نام پژوهشگر: کریم عسگری
سمیه نافذ روشنک خدابخش
مالتیپل اسکلروزیس شایع ترین اختلال تحلیل برنده غلاف میلین در سلسله اعصاب مرکزی است. این بیماری در سنین اولیه جوانی با تخریب موضعی یا تکه تکه میلین در سلسله اعصاب مرکزی شروع می شود و با دوره های نامنظم بهبود و عود علائم همراه است. امرزوه ثابت شده است که عوامل پسیکولوژیک نقش بسزایی در بروز بیماریهای صعب العلاجی مانند سرطان ، بیماری عروق کرونر قلب و مالتیپل اسکلروزیس دارد. در این پژوهش ابعاد پنجگانه شخصیتی(براساس مدل پنج عاملی) در بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس و مقایسه آن با افراد سالم مورد بررسی قرار گرفت. این تحقیق از نوع تحقیق علّی- مقایسه ای است. جامعه آماری شامل کلیه بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس استان اصفهان در سال 1388 می باشد. نمونه شامل 50 زن بیمار و 50 مرد بیمار بود که به صورت نمونه گیری در دسترس از انجمن ام اس اصفهان و کلینیک ام اس اصفهان انتخاب شدند. گروه کنترل نیز شامل 50 زن سالم و 50 مرد سالم بود که با صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه neo-ffi و پرسشنامه محقق ساخته دربرگیرنده ویژگیهای دموگرافیک بود. نتایج تحلیل واریانس دو عاملی(2*2) نشان داد مردان سالم در بُعد روان رنجورخویی پایین تر از مردان بیمار و زنان سالم و بیمار بودند. همچنین برونگرایی و گشودگی در افراد سالم بالاتر از افراد بیمار بود و در بعد گشودگی زنان بالاتر از مردان قرار داشتند. امّا در بعد برونگرایی بین زنان و مردان تفاوتی وجود نداشت. همچنین میزان زضایتمندی در بیماران بالاتر از افراد سالم بود و در این زمینه تفاوت جنسیتی مشاهده نشد و وظیفه شناسی هم در زنان و مردان سالم و بیمار تفاوتی نداشت. با استفاده ازt-test وابسته این نتیجه به دست آمد که بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس، قبل از ابتلا به بیماری در بعد روان رنجورخویی بالاتر و در ابعاد برونگرایی و گشودگی پایین تر افراد سالم قرار داشتند. درضمن بیماران بعد از تشخیص بیماری نیز در بعد روان رنجورخویی بالاتر و در بعد برونگرایی و گشودگی پایین تر از افراد سالم قرار داشتند. یافته دیگری که در این پژوهش با استفاده از t-testوابسته به دست آمد این بود که بُعد روان رنجورخویی و وظیفه شناسی بعد از ابتلا به بیماری بدون تغییر مانده و ابعاد برونگرایی و گشودگی کاهش یافته و بعد رضایتمندی افزایش یافته است که این نتیجه می تواند تأثیر بیماری بر ابعاد شخصیتی را نشان دهد.
سولماز جوکار مهرداد کلانتری
آرتریت روماتوئید (ra) یک بیماری خود ایمنی مزمن است که بالاترین میزان شیوع را در میان بیماریهای التهابی روماتیسمی دارد و اغلب یک جریان درد و ناتوانی پیش رونده را به دنبال دارد. بیماران مبتلا به ra پریشانی روانشناختی بیشتری را در مقایسه با افراد سالم تجربه می کنند به طوریکه 2 تا 3 بار بیشتر از جمعیت عمومی دچار افسردگی می شوند و تقریبا 20% این بیماران دچار اضطراب شدید هستند. سیر غیر قابل پیش بینی همراه با عود و بهبود های مکرر و مفاصل آسیب دیده، به کاهش خود بسندگی، وابستگی در انجام فعالیت های روزانه، و کاهش توانایی کار منجر می شود. علاوه بر عوامل جسمانی که بیشترین تاثیر را در وضعیت سلامت این بیماران دارند، تغییرات روانشناختی همچون احساس بی پناهی، ناامیدی و افسردگی نیز نقش مهمی در این زمینه ایفا می کنند. هدف این پزوهش ارزیابی اثر بخشی درمان شناختی- رفتاری مدیریت استرس(cbsm) در کاهش علائم اضطراب و افسردگی و بهبود وضعیت سلامت در بیماران مبتلا به ra بود. روش: تعداد 24 نفر از بیماران که بر مبنای پرسشنامه ی افسردگی، اضطراب و استرس (dass) دارای علائم اضطراب و افسردگی بودند به طور تصادفی به دو گروه گواه (12=n) و آزمایش (12=n) تقسیم شدند که بعد از ریزش تعداد نمونه به 8 نفر در هر گروه کاهش یافت. گروه آزمایش به مدت 10 هفته در جلسات گروهی مدیریت استرس شرکت کردند و کتابچه هایی به آنها داده شد که حاوی تکالیف خانگی در این زمینه بود. گروه گواه مدخله ای دریافت نکرد. پرسشنامه ی dass و فرم کوتاه مقیاس اندازه گیری تاثیر آرتریت – ویرایش 2 (aims2-sf) به عنوان پیش آزمون، پس آزمون و در دوره ی پیگیری یکماهه در هر دو گروه به کار برده شد. یافته ها: تحلیل ها نشان داد که در دو مرحله ی پس آزمون و پیگیری میانگین نمرات اضطراب و افسردگی گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه به طور معناداری (0/0001>p) کاهش پیدا کرده است و همچنین بهبودی معناداری (0/0001>p و 0/05>p) در زیر مقیاس های وضعیت سلامت گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه مشاهده شد. نتیجه گیری: مدیریت استرس به شیوه ی شناختی- رفتاری می تواند به عنوان یک درمان الحاقی در کنار درمان های استاندارد ra، در زمینه ی کاهش اضطراب و افسردگی در این بیماران موثر واقع شود.
