع مطالعات تجربی با پیش آزمون- پس آزمون با یک گروه کنترل بود. 30 نفر از دانش آموزان دختر کم توان ذهنی با دامنه سنی 12-8 سال با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شدند. بعد از همتا سازی بر اساس سن تقویمی و هوش و نمرات نظریه ذهن آ نها به دو گروه آزمایش(15 دانش آموز) و گروه کنترل ( 15 دانش آموز) تقسیم شدند. نظریه ذهن به مدت 9 جلسه به دانش آموزان درگروه آزمایش، آموزش داده شد، اما گروه کنترل هیچ نوع آموزشی در این زمینه دریافت نکردندو فقط در جریان برنامه های معمول مدرسه قرار داشتند. پس آزمون برای هر دو گروه اجرا شد. ابزار پژوهش شامل آزمون 38 سوالی نظریه ذهن و آزمون ماتریس های پیشرونده ریون بود. داده های به دست آمده از پیش آزمون و پس آزمون هر دو گروه با استفاده از تحلیل کوواریانس مورد بررسی قرار گرفتند. یافته ها: نتایج نشان داد که آموزش نظریه ذهن اثر معناداری بر ارتقاء سطوح نظریه ذهن دارد p(<0/001).بحث: آموزش نظریه ذهن می تواند بر ارتقاء سطوح نظریه ذهن دانش آموزان دختر کم توان ذهنی 12-8 سال موثر باشد. کلمه های کلیدی :آموزش نظریه ذهن، سطوح نظریه ذهن ، کم توان ذهنی
محبوب بخشی بارزیلی معصومه پور محمد رضای تجریشی
هدف: هدف کلی این پژوهش، تعیین تاثیر آموزش " نظریه ذهن" بر "بهبود مهارتهای اجتماعی " دانش آموزان پسر کم توان ذهنی 8- 12 ساله بود. روش: طرح پژوهش از نوع مطالعات شبه آزمایشی با پیش آزمون- پس آزمون همراه با گروه کنترل بود. ابتدا بر روی تمامی دانش آموزان کم توان ذهنی 8 تا 12 ساله شاغل به تحصیل در مدرسه استثنایی «آرمان» مشکین شهر (که جمعاً 43 دانش آموز بودند) پیش آزمون باور کاذب شامل دو تکلیف "انتقال غیر منتظره"، "محتوای غیر منتظره"، و آزمون "نمود- واقعیت" اجرا شد و پس از اعمالِ ملاکهای ورودی پژوهش تعداد 39 دانش آموز شرایط ورود به مطالعه را داشتند و به صورت تصادفی به دو گروه کنترل (19n=) و آزمایش (20n=) تقسیم شدند. سپس پرسشنامه مهارتهای اجتماعی توسط معلمان دانش آموزان منتخب تکمیل گردید. در طول پژوهش تعداد 9 نفر (4 نفر گروه کنترل، 5 نفر گروه آزمایش) از ادامه همکاری سر باز زدند و 30 نفر باقیمانده مورد پژوهش قرار گرفتند. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه در جریان آموزش قرار گرفت. پس آزمون نظریه ذهن و مقیاس درجه بندی مهارتهای اجتماعی بلافاصله بعد از اجرای آموزش برای هر دو گروه مجدداً اجرا شد. برای تجزیه و تحلیل داده ها، روش های آمار توصیفی و آزمون های آماری کولموگروف- اسمیرنف، آزمون t مستقل و تحلیل کوواریانس به کار گرفته شد. یافته ها: گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل عملکرد بهتری در پس آزمون مقیاس درجه بندی مهارتهای اجتماعی (001/0>p) داشت. همچنین، تفاوت دو گروه مورد مطالعه در مولفه همکاری و خویشتنداری از نظر آماری معنی دار بود (001/0 >p). اماتفاوت دو گروه مورد مطالعه در مولفه ابراز وجود از نظر آماری معنی دار نبود (143/0>p). نتیجه گیری: آموزش نظریه ذهن به دانش آموزان کم توان ذهنی موجب بهبود مهارتهای اجتماعی، افزایش همکاری و خویشتنداری در آنها شده ولی در ابراز وجود آنها تغییری ایجاد نکرده است. در مجموع، می توان گفت که آموزش نظریه ذهن می تواند موفقیت دانش آموزان کم توان ذهنی را در مهارتهای اجتماعی در سالهای آتی افزایش دهد. واژه های کلیدی: نظریه ذهن، مهارتهای اجتماعی، کم توانی ذهنی
