نام پژوهشگر: حمید رضا آیت اللهی
علی سنایی حمید رضا آیت اللهی
از دوره مدرن این بحث مطرح می شود که چگونه ذهن که مجموعه ای از تجارب آگاهانه و تاثرات حسی است، می تواند از مغز به عنوان پدیده ای فیزیکی ایجاد شود. مسئله آگاهی را نمی توان از مسئله ذهن –بدن جدا کرد زیرا در واقع ذهن، فعالیتی است که در بستر فیزیکی مغز اتفاق می افتد و یکی از وجوه این فعالیت را "آگاهی" می گویند. ذهن به عنوان یک هویت انتزاعی، ناظر به تجاربی است که بی واسطه برای فاعل شناسایی، تحقق می یابد. بدین ترتیب اصطلاح ذهن و آگاهی، دو تعبیر از یک واقعیت واحد اند و مسئله ذهن-بدن فقط به نحو روشی از مسئله آگاهی تفکیک می شود. از آنجا که آگاهی در یک چشم انداز اول شخصی و درون نگرانه حاصل می شود ولی درک ما از پدیده های فیزیکی به صورت سوم شخص و عینی است، این سوال مطرح می شود که چگونه پدیده های ذهنی، قابل تبیین فیزیکی هستند. با رشد روزافزون علم فیزیک در تبیین و پیش بینی امور، این تصور ایجاد می شود که همه علوم قابل تحویل به علم فیزیک به عنوان یگانه رسانه راستین واقعیت هستند. وقتی که فیزیک، غایت قصوای علوم باشد و بدین ترتیب انگیزه ای برای وحدت بخشیدن به دانش های بشری ایجاد شود، دیگر روان شناسی به عنوان یک علم مستقل که تن به تبیین های فیزیکالیستی نمی دهد و قوانینی منحصر به خود دارد، مطرح نیست. از سوی دیگر عده ای که خواص ذهنی را قابل تحویل به خواص فیزیکی نمی دانند، همچنان بر استقلال روان شناسی به عنوان یک علم، تاکید می کنند. نفی روان شناسی به عنوان یک علم مستقل به نظریات تحویل گرایانه و حمایت از اتونومی روان شناسی به نظریات غیر تحویل گرا در حوزه فیزیکالیسم انجامیده است. نظریه اینهمانی مصداقی و کارکردگرایی در جبهه غیر تحویل گرایی هستند ولی این نظریات رویکرد جامعی به مسئله آگاهی ندارند. فیزیکالیست مصداقی فقط به گرایش گزاره ای مثل تمایل و باور می پردازد تا بدین وسیله بی قاعده بودن روان شناسی را ثابت کند و امکان هر نوع قانون کلی در این حیطه را به نفع هم مصداق دانستن پدید های ذهنی و فیزیکی جزیی، کنار بگذارد. کارکردگرایی نیز به خاطر تمایزی که بین ساختار فیزیکی و نقش علی می گذارد فقط به بخشی از حالات ذهنی مثل بازنمودهای ذهنی و گرایش های گزاره ای که قابل توصیف کارکردی هستند، توجه می کند. بدین ترتیب مسئله اصلی آگاهی که ریشه در رابطه ذهن –بدن دارد و منجر به شکاف تبیینی در فلسفه ذهن معاصر شده است، در این نظریات مطرح نیست زیرا بخش عمده ای از حالات ذهنی مثل تجارب کیفی و پدیداری که خواصی متمایز از پدیده های فیزیکی دارند، از نظر فیزیکالیست مصداقی و کارکردگرا دور می ماند.
