نام پژوهشگر: سید مجید مرتضوی
سمانه کرمی سید مجید مرتضوی
در فرآیندهای تکمیل نساجی، معمولاً انتقال جرم محدودیت سرعت ایجاد می کند، در نتیجه این فرآیندها نیاز به زمان نسبتاً طولانی، مقدار زیادی آب و موادشیمیایی داشته و مصرف بالای انرژی را نیز به دنبال دارند. اترژی اولتراسونیک روشی مفید در افزایش انتقال ماده در کالای نساجی است. فروریختن حباب های صوتی در لایه ی مرزی بین پارچه و حمام، منجر به افزایش انتقال مواد در منافذ داخلی لیف می شود. استفاده از پتاسیم پرمنگنات به عنوان یک اکسیدکننده ی قوی، در فرآیند پخت، سفیدگری و آهارگیری همزمان کالای پنبه ای خام، بسیار مورد توجه قرار گرفته است. هدف اصلی این پروژه استفاده از انرژی اولتراسونیک در سفیدگری با kmno4 به منظور کاهش مصرف انرژی است که در این راستا، سه روش مختلف به کار برده شد. در روش اول، ابتدا انرژی اولتراسونیک به کار رفته و سپس، مرحله ی دوم عملیات با اگزالیک اسید مشابه شرایط بهینه ی معمول انجام گرفت. در روش دوم، سفیدگری با پتاسیم پرمنگنات به روش معمول انجام و انرژی اولتراسونیک در مرحله ی دوم به کار برده شد. تأثیر دما، زمان و غلظت پتاسیم پرمنگنات و اگزالیک اسید بر خواص فیزیکی و شیمیایی پارچه سفید شده بررسی و شرایط بهینه در هر دو روش تعیین گردید. در روش سوم، نمونه ای با در نظر گرفتن شرایط بهینه در دو روش قبلی و با کاربرد اولتراسونیک در هر دو مرحله، سفیدگری شد. در نهایت نمونه-های بهینه حاصل از هر روش، از نظر استحکام کششی، شاخص سفیدی، آهار برطرف شده، درصد کاهش وزن و جمع شدگی، نفوذ قطره و ftir با نمونه ی سفیدگری شده به روش معمول مقایسه گردیدند، از آنجا که اغلب اکسیدکننده ها خاصیت ضدباکتری دارند، در این پروژه خاصیت ضدباکتری پتاسیم پرمنگنات بر روی نمونه های پنبه ای نیز مورد بررسی قرار گرفت. نتایج نشان می دهد، کاربرد انرژی اولتراسونیک در دماهای پایین، با افزایش زمان، دما و غلظت پتاسیم پرمنگنات و اگزالیک اسید، منجر به افزایش سفیدی و برطرف شدن آهار شده است در ضمن، استحکام نمونه ها در حضور پتاسیم پرمنگنات و محیط اسیدی کاهش یافته است. به دلیل استفاده از دماهای پایین تر نسبت به روش معمول، افت استحکام کمتربوده و سفیدی و آهار برطرف شده نیز مشابه روش معمول است. در روش دوم، آهار برطرف شده و میزان سفیدی حاصل، بهتر از روش معمول است. با توجه به کاهش قیمت قطعات الکترونیکی، کم بودن میزان کاهش استحکام کالای سفیدگری شده نسبت به روش معمول (حدود10-6 %)، سفیدی مطلوب در حد روش معمول یا حتی بیش از آن، برطرف شدن بهتر آهار از روی کالا و در حدود 35 % کاهش دما در هر مرحله از سفیدگری، می توان امید داشت این روش در اشل صنعتی توسعه داده شود.
