نام پژوهشگر: عباس ایزدپناه
محمود صیدی عسگر دیرباز
پایان نامه ای که پیش روی دارید به ارائه، تحلیل و ارزیابی دیدگاههای علامه طباطبائی در مقایسه با صدرالمتألهین می پردازد. اهمیت این گونه پژوهش ها در این است که همان طور که پویائی تفکر فلسفی را در جهان اسلام نشان می دهد از سوی دیگر تطبیق آراء فیلسوفان اسلامی با یک دیگر به ویژه حکماء معاصر مانند علامه طباطبائی نشان دهنده نقش ویژه هر یک خواهد بود. نگارنده در این پایان نامه اثبات کرده است که بعضی از دیدگاههای علامه طباطبائی کاملاً ابتکاری است مانند بحث اعتباریات، برخی دیگر تحلیل بیش تر مبانی صدرالمتألهین است مانند دیدگاه ایشان در بحث حرکت در حرکت، برخی دیگر به صورت مناقشه و ایراد به دیدگاههای صدرالمتألهین است مانند بحث اقسام علت فاعلی.
مهدی جلالوند عباس ایزدپناه
دین اسلام، برنامه ای کامل و جامع است که پاسخگوی تمام نیازهای بشر بوده و خدای متعال، به منظور هدایت انسان در رسیدن به کمال، توسط پیامبر خویش، آن را ابلاغ نموده است. از آنجایی که خدای متعال، در بسیاری از آیات کتاب وحی، اشارت صریح به مطلوب نداشته و کشف آن را به فهم بشر موکول نموده است، یکی از مباحثی که از گذشته توجه اندیشمندان دینی را به خود معطوف داشته و امروزه شدت بیشتری به خود گرفته، نحوه فهم و کشف مقصود واقعی باری تعالی است، تا به سبب آن کمال موعود الهی انسان تحقق یابد. صاحبان آراء دینی شیوه های متفاوتی را جهت نیل به این مقصود، مستمسک خویش قرار داده اند؛ از این میان طریق علامه طباطبایی که از جامعیت و نزدیکی بیشتری به واقع برخوردار بوده، مورد کاوش این تحقیق قرار گرفته است. لذا ضمن بررسی بسترها و زمینه-هایی که در شکل گیری اندیشه این عالم ربانی تأثیر داشته، پیش فرض های معرفتی وی برای ورود به معرفت دینی، در باور به خدا، دین، انسان و جهان دانسته شد. با پذیرش این پیش-فرض ها و استمداد از منابع معرفت که شامل قرآن، سنت و عقل می باشند، مقدمات فهم دین، مهیا می گردد. علامه طباطبایی در این مسیر، برخلاف بسیاری که فهم دین را تنها متعلق یک روش دانسته اند، کشف معرفت دینی را از سه طریق ظواهر دینی، عقل و عرفان ممکن دانسته و در عین تفکیک میان این روش ها، محصولات آنان را هماهنگ قلمداد نموده است. در پایان این اثر، آسیب های و تهدیدهایی که معرفت دینی را خدشه دار می نمایند، احصاء و عملکرد علامه در مقابله با آنان بررسی شده است.
سیاوش کریم زاده محسن جوادی
شکاکیت به مجموعه متنوعی از دیدگاههایی گفته می شود که نقش عقل را در معرفت مورد شک و تردید قرار می دهند به همین ترتیب شکاکیت اخلاقی نیز به مجموعه ای از دیدگاهها گفته می شود که نقش عقل را در معرفت اخلاقی مورد تردید قرار می دهند. برای طبقه بندی انواع شک گرایی اخلاقی، نیازمند تعریفی مناسب از مفهوم معرفت هستیم. بر اساس تعریف سه جزئی از معرفت، شکاکان اخلاقی به دو دسته تقسیم می شوند:گروهی که صدق اخلاقی را مورد سئوال قرار می دهند و به آن شک دارند و گروهی دیگر که توجیه اخلاقی را غیر ممکن می دانند. در این جا سعی شده است که استدلالهای هر دوی این گروهها بررسی و تحلیل شوند. نهایتاً می توان نتیجه گرفت که بسیاری از استدلالات شکاکان قابل رد و پاسخگوی هستند. اما درباره نویسنده کتاب؛ هر چند آرمسترانگ این مباحث را با جانبداری مطرح می کند ولی می توان گفت که آرمسترانگ یک شکاک اخلاقی نیست.
علیرضا حاج حسینی سلیمان خاکبان
نوشتار حاضر به موضوع «مبانی فلسفی وحی در فلسفه اسلامی با تأکید بر دیدگاه حکمت مشاء» اختصاص یافته است. از آنجا که وحی بهعنوان حلقهی اتصال عالم الوهی با دنیای زمینی قلمداد میشود جایگاه ویژهای را در پژوهشهای دینی به خود اختصاص داده است. در میان پژوهشگران این حوزهی معرفتی شاهد حضور برخی از فلاسفهی مسلمان نیز هستیم که در پیشاپیش ایشان فلاسفهی مشائی قرار دارند. از میان حکمای مشائی مورد بررسی در این نوشتار برخی صرفاً به ارائهی بخشی از مبانی فلسفی وحی پرداختند بدون اینکه مسألهی وحی را بر آن بنا نمایند، بعضی به تبیین حقیقت وحی بر اساس مبانی فلسفی مورد پذیرش خود همت گماشتند و عدهای نیز همان تبیینهای ارائه شده را دنبال نمودند یا تبیینی ارائه نکردند. با صرف نظر از نتایجی که فیلسوفان مشائی در این عرصه کسب نمودهاند نمیتوان از تأثیر این تلاش در قبال هجمهی منکرین وحی و نیز اینکه مدتها فکر دانشمندان اسلامی را به خود مشغول داشت و هم اکنون نیز بخشی از پژوهشهای اسلامی را به خود اختصاص داده است چشم پوشید. آنچه در این اثر خواهید خواند تحقیقی است حتیالامکان جامع در نظریات حکیمان مسلمان مشائی پیرامون موضوع وحی. در این تحقیق سعی بر آن است تا دیدگاه حکمای مشائی از کندی تا میرداماد را در رابطه با این موضوع تبیین نماییم و با مقایسهای مختصر میان آرای مهم ایشان خواهیم یافت که نظر حکمای شاخص مشائی در بیان وجه مشخصهی وحی نبوی یکدست نیست بلکه برخی کمال قوهی متخیلهی نبی را وجه تمایز وی با دیگران دانستهاند و گروهی کمال قوهی عاقلهی نبی و رسیدن به عقل قدسی را نیز ضمیمه کردهاند و برخی دیگر فقط بر کمال قوهی عاقلهی نبی اصرار ورزیدهاند و نقشی برای قوهی متخیله در این باب قایل نشدهاند.