کتایون السادات رضوی کریم عسگری
هدف از اجرای پژوهش، بررسی اثرات جنسیت، رشته و پایه تحصیلی بر بهره همدلی و بهره سیستم سازی و همچنین هنجاریابی، پایایی سنجی و اعتباریابی فرم های کوتاه پرسشنامه های همدلی و سیستم سازی در دانش آموزان دبیرستانی شهر اصفهان بود. نمونه ای300 نفری(150دختر و150پسر) در پایه های اول، دوم و سوم و رشته های تحصیلی نظری( انسانی، تجربی و ریاضی) از نواحی پنجگانه آموزش و پرورش شهر اصفهان به صورت تصادفی چند مرحله ای انتخاب شدند. برای سنجش بهره همدلی از فرم کوتاه پرسشنامه همدلی و برای سنجش بهره سیستم سازی از فرم کوتاه پرسشنامه سیستم سازی استفاده شد. با توجه به یافته های تحلیل واریانس بین دانش آموزان دختر و پسر در بهره همدلی تفاوت معنی داری (05/0>p) وجود داشت و بهره همدلی دختران، به طور معناداری بالاتر از بهره همدلی پسران بود. ولی در بهره سیستم سازی بین آنها تفاوت معنی داری وجود نداشت. افزون بر این بین دانش آموزان رشته های مختلف تحصیلی (انسانی، تجربی و ریاضی) در بهره همدلی و بهره سیستم- سازی تفاوت معنی داری مشاهده نشد. همچنین، بهره همدلی دانش آموزان پایه اول و پایه دوم به طور معناداری بالاتر از بهره همدلی دانش آموزان پایه سوم بود. علاوه بر این، بهره سیستم سازی دانش آموزان پایه اول به طور معناداری بالاتر از بهره سیستم- سازی دانش آموزان پایه دوم و سوم بود. نتایج با توجه به پایه های نظری مورد تبیین قرار گرفتند. همچنین فرم های کوتاه پرسشنامه های همدلی و سیستم سازی، پس از ترجمه و بررسی روایی صوری به روش ارزیابی متخصصان، بر روی افراد نمونه اجراشد. پس از گردآوری داده ها، ضرایب آلفای کرونباخ برای فرم کوتاه پرسشنامه همدلی 702/0 و برای فرم کوتاه پرسشنامه سیستم سازی 706/0 محاسبه گردید. تحلیل عوامل گویه های فرم کوتاه پرسشنامه همدلی گویای آن بودکه بیش از 47 درصد واریانس نمرات همدلی (توسط 5 عامل) با مقیاس همدلی تبیین می شود. پس از 3 بار چرخش عوامل، همبستگی میان هر گویه و هر عامل در بهترین حالت مشخص شد و بر اساس آن، دو عامل استخراج و نامگذاری گردید. همچنین تحلیل عامل گویه های فرم کوتاه پرسشنامه سیستم سازی بیانگر آن بود که بیش از 52 درصد واریانس نمرات سیستم سازی (توسط 8 عامل) با مقیاس سیستم سازی تبیین می شود. پس از 5 بار چرخش عوامل، همبستگی میان هر گویه با هر عامل در بهترین حالت مشخص شد و بر اساس آن سه عامل استخراج و نامگذاری گردید.
اصغر زره پوش کریم عسگری
چکیده این مطالعه با هدف بررسی اثربخشی طرحواره درمانی بر افسردگی مزمن در دانشجویان دانشگاه اصفهان انجام شد. طرح پژوهشی حاضر به روش کار آزمایی- بالینی به همراه گروه گواه است. این مطالعه روی 14 بیمار مبتلا به افسردگی مزمن با دامنه ی سنی 21 – 29 سال انجام شد. بیماران به صورت تصادفی به دو گروه آزمایشی(7 نفر) و گواه(7 نفر) تقسیم شدند و هر نفر به صورت انفرادی طی 8 جلسه تحت طرحواره درمانی قرار گرفت. افراد نمونه با استفاده از مصاحبه ی بالینی بر اساس ملاک های dsm-iv-r و نسخه ی دوم آزمون افسردگی بک تشخیص داده شده اند. نتایج تحلیل واریانس و کواریانس نشان داد که طرحواره درمانی به طور معنادار در کاهش افسردگی مزمن موثر است. میزان بهبودی علائم افسردگی مزمن در پس آزمون 38% بود. همچنین اثربخشی طرحواره درمانی روی نشانه های بعد جسمی – عاطفی و بعد شناختی – عاطفی افسردگی کاهش معناداری را نشان داد. و میزان بهبودی به ترتیب 36% و 59% بود. طرحواره درمانی رویکردی جدید در درمان بیماران مبتلا به مشکلات منش شناختی است. و مفهوم اصلی رویکرد درمانی طرحواره محور، طرحواره های ناسازگار اولیه است. یافته های این مطالعه نشان می دهد که با هدف قرار دادن طرحواره های ناسازگار اولیه، نشانه های افسردگی کاهش پیدا می کنند.