ثریا قیم پور سید مجید مرتضوی
امروزه کاربرد نانوتکنولوژی در صنعت نساجی بسیار افزایش یافته است. یکی از این کاربردها، ساخت نانوذرات کپسول شده ای است که تحت عنوان ریزکپسول ها شناخته شده اند. تکنولوژی ریزکپسول سازی موادطعم وعطردار، جهت انجام اهداف زیادی به کار می رود. اسانس ها و روغن های معطر را می توان مثل مواد آسیب پذیرحاصله از فاز بیرونی، ازطریق کپسوله کردن محافظت نمود تا ثبات آن ها افزایش یابد. صنعت نساجی، یکی از صنایع مرتبط با بهداشت افراد در هر گروه سنی و اجتماعی محسوب می شود. با توجه به رشد روزافزون نیاز به منسوجاتی راحت و جدید، استفاده از تکمیل های ضدمیکروب، از اهمیت خاصی برخوردار است. در سال های اخیر، تهیه منسوجات ضدمیکروب، یکی از زمینه های پژوهشی مورد توجه در صنعت نساجی بوده است. در این پایان نامه برای اولین بار از خاصیت ضدمیکروبی اسانس نعناع ریزکپسول شده در بیوپلیمر طبیعی سدیم آلجینات جهت تهیه منسوج ضدمیکروب استفاده شده است. روش های بسیاری به منظور تولید ریزکپسول ها پیشنهاد شده که جزئیات آن ها با یکدیگر متفاوت است. در این پژوهش، طی دو بخش به بررسی امکان تولید ریزکپسول ها با استفاده از روش های امولسیون و الکترواسپری پرداخته شده و در هر بخش، تأثیر پارامترهای مختلف بر اندازه و شکل ریزکپسول ها مورد ارزیابی قرار گرفته است. ریزکپسول های آلجیناتی، از نظر ساختاری، میانگین اندازه ذرات و نیز مورفولوژی، با استفاده از میکروسکوپ نوری و الکترونی مورد بررسی قرار گرفته و پایداری اسانس طی فرایند ریزکپسول سازی، با استفاده از تکنیک های متفاوتی نظیر tlc، tg، ft-ir و کلونجر ارزیابی گردیده است. در نهایت، عملیات تثبیت ریزکپسول های تولیدی با کمک میکروویو، بر روی منسوج پنبه ای انجام و تشخیص وجود ریزکپسول ها روی منسوج، با روش طیف سنجی ft-ir بررسی شده است. از میکروگراف های sem استفاده گردیده تا وجود ریزکپسول ها، توزیع سطحی و محل اتصال آن ها به الیاف ارزیابی شود. نتایج حاصل از ارزیابی ریزکپسول ها، بیانگر کارآیی روش های مذکور در کپسول کردن اسانس است. تحقیق صورت گرفته در خصوص پیوند ریزکپسول ها به پارچه نشان می دهد، ریزکپسول سازی، روشی مفید در جهت حفظ تکمیل های چندکاربردی روی منسوجات به حساب می آید. فعالیت ضدمیکروبی ریزکپسول ها و پارچه تکمیل شده نیز با دو روش astm e2149-01 (shake flask) و aatcc test method 100، انجام گردیده که قابلیت %100 فعالیت ضدمیکروبی نمونه های حاوی اسانس را نشان می دهد. بررسی فعالیت ضدمیکروبی ریزکپسول های تولیدی با دو نمونه باکتری گرم منفی اشرشیاکلی و گرم مثبت استافیلوکوکوس اورئوس، انجام شده است. در نهایت نتیجه این پژوهش، دستیابی به منسوجی بادوام، معطر و ضدمیکروب می باشد.