حمزه علی اسلامی نسب سید حسن اسلامی
محمدعابدجابری یکی از مشهورترین متفکران جهان اسلام بود. وبا آنکه بعضا با نگاهی آکنده از شک و تردید به تألیفات وآراء وی نگریسته می شود، لکن توانست در محافل علمی غربی وحتی جهان عرب، به شهرت قابل ملاحظه ای دست یافته، دیدگاههای نوی به مسائل فرهنگی جهان عرب داشته باشد. وی در جلد چهارم "العقل الاخلاقی العربی" کوشید با بهره گیری از مولفه ها و روش های گوناگون وبا بررسی میراث های 5 گانه اسلامی خالص،عربی خالص، ایرانی،یونانی وصوفیانه برتری عقل اخلاقی عربی را بر کرسی نشاند و نتیجه بگیرد که: خرد، سیاست و اخلاق عربی نسبت به میراث های دیگر برتری داشته وآنچه باعث تباهی اخلاق عربیگشته؛ عمدتا میراث ایرانی بود که توانست با ارزشهای خسروانی اردشیر ـ اخلاق اطاعت ـ این هدف را به فرجام رساند. جابری به این منظور با نگاهی کاملا انتقادی میراث های ایرانی وصوفیانه را مورد بررسی قرار داده وبا برداشتهای متناقض وناصحیح خود ریشه اصول و مبانی مذهب تشیع رادر میراث های قدیمی قبل از اسلام وعمدتا در میراث ایرانی و اسرائیلیات عبدالله ابن سبا معرفی کند. لذا بر آن شدیم تا با بررسی و نقدآراء اخلاقی وی نشان دهیم که چه میزان از نوشته ها ونظریات وی صحیح بوده و چه خطاهایی را مرتکب شده است. وآیا عقل اخلاقی در انحصار فرهنگ عربی است؟ در نتیجه دوکار اساسی را پیش رویمان قرار دادیم. 1- مطالعه وبررسی تمامی نوشته های وی در مورد اخلاق وسپس یافتن خطاها، لغزش ها، ادعاهای فاقد مستند تاریخی و پیش داوریهای ناقص وی. 2- مراجعه به منتقدینی که به بررسی و نقد آراء وی پرداخته اند. که در نهایت مشخص شد جابری در جای جای نوشته هایش به نتایج نادرستی دست یافته است.
علی یوسفی عباس ایزدپناه
چکیده : مباحث انسان شناختی از مهمترین مباحثی است که در بین فیلسوفان و اندیشمندان و حتی در ادیان مطرح است و این مباحث تا آنجا پیش رفته که انواع نظریه های مختلف در مورد انسان و ابعاد وجودی اش پا به عرص? ظهور گذاشته است. این رساله به نقد و بررسی شاخص ترین مکتب انسان محورِ الحادی ، یعنی مکتب «ژان پل سارتر» با استفاده از مبانی انسان شناختی امام علی (ع) در نهج البلاغه می پردازد. سارتر که خود را یک اگزیستانسیالیست می داند، نظریه های خود را بر پای? اعتقاد به آزادی بی حد و حصر انسان بنا نهاده است .برای اینکه آزادی انسان هیچگونه قید و شرطی نداشته باشد ، به انکار ماهیت اولی? ، طبیعت مشترک و فطرت و ارزشهای اخلاقی ثابت و عقلی و طبیعی و همچنین انکار ضرورت و از همه مهمتر انکار خدا می پردازد. چون انسان آزاد است پس مسئولیت شدیدی دارد. زیرا همه چیز را باید خودش بسازد و مسئول همه چیز خودش است، حتی مسئول ساختن خود. وقتی انسان فهمید که اینگونه مسئول همه چیز است پس دلهر? شدیدی به او روی می آورد ،دلهره ای دردناک و خانمان سوز . زیرا تنهاست وخدایی وجود ندارد تا به او امیدوار باشد. بیانات امام علی علیه السلام در نهج البلاغه ، بر اساس آموزه های الهی بسیاری از نظریات سارتر را مردود می کند و انسان را دارای آزادی و اختیار ولی نه آزادی مطلق، بلکه آزادی و اختیار در محدود? امکاناتش میداند؛چه امکانات عقلی و چه امکانات اخلاقی و شرعی.ایشان آزادی بدون قید و شرط را، موجب نابودی و هلاکت انسان و مهمترین و ارزشمند ترین گون? آزادی را، آزادی معنوی میداند . از نظر علی(ع) انسان دارای طبیعت مشترک و فطرت الهی است و دارای نیروی اندیشه و توانایی های بسیار و دارای آزادی است. اصول اخلاقی صرف نظر از دین و وحی، ثابت و عقلانی می باشد، که انسان به تنهایی آن را درک می کند. مسئولیت انسان فقط به دلیل آزادی او نیست ؛ بلکه مسئولیت بشری عرص? گسترده تری دارد. در این تفکر انسان با امید به خدا حتی از سخت ترین رویدادها با کمترین دلهره و اضطراب عبور می کند و قدرت غلبه بر مشکلات به دلیل اعتقاد به خدا در او بیشتر است. در پایان باید گفت که امام علی(ع) خدا محوری را پایه و اساس می داند و برای انسانی ارزش قائل است که، محوریت او در سای? محوریت و اصالت الهی باشد .
محسن پیرنیای دزفولی احمد عابدی ارانی
پژوهش پیش رو برآن است که رابطه میان عناصر حکمت اسلامی با صور گوناگون هنر اسلامی را بررسی نماید. میان عناصر این حکمت و اندیشه های شاخص آن همچون جهانشناسی توحیدی، رابطه وحدت و کثرت، سلسله مراتب وجود، قوس صعود و نزول، با صور متعدد هنر اسلامی شباهتها و مناسبتهایی وجود دارد که در این پژوهش مورد تأکید قرار می گیرد و نشان داده می شود آن چه را حکمای اسلامی در قالب برهان و استدلال و اندیشه های انتزاعی بیان داشته اند، هنرمند مسلمان به نقش و رنگ آورده و در قالب های متنوع هنری پدیدار کرده است. در این میان اندیشه جهانشناسی توحیدی و تقدّس واحد، به پدید آمدن هنر قدسی که روشی ویژه در بیان وحدانیّت و الوهیّت واجب تعالی است، منجر می گردد.