مرضیه نظری بدیع کریم عسگری
چکیده هدف این مطالعه ارزیابی عملکردهای شناختی و اجرایی بیماران دیابتی نوع دو در مقایسه با بیماران پیش دیابتی و افراد سالم بود. هدف دیگر این مطالعه فراهم آوردن بینش نسبت به عملکردهای شناختی و اجرایی در مراحل اولیه بیماری (مرحله پیش دیابتی) بوده است. نمونه مورد بررسی شامل 32 بیمار دیابتی نوع دو، 28 بیمار پیش دیابتی و 30 آزمودنی سالم بود. فرض این بود که ممکن است تفاوتهایی در عملکردهای شناختی بیماری دیابتی نوع دو، در مقایسه با بیماران پیش دیابتی و افراد سالم وجود داشته باشد. عملکردهای اجرایی با آزمون دسته بندی کارتهای ویسکانسین و عملکردهای شناختی با آزمون جمع زدن اعداد به صورت متوالی، آزمون تصویر پیچیده آندره ری و خرده آزمون های مقیاس هوشی تجدید نظر شده وکسلر مورد سنجش قرار گرفت. نتایج تحلیل واریانس چند متغیره نشان داد که تفاوت هایی در حافظه، سرعت پردازش اطلاعات، توجه و عملکردهای اجرایی بین بیماران دیابتی نوع دو، پیش دیابتی و افراد سالم وجود دارد (05/0p<). همچنین تفاوت معنی داری بین عملکرد حافظه بیماران پیش دیابتی و افراد سالم وجود داشت(05/0p<). ولی تفاوت های معنی داری بین عملکرد حافظه کاری، توانایی دیداری- فضایی و هوش عمومی بین بیماران دیابتی نوع دو، پیش دیابتی و افراد سالم وجود نداشت.
ژاله جعفری سالار فرامرزی
چکیده پژوهش حاضر با هدف بررسی میزان استیگمای درک شده در نوجوانان دختر و پسر دارای همشیر(همشیرهای) با نیازهای خاص و رابطه آن با ویژگیهای روان شناختی ایشان انجام گرفت. روش پژوهشی توصیفی از نوع همبستگی بود. بدین منظور، از بین نوجوانان دختر و پسر دارای همشیر های با نیازهای خاص(عقب مانده ذهنی، نابینا، ناشنوا و معلول جسمی حرکتی) تعداد 240نفر به روش نمونه گیری چند مرحله ای انتخاب و در پژوهش شرکت داده شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه استیگمای رضایی و دیگران(1388) و پرسشنامه scl-90 که روایی و پایایی آنها مورد تأیید قرار گرفته است استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل آماری داده ها از ضریب همبستگی پیرسون، آزمون t برای مقایسه میانگین های مستقل و تحلیل آنوا استفاده شد. یافته ها نشان داد که میزان استیگمای نوجوانان دختر و پسر با ویژگیهای دموگرافیک ایشان ارتباط معنی داری ندارد، ولی بین میزان استیگمای درک شده در نوجوانان دختر و پسر دارای همشیر(همشیرهای) با نیازهای خاص و ویژگیهای روان شناختی آنها از جمله افسردگی، اضطراب، وسواس، جسمانی شدن، اضطراب فوبیک، افکار پارانوئید، حساسیت بین فردی، خصومت، سایکوتیسیزم، رابطه معنی دار آماری وجود دارد(01/0? .(p بنابر این می توان نتیجه گرفت که میزان استیگمای درک شده در نوجوانان دختر و پسر دارای همشیر با نیازهای خاص با ویژگیهای روانشناختی آنها ارتباط دارد و این نتیجه می تواند به روانشناسان، مشاوران و دست اندرکاران در راستای بهبود سلامت روانی ایشان کمک نماید. واژه های کلیدی: استیگما، نوجوانان، کودکان با نیاز های خاص، ویژگیهای روانشناختی، همشیرها.
زینب باقرصاد رنانی حمیدرضا عریضی
این پژوهش با هدف بررسی نقش میانجی عدالت سازمانی و تعهد سازمانی در رابطه ی میان عدم توازن تلاش-پاداش با فرسودگی و فشار روانی شغلی انجام شد. به این منظور 250 نفر از کارکنان شهرداری اصفهان به صورت تصادفی انتخاب شدند تا به پرسشنامه های عدم توازن تلاش-پاداش(eri) ( زورلو، پس و سیگریست،2010) با پایایی 69/0، عدالت سازمانی کلی( آمبروزی و اشمینک،2009) با پایایی 78/0، تعهد سازمانی (بالفور و وکسلر،1996) با پایایی 77/0، فرسودگی شغلی (شافلی و همکاران،1996) با پایایی 89/0، فشار روانی شغلی(مکی، هولاهان و گوتلیب،2001) با پایایی 62/0 و سلامت عمومی ادراک شده(به نقل از جیلها،2009) پاسخ دهند. تحلیل داده ها در دو سطح آمار توصیفی وآمار استنباطی و با استفاده از نرم افزار spss16 انجام شد. همچنین برای تعیین نقش میانجی عدالت سازمانی و تعهد سازمانی در رابطه بین eri با فشار روانی و فرسودگی شغلی، از تحلیل رگرسیون سلسله مراتبی و برای آزمون معناداری آن، از روش بوت-استراپ استفاده گردید. تحلیل داده ها نشان داد eri با فشار روانی و فرسودگی شغلی رابطه دارد(05/0>p) و عدالت سازمانی و تعهد سازمانی را پیش بینی می کند. با این وجود فرضیه های مربوط به پیش بینی فرسودگی شغلی و فشار روانی توسط ترکیبی از عدالت و تعهد سازمانی رد شد و رابطه ی میان سلامت عمومی ادراک شده و eri معنادار نبود (05/0 p>). نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد عدالت سازمانی و فرسودگی شغلی در رابطه ی میان ادراک eriو فرسودگی شغلی، نقش میانجی کامل را ایفا می کنند، در صورتی که نقش میانجی آن ها در رابطه eri و فشار روانی شغلی معنادار نبود. بر اساس نتایج پژوهش، ادراک eriپیامدهای نامطلوب نگرشی، سازمانی و روانشناختی را در پی خواهد داشت بنابراین، مدیران ارشد و سرپرستان باید برای کاهش ادراک eri و پیامدهای مضر آن، به نقش تأثیرگذار عدالت و تعهد سازمانی در کاهش یا افزایش پیامدهای eri توجه کنند. در پایان نیز راهکارهایی جهت کاهش ادراک eri به کارفرمایان و مدیران ارابه شد
