نام پژوهشگر: عسکری سلیمانی امیری
ناصرالرضا ضیایی نیا حسن معلمی
ملاصدرا در حکمت متعالیه اهتمام ویژه ای به بحث نفس دارد. در این تحقیق،«حرکت و تکامل نفس» که از موضوعات مهم حکمت صدرایی به شمار می رود با آیات و روایات تطبیق داده شده است تا روشن شود آیا بین این دو تعارضی وجود دارد یا نه؟ برای این هدف ابتدا درفصل دوم مبانی نظری تحقیق مطرح شده و سپس در فصل سوم، حرکت و تکامل نفس درحکمت صدرا مورد بررسی قرار گرفته است در این فصل حرکت جوهری نفس به عنوان مبنای تکامل نفس انسانی ثابت می شود و درادامه حرکت تکاملی نفس و مراحلی که نفس در حرکت تکاملی طی می کند تبیین شده است.بعد ازبررسی حرکت و تکامل نفس درحکمت صدرا، این موضوع با آیات وروایات ائمه معصومین« علیهم صلوات الله اجمعین»در فصل چهارم تطبیق داده شده و موضوعاتی که در فصل سوم در حکمت صدرا مطرح شده بود،یک به یک در آیات و روایات نیز مورد بررسی قرار گرفته است. بعد از تطبیق حرکت و تکامل نفس در حکمت صدرا با آیات و روایات به این نتیجه می رسیم که موضوعاتی که درفصل سوم در حکمت صدرا مطرح شده و درفصل چهارم با آیات وروایات تطبیق داده شده نه تنها تعارضی ندارند بلکه بعضی از آیات قرآن و روایات،بربرخی ازآن موضوعات دلالت دارند.وموضوعاتی مانند حرکت جوهری، حرکت جوهری نفس،مراحل تکامل نفس، موضوعاتی هستند که آیات قرآن و روایات ائمه معصومین آنهاراتاییدمی کند.باتوجه به بررسی آیات وروایات در فصل چهارم در فصل پنجم به این نتیجه می رسیم حرکت و تکامل نفس درحکمت صدرا با آیات وروایات ائمه معصومین قابل انطباق است و این دو هیچ تعارضی با یکدیگر ندارند. و اگر هم تعارضی مشاهده شود بدوی بوده و مستقر نمی شود.
حسام الدین شریفی عسکری سلیمانی امیری
علامه طباطبایی در کتاب های خود برخی اصول و مباحث منطقی را بیان کرده است. مباحثی که برخی از آنها منطقی صرف و برخی بیانگر مسائلی است که در فلسفه ی منطق مطرح است. این مطالب، گاه مشترک با سایر منطق دانان و گاه ارائه دهنده نظر خاص علامه است. هدف این تحقیق استخراج این مباحث است. اهم مطالب بیان شده توسط علامه عبارتند از: جایگاه منطق و دفع شبهات پیرامون آن، تصور و تصدیق، اقسام بدیهیات، حقیقی و اعتباری، کلی وجزئی، ذاتی و عرضی، تضاد و تناقض، تضایف، انواع حمل، اجزاء قضیه، ماهیت حکم، مواد قضایا، صدق قضیه، شرایط مقدمات برهان، اقسام برهان.
طاهره صادقی کیا عسکری سلیمانی امیری
پژوهشنامه حاضر، تحقیقی تحلیلی ـ عقلی درباره براهین وجودی و صدیقین و مقایسه میان این دو نوع استدلال می باشد. با توجه به تحقیقات فراوانی که در این زمینه صورت گرفت، روشن شد که: برهان وجودی برهانی است پیشینی که بدون مراجعه به عالم خارج و تنها از طریق مفهوم خدا (البته نه مفهوم بما هو مفهوم، بلکه مفهوم از حیث مرآتیت واقع و حکایتگری آن) وجود خدا را ثابت می کند. برهان صدیقین نیز برهانی پیشینی است که با تأمل در حقیقت وجود و با قطع نظر از ماسوی الله وجود خدا را ثابت می کند. در این نوع از برهان، استدلال کننده به عالم خارج مراجعه می کند و اعتراف دارد بر اینکه هستی عالم را فرا گرفته، اما نحوه استدلال به گونه ای است که حتی اگر وجود ممکنات و مخلوقات انکار شود، همچنان استدلال بر قوت خود باقی .....
علیرضا دهقانپور امیر دیوانی
چکیده پاسخ به پرسش چیستی «معنای زندگی» جز از راه شناخت انسان ممکن نیست. معنای زندگی به هر سه معنای هدف، ارزش و کارکرد زندگی، در راستای وجود انسان، استعدادها و توانایی های اوست. ملاصدرا انسان شناسی را اصل و پایه ی همه ی معارف و پرسش های بنیادین می داند که بدون آن دیگر شناخت ها کامل نخواهد بود. انسان در میان سایر موجودات از امتیازات خاصی برخوردار است که منشأ آن، نفس ناطقه و عقل است. بنابراین ساختار وجودی انسان، ترکیبی از بدن و عقل است. انسان جامع طبیعت و ماوراء طبیعت است. جزء طبیعی انسان اگر زیر پوشش تدبیر عقل قرار نگیرد انسان را از کمال خود باز می دارد. عقل از بدن به منزله ی شرط حضور در طبیعت و به منزله ی ابزار، بهره برداری می کند. انسان به دلیل برخورداری از درک عقلی، به دنبال کشف حقیقت و معنای زندگی حرکت می کند. معنای زندگی انسان تابعی از وجود او و متناسب با وجود اوست. اگر وجود مختص انسانی، به قوه ی عقلی اوست، معنای زندگی نیز در رابطه با قوه ی عقلی مشخص می شود. قوه ی عقلی دو بعد نظری و عملی دارد. انسان در مقام عقل، خالی از غایت و هدف نیست. هدف ایده آل زندگی در نزد عقل، معرفت خداست. از این رو در صدد شناخت خدا و افعال او برمی آید. در این مسیر او به شناخت خود و جهان که فعل تکوینی خدا هستند می-پردازد و سفرهای علمی و عملی چهارگانه را تنظیم می کند. این حرکت ارادی و وجودی انسان، وقتی به غایت می رسد که انسان به اراده و اختیار، تحت فرمان عقل به سوی خدا گام بردارد و در کنار او قرار یابد. ارزش زندگی انسان نیز در سایه ی ارتباط او با خدا و حرکت به سمت او تعیین می شود. بر اساس حرکت جوهری و ثابت نبودن مرتبه ی وجود انسان، بر خلاف دیگر ممکنات، انسان جایگاه معینی در مراتب وجود ندارد و از پایین ترین مقامات تا بالاترین درجات می تواند سیر داشته باشد. ملاصدرا ارزش انسان و زندگی او را در گرو رضایت الهی، کرامت انسانی، فطرت، عشق و جاودانگی می داند. کارکرد زندگی، با نقش عمده-ی انسان در عالم هستی که نقش خلافت الهی اوست معین می شود. جانشینی انسان از خدا که با حقایقی همچون ولایت، امانت، وساطت در خلقت، غائیت خلقت و ... همراه است، جایگاه انسان را در دار هستی تعیین می کند. انسان اشرف مخلوقات است آفرینش عالم به خاطر اوست. نقطه ی مقابل این معنا، پوچی است؛ هر چند مادی گرایی و شکاکیت از عوامل اصلی پوچی است اما عواملی همچون مرگ و شرور از علل سوق به سمت پوچی است که در حکمت متعالیه نه تنها پوچی را نتیجه نمی دهند، بلکه از عوامل معناساز زندگی و از راه های رشد و تعالی انسان به شمار می روند. علم زدگی که از عوامل پوچی شمرده شده نه ثمره-ی علم بلکه نتیجه ی کم ظرفیتی انسان و توقف در مراحل پایین عقل می باشد و در حکمت متعالیه که جمع برهان و عرفان و قرآن است هرگز جایی ندارد. کلمات کلیدی: معنای زندگی، ملاصدرا، حکمت متعالیه، هدف زندگی، ارزش زندگی، کارکرد زندگی، پوچی
سعید احمدی عسکری سلیمانی امیری
منطق دانان مسلمان در تکامل و پختگی مباحث منطقی گام های اساسی و بلندی را بر داشته اند. این تکامل بدون در نظر گرفتن سیر تاریخی ای مباحث منطقی، به خوبی قابل درک نیست؛ زیرا توجه به پشتوانه تاریخی مباحث عقلی در تحلیل آن نقش مهمی دارد. مباحث منطقی نیز در سیر تکاملی خود بیشتر مرهون تلاش های فکری ابن سینا و شارحان و ناقدان اوست و این تکامل ادامه دارد تا در منطق صدرایی به اوج خود می رسد. میرداماد را می توان به عنوان حلقه ی وصل سیر مباحث منطقی و گذر از منطق مشایی به صدرایی به شمار آورد. این رساله از یک سو شامل مباحثی است که میرداماد به تبع منطق دانان پیش از خود مطرح کرده و به توضیح و تحلیل دقیق آنها همت گماشته است؛ مانند: تعریف منطق، غرض از یادگیری آن، موضوع آن، دلالت و اقسام آن، تصور و تصدیق، تقابل، کلیات خمس و... از سوی دیگر شامل ابداعاتی است که میرداماد در مباحث منطقی ایجاد کرده است. مانند: 1. تفکیک بین معقولات ثانیه منطقی و فلسفی. از نظر میرداماد عروض معقولات ثانیه منطقی بر معقولات اولی بحسب وجود ذهنی است در حالی که عروض معقولات ثانیه فلسفی بحسب وجود خارجی یا اعم است. 2. تقسیم مطلب هلیِ بسیط حقیقی ومشهوری و بیان اینکه هل بسیط حقیقی سوال از خود شئ است بحسب حقیقت آن در ذاتش و تقرر ماهیتش و اینکه این مرتب? تقرّرِ ماهوی طبق اصالت ماهیت، بر مرتبه وجود آن شئ تقدم دارد. 3. وجودرابطی دواصطلاح دارد،یکی از دو معنا محمول واقع می شود و دیگری وجود رابط است که بین موضوع ومحمول قضایا قرار دارد و مقابل وجود فی نفسه است، این معنا از وجود رابطی، وجود فی غیره است و از آن به معنای حرفی یاد می شود. 4. تبیین معنای اعم بودن موضوع سالبه از موجبه و دفع پارادوکس مطرح شده در رابطه با این اعم بودن با توجه به اعتباری بودن شمول و اعمیت موضوع سالبه از موجبه. 5. جریان برهان لمّ وإنّ در قیاس های استثنایی همانند قیاس های اقترانی با توجه به اینکه مستثنی درآن به منزله ی حد وسط در حملیه است.