محمد رضا پورتقی سرحمامی احمد دیلمی
ارتباط بین انسان شناسی و اخلاق از جمله مباحثی است که غالباً اندیشمندان در حوز? اخلاق به آن نپرداخته یا حداقل به گونه صریح در باب آن سخن نگفته اند. از آنجا که هم اخلاق و هم انسان شناسی به عنوان دو موضوع نسبتاً وسیع در حوز? علم و مطالعات مربوط به نفس انسان هستند، طبعاً ارتباط وثیقی را بین آنها می توان یافت. با مطالعه آثار اندیشمندانی که به این دو حوزه پرداخته اند از جمله علامه طباطبایی که هم در حوز? اخلاق و هم در حوز? انسان شناسی مطالب قابل توجّهی دارند، می توان نتایج قابل توجهی را به دست آورد. شناخت انسان از بنیادی ترین مباحث اخلاق و فلسفه ی اخلاق در نظر علامه(ره) بوده و اخلاق با توجه به حقیقت انسان و اهداف عالیه او، معیار اخلاقی نیک و بد و رذایل و فضایل و ارزش و ضد ارزش را تعیین می کند. ایشان با اتّخاذ کردن نوعی نگرش توحیدی در باب اخلاق، هدف اساسی اخلاق را تقرّب یافتن به وجود مقدّس الهی دانسته و سعادت واقعی انسان را در مسیری توحیدی ترسیم می نماید. این نگرش را، می توان با تحلیل نظرات ایشان در باب نفس و قوای نفسانی و ارتباط ارزشهای اخلاقی با این قوا، بدست آورد. مسال? اساسی در پژوهش حاضر این است که در نگرش علامه طباطبایی چه نسبتی بین اخلاق و انسان شناسی وجود داشته و اساساً نقش انسان-شناسی در اخلاق از منظر ایشان چیست؟ انسان شناسی اخلاقی و نقش آن در تعیین ارزش های اخلاقی، مسئولیت های اخلاقی، سعادت، فضیلت و تربیت اخلاقی از جمله مباحثی است که در این پژوهش مورد بحث واقع شده است. نحو? ارتباط آگاهی و اختیار انسان با ارزش ها و مسئولیت اخلاقی؛ انگیزه و جاودانگی انسان با ارزش اخلاقی، ساحت های وجودی انسان، ارزش اخلاقی و هدفمندی انسان، از دیگر مباحثی است که به روش توصیفی و تحلیلی با مراجعه به آثار ارزشمند علامه طباطبایی، در این پژوهش مورد بحث واقع شده است و سعی شده تا روشن شود که اختیار و انتخاب انسان، علم و قدرت و همچنین آگاهی او از مهمترین عناصر در جهت معنا یافتن مسئولیت اخلاقی محسوب می شوند و تنها انسان هایی در برابر رفتارهایشان مسئولیت اخلاقی خواهند داشت که از این عناصر برخوردار باشند.
محمد ابراهیم ترکمانی عباس ایزدپناه
در ادوار مختلف تاریخ تفکر اسلامی، از میان مسلمانان آگاه شخصی برای احیاء این تفکر متعالی بر می خاست و دین را از خرافات و نسبت های نادرست می پیراست و چهره حقیقی و تعالی بخش دین را به مردم نشان می داد تا در پی آن، روند نزولی زندگی اجتماعی-سیاسی-اقتصادی مسلمانان متوقف گردد و ایشان کرامت از دست رفته خود را از نو بازیابند. در میان این احیاگران، علامه محمد اقبال لاهوری واستاد شهید مرتضی مطهری از جایگاه خاصی برخوردارند. این دو در دوره خود به خوبی چهره دین را از زوائد پیراستند و آموزه های آن را مطابق با مقتضیات زمان تشریح کردند و زمینه را برای تحول فردی و اجتماعی مسلمانان آماده کردند. شهید مطهری، خود از دوست داران علامه اقبال لاهوری است. وی با علاقه خاصی آراء اقبال را مورد بررسی دقیق علمی قرار داده و نقد های به جایی بر برخی از آراء اقبال زده است.بررسی تطبیقی آراء این دو اندیشمند بزرگ جهان اسلام می تواند در ادامه روند تفکر اسلامی بسیار حائز اهمیت باشد.
محمد علی کمالی نسب سلیمان خاکبان
در تمامی رشته های علوم انسانی، «انسان» به عنوان یکی از موضوعات تحقیق، مورد مطالعه و بحث قرار می گیرد و آنچه که بین تمامی علوم انسانی مشترک است و ستون فقرات این علوم را تشکیل می دهد، انسان و ابعاد وجودی انسان است. هر کدام از این علوم به نحوی درباره یکی از ابعاد یا عوارض انسان بحث و گفتگو می کند و در همه علوم انسانی این سوال مطرح است که خود «انسان» چیست؟ وقتی پاسخ این سوال آشکار شد، بحث از ابعاد و تجلّی ات وجودی «انسان» بهتر و دلنشین تر خواهد شد؛ بلکه منطقی ترین راه نیز همین است. این پژوهش قصد دارد تا گوشه ای از این مسئله را روشن کند، به همین جهت به بحث باخوبیگانگی از دیدگاه فیلسوفان غربی ـ که شامل فوئرباخ، ماکس، نیچه، هایدگر، سارتر، هگل، کییرکگور، یاسپرس، مارسل و تلیش میگردد ـ و عرضه آن به قرآن پرداخته است. تحقیقات کتابخانه ای که در این موضوع انجام شده به این نتیجه رهنمود میکند، که بین این دو تفکر ناهمسانی زیادی وجود دارد و این تفاوت بر خواسته از مبانی است که هر کدام از طرفین آن را قبول کرده اند.
محمدجواد حسین زاده عباس ایزدپناه
انسان شناسی فلسفی دانشی است که با اتکاء به ابزار معرفتی عقل به بررسی ابعاد مختلف انسان می پردازد. اهمیت انسان شناسی فلسفی از آن جایی است که جهت گیری علوم مبتنی بر فلسفه ها و انسان شناسی ها است و علوم بر اساس آن ها پی ریزی می شوند، از اینرو امروزه با هدف قرار گرفتن تولید علم دینی و بومی، باید به انسان شناسی فلسفی اهتمام بیشتری نشان داده شده و در کنار تولید انسان شناسی های جدید، بیش از پیش نظرات فیلسوفان مسلمان در زمینه انسان شناسی مورد بررسی قرارگیرد. استاد محمدتقی جعفری از جمله فیلسوفانی هستند که با طرح مباحثی درباره انسان گام هایی برای شناختن و شناساندن انسان برداشته اند. مرحوم جعفری با طرح مفصل مساله جبر و اختیار و با توجه دادن به نیروی نظارت و تسلط شخصیت انسان سعی در اثبات اختیار داشته اند. از طرف دیگر استاد جعفری علی رغم اینکه سرشت آدمی را عاری از پستی و پلیدی، و نیکی و زیبائی می داند اما توانمندی ذاتی انسان را برای گام برداشتن در مسیر کمال نه تنها انکار نکرده بلکه به طور قطعی می پذیرند. همچنین در مقام پاسخ به معمای فلسفه و هدف زندگی انسان معتقدند هدف زندگی انسان قرار گرفتن در جاذبه ربوبی است. از دیگر نکات حائز اهمیت در انسان شناسی استاد جعفری تقسیم بدیع استاد برای انواع ادراک است.