محسن لعلی دستجردی حسین مولوی
هدف از این پژوهش مقایسه اثربخشی آموزش مدیریت والدین، آموزش مهارت های حل مسأله و روش ترکیبی بر میزان نشانه های اختلال سلوک دردانش آموزان دوره دبستان شهر اصفهان درسال تحصیلی 90-89 بود. طرح پژوهش یک مطالعه نیمه آزمایشی وبا طرح پیش آزمون – پس آزمون، باپیگیری سه ماهه که با گروه کنترل اجرا شد. نمونه این پژوهش 40 نفر دانش آموز (10 تا 11 سال) مبتلا به اختلال سلوک که به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و در گروه های آزمایش وکنترل گمارده شدند. پرسشنامه فهرست رفتار کودک آخنباخ (1991)، مصاحبه بالینی بر اساس ملاک های تشخیصی dsm-iv-tr و پرسشنامه اطلاعات جمعیت شناختی به عنوان ابزار پژوهش مورد استفاده قرار گرفت. آموزش مدیریت والدین، آموزش مهارت های حل مسأله، و روش ترکیبی به عنوان روش های مداخله به کار برده شد. داده ها با تحلیل کو واریانس تحلیل گردید. نتایج حاکی از آن بودکه بین چهارگروه درمرحله پس آزمون پس از کنترل نمرات پیش آزمون اختلال سلوک تفاوت معنی داروجوددارد (001/0 ?p).یافته ها همچنین نشان دادکه بین چهارگروه درمرحله پیگیری پس از کنترل نمرات پیش آزمون اختلال سلوک، تفاوت معنی داروجوددارد (001/0 ?p) .نتایج نشان دادکه بین روش های آموزش مدیریت والدین و روش ترکیبی (آموزش مدیریت والدین و آموزش مهارت های حل مسأله) با گروه کنترل تفاوت معنی داروجوددارد(001/0 ?p). اما بین گروه آموزش مهارت های حل مسأله و گروه کنترل درمرحله پس آزمون و پیگیری تفاوت معنی داری مشاهده نشد. همچنین نتایج نشان دادکه روش ترکیبی بر میزان نشانه های اختلال سلوک نسبت به آموزش مدیریت والدین و آموزش مهارت حل مسأله کارآمدتر است.
مرضیه سادات سجادی نژاد کریم عسگری
کولیت اولسراتیو یکی از بیماری های مزمن و ناتوان کننده مجرای گوارشی است که مقابله با آن تغییرات عمیقی بر جنبه های مختلف زندگی فرد ایجاد می کند. هدف پژوهش حاضر در بخش نخست، مقایسه سازگاری روانشناختی و تیپ شخصیتی d در بیماران مبتلا به کولیت اولسراتیو و افراد سالم بود. هدف بخش دوم پژوهش نیز مقایسه اثربخشی مدیریت استرس شناختی-رفتاری، آموزش خوش بینی و درمان طبی مرسوم بر سازگاری روانشناختی، شاخص های ایمنی شناختی و علائم بیماری این بیماران بود. در بخش نخست، 58 بیمار زن مبتلا به کولیت اولسراتیو، از بین مراجعه کنندگان به کلنیک های گوارشی سرپایی انتخاب شده و با 59 نفر از افراد سالم، از لحاظ افسردگی، اضطراب، شیوه های مقابله با استرس، استرس ادراک شده، کیفیت زندگی( تحت عنوان سازگاری روانشناختی) و تیپ شخصیتی d مقایسه شدند. یافته ها نشان داد که بیماران مبتلا به کولیت اولسراتیو نسبت به افراد سالم در افسردگی، اضطراب و استرس ادراک شده نمرات بالاتری داشتند، بیشتر از راهبردهای مقابله هیجان مدار استفاده می کردند و کیفیت زندگی پایین تری داشتند(سازگاری روانشناختی ضعیفتر) ( 01/0p<). بین دو گروه از لحاظ مقابله مسأله مدار و مقابله اجتناب مدار تفاوتی وجود نداشت. نتایج همچنین فراوانی بیشتر تیپ شخصیتی d را در بین بیماران نسبت به افراد بهنجار نشان داد ( 05/0p<). در بخش دوم پژوهش، 30 بیمار زن مبتلا به کولیت اولسراتیو به طور تصادفی به سه گروه مدیریت استرس شناختی-رفتاری بعلاوه درمان طبی مرسوم، آموزش خوش بینی بعلاوه درمان طبی مرسوم، و درمان طبی مرسوم قرار داده شدند. همه بیماران قبل از انجام مداخله، پس از آن و 6 ماه پس از اتمام آن، مقیاس بیمارستانی اضطراب و افسردگی، پرسشنامه های شیوه های مقابله با استرس، استرس ادراک شده، کیفیت زندگی، ادراک بیماری و شاخص فعالیت بیماری لیتچیگر را تکمیل کردند و در هر 3 مرحله نمونه های خونی از آنان جمع آوری شد. یافته های حاکی از اثربخشی مداخله مدیریت استرس شناختی-رفتاری و آموزش خوش بینی بر افسردگی، کیفیت زندگی، ادراک بیماری، مقابله مسأله مدار، کورتیزول و tnf? بود( 05/0p<)، که به نظر می رسد به دلیل تصحیح خطاهای شناختی، تصحیح ادراکات نادرست بیماران راجع به بیماری در گروه، آموزش مستقیم راهبردهای مقابله مسأله مدار و تنظیم بهتر سیستم ایمنی باشد. در بین این متغیرها، اثرات مداخلات بر افسردگی و ادراک بیماری تا مرحله پیگیری باقی ماند ( 05/0p<). مداخله مدیریت استرس شناختی-رفتاری فقط بر استرس ادراک شده و آموزش خوش بینی فقط بر مقابله هیجان مدار موثر بودند ( 05/0p<). هیچ یک از دو نوع مداخله در مرحله پس آ زمون بر اضطراب موثر نبودند اما اثرات آنها در پیگیری معنادار بود ( 05/0p<)، که به نظر می رسد ناشی از اثر مواجهه با اضطراب سلامتی بیماران باشد که پس از مدتی حاصل می شود. هیچ یک از مداخلات نتوانستند بر علائم بیماری، il1? ، il4، il6 و il10 موثر باشند و به دلیل شباهت کلی چهارچوب مورد استفاده در دو شیوه مداخله، بین اثربخشی مداخله مدیریت استرس شناختی-رفتاری و آموزش خوش بینی بر هیچ یک از متغیرها تفاوت معناداری وجود نداشت.
