نام پژوهشگر: گیتی ترکمان
رویا روانبد گیتی ترکمان
هدف: اولتراسوند پالس و لیزر کم توان در کنترل مشکلات موسکولواسکلتال هموفیلی سودمند گزارش شده اند. این مطلب در حالی بیان می شود که تا کنون هیچ تحقیق اصولی در این زمینه انجام نشده است. از آنجاییکه همارتروز تمام مفصل سینوویال را تحت تاثیر قرار می دهد، مطالعات بیوتریبولوژیک، بیومکانیک و بافتی می توانند اطلاعات جامعی را در رابطه با تفهیم خصوصیات یک مفصل سالم و دچار خونریزی را تامین کرده و به شروع کاربرد و ارزیابی درمانها کمک به سزایی کند. بنابراین، هدف این مطالعه بررسی تاثیر اولتراسوند پالس و لیزر کم توان بر همارتروز تجربی با استفاده از موارد فوق بوده است. مواد وروشها: 35 خرگوش، 10عدد در گروه های کنترل هموفیلی، لیزر و اولتراسوند و 5 عدد در گروه کنترل مورد بررسی قرار گرفتند. به مفصل زانوی چپ حیوانات گروه های کنترل هموفیلی، لیزر و اولتراسوند 1 سی سی خون اوتولوگ، هفته ای دو بار به مدت چهار هفته تزریق شد. پس از طی دو روز به منظور رسیدن به مرحله تحت حاد، حیوانات گروه های درمانی تحت تابش مدالیتی مربوط به مدت پنج جلسه قرار گرفته و پس از یک روز کشته شدند و آزمایشات بیوتریبولوژیک، بیومکانیک و بافتی بر روی آنها انجام شد. نتایج: محیط مفصل پس از تزریق خون افزایش معنی دار پیدا کرد. این تورم پس از درمان با اولتراسوند نسبت به لیزر کاهش بیشتری از خود نشان داد. ضریب اصطکاک مفصل پس از درمان با اولتراسوند از حالت طبیعی هم بیشتر کاهش یافت در حالیکه در گروه کنترل هموفیلی و درمان با لیزر مقدار آن افزایش یافته بود. نیروی حداکثر اولیه، نیروی تعادلی، سفتی آنی و سفتی تعادلی پس از تزریق خون نسبت به گروه کنترل کاهش یافت. نیروی حداکثر اولیه و سفتی آنی پس از درمان با اولتراسوند مقداری بیشتر از گروه لیزر شد و نیروی تعادلی درگروه لیزر به صورت معنی داری نسبت به گروه کنترل هموفیلی افزایش یافت. درمان با اولتراسوند و لیزر تاثیری بر سفتی تعادلی نداشت و تمام متغیرهای بیومکانیکی تا حالت طبیعی فاصله داشتند. نتیجه گیری: درمان با اولتراسوند موجب کاهش تورم و اصطکاک مفصل در همارتروز و سینوویت تجربی می شود. علی رغم تلاش اولتراسوند و (تنها در مورد سفتی تعادلی) لیزر ، این دو مدالیتی تاثیر قابل ملاحظه ای بر بهبود وضعیت بیومکانیکی غضروف پس از پنج جلسه درمان نداشتند که با توجه به ماهیت ترمیم ناپذیر غضروف مفصلی دور از ذهن به نظر نمی رسید.
مه سا حسینی صنعتی گیتی ترکمان
چکیده: استفاده از لیزر کم توان در ترمیم زخم پوستی یکی از شیوه های نوین درمانی است که مطالعات مختلفی در رابطه با اثر درمانی آن، انجام گرفته است اما نتایج متفاوتی را در این باره ذکر نموده اند. هدف از این مطالعه بررسی اثر دو لیزر کم توان nm 8/632 (he_ne) و nm 904 ((ga_as بر آزاد سازی فاکتور رشد اندوتلیال عروقی بعد از 3 و 7 روز پس از ایجاد زخم، پتانسیل آسیب و قدرت کششی بافت و میزان بسته شدن سطح زخم ، پس از 21 روز التیام در زخم تمام ضخامت پوستی نمونه های سالم موش صحرایی بود. روش بررسی: در این مطالعه از 84 موش صحرایی (rat ) ، جنس نر، نژاد sprague-dawley، با وزن 350_200 گرم استفاده شد. این حیوانات به طور تصادفی به سه گروه لیزر هلیوم-نئون، گالیوم-آرسناید و کنترل تقسیم شد (هر گروه 26 نمونه). در تمام نمونه ها در فاصله یک سانتی متری از ستون فقرات پشتی حیوان، برش پوستی تمام ضخامت به طول 5/2 سانتی متری داده شد. درمان از روز 1 تا 21 به صورت یک روز در میان با لیزر کم توان با شدت 2 ژول بر سانتی متر مربع انجام شد. اختلاف پتانسیل پوست سالم مجاور با محل زخم، قبل و بعد از ایجاد زخم و هر روز بعد از لیزرتراپی ثبت شد و پس از هر جلسه درمان مساحت سطح زخم نیز ثبت گردید. از هر سه گروه در روزهای سوم و هفتم ، 8 نمونه جهت اندازه گیری فاکتور رشد اندوتلیال عروقی تهیه شد. در روز 21 نیز 10 حیوان از هر گروه، جهت بررسی پارامترهای بیومکانیکال نمونه برداری شد. یافته ها: نتایج نشان داد که هر دو نوع لیزر منجر به تسریع در بسته شدن سطح زخم، نزدیک شدن اختلاف پتانسیل آسیب به سطح قبل از آسیب گردید. لیزر گالیوم-آرسناید منجر به کاهش میزان فاکتور اندوتلیال عروقی در عضله و لیزر هلیوم-نئون منجر به کاهش میزان این فاکتور در پوست در روز سوم گردید ((p<0.05. کاهش اختلاف پارامترهای بیومکانیکی پوست زخم با پوست سالم نیز به دنبال درمان با هر دو نوع لیزر دیده شد ((p<0.05. نتیجه گیری: به نظر می رسد که هر دو نوع لیزر منجر به تسریع در بهبود پارامترهای ترمیم زخم می گردند . واژگان کلیدی: لیزر کم توان هلیوم-نئون، لیزر کم توان گالیوم-آرسناید، پتانسیل آسیب، فاکتور رشد اندوتلیال عروقی، زخم تمام ضخامت پوستی.