ریحانه عاشورپور چمدانی عسکری سلیمانی امیری
بحث روش و روش شناسی از جمله مباحث پر اهمّیت در مسیر شناخت یک فیلسوف و ماهیت مکتب اوست. صدرالمتألّهین شیرازی(979-1050 هـ . ق) از مهمترین فلاسفه جهان اسلام است که در عین نقش مهم و تأثیر شگرفش در فلسفه اسلامی از جهات بسیاری مغفول و ناشناخته مانده است. یکی از نقاط مبهم در عرصه صدرا و صدراشناسی، روش فلسفی وی در استفاده از منبع مهم آیات و روایات است. اصطلاح «روش» ممکن است حوزه های متعدد و متفاوتی از اندیشه های صدرالمتألّهین و مکتب وی را شامل شود اما مقصود از روش شناسی ملاصدرا در این پژوهش، کشف و شناخت شیوه برخورد و مواجهه این حکیم عالی قدر با مولّفه وحی و سنّت در حل مسائل و معضلات فلسفی و جایگاه آیات و روایات در مقام اقامه برهان و اثبات مدّعاست. در حقیقت سوال اساسی این است که: موسّس و مبتکر حکمت عالی متعالیه، از آیات و روایات در کدام مرحله از اندیشه ورزی های فلسفی خویش استفاده کرده و تا چه میزان به وحی و سنّت اجازه ورود به حیطه فلسفه را داده است؟ آیا چنان که حامیان روش عقلی محض صدرالمتألّهین معتقدند، وی به دلیل روش صرفاً عقلی و برهانی فلسفه، همچون حکمای بزرگ پیش از خود- البّته با اندکی تفاوت در کمّیت- شرع و نقل را در هر موضعی جز داوری و اثبات مدّعا به کار گرفته یا این که وی با توسعه تعریف برهان در حکمت خویش و با تغییر روش فلسفه، استفاده از آیات و روایات را به مقام داوری و اثبات صدق و کذب گزاره های فلسفی و ثبوت محمول برای موضوع نیز کشانده است؟ پاسخ این پرسش، رخنه معرفتی بزرگی را در عرصه دین پژوهی از یک سو و صدراشناسی از سوی دیگر پر خواهد کرد. دیدگاه مختار این است که روش صدرالمتألّهین، ممزوجی است از جهات ایجابی و نقاط قوّت دیدگاه های دوگانه روش شناسی صدرالمتألّهین با نفی جهات سلب و نقص هر یک از این دو نظر؛ امری که ایضاح و اثبات آن، در گرو شناخت ارکان حکمت متعالیه و توانایی ها و ناتوانی های آن ها ، تحلیل و تبیین دیدگاه های موجود در باب روش شناسی ملاصدرا با بررسی دلایل و مستندات هر یک از این آراء و جستار و کنکاش مورد به مورد مواضع استفاده صدرالمتألّهین از آیات و روایات در مباحث فلسفی حکمت متعالیه و براهین ارائه شده در آن است.
احمد پوراکبر عبدالحسین خسروپناه
مسئله قیاس و استقرا که به عنوان دو محور اساسی در پیدایش شناخت و معرفت نقش ایفا می کنند از اساسی ترین مباحث علم منطق که از علوم پایه محسوب می شود قرار گرفته اند و خود استقرا بر دو نوع کامل و ناقص تقسیم می شود ولی از آنجایی که معمولا استقرای کلی به ندرت اتفاق می افتد و مقدمات قیاس هم بر استقرا استوار است آنچه که در منطق از ارزش عملی بالایی برخوردار است استقرای ناقص می باشد. در این میان مشکله استقرای ناقص که در آن از حکم جزء به حکم کل می رسیم از دیر باز به عنوان مشکله حل نشدنی چندین هزار ساله مطرح بوده است. علامه شهید آیت الله صدر (ره) متاخرترین اندیشمندی است که در مورد استقرا به بحث در مورد آن پرداخته و نظریات بی بدیل و کاملا ابتکاری و متفاوت با بحثهای قبل از خود در باب استقرا داده است. شهید صدر (ره) با ارائه تعریف و روش جدید از حساب احتمالات، و ارتباط آن با مسئله استقرا، و همچنین طرح مباحث علم اجمالی، در قدم اول، و طرح یقین موضوعی و ذاتی در مقابل یقین منطقی، در قدم دوم، به طرح و اثبات مبانی استقرای منطقی پرداخته است. با توجه به این که اکثر شناخت های بشری که برخی در جایگاه باور و اعتقاد قرار می گیرند از راه استقرای ناقص حاصل می شود و هرگونه تغییر و دگر گونی در مبانی منطقی آن، در طریقه رسیدن به این شناخت ها و نیز ارزش گذاری این معرفت ها تغییر ایجاد می کند بنابراین با نگاه عمیق و ابتکاری شهید صدر به مبانی منطقی استقرا باید ببینیم که چه تاثیراتی در شناخت ها و باورها ایجاد می شود. در این مقال تنها به تاثیر این نوع نگاه به مبانی منطقی استقرا در شناخت های عمیق اسلامی انسانی یعنی اصول اعتقادی توحید، نبوت و معاد مورد بررسی قرار گرفته و به تاثیرات بسیار مثبت، ژرف و عمیق این مبانی در آنها اذعان شده است.
حسن پناهی آزاد عبدالحسین خسروپناه
صدرالمتألّهین در تحلیل نشآت اُخروی نفس، از مبانی و دلایل متعدّد هستی شناختی، نفس شناختی و معرفت شناختی بهره برداری کرده است. تحقیق حاضر با استفاده از این مبانی و دلایل، نسبت نفس و معرفت را از منظر صدرالمتألّهین به دست آورده و با استفاده از این نسبت، به تحلیل احوال و نشآت اُخروی (لذّت و ألم اُخروی، تجسم اعمال و خلود) و چگونگی درک حقایق اُخروی برای نفس پرداخته است. نفس، وجودی مجرّد است که به بدن تعلّق تدبیری دارد. معرفت نیز امر وجودیِ مجرّد و طبق قواعد و دلایل موجود در مکتب صدرایی، با نفس تحقّق است. اتّحاد نفس با معرفت های حسّی و خیالی، در تحلیل پذیرفته صدرا، مبتنی بر علیّت نفس نسبت به آن مدرَکات است؛ اما در نگاه ممتاز وی، این اتّحاد، مبتنی بر نسبت تشأن میان نفس و مدرَکات نفس است. از سوی دیگر، نفس وجودی زوال ناپذیر است؛ بنابراین، مدرَکات، عقائد، نیّات ملکات و درپی آن، اعمال نفس نیز که با آن یگانگی وجودی دارند، فناناپذیر می باشند. به بیان منطقی، مدرَکات، نیّات، عقائد، ملکات و اعمال نفس با نفس اتّحاد وجودی دارند؛ نفس حقیقت وجودی زوال ناپذیر است؛ در نتیجه مدرَکات، نیّات، عقائد، ملکات و اعمال نفس اموری زوال ناپذیرند. علاوه بر این، نفس و معرفت هر دو از اقسام وجودند و هر آنچه از اقسام وجود باشد، داری احکام و ویژگی های وجود، ازجمله تشکیک و ذومراتب بودن، نیز خواهد بود؛ بنابراین، نفس و معرفت دارای مراتب وجود هستند؛ یعنی همچنان که وجود دارای مراتب طبیعت، مثال و عقل است، نفس و معرفت نیز دارای همین مراتب می باشند و نفس در هر مرتبه از مراتب ادراکی (حسّی، خیالی و عقلی)، متعیّن به همان مرتبه وجودی است. نفس در حیات دنیوی (که موطن ظاهر موجودات است) با مدرَکات و معرفت های ظاهری محشور است؛ اما در حیات اُخروی (که موطن به ظهور رسیدن باطن حقایق وجودی است) با علم باطنی (حضوری) نسبت به باطن حقایق هستی؛ ازجمله باطن هستی خود همراه (بلکه یگانه به یگانگی وجودی) است. البته نفس در حد ذات خود، نوع هیولانی حیوان ناطق (انسان) است و با کاوش های عقل نظری و کارکردهای عقل عملی، به تعیّن هویت خود می رسد؛ لذا درجات نفس وابسته به درجات عقل نظری و عملی است و مراتب حیات اُخروی نفس، در گرو فعلیّت هایی است که برای نفس با کاوش های عقل نظری و فعالیّت های عقل عملی تحقّق یافته باشند. از آنجا که عالَم پس از مرگ، در حقیقت باطن عالم طبیعت است و نفس در آن مرتبه وجودی همچنان باقی و با فعلیّت های نظری و عملی خود متحد است و از سوی دیگر علمِ اُخروی، علم حضوری است و نه علم حصولی، نفس در آن مرحله از حیات خود، باطن حقایق هستی ازجمله باطن خود و مدرکات، نیّات، عقائد، اعمال و ملکات خود را به علم حضوری مشاهده می کند و همین مشاهده و درک حضوری، منشأ لذّت و ألم، تجسّم اعمال و خلود نفس در نعمت و یا عذاب اُخروی می گردد. نکته قابل توجه این است که نفوسی که گرفتار اشتغالات دنیوی و مادی هستند، در حیات دنیوی از درک باطن معرفت ها، نیّات، عقائد، اعمال و ملکات خود ناتوانند؛ اما با ورود به عالَم مثال (باطن عالم طبیعت) و کنار رفتن پرده های غفلت و حجاب های مادی، حقیقت عینی باطنی آن امور را که خود در دنیا رقم زده اند مشاهده می کنند. بنابراین، احوال و نشآت اُخروی نفس، اموری منبعث از متن نفس هستند نه اموری عارضی و الحاقی به نفس و طبق بیان قرآن، نفس در حیات اُخروی خود اعمال خیر یا شر را می بیند (فمن یعمل مثقال ذرّه خیرا یره و من یعمل مثقال ذرّه شرّا یره؛ آیه7و8 سوره زلزال) نه آثار و نتایج آنها را. همچنین با استفاده از این تفسیر می توان گفت نشآت اُخروی نفس، یعنی لذّات و آلام اُخروی و مواطن آن، ازجمله بهشت و جهنم، حقایقی هستند که تحقّق بالفعل دارند و استفاده قرآن و سنت از فعل ماضی در ذکر مراحل و مقاطع حیات اُخروی و معاد مانند «اُعدّت للمتّقین» آیه133 سوره آل عمران، درباره بهشت یا «اُعدّت للکافرین» آیه24 سوره بقره، درباره جهنم، مجازی و یا نیازمند به تأویل نیستند. کلیدواژگان نفس، معرفت، ادراک باطنی، علم حضوری، لذّت اُخروی، ألم اُخروی، تجسّم اعمال، خلود، برزخ، بهشت، جهنم.
