نام پژوهشگر: افلاطون صادقی
حمیده بازیار افلاطون صادقی
هدف فلسفه تبیین هستی است و هر رویکردی از فلسفه به نوعی در صدد این تبیین است. در فلسفه اسلامی، سه رویکرد معروف وجود دارد که عبارتند از مشائی، اشراقی و صدرائی (حکمت متعالیه) . منتها بحث مراتب هستی و ارتباط آنها با هم در فلسفه اشراق و حکمت متعالیه با دیدگاه متفاوتی مطرح شده که طرح و مقایسه آنها علاوه بر اینکه روشنگر اصل مسئله است ما را با این دو رویکرد بیشتر آشنا کرده و تأثیرات فلسفه اشراق در حکمت متعالیه را نشان می دهد. با توجه به اینکه، یکی از عناصر اصلی در حکمت متعالیه مسئله هستی و مراتب آن است، پس پرسش اساسی و مهمی که در این باره مطرح می شود ، این است که آیا صدرالمتألهین در طرح این مسئله از فلسفه اشراق تأثیر پذیرفته است؟ سهروردی در فلسفه اشراق به جای لفظ وجود یا هستی، لفظ نور را بکار برده و نظام فلسفی خویش را بر آن استوار نموده است. همچنین مراتب نظام هستی را به وسیله نور تبیین می نماید. در نزد سهروردی نور یک حقیقت واحد است که در مراتب گوناگون ظهور می یابد ولی این مراتب در اصل نورانیت هیچ گونه تمایزی ندارند و به عبارتی، نور امری مشکک است. حقیقت هستی، همان حقیقت نور است و واقعیت اشیاء متکثر چیزی جز حقیقت نور نیست، تکثر آنها ناشی از شدت و ضعف نورانیت آنهاست. منبع اصلی این نورانیت، ذات ازلی نورالانوار است که هستی مطلق می باشد و جهان هستی چیزی جز درجات مختلف نور و ظلمت نیست. شیخ اشراق در تقسیم مراتب هستی برای ظلمت و برزخ، مرتبه ی وجودی قائل است. از دیدگاه صدرالمتألهین که قائل به اصالت وجود است، آنچه واقعیت اشیاء را تشکیل می دهد، وجود است. حقیقت وجود همان وجود خارجی است وحمل وجود بر موجودات ، حمل تشکیکی است.وی براساس همین معنای تشکیکی حقیقت وجود به تبیین کثرت در نظام هستی می پردازد. مراتب هستی، نتیجه تفاوت درجات حقیقت وجود است. مراتب هستی، اطوار، تجلیات و ظهورات حقیقت وجود هستند. برترین مرتبه این حقیقت، ذات اقدس واجب الوجود است که سرچشمه و منبع فیوضات و تجلیات است. نوشته حاضر در صدد است تا رویکرد سهروردی و ملاصدرا ، نسبت به هستی و سلسله مراتب آن را بر اساس مفاهیم نور و وجود مورد بررسی و مقایسه قرار دهد. در این تحقیق با روش توصیفی، تحلیلی این نتیجه حاصل شده است که ملاصدرا در حکمت وجودی خویش از خصوصیاتی که سهروردی پیرامون حقیقت نور بیان کرده پیرامون حقیقت وجود بکار گرفته است. بطوری که می توان گفت، در فلسفه صدرالمتألهین حقیقت نور مرادف و مساوق حقیقت وجود است.