فروغ علیزاده سید مجید مرتضوی
پنبه لیف سلولزی طبیعی با ویژگی هایی خاص از جمله زیردست نرم و راحت، قابلیت جذب بالا، رنگ پذیری و کاربرد آسان می باشد که تاکنون هیچ لیفی جایگزین آن نشده است. منسوجات، بویژه آن هایی که از الیاف طبیعی ساخته شده اند، تحت شرایط دمایی مناسب، وجودرطوبت، اکسیژن و موادغذایی، محیط مناسبی برای رشد میکروارگانیزم ها ایجاد می کنند. رشد میکرواورگانیزم هایی نظیر باکتری، قارچ و کپک بر روی منسوجات، سبب کاهش استحکام و کیفیت پارچه و ایجاد لک و بو بر روی آن می گردد، علاوه برآن منبع بسیاری از بیماری ها برای انسان نیز محسوب می شوند. تکمیل ضدباکتری یکی از زمینه های پژوهشی مهم در صنعت نساجی است. در سال های اخیر، با توجه به اهمیت جهانی بهداشت همگانی، سنتز و کاربرد مواد ضدباکتری بر پایه رس، توجه زیادی را به خود جلب کرده است. رس ها به دلیل ارزانی و در دسترس بودن، در زمینه فناوری نانو کاربرد گسترده ای دارند. معمول ترین رس استفاده شده در تهیه مواد ضدباکتری، مونت موریونیت می باشد. در این پروژه، خاصیت ضدباکتری کانی رسی سدیم مونت موریونیت بر روی پارچه پنبه ای، مورد آزمایش قرار گرفت. به این منظور نمونه هایی با غلظت ها و روش های مختلف تهیه شدند و تحت آزمون ضدباکتری قرار گرفتند.بررسی فعالیت ضدباکتری با دو نمونه باکتری گرم منفی اشرشیاکلی و گرم مثبت استافیلوکوکوس اورئوس و به روش aatcc test method 100انجام شد. علاوه بر خاصیت ضدباکتری، خصوصیات ضدآتش پارچه تکمیل یافته نیز ارزیابی گردید. همچنین به منظور جذب بیشتر نانورس و بهبود ثبات آن، پارچه پنبه ای با استفاده از chtac کاتیونه شد و ثبات شستشویی و سایشی تکمیل های انجام شده مورد بررسی قرار گرفت. از پودر نانورس مورد استفاده و نمونه های تکمیلی مختلف ، طیف ftir تهیه شد. در نهایت تأثیر عملیات تکمیلی بر زیردست، سفیدی و افتایش پارچه نیز ارزیابی شد. نتایج حاصل از بررسی های صورت گرفته نشان داد، نمونه های حاوی نانورس فعالیت ضدباکتری قابل تشخیصی در مقابل دو باکتری استافیلوکوکوس اورئوس و اشرشیاکلی نشان ندادند. نمونه های حاوی 0.1 m و 0.2 m ماده کاتیونه به ترتیب 66 و 83 درصد خاصیت ضدباکتری در مقابل باکتری استافیلوکوکوس اورئوس داشتند. اما نمونه های حاوی نانورس و ماده کاتیونه فعالیت ضدباکتری قابل تشخیصی در مقابل باکتری استافیلوکوکوس اورئوس نشان ندادند. نتایج تست آتش پذیری نمونه ها نیز نشان داد که با کاربرد نانورس بر روی پارچه پنبه ای، مقاومت در برابر آتش پارچه پنبه ای افزایش می یابد. کاربرد ماده chtac بر روی پارچه پنبه ای، برکاهش سرعت سوختن و طول شعله اثر منفی داشت اما افتر گلو را کم کرد.با کاتیونه کردن پارچه پنبه ای، نانورس بیشتری جذب پارچه گردید و با افزایش غلظت ماده کاتیونه، میزان جذب نانورس افزایش یافت. کاتیونه کردن پارچه پنبه ای، ثبات شستشویی تکمیل ضدآتش انجام شده بر روی پارچه را افزایش داد. طیف های ftir نیز حضور نانورس و ماده کاتیونه را بر روی پارچه پنبه ای اثبات کردند. کاربرد ماده کاتیونه بر زیردست پارچه تأثیری نداشت. اما کاربرد نانورس برروی پارچه تا حدودی کیفیت زیردست را کاهش داد. سفیدی پارچه های تکمیلی نیز بعد از کاتیونه کردن پارچه و کاربرد نانورس روی پارچه کم شد