انیس جهانبازی احمد چیت ساز
این مطالعه با هدف مقایسه ی اثربخشی دارودرمانی و ترکیب دارودرمانی و بیوفیدبک الکترومیوگرافی برعلائم نورولوژیکی، روانشناختی و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به دیستونی کانونی مزمن انجام شد. در این پژوهش با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس از بین بیمارانی که توسط متخصص مغزواعصاب تشخیص دیستونی کانونی مزمن دریافت کرده بودند، 30 نفر (20بیمار مبتلا به تورتیکولی و 10 بیمار مبتلا به بلفارواسپاسم) انتخاب شدند و سپس به شیوه تصادفی در 2 گروه با حجم مساوی (15 نفر) قرار گرفتند. گروه کنترل تحت درمان دارویی (تزریق بوتولینوم توکسین نوع a) قرار گرفتند و گروه آزمایش علاوه بر دریافت درمان دارویی در جلسات درمان با بیوفیدبک الکترومیوگرافی نیز شرکت کردند. پرسشنامه ی فان- مارسدن (ارزیابی علائم نورولوژیک دیستونی)، پرسشنامه sf-36 (ارزیابی کیفیت زندگی مرتبط با سلامت) و پرسشنامه ی dass-42 (ارزیابی افسردگی، اضطراب و استرس) توسط هر دو گروه در سه مرحله ی پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری تکمیل شدند. نتیجه ی تجزیه و تحلیل آماری با استفاده از روش تحلیل کوواریانس چند متغیری نشان داد که ارائه ی مداخله ی بیوفیدبک الکترومیوگرافی منجر به کاهش معناداری در علائم نورولوژیک، افسردگی، اضطراب، استرس و ابعاد کیفیت زندگی در بیماران مبتلا به دیستونی کانونی مزمن می شود.
ندا عاصمی زواره احمد چیت ساز
چکیده مداخلات روان شناختی می تواند به واسطه بهبود وضعیت روانی، اجتماعی، خانوادگی سهم بسزایی در کاهش علائم بیماران مبتلا به سرگیجه ی روان تنی داشته باشد. هدف این پژوهش بررسی اثربخشی مدیریت شناختی- رفتاری استرس بر کاهش علائم نورولوژیکی و روانشناختی در بیماران زن مبتلا به سرگیجه روان تنی بوده است. این پژوهش به روش نیمه تجربی با پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه گواه انجام شده است. نمونه شامل 28 بیمار زن مبتلا به سرگیجه روان تنی با تشخیص متخصص مغز و اعصاب بود که به شیوه دردسترس انتخاب شدند و به شکل تصادفی در دو گروه آزمایشی (14 نفر) و گواه (14نفر) گمارده شده اند. مداخله ی شناختی- رفتاری مدیریت استرس طی 10 جلسه ی 2 ساعته و به مدت5/2 ماه در گروه آزمایش انجام گرفت. پرسشنامه vss (مقیاس علائم سرگیجه) و پرسشنامه ی dass-42 (مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس) و خرده مقیاس های جسمانی سازی، وسواس- اجبار و حساسیت در روابط متقابل مقیاس scl-90-r توسط هر دو گروه در سه مرحله ی پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری تکمیل شدند. نتیجه ی تجزیه و تحلیل آماری با استفاده از روش تحلیل کوواریانس چند متغیری نشان داد که ارائه ی مداخله ی مدیریت شناختی- رفتاری استرس منجر به کاهش معناداری در علائم نورولوژیک و روانشناختی در روابط متقابل در بیماران مبتلا به سرگیجه ی روان تنی می شود.
سید عباس حقایق حمید طاهر نشاط دوست
هدف از انجام این پژوهش،بررسی اثربخشی رفتاردرمانی دیالکتیک و درمان متمرکز بر هیجان بر حافظه هیجانی، علائم بیماری و شاخص های روانشناختی(شامل کیفیت زندگی،استرس،تاب آوری،راهبردهای مقابله ای و مشکلات خواب)بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر بود. به منظور انتخاب شرکت کننده ،از بین بیمارانی که به کلینیک های درمانی شهر اصفهان مراجعه می کردند،78 نفر بیمار مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر(با تشخیص پزشک متخصص)انتخاب شدند.رفتاردرمانی دیالکتیک و درمان متمرکز بر هیجان طی هشت جلسه هفتگی انجام شد وگروه گواه 4جلسه روان-آموزشی(بدون رواندرمانی)دریافت کرد.تکالیف حافظه آشکار و ضمنی و پرسشنامه های کیفیت زندگی،استرس،تاب آوری،راهبردهای مقابله ای و مشکلات خواب در سه مرحله پیش آزمون،پس آزمون و پیگیری تکمیل شد. نتایج تحلیل واریانس چند متغیری و کواریانس چند متغیری(در مورد متغیر کیفیت زندگی)نشان داد که، رفتار درمانی دیالکتیک در کاهش میانگین نمرات پس آزمون حافظه آشکار بیماری، حافظه ضمنی بیماری، راهبردهای هیجان مدار و مشکل در شروع خواب و افزایش کیفیت زندگی و کاهش میانگین نمرات پیگیری حافظه ضمنی اضطراب، مشکل در شروع خواب و مشکل در بیداری ازخواب و افزایش حافظه آشکار مثبت،تاثیر معناداری داشته است.نتایج همچنین نشان داد که، درمان متمرکز بر هیجان در کاهش میانگین نمرات پس آزمون حافظه آشکار افسردگی، حافظه ضمنی بیماری، استرس،راهبردهای هیجان مدار و کاهش میانگین نمرات پیگیری استرس و مشکل در بیداری ازخواب تاثیر معناداری داشته است.رفتاردرمانی دیالکتیک و درمان متمرکز بر هیجان بر بهبود سلامت عمومی بیماران مبتلا به نشانگان روده تحریک پذیر موثر است،ولی تاثیرات بیشتر و پایدارتر(به خصوص در مورد علائم بیماری)مستلزم دوره درمانی طولانی تر است.