محمدحسین دهنوی افلاطون صادقی
بخشی از تالیفات بجای مانده از ابن سینا نشان دهنده ی توجه این حکیم عقل گرای مشایی به حوزه ی مباحث عرفانی و به زعم برخی صاحب نظران نشان از تلاش وی برای تاسیس نوعی از حکمت مبتنی بر اشراق و عرفان است. در این پژوهش پس از معرفی اجمالی عرفان ،رابطه ی ابن سینا با عرفان و تصوف و میزان تاثیرپذیری وی از آنها مورد بررسی قرارمی گیرد ودیدگاه های مختلفی که در مورد حکمت مشرقی او وجود دارد و پیوند میان این حکمت وآرا عرفانی او را مطرح می کند ارزیابی شده است . بی شک برای شناخت اندیشه های عرفانی ابن سینا باید محتوای آثار بوعلی در حوزه ی مباحث عرفانی شناخته شود . معرفی این آثار و بیان محتوای آنها از اهداف این تحقیق بوده زیرا از طریق آن می توان به میزان پیوستگی اندیشه ی ابن سینا و عرفان و نوع نگرش وی به مسایل عرفانی پی برد. حاصل آن که نگرش ابن سینا به عرفان نگرشی فیلسوفانه است ونه عارفانه . و پرداختن وی به مسایل عرفانی به معنی خروج وی از ساحت اندیشه ی استدلالی و ورود به جرگه ی اهل مکاشفه نیست . علیرغم این که ابن سینا عارف نبوده اما آراء او در حوزه ی مباحث عرفانی در اندیشه های برخی عارفان و اندیشمندان پس از او تاثیر گذار بوده است. یکی از کسانی که از این آراء بهره برده شهاب الدین سهروردی بنیان گذارحکمت اشراقی است شناخت پیوند میان ابن سیناوسهروردی نشان از امتدادجریان تفکر در حوزه ی فرهنگ اسلامی دارد وگسست میان فلسفه ی ابن سینایی و فلسفه ی اشراقی را نفی می کند. یکی ازحلقه های واسطه میان اندیشه ی این دو حکیم اشتراکاتی است که درنگرش به حوزه ی مباحث عرفانی داشته اند .این اشتراکات با بررسی رسایل عرفانی سهروردی و مقایسه ی آنها با نوشته های عرفانی ابن سینا به خوبی نشان داده می شودو از این طریق سهم ابن سینا در تاسیس یک نظام فلسفی مبتنی بر عقلانیت و تجربه ی عرفانی که نام حکمت اشراقی برآن نهاده شده تاحدودی آشکار می شود.
لیلا محال کراچی افلاطون صادقی
این پایان نامه در باره مسئله مهم شناخت و معرفت یقینی ودور از هر گونه تزلزل است که اولین با افلاطون حکیم بر خلاف فلاسفه ماقبل خود به آن پرداخته است و از نظر او شناخت حقیقی تنها به مثل (صورتهای کلی )که بر گرفته از امور طبیعی بوده و هیچ گونه تغییر و تحولی در آنها راه نداشت این نگرش افلاطون بی تاثیر برروی افکار فلاسفه اسلامینبوده است به طوری که صدر المتالهین که یکی از بزرگترین فلاسفه اسلامی است مثل افلاطون را پذیرفته وآنرا بر اساس مبانی فلسفه خود تفسیر و تبیین می کند این پایان نامه با روش توصیفی وتحلیلی وبا مراجعه به کتب اصلی افلاطون و ملاصدرا صورت گرفته است
مرضیه احمدی مهدی زمانی
ما برای تمیز دادن کارهای مجاز از غیر مجاز و برای رهایی از مغلوب شدن روحانی و طبیعی خود توسط تمدن نوین نیاز به خودشناسی داریم. بررسی اندیشه فلاسفه بزرگ یکی از زمینه های مهم ترویج افکار آنان و بسترسازی مناسب به منظور بهره برداری از آرای آنان در زمان حاضر می باشد. از سویی چون افلاطون به عنوان بزرگترین فیلسوف یونان باستان و یکی از تأثیر گذارترین آن ها در انسان شناسی و اخلاق است بر آن شدیم تا با بیان نظریات او در باب انسان شناسی، غایت مورد نظر او یعنی الهی و جاویدان شدن را که با اسلام نیز سنخیتی دارد مدنظر قرار دهیم. این پژوهش با استناد به آثار اصلی افلاطون، در هشت فصل گردآوری شده است و به چرایی آفرینش انسان، ابعاد وجودی انسان و اصل بودن نفس او به عنوان اصول انسان شناسی و به بحث تربیت و معرفت برای دستیابی او به خیر جاویدان، خداگونه شدن در سایه فضیلتمندی و نیل به سعادت و نیکبختی و تقرب به عنوان نتایج آن پرداخته است. از آن جایی که افلاطون جامعه را محمل رسیدن فرد به کمال می داند مراتب اجتماعی انسان ها و آرمانشهر افلاطون و ضرورت وجود یک فیلسوف به عنوان سکاندار این جامعه را نیز به بحث گذاشته ایم و در نهایت به این جمع بندی رسیده ایم که: انسان شناسی مبنایی برای نظریه اخلاقی است و نیل به یک زندگی خوب مستلزم شناخت انسان و کسب علوم و دانشی خاص است