طیبه روغنی اروجه گیتی ترکمان
چکیده پدیده یائسگی به عنوان علت اصلی پوکی استخوان ناشی از یائسگی در نظر گرفته می شود. از عوارض الگوی زندگی کم تحرک در این دوران، افت توده استخوان، کاهش قدرت عضلات، کاهش تعادل و افزایش خطر افتادن می باشد. چون تمرین می تواند در کاهش یا پیش گیری از عوارض ناشی از یائسگی موثر باشد، بنابراین در این مطالعه تاثیرات دو نوع برنامه تمرین هوازی تحت بیشینه با و بدون اعمال نیروی خارجی را بر سطوح زیست شاخص های استخوانی، ntx, bsalp و تعادل در زنان یائسه مبتلا به پوکی استخوان بررسی کردیم. 27 زن یائسه سالم 65-45 سال به صورت تصادفی به سه گروه هوازی ساده ، هوازی همراه با جلیقه و کنترل تقسیم شدند. برنامه تمرینی شامل 18 جلسه تمرین پیاده روی تحت بیشینه روی تردمیل، هر جلسه 30 دقیقه، 3 بار در هفته بود.تفاوت بین دو گروه در اعمال نیروی خارجی بود، به این صورت که در گروه هوازی همراه با جلیقه، فرد قبل از شروع تمرین روی تردمیل جلیقه وزنه دار را می پوشید. از گروه کنترل خواسته شد،که در طی این 6 هفته الگوی فعالیت بدنی و غذایی خود را تغییر ندهند. قبل و بعد از 6 هفته، پارامتر های آنتروپومتریک، تعادل و زیست شاخص های استخوان در سه گروه و متغیر های قلبی- عروقی اندازه گیری شده در حین تمرین در دو گروه تمرینی، ارزیابی شد.بعد از 6 هفته، توده چربی و غیر چربی در گروه جلیقه دار به ترتیب کاهش و افزایش معنا دار نشان داد. ضربان قلب و فشار خون استراحت به ترتیب در گروه جلیقه دار و هوازی ساده کاهش یافت.تست nts در هر دو گروه تمرین و همه جهات تست se در گروه جلیقه دار افزایش معنا دار نشان داد. سطوح bsalp,ntx در دو گروه تمرین به ترتیب کاهش و افزایش یافت. بنابراین استفاده از جلیقه وزن دار در برنامه های تمرینی به منظور حفظ سلامت استخوان و بهبود پارامتر های آمادگی جسمانی و تعادل در زنان یائسه مبتلا به پوکی استخوان موثر است. واژگان کلیدی: پوکی استخوان، یائسگی، تمرین هوازی تحت بیشینه، جلیقه وزن دار، bsalp, ntx، تعادل.
زهرا سادات رضاییان گیتی ترکمان
زمینه از پرکاربردترین روش های بی ثباتی مفصلی و به دنبال آن القای oa، قطع لیگامنت صلیبی قدامی در زانو است. در مطالعه حاضر تأثیر لیزر کم توان و امواج فراصوت بر ویژگی های بیومکانیکی غضروف و اصطکاک مفصل زانوی خرگوش پس از القای استئوآرتریت تروماتیک بررسی و مقایسه گردید. روش 30 سر خرگوش نر 4 ماهه سفید از نژاد dutch مورد بررسی قرار گرفتند. با قطع acl در 20 نمونه، آرتروز تروماتیک القا شد. 62 روز پس از aclt ویژگی های بیومکانیکی با استفاده از تست stress-relaxation، اصطکاک مفصل با استفاده از روش نوسان آزاد، ضخامت غضروف با روش ایندنتاسیون و مطالعات بافت شناسی با گروه کنترل مقایسه شد. در گروه های مداخله لیزر و فراصوت، پس از 10 جلسه درمان، ارزیابی های فوق در مقایسه با گروه کنترل جراحی تکرار گردید. نتایج قطع acl بعد از 62 روز باعث ایجاد آرتروز درجه 2 شد با قطع acl ضخامت غضروف، نیروی بیشینه، نیروی تعادلی، ضریب الاستیک و ضریب تعادلی کاهش معنی داری نسبت به گروه کنترل نشان داد. ضریب اصطکاک مفصل افزایش و تعداد نوسان ها کاهش معنی داری یافت. با استفاده از لیزر و فراصوت ضریب الاستیک کاهش و تعداد نوسانات افزایش معنی داری یافت. این تعییرات در گروه فراصوت به طور معنی داری شدیدتر از گروه لیزر بود. در هر دو گروه، ویژگی های بیومکانیکی غضروف فمور به حالت طبیعی بازگشت. در تیبیا لیزر باعث افزایش معنی دار نیروی بیشینه، نیروی تعادلی و ضریب الاستیک شد. نتیجه گیری مدل aclt خرگوش، روش مناسبی برای القای استئوآرتریت می باشد. تغییرات بیومکانیک در نمایش ضابعات دژنراتیو غضروف بر تغییرات بافتی مقدم است. امواج فراصوت در کاهش اصطکاک مفصل و لیزر در بهبود ویژگی های بیومکانیکی غضروف موثرتر می باشد.
سید رسول باقری علیرضا سرمدی
درسال های اخیر فیزیوتراپیست ها بطورگسترده از نواربندی بعنوان جزئی از برنامه توانبخشی در درمان اختلالات نوروموسکولواسکلتال استفاده می کنند. مکانیسم های متفاوتی برای اثرگذاری تیپ شناخته شده است، یکی از مکانیسم های احتمالی مطرح شده در سال های اخیر، کوتاه شدن طول فیبرهای اینترافیوژال بوده است. سوال اساسی این است که آیا تیپ علاوه بر پوست، گیرنده های داخل دوکی عضلات را هم تحریک می کند یا خیر؟ 15 فرد سالم غیرورزشکار در 5 جلسه تحت آزمایش قرار گرفتند. گروه های مورد آزمایش شامل: گروه کنترل، گروه تیپینگ، گروه بی حسی، گروه تیپینگ و بی حسی، گروه تیپینگ و بی حسی پلاسبو. از رفلکس h جهت بررسی الگوی فراخوانی موتورنورون های عضلات سولئوس و گاستروکنمیوس خارجی استفاده شد. شدت لازم جهت ثبت رفلکس h ابتدائی و حداکثر، 5 و 10 دقیقه پس از تیپ در گروه تیپینگ و در گروه تیپ و بی حسی در هردو عضله سولئوس و گاستروکنمیوس خارجی کاهش معنی داری را نشان داد(p<0/05). 15 دقیقه پس از بی حسی دامنه قله به قله رفلکس h حداکثر به ترتیب در گروه بی حسی کاهش و در گروه تیپ و بی حسی افزایش معنی داری را نشان داد(p<0/05). در حالی که در گروه تیپینگ، 5 و 10 دقیقه پس از تیپ نسبت به مرحله اول تفاوت معنی داری را نشان نداد (p>0/05). شیب سه نقطه ابتدائی بازوی صعودی منحنی فراخوانی رفلکس h عضله سولئوس 10 دقیقه پس تیپ در گروه تیپینگ، بر پوست سالم و نیز 5 و10 دقیقه پس از تیپ در گروه تیپ و بی حسی افزایش معنی داری را نشان داد(p<0/05). تاثیر افزودن تیپینگ به روش مهاری نه تنها باعث مهار موتورنورون های عضلات گاستروسولئوس نشده است بلکه باعث ایجاد اثرات تسهیلی بسیار قابل توجه در سولئوس خصوصا در موتورنورون های کند انقباض آن و نیز به میزان کمتر در عضله گاستروکنمیوس خارجی می شود. هر چند بی حسی باعث مهار موتورنورون های سولئوس شد اما تیپینگ بر روی پوست بی حس شده هم سبب افزایش تحریک پذیری نورون حرکتی شد. مکانیسم تاثیرگذاری تیپ از راه تحریک گیرنده های آستانه بالا و عمقی تر پوست سبب ایجاد اثرات تسهیلی در عضلات گاستروسولئوس می شود و تیپ هیچ تاثیری بر گیرنده های داخل دوکی عضلات گاستروسولئوس نمی گذارد.