مریم رنجبر عسکری سلیمانی امیری
چکیده با یک نظرکلی و فراگیر بر تاریخ تفکر بشری می توان به این مهم دست یافت که بشر از ابتدای پیدایش، بر اساس فطرت جستجوگر خود همواره در پی کشف منشأ هستی در تلاش و تکاپو بوده است و در هیچ برهه از تاریخ، بحث از وجود خدا، از زندگی بشر، بکلی محو نشده است.آثار فلاسفه والهی دانان مشحون از برهانهای در اثبات وجود خدا است ولی در عین حال همان متفکران و اندیشمندان در عباراتی دیگر وجود خدا را برهان ناپذیر می دانند و گفته خود را اینگونه توجیه کرده اند که خداوند متعال در هستی خود نیازمند به علت نیست و به تعبیرآن ها مالاسبب است. مالاسبب نیز یا باید بیّن باشد و یا اینکه قیاس برهانی در رساندن شخص به یقین در این باره کارایی ندارد. تلاش نگارنده در این پژوهش متمرکز به این مسئله است که آیا می توان از یک سو، ملتزم به دو قاعده مالاسبب و ذوات الاسباب شد و از سوی دیگر، از طریق برهان های غیر لمّی به وجود خدا یقین پیدا کرد؟ در پاسخ به این سوال باید بر وجود برهان های خاصی که نه از نوع لمّی (سیر از علت به معلول) ونه از نوع دلیل(سیر از معلول به علت) است اذعان کرد. نام این برهان ها به تعبیر عموم منطق دانان از جمله ابن سینا (ره)، انّی مطلق و به تعبیر ملاصدرا (ره)، دلیل است که در وضعیت خاصی در مبحث اثبات وجود خدا مفید یقین می باشد. از این رو مقصود فلاسفه از نفی برهان بر وجود خدا، برهان؛ از نوع لمّی است چرا که وجود خدا علّّت ندارد تا برهان لمّی برآن اقامه شود. به این ترتیب بین دو مبحث طرح قاعده ذوات الاسباب و مالاسبب در منطق و وجود برهان های از نوع انّی مطلق در اثبات وجود خدا هیچ منافاتی وجود ندارد و تمام برهان ها وجود خدا از نوع انّی مطلق است که نوعی از آن از نظر منطقی معتبر و یقین آور است. واژگان کلیدی: برهان، برهان لمّی، برهان انّی، برهان انّی مطلق، برهان وجودی، برهان امکان و وجوب، برهان صدیقین، قاعده ذوات الاسباب، قاعده مالاسبب
علی اخلاقی حسین عشاقی اصفهانی
برهان وجودی عبارت است از برهان که از درک حقیقت و مفهوم واجب الوجود به وجود خارجی واجب الوجود استدلال شده باشد. و برهان صدیقین عبارت است از برهان که وسط در آن چیزی جدا و بیگانه ای از واجب الوجود نباشد. برهان وجودی اولین بار در مغرب توسط آنسلم پایه ریزی شد و او برهان وجودی را چنین تقریر نمود که: ما میتوانیم بزرگترین موجود که بزرگتر از آن قابل تصور نیست تصور نماییم پس باید این بزرگترین موجود در عالم خارج نیز وجود داشته باشد والا بزرگتر از آن قابل تصور خواهد بود که علاوه بر وجود ذهنی، وجود خارجی نیز داشته باشد و این خلف است. برهان وجودی آنسلمی در جهان غرب و همجنین در جهان اسلام دارای موافقین و مخالفین است. اما این برهان تام است و اشکلات که از مخالفین بر آن وارد شده قابل پاسخ است. برای بازسازی آن می توان چنین تقریر داشت که بر فرض معدوم بودن موجود برترین، استدلالی در قالب قیاس حملی تشکیل می شود که نتیجه آن منجر شدن به تناقص است و آن استدلال این که موجود برترین معدوم است و هیچ معدومی موجود برترین نیست. پس موجود برترین، موجود برتین نیست و این صحیح نیست پس به خاطر رهای از این مشکل باید وجود موجود برترین را پذیرفت. درجهان اسلام آقای محقق اصفهانی برهانی شبیه به برهان آنسلمی پایه ریزی نمود به این بیان که ما حقیقت واجب الوجود را درک می کنیم پس باید از این حقیقت در خارج نیز مصداقی داشته باشد و الا خلاف طبع واجب الوجود خواهد که لازمه آن سلب شی از نفس شی و آن محال می باشد. ایشان نیز در اقامه چنین استدلالی دارای موافقین مخالفین می باشد اما برهان ایشان نیز تام است و اشکالات که از طرف مخالفین طرح شده قابل پاسخ می باشد. برهان محقق اصفهانی با برهان آنسلم از جهاتی با هم مشابه از جهاتی هم با یک دیگر متفاوت است. از برهان صدیقین تقریر متفاوت وجود دارد. ابن سینا چنین تقریر نموده است که در ابتدا نسبت به وجود دو احتمال داده یکی این که وجود واجب باشد فهو المطلوب دیگر این ممکن باشد که حتما منتهی به واجب می شود. ملاصدرا و علامه هر کدام طبق بیان خواص خود تقریر برهان صدیقین از حقیقت هستی واجب الوجود را اثبات نمودند. برهان وجودی چه بر مبنای تقریر محقق اصفهانی و چه بر مبنای آنسلم در حقیقت از سنخ برهان صدیقین است و معیار برهان صدیقین را دارا می باشد.
علیرضا رفعت محمدعلی مبینی
این پایان نامه از چهار فصل تشکیل شده است. در فصل اول کلیات بحث مطرح می شود و با اشاره ای گذرا به سیر تاریخ معرفت شناسی در فلسفه غرب و فلسفه اسلامی نیتجه گرفته می شود که سیر معرفت شناسی در فلسفه غرب به سوی شکاکیت و نسبی گرایی بوده ولی در فلسفه اسلامی بنای معرفت شناسی بر اساس معرفت یقینی و انکار شکاکیت بوده است. در فصل دوم بحث امکان معرفت مطرح می شود و مکتب سوفسطایی و شک گرایی از دیدگاه علامه طباطبایی و شهید مطهری بررسی می گردد و در نهایت امکان بلکه وقوع معرفت حقیقی اثبات می شود. در فصل سوم ابزار معرفت از دیدگاه این دو حکیم فرزانه تبیین می گردد. در فصل چهارم ارزش معلومات از دیدگاه شهید مطهری و علامه دنبال می گردد.
محمدباقر صداقت عسکری سلیمانی امیری
پژوهش حاضر تلاش نموده است تا حقیقت ادراک حسی را از منظر بزرگ ترین فلاسفه اسلامی بررسی نموده، و نقش و جایگاه آن را در حصول معرفت بشری تبیین نماید. ادراک حسی به معنای کسب معرفت از راه یکی از حواس پنج گانه ظاهری در انسان می باشد. پدیده ادراک شامل چهار مرحله حسی، خیالی، وهمی و عقلی است، که سه مرحله نخست تنها مدرک جزئیات بوده، و مرحله ادراک عقلی مربوط به کلیات می باشد. تمامی حکما، ادراک عقلی را ادراکی مجرد می دانند اما درباره ادراک حسی و خیالی، اختلاف وجود دارد؛ ابن سینا ادراک حسی و خیالی را نیز مجرد دانسته، شیخ اشراق در تجرد ادراک خیالی با صراحت سخن نگفته، و شارح حکمت اشراق، ادراک خیالی را مادی دانسته است. در پژوهش حاضر به تبعیت از صدرالمتألهین، از تجرد ادراک حسی دفاع شده است. ادراکات حسی به لامسه، ذائقه، شامه، سامعه و باصره تقسیم می شود، که درباره حقیقت آن، به ویژه حس باصره، بین فلاسفه اسلامی اختلاف نظر وجود دارد. از نظر ابن سینا، درک محسوسات با انطباع صور اشیای خارجی در چشم، محقق می شود؛ اما برخی از حکما خروج شعاع از چشم را حقیقت حس باصره دانسته اند. نظر شیخ اشراق این است که محسوسات، به علم حضوری قابل درک بوده، و همان صورت خارجی اشیا مدرک بالذات است. اما صدرالمتألهین معتقد است که مدرک اصلی و بالذات، صورت ذهنی صادره نفس است نه آن صورت شی ء خارجی؛ و صورت خارجی با علم حصولی قابل درک خواهد بود. از نظر علامه طباطبایی، حس همان حقیقت اشیای خارجی را فی الجمله درک می کند، و صورت شی ء خارجی مدرک بالذات است. بر این اساس، حس در تصورات جزیی و مفاهیم ماهوی نقش دارد، ولی در مفاهیم ثانوی منطقی، مفاهیم فلسفی و تصدیقات، نقش مستقیم ندارد؛ زیرا تصدیق، تصور همراه با حکم است، و حکم کار عقل می باشد.