طایف صفایی افلاطون صادقی
موضوع این پژوهش بررسی اخلاق فضیلت فیلیپا فوت و معرفی نظریه هنجارمندی طبیعی و تعریف خوبی طبیعی از دیدگاه او، و مقایسه آن با نظریه ی خوبی طبیعی مطرح در عصر جدید است. پیشینه اخلاق مبتنی برفضیلت به اخلاق باستانی برمی گردد. فوت مانندآنسکومب، مک اینتایر، و مرداک در احیاء فلسفه اخلاق فضیلت محورتلاش نموده است. فوت خوب را بخشی از واقعیت می داند. وبه نظر او یک عمل وقتی عمل خوب است که ذیل فضیلتی قرار گیرد. بشر همواره دلیلی برای پی جویی فضیلت و پرهیز از رذیلت دارد، به فضایل نیازمند است به همان اندازه که به دستان و چشمانش نیاز دارد. فوت برمعنای عرفی خوب تأکید دارد و منظورش را از خوبی خصلت ِویژه یا کارکرد خاص یک موجودزنده منفرد معرفی می کند. عقلانیت را شامل هر عمل و باور و گرایش می داند که بر دلیل مشروعی استوار باشد. پایه «احکام اخلاقی» فضایل و رذایل فردی است. و برای گفتن اینکه فلان چیز فضیلت یا رذیلت است دلیل عینی وجود دارد. «نظریه فضیلت-رذیلت» روش عالی برای ساخت طرز فکر عینی در داوری اخلاقی است. «خوبی» استعدادها و اعمالی است که برای شیوه خاص زندگی ضروری هستند. احکام اخلاقی درباره خوبی ِطبیعی هایی است که آدمی «می خواهد». با توجه به «دستور هنجارمندی طبیعی»، «خوبی و بدی اخلاقی» یک زیر طبقه از رده عام «خوبی و بدی طبیعی» هستند و خوبی اخلاقی تافته جدا بافته از خوبی طبیعی نیست. مدعای تمایز بین این دو در عصر جدید اتفاق افتاده است: 1) وقتی خوب طبیعی توسط «اراده فرد» یا «حاکم» یا «خدا» تأیید شود خوب اخلاقی حاصل می شود. 2) خوب اخلاقی مستقل از خوب طبیعی است و بلکه شرط لازم آنست. بر خلاف هر دو گروه فوت معتقد است آنچه خوبی اخلاقی نامیده شده همان خوبی طبیعی است که در مورد انسان ها به کار می رود. خوبی طبیعی، فقط به موجودات زنده فی نفسه و اجزا، و مشخصات، و کارکردهای آنها قابل اسناد است. و آن یک خوبی مستقل هست که مستقیماً به ارتباط یک فرد با فرم زندگیِ نوعیش بستگی دارد. گر چه خوب ِبشری متفاوت با خوب در عالم حیوانی و گیاهی است با این حال یک ساختار مفهومی مشترک وجود دارد. فوت با تکیه بر قاعده ی عام هنجارمندی طبیعی، همه انواع خوبی را طبیعی می داند. آدم خوب کسی است که خوبی مربوط به بشر را داراست. پس عمل برطبق فضایل فردی ما را به خوبی بشر که همان سعادت است می رساند.
سینا مشایخی محمدجواد اسماعیلی
در این پایان نامه به بررسیِ جایگاهِ تکلیف در فلسفه اخلاقِ رواقیان متأخر به ویژه در اندیشه هایِ اپیکتتوس و مارکوس اورلیوس پرداخته شده است. به این منظور در ابتدا به شرحی کلی از فلسفه اخلاقِ رواقیان پرداخته شده و آموزه هایِ آنها مورد بررسی قرار گرفته است و سپس با تأکید بر مفهومِ تکلیف در اندیشه هایِ فیلسوفانِ رواقی، به بیانِ دیدگاههایِ این دو فیلسوف پرداخته شده است. هدف از این تحقیق، نظام مند کردنِ آموزه هایِ اخلاقیِ اپیکتتوس و مارکوس اورلیوس در حوزه اخلاق و اندیشه هایِ رواقیان است. و سعی شده که با توجه به مفهومِ تکلیف، مفاهیمِ به ظاهر متناقضِ فلسفه رواقی همچون تقدیر و مشیت با مفاهیمِ اراده آزاد و خودگردانیِ عقلانی، توجیه و رابطه آنها تبیین گردند. در این پایان نامه علاوه بر شرحِ آراء رواقیان –به ویژه اپیکتتوس و اورلیوس-، متن هایی نیز از این دو فیلسوف ترجمه، تحلیل و تفسیر شده اند و شباهت و تفاوتِ دیدگاههایِ آنها در رابطه با تکلیف در فلسفه اخلاقِ آنها تحلیل و تبیین شده است. واژگانِ کلیدی: تکلیف، خویشاوندی با خدا، هماهنگی با طبیعت، پیشرفت، ارزشهایِ میانگینی، اراده آزاد، فضیلت، شهروند جهانی و حریقِ جهانی.