بهروز پرهام پور گیتی ترکمان
هموفیلی a تحرک را در سنین کم کاهش می دهد و بر (bone mineral density) bmdاز طریق افزایش بازجذب استخوان تاثیر منفی دارد. در این مطالعه اثر تمرین مقاومتی، میدان الکترومغناطیسی پالسی ( pemf ) و تمرین مقاومتی توام با pemf بر بیومارکرهای استخوان (balp,ntx)، تعادل ایستا و پویا ، سطح کیفیت زندگی و تغییرات فیزیکی مفصل بیماران هموفیلی شدید a استئوپروتیک بررسی شد. 43 بیمار داوطلب (35-18سال) به طور تصادفی به چهار گروه تمرین مقاومتی، تمرین مقاومتی توام با pemf ،pemf و کنترل تقسیم شدند. برنامه مداخلات به صورت سه جلسه در هفته و جمعا به مدت 6 هفته انجام شد. در گروه تمرین مقاومتی 40 دقیقه تمرینات مقاومتی گروه های عضلانی تنه، اندام فوقانی و تحتانی با 60-50 درصد1rm به صورت پیشرونده و 30 دقیقه pemf پلاسبو، در گروه pemf 60 دقیقه تحریک پالسی مربعی با فرکانس 30 هرتز و شدت 40 گوس و در گروه تمرین مقاومتی توام با pemf ، تمرینات مقاومتی با تکرار کمتر و سپس 30 دقیقه تحریکpemf انجام شد . قبل و بعد از 6 هفته پارامترهای آنتروپومتریک، تعادل ایستا و پویا ، مقادیر balp, alp, ntx, ca, p خون ، کیفیت زندگی و تغییرات فیزیکی مفاصل در چهار گروه و تغییرات قدرت عضلانی در دو گروه تمرینی ارزیابی شد.کاهش توده چربی در گروه تمرین مقاومتی نسبت به کنترل معنی دار بود. وضعیت تعادل، شرایط فیزیکی مفصل و کیفیت زندگی در سه گروه تمرین مقاومتی با و بدون pemf و pemf به تنهایی نسبت به گروه کنترل بهبودی معنی داری پیدا کرد. سطوح balp در گروه تمرین مقاومتی و تمرین مقاومتی توام با pemf نسبت به گروه کنترل افزایش معنی داری داشت. استفاده از تمرینات مقاومتی برای افزایش متابولیسم استخوان ، بهبود تعادل ، کیفیت زندگی ، دامنه حرکتی و قدرت عضلانی بیماران هموفیلی مبتلا به پوکی استخوان موثرتر است.
لیلا سیمرغ گیتی ترکمان
زمینه و هدف: ویبراسیون یک تکنیک تمرینی برای سیستم نوروماسکولار است. زنان به خاطر محتویات عضلانی کمتر از مردان و نیز از دست رفتن پر شتاب آن در حول و حوش یائسگی، در معرض خطر ابتلا به سارکوپنیا و از دست رفتن سریعتر استقلال و کیفیت زندگی هستند. پس، زنان باید اولین جامعه هدف برای مطالعات مربوط به بهبود سیستم نروماسکولار در نظر گرفته شوند. بنابراین، هدف از این مطالعه بررسی و مقایسه پاسخ نوروماسکولار زنان یائسه و زنان جوان به 12 جلسه تمرین wbv بود. مواد و روشها: دوازده زن سالم و 13 زن یائسه غیر ورزشکار طی مطالعه ای نیمه تجربی به گروههای تمرین پلاسبو و wbv (ویبره عمودی، فرکانس hz30 و دامنه قله به قله mm3) وارد شدند. پروتکل تمرین در همه گروهها مشابه و شامل سمی اسکوات استاتیک (با 30 درجه فلکسیون زانو) بر روی صفحه ویبره بود به استثنای این که در گروه پلاسبو، دستگاه خاموش و در گروه wbv روشن بود. قبل و بعد از 12 جلسه تمرین با رژیم 3 بار در هفته، حداکثر قدرت ایزومتریک ارادی، پارامترهای rms و فرکانس میانه عضلات حین mvic اخذ گردید. یافته ها: قبل از شروع تمرینات به طور کلی در تمام عضلات، تمام پارامترهای مورد بررسی در زنان یائسه کمتر از زنان جوان بود اما این تفاوت تنها در rms عضله گاستروکنمیوس، فرکانس میانه عضلات ارکتور اسپاین و رکتوس فموریس و mvic عضله گلوتئوس ماگزیموس معنی دار بود. بعد از انجام تمرینات، wbv به طور کلی در مقایسه با تمرین پلاسبو، rms و قدرت عضله گلوتئوس ماگزیموس و قدرت عضله رکتوس فموریس را افزایش داد. اما با تفکیک گروهها روند افزایشی در rms و قدرت اکثر عضلات بعد wbv نسبت به تمرین پلاسبو و در هردو رده سنی جوان و یائسه مشاهده گردید که این افزایش تنها در rms عضله تیبیالیس قدامی زنان جوان به سطح معنی دار رسید. فرکانس میانه اکثر عضلات بعد تمرین wbv نسبت به پلاسبو در زنان جوان روند کاهشی و در زنان یائسه روند افزایشی داشت اما در هیچ عضله ای به سطح معنی دار نرسید. اثر سن نیز به طور کلی و صرفنظر از نوع تمرین نشان داد که مقدار افزایش rms عضلات زنان جوان در اثر تمرین بیش از زنان یائسه است. با تفکیک گروهها مشخص گردید که در تمرین wbv، افزایش rms جز در عضله گلوتئوس ماگزیموس که در زنان جوان به طور قابل توجهی بیش از زنان یائسه بوده است؛ در باقی عضلات افزایش در زنان یائسه تقریبا همپای افزایش در زنان جوان بوده است اما به عکس آن، افزایش قدرت در زنان یائسه بیش از زنان جوان بود که البته این تفاوتها در هیچ یک از عضلات به سطح معنی دار نرسید. در تمرین wbv، فرکانس میانه در اکثر عضلات زنان یائسه بیش از زنان جوان بود اما این تفاوت تنها در دو عضله گلوتئوس ماگزیموس و گاستروکنمیوس به سطح معنی دار رسید. تنها نکته قابل توجه دیگر، تأثیر پذیری بیشتر زنان یائسه نسبت به زنان جوان از تمرین پلاسبو در rms عضلات بود. نتیجه گیری: روند افزایش rms و قدرت عضلات در هر دو رده سنی بعد از wbv هرچند در همه عضلات به سطح معنی دار نرسید که ممکن است ناشی از مدت کوتاه تمرین باشد؛ حاکی از تأثیر مثبت wbv می باشد. اما با توجه به روند متفاوت فرکانس میانه اکثر عضلات بعد از wbv بین زنان جوان و زنان یائسه، به نظر می رسد استراتژی به کارگیری واحدهای حرکتی برای پاسخ به ویبره در اثر سن متفاوت بوده باشد.