حمید شاه آبادی قاسم پور حسن درزی
در قرن هفدهم، یکی از راهبردهای اساسی به معرفت دینی «الهیات طبیعی» بود که تأثیر آن به واسطه برخی انتقادها از جمله نقدهای هیوم و کانت رو به کاهش نهاد. در آستانه قرن بیست ویکم ، ریچارد سوئین برن، فیلسوف تحلیلی دین با نگاه به پیشینه الهیات طبیعی و با طرح نظریه احتمالات ریاضی به موضوع «خداباوری فلسفی» می پردازد. وی با استفاده از نظریه بایس و فرمول احتمالات، که نسبت احتمال بین قضایا را بررسی و تعیین می کند، این گونه درصدد نتیجه گیری است که احتمال قضیه خدا وجود دارد بیش از نقیض آن است. از نظر وی هر پدیده ای که در عالم شاهد آن هستیم می تواند نظریه «خدا وجود دارد» را ثابت کند و اگر همه این گزاره های مشاهدتی را در نظر بگیریم احتمال وجود خدا بیش از عدم وجود خواهد بود. تأکید سویین برن در حوزه عوامل پیشینی این نظریه بر دو رکن استوار است: «بساطت نظریه» و «محتوای آن»، زیرا محتوای مشابه در چند نظریه، احتمال صدق را بالا می برد. «معرفت شناسی اصلاح شده»، موضوع فصل دیگری از نوشتار حاضر است که نیکلاس ولترستورف وپلنتینگا به تبیین و شرح و بسط آن پرداخته اند. رهیافتی که با موقفی معرفت شناسانه، تکیه بر سنت کالونی در مسیحیت دارد و استدلال می کند که اعتقاد به خدا امری طبیعی است و تار و پود وجود آدمی به آن سرشته شده است. از این منظر، اعتقاد به وجود خدا، یک اعتقاد و باور پایه و بنیادی است و چنین نیست که به صورت تبعی و فرعی از قراین و شواهد و دلایل دیگر برآمده باشد. وی معتقد است که فیلسوف مسیحی سنت معرفت شناسی اصلاح شده، از فلسفه دین، فلسفه ای را عرضه می کند که هدف آن دیدن تمام جوانب حیات انسانی و عقلانی در پرتو ایمان است. لذا دین را تابع آزمون موسوم به قرینه و بینه بی طرف قرار نمی دهد. بنابراین تمام توجه وی معطوف مباحثی پیرامون نقش واقعی عقل در ایمان یا نقش واقعی ایمان در عقل است. براساس این رویکرد، اصول ایمان نوعاً نیازمند تأیید تعقل و احتجاج نیست. البته این بدان معنا نیست که اصحاب معرفت شناسی اصلاح شده منکر مقتضیات عقلانیت هستند بلکه آنچه آنان انکار می کنند این ادعاست که معقول بودن باورهای دینی به ویژه باور به خدا در گروی ابتنای عقلانی آن ها باشد.
احمد علی پور حمید رضا آیت اللهی
الف) موضوع و طرح مسئله(اهمیت موضوع و هدف): قبل از پیدایش مکانیک کوانتوم، دانشمندان با مشکل توجیه بسیاری ازپدیده های فیزیکی مواجه بودند. مکانیک کوانتوم برای حل این مشکلات به میدان آمد. این نظریه هرچند از دیدگاه تجربی موفق است اما از دیدگاه مفهومی و فلسفی و از نظر عقل عرفی نه تنها نتوانسته است برخی از پرسش های قدیمی را پاسخ دهد، بلکه علاوه بر اینکه آن ها را از نو سر زبان ها انداخته است موجب سر برآوردن پرسش های فلسفی جدیدی نیز گردیده است که نمی توان از کنارشان بی تفاوت گذشت. از جمله: ساختار اساسی ماده چگونه است؟ موج است یا ذره؟ آیا ماده وجودی مستقل از وجود ناظر دارد یا خیر؟ آیا ماده دارای شعور و آگاهی است و خود را با مشاهده ی ناظر تطبیق می دهد؟ آیا عدم تعین و کاتوره ای بودن، خاصیت ذاتی جهانِ میکرو است؟ آیا جهان یک کل به-هم پیوسته است که بخش های مختلف آن همواره با هم در تعامل اند و یا نه، مستقل از هم عمل می کنند؟