سیدعلی سادات اخوی افلاطون صادقی
اخلاص به معنای آزاد شدن و رهائی یافتن از عبودیت غیر خدا و پاک و خالص گردانیدن نیّت و عمل بلکه تمام وجود خود برای رسیدن به مقام قرب و فناء خداست. با در نظر گرفتن موضوع علم اخلاق که نفس و قوای آن است و هدف اخلاق که رسیدن به فضایل اخلاقی و تثبیت آن در نفس می باشد؛ اخلاص در اخلاق به معنای خالص کردن این فضایل برای خداست. اخلاق مجموعه ای از کیفیات نفسانی است که باعث صدور افعال به آسانی و بدون نیاز به تفکر و تأمل می شود و این کیفیات نفسانی، رابطه عمیقی با سه عنصر علم و معرفت، نیّت و عمل دارد. در اخلاق اسلامی؛ یک کیف نفسانی، زمانی فضیلت محسوب می شود که عناصر یاد شده صبغه الهی به خود گرفته و خالص برای او باشد. موضوع عرفان، شناخت خداوند سبحانه و تعالی و اسماء و صفات اوست و هدف آن رسیدن به توحید است. بنابراین، اخلاص در عرفان؛ با توجه به رابطه اخلاص با موضوع و هدف عرفان مطرح می شود. سالک اِلی الله مسیر خود را از تزکیه نفس و تطهیر باطن از رذایل اخلاقی و تخلّق یافتن به فضایل اخلاقی شروع می کند و با سیر در عوالم وجود خود که عالم اصغر است به شناخت عالم اَکبر و معرفت حق تعالی نائل می گردد. و با این معرفت مراتب اخلاص را تا رسیدن به بالاترین درجات آن که مقامات مخلَصین (به فتح لام) است طی می کند.
علی اکبر دوستی زاده افلاطون صادقی
اخلاق از مباحثی است که از قدیم الایام مورد توجه متفکرین و فلاسفه مختلف بوده است و هر اندیشمندی به فراخور تفکرات خود به آن پرداخته و از جنبه ای آن را مورد توجه قرار داده است.فلاسفه مسلمان نیزازاین امرمثتثنی نبوده وبیشتربانگاهی دینی،به اخلاق پرداخته اندتانگاهی فلسفی.ازطرفی، در غرب مکاتب بسیاری به مبحث اخلاق پرداخته اندوسعی درتبیین مسائل ومبانی اخلاقی،ازراه های گوناگون نموده اند.مکتب سودگرایی یکی ازاین مکاتب است که نگاهی غایت گرا به اخلاق دارد. مسئله اصلی دراینجا،مقایسه غایت اخلاق ازنظرخواجه نصیرالدین طوسی وسودگرایان می باشدکه درابتدابه بیان وجوه اشتراک این دودیدگاه می پردازیم و سپس وجوه افتراق آن را بررسی می کنیم.این دودیدگاه،به اخلاق نگاهی غایت گرادارند.و غایت اخلاق راسعادت انسان می دانندو سعادت مورد نظر این دو مکتب توام با لذت است و به نوعی می توان هم سودگرایان و هم خواجه نصیر را لذت گرا نامید.اماوجوه تفاوت این دودیدگاه راچنین می توان بیان کرد: درمکتب سودگرایان،غایت اخلاق،سعادت اجتماع انسانی است یعنی بر سعادت جمعی تاکید دارند، درحالی که ازنظرخواجه نصیرغایت اخلاق،تامین کننده سعادت فرد می باشد. سودگرایان به سعادت اخروی اعتقادی ندارند در حالی که خواجه نصیر بر سعادت اخروی و قرب الهی تاکید دارد. نظام اخلاقی خواجه نصیر،غایت گرای خودگرا است در حالی که مکتب سودگرایان غایت گرای دیگرگرا است که سعادت فرد را در سعادت جمع جستجو می کند. لذت مورد نظر خواجه نصیر دست یابی به عمیق ترین و پایدارترین لذتی است که برای نوع انسان متصور است که همان سعادت است نه لذت مادی و حسی. در حالی که در نزد سودگرایان بیشترین لذت برای بیشترین افراد منظور است.این لذت هم مادی می تواند باشد هم معنوی. در انجام این تحقیق ابتدا اخلاق از نظر خواجه نصیر و سودگرایان را مطالعه کردم و با مراجعه به پایان نامه های موجود در کتابخانه ملی از رفرنس های آنها استفاده نمودم و توانستم مقالاتی را نیز در این رابطه پیدا کنم.پس از مقایسه اخلاق از دیدگاه این دو مکتب،به بیان غایت اخلاق پرداختم و مطالب را در چهار فصل جمع آوری نمودم.