لیلا داداشی آرانی گیتی ترکمان
هدف: برخلاف اثرات تسهیلی بیان شده پس از اعمال ویبراسیون کل بدن نتایج برخی مطالعات افزایش دپرشن پاسخ های عضلانی را نشان می دهد. همچنین این اثرات می تواند در عضلات با توزیع متفاوت فیبرهای عضلانی مختلف باشد. هدف مطالعه حاضر، بررسی پاسخ آنی و کوتاه مدت منحنی فراخوانی رفلکس h عضله سولئوس و گاستروکنمیوس خارجی به عنوان عضلات کند و تند انقباض پس از اعمال یک جلسه wbv بود. مواد و روشها: 26 زن سالم غیرورزشکار (سن 85/2 ± 11/26 سال) داوطلبانه در مطالعه شرکت کردند. افراد در دو جلسه آزمون و شم با حفظ وضعیت نیمه اسکوات بر روی صفحه ویبراسیون قرار گرفتند. در جلسه آزمون ویبراسیون با فرکانس hz30 و دامنه mm3 به صورت 3 ست 1 دقیقه ای اعمال شد. قبل، بلافاصله، 5 و 10 دقیقه بعد از اعمال ویبراسیون منحنی فراخوانی رفلکس h از عضله سولئوس و گاستروکنمیوس خارجی ثبت شد. یافته ها: نتایج ثبت منحنی عضله سولئوس در جلسه شم، افزایش معنی دار شدت مورد نیاز برای ثبت آستانه رفلکس h در هر سه ثبت بعد از مداخله، شدت تحریک لازم برای ثبت hmax بلافاصله بعد و نسبت hmax به mmax بلافاصله بعد و کاهش معنی دار دامنه قله به قله hmax فقط در زمان 10 دقیقه بعد از مداخله و دامنه قله به قله پاسخ mh بلافاصله بعد را نشان داد. نتایج مربوط به عضله سولئوس در جلسه آزمون نشان از افزایش معنی دار شدت مورد نیاز برای ثبت آستانه رفلکس h بلافاصله و 5 دقیقه بعد، دامنه قله به قله پاسخ mh 10 دقیقه از اعمال ویبراسیون و شدت تحریک لازم برای ثبت رفلکس hmax و نسبت hmax به mmax بلافاصله بعد و کاهش معنی دار شیب منحنی فراخوانی رفلکس h بلافاصله بعد از اعمال ویبراسیون دارد. یافته های اصلی مربوط به عضله گاستروکنمیوس خارجی در جلسه شم نشان دهنده افزایش معنی دار شدت مورد نیاز برای ثبت آستانه رفلکس h در هر سه ثبت بعد از مداخله و شدت تحریک لازم برای ثبت hmax بلافاصله و 10 دقیقه بعد و کاهش معنی دار شیب بلافاصله بعد بود. نتایج اصلی مربوط به این عضله در جلسه آزمون نشان از افزایش معنی دار شدت مورد نیاز برای ثبت آستانه رفلکس h و شدت تحریک لازم برای ثبت رفلکس hmax بلافاصله و کاهش معنی دار شیب منحنی فراخوانی رفلکس h بلافاصله و 10 دقیقه بعد از اعمال ویبراسیون می باشد. مقایسه بین دو عضله نشان دهنده کاهش درصد تغییرات دامنه قله به قله hmax در عضله سولئوس و افزایش آن در عضله گاستروکنمیوس در زمان ثبت 5 دقیقه بعد از ویبراسیون می باشد که این اختلاف از نظر آماری معنی دار می باشد. نتیجه گیری: با توجه به شیفت منحنی فراخوانی هر دو عضله به سمت راست و پاسخ مهاری در دو جلسه شم و آزمون به نظر می رسد، حفظ وضعیت نیمه اسکوات روی دستگاه ویبراسیون خاموش و روشن و مکانیسم های کنترلی فعال شده مانند انقباض عضلات اکستانسوری در مهار منحنی فراخوانی رفلکس h موثر باشد و اعمال ویبراسیون نیز هیچ اثر تسهیلی بر این پاسخ مهاری نداشته است.
