نام پژوهشگر: منوچهر توانگر ریزی
نسرین بهمنی مختار ملک پور
بررسی صوت شناختی آواهای زبان از موضوعات مورد توجه شاخه زبانشناسی آکوستیک یا زبانشناسی آزمایشگاهی است که می تواند به متخصصین صوت شناسی و گفتار درمانی به منظور بررسی آسیب شناختی صوت بیماران کمک کند. پژوهش حاضر با هدف بررسی صوت بیماران متاثر از دیزآرتری و مقایسه ی آنها با یکدیگر و با افراد سالم، سعی بر نشان دادن اختلافات و تشابهات صوت سازی این بیماران بر روی طیف نگاشت های صوتی داشت. به منظور بررسی آسیب شناختی این افراد از لحاظ ویژگی های زنجیری و زبر زنجیری صوت، 3 بیمار مبتلا به دیزآرتری اسپاستیک (با اختصار"د.الف")، دیزآرتری آتاکسیک (با اختصار "د.ت") و کم حرکتی (با اختصار "د.پ") که از لحاظ جنس و سن همگن بودند، مقایسه شدند. ویژگی های صوت شناختی از جمله دیرش، کشش و جایگاه تولید همخوانهای انسدادی، سایشی، انسدادی- سایشی و روان در 15 واژه ی تک هجایی و واکه های زبان فارسی در میانه ی همخوانها، زیروبمی و آهنگ کلام، شدت صوت و تکیه در 4 واژه ی بیش از یک هجا و نیز 6 جمله پرسشی، تعجبی و خبری و 6 واژه با واکه های مرکب و سرعت کلام در بندی از یک داستان ساده، مورد بررسی قرار گرفت. سازه های اول، دوم و سوم واکه ها و برخی همخوانها و از طرفی عناصر نوایی از جمله زیروبمی، شدت و دیرش کل واژه ها و جملات بصورت میانگین ارایه شدند. نتایج حاصله از قیاس صوت این افراد با یکدیگر به قرار زیر است: 1-تفاوت های صوت شناختی صوت بیمار "د.الف" با فرد سالم از لحاظ ویژگیهای زنجیری بدین ترتیب است: قرار نگرفتن اعضاء متحرک و فعال دستگاه صوتی در جایگاه تولید صحیح و تماس ناقص با اعضاء غیر فعال، همخوانهای تغییر یافته شده به جای همخوانهای صحیح، اضافه کردن واکه به آخر بعضی از واژه ها به منظور خلاصی از انقباض عضلات و خشونت صدا.2- تفاوت های صوت شناختی صوت بیمار "د.الف" با فرد سالم از لحاظ ویژگیهای زبرزنجیری بدین قرار است: زیروبمی بالا و یکنواخت، شدت صوت بسیار متغیر، آهنگ کلام یکنواخت و خشونت صوت.3- تفاوت صوت بیمار "د.الف" با بیمار "د.پ" از لحاظ ویژگیهای زنجیری: همخوانهای ناقص و تغییر یافته، جایگاه تولید ناصحیح و خشونت صوت. 4-تشابه صوت بیمار "د.ت" و "د.پ" از لحاظ ویژگیهای زبر زنجیری: یکنواختی زیروبمی، یکنواختی آهنگ کلام و زمانبندی مختل شده.5- تفاوت صوت بیمار "د.ت" با فرد سالم از لحاظ ویژگیهای زنجیری: کشش و دیرش بیش از حد اواهای روان، سایشی و واکه ها.6- تفاوت صوت بیمار "د.ت" با فرد سالم از لحاظ ویژگیهای زبر زنجیری: یکنواختی زیروبمی، میرایی کلام و کمبود نفس در صوت سازی. 7-شباهت صوت بیمار "د.ت" با فرد سالم از لحاظ ویژگیهای زنجیری: جایگاه صحیح اواها.8- تفاوت صوت بیمار "د.پ" با فرد سالم از لحاظ ویژگیهای زنجیری: اواهای تغییر یافته، خیشومی شدگی و کوتاه کردن لغات.9- تفاوت صوت بیمار "د.پ" با فرد سالم از لحاظ ویژگیهای زبر زنجیری: زیروبمی و آهنگ کلام یکنواخت، شدت صوت پایین و دیرش بیش از حد یا کمتر از حد معمول. هر سه بیمار از لحاظ عناصر نوایی کلام با ایرادات و اشکالات مشابه مواجه بودند. یکنواختی میانگین زیروبمی، القاء کننده احساسات و تکیه های متمایز کننده نبود. از آنجایی که دیزآرتری به دلیل اختلال در مخچه بروز می کند، زمانبندی تنظیم حرکات عضلات قفسه سینه، ششها، دیافراگم، صورت، حنجره، چاکنای و عضلات اطراف آنها، زبان، نرمکام و لبها با هم به منظور ایجاد صوت و آواهای زبانی دچار اختلال می شود.