ابراهیم افتخاری عبدالحسین خسروپناه
کلام، علمی کاملا اسلامی و علمی است که درباره اصول دین اسلام بحث کرده و گزاره های دینی را توضیح و از شبهات وارده دفاع می کند. غیر از راه عرفان، برای رسیدن به خدا و شناخت او باید استدلال کرده و با تعقل و تفکر و تدبر و تفلسف او را شناخت. فلسفه و استدلال عقلی در اسلام کاملا مورد تایید بلکه مورد تاکید است و فراگیری و کاربرد استدلال و تفلسف لازم و واجب است و بر این مطلب هم دلیل عقلی موجود است و هم دلیل نقلی که آیات فراوانی دستور به تفکر و استدلال می دهد و پیام اکرم و ائمه معصومین (ع) نیز با استدلال و تفلسف آن را مورد تاکید قرار داده و همواره مشوق اندیشمندان برجسته شیعه بوده اند بطوری که شناساندن کلام اسلامی توسط امام اول شیعیان امیر المومنین (ع) به همراه استدلالهای عقلی و فلسفی فراوان بر وجود و وحدت و نفی شریک خدای متعال است و سایر ائمه نیز با دستورات مستقیم و غیر مستقیم خود همواره بر این مطلب تاکید داشته اند. شاهد بر مطالب فوق موارد متعددی در قرآن کریم است که حاوی استدلالهای فلسفی بوده و نمایانگر اهمیت استدلال فلسفی است. همچنین در متون روایی شیعه نیز موارد استدلال فلسفی کم نیست. بنابراین ائمه در هر فرصتی با تربیت کردن شاگردانی متخصص و کارآمد در تمام زمینه ها ازجمله در زمینه کلام، افراد برجسته ای همچون هشام بن حکم تربیت کرده اند حاصل این تلاشها و تاکیدها در کتبی ارزشمند، همچون "الکافی" و آثار شیوخ عصر آل بویه بروز و ظهور یافته است. چون قبل از آل بویه اوضاع و شرایط بر علیه شیعیان بوده و فرصتی جهت بروز عقاید وجود نداشت. به هر حال اندیشمندان شیعه در عهد آل بویه کلام شیعی را بطور آزادانه تری تدوین و مکتوب نمودند و بعد از آن متکلمین و فیلسوفان شیعه بر غنای کلام شیعی و استفاده از تفلسف و فلسفه در کلام اسلامی نهایت تلاش خود را بکار برده اند و اکنون شاهد کلامی متقن، مدلل و همراه براهین عقلی و فلسفی هستیم که در کتبی همچون "تجرید الاعتقاد" ظهور یافته است.
محمدجواد نبوی عسکری سلیمانی امیری
علم در حکمت متعالیه امری وجودی و دارای مراتب است. علم واجب به ذات خود، و علم او به موجودات، قبل از ایجاد و بعد از ایجاد آن ها، از نوع علم حضوری تفصیلی است ؛ با این تفاوت که علم او به ذات و به موجودات قبل از ایجاد ذاتی است ، اما علم او به اشیا بعد از ایجاد، فعلی است. صدرالمتالهین علم واجب به ذات خود را با ارایه سه برهان که در راس آن ها برهان صدیقین قرار دارد، ثابت می کند، که بر اساس آن، خداوند به ذات خود عالم بوده، و این دانش و خودآگاهی به شیوه حضوری و اتحاد عاقل و معقول است. از مهم ترین رهیافت های تحقیقی صدرالمتالهین، اثبات علم تفصیلی خداوند به همه موجودات در مقام ذات و پیش از ایجاد است، که از آن به "علم اجمالی در عین کشف تفصیلی" تعبیر نموده است، و اثبات عقلی این علم را بر مبنای دو اصل مهم فلسفی یعنی "بسیط الحقیقه کل الاشیا" و "وحدت حقه حقیقیه" ممکن و مقدور می داند. همچنین صدر المتالهین درباره مراتب علم واجب به ماسوی بعد از ایجاد معتقد است که عالم هستی در نشات های گوناگون و مراتب مختلف برای واجب تعالی مکشوف می شود، و لذا خداوند متعال در چند مرحله به مخلوقات خود عالم است، که این مراتب در نظر وی به صورت علم نهایی، علم فضایی و قدری، جلوه گر است. به نظر ملاصدرا علم حق به ماسوی در مقام ذات، یک علم بیشتر نیست، که از آن به علم عنایی تعبیر می شود؛ زیرا تمام موجودات در صقع ربوبی هستند و از خود هستی ندارند، از این رو، در این مرتبه نمی توان مراتب مختلف قائل شد. اما از آن جایی که مظاهر او متعدد هستند، به اعتبار تعدد معلوم و در مقام کثرت و در مرتبه فعل می توان گفت علم حق دارای مراتب است، که این مراتب شامل علم قضایی و علم قدری است.
محمد تقی شهاب عسکری سلیمانی امیری
در این نو شتار، تحقیقات خود را در دو فصل و یک خاتمه تنظیم کرده ام: فصل اول: در مورد بررسی کلیات و تعاریف است، در این فصل به پیشینه و تاریخچه تجرد نفس و اعتقاد به موجود مجرد در بعضی ادیان پرداخته بعد مفهوم نفس و تعاریف نفس از نظر فلاسفه اسلامی آورده شده سپس مفهوم مادی و مجرد و احکام آنها بررسی شده و در ادامه فصل اول سخن ازجوهریّت نفس و همچنین اثبات آن با ادلّه در میان آمد. فصل دوم: که اصل پایان نامه را تشکیل می دهد به «تجرد نفس ناطقه» اختصاص دارد در اصل تجرد نفس ناطقه بین فلاسفه اسلامی اختلاف نظری وجود ندارد ولی در اینکه گستره این تجرد در چه حد می باشد، اختلاف نظر جدی و عمیقی بین دو فیلسوف نامدار اسلامی شیخ الرئیس و صدرالمتألهین به وجود آمده است. ملاصدرا اولین فیلسوفی است که تجرد همه صورت های علمی اعم از حسی، خیالی، وهمی و عقلی را اثبات نموده که در برخی از ادله ها آورده شد. در صورتی که شیخ الرئیس تنها تجرد صورت های عقلی را اثبات می کند صورت های حسی وهمی و خیالی را مادی می داند. طبق این بیان از نظر صدرالمتألهین همه حیوانات و انسان هایی که درک عقلی ندارد ولی از ادراکات حسی برخوردارند مجرد مثالی هستند در حالی که از نظر ابن سینا مادی هستند. و در ادامه بحث دلایل متعدد تجربی بر اثبات تجرد نفس مطرح شد بعد از اثبات تجرد نفس ناطقه از طریق دلایل عقلی و تجربی به سخنان منکرین تجرد نفس پرداختم از آنجایی که مادیون و تجربی مذهبان به هیچ حقیقتی ورای ماده قائل نیستند و تلاش می کنند هر حقیقتی را با تجربه های حسی و شواهد مادی اثبات نمایند نظر آنها را بیان کردیم و معلوم گردید که آنها در توجیه و تفسیر مادی آثار و افعال نفس و پدیده روحی ناکامند بعد از بررسی ادله ی موافقین و مخالفین تجرد نفس ناطقه در نهایت تجرد نفس ناطقه ترجیح داده می شد سپس به کیفیت پیدایش وجود نفس پرداختیم که آیا جسمانیه الحدوث است یا روحانیه الحدوث و در صورت حادث بودن، چگونه به مرحله ای تجرد می رسد.
محمدابراهیم شهاب عسکری سلیمانی امیری
این پایان نامه در چهار بخش علم الهی از دیدگاه غزالی و طباطبایی را بررسی می کند. بنیاد دیدگاه غزالی در علم خداوند به ذات خود بر حی بودن اوست حدوث عالم دلالت براراده خداوند و اراده دلالت برعلم دارد و هر دو بر حیات و هر موجود زنده ای به خود علم دارد اصلاحی بودن به شعور به نفس و علم به ذات است. گذشته از آن آنگاه به دیگران علم داده است به خود به نحو اعلی علم دارد. غزالی بر علم خداوند به موجودات دلیل می آورد که وجود یا حادث است یا قدیم و قدیم ذات و صفات خداوند است و ماسوای کل حادث به اراده اوست و از این روی معلوم مرید او از نگاه غزالی جزییات نامتناهی در آینده هم مانند ذات و صفات خداوند به علم ازلی نامتناهی غیر کسبی و غیرضروری مبتنی بر اراده قدیم مکشوف اوست. از نظر علامه طباطبایی خداوند مجرد از ماده و خالی از قوه است و هرچیزی که چنین باشد به خود علم دارد (علم به ذات) و علم حضور شیء برای شیءو چون خداوند وجود صرف و بسیط است و وحدت است و وحدت حقه دارد همه کمالات را به گونه برتر و والاتر بدون تمایز و جدایی از یکدیگر دارد. به همین دلیل او به همه موجودات در مرتبه ذات خود علم حضوری ازلی ضروری و .... تفصیلی در عین اجمالی و اجمالی در عین تفصیلی دارد. (علم قبل از ایجاد). از آنجا که همه موجودات معلولهای خداوند هستند وجودهای رابطی دارند و معلول عین ربط به علت است و وابسته به او و با یک یا چند واسطه به او منتهی می شوند معلوم حضوری خداوند در مرتبه وجودشان به صورت متکثر متمایز فعلی و واقعیت مند است اگر مجرد باشند به خود آنها واگر مادی باشند به صورشان (علم بعد از ایجاد) طباطبایی همچنین امکان تبیین علم تفصیلی را براساس اطلاق وجودی خداوند لازمه فرض وجوب وجود بالذات طرح می کند که نظر خاص اوست.