سپیده کیان زاد حمید رضا عریضی
پژوهش حاضر با هدف بررسی تأثیر محرک های هیجانی بر پردازش اطلاعات و هذیان در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در مقایسه با افراد عادی اجراشد. پژوهش از نوع علی مقایسه ای بوده و طی آن با روش نمونه گیری در دسترس از بین بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی بستری در بیمارستانهای خورشید و فارابی در سال 1390-1391 تعداد 40 بیمار به صورت دسترس انتخاب شده و با 40 نفر از افراد عادی که از لحاظ سن و جنس با گروه بیماران همتا شده بودند مورد مقایسه قرار گرفتند. بر اساس رضایت نامه ی کتبی والدین و با میل خود وارد پژوهش شدند. ابزار پژوهش عبارت بود از آزمون استروپ، آزمون حافظه و آزمون پرش به سمت نتایج. آزمون سوم بر اساس رهنمود های استادان راهنما و با توجه به مدلهای مورد استفاده ی فریدمن و همکاران ساخته شد. پس از گردآوری داده ها، فرضیه های پژوهش در دو سطح توصیفی و استنباطی و با استفاده از نرم افزار spss مورد تحلیل قرار گرفت. نتایج حاصله نشان داد که بیماران اسکیزوفرن از نظر زمان واکنش و عملکرد هیجانی در آزمون استروپ، حافظه ی آشکار و نهان و همچنین پرش به سمت نتایج با افراد عادی از نظر آماری تفاوت معنی دار دارند.یافته های پژوهش حاضر علاوه بر این حکایت از آن دارد که پرش به سمت نتایج طبق الگو های بر گرفته از نظریه ی "بیز" احتمالا در شکل گیری و تحکیم هذیان در بیماران اسکیزوفرن نقش دارد.
راضیه ایزدی حمیدطاهر نشاط دوست
چکیده هدف از پژوهش حاضر بررسی و مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان شناختی- رفتاری مبتنی بر مسوولیت پذیری افراطی بر علایم و باورهای وسواسی، کیفیت زندگی، انعطاف پذیری روان شناختی، افسردگی و اضطراب در بیماران مبتلا به وسواس فکری و عملی مقاوم به درمان بود. طرح پژوهش، شبه آزمایشی بود. بدین منظور 41 بیمار مبتلا به وسواس فکری و عملی مقاوم به درمان به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. جامعه آماری شامل کلیه مراجعان به مراکز مختلف روانپزشکی و مشاوره در سطح شهر اصفهان می شدکه بر اساس ملاک های تشخیصی راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی تشخیص وسواس فکری و عملی دریافت می کردند و سابقه مصرف حداقل دو داروی بازدارنده جذب مجدد سروتونین با حداکثر دوز پیشنهادی، به مدت حداقل 12 هفته، بعلاوه حداقل 20 ساعت مواجهه و جلوگیری از پاسخ به صورت یک یا دو جلسه در هفته را داشتند. این بیماران در سه گروه گماشته شدند. دو گروه درمانی، یعنی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان شناختی- رفتاری مبتنی بر مسوولیت پذیری افراطی، هر کدام 10 جلسه درمان گروهی مبتنی بر رویکردهای مورد نظر و گروه لیست انتظار پس از پایان پژوهش درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد را دریافت کردند. آزمودنی ها در هر گروه قبل از مداخله، در پایان مداخله و شش ماه بعد در مرحله پیگیری به وسیله مقیاس وسواس فکری و عملی ییل- براون، پرسشنامه های باورهای وسواسی، پذیرش و عمل، اضطراب و افسردگی بک و رضایت از درمان مورد آزمون قرار گرفتند. داده ها با تحلیل کوواریانس چندگانه تحلیل گردید. نتایج نشان داد با کنترل اثر پیش آزمون، تفاوت میانگین های تعدیل شده سه گروه در متغیرهای شدت وسواس، انعطاف پذیری روان شناختی و اضطراب هم در مرحله پس آزمون و هم در مرحله پیگیری از لحاظ آماری معنادار بود (05/0 p<). تفاوت میانگین های تعدیل شده سه گروه در متغیر باورهای وسواسی در هیچ یک از مراحل پس آزمون و پیگیری معنادار نبود. همچنین تفاوت میانگین های تعدیل شده سه گروه در متغیر های کیفیت زندگی و افسردگی فقط در مرحله پیگیری معنادار بود(05/0 p<). تفاوت میانگین نمرات دو گروه درمانی در متغیر رضایت از درمان معنادار(05/0 p<) و مقایسه میانگین ها به نفع درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بود. یافته های این پژوهش در مجموع حاکی از اثربخشی دو رویکرد درمانی در درمان بیماران مبتلا به وسواس فکری و عملی مقاوم به درمان بود.
