نام پژوهشگر: محمد جواد غلامرضاکاشی

زمینه های فکری شکل گیری نازیسم در آلمان
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی 1389
  روح الله محمدی   حسین سلیمی

نازیسم، به عنوان یک جریان سیاسی بعد از جنگ جهانی اول در فاصله سالهای کوتاهی نازیسم در آلمان به قدرت بی نظیری دست یافت. مساله اصلی این میباشد که این پدیده مهم تا چه حدی متاثر از ساختارهای جامعه ی آلمان بعد از معاهده ورسای بود؟ از سوی دیگر چقدر متاثر از شرایط جهانی بود است؟ ساختار داخلی ( ضعف شدید اقتصادی جامعه آلمان ناشی از تحمیلات معاهده ورسای ) و ساختار بین المللی، چقدر در قدرت یابی این جریان سهم داشته اند؟ ساختارگرایان، تمام فرایند قدرت یابی نازیسم به عنوان یک جریان سیاسی را متاثر از ساختار داخلی و خارجی می دانند و معتقدند که ساختار شکننده داخلی در دو بعد، اقتصاد ضعیف که بیکاری و فقر فراوانی را برای آلمانها به بار آورد، و از سویی دیگر ساختار شکننده سیاسی جمهوری وایمار که به خاطر امضاء معاهده ورسای و همراهی با متفقین گروههای مخالف زیادی از ملی گرایان تا مارکسیستها را در مقابل خود داشت، باعث تمایل توده های مردم به نازیسم و علاقه مندی به آرمانهای آنان شد. از سویی دیگر سازه انگاران توجه خود را بر روی بافت های هویتی و ذهنی متمرکز می کنند. و ایده ی قدرت طلبی، در آلمان را در زمانی پیش از تحقیر ملت آلمان ناشی از معاهده ی ورسای جستجو می کنند. سازه انگاران، هویت آلمانی و قدرت طلبی و نژاد پرستی را نه در آلمان نازی بلکه در آلمان قرن 19 جستجو می کنند. نکته اساسی تحقیق حاضر در ذکر این نکته می باشد که توضیح پدیده ی سیاسی مهمی هم چون جریان نازیسم در آلمان به وسیله ی رویکردهای تک بعدی اشتباه می باشد. و اساسا رویکردی تک بعدی نمی تواند از توضیح آن چنان پدیده ی مهمی بر آید. اهمیت تحقیق حاضر در ارائه ی نگرش وسیع تر به ریشه های ظهور نازیسم است. چنانچه با نگاه ساختاری به بررسی عوامل عینی و ساختاری متاثر بر ظهور نازیسم می پردازیم. و از سویی دیگر تلاش داریم به طور ویژه اهمیت هویت و اندیشه ی پیشینی آلمان قرن 19، به خصوص در آراء دو متفکر بزرگ آلمانی، فردریش نیچه و فردریش هگل بپردازیم.

فلسفه ی خودی در سنت اسلام گرایی و رابطه ی آن با امر سیاسی از نگاه اقبال، شریعتی، سید قطب
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده حقوق و علوم سیاسی 1391
  نرگس بروغنی   مهدی رفیعی

برخورد جهان اسلام باغرب به عنوان یک امر اجتناب ناپذیر اگر چه همیشه همراه با تنش و دشمنی نبوده، اما از همان ابتدا به عنوان دو نیروی تأثیرگذار متفاوت مطرح شده اند؛ که ماهیت هر یک دیگری را به چالش می کشد. اسلام همیشه به عنوان یک تهدید مطرح بوده که محوریت تمدن غرب را به چالش کشیده و غرب نیز در نگاه مسلمانان نماد یک فرهنگ بی روح و عامل انحطاط جوامع معرفی شده است. در آغاز ورود فرهنگ غرب به جهان اسلام بیشتر شاهد تأثیرگذاری ظاهری آن بر روبنای جوامع اسلامی بوده ایم؛ اما زمانی که تمدن غرب ساختارهای سیاسی، اجتماعی و بخصوص فرهنگی جوامع اسلامی را متأثر ساخت نتایج متفاوتی به همراه داشت؛ از یک طرف آموزه های آنان سبب یک انقلاب علیه شرایط سخت سیاسی و اجتماعی جوامع اسلامی بوده و از طرفی پیام آور آموزه هایی بوده که اساس اندیشه ی اسلامی را مورد چالش قرار داده است. تمدن غربی خواه ناخواه تأثیر خود را بر جوامع اسلامی داشته؛ و تمام ابعاد زندگی مسلمانان را تحت تآثیر خود قرار داده است؛ جهان اسلام بیشتر از هر چیز، تحت تأثیر عوامل ذهنی یا عینی هم چون حضور استعمار، احساس حقارت در سطح ملی، فرهنگی و شیوع اندیشه های ضد دینی و غرب گرا در موضع ضعف قرار گرفت. تأثیرپذیری از غیر، رواج گرایشات ناسیونالیستی و اختلافاتی که میان مسلمانان ایجاد شد ضرورت یک بازسازی و بازتعریف اساسی را در اندیشه ها و تفکرات اسلامی مطرح ساخت.با توجه به شرایط اجتماعی و فرهنگی متفاوت جوامع اسلامی بخصوص در سه حوزه ی هند، ایران و مصر، اسلام را به عنوان تنها نیروی خودآگاه مشترک در میان خود پذیرفته اند؛ اسلام گرایان معتقدند توانایی ذاتی اسلام به عنوان یک نیروی آگاهی دهنده و عاملی که سبب انسان سازی و تمدن سازی در طول تاریخ بوده؛ و نوعی اعتماد به نفس، خوداندیشی و احترام به خودی را در مسلمانان تقویت نموده؛ تنها عنصری است که برای مقابله با غرب می-توان به آن متوسل شد. آن چه در این پژوهش به آن پرداخته می شود بررسی خود فرهنگی در سه حوزه ی جهان اسلام یعنی هند، ایران و مصر؛ با در نظر گرفتن تفاوت میان آن ها و این که چه تأثیری بر اندیشه های سیاسی اسلام گرایان داشته است می باشد. اگر چه نقطه ی عزیمت اسلام گرایان پیرامون فلسفه ی خودی، اسلام اصیل می باشد، اما روایت های یکسانی در این زمینه ندارند؛ مسئله این است که تفاوت های خود فرهنگی آن چنان عمیق است که باعث می شود اندیشه های سیاسی متفاوتی از دل آن بیرون آید.