لیلا نوری سید مجید مرتضوی
مواد سلولزی جاذب آب در سرتاسر جهان به واسطه زیست سازگار بودن و امتیازات اقتصادی بسیار مورد توجه قرار گرفته اند. امروزه تولید کالاهای با قابلیت نگهداری آب بالا، به دلیل کاربرد و تقاضای زیاد آن ها از اهداف بشر می باشد. جذب و نگهداری آب برای مصارف بهداشتی، کشاورزی(کشت بدون خاک)، مبدل های یونی( رزین های تعویض یون) حائز اهمیت است. پنبه ساختارمتخلخلی دارد و هنگامی که در آب غوطه ور شود، الیاف آن متورم و حفره ها پر از آب می گردد ولی ظرفیت نگهداری آب الیاف پنبه خام پایین است. دراین پروژه به دلیل اهمیت قابلیت نگهداری آب کالای سلولزی تحت نیرو، با تغییر میزان سیکلودکسترین پیوندزده شده روی کالای پنبه ای، تأثیرآن بر روی ظرفیت نگهداری آب بررسی شد. به این منظور ابتدا الیاف تحت عملیات پخت و مرسریزه قرار گرفت. سپس سیکلودکسترین با استفاده از پیوند دهنده عرضی اسید سیتریک روی الیاف پیوندزده شد. تأثیر چهار عامل غلظت سیکلودکسترین، غلظت اسید سیتریک، غلظت کاتالیزور و دمای پلیمریزه شدن بر افزایش وزن نمونه ها بررسی شد. حداکثر درصد سیکلودکسترین پیوند زده شده روی الیاف 27 % می باشد. نتایج طیف ftir حضور سیکلودکسترین را بر الیاف تأیید نمود . نتایج الگوی تفرق اشعه ایکس نشان دادکه ساختار بلوری کانال توسط نانوذرات سیکلودکسترین تشکیل نشده است که نشان دهنده خالی بودن حفره سیکلودکسترین می باشد. تصاویر sem گرفته شده از الیاف پیوندزده شده با سیکلودکسترین نیز نشان داد که شبکه متخلخل پلیمری بین الیاف ایجاد شده است. تصاویر afm نمونه پیوندزده شده با سیکلودکسترین و پنبه مرسریزه نشان داد که نمونه پیوند زده شده با سیکلودکسترین به دلیل اندازه نانومتری ذرات باعث یکنواختی سطح نمونه شده است. آزمون پایداری حرارتی نمونه ها نیز نشان داد که در حضور سیکلودکسترین پایداری حرارتی الیاف افزایش یافت. برای اندازه گیری ظرفیت نگهداری آب از روش استاندارد ایران به شماره 5530 استفاده شد و بیشترین میزان نگهداری آب برای الیاف مرسریزه شده 3/7 گرم بر گرم و برای نمونه عمل شده با سیکلودکسترین 86/10 گرم بر گرم می باشد. این عملیات باعث افزایش 52 درصدی در ظرفیت نگهداری آب شده است.
جابر فرجی سید مجید مرتضوی
امروزه به دلیل بهبود استاندارد های زندگی انسان و نیاز به حفظ محیط زیست، تقاضا برای الیاف طبیعی و مطلوب روز به روز در سرار جهان در حال افزایش است و استفاده از امکانات موجود در طبیعت توجه بسیاری از محققین را به خود جلب کرده است. از جمله ی این موارد استفاده از الیاف با منشاء گیاهی مانند پنبه، کتان،کنف، رامی و سیسال است. الیاف گیاهی شامل سلولز، همی سلولز، لیگنین، پکتین و دیگر ناخالصی هاست. میزان این ناخالصی ها بر ویژگی های الیاف تاثیر گذار است. هنگامی که ناخالصی هایی مانند همی-سلولز، پکتین و لیگنین حذف شوند، الیاف به شکل اولیه ی خود از برگ گیاه جدا می شوند. استخراج الیاف از گیاه و حذف