زهرا مکملی کریم عسگری
این پژوهش با هدف تدوین درمان جامع روانشناختی با جهت گیری بومی و مقایسه ی اثر بخشی آن با درمان شناحتی رفتاری استاندارد بر کاهش علایم اختلال وسواس اجبار و شاخص های بهبودی در بیماران سرپایی مراجعه کننده به مراکز خدمات روانشناختی شهر اصفهان اجرا شد. برای این منظور پژوهش در دو مرحله و پنج گام طراحی و اجرا شد. همچنین برای ارزیابی دو متغیر انگیزه ی درمان و مقاومت به درمان به عنوان دو شاخص از شاخص های بهبودی مورد نظر این پژوهش، دو پرسشنامه با همین عنوان قبل از شروع کار پژوهش ساخته و اعتباریابی شد. مرحله ی اول سه گام داشت. گام اول مصاحبه با بیماران مبتلا به وسواس و مصاحبه با متخصصان درمان وسواس. ابزار مورد استفاده در این گام مصاحبه ی نیمه ساختاریافته و ضبط صوت بود. گام دوم بررسی منابع نوشتاری مرتبط با موضوع پژوهش بود. گام سوم تلفیق و یکپارچه سازی داده های به دست آمده از گام های قبلی بود. مرحله ی دوم پژوهش شامل دو گام بود که با طرح نیمه تجربی با گروه آزمایشی و کنترل انجام شد و هدف آن مقایسه اثر بخشی درمان جامع تدوین شده با درمان شناختی رفتاری بود. گام اول پایلوت طرح درمان تدوین شده بر روی 12 بیمار مبتلا به وسواس اجرا شد. در گام دوم 36 بیمار مبتلا به وسواس در سه گروه 12 نفری تحت درمان شناختی رفتاری، درمان جامع روانشناختی با جهت گیری بومی و گروه کنترل قرار گرفتند. ابزار پژوهش در این مرحله، مصاحبه ی بالینی، مقیاس وسواس اجبارییل براون(ybocs)پرسشنامه ی باورهای وسواسی(obq-44)افسردگی بک (bdi-ii) ، کیفیت زندگی(26 whoqol-)، انگیزه ی درمان (mt) و مقاومت به درمان (rt) بود. داده های حاصل از گام اول با روش کولایزی و تحلیل محتوای کیفی تحلیل انجام شد و به کمک رمزگذاری محوری و گزینشی در نظریه ی زمینه ای یکپارچه سازی شد. براساس یافته های حاصل از این مرحله ی درمان جامع روانشناختی با جهت گیری بومی باید دارای راهبردهایی برای تسهیل اتحاد درمانی، جداسازی بیماری از فرد، تاکید بر قابلیت های و توانایی های درمانجو به منظور افزایش امید و انگیزه و تقویت احساس کفایت و عاملیت در درمانجو باشد و برای تسهیل درون سازی محتوای جلسات درمان از راهبردهای اقناعی مناسب مانند تمثیل و استعاره بهره مند باشد. همچنین پروتکل درمانی از نظر محتوایی باید شامل آموزش روانی در ارتباط با بیماری، مواجهه و جلوگیری از پاسخ تعدیل شده و چالش با باورهای ناکارآمد مذهبی علاوه بر تحریفات شناختی خاص وسواس باشد. تباین مذهب با وسواس را مورد تاکید قرار داده و به تصریح ارزش ها و اهداف مورد نظر بیمار بپردازد. از کمک درمانگر استفاده کند و اهمیت پی گیری را مورد تاکید قرار دهد. داده های مرحله ی دوم با استفاده از روش تحلیل کوواریانس تحلیل شد. یافته های مرحله پایلوت حاکی از تفاوت معنادار نمرات آزمودنی ها گروه آزمایشی در میزان علایم وسواس اجبار، باورهای وسواسی، افسردگی نسبت به گروه کنترل بود. در دو متغیر انگیزه ی درمان و مقاومت به درمان تفاوت معناداری بین دو گروه وجود نداشت. یافته های گام دوم (مرحله ی آزمایشی اصلی) حاکی از این بود که درمان جامع روانشناختی با جهت گیری بومی و درمان شناختی رفتاری هر دو باعث کاهش قابل ملاحظه ی علایم وسواس اجبار آزمودنی ها شده اند (000/0=p) . همچنین درمان جامع باعث کاهش معنادار علایم وسواس اجبار آزمودنی ها در مقایسه با درمان شناختی رفتاری شده بود(05/0 =p). درمان جامع باعث کاهش معنادار افکار وسواسی در مقایسه با گروه شناختی رفتاری شده بود(05/0 p<) ولی درمان شناختی رفتاری در این زمینه در مقایسه با گروه کنترل تفاوت معناداری نداشت(07/0 p<). تفاوت هر دو گروه از نظر کاهش اجبارها در مقایسه با گروه کنترل معنادار بود ولی دو مداخله از این نظر با یکدیگر تفاوت معناداری نداشتند. درمان جامع روانشناختی با جهت گیری بومی باعث کاهش معنادار باورهای وسواسی در مقایسه با گروه کنترل شده بود در حالی که تفاوت گروه شناختی رفتاری با گروه کنترل و با گروه درمان جامع معنادار نبود(01/0p<). درمان جامع روانشناختی و درمان شناختی رفتاری هر دو باعث کاهش قابل ملاحظه ی علایم افسردگی آزمودنی های دو گروه در مقایسه با گروه کنترل شده بودند(005/0 p<) ولی تفاوت بین دو گروه آزمایشی با یکدیگر معنادار نبود(134/0p<). درمان جامع روانشناختی با جهت گیری بومی باعث بهبودی قابل ملاحظه ی کیفیت زندگی آزمودنی ها در مقایسه باگروه کنترل شده بود. ولی تفاوت گروه شناختی رفتاری با گروه کنترل و با گروه درمان جامع از نظر متغیر کیفیت زندگی معنادار نبود(001/0p< ، 054/0p< ، 062/0p<). تفاوت بین سه گروه از نظر متغیر انگیزه ی درمان معنادار نبود(08/0p<) و نهایتاً درمان جامع روانشناختی باعث کاهش قابل ملاحظه ی مقاومت به درمان در آزمودنی های گروه مربوطه در مقایسه با گروه کنترل شده بود اما تفاوت درمان شناختی رفتاری با گروه کنترل و گروه درمان جامع از نظر متغیر مقاومت به درمان معنادار نبود(007/0p< ، 127/0p< ، 146/0p<).