عباس مهوش نرگس ادیب سرشکی
چکیده: هدف : هدف کلی این پژوهش، تعیین تاثیرآموزش "مهارت های زندگی" بر "افزایش مهارت های اجتماعی" دانش آموزان پسر کم شنوای 12-16ساله مدارس فراگیر بود. روش : طرح پژوهش از نوع مطالعات آزمایشی باپیش آزمون وپس آزمون ،همراه با گروه کنترل بود.از تعداد36 دانش آموزان پسر کم شنوای 12تا16 ساله که در مدارس فراگیر(تلفیقی) شهر اراک در سال تحصیلی 90-91 مشغول به تحصیل بودند، 30 نفر از آنان پس از اعمال ملاک های ورودی، واجد شرایط ورود به مطالعه شدند و به صورت تصادفی ،به دو گروه آزمایشی (15n=) و کنترل (15n=) تقسیم شدند. سپس پرسشنامه مهارتهای اجتماعی ( الیوت و گرشام، 1990) توسط معلمان دانش آموزان منتخب تکمیل گردید .گروه آزمایشی هفته ای دوبار و طی 14 جلسه ی دوساعته ، مهارت های زندگی را آموزش دیدند . پس آزمون مقیاس درجه بندی مهارتهای اجتماعی بلافاصله بعد از اجرای آموزش برای هر دو گروه مجدداً اجرا شد. شیوه تجزیه و تحلیل داده ها: برای تجزیه و تحلیل داده ها، روش های آمار توصیفی و آزمون های آماری کولموگروف- اسمیرنف، آزمونt مستقل و تحلیل کوواریانس به کار گرفته شد. یافته ها: گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل عملکرد بهتری در پس آزمون مقیاس درجه بندی مهارتهای اجتماعی (001/0 >p) داشت. همچنین، تفاوت دو گروه مورد مطالعه در مولفه همکاری ، ابراز وجود و خویشتنداری از نظر آماری معنی دار بود (001/0 >p).خویشتنداری از نظر آماری معنی دار بود (001/0 >p). نتیجه گیری: در مجموع، می توان نتیجه گرفت که آموزش مهارت های زندگی موجب افزایش مهارتهای اجتماعی به صورت کلی و به صورت اختصاصی موجب افزایش همکاری، ابراز وجود و خویشتنداری در دانش آموزان پسر کم پسر کم شنوای 12تا16ساله مدارس فراگیر می شود. واژه های کلیدی : مهارت های زندگی ، مهارت های اجتماعی ، دانش آموزان کم شنوا ، مدارس فراگیر
فایقه شمسی نرگس ادیب سرشکی
هدف: پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر برنامه آگاه سازی بر بهبود نگرش دانش آموزان پایه پنجم ابتدایی در مدارس تلفیقی نسبت به همسالان دارای ناتوانی جسمی- حرکتی صورت گرفته است. روش:62 دانش آموز دختر پایه پنجم ابتدایی از 2 مدرسه ابتدایی تلفیقی در سال تحصیلی 92-1391 انتخاب شدند و با استفاده از روش نمونه گیری چند مرحله ای به صورت تصادفی در دو گروه مداخله (31نفر) و کنترل (31نفر) قرار گرفتند. با استفاده از پرسشنامه نگرش سنج گش (1993)، نگرش دانش آموزان قبل و بعد از مداخله مورد ارزیابی