ناخالصی-ها را رتینگ الیاف گویند. یکی از الیاف جدید استخراج شده از برگ گیاهان، الیاف لیفیران می باشدکه از برگ گیاه typha australis به دست می آید. این گیاه که از خانواده typhaceae بوده، می تواند در مکان های مرطوب مانند کناره ی رودخانه ها، مرداب ها و باتلاق ها رشد کند. در این تحقیق، در مرحله اول استخراج الیاف به روش رتینگ شیمیایی با استفاده از پتاسیم هیدروکسید (koh) و مواد شیمیایی دیگر نظیر سدیم تری پلی فسفات(stpp)، اتیلن دی آمین تترا استیک اسید(edta)، دترجنت، سدیم سولفیت، سدیم بی سولفیت، سدیم کلرید، سدیم سولفات، کلریدریک اسید، سولفوریک اسید انجام شد. در مرحله دوم استخراج با استفاده از غلظت های مختلف پتاسیم هیدروکسیددر دماهای 80، 100 و 120 درجه سانتیگراد، در مدت زمان 2، 4 و 6 ساعت انجام شد. پس از استخراج لیف از برگ گیاه، ویژگی های لیف نظیر استحکام، دانسیته ی خطی، جذب رطوبت، سطح مقطع، طیف ftir، تبلور، شاخص زردی، درصد ترکیبات، سفید گری و رنگرزی الیاف مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج نشان داد که الیاف به دست آمده استحکامی در حدود gr?den 6/4-2/4 و ظرافتی در حدود den 18-25 دارند که از استحکام الیافی مانند پنبه، کنف و جوت بیشتر است. جذب رطوبت الیاف استخراج شده بین 5/9 تا 5/10 درصد می باشد که از جذب رطوبت الیاف پنبه کمی بیشتر است. طیف مادون قرمز الیاف استخراج شده، نشان دهنده لیگنوسلولزی بودن این الیاف است. با تعیین درصد ترکیبات سازنده الیاف مشخص شد که این الیاف دارای حدود8% لیگنین، 20- 24% همی سلولز و حدود 65-55% سلولز است. الیاف استخراج شده دانسیته ای در حدودgr??cm?^3 15/1 دارند که نسبت به الیافی مانند پنبه، جوت و کتان کمتر است. رنگ الیاف استخراج شده به دلیل استخراج توسط عملیات قلیایی در دمای بالا و وجود میزان بالای لیگنین، دارای شیدزرد روشن می باشد که با انجام عملیات سفیدگری با آب اکسیژنه، الیاف سفیدی مطلوب را کسب می کنند. شاخص سفیدی الیاف بعد از عملیات سفید گری در حدود 23 می باشد که در صورت استفاده از سفیدکننده نوری، شاخص سفیدی تا 77 افزایش می یابد. رنگ پذیری الیاف بسیار مناسب است. درصد رمق کشی رنگزا از حمام در حدود 85 درصد می باشد.با توجه به خصوصیات بسیار عالی الیاف استخراج شده و ویژگی های مناسب گیاه لویی از قبیل هرز بودن گیاه، فراوانی در اکثر مناطق کشور، رشد در مردابها، باتلاقها و عدم نیاز به نگهداری و مراقبت خاص، می توان الیاف لیفیران را منبع بسیار مناسب برای تولید الیاف سلولزی مورد استفاده قرار داد کلمات کلیدی: الیاف لیفیران، گیاه typha australis، پتاسیم هیدروکسید
مصطفی خسروجردی سید مجید مرتضوی