مرتضی حاجی زاده عباس ایزدپناه
حقیقت نفس یکی از مسائل بحث انگیز در حوزۀ فلسفه است، از آنجا که در علوم عقلی و روانشناختی، حل بسیاری از مسائل به شیوۀ تبیین این موضوع بستگی دارد، بنابراین نفس و ماهیت آن همواره مورد توجه فلاسفه بوده است. تحقیق حاضر این مسأله را تحت عنوان « نفس از دیدگاه خواجه نصیر و ابن میثم» به صورت مطالعۀ تطبیقی بررسی کرده است. عمده دیدگاه خواجه در باب علم النفس متمایل به ابن سیناست. از این رو نفس را « روحانیة الحدوث و البقاء» می داند. این نگاه که قائل به دوگانگی دربارۀ نفس و بدن است، مشکل اصلی اش توجیه رابطۀ نفس و بدن است. دیدگاه ابن میثم که به گواهی تاریخ، فلسفه و حکمت را نزد خواجه تلمذ کرده است، شاید بیشتر از خواجه، تحت تأثیر آرای ابن سینا است و در بسیاری از موارد با کمی تغییر در عبارات، همان نظرات ابن سینا را مطرح کرده است. نتیجه ای که از بررسی دو دیدگاه حاصل شده، این است که خواجه نفس را مفهوم واحدی می داند که بسیط است و درعین حال می تواند صور بسیاری را هم زمان حفظ کند و اضداد رابپذیرد. و اینکه خواجه قایل به این است که نفس بدون وساطت ابزاری چون حواس به ذات خود و اندام های خود آگاه است و می داند که این آگاهی ها را دارد.
علی محمدزاده موقر عباس ایزدپناه
امور خارق العاده یکی از جنجالی ترین مباحث در طول تاریخ بوده که منشأ بسیاری از مناقشات علمی و اجتماعی نیز می باشد. وقتی توده مردم عده ای را می بینند که دست به امور خارق العاده می زنند تا جمعی را مرید خود سازند، سیل انکار و قبول هاست که در جامعه مطرح می شود. اینجاست که نقش اندیشمندان جامعه، بخصوص علمای علم کلام و فلسفه در تبیین عقلانی اینگونه امور و هدایت جامعه به سوی صلاح اهمییت خود را نشان می دهد. این مسأله در حوزه علوم اسلامی در علوم مختلفی از جمله کلام، فلسفه، عرفان و ... مورد بحث قرار می گیرد. مسأله خوارق عادات حتی نزد اندیشمندان غربی هم مورد توجه قرار گرفته است. بخصوص در صده های اخیر که مکاتب طبیعت گرا در تبیین علل طبیعت، خود را بی نیاز از ماوراء طبیعت دیدند. رساله حاضر درصدد است ضمن اشاره به تبیین امور خارق العاده در بعضی از علوم، به تبیین فلسفی این امور از دیدگاه دو فیلسوف بزرگ اسلامی یعنی ابن سینا و ملاصدرا بپردازد. اهمییت آرا این دو فیلسوف وقتی روشن می شود که اختلافات دو مکتب فکری مشاء و متعالیه بررسی شود. آنگاه گسترة تلاشهای ابن سینا در عقلانی کردن امور خارق العاده، و برجستگی تحقیقات ملاصدرا در کاستی های تحقیقات گذشته به منصه ظهور می رسد. هر چند هر دو فیلسوف، نقش تعیین کننده نفس ناطقه انسانی و قوای آن را در صدور امور خارق العاده به خوبی تبیین کرده اند.
اسماعیل مرادی افوسی مهدی منفرد
برخی از متفکران بزرگ تاریخ، به علّت عمیق بودن و داشتن وجوه و ابعاد مختلفِ شخصیتی، قابل بررسی و تحقیق از جنبه های گوناگون هستند. «حکیم بوعلی سینا» یکی از این نمونه ها است که شخصیت و آثار او، در طول تاریخ، از زوایای گوناگون مورد پژوهش و کندوکاو قرار گرفته است؛ اما یک بُعد ویژه در احوال و آثار ابن سینا وجود دارد که کم تر به آن توجه شده است و آن، نگاه بوعلی به عرفان است. ابن سینا توجه ویژه ای به عرفان عملی داشته است و این نکته، برای هر فرد آشنا به مسایل فلسفی، شگفتی و کُنجکاویِ اولیّه را برمی انگیزد. آن چه ما در این رساله به آن پرداخته ایم؛ در مرحله ی اول، دنبال کردن این حس کنجکاوی و پی گیریِ خطّ کم رنگی که از آن، در کتب و منابع برجامانده و در مرحله ی دوم، یافتن مبانی عرفان عملی ابن سینا و کشف نقاط اتصال میان فکر فلسفی و نگاه عرفانی او است. در فلسفه ی ابن سینا مبانی و اصولی وجود دارد که با تعمّق در آن ها، نیاز به تزکیه و تهذیب نفس را نهفته می بینیم؛ مسایلی هم چون حقیقت وجود، عقول، نفس و بدن، عشق، ادراک، سعادت، نبوت و مراتب انسان ها، خیال، عقل فعال و... که با بررسی همه جانبه ی آن ها، ارتباط این موضوعات با عرفان عملی و احتیاج به طیّ طریق و سیر و سلوک مشخص می شود.
محمدجواد هاشم پور عباس ایزدپناه
عنوان بررسی تطبیقی جایگاه روش عرفانی در فلسفه صدرالمتألهین ، ابن سینا و شیخ اشراق دارای دو شاخصه مهم است ، اول آنکه به بررسی «جایگاه» روش عرفانی می پردازد ، پس در پی توصیف روش عرفانی در فلسفه صدرالمتألهین ، ابن سینا و شیخ اشراق است و از سوی دیگر به «تطبیق» و مقایسه ی جایگاه روش عرفانی در تفکر این سه متفکر برجسته همت گمارده است . اهمیت این موضوع در مواجهه ی ما با عرفان و نقش تاثیر گذار آن تفکر بشری که منشاء تحولات گوناگون حیات فردی و اجتماعی اوست ، آشکار می گردد. و هدف از این نوشتار دستیابی به توصیفی صحیح و مقایسه ای ، از کارکرد عرفان و روش عرفانی در مکتب سه فیلسوف بزرگ فلسفه ی اسلامی است. در این پایان نامه با تأکید بر نوشتار های فلسفی و تمرکز بر مبادی و مقدمه ی کتب سه حکیم بزرگوار از روش جمع آوری اطلاعات کتابخانه ای و روش مطالعه ی فلسفی-برهانی و تحلیلی استفاده شده است.و حاصل این نوشتار دستیابی به این نظریه است که بوعلی عرفان و روش عرفانی را مسئله خود قرار داده است و یک پژوهش از فلسفه ی عرفانی را ارائه می دهد و در جایگاهی دیگر شیخ اشراق اصل و پایه ی روش کار خود را بر روش عرفانی بنا نهاده است و ملاصدرا با نگاهی جامع نگر از روش عرفانی در کنار روش برهانی و وحی و با هدف تحقق یک حکمت جامع به این موضوع پرداخته است.از این رو می توان گفت که روش عرفانی تاثیری حداکثری را در فلسفه ی اشراقی بر جا گذاشته است و در فلسفه صدرایی در کنار روش برهانی و تحت نظارت وحی از سهم ویژه ای برخوردار شده است و در نگاه ابن سینا با کمترین نقش به عنوان یک مسئله بسیار مهم ظهور یافته است.