و مقایسه قرار گرفت. بخش نخست دارای 20 پرسش بود که نگرش کلی و دو عامل جامعه طلبی و موقعیت تحصیلی را می سنجد. بخش دوم شامل 31 ویژگی (مثبت، منفی و حساس) بود. یافته های حاصل، با استفاده از آزمون آماری t مستقل، تحلیل واریانس دو متغیری با اندازه گیری های مکرر و آزمون توکی تجزیه و تحلیل شدند. یافته ها: نتایج بیانگر آن بود که نگرش مثبت دانش آموزان گروه مداخله پس از شرکت در برنامه آگاه سازی، در مقایسه با گروه گواه به طور معنادار افزایش یافت (p<0/01). در خرده مقیاس های جامعه طلبی و موقعیت تحصیلی نیز این تفاوت معنادار بود (p<0/05). همچنین نتایج بیانگر آن است، دانش آموزان گروه مداخله در پس آزمون نسبت به پیش آزمون همین گروه ویژگی های منفی کمتر و ویژگی های مثبت بیشتری را برای توصیف دانش آموزان با ناتوانی جسمی- حرکتی به کار برده اند، ولی در مورد صفات حساس تغییر قابل ملاحظه ای ایجاد نشد (p<0/05). نتیجه گیری: شرکت دانش آموزان در برنامه های آگاه سازی موجب آگاه تر شدن آن ها نسبت به مسائل مربوط به ناتوانی و بهبود نگرش آن ها نسبت به همسالان دارای اختلال حسی- حرکتی می شود.
کوثر مقدم پور نرگس ادیب سرشکی
هدف از پژوهش حاضر جهت بررسی تاثیر آموزش هوش هیجانی بر مشکلات رفتاری پسران با اختلال رفتاری برونی شده در مدارس ابتدایی شهر تهران انجام شده است. این مطالعه از نوع شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و آزمون پیگیری بود و کلیه دانش آموزان پسر پایه دوم تا پنجم مدارس ابتدایی شهر تهران جامعه مورد نظر را تشکیل داده که از میان آنها مدرسه سید رضی با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شد. تعداد40 نفر (20 نفر گروه آزمایش و 20 نفر گروه کنترل) از دانش آموزانی که درهر دو فرم گزارش معلم (trf) و فرم سیاهه رفتاری کودک (cbcl) نمره مورد نظر را کسب کرده بودند در پژوهش شرکت کردند. افراد گروه آزمایش برنامه آموزش هوش هیجانی در 17 جلسه (2 جلسه در هفته، هر جلسه 60 دقیقه ) را دریافت نموده اند و گروه کنترل در این مدت زمانی آموزش های عادی مدرسه را دریافت کردند. سپس بعد از مدت دو ماه، به منظور بررسی پایداری اثر آموزش، آزمون پیگیری اجرا گردیده و در نهایت داده های به دست آمده با استفاده از روش آماری معادلاتبرآوردتعمیمیافته تجزیه و تحلیل قرار گرفته اند. نتایج تجزیه وتحلیل معادلات برآوردتعمیم یافته نشان دادکه اعمال روش مداخلهای،تفاوت معنی داری (001/0 >p) بین نمرات مشکلات رفتاری برونی شده در دو گروه ایجادشده است ودرگروه آزمایش این مشکلات رفتاری (پرخاشگری و قانونشکنی) کاهش یافته است. این تغییرات درآزمون پیگیری نیز باقیمانده است. نتیجه این مطالعات نشان داد که برنامه آموزش هوش هیجانی سبب کاهش مشکلات رفتاری پسران دارای اختلال رفتاری برونی شده می شود. بنابراین،استفاده ازبرنامه آموزش هوش هیجانی برای کاهش مشکلات رفتاری این گروه ازکودکان وپیشگیری از بروز بسیاری از مشکلات مشابه پیشنهاد می شود.