یاسمین خوش آموز گیتی ترکمان
اعمال tens سه قطبی بر ناحیه ستون فقرات به عنوان یک روش غیرتهاجمی می تواند منجر به تغییر فعالیت موتورنرون های نخاعی شود. هدف مطالعه حاضر بررسی منحنی ریکاوری رفلکس h عضلات سولئوس و گاستروکنمیوس بعد از اعمال tens سه قطبی بر پوست بی حس شده ستون فقرات است. 15 زن داوطلب سالم غیرورزشکار با میانگین سنی (17/3±20/27) در چهار جلسه جداگانه] (بی حسی پلاسبو،tens خاموش)، (بی حسی، tens خاموش)، (بی حسی پلاسبو، tens روشن)، (بی حسی، tens روشن) مورد بررسی قرارگرفتند. تحریک سه قطبی با شدت 5/1 برابر آستانه حسی، به مدت 15 دقیقه در محل خروج ریشه s1 (کاتد بر روی t11 و دو آند بالا و پایین آن) اعمال شد. منحنی ریکاوری رفلکس h عضلات گاستروکنمیوس و سولئوس، قبل از مداخله، 15 دقیقه پس از اعمال بی حسی (محلول لیدوکائین 10%) یا بی حسی پلاسبو (آب) و پس از اعمال tens روشن با پهنای پالس 300sµ و فرکانس پالس 80 هرتز یا خاموش ثبت شد. منحنی ریکاوری با دو شدت تحریک hmax 30 و 100% و اینتروال های 202-1 میلی ثانیه ثبت شد پس از استخراج دامنه پاسخ های h1 و h2 و رسم منحنی ریکاوری، دامنه، شیب، سطح زیر منحنی و آستانه تسهیل اولیه و ثانویه محاسبه و آنالیز شد. پس از اعمال لیدوکائین،آستانه درک حسی پوست ستون فقرات افزایش معنی دار نشان داد و قله، شیب و سطح زیر منحنی تسهیل اولیه کاهش معنی دار نشان داد که به دلیل افزایش معنی دار پاسخ h1 بود. آستانه تسهیل ثانویه نیز در دو عضله گاستروکنمیوس و سولئوس کاهش معنی دار نشان داد. پس از اعمال tens سه قطبی شیب تسهیل ثانویه با شدت 100% در عضله گاستروکنمیوس افزایش معنی دار نشان داد و سطح زیر منحنی تسهیل ثانویه در عضله سولئوس با دو شدت 30 و 100% نیز افزایش معنی دار نشان داد. نتایج نشان داد کاهش نسبی فعالیت گیرنده های پوست پس از بی حسی می تواند با تغییر تحریک-پذیری موتورنورون ها منحنی ریکاوری h را تسهیل کند. اعمال tens سه قطبی ستون فقرات می تواند در تسهیل منحنی ریکاوری به خصوص در عضله تندانقباض گاستروکنمیوس موثر باشد.
فائزه نصیری پور گیتی ترکمان
زخم پای دیابتی یکی از مهم ترین عوارض دیابت بوده و به علت اختلالات عروقی ، نوروپاتی و کاهش عملکرد سیستم ایمنی بدن ایجاد می شود. زخم پای دیابتی اثر چشمگیری در وضعیت سلامت افراد مبتلا دارد. از روشهای توصیه شده در درمان این زخمهای مزمن کاربرد تحریکات الکتریکی و الکترومغناطیسی به منظور تحریک ایجاد عروق خونی جدید و افزایش خون رسانی عضو درگیر است. در این مطالعه اثر جریان کاتدی با آستانه حسی بر بیان فاکتور رشد اندوتلیال عروقی ، آزادسازی no ، تغییرات سطح زخم ، دمای پوست ، abi ، تغییرات آستانه حسی و کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به زخم پای دیابتی بررسی گردید. دراین مطالعه 20 بیماردیابتی مبتلابه زخم پا بامیانگین سنی 08/3 ± 55/56 و میانگینbmi ، kg/m2 5/2 ±06 /30 به صورت داوطلبانه شرکت کردند . زخم پای بیماران بر اساس درجه بندی وگنر شامل درجات 1 و 2 بود. بیماران به صورت تصادفی در دو گروه تحریک الکتریکی وپلاسبوقرارگرفتند. دربیماران گروه تحریک (n=10) جریان مستقیم کاتدی با شدت آستانه حسی به مدت یک ساعت در هر جلسه، 3 جلسه در هفته و 4 هفته (به صورت یک روز در میان) اعمال شد. در گروه پلاسبو الکترود گذاری شبیه گروه تحریک بود اما دستگاه تحریک خاموش بود. قبل و پس از جلسات اول، ششم و دوازدهم دمای پوست، سطح زخم ، آستانه حسی بیماران اندازه گیری شد. نمونه های خونی نیز برای بررسی مقادیر no و vegf ، قبل و بعد جلسات اول و دوازدهم از بیماران هر دو گروه گرفته شد. آزادسازی vegf و no در جلسه دوازدهم در گروه تحریک الکتریکی نسبت به گروه پلاسبو افزایش معناداری را نشان داد. میزان سطح زخم در گروه تحریک الکتریکی در روزهای ششم و دوازدهم نسبت به روز اول کاهش معنی داری را نشان داد. مقایسه دمای نواحی مختلف پا ، قبل و بعد از اعمال جریان ، در گروه تحریک الکتریکی افزایش معنی داری را نشان داد در حالی که تغییرات دما در این نواحی در گروه پلاسبو افزایش معنی داری نداشت. شدت آستانه حسی در بیماران گروه تحریک الکتریکی در روزهای ششم و دوازدهم کاهش معنی داری را نشان داد. با توجه به نتایج این مطالعه بنظر می رسد که تحریک الکتریکی کاتدال مستقیم با شدت آستانه حسی ، با افزایش آزادسازی vegf و no و افزایش متعاقب جریان خون در تسریع ترمیم زخم پای دیابتی موثر باشد.