ترکیبات تغییر فاز دهنده موادی با قابلیت ذخیره حرارتی هستند که برای کنترل درجه حرارت به کار می روند و از آنها به عنوان محافظ های حرارتی برای ذخیره و آزاد سازی گرما در منسوجات استفاده می شود. در نساجی معمولاً از واکس های پارافینی بدین منظور استفاده می گردد. در این مطالعه از پارافین و نونادکان به عنوان مواد تغییر فاز دهنده برای ذخیره سازی انرژی حرارتی و از نانو پودر دولومیت و پودر پرلیت منبسط شده به عنوان حامل واکس های پارافینی، استفاده گردید. باید توجه داشت که ساختار ذاتی جاذب های استفاده شده در این مطالعه به گونه ای است که نمی توانند تغییری در مواد کامپوزیت ایجاد کنند. از طیف سنجی تبدیل فوریه مادون قرمز و میکروسکوپ الکترونی روبشی برای تعیین ساختار شیمیایی و ساختار میکروسکوپی کامپوزیت استفاده گردید و بررسی نتایج نشان داد که هیچ واکنش شیمیایی بین مواد موجود در کامپوزیت وجود ندارد. نتایج میکروسکوپ الکترونی روبشی نشان داد که مواد تغییر فاز دهنده به خوبی در شبکه متخلخل مواد منبسط قرار گرفتند؛ که باعث گردید مواد تغییر فازدهنده در حین ذوب از پارچه خارج نگردند و از نشت آنها جلوگیری شود. همچنین نتایج حاصل از آزمایش کالریمتری پویشی تفاضلی و اندازه گیری انتقال حرارت که برای تعیین خصوصیات حرارتی کامپوزیت بر روی پارچه استفاده گردید ، نشان داد تکمیل حاصله تاثیر بسزایی بر خصوصیات حرارتی پارچه گذاشته است. نتایج آزمایش کالریمتری پویشی تفاضلی نشان داد مقدار گرمای نهان با افزایش مقدار ماده تغییر فازدهنده در کامپوزیت افزایش پیدا می کند. نتایج نشان داد که انجام عملیات تکمیل صورت گرفته، باعث افزایش طول خمشی و در نتیجه سختی خمشی پارچه ها شده است و نتایج آزمون نفوذپذیری هوا نشان داد که پارچه های تکمیلی با پرلیت دارای نفوذپذیری بیشتری نسبت به پارچه های تکمیلی با جاذب های دولومیت می باشند. همان-گونه که مشخص گردید پارچه های عمل شده با کامپوزیت پارافین/نانو پودر دولومیت، کاهش وزن کمتری در برابر سایش نسبت به بقیه نمونه ها از خود نشان دادند.
زینب کاظمی سید مجید مرتضوی
الیاف و منسوجاتی که ویژگی تطبیق پذیری با شرایط آب و هوایی پیرامون را دارند اخیراً توجه زیادی به خود جلب کرده اند. می توان با استفاده از مواد تغییر دهنده ی فاز به این ویژگی دست پیدا کرد. مواد تغییر دهنده فاز از نظر تئوری توانایی تغییر حالت در دمای تقریباً ثابت و ذخیره ی مقدار زیادی انرژی را دارند. این مواد به دو گروه آلی و معدنی تقسیم می شوند. مواد معدنی به دلیل دانسیته ی ذخیره ی حجمی بالا، رسانایی گرمایی نسبتاً بالا و همچنین قیمت مناسب در مقایسه با مواد آلی، مواد مناسبی برای استفاده در ذخیره ی انرژی گرمایی هستند. به هر حال به هنگام استفاده از نمک های هیدراته به عنوان مواد تغییر دهنده ی فاز مشکلاتی پیش می آید. یکی از این مشکلات جدایی فاز و دیگری subcooling است. این مشکلات شدیداً ذخیره ی گرما را کاهش می دهند وموجب ناپایداری خواص حرارتی نمک هیدراته می شوند. در این تحقیق به منظور بهبود خواص حرارتی منسوج، روش جدیدی برای وارد کردن pcm در ساختار منسوج معرفی می گردد که دیگر نیازی به میکروکپسول کردن pcm نمی باشد. در این روش از ماتریس پلیمری سیلیکون رابر مایع به منظور حبس و نگهداری ماده ی تغییر دهنده ی فاز در ساختار پارچه استفاده شد و خواص ترموفیزیکی و پایداری اثر حرارتی کالای تکمیل شده بررسی شد. در این تحقیق برای نخستین بار به منظور ایجاد خاصیت تعدیل گرمایی در منسوج از مواد تغییردهنده ی فاز