محبوبه کارخانه گیتا مولّلی
چکیده مقدمه: یکی از مشخصات افراد کم شنوا، نوعی ناتوانی در برقراری روابط موثر ورضایت بخش با سایر افراد جامعه است. هدف از پژوهش حاضر بررسی تأثیر قصه گویی بر افزایش مهارت های اجتماعی کودکان کم شنوا است. روش: در قالب یک طرح شبه آزمایشی از نوع سری¬های زمانی با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس 5 نفراز کودکان۷ تا 9 سال کم شنوا انتخاب شدند. در ابتدا سه ارزیابی متوالی (به فاصله زمانی یک هفته از یکدیگر) از مهارت اجتماعی کودکان کم شنوا به عمل آمد، سپس مداخله آموزشی، شامل 10 قصه در 12 جلسه 30 دقیقه¬ای طی 6 هفته اجرا شد. پس از مداخله سه بار (به فاصله یک هفته از یکدیگر) مجددا مهارت اجتماعی کودکان کم شنوا مورد ارزیابی قرارگرفت.برای اندازه گیری مهارت های اجتماعی کودکان مقیاس درجه بندی مهارت های اجتماعی گرشام والیوت و برای تحلیل داده هااز روش تحلیل کوواریانس چندمتغیره استفاده شد. یافته¬ها:نتایج نشان داد که قصه¬گویی بر مهارت¬های اجتماعی کودکان کم¬شنوا، تأثیر مثبت و معنیدار داشت. (0۱/>p ) نتیجه¬گیری: با توجه به اثربخشی قصه¬گویی بر افزایش مهارت¬های اجتماعی کودکان کم¬شنوا، میتوان قصه¬گویی را به عنوان راهکاری برای بهبود این مهارتها، به عنوان حلقهای از برنامه توان بخشی برای کودکان کم¬شنوا بهکار برد. واژه های کلیدی:قصه گویی، مهارت های اجتماعی، کم شنوایی
فاطمه راحمی نوش آبادی نرگس ادیب سرشکی
هدف پژوهش حاضر تعیین میزان تاثیر برنامه خودآموزی کلامی بر مولفه های شایستگی اجتماعی دانش آموزان با ناتوانی های یادگیری بود. این مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل بود. نمونه پژوهش شامل 40 دانش آموز مبتلا به اختلال یادگیری در مراکز ناتوانی های یادگیری شهر همدان بود که به صورت در دسترس انتخاب و بر اساس نوع اختلال و پایه تحصیلی در دو گروه بیست آزمایش و کنترل همتا شدند. برای جمع آوری داده های پژوهش از پرسشنامه شایستگی اجتماعی استفاده شد. برنامه خودآموزی کلامی در 8 جلسه(هفته ای دو جلسه) به مدت یک ماه برگزار شد. نتایج تحلیل کواریانس چند متغیره نشان داد که برنامه خودآموزی کلامی بر شایستگی اجتماعی دانش آموزان با ناتوانی یادگیری تاثیر معنی دار دارد (0005/0p< ،316/114 =(1.34)f). تحلیل هر یک از مولفه های شایستگی اجتماعی نیز با استفاده از تحلیل کواریانس چندمتغیرهنشان داد که دانش آموزان با ناتوانی یادگیری گروه آزمایش به صورت معنی داری در مهارت های رفتاری، آمایه های انگیزشی، مهارت شناختی و کفایت هیجانی نمرات بیشتری از گروه کنترل کسب کردند. توصیه می شود برنامه مناسب سازی شده ی خودآموزی کلامی در کودکان دچار اختلالات یادگیری جهت بهبودی شایستگی اجتماعی این کودکان در کلینیک های روانشناسی مورد استفاده قرار گیرد.