غلامرضا نیک راهان مهرداد کلانتری
مقدمه و هدف: افسردگی سه برابر بیشتر از جمعیت عمومی در بیماران کرونری شایع است و میزان مرگ و میر را در این بیماران به شکل معنی داری افزایش می دهد. یافته ها حاکی از آن است که به احتمال زیاد این افزایش مرگ و میر به دلیل التهاب و اختلالات ناشی از کژکاری محور هیپوتالاموس- هیپوفیز- آدرنال ایجاد می شود. در مقابل پژوهش های اخیر نشان دهنده آن است که حالات مثبت روانی با نتایج مثبت قلبی عروقی، کاهش التهاب و بهبود عملکرد محور هیپوتالاموس- هیپوفیز- آدرنال همراه است. با وجود تمام مزایای بالقوه حالات مثبت روانی، مداخلات روانشناسی مثبت در این جامعه توسعه نیافته است. مطالعه حاضر به بررسی و مقایسه اثربخشی سه نوع مداخله شادمانی بر روی پاسخ صبحگاهی کورتیزول، نشانگر های التهابی و متغیرهای سلامت روان در بیماران کرونری می پردازد. ابزار و روش ها : در مطالعه حاضر 68 بیمار کرونری به طور تصادفی به چهار گروه 17 نفری شامل سه گروه شادمانی سلیگمن ، لیوبومیرسکی و فوردایس و گروه گواه اختصاص یافتند. گروه های مداخله شش هفته آموزش شادمانی دریافت نمودند و اندازه گیری ها در مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پی گیری به انجام رسید. ارزیابی ها شامل پاسخ صبحگاهی کورتیزول، سطوح پلاسمایی پروتئین واکنش دهنده c، il- 1 ، il-6، tnf-? و افسردگی ، شادی، رضایت از زندگی و امید بود. یافته ها: نتایج نشان داد که هر سه نوع مداخله اثرات مفیدی بر روی نشانگرهای زیستی خطر داشته اند و به طرز معنی داری موجب بهبود سلامت روان در این بیماران شده اند. هر سه برنامه شادمانی سلیگمن ، لیوبومیرسکی و فوردایس در مقایسه با گروه گواه موجب افزایش معنی دار شادمانی شدند ( 01/0 >p). در مقایسه با گروه گواه تفاوت میانگین گروه فوردایس در مورد متغیر افسردگی و نشانه های شناختی افسردگی ( 05/0 >p) و در مورد گروه سلیگمن در متغیر امید ( 05/0 >p) ، و کارگزار امید ( 05/0 >p) معنی دار بود. همچنین نتایج نشان هنده گرایش قوی شادمانی اصیل سلیگمن برای کاهشhs-crp (07/0 = p) و بهبود انعطاف پذیری پاسخ صبحگاهی کورتیزول است ( 054/0 = p). نتیجه گیری: این یافته ها نشان می دهد که توجه به روان درمانی مثبت و بهبود حالات مثبت روانی در مقایسه با تاکید صرف بر درمان افسردگی ممکن است به نتایج امیدوار کننده تری منجر شود. همچنین نتایج نشان می دهد که شادمانی اصیل ممکن است اثرات مثبتی در کاهش نشانگرهای خطر در بیماران کرونری داشته باشد.
مهدی ربیعی کریم عسگری
هدف مطالعه حاضر تدوین و اعتباریابی مدل رفتاری-شناختی-فراشناختی برای تبیین اختلالات طبقه وسواس بود. 635 شرکت کننده(304 مونث و 331 مذکر) بطور تصادفی انتخاب و پرسشنامه های پژوهش حاضر بر روی آنها اجرا شد. علاوه بر این، یازده بیمار بر اساس ملاک های dsm-iv-tr که تشخیص های اختلال وسواس-جبری، اختلال بدشکلی بدن، اختلال مو کنی و اختلال پوست کنی داشته اند، انتخاب شدند. آنها به روش مورد منفرد دوازده جلسه تحت درمان مداخله رفتاری-شناختی- فراشناختی قرار گرفتند. برای اعتباریابی ساختار عاملی مدل رفتاری-شناختی-فراشناختی از مدل معادلات ساختاری و برای ارزیابی نتایج مداخله رفتاری-شناختی-فراشناختی از نمودارهای تصویری استفاده شد. نتایج تحلیل ساختاری و مداخله رفتاری-شناختی-فراشناختی نشان داد که مدل رفتاری-شناختی-فراشناختی توان تبیین اختلالات طبقه وسواس-جبری را دارد. این مدل می تواند تحقیقات آینده ی مرتبط با اختلالات طبقه وسواس-جبری هستند را ارتقاء بخشد و فرمول بندی موردی و درمان های بالینی را تسهیل کند.
علی سلیمانی کریم عسگری
چکیده ندارد.
سروه محمدزاده کریم عسگری
چکیده ندارد.
منصوره کریمی مهدی کارگرفرد
چکیده ندارد.