معدنی(na2so4.10h2o و مخلوط اوتکتیک na2hpo4.12h2o و na2co3.10h2o )استفاده شد. همچنین با استفاده از نمک سولفات سدیم بی آب، نمک سدیم سولفات 10 آبه به صورت ناخالص تهیه شد و خواص ترموفیزیکی نمک گلوبر ناخالص تهیه شده با خواص ترموفیزیکی نمک گلوبر خالص توسط dsc مقایسه گردید. نتایج نشان می دهد که افزودن نانومونت موریونیت به عنوان غلظت دهنده و همچنین بوراکس به عنوان عامل هسته ساز به نمک گلوبر باعث می شود که سیستم از لحاظ ترمودینامیکی پایدار باشد و بدون کاهش ظرفیت گرمایی در چرخه های حرارتی متعدد مورد استفاده قرارگیرد. با توجه به تکرار پذیری خواص ترموفیزیکی منسوج حاوی pcm در این تحقیق می توان گفت مشکل subcooling و جدایی فاز نمک گلوبر کاملاً برطرف شده است و لایه ی سیلیکون رابرتوانایی نگهداریpcm در حالت مایع را دارد. علاوه بر این نتایج حاصل از گرماسنجی پویشی تفاضلی و آنالیز توزین حرارتی موید این مطلب است که کالای تکمیل شده با مواد تغییردهنده فاز معدنی خواص حرارتی کاملاً برگشت پذیری دارد و از لحاظ حرارتی پایدار است، بنابراین می تواند به عنوان یک منسوج هوشمند مورد استفاده قرار گیرد.
زینب ابدی سید مجید مرتضوی
همراه با پیشرفت روزافزون صنعت چاپ کاغذ، نقش چاپگرهای لیزری در این زمینه دارای اهمیت غیر قابل کتمان است. در این راستا ساخت تونرهای مختلف با کارایی و عملکردهای متفاوت سالهاست که توسط محققین مورد بررسی قرار گرفته است . متون چاپ شده توسط چاپگرهای لیزری تک رنگ دارای کیفیت بهتری بوده و هزینه چاپ هر صفحه توسط این چاپگرها نیز پایین تر از چاپگرهای جوهر افشان می باشد. با توجه به اهمیت نقش اندازه ذرات اجزای تشکیل دهنده جوهر مشکی در عملکرد این چاپگرها، استفاده از روش پلیمریزاسیون به منظور تولید تونرهایی با اندازه ذرات کوچک تر و یکنواخت تر مورد توجه واقع شده است. همچنین این روش به دلیل دوستدار محیط زیست بودن و کاهش ضایعات در حین فرایندتولید تونر پیشرفت های زیادی کرده است. در این خصوص، کربن سیاه به عنوان جزء اصلی تونرهای مشکی مورد استفاده قرار می گیرد. دراین تحقیق جهت ساخت تونر حاوی نانو ذرات کربن سیاه از فرایند پلیمریزاسیون تعلیقی استفاده شد . فرایند پلیمریزاسیون براساس افزودن و همگن سازی دو فاز دیسپرسیون حاوی منومر، رنگ، عامل بار و واکس و فاز آبی حاوی آب، پلی وینیل الکل و سطح فعال انجام می گیرد. تشکیل پلیمر موجود در تونر با استفاده از دستگاه طیف سنجی تبدیل فوریه مادون قرمز (ftir) مورد بررسی قرار گرفته است و خواص تونر ساخته شده ی حاوی نانو ذرات کربن سیاه و اندازه ذرات آن توسط میکروسکوپ الکترونی روبشی(sem) ارزیابی گردید. کروی بودن ذرات تونر ساخته شده نشان دهنده ی راندمان بالای انتقال تونر از سطح درام به کاغذ می باشد. خواص حرارتی تونر ساخته شده توسط آنالیز حرارتی dsc مورد مطالعه قرار گرفت و ساخت تونر با دمای تثبیت پایین تأیید شد . در ادامه تونر ساخته شده با یک تونر تجاری که حاوی ذرات کربن سیاه و رزین استایرن اکریلات بود مقایسه گردید و ثبات نوری، سایشی و مرطوب این دو نوع تونر مورد مطالعه قرار گرفت.