نثار مرادی نرگس ادیب سرشکی
هدف: هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی آموزش توجه بر بهبود عملکرد خواندن دانش آموزان نارساخوان بود.روش: پژوهش حاضر یک مطالعه نیمه تجربی با طرح پیش آزمون، پس آزمون با گروه کنترل بود. نمونه پژوهش شامل 30 دانش آموز دختر نارساخوان 11-9 سال بود که در سال تحصیلی 93-1392 از سطح مدارس شهرستان پاوه به صورت نمونه گیری مبتنی بر هدف انتخاب و در دو گروه آزمایش وکنترل جایگزین شدند. گروه آزمایش طی 20جلسه (هفته ای سه جلسه؛ هر جلسه 45 دقیقه) برنامه آموزش توجه را دریافت کردند در حالی که گروه کنترل تنها از آموزش های متداول در مدرسه بهره مند شدند. آزمون تولوز- پیرون کودکان برای غربال گری دانش آموزان نارساخوانی که نقص توجه داشتند اجرا شد و قبل و بعد از مداخله، آزمون سنجش عملکرد خواندن و نارساخوانی (نما) توسط گروه¬های آزمایش و کنترل تکمیل شد و داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس مورد تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج نشان داد که تفاوت معنی داری بین گروه آزمایش و کنترل وجود داشت، بدین معنی که نمرات گروه آزمایش بیشتر از گروه کنترل بود، همچنین در گروه آزمایش مقایسه پیش آزمون و پس آزمون نشان داد که نمرات دانش آموزان در پس آزمون بیشتر بوده است در واقع روش آموزش توجه منجر به بهبود عملکرد خواندن دانش آموزان نارساخوان شد(p<0/0005 ).نتیجه گیری: برنامه آموزش توجه تاثیر مثبت بر عملکرد خواندن دانش آموزان نارساخوان داشته و می توان ازآن به منظور بالا بردن عملکرد خواندن این دانش آموزان استفاده برد. این روش می¬تواند مورد استفاده روان-شناسان، معلمان، مربیان مدارس ویژه، والدین و کلیه کسانی که با این افراد در ارتباط هستند قرارگیرد.
زاهد کنعانی نرگس ادیب سرشکی
مطالعه حاضر با هدف تعیین تأثیر آموزش خودنظارتی بر انگیزش پیشرفت در دانش¬آموزان نارساخوان انجام شد.پژوهش حاضر یک مطالعه نیمه تجربی با طرح پیش¬آزمون و پس¬آزمون با گروه کنترل می باشد. 32 نفر با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس و مبتنی بر هدف از جامعه آماری دانش آموزان دارای نارساخوانی شهرستان جوانرود در سال تحصیلی 93-1392 انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش (16 نفر) و کنترل (16 نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش طی 10 جلسه 60 دقیقه ای (دو روز در هفته) آموزش خودنظارتی را به صورت گروهی (دو گروه 8 نفره) دریافت نمودند، درحالی که گروه کنترل تنها از آموزش های مدرسه بهره مند شدند. قبل و بعد از مداخله و در مرحله پیگیری، پرسشنامه انگیزش پیشرفت اجراء و نمرات دروس اصلی (علوم، ریاضی، فارسی و املاء) به عنوان معیاری برای اندازه¬گیری پیشرفت تحصیلی جمع آوری و ثبت شد. داده ها نیز با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. آموزش برنامه خود نظارتی منجر به افزایش انگیزش پیشرفت در دانش آموزان با اختلال نارساخوانی در گروه آزمایش شده است و این تأثیر در مرحله پیگیری در طولانی مدت پایدار بوده است (0/001˂p). همچنین نتایج نشان داد که آموزش برنامه خودنظارتی منجر به بهبود پیشرفت تحصیلی دانش آموزان با اختلال نارساخوانی در گروه آزمایش شده است و این تأثیر در مرحله پیگیری در طولانی مدت پایدار بوده است (0/001˂p) . برنامه خود نظارتی تأثیر مثبتی بر انگیزش پیشرفت و پیشرفت تحصیلی دانش آموزان نارساخوان داشته است بنابراین، می توان از آن به عنوان روش درمانی موثر برای رفع مشکلات انگیزشی و عملکرد تحصیلی این دانش آموزان بهره گرفت. این روش می¬تواند مورد استفاده روان¬شناسان، معلمان، مربیان مدارس ویژه، والدین و کلیه کسانی که با این افراد در ارتباط هستند قرار گیرد.