احمدرضا عسگری آشتیانی اسماعیل ابراهیمی
مقدمه و هدف: گردن درد دومین اختلال اسکلتی عضلانی بعد از کمردرد محسوب می شود. علی رغم میزان بالای شیوع گردن درد هنوز تشخیص و درمان این بیماری به عنوان یک چالش اساسی مطرح است. تمرین درمانی بعنوان روشی موثر همواره مورد توجه محققین بوده است. تمرینات ثبات دهنده در مورد اختلالات ستون فقرات گردنی موضوع بسیاری از مطالعات جدید بوده است. هدف مطالعه حاضر بررسی دو نوع تمرین درمانی ثبات دهنده و ایزومتریک حداکثری در درمان بیماران گردن درد مزمن بود. مواد و روش ها: از بین مراجعه کنندگان به کلینیک و مرکز تحقیقات دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی به صورت نمونه گیری در دسترس تعداد 50 بیمار مبتلا به گردن درد مزمن انتخاب شدند بیماران بصورت تصادفی دردو گروه تمرینات ثبات دهنده و ایزومتریک حداکثری قرار گرفتند. قبل از مداخله متغیرهای درد، ناتوانی، ترس از درد و حرکت، دیدگاه های اجتنابی ناشی از درد با استفاده از پرسشنامه اندازه گیری شدند، وسطح مقطع عضلات فلکسور عمقی گردن بوسیله اولتراسوند اندازه گیری شد. در هردوگروه، بیماران به مدت 12 هفته برنامه درمانی را دریافت کردند. در پایان هفته های 4، 8 و 12 مجددا ارزیابی ها انجام گردید. نتایج: نتایج مطالعه نشان می دهد که میانگین درد، ناتوانی، ترس از درد و حرکت و دیدگاه های اجتنابی ناشی از درد پس از مداخله بطور معنی داری در هر دو گروه کاهش یافته است( 05/0 (p<. منتها میزان کاهش در گروه تمرینات ثبات دهنده بیشتر از تمرینات ایزومتریک حداکثری بوده است. علاوه بر این سطح مقطع عضلات فلکسور عمقی در گروه تمرینات ثبات دهنده افزایش معنی داری در مقایسه با گروه تمرینات ایزومتریک نشان می دهد (001/0 (p<. بحث و نتیجه گیری: افزایش تحمل عضلات فلکسور عمقی و همچنین افزایش سطح مقطع عضلات فلکسورعمقی پس از مداخله در گروه تمرینات ثبات دهنده نقش قابل توجه عضلات فلکسور عمقی در بیماران مبتلا به گردن درد مزمن باشد که در موافقت با نتایج تحقیقات قبلی بوده است. نتایج مطالعه حاضر با نتایج حاصل از سایر مطالعات که با ابزازی نظیر الکترومیوگرافی انجام شده است موافقت دارد.
علی غنجال مژده قبائی
بهبود فعالیتهای حرکتی و عملکردی بعد از سکته مغزی ، جهت دستیابی به عملکرد جدید و جبران اختلال ایجاد شده در نیمکره آسیب دیده از اهداف مهم توانبخشی در سکته مغزی می باشد. هدف این تحقیق تعیین اثر مشاهده فعالیتهای فانکشنال بر بهبود بازتوانی (یادگیری) فعالیتهای عملکردی ، شاخصهای تعادل و غیرقرینگی در بیماران همی پارزی ثانویه به سکته مغزی با استناد به تئوری نورونهای آئینه ای بود . دراین مطالعه 18 مرد و زن مبتلا به سکته مغزی ایسکمیک با محدوده سنی60 تا 45 سال در3 گروه 6 نفره مشاهده کننده فیلم فانکشنال، مشاهده کننده فیلم غیرفانکشنال(سمبل) ، و کنترل بمدت 12جلسه یک روز درمیان تحت روشهای درمانی تعریف شده قرار گرفتند. در گروه مشاهده کننده فیلم فانکشنال از قطعات فیلمهای کوتاه صامت و فانکشنال 1 دقیقه ای با 5 بار تکرار ، و در گروه مشاهده کننده فیلم غیر فانکشنال از سمبلهای خاص استفاده شد. گروه کنترل هیچ مشاهده ای نداشت و فقط تحت درمانهای تعریف شده یکسان با سایر گروهها قرار می گرفت. تعادل و ثبات داینامیک در سطح پایداری 8 و 6 دستگاه بایودکس، قرینگی تحمل وزن ، سرعت تحرک درعملکرد ، استقلال در فعالیتهای روزمره ، و وضعیت تعادل عملکردی بیمار بررسی شدند. بیماران قبل و بعد از درمان مورد ارزیابی قرار گرفتند و نتایج آنها آنالیز و مقایسه گردید. درصد توزیع وزن اختلاف معناداری در 3 گروه نشان نداد . مقادیر قبل و بعد ، و میزان تفاضل بعد از قبل (diff) اسپاستیسیتی درعضلات انتخابی اندام تحتانی مبتلا تفاوت معناداری را نشان نداد. مقادیر قبل و بعد کلیه شاخصهای تعادل ، فعالیتهای فانکشنال ، و قدرت عضلات در هر 3 گروه معنی دار بود . تفاضل بعد از قبل (diff) قدرت عضلانی درعضلات اندام تحتانی مبتلا (جز در عضله اکستانسور انگشت شست پا ) نیز تفاوت معناداری را بین گروهها نشان داد. درصد تغییرات شاخصهای تعادل (مخصوصا در سطح 6) و فعالیتهای فانکشنال در گروه مشاهده کننده فیلم فانکشنال نسبت به دو گروه دیگر معنی دار بود در حالیکه این معنی داری بین درصد تغییرات شاخصهای تعادل و فعالیتهای فانکشنال 2 گروه دیگر وجود نداشت . مشاهده حرکت (با فعال کردن نورونها ی آئینه ای) و انجام فعالیتهای حرکتی هدفمند می تواند از طریق تحریک روند پلاستیسیتی مغزی در بهبود قدرت عضلات ، شاخصهای تعادل و فعالیتهای فانکشنال افراد مبتلای به سکته مغزی ایسکمیک موثر بوده و بعنوان درمان و یا بخشی از درمان بیماران مبتلا به سکته مغزی پیشنهاد شده و اعمال گردد.