راه حل های پیشنهاد شده را می توان به چند دسته تقسیم کردکه البته هیچکدام نتوانسته است رضایت خاطر مشترک فیلسوفان و فیزیکدانان را فراهم آورد. عده ای می گویند باید نظریه ی کوانتوم را کنار گذاشته و نظریه ی دیگری جایگزین آن کنیم. برخی می گویند باید تفسیر جدیدی از نتایج حاصل از فرمالیسم ریاضی مکانیک کوانتومی بدست دهیم. بعضی ها می-گویند هم منطق کلاسیک صحیح است هم مکانیک کوانتومی که با وجود مفاهیم تناقض آمیزش، با منطق کلاسیک در تعارض است. بهتر است به منطق کلاسیک پایبند باشیم و در عین حال با تناقض های مفهومی مکانیک کوانتوم هم بسازیم چون این نظریه دستاوردهای تجربی انکارناپذیری را برای ما به ارمغان آورده است. عده ای بر آنند که نظریه ی کوانتوم صحیح بوده و ما باید در اعتقاداتمان و در پای بندیمان به برخی اصول اساسی فلسفه و منطق(حداقل در زمینه ی جهان میکرو) تجدید نظر کنیم. اینان می گویند نظریه ی کوانتومی از منطق دو ارزشی کلاسیک پیروی نمی کند بلکه منطق دیگری بر آن حاکم است. در راستای این عقیده منطق های گوناگونی پیشنهاد شده است. دو تا از مهم ترین هایشان یکی، منطق توزیع ناپذیری است که توسط فون نویمن و بیرکهوف پیشنهاد گردیده است و دیگری، منطق سه ارزشی رایشنباخ است. به دلایل ریاضی و فلسفی، نه این منطق ها و نه هیچکدام از راه حل های دیگر نتوانسته اند دعواهای مکانیک کوانتوم را خاتمه دهند و حکایت همچنان باقیست. ب) مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسشها و فرضیه ها: برای معرفی مبانی مکانیک کوانتوم، مشکلات مفهومی آن و راه حل های آن ها عمدتاً از منابع فارسی بهره گرفته ام، اما معرفی منطق های کوانتومی بدون بهره گیری از منابع لاتین امکان پذیر نبود. تمامی منابع استفاده شده در کتابنامه مذکور است. پ) روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامع? مورد تحقیق، نمونه گیری و روشهای نمونه گیری، ابزار اندازه گیری، نحو? اجرای آن، شیو? گرد آوری و تجزیه و تحلیل داده ها: روش کتابخانه ای ت) یافته های تحقیق: تاکنون هیچ کتاب یا مقاله ای که مستقلاً به موضوع منطق کوانتومی بپردازد به فارسی نوشته یا ترجمه نشده است و این قدم اولی در معرفی آن است. ث) نتیجه گیری و پیشنهادات: کواین در جایی گفته است: «فلسفه ی فیزیک به اندازه ی کافی فلسفه است». به پیروی از این عقیده ، نظر این جانب بر این است که همه ی کسانی که دغدغه ی مسایل فلسفی را دارند، به ویژه علاقمندان فلسفه ی علم و فلسفه ی فیزیک لازم است از مبانی مکانیک کوانتوم آگاهی داشته باشند که بتوانند فعالانه در بحث های مفهومی آن مشارکت کنند. این امر بدون همکاری و تعامل بین گروه های فلسفه، فیزیک و ریاضی میسر نیست.
سید مرتضی میرزاده سالار منافی اناری
کلمه هرمنوتیک hermeneutic از فعل یونانی hermeneuein مشتق شده است که به معنای بیان کردن، تبیین کردن، ترجمه یا تفسیر کردن است. برخی هرمنوتیک را این چنین تعریف کرده اند: "نظریه و عمل تفسیر". البته عملا امکان ندارد تعریف جامعی از هرمنوتیک ارائه کرد که همه گرایشهای هرمنوتیکی را در بگیرد. زیرا دیدگاههای مختلف در مورد رسالت، هدف و کارکرد هرمنوتیک وجود دارد گاه کاملا متفاوت و غیر قابل جمعند. در این تحقیق به روند تاریخی هرمنوتیک و دیدگاههای مختلف صاحبنظران این حوزه در طول تاریخ بیان شده است. هرمنوتیک در ابتدا بدنبال یافتن روش تفسیر بود اما بعدها با ظهور هیدگر و شاگردش گادامر هرمنوتیک رویکردی فلسفی و نسبی گرایانه به خود گرفت. در دوران معاصر صاحب نظرانی چون امیلیو بتی و اریک هرش برخلاف هیدگر و گادامر ازعینیت گرایی در حوزه هرمنوتیک دفاع می کنند. همچنین در حوزه علوم دینی ما مباحث زیادی وجود دارند که با مباحث هرمنوتیکی و تفسیر متون ارتباط دارند. چهارچوب نظری این تحقیق بر مبنای چهار قانون هرمنوتیکی امیلیو بتی (1968- 1890) است که عبارتند از: 1. اصل استقلال هرمنوتیکی موضوع یا قانون ماندگاری معیارهای هرمنوتیکی2. اصل تمامیت یا قانون سازگاری معنا 3. قانون فعلیت فهم 4. قانون مطابقت هرمنوتیکی معنا یا هماهنگ سازی در این تحقیق محقق سعی داشته است به دو سوال زیر پاسخ دهد: 1. آیا مترجمان قرآن کریم به هنگام ترجمه این کتاب مقدس چهار قانون هرمنوتیکی امیلیو بتی را رعایت کرده اند یا خیر؟ 