علی فرخی عباس ایزدپناه
یکی از مهمترین ویژگیهای انسان اراده و اختیار اوست. اکثر متفکران نسبت به وجود این ویژگی در انسان تردیدی نداشته و آن را امری بدیهی می دانند.همچنین امروزه آزادی یکی از مهمترین مباحث مطرح شده می باشد، که گاهی مورد سوء استفاده برخی قرار می گیرد. در مکاتب بشری به ویژه غربی که بر مبنای اومانیسم پایه گذاری شده است، آزادی به عنوان هدف محسوب می شود. اومانیسم انسان را محور موجودات عالم می داند. به همین خاطر قائل به آزادی مطلق انسانهاست، مادامی که مانع آزادی دیگران نباشد. طبق این اعتقاد اگر وجود خداوند ملازم با محدودیت انسان باشد، نعوذبالله پس خدایی وجود ندارد. این دیدگاه بر مبنای فردگرایی استوار است و به همین دلیل انسانها را به سوی تبعیت از امیال سرکش حیوانی دعوت می نماید. لذا تکالیف الهی را که در راستای کنترل امیال و غرایز و مدیریت و به دنبال آن محدود کردن خواسته های نامشروع حیوانی است، برنمی تابد.پیروان این مکتب به دنبال کنار گذاشتن دین از زندگی اجتماعی بشریتند. اینان دین را افیون ملت ها معرفی کرده و قائل به جدایی دین از سیاست گشته اند. در دین مبین اسلام بر خلاف مکاتب غربی، آزادی بی عنان، هدف نیست. اسلام با پذیرش آزادی تکوینی، انسانها را مکلف می داند و در حوزه تشریعی آزادی را وسیله کمال آدمی معرفی می نماید. با توجه به اینکه آزادی مطلق را هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد لذا باید توجه داشت که آزادی باید محدود باشد. اسلام با وضع تکالیف دینی محدوده آزادی را مشخص می نماید.تکالیف الهی به عنوان برنامه معرفی شده از سوی خالق انسان به انسان، بهترین وسیله برای نیل به کمال است. چرا که خالق انسان، علم اکمل به کمال مخلوق خویش دارد. باید گفت تکالیف الهی آزادی انسان را محدود نمی کند، بلکه آزادی بعد حیوانی انسان را مدیریت می ـ نماید تا بی حساب و کتاب ارضا نشود. همچنان که بیان شد انسان با عمل به تکالیف دینی به کمال خویش نائل می گردد و به دنبال آن به آزادی انسانی دست می یابد. همان آزادی ای که خالق انسان برای انسان ترسیم نموده است. این آزادی بی نقص و کامل و گم شده بشریت است.
مجتبی شاکری عباس ایزدپناه
به طور کلی می توان گفت که مکاتب فلسفی به سعادت بشر می اندیشند، و هدف زندگی را رسیدن به سعادت می دانند اما در تعریف و مصداق سعادت نظرهای متفاوتی وجود دارد. بعضی از مکاتب سعادت را به دنیا محدود کرده اند و رسیدن به لذت مادی را اوج سعادت بشر دانسته اند و بعضی از مکاتب گرایش به رهبانیت و دنیاگریزی را سعادت بشر دانسته اند و بعضی از مکاتب همچون مکتب ارسطو راه اعتدال در زندگی را، لازمه رسیدن به سعادت دانسته اند و آن ها اعتقاد دارند سعادت در شرایط دوری از افراط و تفریط حاصل می شود. مکتب رواقی، به عنوان یک مکتب اخلاقی که مبانی جهان شناختی کاملا ماتریالیستی دارد، فلسفه و هدف زندگی را در زندگانی مطابق با طبیعت می داند؛ بدین معنا که این مکتب معتقد است: اگر انسان مطابق با طبیعت زندگی کند، به سعادت خواهد رسید و نباید از اتفاق های ناگوار که به وسیله طبیعت ایجاد می شود، شکوه نماید و انسان باید بداند که طبیعت می تواند آنچه را به او بخشیده است، باز پس گیرد. همچنین مکتب علامه طباطبایی ـ که برگرفته از قرآن مجید و معارف اهل بیت است ـ با استفاده از مبانی جهان شناختی، بر سعادت فردی و اجتماعی تاکید می کند؛ این مکتب، معتقد است که انسان باید اهدافی همچون: کسب علم، عبادت، خدمت به خلق را در جهت رسیدن به خدا داشته باشد. بنابراین، چون در این مکتب، همه چیز در نهایت به سوی خداوند باز می گردد انسان باید، اهدافی را که در جهت بازگشت متعالی به سوی خداست را دنبال کند. این دو مکتب ازجنبه تقدیرگرایی و اینکه منشا آفرینش جهان خدا است، تشابه دارند و وجه افتراقات این دومکتب این است که در مکتب رواقی اصالت با ماده است وخداوند و جهان مادی هستند و در مکتب علامه طباطبایی اصالت با روح است و خداوند از هرگونه ویژگی مادی مبرا است و در بحث فلسفه زندگی هیچگونه تشابهی ندارند.
ناصر عزیزوکیلی عباس ایزدپناه
مقاله «فلسفه اسلامی» فضل الرحمن پاکستانی، فلسفه اسلامی را با رویکردی تاریخی از اسحاق بن یعقوب کندی تا ابوالبرکات بغدادی و نیز چندی از اندیشمندان متأخر، به اجمال مورد بررسی قرار داده است. ازآنجاکه نویسنده دارای تفکر سنی و نیز تجربه تعامل با فلسفه و فرهنگ غرب است، نوشته او دارای اشکالاتی به ویژه پیرامون نقش اندیشمندان شیعی در سیر فلسفه اسلامی است. علاوه بر آنکه در مواردی، اجمال گویی نویسنده، بر کاستی های مقاله افزوده است. این پژوهش در تلاش است پس از ترجمه مقاله، به تحلیل و تبیین موارد مبهم و نیز نقد و بررسی برخی اشکالات موجود در آن بپردازد.
سیدرضا موسوی سیدحسن اسلامی
قاعده زرین از جمله مباحث فلسفه اخلاق است که مبین یکاصلاساسیاستکهدربر دارنده دومطلب به شکل مثبت و منفی است در مورد اول، شخص باید به گونه ای با دیگرانرفتارکندکهدوستدارددیگراندرشرایطمشابهبااوآن گونهرفتارکنند. در مورد دوم شخصنبایدبهگونه ایبادیگرانرفتارکندکهدوستنداردآن گونهبااورفتارشود .قاعده زرین ریشه در فرهنگ و هویت یک جامعه دارد و از دو بعد دینی و غیر دینی قابل ردیابی است. در قرآن مجید،سیره پیامبر،نهج البلاغه و دیگر ادیان به قاعده زرین بطور مستقیم تصریح شده است.این قاعده بنابر جامعیت آن زیر بنای مسایل اجتماعی و ارتباطی بشری جوامع مدرن نیز به شمار می آید. بر این اساس ادبیات و متون ادبی که انعکاس دهنده هویت،فرهنگ، آداب و اخلاق هر کشور است؛ محمل و مظروف جامعی برای بازتاب قاعده زرین است.متون منظوم و منثور ادبیات فارسی شامل سه کارکرد معنایی: تعلیمی،غنایی و حماسی است. در این پایان نامه از متون تعلیمی نظیر:کلیله و دمنه،قابوس نامه،اخلاق ناصری،گلستان و بوستان به منظور تبیین قاعده زرین استفاده شده است که این متون به طور صریح و مستقیم به قاعده زرین تاکید کرده و بازتاب مناسبی از آن ارائه داده است.در حوزه ادبیات غنایی نیز آثاری شامل:دو بیتی های باباطاهر،رباعیات خیام،خسرو شیرین،لیلی و مجنون نظامی، دیوان مسعود سعد و منطق الطیر عطارانتخاب شده که با توجه به جذابیت متون غنایی در ادبیات از این مقوله بعنوان ابزار غیر مستقیم برای القای مبانی اخلاق از جمله قاعده زرین استفاده شده است. در حوزه ادبیات حماسی شاهنامه فردوسی ملاک قرار داده شده که انعکاس این قاعده بر اساس بافت حماسی و پهلوانی بازتاب چندان گسترده ای نسبت به دو مقوله غنایی و تعلیمی نداشته است.