عبدالحمید شهیدزاده عسکری سلیمانی امیری
یقین و یقینیات در منطق و فلسفه اسلامی عنوان و موضوع این نوشته است. پژوهش حاضر در محور ماهیت یقین منقطقی که خود از مبانی، بلکه مهم ترین مبنای استدلال، حجت و برهان است و هم چنین در بردارنده بحث از انواع و اقسام یقین، تعداد یقینیات و بدیهیات، نقل آراء صاحب نظران و نخبگان در این مورد و بالاخره تبیین نظریه مختار و مورد قبول، سامان دهی شده و مورد تحقیق و ارزیابی قرار گرفته است. برای این منظور مطالب این رساله در حقیقت در دو بخش تنظیم شده؛ بخش اول آن مربوط است به مباحث شناخت و معرفت و در یک کلام جنبه معرفت شناسانه دارد، که ماهیت یقین را به تفصیل مورد بررسی و دقت قرار می دهد و بخش دوم حاوی مباحث منطقی موضوع است. بخش اول تنها یک فصل دارد به عنوان ماهیت یقین که شامل مباحث لغوی و اصطلاحی، تعاریف، امکان یقین، بررسی عقاید شک گرایان، حسیون و سوفیسط ها، بیان تفاوت یقین از جزم، ظن و شک، علم مقلد و جهل مرکب و سفسطه می شود. و بخش دوم سه فصل دارد: به این ترتیب که فصل اول از بخش دوم مربوط به انواع یقین است و هم چنین مباحث امتیاز یقین از سایر باورها، نسبیت یقین و ذاتیت یقین را مورد بحث و بررسی قرار داده است. در فصل دوم از این بخش به تفصیل به بیان دیدگاه ها و نظریات پرداخته شده و حتی المقدور سعی شده نظریات عمده از فلاسفه و منطق دانان اسلامی مطرح و بررسی شود. و بالاخره در فصل سوم از بخش دوم بررسی کوتاه و مختصر این دیدگاه ها و نظریات و بیان تفاوت های آنان و احیاناً نقد این نظریات پرداخته شده است.
فرهاد آکتاش عسکری سلیمانی امیری
انسان موجودی دو بعدی است این دو بعد عبارتند از بعد فیزیکی و مادی و بعد روحانی و معنوی است. و هر کدام از آنها نقشی را بازی می کنند که بر عهده آنها گذاشته شده است بعد مادی او به دلیل ملموس بودنش نه قابل انکار است و نه نیازی به اثبات دارد لکن بعد روحانی او هم وجودش و هم خواصش احیانا مورد جر و بحث قرار بگیرد. وقتی به درون خود نظر می کند با موجودی روبرو می شود که نه جسم است و نه قابل انقسام به اجزاء و لذا موجودی را در خود دارد که با ماده سنخیتی ندارد و مانند بعد مادی انسان زمانی بوده که این موجود عاری از ماده نبوده است یعنی موجود حادث است نه قدیم. روح افعال خود را به وسیله بدن انجام می دهد چون ارتباط تنگاتنگی با آن دارد به این شکل که چشم ظاهری از آن بدن است ولی رویت کار نفس گوشه ظاهری از آن بدن است ولی شنیدن کار نفس و ... به عبارت دیگر هر دو به هم دیگر نیاز دارند ولی نیاز روح به بدن در مقام انجام افعال برای رسیدن به اهداف خود می باشد. و لذا با توجه به تعریف لغوی و اصطلاحی نفس انسان که در فصل اول بیان می شود اثبات موجودیت جوهریت و تجرد آن در فصل دوم به اثبات می رسد. در فصل سوم مانند مرکب خود که بدن مادی باشد دلایلی بر حدوث آن اقامه می شود. در فصل چهارم قوائی که برای رسیدن به اهداف خود به کار می بندد ذکر می شود. در فصل پنجم مدرک و مدرک واحد بودن نفس انسانی چه به درک حسی چه به درک خیالی و چه به درک عقلی بیان می شود. و در آخرین فصل که فصل ششم باشد بعد از یادآوری انواع تعلقات یک شیئی به شیئی دیگر وجود علقه و ارتباط نفس با بدن بیان می شود.
عزیز موسوی عسکری سلیمانی امیری
مسأله اتحاد عاقل و معقول، از مسایل غامض و پردامنه مباحث فلسفی است، که سابقه آن به یونان باستان بازمی گردد، اما همچنان معرکه آرای فیلسوفان باقی مانده است. مسأله اتحاد عاقل و معقول، به تعبیری سخن از شناخت بعدی از نفس و جان آدمی، و شناخت خالق در مقام فعل است که سرنوشت این ادراکات را روشن نموده، و ثابت می کند که هر فکر و ادراکی، و هر عملی که مورد ادراک عالم قرار گرفته، نابود نشده، و به عنوان جزیی از وجود آدمی، در روز قیامت وارد صحنه محشر می شود. بر اساس ره آورد حکمت متعالیه، بحث از اتحاد عقل و عاقل و معقول، همان اتحاد علم و عالم و معلوم است؛ زیرا ملاصدرا با اصول متقن ثابت نمود که مطلق ادراک، شامل مرحله حس، وهم و خیال، همه در مسأله اتحاد، داخل هستند. از میان شش مورد، یعنی وجود خارجی و ماهیت آن، وجود عاقل و ماهیت آن، و معقول بالذات و ماهیت آن، آن چه مقصود بحث اتحاد می باشد وجود عاقل و معقول بالذات است. از نظر علامه طباطبایی و شهید مطهری، اتحاد در تمام مراحل ادراک حسی، وهمی و خیالی صورت می گیرد. همچنین علم تصوری و تصدیقی، و علم خدا و غیر او در این مسأله یکسان است. این نظریه با دلایل و براهین متقن به اثبات رسیده، که از جمله می توان به برهان تضایف، برهان ماده و صورت، و برهان جوهر و عرض اشاره کرد. علامه طباطبایی در ابتکاری جالب، برهان اخیر را به این شکل ارایه نموده که علم شیء به شیء، حصول معلوم یا صورت ادراکی برای عالم است، پس حصول شیء نیز چیزی غیر از وجود آن نیست؛ در نتیجه، حصول معلوم برای عالم همان وجود معلوم نزد عالم است. همچنین علامه برهان تضایف را که از سوی ملاصدرا ارایه گردید، مورد مناقشه قرار داده، اما شهید مطهری به رد اشکالات او پرداخته است. از ثمرات مسأله اتحاد می توان به اثبات "تجسم اعمال" و "علم الهی به ماسوا در مرحله ذات" اشاره کرد.
رضوانه نجفی سواد رودباری علی شیروانی
انسان موجودی است، مرکب از نفس (روح) و بدن که عنصر اصلی وجود او را نفس تشکیل می دهد. شناخت نفس (خودشناسی) ملازم با شناخت خدا است. مراد از خودشناسی در این رساله عبارت است از شناخت حقیقت و مرتبه و جایگاه خود انسانی در نظام هستی است. این جایگاه که عالی ترین مرتبه ی انسان هست با شناخت سابقه و مقصد نهائی نفس و نحوه ی تحول و چگونگی سیر آن از مبدأ تکون تا رسیدن به شهود جمال و جلال حق بدست می آید، نفس انسان از خزائن الهی به عالم ماده تنزل نموده و دو باره از ماده ی محض حرکت کرده تا رسیدن به مقصد اولی در تکاپو می-باشد تا نهایت به بدایتش بر گردد. هدف اصلی آفرینش انسان حصول یقین است و این هدف محقق نمی شود؛ مگر با طی مراحل سیر و سلوک و مجاهده با نفس و تعبد به شرع و جلوگیری از شهوات و شب زنده داری که زمینه ساز شناخت حقیقت خود و مشاهده ی ذلت و خواری خویش و رسیدن به قرب الهی و شهود جمال و جلال خداوندی است. انسان با عبادت خداوند به این هدف نائل می گردد. پس عبادت، غایت متوسط و یقین، غایت بالذات است. از نظر ملاصدرا رسیدن به این مقصد در سیر صعودی نفس، با دو بال علم و عمل محقق می گردد. وی معتقد است، حرکت نفس از ماده ی بی جان شروع شده و در مراحل مختلف خود از جمادی تا انسانی و تقویت قوای نفسانی به ویژه قوه ی عقل ادامه می یابد و در جنبه ی نظری مراحل مختلف را از عقل بالقوه تا اتصال و اتحاد به عقل فعال و شهود صور موجودات در آینه ی نفس خود طی می کند و در جنبه ی عملی از تهذیب ظاهر شروع شده و تخلیه و تحلیه ی باطن با ایجاد تعادل بین قوای نفس و سلطه ی نفس بر بدن تا رسیدن به مقام فناء ادامه می یابد. از نظر او انسان با تمرین فکری، تطهیر باطن، تبعیت از شرع و طهارت قوه ی خیال در این مسیر، به مقام فناء می رسد. از نظر قرآن کریم، انسان مسافری است که مبداء و مقصد او حق تعالی است و مسیر حرکت او همان نفس انسانی است. انسان برای رسیدن به این مقصد باید مراحل و منازلی را طی کند و حقیقت خود را بسازد تا آن را بشناسد و بتواند به بارگاه حق نائل شود. در این سفر نیازمند شرایط و مقدماتی است تا نفس از مقام حیوانی عبور کرده و با طی مراحلی به مقام شهود حق نایل شود. اولین مقام سیر نفس، بیداری است و پس از آن منازلی را یکی پس از دیگری طی می کند تا به مرتبه ی اخلاص و مقام مخلَصین نائل آید. در این سلوک معنوی، انسان مراتب نفس خود را کشف نموده از شناخت خود به شناخت و شهود حق که هدف آفرینش اوست نائل می شود. از نظر روایات اسلامی بهترین راه برای سیر انسان از مبداء تا مقصد؛ یعنی رسیدن به شناخت خود که ملازم با شناخت خدا می باشد محبت حق است که با براق محبت می توان خود را یافت و به حقیقت خود پی برد و نفس را از آلودگی ها تخلیه نمود و به صور زیبا تزئین کرد تا از خود به خدا رسید. نتیجه ی به دست آمده از این تحقیق با روش توصیفی و تحلیلی آن است که نظر ملاصدرا در باره ی خودشناسی، سابقه ی نفس و مقصد نهائی آن و نیز در راهکارها و نحوه ی سیر نفس از ماده تا رسیدن به مقصد نهائی بر گرفته از متون دینی است که با زبان فلسفی ارائه شده است.