رضا کریم نژاد حمیدرضا ضیایی
فلسفه با همه وسعت معنایی که پیدا کرده،به هرحال تلاش برای کشف حقایقی است که فیلسوف در ظرف موضوع موردنظر بدان ها التفات دارد.این یکی از وجوه اشتراک همه فلاسفه و همه فلسفه هاست.امّا در این راه با توجه به مبادی و خاستگاه های مختلف، موضوع فلسفه تفسیر پیدا می کند و هرکدام متناسب با خود ملاکی را در راه آن هدف می طلبد. فلاسفه، در همه زمان ها و با همه قضاوت هایی که داشته و دارند،همواره در جستجوی حقیقت بوده اند. حتی آن گروه از متفکرانی که ظاهرا در نفی حقیقت یا نفی امکان دستیابی به حقیقت قلم فرسایی کرده اند خواسته و ناخواسته به دنبال همان گوهر بوده اند، وگرنه آرایی که ارائه می دهند چه معنایی خواهد داشت؟ هیچ انسانی و به طریق اولی هیچ فیلسوفی نمی تواند در نسبیت مطلق زندگی کند. جهان اندیشه را با شک و تردید نمی توان محصور نمود. شک کردن تنها یکی از راه های اصلی و مقدس رسیدن به وادی حقایق است و اگر بیش از این بدان استناد شود تنها محصولی که به بار می آورد نه حیرت،که سردرگمی است. نگاهی به آرا و نظریات متفکرانی که از شروع تدوین اندیشه به سوفسطایی یا شکاک شهرت یافته اند نشان می دهد که همه آنان با توسّل به برخی ناکامی ها و ناتوانی های ذهن در کشف بعضی حقایق، حکم کلی بر نفی مطلق توان بشر در دسترسی به حقایق کرده اند و حال آنکه همه این ها احکامی برای نشان دادن گوشه هایی از همان حقایق عالم است، حتی حقیقتی مثل اینکه ذهن بشر از دسترسی به حقیقت ناتوان است. همان تاریخ اندیشه ها باز نشان می دهد که هردو روی این سکّه در گذر زمان با حفظ هویت اصلی خود(یعنی اصرار در دستیابی به حقیقت، و ناتوانی انسان در کشف حقایق) به مرور تحول پیدا کرده و به اشکال مختلف عرضه شده است. شاید این داستان زندگی فکری بشر است و همواره نیز با او همراه باشد.