محمود سعدی عباس ایزدپناه
رابطه دین (یعنی شریعت یا متون دینی) با معارف بشری از دیرباز مورد مطالعه محققان قرار گرفته است، تحول پذیری معارف دینی در گرو تحول معارف بشری که از آن، به اصطلاح احکام در خدمت انسان هستند، نه مردم برای احکام، تعبیر می شود. لذا اگر درخواست مردم تغییر پیدا کند، احکام هم باید عوض شوند . در مقابل این نوع قرائت از دین، قرائت غیر انسانی یا فوق انسانی از دین ودین داری قرار دارد و آن این است که بگوییم دین مجموعه ای از علوم احکام غیبی است که از عالم غیب وارد زندگی انسانها شده و انسان هر چه را دارد، با آن عاملی بسنجد که از غیب وارد شده و صحت و سقم آن مسائل را باعامل غیبی مشخص کند. لذا در این پایان نامه، دو نظریه انسان دینی و دین انسانی، در دو بخش، مورد تحقیق و بررسی قرار می گیرد که در نهایت گفته می شود دین، برای خدمت به بشر آمده است. به عبارت دیگر دین برای انسان و در خدمت انسان می باشد. و با پرداختن به این موضوع، بحث رسالت اصلی دین و تعیین قلمرو آن و به تبع انتظارات بشر از دین آغاز می شود و بیان می شود که انتظارات بشر در قلمرو دین، حداکثری است . و همچنین دین دارای کارکردهای بی بدیلی نیز می باشد. در این بحث علاوه بر استفاده از متون دینی همچنین از روش برون دینی نیز بهره گرفته شده است.
فاطمه رجبی احمد واعظی
نظریه فطرت موضوعی انسان شناختی است و از سابقه دیرینی برخوردار است. این موضوع در طول تاریخ توسط اندیشمندان غربی و اسلامی با صراحت و یا به صورت ارتکازی مورد توجه قرار گرفته است و پیرامون آن نفیاً و اثباتاً بحث شده است. این نظریه دارای ابعاد گوناگونی است و از منظرهای مختلف می¬تواند بررسی شود. آنچه در این پژوهش مورد توجه بوده و به تبیین آن پرداخته شده است، بررسی موضوع از دو منظر بوده است یکی بررسی و تحلیل خود نظریه فطرت و چیستی و گستره آن و طرح دیدگاههای موافق و مخالف در مورد آن است. و در بخش دیگرِ پژوهش، با فرض اثبات و پذیرش نظریه فطرت، نگاه کاربردی به آن شده و بازتاب آن در دو علم اخلاق و سیاست بررسی شده است. برای دست یابی به این منظور ابتدا به تحقیق در بازتابهای آن در حوزه اخلاق پرداخته شده و بازتاب نظریه فطرت در دو بخش مبانی واصول و مکاتب اخلاقی بررسی شده است. در مبانی واصول ثابت شده که نظریه فطرت می¬تواند واقع گرائی ومعرفت گرائی اخلاقی را تقویت کرده و نیز موجب به اثبات رساندن مطلق گرائی در اخلاق شود. همچنین ثابت شده که یکی از بازتابهای نظریه فطرت می¬تواند فراگیری وجهانی شدن آموزه¬های اخلاقی باشد و یکی دیگر از بازتابها در اصول ومبانی این است که نظریه فطرت مبنائی برای توجیه بهتر اخلاق دینی است. در بخش مکاتب اخلاقی نیز به بررسی بازتاب نظریه فطرت در مکاتب اخلاقی فضیلت گرا ، وظیفه گرا، سودگرا ودیدگاه اخلاقی جمع گرا پرداخته شده و حاصل این بررسی این شده است که در مکتب فضیلت گرائی اعم از فضیلت گرایان غربی و اسلامی، از بررسی آثارشان این نتیجه به دست آمده است که این نظریه به وضوح در شکل گیری مکتب اخلاقی آنها مؤثر بوده است. و اندیشمندان فضیلت گرای غرب قبل از عصر مدرن چون افلاطون و ارسطو و نیز متفکران فضیلت گرای قرن بیستم همچون آیرس مرداک، السدیر مک اینتایر و پینکا فس و ... متأثر از این نظریه آراء اخلاقی خود را مطرح کرده اند. همچنین در مکاتب اخلاقی دیگر نشانه و ادله فراوانی مبنی بر حضور نظریه فطرت در آثار اخلاقی آنها مشاهده و به اثبات رسیده است. در آثار اندیشمندان اسلامی نیز که عموماً فضیلت گرا و یا جمع گرا هستند بحث فطرت به صراحت و قطعیت بیشتری مطرح شده است به گونه ای که ثابت شده، بزرگانی چون حضرت امام و آقای مصباح یزدی و ... پایه مباحث اخلاقی خود را بر اساس این نظریه بنا کرده اند. در بخش دیگراین پژوهش بازتاب نظریه فطرت در حوزه سیاست بررسی شده است و ضمن اذعان به این نکته که قلمرو مباحث سیاسی بس گسترده وطرح بحث فطرت در همۀ زمینه¬ها امکان پذیر است، بازتاب نظریه فطرت در حوزۀ فلسفۀ سیاسی مورد توجه قرار گرفته و در دو بخش مبانی و مسائل فلسفه سیاسی بازتاب نظریه فطرت بررسی شده است. در حوزۀ مبانی، از میان مبانی گوناگون، به مبانی معرفت شناسی وانسان شناسی پرداخته شده است ودر بحث مسائل، بازتاب نظریۀ فطرت در مسئلۀ آزادی، مساوات، غایت گرائی در سیاست و نیز مسئله کارکرد دولت بررسی شده است
یحیی صباغچی فیروزآباد عباس ایزدپناه