رقیه عباسی گیتا موللی
اکثر کودکان و افراد جوان باناتوانی در کشورهای در حال توسعه که در آنجا با نابرابری در آموزش و پرورش و دیگر فرصت ها مواجه اند زندگی می کنند و نگرش منفی یکی از موانع عمده برای رشد توانایی های بالقوه یشان را تشکیل می دهد. پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر برنامه آگاه سازی(متمرکز بر قصه گویی) بر بهبود نگرش کو دکان عادی در مورد همسالان کم شنوایشان در مدارس تلفیقی صورت گرفته است.
مریم شیدایی نرگس ادیب سرشکی
مقدمه :پژوهش حاضر به منظور اثربخشی آموزش هوش هیجانی بر رفتار انطباقی دانش آموزان کم توان ذهنی انجام شد. روش بررسی : در این پژوهش شبه آزمایشی، 32 دانش آموز دختر به روش نمونه گیری در دسترس در مجتمع طلوع انتخاب و به صورت تصادف در گروه های آزمایش و گواه گمارده شدند. تمامی والدین این دانش آموزان پرسش نامه رفتار انطباقی واینلند (vabs) را تکمیل کردند. گروه آزمایش در 22 جلسه (هفته ای 4 جلسه؛ هر جلسه45 دقیقه) در برنامه آموزش هوش هیجانی تحت آموزش قرار گرفتند و گروه کنترل در طی مدت انجام پژوهش هیچ گونه آموزش مشابه ای را دریافت نکردند. پس از پایان جلسات آموزشی، مجدا بعد از 1 ماه بعنوان پیگیری والدین گروه آزمایش پرسش نامه را تکمیل کردند. داده ها با استفاده از روش تحلیل واریانس تحلیل شد. یافته ها : یافته ها حاکی از این بود بطور کلی میانگین های رفتار انطباقی (001/0 =,p448/8= (1.28)f)، مهارتهای ارتباطی (001/0=,p58/9= (1.28)f)و مهارتهای اجتماعی(001/0 =,p82/8= (1.28)f)در دو گروه آزمایش و کنترل با یکدیگر تفاوت معنی دار دارند. میانگین نمرات این مهارتها در گروه آزمایش در پس آزمون وپیگیری افزایش یافته است. این افزایش در پس آزمون بیشتر از مرحله پیگیری بوده است و آموزش هوش هیجانی باعث افزایش این مهارتها شده است.در مورد مهارتهای روزمره زندگی میانگین هادر دو گروه آزمایش و کنترل با یکدیگر تفاوت معنی دار ندارند(861/0 =,p580/0= (1.28)f)و نمرات گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل در مراحل پس آزمون و پیگیری تفاوت معنادار نداشته است. نتیجه گیری : در مجموع می توان نتیجه گرفت که آموزش هوش هیجانی موجب بهبود رفتارانطباقی، مهارتهای ارتباطی و اجتماعیدانش آموزان کم توان ذهنی شده ولی این تاثیر در مهارتهای روزمره زندگی دیده نشد. واژه های کلیدی: هوش هیجانی، رفتار انطباقی، کم توان ذهنی.