2. اگر بلی، رویکرد آنها چه بوده است؟ در این تحقیق این فرضیه مورد آزمایش قرار گرفت : "مترجمان قرآن کریم چهار قانون هرمنوتیکی امیلیو بتی را به هنگام ترجمه این کتاب مقدس رعایت کرده اند". محقق برای انجام این تحقیق سه ترجمه از سوره مبارکه نور به زبان انگلیسی را به عنوان پیکره انتخاب کرده است. این سه ترجمه متعلق به آرتور جی.آربری، سید علی قلی قرائی و خانم طاهره صفارزاده است. محقق به بررسی این سه ترجمه و تطبیق آنها با متن اصلی پرداخته و و در عین حال آنها را از منظر چهار قانون هرمنوتیکی امیلیو بتی مورد تحلیل و بررسی قرار داده است. نتایج این تحقیق فرضیه آن را تأیید نکردند. چندین مورد در هر سه ترجمه مورد بحث وجود دارد که بر خلاف فرضیه محقق در آنها چهار قانون هرمنوتیکی امیلیو بتی بطور کامل رعایت نشده اند. بنابراین پاسخ اولین سوال تحقیق منفی می باشد. با منفی شدن پاسخ سوال اول دومین سوال تحقیق جوابی نخواهد داشت. باید توجه داشت که علی رغم رعایت نشدن قوانین هرمنوتیکی بتی در سه ترجمه مذبور هدف هر سه مترجم انتخاب شده در این تحقیق تمرکز بر متن اصلی و قصد پروردگار متعال بوده است. این امر نشان می دهد که رویکرد مترجمان در ترجمه قرآن کریم مولف محور بوده است و نه مفسر محور و نسبی. در این میان نباید از یک نکته اساسی غافل بود و آن اینکه عقاید اسلامی و مباحث هرمنوتیکی ارائه شده در خلال علوم اسلامی می توانند پایه و اساسی برای ارائه نظریه هرمنوتیکی جامعی باشد که فهم صحیح متون دینی به ویژه قرآن کریم را تضمین نماید و نیاز حیاتی ما به این امر را برطرف سازند.
احسان صفایی مقدم حمید رضا آیت اللهی
جامعه ایران، جامعه ای اسلامی است به این معنا که باورمندان به اسلام یعنی مسلمانان اکثریت جامعه را تشکیل داده و مناسبات فرهنگی، سیاسی، حقوقی و... در ارتباط با اعتقادات اسلامی و احکام اسلامی انجام می شوند. ارزش های اجتماعی و هنجارهای رفتاری را تا حد زیادی می توان برخاسته از آموزه های اسلامی دانست. از سوی دیگر، فناوری مدرن در سطوح مختلف بر جنبه های گوناگون حیات فردی و اجتماعی ِ مردم و نهادهای اجتماعی تاثیر گذاشته و همچنان اثر بخش است. پرسش اصلی این پایان نامه این بوده که آیا فناوری مدرن بر اسلام و زندگی مسلمانان (در ایران) نیز تاثیر گذاشته است؟ در کنار این پرسش، پرسش هایی در مورد بستر ارتباط یافتن فناوری با پدیده های اجتماعی و اینکه آیا می توان از امکان تاثیر اسلام بر فناوری سخن گفت؟ نیز مطرح گشته اند. به نظر می آید اثر گذاری فناوری بر دین را باید با توجه به ساختار های اجتماعی(سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) در نظر آورد. ساختار هایی که هم پویا بوده و هم بر یکدیگر اثرگذارند. برای دقت ورزی بیشتر، دین اسلام را در سه سطح شامل قران، فهم مسلمانان از قران و زندگی مسلمانانه بررسی کرده ایم و آموزه های اسلامی را نیز در قالب اعتقادات، اخلاقیات و احکام در نظر آورده ایم. اسلام به معنای نخست از فناوری تاثیر نمی پذیرد ولی به معنای دوم و به ویژه به معنای سوم یعنی زندگی مسلمانان می توان از اثرگذاری فناوری سخن گفت. در طرف دیگر امکان تاثیر آموزه های اسلامی بر فناوری مطرح شده ولی بر این نکته نیز تاکید شده که چون این تاثیرها در بافتی درهم پیچیده صورت می گیرد باید در نظر آورد که تاثیر دین بر فناوری لزوما به همان هدفی که از پیش مشخص گردیده نمی انجامد
فاطمه احمدی حمید رضا آیت اللهی
نظریه تکامل