صلح و خشونت در دهه های اخیر به مسأله ای مهم در روابط انسانی بدل گشته است. نقش ادیان، از جمله دین اسلام، در این مسأله می تواند بسیار برجسته باشد و بسیاری از نگاهها در مورد دین اسلام بر خشونت زایی آن تاکید دارد. شاهد این نگاهها، رفتار برخی گروههای افراطی مسلمان و نیز سخنان برخی مستشرقان درباره اسلام است. لذا مسأل? صلح و خشونت در اسلام به عنوان یکی از مسائل روز در میان صاحبنظران درآمده است. اصولاً صلح و خشونت وصف افعال واقع می شود، اما ریشه هایی در اعتقادات و مبانی نظری دارد. لذا برای بررسی جایگاه صلح و خشونت در اسلام لازم است علاوه بر بررسی دستورهای عملی دین، مبانی نظری این مسأله در دین نیز بررسی گردد. این مبانی، چارچوبی کلی را که حاکم بر احکام فقهی است، بدست می دهد و بر برداشتهای فقهی از متون مقدس اسلامی موثر است و به فهم درست احکام و فروع دینی کمک می نماید. مهم ترین مبانی نظری که در این راستا می توان مطرح نمود، ناظر به شناخت اوصاف شارع دین اسلام، کرامت انسانی در منظر اسلام و حدود دوستی و دشمنی میان انسانها، اعتبار عقلانیت و تاثیر آن بر درون و بیرون انسانها، فرجام اخروی غیر مسلمانان و نیز نگاه جهان شمول دین اسلام است. هر یک از این مباحث نظری تاثیر بسزایی در رویکرد صلح آمیز یا خشونت بار صاحبان چنین دیدگاههایی دارد. بررسی این مبانی نظری در ضمن این رساله نشان می دهد که مبنای اصیل در دین اسلام، مبنای صلح گرایی است و وسعت رحمت الهی و اهمیت کرامت انسانی، اصالت را به صلح می دهد، ضمن اینکه روابط میان انسانها تنها به سبب دشمنی دیگران می تواند رنگ عداوت بگیرد و در غیر دشمنی، اصل بر همزیستی مسالمت آمیز است. محوریت عقلانیت در دینداری، مبنای دیگری است که انسانها را به سوی مدارا سوق می دهد، اگرچه به گاه لزوم و ضرورت، حکم به شدت عمل می کند، همچنانکه صیانت از کرامت انسانی اقتضا می کند که با هتک آن در عرص? اجتماع و روابط متقابل انسانی مقابله شود.
محمد زنگی آبادی زاده عباس ایزدپناه
رساله ذیل در چهار فصل به رشته تحریر درآمده است ؛در ابتدا بعد از تبیین فرشتگان از نظر لغت و اصطلاح به ماهیت فرشتگان از دیدگاه قرآن و روایات پرداخته ،به این نکته اشاره می کنیم که قرآن کریم به طور صریح درباره ی ماهیت فرشتگان سخنی نیاورده ،وآنچه مسلم است فرشتگان ماهیتی مغایر با انسان و دیگر مخلوقات ذی شعور دارند.و بعد از بیان مطالبی کلی پیرامون فرشتگان به سراغ فرشتگان از دیدگاه نهج البلاغه رفته و به تبیین دیدگاه آن در این باره می پردازیم .امیر المومنین در دو خطبه به طور خاص سخنانی در باره ی فرشتگان بیان نموده اند که همواره به صورت کنایه و استعاره است،و ما روشن می گرددکه این سخنان از زبان کسی که بین عالم غیب و شهود پیوند داده،است.در بخش فرشته شناسی از دیدگاه آیین زرتشت هم مباحثی را از دیدگاه این آیین می آوریم .از جمله ی دیدگاه این آیین نسبت به فرشتگان این است که آنهاقائلندکه درگاتها سخنی از فرشته و ایزد نرفته و این اصطلاحات را در نوشته های پس از گاتها می توان دید که در طی زمانهای متمادی با ارتباط آیین زرتشت با ادیان سامی اصطلاح فرشته وارد آیین زرتشت شده است .از دیدگاه آیین زرتشت فرشتگان مقرب شش عدد هستند که اهورا مزدا، درصدر همه ی آنها قرار دارد. آیین زرتشت به فرشتگان مقرب امشاسپندان یعنی جاودانان بی مرگ می گویند و آنها را مایه خیر و خوبی می دانند و به همه توصیف می کنند که اگر می خواهید خوشبخت شوید باید روش اهورامزدا و شش امشاسپند را برگزینید. در آخرین فصل نیز شباهتها و تفاوتهای این دو دیدگاه را بر شمرده به داوری پیرامون این دو دیدگاه می پردازیم ، و نتیجه گیری می کنیم که ازدیدگاه این دو مکتب فرشتگان وجود خارجی دارندوتنها وظائف و کارهایی از ناحیه خداوند به این موجودات واگذار گردیده وآنها هم از این دستور ات و وظائف سرپیچی نمی کنند.
علی صالحی اردکانی علی اله بداشتی
آنچه در نوشتار حاضر به دنبال آن هستیم بررسی و تبیین ضرورت بحث از حرکت قطعیه و توسطیه است و این که چه آثار و پیامدهایی مترتب بر بحث حرکت بویژه حرکت جوهری است. وجود زمان و حرکت در خارج مورد اتفاق غالب حکما است اما آن چه منشاء اختلاف نظر فلاسفه شده؛ وجود یا عدم وجود دو نحوه اعتبار حرکت یعنی قطعیه و توسطیه در خارج است. فیلسوفان بزرگی چون ابن سینا و حاج ملاهادی سبزواری هم که منکر وجود حرکت قطعیه در خارج شده اند در سایر بحث های خود قایل به وجود زمان و حرکت در خارج اند اما عدم توجه ایشان به تطبیق حرکت قطعیه با زمان موجب ارائه این دیدگاه شده چرا که با انکار حرکت قطعیه باید منکر زمان هم شد. با دقت در تعریف حرکت قطعیه پی خواهیم برد که بیشترین انطباق را با تعریف حرکت و زمان دارد و همچنین زمان از لوازم حرکت قطعیه است. پس از اثبات این مطلب خواهیم گفت که اگر جایی بحث از حرکت می شود مراد حرکت قطعیه است و در پی آن با طرح بحث حرکت جوهری به آثار و نتایج مهم بحث حرکت چون؛ حرکت نفس، مسئله معاد، اتحاد عالم و معلوم، علم و ادراک خواهیم پرداخت.