طاهره جهانگرد گیتی ترکمان
پاسخ طبیعی (hd) h-reflex depression در افراد ضایعه نخاعی مزمن کاهش می یابد. کاهش این پاسخِ طبیعی ممکن است در روند افزایش تون عضلانی و بروز اسپاستی سیته در این بیماران موثر باشد. هدف مطالعه حاضر بررسی اثر تحریک سه قطبی کاتدال بر پاسخ hd در بیماران ضایعه نخاعی و افراد سالم است؛ و علاوه برآن اثر پدالینگ پس از تحریک الکتریکی سه قطبی ستون فقرات و روش تحریک محیطی معمول، بر hd و پارامترهای منحنی فراخوانی رفلکس h عضله سولئوس و گاستروکنمیوس در بیماران ضایعه نخاعی بررسی شده است. این مطالعه در 23 فرد داوطلب شامل 10 بیمار ضایعه نخاعی با سطح ضایعه ناحیه توراسیک و دامنه سنی 41-22 سال و 13 فرد سالم مشابه وجور شده از نظر سن، جنس و وزن انجام شد. پاسخ hd و منحنی فراخوانی رفلکس h قبل و بعد از اعمال تحریک سطحی سه قطبی کاتدال در بیماران نخاعی و افراد سالم بررسی شد. سپس بیماران ضایعه نخاعی به طور تصادفی به دو گروه تقسیم شدند. گروه تحریک سه قطبی(5نفر)، به مدت 10جلسه با رژیم 3 روز در هفته، هر بار 30 دقیقه جریان تنس سه قطبی کاتدال در ناحیه مهره t11 به صورت سطحی دریافت کردند و سپس 30 دقیقه به ورزش روی دوچرخه ثابت پرداختند و در گروه تحریک معمول محیطی(5نفر)، قبل از تمرین دوچرخه، جریان تحریک دو قطبی با همان برنامه زمانی به صورت محیطی روی عضلات کوادریسپس و تیبیالیس آنتریور اعمال شد. پاسخ hd و منحنی فراخوانی رفلکس h، تغییرات اسپاستی سیتی و فعالیت های عملکردی قبل و بعد از دوره درمان ثبت شد. پاسخ hd در گروه سالم با افزایش فرکانس هم قبل و هم بعد ار اعمال تنس سه قطبی افزایش معنادار نشان داد در حالیکه میزان hd در گروه بیمار با افزایش فرکانس فقط بعد ار اعمال تنس سه قطبی افزایش معنادار نشان داد. نسبت hmax/mmax در گروه سالم با فرکانس 2/0 کاهش معنادار داشت. این نسبت در گروه بیمار با هر دو فرکانس کاهش معنادار نشان داد. پس از اعمال تنس سه قطبی سطح زیر منحنی فراخوانی در گروه سالم و بیمار کاهش معنادار نشان داد. در گروه درمان سه قطبی افزایش فرکانس تحریک، باعث افزایش معنادار پاسخ hd شد. افزایش فرکانس تحریک درگروه محیطی بی تاثیر بود. تغییرات نسبت hmax/mmax در گروه سه قطبی، کاهش معنادار داشت ولی در گروه محیطی این کاهش معنادار نبود. سطح زیر منحنی فراخوانی نیز در هر دو گروه کاهش معنادار نشان داد. میزان اسپاستی سیته در هر دو گروه کاهش معنادار نشان داد همچنین مدت ایستادن، سرعت راه رفتن، مسافت، طول قدم در هر دو گروه افزایش معنادار نشان داد ولی در بین دو گروه اختلاف معنادار مشاهده نشد. اعمال یک جلسه تحریک سه قطبی ستون فقرات از طریق نفوذ در شاخ خلفی و تحریک ia، سبب بازگشت پاسخ طبیعی hd در افراد ضایعه نخاعی شد. دو روش درمانی تمرین دوچرخه با تحریک سه قطبی ستون فقرات یا تحریک معمول محیطیِ دو قطبی در کاهش اسپاستی سیتی و افزایش فعالیت های عملکردی موثرند اما تنها در گروه تحریک سه قطبی پاسخ hd مشاهده شد. به نظر می رسد تحریک سه قطبی کاتدال ستون فقرات در تحریک فیبرهای ia که در بروز پاسخ طبیعی hd نقش دارند موثرتر عمل کند اما تمرین دوچرخه و اعمال تحریک الکتریکی صرف نظر از نوع دوقطبی یا سه قطبیِ ستون فقرات در کاهش اسپاستی سیتی و افزایش فعالیت عملکردی افراد نخاعی موثر است.
مرتضی احمدی صدیقه کهریزی
زمینه و هدف: با وجود استفاده گسترده از ویبراسیون کل بدن (wbv) بویژه در سال های اخیر، مکانیسم نوروفیزیولوژیک درگیر در آن بخوبی درک نشده است و نتایج مطالعات انجام شده در رابطه با اثرات تسهیلی و یا مهاری آن و همینطور اثرش بر قدرت عضله و عملکرد متفاوت است. هدف این مطالعه بررسی اثر 12جلسه ای ویبراسیون کل بدن بر منحنی فراخوانی رفلکس h و گشتاور حداکثر عضله سولئوس در افراد سالم بود. روش بررسی: 30 مرد جوان سالم غیر ورزشکار(با میانگین سنی 03/3±53/25) داوطلبانه در این مطالعه شرکت کردند. افراد در جلسات شم در وضعیت نیمه اسکوات روی ویبراسیون خاموش ایستادند و سپس با فاصله دوهفته ای تمرین ویبراسیون در همان وضعیت نیمه اسکوات با فرکانس 30 هرتز و دامنه 3 میلی متر در وضعیت روشن دستگاه انجام شد. جلسات تمرین(شم و ویبراسیون)12 جلسه (3 جلسه در هفته) و هر جلسه شامل 4 ست 1 دقیقه ای بود که هر هفته 1 ست به برنامه تمرینی اضافه شد. منحنی فراخوانی رفلکس h، گشتاور حداکثر عضله سولئوس و تست های عملکردی قبل و بعد از جلسه اول و دوازدهم در هر دو برنامه تمرینی شم و ویبراسیون ثبت شد. یافته ها: اثر آنی ویبراسیون در جلسه دوازدهم، سبب کاهش معنی دار دامنه آستانه رفلکس و افزایش معنی دار شدت لازم برای ثبت دامنه قله شد(05/0p=).تمرین کوتاه مدت ویبراسیون، سبب کاهش معنی دار شدت لازم برای ثبت آستانه منحنی فراخوانی سولئوس شد(01/0p=). تمرین کوتاه مدت ویبراسیون سبب افزایش معنی دار گشتاور حداکثر و توان عضله گردید(05/0p?). نتیجه گیری: نتایج نشان دهنده اثر مهاری تمرین آنی ویبراسیون کل بدن روی منحنی فراخوانی است. به نظر می رسد تمرین کوتاه مدت ویبراسیون در تسهیل منحنی فراخوانی موثر است ویا سبب افزایش حساسیت دوک های عضلانی شده است.