رضا قاسمیان احمد واعظی
«علم به امور مادی» نزد حکیمان مسلمان مساله ای سابقه دار و مهم بوده و کمتر حکیمی را می توان یافت که در این مساله ورود نکرده باشد. مراد از «مادی» هر آن چیزی است که متقوم به ماده باشد.حکمای اسلامی در خصوص این علم به دو گروه عمده تقسیم شده اند؛ حکمای مشاء واغلب اصحاب حکمت متعالیه خصوصا صدر المتالهین در بسیاری از آثار خود،مدافع حصولی بودن این علم در مورد انسان می باشند که بر اساس آن هنگام ادراک حسی شیء مادی،صورتی از آن در قوه ادراکی قرار گرفته و نسبتی حلولی یا صدوری با آن دارد و همین صورت مناط انکشاف خارج می گردد، در مقابل، حکمای اشراقی و صدرالمتالهین (در علم نفس به بدن و قوای بدنی خود )این علم را حضوری دانسته اند که بر اساس آن عین خارج مادی بدون استعانت ازهر صورتی نزد انسان حاضر می شود. در علم حق تعالی به مادیات نیز این دو نگاه متفاوت وجود دارد، عمده مشائین از طریق ارتسام صورت های اشیاء در ذات واجب، و«علی نحو الکلی» آن را تبیین می کنند و در مقابل حکمای اشراق و اصحاب متعالیه این علم را حضوری می دانند با این تفاوت که اشراقیان این علم را همانند علم به مادیات به بصرارجاع داده اند ولی اصحاب حکمت متعالیه آن را از طریق علم به علت و [ازطریق] وجود برتر و بسیط الحقیقه بیان می دارند. مساله واقع نمایی در علم حصولی با اشکالاتی مواجه است و در علم حضوری می توان آن را از طریق صورتگیری قوه خیال تبیین کرد. سخن حق در مورد علم، چه در انسان و چه در واجب، این است که این علم حضوری است و در واقع،اختلاط با ماده و ضعف وجودی شیء،مانع ادراک حضوری آن نیست، بعلاوه اینکه مجردات مادیات، آنها را به صورت جمعی وثابت -ونه متفرق الوجود- ادراک می کنند.
رضا باذلی حسن عبدی
مبناگرایی کهن ترین دیدگاه درباره ساختار و شاکله توجیه به شمار می رود. اغلب حکمای مسلمان در دو حوزه تصورات و تصدیقات قائل به قرائت خاصی از مبناگرایی هستند. در مبناگرایی اسلامی، معارف چه تصوری و چه تصدیقی به دو قسم بدیهی و نظری تقسیم می شوند. معرفت های نظری مبتنی بر معرفت های بدیهی بوده، توسط آنها معلوم می گردند؛ اما معلومات بدیهی، بی نیاز از دیگر معلومات هستند. وجه تمایز مبناگرایی اسلامی با سایر قرائت های مبناگرایی، نخست در ویژگی معلومات پایه (بدیهی بودن) و دوم در کیفیت ابتنای نظریات بر بدیهیات است. ابتنای نظریات بر بدیهیات در تصورات از طریق تعریف و در تصدیقات تنها از راه برهان شکل می گیرد. دیدگاه علامه طباطبایی در این مورد همانند دیگر فلاسفه مسلمان است؛ اما با این اختلاف که ایشان بدیهیات تصدیقی واقعی را منحصر در اولیات کرده اند. مبناگرایی به ویژه در این اواخر با سربرآوردن دیدگاه های رقیب، با چالش های جدیدی مواجه شده است. از جمله ی این چالش ها می توان به انکار باورهای پایه، نفی ویژگی خطاناپذیری باورهای پایه، استدلال ویتگنشتاین علیه زبان خصوصی، شکاکیت درباره جهان خارج، عدم تکرار حد وسط در بدیهیات و ... اشاره کرد. سوال اصلی تحقیق این است که آیا مبناگرایی اسلامی به خصوص با تاکید بر دیدگاه علامه طباطبایی توان پاسخ گویی به شبهات جدید و دفع آن ها را دارد؟ روش تجزیه و تحلیل مطالب، روش عقلی و فلسفی و روش گرد آوری اطلاعات، روش کتابخانه ای است. نگارنده در حد بضاعت خویش، اشکالات مطرح شده را نقد و بررسی کرده و در پایان نتیجه گرفته است که بسیاری از این مناقشات بر اثر عدم درک صحیح مبناگرایی به ویژه مبناگرایی اسلامی وارده شده است. مبناگرایی اسلامی با تکیه بر فلسفه اسلامی از چنان ظرفیت و قابلیتی برخوردار است که شبهات مطرح شده به هیچ وجه یارای کنار گذاشتن و زیر سوال بردن آن را ندارند. بنابراین دیدگاه مبناگرایی به خصوص قرائت اندیشمندان مسلمان همچنان کامل ترین و بهترین نظریه ای است که در ساختار و شاکله توجیه ارائه شده است.
مسعود صادقی عسکری سلیمانی امیری
در فلسفه ی اسلامی سوال در مورد محمول واقع شدن وجود، قبل از فارابی مطرح بوده است. بعدها این سوال به صورت جدی تری مطرح شد. فیلسوفان مسلمان از طریق قاعده ی فرعیه محمول واقع شدن وجود را به چالش کشیده ، معتقدند اگر در یک هلیه ی بسیطه وجود محمول واقع شود دور یا تسلسل پیش می آید. در فلسفه غرب نیز محمول واقع شدن وجود مورد تردید و انکار واقع شده است. آغازگر داستان انکار وجود محمولی، هیوم است اما این انکار بیشتر یاد آور نام کانت است. وی می گوید وجود محمول واقعی نیست. محمول واقعی آن است که باعث افزایشی در مفهوم موضوع شود اما وجود چون چنین نیست، صرفا نقش رابط را ایفا می کند. کانت پس از انکار وجود محمولی برهان های وجودی در اثبات وجود خدا را، به دلیل اینکه در این برهان ها وجود یک محمول واقعی قلمداد شده است، مخدوش می داند. همچنین گزاره های وجودی را ترکیبی می داند. فیلسوفان تحلیلی نیز ویژگی بودن وجود را انکار کرده اند. ایشان وجود را یک محمول درجه دوم می دانند. محمول درجه دوم محمولی است که فقط بر مفاهیم حمل می شود نه بر اشخاص. در تحلیل فیلسوفان تحلیلی از گزاره های وجودی، وجود در جایگاه سور قرار می گیرد، لذا معتقدند وجود چیزی بیش از سور قضیه نیست. استدلال ایشان این است که اگر وجود بر اشخاص حمل شود، گزاره های وجودیِ موجبه، همان گو و سالبه ی آنها خودشکن خواهند شد. در دیدگاه ایشان بحث وجود محمولی به مثابه یک بحث منطقی بلکه یک بحث زبانی مطرح شده است.با معیار قرار دادن هستی شناسی صدرا خصوصا بحث هایش در مورد اصالت وجود، ثبوت الشیء بودن و عکس الحمل بودن گزاره های وجودی، نتیجه می شود که دیدگاه کانت و فیلسوفان تحلیلی صائب نیست. سه اشکال اصلی بر کانت وارد است. اول اینکه معیار وی در مورد محمول واقعی و غیر واقعی معیاری اعتباری است که می توان در مقابل آن به معیارهای دیگری دست یازید؛ دوم اینکه گزاره های وجودی ترکیبی انتزاعی اند نه ترکیبی محض؛ سوم اینکه بر اساس اصالت وجود و حرکت جوهری آن، وجود است که می تواند به عنوان یک ویژگی فزاینده ابراز هویت کند. استدلال اصلی فیلسوفان تحلیلی نیز به دلیل اینکه گزاره های وجودی دلالت بر ثبوت الشیء می کنند مخدوش است. همچنین نظریه صدرا درمورد تخصص وجود روشن می کند که وجود حقیقتا باید بر اشخاص حمل شود. تعریف وجود محمولی نیز نشان می دهد که بحث وجود محمولی یک بحث فلسفی-منطقی است. اما برهان وجودی نه به خاطر محمول واقع نشدن وجود بلکه به دلیل خلط بین مفهوم و مصداق واجب الوجود مخدوش است.