منیره عطرگیران یوسف منصورزاده
استان یزد با مردمانی هنردوست، از جمله استانهای کویری ایران به شمار می رود. این استان در طول دورانهای متوالی و در حیطه های مختلف هنری و خلق آثار ماندگار، در زمینه های نسّاجی دستی(شَعربافی)، معماری سنّتی، زیلوبافی، سفالگری و... نقشی کاملاً برجسته در هویّت هنر ایرانی داشته است. لذا قالی دستباف این منطقه، از این امر نباید مستثنی باشد و باید مورد توجّه و بررسی دقیق کارشناسان این حرفه قرار بگیرد. لذا بررسی و تدوین ادبیّات نوشتاری طرح، نقش و رنگ قالیهای دستباف یزد، آنچنان که باید و شاید مورد توجّه صاحبنظران و اهل قلم این هنر قرار نگرفته و چه بسا که با مطالب ارائه شده به صورت سلیقه ای برخورد نموده و به وضوح دارای نقصان و ناهمگونی تعاریف، در رابطه با طرح اصلی قالی ها، نقوش تشکیل دهنده و حتّی نام صحیح آن ها نیز می باشد.ازاینرودراین پایان نامه سعی شده است تاضمن بررسی زمان شروع قالیبافی وبررسی ویژگیهای فنّی بافت ورنگرزی دراستان؛به شناسایی وسیرتحوّل و تطوّر طرح،نقش ورنگ درطرحهایی پرداخته شودکه تاحدّامکان،قبلازورودطرحهای کرمان وکاشان در یزدرواج داشته واینک منسوخ شده اند. به این منظور،دراین پایاننامه سعی شده است تابراساس منابع کتابخانه ای وباتکیه برمشاهدات میدانی ومصاحباتی که دراینزمینه صورتگرفته است؛به گردآوری منابع تصویری معتبر،ازمهمترین طرحهای اصیل قالی دستباف یزد،پرداخته شودومورد تجزیه وتحلیل قرار بگیرند. سپسبادستهبندیاطّلاعاتجمعآوریشده،بهتحلیلطرحهاوارتباط آنها بانامشان وهمچنین به مطالعه تطبیقی نقوش ورنگهای اصلی این قالیها،بادیگرهنرهای موجوددریزد،ازنگاه نشانه شناسی وهمنشینی طرح،نقش ورنگ درکناریکدیگر،پرداخته شودودرنهایت،جمعبندی،تجزیه وتحلیل کیفی مطالب تهیه شده،ارائه گردد.
ابراهیم امرانی افلاطون صادقی
معاد یکی از اصول و پایه های بنیادین اعتقادات و باورهای انسان های معتقد به ادیان الهی به خصوص دین مبین اسلام می باشد. با بررسی مکاتب مختلف فکری و کتب آسمانی به خصوص قرآن کریم عقاید مختلف مطرح شده در ارتباط با معاد و اقسام آن فهمیده می شود. آنچه در این میان حائز اهمیت است توجه به این مسأله می باشد که برای پذیرش اقسام معاد باید آن را با استدلالات عقلی محکم مورد پذیرش قرار داد. این نوشتار در نظر دارد تعریفی اجمالی از معاد و اقسام آن از دیدگاه قرآن و احادیث و متفکران اسلامی ارائه دهد و پس از بیان مقدمات بحث معاد، معاد جسمانی را به عنوان محور اصلی تحقیق برگزیده و نوع استدلال های موجود در این زمینه را از نظر قرآن کریم و ملاصدرا بررسی نماید. ارائه رویکردهای عقلی و نقلی مربوط به موضوع معاد از دیدگاه قرآن کریم و ملاصدرا با استفاده از منابع موجود بخش دیگری از تحقیق می باشد. هدف اصلی تحقیق بررسی میزان تأثیر قرآن بر ملاصدرا در خصوص معاد جسمانی است. ملاصدرا در اثبات معاد جسمانی پس از بیان موضوعاتی هم چون تجرد نفس و تناسخ، اصولی را برگرفته از نظام فلسفی خود به عنوان مقدمات بحث ارائه کرده است، سپس در مسیر اثبات معاد جسمانی سعی در ارائه توجیهی عقلانی بر این مسأله دارد و در جاهای مختلف از شواهد قرآنی استمداد می طلبد. اکثر فلاسفه اسلامی توانسته اند با برهان فلسفی، تنها معاد روحانی را اثبات کنند و معاد جسمانی را تعبداً پذیرفته اند. در میان فلاسفه اسلامی، شاخص ترین چهره ای که برای اثبات معاد جسمانی ـ با روش فلسفی تلاش می کند فیلسوف معروف، صدرالمتألهین شیرازی است. در این پایان نامه آنچه به عنوان نوآوری قلمداد می گردد ذکر این موضوع است که در میان فلاسفه اسلامی، ملاصدرا بیشترین تاثیر را از قرآن کریم در ارتباط با معاد جسمانی پذیرفته ولی تاکنون میزان و نحوه این تاثیرپذیری از قرآن کریم و چگونگی پرداخت قرآن کریم به معاد جسمانی مبرهن نگشته است. با نظر به بخشهای مختلف نوشتار و به ویژه توجه به ظواهر آیات قرآن که بیانگر معاد جسمانی است و توجه به این مسأله که این آیات قابل تأویل نیست و با لحاظ نظر صریح صدرا مبنی بر بهره-گیری از منبع وحی در اثبات معاد جسمانی، تصویری مناسب از معاد جسمانی(حشر روح همراه با بدن) از دیدگاه قرآن کریم و هم چنین ملاصدرا ، مجسم می شود.