سیف الله خدادادی نرگس ادیب سرشکی
اثربخشی راهبردهای مقابله با استرس بر سازگاری اجتماعی دانش آموزان با ناتوانی یادگیری چکیده مقدمه: با توجه به شیوع ناتوانی های یادگیری در میان دانش آموزان و وجود مشکلات سازگاری در بین آنها، پژوهش حاضر با هدف تعیین اثر بخشی راهبردهای مقابله با استرس بر سازگاری اجتماعی دانش آموزان با ناتوانی یادگیری اجرا شد. مواد و روش ها: طرح پژوهش حاضر، شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل می باشد. 34 نفر از دانش آموزان پسر دارای ناتوانی یادگیری در مراکز ناتوانی یادگیری استان ایلام در سال تحصیلی 94-1393 با نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه سازگاری اجتماعی سینها سینگ ( 1993) بود. اعضاء گروه آزمایش در 9 جلسه (هرجلسه 90 دقیقه ) تحت آموزش راهبردهای مقابله با استرس (لازاروس و فولکمن، 1984) قرار گرفتند و برای مقایسه میانگین نمرات از آزمون کوواریانس استفاده شد. یافته های پژوهش: نتایج نشان داد که بین میانگین نمرات پیش آزمون و پس آزمون گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنا داری وجود دارد. آموزش راهبردهای مقابله با استرس باعث افزایش سازگاری اجتماعی گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل می شود. همچنین نتایج نشان داد این آموزش باعث افزایش سازگاری عاطفی و تحصیلی دانش آموزان گروه آزمایش شده است. بحث ونتیجه گیری: به دلیل اثربخشی راهبردهای مقابله با استرس در دانش آموزان با ناتوانی یادگیری می توان از این روش به عنوان یک نوع برنامه درمانی تکمیلی در مدارس و مراکز ناتوانی یادگیری در راستای بهبود مشکلات سازگاری این دانش آموزان استفاده کرد. واژه های کلیدی: سازگاری اجتماعی، ناتوانی های یادگیری، راهبردهای مقابله با استرس
زهرا عینی میرکوهی فیروزه ساجدی
خواندن اساسی ترین ابزار یادگیری دانش آموزان است یکی از اختلالات بسیار رایج یادگیری، اختلال خواندن است. مفهوم سبک اسناد به سبک تبیینی اشاره می کندکه افراد معمولا برای رویداد معینی ارایه می دهند در این پژوهش روش خودآموزی کلامی برای حل مشکلات سبک اسناد بدبینانه دانش آموزان نارساخوان مورد بررسی قرار گرفت.
پریوش عباسی نسب محمود میرزمانی
هدف پژوهش حاضر مقایسه رضایت شغلی و مشکلات روانشناختی معلمین دانش آموزان عقب مانده ذهنی آموزش پذیر و عادی در مدارس شهرستان خرم آباد است. جامعه آماری شامل تمامی معلمین مدارس استثنایی وعادی شهرستان خرم آباد است. تعداد90 نفر (55 زن و 35 مرد ) معلمین مدارس استثنایی به روش «نمونه در دسترس» و 90 نفر معلمین مدارس عادی به روش «نمونه گیری خوشه ای» انتخاب شدند. در این پژوهش از دو پرسشنامه scl-90-r)) و رضایت شغلی مینه سوتا و برای آزمودن فرضیه ها از آزمون ضریب همبستگی، t مستقل و uمان ویتنی استفاده شد. نتایج نشان داد معلمین مدارس استثنایی مشکلات روانشناختی بیشتری نسبت به معلمین عادی داشته و رضایت شغلی معلمین زن بیشتر از معلمین مرد است. بین رضایت شغلی معلمین دارای مدرک پایین و بالا معلمین جوان و مسن، معلیمن کم سابقه و با سابقه تفاوت آماری معنی داری وجود نداشت. در رابطه با نتایج خرده مقیاس های پرسشنامه(scl-90-r ) بین میزان شکایات جسمی و علایم وسواس معلمین مدارس استثنایی و عادی تفاوت معنی داری وجود نداشت. ددر بقیه خرده مقیاس های: حساسیت در روابط متقابل اضطراب، پرخاشگری، فوبیا، پارانوئید، علایم روان تنی و افسردگی بین نمرات معلمین مدارس استثنایی و عادی اختلاف معنی دار بود.