اکبر عروتی موفق محسن جوادی
مسئله سعادت به عنوان یکی از مباحث اصلی اخلاق و فلسفه اخلاق، از بنیادی ترین و قدیمی ترین مباحث فلسفی بشر است. تمامی انسان های صاحب اندیشه پیوسته در جستجوی آن بوده و هستند. به همین جهت اکثر فلاسفه و اندیشمندان در طول تاریخ سعی نموده اند تا در نظام فلسفی خود جایی برای بحث از آن باز نموده و ابعاد و زوایای مختلف آن را از دیدگاه خود مورد بررسی قرار دهند . در این رساله دیدگاه حکمت اشراق و حکمت مشاء (افلاطون ،ارسطو ، فارابی و سهروردی) در باره سعادت در محدوده سئوالات پژوهشی ارائه شده در این رساله یعنی روش-شناسی بحث از سعادت، ماهیت سعادت، مولفه های درونی وعوامل بیرونی سعادت و رابطه عوامل الاهیاتی و متافیزیکی با سعادت، مورد بررسی قرار می گیرد. سعادت در هر دو دیدگاه فعالیتی عقلی است اما در باره دخالت عناصر دبگر در چیستی سعادت و نیز در تفسیری که از فعالیت عقلی دارند، دارای اختلاف می باشند.از نظرافلاطون سعادت آدمی در معرفت عقلی و لذت بدنی و حسی بی ضرر ، مشروع و معتدل است. ارسطو یودایمونیا (سعادت) را با بهره گیری از برهان کارکرد، فعالیت اخلاقی و نظری(تأمل) می داند. البته در باره تفسیر نظریه ارسطو دو دیدگاه وجود دارد: جامع که دراین رساله از آن دفاع می شود و غالب(عقل گرایانه)که در این رساله رد می شود. از نظر فارابی سعادت حقیقی، غایت نهایی انسان بوده و فضیلت های نظری، فکری، خلقی و صناعات عملی لازمه آن می باشد. فارابی از دیدگاهی در باره سعادت دفاع می کند که امروزه در فلسفه اخلاق معاصر به دیدگاه غایت جامع معروف است. از نگاه سهروردی سعادت حالت و وضعیت خوبی است که در نهایت انسان را به سوی بهشت جاودانی هدایت می کند. از نظر او سعادت قصوی تشبه به مبادی عالیه است و از جمله نتایج آن اتصال عقلی به عالم علوی است. برخلاف ارسطوکه معتقد بود سعادت را در همین جهان باید جست و جو کرد، از نظر فارابی و سهروردی سعادت قصوی در آخرت متحقق می شود. واژگان کلیدی: یودایمونیا، سعادت، خیر نهایی، سعادت نهایی، فعالیت عقلی، غایت جامع ،غایت غالب، افلاطون، ارسطو، فارابی، سهروردی، حکمت اشراق، حکمت مشاء .
ابراهیم رستمی عسکری سلیمانی امیری
در میان صفات خداوند ،صفت علم و در پی آن مسئله علم خداوند به جزئیات و چگونگی آن، یکی از پیچیده ترین مسائل فلسفی است که فلاسفه اسلامی برای تبیین کیفیت آن و برداشتن نقاب از چهره این سرّ الهی تلاشهای فراوانی نموده اند و هم چنین در متون و نصوص دینی اسلامی بر «علیم بو دن» خداوند به همه اشیاء، بسیار تأکید شده و آیات و روایات زیادی در این زمینه وارد شده است،از این رو در این پژوهش به مسئله علم الهی به جزئیات در فلسفه اسلامی(اعم از فلسفه مشائی،اشراقی وصدرایی)در دو مقام،یکی در مقام ذات و قبل از ایجاد و دیگری در مقام فعل و بعد از ایجاد و مقایسه با نصوص دینی پرداخته شده است.فلاسفه مشاء با استناد به اصل علّیّت و از طریق صور مرتسمه به اثبات و تبیین علم خداوند به جزئیات، قبل و بعد از ایجاد پرداخته اند.فلاسفه اشراقی نظریه ی صور مرتسمه را مردود دانسته و با تمسّک به اضافه اشراقی و احاطه قیّومی حق تعالی نسبت به اشیاء،معتقدند که خداوند به جزئیات در مقام فعل،علم حضوریِ تفصیلی دارد و وجود خارجی جزئیات، عین علم حق تعالی است.فلاسفه صدرایی نیز از طریق قاعده بسیط الحقیقه و اطلاق ذاتی، بر علم خداوند به جزئیات در مقام ذات استدلال کرده و بر این باورند که خداوند به همه جزئیات در مقام ذات،علم حضوری دارد و این علم، عین ذات واجب تعالی و اجمال در عین تفصیل است،و متعلق علم حق تعالی، وجود الهی جزئیات است و در مقام فعل نیز به همه جزئیات علم حضوری دارد که این علم به وجود خاصِ خارجی شان تعلق می گیرد. نصوص دینی نیز با بیان اطلاق ذاتی واجب تعالی)هُوَالْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ( و با ذکر إحاطه قیّومی)وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ( و حضور همه اشیاء در نزد حق تعالی )وَإِن کُلٌّ لَّمَّا جَمِیعٌ لَّدَیْنَا مُحْضَرُونَ( بر علم خداوند به همه اشیاء تأکید می نمایند. به طور کلی مکشوفات عقلی در مسئله علم الهی به جزئیات مورد تصدیق داده های وحیانی است، و عقل و وحی ،برهان و قرآن در این موضوع از همخوانی ویژه ای برخوردار بوده و هماهنگ و پشتیبان یکدیگرند. واژگان کلیدی: علم الهی،جزئیات،صور مرتسمه،اضافه اشراقی، بسیط الحقیقه کل الأشیاء، اطلاق ذاتی ،نصوص دینی.
محمد مهدی قائمی امیری عسکری سلیمانی امیری
مساله معنای زندگی و پرسش از حقیقت و چرایی حیات، هدف و فرجام زندگی، اساسی¬ترین دغدغه هر انسان آگاه است. بی پاسخی به مجموعه¬ای از پرسش¬ها در باره غایت، ارزش، کارکرد، خلاصه چرایی و سرانجام زندگی، موجب فرو غلتیدن به گرداب پوچی، سردرگمی، افسردگی، اضطراب و ناآرامی و در یک کلمه، بی معنایی است معناداری زندگی هم با تبیین عقلی قابل بیان است و هم بیان وحی، روشنگر و کاشف هدف و معنا در زندگی است و هم با روش کارکردگرایانه قابل توجیه است. آن معنا از زندگی انسان را از تفرد، احساس پوچی و یأس رهایی می بخشد که با نوعی کشف در نگرش تکوینی صورت پذیرد. تلقی های اعتبارگونه و قراردادی و عدم کشف رابطه تکوینی انسان با خداوند انسان را از تنهایی و سردرگمی نجات نمی بخشد. پاسخ به پرسش چیستی «معنای زندگی» جز از راه شناخت انسان میسر نیست. معنای زندگی به هر سه معنای هدف، کارکرد و ارزش و قرار دادن زندگی در راستای آن مطرح است. نتیجه این بحث بدون لحاظ هدف آفرینش و مبدأ و معاد، تلاش بیهوده است. پس معنای زندگی انسان تابعی از وجود او و متناسب با آن و نیز با توجه به اهداف و اغراض آفرینش قابل پاسخ¬گویی است، هدف نهایی در زندگی انسان ، معرفت و تقرب الهی است. ارزش زندگی در گرو رضایت الهی، کرامت انسانی، فطرت و جاودانگی است. کارکرد زندگی نیز با توجه به نقش خلافت¬اللهی انسان در نظام تکوین است و این جایگاه و غرض الهی با توجه به منابع وحیانی قابل اعتماد و تبیین بهتر است. حیات معقول و طیبه و شاخصه های آن که سبب معناداری زندگی است برگرفته از منابع قرآن و عترت است. نقطه مقابل این معنا، پوچی است که تهی دانستن زندگی از ارزش، جایگاه و هدف است. مادی گرایی و شکاکیت، علم زدگی و عدم توان پاسخ¬گویی به مسأله مرگ و فنا، شرور و رنج ها از عوامل سوق به پوچی است و توجه به مبدأ و معاد و اهداف خلقت و صفات الهی و جایگاه انسان، خروج از پوچی و ورود به معناداری حیات است. زندگی، معنادار است و بی معنایی و پوچی زندگی، غیر قابل اثبات، بی دلیل و ناپذیرفتنی است.
احمدعلی مظلوم زاده محمد مهدی گرجیان
دیدگاه نهایی علامه طباطبایی درباره حقیقت توحید، توحید حقیقت وجود است. بر این اساس خداوند متعال تنها مصداق حقیقی وجود است و همه کثرت ها، به کثرت در ظهور و تجلیِ همان حقیقت واحد بازمی گردد. در این دیدگاه مقام ذات الهی منزه از هرگونه تعین مفهومی و مصداقی و فوق هر اسم و حکمی حتی همین تنزه و اطلاق است. ایشان نخستین تعین ذات الهی را اطلاق و صرافت آن می دانند که همان مقام احدیت است و همه تعینات را به سلب تحصیلی از ذات الهی نفی می کند. از دیدگاه ایشان سپس تعین هویت و بعدازآن مقام واحدیت است که مشتمل بر ظهور تفصیلی اسماء الهی است؛ ایشان اسماء حسنی و صفات الهی را اگرچه دارای مفاهیم متعددی هستند، اما فقط دارای یک مصداق که همان ذات اقدس الهی است می دانند. مقام احدیت جنبه بطون و مقام واحدیت جنبه ظهور وحدت حقه حقیقیه است. در این پایان نامه ابتدا دیدگاه عرفانی ایشان درباره توحید خداوند در مقام احدیت و واحدیت تبیین شده است. سپس دیدگاه ایشان در تبیین و اثبات عقلی توحید بر مبنای تشکیک وجود از طریق براهین صرف الوجود، بسیط الحقیقه، عدم تناهی و صدیقین مورد بحث قرار گرفته است و نشان داده شده است که این مبنا توحید واحدی را اثبات می نماید؛ اما توانایی اثبات توحید احدی را ندارد. آنگاه دیدگاه ایشان در تبیین و اثبات عقلی توحید احدی و واحدی بر مبنای وحدت شخصی وجود از طریق براهین فوق مورد بررسی قرار گرفته است. سپس به آیات و روایاتی پرداخته شده است که از دیدگاه ایشان بیان گر توحید احدی و واحدی اند یا ایشان این دیدگاه را در تبیین و تفسیر آن ها به کاربرده اند. ضمناً در این پایان نامه با روش مطالعه کتابخانه ای و رویکرد توصیفی تحلیلی عقلی با تکیه بر آموزه های وحیانی، به تبیین دیدگاه علامه طباطبایی در این زمینه پرداخته شده است.