ملیحه دربانی گیتی ترکمان
زمینه و هدف: تغییرات ایجاد شده در واحد عملکردی عضله-استخوان در زنان یائسه ی استئوپروتیک، تغییراتی را در استراتژی های کنترلی به همراه خواهد داشت. هدف مطالعه ی حاضر بررسی قدرت عضلات و شاخص های پایداری ایستا، پویا و عملکردی در زنان یائسه ی استئوپروتیک و مقایسه آن با زنان یائسه غیر استئوپروتیک (سالم و استئوپنیک) بود. روش کار: 71 زن یائسه ی داوطلب (48-65 سال) بر حسب score-t به سه گروه سالم، استئوپنیک و استئوپروتیک تقسیم شدند. قدرت عضلات با استفاده از دینامومتر دستی دیجیتال ارزیابی شد. تعادل ایستا در 5 وضعیت با چشمان باز و بسته، تعادل پویا و تعادل عملکردی به ترتیب با استفاده از صفحه ی نیرو، دستگاه بیودکس و آزمون های عملکردی (f8w) figure of 8 walking، star excursion (se) و (nts) near tandem stand ارزیابی شد. یافته ها: زنان استئوپروتیک نسبت به زنان غیر استئوپروتیک به طور معنی دار در تمامی گروه های عضلانی به جز اکستانسور زانو، قدرت کمتری داشتند. طول مسیر، سرعت متوسط و انحراف معیار سرعت و دامنه ی جا به جایی مرکز فشار در جهت قدامی-خلفی در وضعیت های ایستادن بر روی دو پا و رومبرگ با چشمان باز و بسته در گروه استئوپروتیک و استئوپنیک نسبت به گروه سالم به طور معنی دار بیشتر بود. افزایش دامنه ی جا به جایی مرکز فشار در راستای داخلی-خارجی در وضعیت near tandem و افزایش سرعت متوسط جا به جایی مرکز فشار در این جهت در وضعیت ایستادن بر روی دو پا در گروه استئوپروتیک به ترتیب نسبت به گروه سالم و گروه استئوپنیک معنی دار بود. گروه ها در تعادل پویا اختلاف معنی داری نشان ندادند. در گروه استئوپروتیک، مدت زمان f8w، بیشتر و سرعت آن کمتر از گروه سالم بود. قدرت عضلات مفصل هیپ با دامنه ی نوسان داخلی-خارجی در وضعیت near tandem رابطه منفی و با سرعت f8w رابطه ی مثبت معنی دار نشان داد. نتیجه گیری: در زنان استئوپروتیک نسبت به زنان مشابه سنی غیر استئوپروتیک، پایداری وضعیتی کاهش پیدا کرد که کاهش قدرت عضلات می تواند از عوامل موثر بر ناپایداری وضعیتی در این افراد باشد. به منظور پیشگیری و درمان عوارض عملکردی ناشی از استئوپروز، تقویت گروه های عضلانی به خصوص عضلات مفصل هیپ و انجام تمرینات تعادلی باید در برنامه ی توان بخشی این افراد گنجانده شود.
محمد اسماعیل زندی نژاد گیتی ترکمان
علیرغم توصیه های فراوان در زمینه انجام کرایوتراپی به دنبال خونریزی های موسکولواسکلتال تحقیقات کمی در این زمینه وجود دارد. همچنین یافته های متناقضی در رابطه با تاثیرکرایوتراپی بر انعقاد خون و التهاب ارائه شده است. بنابراین هدف از این مطالعه بررسی تاثیر کرایوتراپی بر محیط مفصل، دما، تورم فضای بین پتلا و کوندیلهای فمور، اصطکاک مفصل و سیتوکین های التهابی interleukin 1β و tnf- α و سیتوکین ضدالتهابی interleukin 4 بوده است. مطالعه بر روی 31خرگوش نر آلبینو انجام شد. به مفصل زانوی چپ 23 حیوان شامل: 15عدد در گروه درمان و 8 عدد در گروه کنترل 1 سی سی خون اوتولوگ تزریق شد. 4 عدد خرگوش در گروه کنترل سالم قرار گرفتند. ارزیابی محیط، دما و سونوگرافی مفصل قبل از تزریق خون انجام شد. محیط و دمای مفصل دو نوبت در هر روز اندازه گیری شد. یک روز پس از ایجاد همارتروز کرایوتراپی به مدت چهار روز و چهار نوبت در هر روز انجام شد. روز بعد از اتمام درمان محیط، دما و سونوگرافی مفصل و سپس تست اصطکاک مفصل انجام شد. در ادامه مفصل حیوان باز و غشاء سینوویوم جهت بررسی بیومارکرهای التهابی و ضد التهابی جدا شد. کرایوتراپی تاثیر مثبتی بر کاهش دما و تورم داشت. یافته های سونوگرافی نیز تاثیر مثبت کرایوتراپی بر تورم را تایید کرد. اصطکاک مفصل در اثر کرایوتراپی افزایش یافت. سیتوکین التهابی tnf- α در گروه های درمان کاهش یافت. سیتوکین ضد التهابی interleukin 4 در گروه درمان هپارین بالاتر بود. کرایوتراپی موجب کاهش التهاب و افزایش نسبی فعالیت سیستم ضد التهاب می شود. اصطکاک مفصل نیز تحت تاثیر کرایوتراپی قرار گرفت.
محمود احمدی فخره گیتی ترکمان
شایع ترین نوع آرتریت مفصلی است که چهارمین عامل ناتوانی در سراسر دنیا می باشد. به دلیل ارتباط قوی استئوآرتروز با سن و با پیشبینی افزایش طول عمر در همه جوامع بخصوص جوامع غربی، استئوآرتروز هر ساله درحال افزایش است. مطالعات نشان داده که حدود 43 میلیون نفر در ایالات متحده امریکا و حدود 15 درصد جمعیت جهان تحت تأثیر این بیماری التهابی قرار گرفته اند و هر سال صد هزار مورد جدید گزارش می شود. در ایالات متحده تخمین زده می شود
مهرداد حبیبی گیتی ترکمان
چکیده ندارد.
ابوالفضل خاوری نژاد گیتی ترکمان
تحریک الکتریکی سیستم عصبی - عضلانی کاربرد فراوانی در امور تحقیقاتی و درمانی دارد. اثر tens سه قطبی در تحقیقات مرتبط با فیزیوتراپی بررسی شده است که اعمال آن موجب تغییر فعالیت موتونورونها می شود اما مکانیزم اثر به خوبی مشخص نیست ( از طریق تحریک گیرنده های پوستی یا تحریک ستون خلفی نخاع ) . بنابراین هدف این بررسی ، این بود که با بی حس کردن گیرنده های پوستی نقش آنها را در انتقال تحریک tens سه قطبی مشخص کنیم.در این تحقیق تغییرات سیناپسی طناب نخاعی با ارزیابی ویژگیهای منحنی فراخوانی رفلکس h و موج mh ( موج m در حضور h ) عضله سولئوس مورد بررسی قرار گرفت.
امین کردی یوسفی گیتی ترکمان
یکی از مشکلات عمده بیمارانی که دارای اختلال در سیستم عصبی-مرکزی هستند، کاهش یا افزایش تون عضلانی است. در فیزیوتراپی برای متعادل کردن تون عضلانی از روشهای درمانی مختلفی استفاده می شود. یکی از این روشها استفاده از ویبراسیون می باشد. اعمال ویبراسیون روی قسمت های مختلف عضله باعث ایجاد پاسخ های متفاوتی می شود ولی تاکنون بررسی این تفاوتها صورت نگرفته است، لذا این تحقیق با هدف بررسی اثرات اعمال ویبراسیون روی بالک و تاندون عضله سولئوس انجام شد.