علیرضا قیصری حسن آبادی عباس ایزدپناه
موضوع مورد بررسی در این تحقیق؛ جایگاه و هندسه ی معرفتی مسائل فلسفه ی دین در نگرش استاد مطهری و غرب معاصر به ویژه پل ادواردز است، روش پژوهش توصیفی – تحلیلی است. فلسفه ی دین در زمره ی فلسفه های مضاف به امور است. فیلسوف دین با تعلق به مکتب فلسفی خاص به تفلسف درباره ی مفاهیم، مدعیات و اعمال دینی می پردازد، هرچند غالب مسائل فلسفه ی دین، ناظر به ابعاد معرفتی و باورهای سنن دینی می باشد. از سوی دیگر، فلسفه ورزی فیلسوفان دین درباره ی ابعاد دین، حقیقت و رویکرد واحدی ندارد، بلکه آبشخور فلسفه ی دین در مغرب زمین، مکاتب فلسفی رایج در آن، همانند فلسفه ی تحلیلی، فلسفه های اگزیستانس و غیره است؛ یعنی هر فیلسوف دین، به مقتضای گرایش خاص خود در مابعدالطبیعه و تعلق به یک مکتب خاص فلسفی، به اتخاذ رأی درباره ی مسائل فلسفه ی دین می پردازد.قبل از هیوم و کانت وظیفه فیلسوف دین تجزیه و تحلیل مفهوم خدا و برهان مربوط به اثبات وجود خدا به شمار می رفت اما کانت وظیفه فیلسوف دین را تامل انتقادی از آموزه های دینی دانست. استاد مطهری مطالبی اختصاصی تحت عنوان فلسفه دین ندارد بلکه مسائل مربوط به این علم را در کلام جدید مطرح کرده است. وی نگاه عالمانه همراه با عقلانیت دینی به پدیده های فکری و فلسفی داشت در نتیجه در برخورد با آنها از هر گونه پیش داوری خودداری می کرد و صرفاً به بررسی عقلانی آنها می پرداخت. می توان گفت قلمرو دین، از نگاه استاد دیدگاهی جامع گرایانه است و هر دو امور دنیایی و آخرتی را شامل می شود.
علی اکبر درخشنده امیری عباس ایزدپناه
از آنجا که رشد و تعالی یک جامعه بر اساس طرز فکر و فلسفه ?رایج آن است، شناخت درست و تبیین دقیق مکاتب فلسفه? اسلامی در عصر حاضر خدمت بزرگی به جامعه? اسلامی است. یکی از مکاتب فلسفی اصیل اسلامی ایرانی، فلسفه? اشراق است. از این رو تبیین و بررسی عوامل تاثیرگذار در پیدایش و شکل گیری مکتب فلسفی سهروردی به لحاظ معرفتی و غیر معرفتی بسیار حایز اهمیت است.
مهدی ضیایی عباس ایزدپناه
ش?ت اب ید?یم متسیب و مهدزون نرق رخاوا رد یفسلف بتکم کی ناونع هب مسیتامگارپ نیا ناراذگناینب . درک ادیپ لماکت و روهظ ییوید و زمیج ، سریپ نوچ ینادنمشیدنا یدمآراک و یلمع هبنج لابند هب رتشیب و دندوب هدش هتسخ یفسلف ضماغ میهافم زا هفسلف لصا هب هژیو هجوت اب . دوب هفسلف ندرک یدربراک اهنآ ش?ت مامت و دندوب هفسلف ملع ،تیبرت و میلعت رد مکاح هفسلف هب مسیتامگارپ نایرج ،هفسلف نیا رد مولع یدمآراک یلیلحت هفسلف یدج بیقر تروص هب و دش لیدبت نآ ناوریپ ینیب ناهج یتح و تسایس یم هرهب م?سا ینایحو میلاعتزا هک دوخ ینغ هناوتشپ اب زین یم?سا هفسلف .دیدرگ دادملق هبنج نیا هب تسا هدش یعس همان نایاپ نیا رد .
نادر پیری امیرعباس علی زمانی
چکیده ندارد.
حسن تقی لو احمد عابدی
چکیده ندارد.
رضا لک زایی عباس ایزدپناه
چکیده ندارد.
حمید خدابخشیان عسگر دیرباز
چکیده ندارد.
رضا لک زایی عباس ایزدپناه
به نظر می رسد روش فلسفی امام، مبتنی بر برداشت انسان شناسان? ایشان از عقل می باشد و بر اساس آن ایشان سه روش عرفانی، برهانی و نقلی را به رسمیت می شناسند. البته وی از این سه روش به صورت مکمل یکدیگر استفاده می کنند، به این ترتیب که نقل را برتر از عقل و کشف می داند، اما اگر ظواهر نقل با براهین مسلم عقلی ناسازگاری داشت، ظواهر شرع را به کناری می نهد، و ضمن آنکه معتقد است عرفان به مناطقی راه دارد که عقل از راه یافتن به آن وادی معذور است، یافته های سره عرفانی و عقلانی را قبول دارد و بر این باور است که نباید در فلسفه "کشف" را به جای "عقل" نشاند. در مقابل، روش فلسفی علامه طباطبایی، مبتنی بر برداشت وجود شناسانه است، لذا ایشان فقط از روش عقلی در فلسفه استفاده می کند. به عبارت دیگر می توان گفت که معرفت شناسی امام مبتنی بر انسان شناسی است و حال آنکه معرفت شناسی علامه طباطبایی مبتنی بر هستی شناسی است.
محمدحسین زارعی محمودآبادی احمد عابدی
یکی از بحث های محوری که در اکثر ادیان اعم از ادیان توحیدی و ادیان غیر توحیدی از آن سخن به میان می آید جایگاه و نقش محبت در تعالیم آن ادیان می باشد. در تعالیم اسلامی بحث از محبت به خدا و محبت به مخلوقات او به وفور یافت می شود. اما آنچه در اینجا مهم است و نیاز به بررسی دارد این است که منشا و یا به عبارت دیگر خاستگاه محبت از نظر اسلام چیست ؟ بدلایل عقلی و نقلی ثابت شده است که محبت ثمره معرفت است و هر که را معرفت به ذات حق تعالی بیشتر باشد محبت او کاملتر است . اما در تعالیم مسیحی محبت از مبانی مسیحیت به شمار می رود . پولس قدیس ایمان ، امید و محبت را در یک گروه جای داد و آنها را شالوده های حیات مسیحانه قلمداد کرد. سوالی که در اینجا پیش می آید این است که اصولا محبت چگونه تحصیل می شود و آیا می توان آنرا جز مبانی حیات دینی به شمار آورد، و اگر اینکار ممکن نیست چرا مسیحیت بر این مطلب تاکید دارد؟ در مورد چگونگی تحصیل محبت باید گفت که محبت یک انفعال نفسانی است که منشا آن حب ذات و هر چه که به آن برگردد می باشد . جمال و سنخیت را نیز از اسباب تحصیل محبت به شمار می آورند که این دو نیز به حب ذات بر می گردند ، زیرا این دو با طبع آدمی ملایمت دارند و انسان نیز خواهان هر چیزی است که با طبع او ملایمت دارد. اما امور غیر مادی و معنوی مانند امور مادی از قبیل : زیبائی ، احسان ، خوراک و ... نیستند که به راحتی و بدون هیچ مقدمه ای و به طور غریزی بتوان به مضر و مفید آن پی برد و در نتیجه به آن محبت پیدا کرد یا از آن بیزاری جست. مقدم بر این امور ، معرفت به آنها می باشد که تا معرفت صحیح بدست نیاید این محبت نیز بدست نخواهد آمد. اما اینکه چرا مسیحیان آنرا از مبانی ایمان به شمار می آورند بدین دلیل است که اساسا اصول اساسی مسیحیت از قبیل : تثلیث ، فدیه ، تجسد و ... عقل پذیر نیستند تا انسانها بتوانند به آنها معرفت پیدا کنند .