محمد سجادی عبدالحسین خسروپناه
پژوهش حاضر متشکل از سه بخش کلیات، مبناگرایی اسلامی (علامه طباطبایی و استاد مصباح) و رابطه علم حضوری و مبناگرایی است. در بخش اول به مبادی تصوری مسأله، یعنی تبیین مبانی، ارزش، شناخت، و دیدگاه های مختلف درباره معیار و نقد آن ها پرداخته شده است و در اخیر به دیدگاه برگزیده که همان مبناگروی عقل گرا است پرداخته ایم. در بخش دوم مبناگرایی اسلامی را به طور فشرده به رشته تحریر درآورده ایم و در آن بداهت و یقین آوری قضایای بدیهی منطق کلاسیک بررسی شده است. در بخش سوم رویکرد استاد مصباح و مرحوم علامه را در باب توجیه قضایای بدیهی در حد رساله خود منعکس نموده ایم. به نظر ما این دیدگاه که ریشه بدیهیات را در علم حضوری می داند به خوبی از عهده تبیین مسأله مطابقت قضایا با واقع، برمی آید و هیچ گونه تردیدی در باب مطابقت باقی نمی گذارد.
زهرا باغبانان عسکری سلیمانی امیری
در این تحقیق به نقد و بررسی نظریه اعتبارات شیخ اشراق از دیدگاه صدرا پرداخته شده است . تقسیم مفاهیم و درک تمایز آنها از دیرباز مورد توجه متفکران بوده است . در فلسفه اسلامی سهروردی بیش از همه به این مسئله توجه کرد و برای پیشگیری از خلط اعتبار و حقیقت ، صفات را به دو دسته تفکیک کرد: 1- صفات عینی ( معقولات اولی ) صفاتی هستندکه مستقیم از خارج گرفتــه شــده و از آن حکـایت می کنند ، مثل : سیاهی . 2- صفات ذهنی ( معقولات ثانی ) صفاتی هستند که بعد از تحقق صفات عینی در ذهن – با توجه به حیثیت های ذهنی آنها – از این صفات گرفته شده و بر آنها – از همین حیث ذهنیت – عارض می شوند ؛ یعنی فقط وجود ذهنی دارند برخلاف صفات عینی که هم وجود خارجی دارند و هم وجود ذهنی دارند . شیخ اشراق مفاهیم فلسفی مثل وجود ، وجوب ، امکان و ... را مانند مفاهیم منطقی ، از معقولات ثانی ( ذهنی صرف ) دانست . او برای تفکیک صفات ذهنی از عینی ، دو معیار را به عنوان قسطاس مطرح کرد : 1- معیار اول : « کل ما حصل من وقوعه التکرر و التسلسل فهو امر ذهنی اعتباری » این قاعده تنها عدم زیادت خارجی معقولات ثانی را اثبات می کند ؛ ولی شیخ اشراق از آن عدم خارجیت معقولات ثانی را نتیجه گرفت . 2- معیار دوم : « کل مایمتنع تاخره عن وجود موصوفه فهو اعتباری » شیخ اشراق ، با استدلال و با کمک این معیارها اعتباری بودن وجود ، امکان ، وجوب، جوهریت و لونیت و ... اثبات کرد. صدرا نیز صفات را به دو قسم عینی و ذهنی تقسیم کرد ، اما صدرا صفات عینی را به عکس شیخ اشراق ، منحصر در صفات انضمامی ندانست ؛ بلکه صفات انتزاعی یعنی مفاهیم فلسفی را نیز از صفات عینی می داند . به نظر صدرا صفات انتزاعی ( معقولات ثانی فلسفی) علی رغم اینکه فاقد فرد خارجی اند ، ولی دارای مصداق خارجی هستند و اشیاء خارجی و ذهنی ، و معقولات اولی اعم از آنکه در خارج یا ذهن باشند به آنها متصف می شوند ، مفاهیم فلسفی بهره و حظی هرچند ضعیف از وجود دارند ، آنها در خارج وجود مستقل ندارند ولی به وجود منشأ انتزاع خود موجود هستند ، و ذهنی صرف نیستند و صدرا بر خلاف شیخ اشراق تنها مفاهیم منطقی را ذهنی صرف دانست . به نظر صدرا ، حقیقت وجود ، اصیل است و متن خارج را پر کرده است . و مفاهیم فلسفی حیثیات انباشته در متن وجودند که با هم تغایر وجودی دارند که تغایر آنها ، اختلاف مراتب وجودی یک وجود واحد است . که هر مرتبه ، از آن حیثیت که در مرتبه خاصی قرار دارد،بهره خاصی از وجود دارد ، که مغایر با دیگری است .
غلامرضا رضوی عسکری سلیمانی امیری
یکی از محکم ترین استدلال ها در زمینه اثبات وجود خداوند ، برهان صدیقین است که تقریرهای مختلفی از آن با تکیه بر مقدمات متفاوت از سوی حکما و عرفا ارائه شده است .علام? طباطبایی، در مباحث تفسیری خود و هم در آثار فلسفی اش، بر این عقیده است که خدا شناسی امری فطری است و اثبات صانع، نیازی به برهان های عقلی ندارد. طبق نظر ایشان، نقش و کاربرد برهان های اثبات خداوند به طور عام و برهان صدیقین به طور خاص، تنبیه و تاکید بر یک امر فطری و بدیهی است. علامه طباطبائی(ره) با این رویکرد، تقریری از برهان صدیقین ارائه کرده است که تنها بر بدیهیات عقلی یا همان بینش های فطری استوار است و خداوند را به عنوان اولین مسئله و بلکه قبل از هر مسئله ای اثبات می کند. عده ای از اندیشمندان، تقریر علامه را مورد برسی قرار داده و آن را به روش های مختلفی تقریر کرده اند. برخی از این صاحب نظران ، ضمن تبیین برهان علامه، با مبانی و رویکردهای مختلف به تقریر علامه ، ایرادهایی وارد کرده اند . برخی، تقریر علامه را مرهون مقدماتی چون مطابقت حداکثری و وحدت وجود می پندارند،در حالی که حق بودن اصل واقعیت که محور استدلال علامه است، یک قضیه اوّلی است که احتیاج به هیچ نوع استدلالی حتی استدلال از طریق وجود خود وحالات خود ندارد و بر هیچ نظریه ای متکی نیست. عده ای دیگر، «واقعیت» به کار رفته در برهان علامه را، اعم از وجود و عدم می دانند. پاسخ این است که انسان، معدوم بودن شیئ را به صورت عدم مضاف درک می کند و نیافتن متعلق برای آن شیئ، هیچ گاه نیافتنِ عدم محض نیست؛ چون واقعیت داشتن به معنای عدم محض، تناقض است. روش تحقیق در این پژوهش، تحلیلی ـ عقلی است واطلاعات در قالب «مسئله پژوهی» تدوین شده اند
آسیه گنج خانی عسکری سلیمانی امیری
با پیشرفت روزافزون علوم طبیعی و علوم انسانی، مسئله چگونگی مواجهه دین با این علوم مطرح می¬شود. در اثبات، نفی و انکار رابطه علم و دین و علم دینی، دیدگاه-ها مختلف است. با توجه به اهتمام ویژه حضرت علامه مصباح یزدی به علوم انسانی اسلامی و ویژگی خاص دیدگاه ایشان در پرداختن به مبانی فلسفی علوم انسانی و علم دینی، تحقیق پیش¬رو با بکارگیری روش تحلیلی و توصیفی به بررسی نظریات حضرت استاد در رابطه با علم دینی و مبانی معرفت شناختی و روش شناختی آن -پرداخته و از منظر ایشان، به برخی ابهامات پاسخ می¬دهد. از دیدگاه ایشان، دین وظیفه¬ای در قبال کشف روابط علّی میان پدیده ها ندارد. آنچه برای دین ضرورت دارد، شناخت و بیان تأثیر پدیده ها در سعادت و شقاوت انسان است. این امر در بسیاری موارد با عمل اختیاری انسان در ارتباط است. با توجه به بررسی کنش¬های ارادی و آگاهانه انسانی و احکام، آثار و پیامدهای آن در علوم انسانی، علم دینی در گستره علوم انسانی اسلامی محقق خواهد بود. از دیدگاه علامه مصباح، آنچه به علوم انسانی موجود، صبغه الحادی می¬دهد، مبانی فلسفی و بخصوص مبانی معرفت¬شناختی است. اثبات امکان علم به واقع، بررسی موانع معرفت صحیح، رد مبانی تجربه گرایی و لزوم یقین معرفت شناختی در استناد نتایج بدست آمده به دین، از ویژگی¬های دیدگاه حضرت استاد است. در علم دینی روش و منبع، شرط نیست. بلکه نظریه¬های بدست آمده از وحی، عقل و... باید در راستای کمال حقیقی انسان در حوزه باورها و ارزش¬ها و با متدولوژی صحیح –روش فقاهتی- باشد. در این نظریه، "مراجعه به وحی"، یک روش در گردآوری و تولید نظریه¬های علمی بوده، ارزش معرفتی یقین حاصل از آن، کمتر از معرفت¬های یقینی دیگر نیست.
زینب یوسفی نصر آباد سفلی نعیمه پور محمدی
وجود رنج در زندگی امری انکار ناپذیر است. هیچ انسانی وجود بلاهای طبیعی، بیمارهای صعب العلاج، رنج پیری، رنج تنهای، ترس ازمرگ....را انکار نمی کند، پس رنج وجود دارد لذا به علت بار روانی که رنج به بوجود می آورد نه تنها خود رنج را پوچ وتنفر انگیز می کند بلکه سبب شده این پوچی و بی معنای به زندگی سرایت کند وزندگی را برای فرد بی معنا وبی ارزش کند، در نتیجه این بی معنای، ایمان انسان نیز با چالشی جدی روبه رو می شود.