حدایق رضایی محمد عموزاده مهدیرجی
چکیده دو مقوله وجهیت و زمان دستوری از دیرباز در حوزه های مختلف علم از جمله منطق، فلسفه و زبان شناسی مورد توجه و مطالعه قرار گرفته اند. وجهیت به عنوان مقوله ای معنایی در بردارنده تعهد و ارزیابی گوینده در مورد محتوای گزاره و زمان دستوری یا ابزار دستوری یافتن محل رویداد بر روی محور زمان، هر دو دارای پیچیدگی های خاص خود و البته در ارتباط تنگاتنگی با مقوله های معنایی و دستوری دیگر مانند نمود می باشند. رابطه این دو مقوله که در زبان های مختلف و با رویکردهای متفاوت مورد مطالعه قرار گرفته، در زبان فارسی کمتر مورد توجه بوده است. مطالعه پیش روی با مرکز توجه قرار دادن رابطه این دو مقوله، ماهیت و چگونگی آن را در زبان فارسی معاصر هدف بررسی خود قرار داده و در این راستا دو سوال اساسی طرح نموده است. اول این که در زبان فارسی چه رابطه ای بین وجهیت و زمان دستوری وجود دارد؟ و دوم این که زمانهای دستوری زبان فارسی به چه صورت و تحت تاثیر چه عوامل زبانی یا غیر زبانی در بیان معانی وجهی ایفای نقش می نمایند؟ با توجه به ماهیت دو مقوله مورد نظر، چارچوبی کاربردشناختی، شناختی برای مطالعه مد نظر قرار گرفت و سپس شواهد و داده های زبانی که عمدتاً از سه فیلمنامه مشهور فارسی در کنار شم زبانی و شنیده ها از بافت ارتباطی روزمره گردآوری شده بودند توصیف و سپس تحلیل گردیدند. نتایج مطالعه نشان می دهد که زمان دستوری به طور فعالی در نمود دادن طیف گسترده ای از معانی وجهی در زبان فارسی ایفای نقش می کند. ساختار های شرطی واقعی و غیر واقعی، ساختار التزامی، فرایند تصور اشاره ای شامل سه حوزه گذشته ادب محور، گذشته آینده محور و حال تاریخی، جملات فرازمانی و ساختار پرسشی از حیطه هایی هستند که در آنها یک زمان دستوری گذشته و یا غیر گذشته نقشی کلیدی در انتقال معنایی وجهی دارد. عوامل زبانی و غیر زبانی مختلفی در برقراری چنین رابطه ای بین وجهیت و زمان دستوری دخالت مستقیم دارند که بافت موقعیتی و نشانگر های وجهی از اصلی ترین آنها می باشند. وابستگی رابطه مورد نظر به این دو عنصر تا حدی است که به نظر می رسد بتوان ساختار زیربنایی مشابهی برای همه کارکردهای وجهی زمان دستوری متصور شد. ساختاری که در آن بافت موقعیتی، نشانگر وجهی و زمان دستوری در یک تعامل سه جانبه، معنایی وجهی را بر محتوای گزاره ای گفته اعمال می نمایند. در این میان نقش فرایند های شناختی از جمله نگاشت استعاری و یا همان الگوبرداری بین مفهومی و همچنین فضاهای ذهنی را نباید از نظر دور داشت. شواهد نشان می دهد که در بسیاری از نقش آفرینی های وجهی زمان دستوری نوعی از نگاشت استعاری دخیل است و از طرفی نشانگر های وجهی در این کارکردها نقش فضاساز ذهنی را دارند که گوینده به کمک آنها زمینه لازم را برای تخصیص معنایی غیر زمانی و البته وجهی برای زمان دستوری ایجاد می نماید.
زهرا یاوری منوچهر توانگر ریزی
این پژوهش مطالعهای کاربردشناختی بر روی مکالمات روی خط دونفرهی همزمان میباشد که به نظر میرسد شباهات بسیاری با محاورات روزمره دارند با این تفاوت که به صورت نوشتار عرضه میشوند. به عبارت دیگر در این گونه هر نوبت کلام در واقع واکنشی نوشتاری نسبت به یک پیام مکتوب دریافتی است. تمرکز ما در این پژوهش بر روی سبک و ساختار دستهای از دادههای مربوط به بایگانی گفتگوی روی خط عدّهای از کاربران پیامرسان یاهو در خوابگاه های دانشگاه اصفهان میباشد که به طور داوطلبانه در اختیار نگارنده قرار دادهاند. در مرحلهی اوّل بر آن هستیم تا نشان دهیم اگر چه این گونهی ارتباطی ترکیبی از گفتار و نوشتار است اماّ در واقع بیشتر، ویژگیهای مربوط به محاورات روزمره را دارد و در واقع گفتاری است به صورت مکتوب درآمده است. در مرحلهی دوم پژوهش به بررسی میزان پایبندی یا عدم پایبندی کاربران شبکه به راهکارهای مکالمهای گرایس و اصل همکاری وی پرداختیم و مشاهده شد که در حیطهی دادههای مورد بررسی به دلیل ویژگیها و محدودیتهای زمانی و مکانی و دیداری حاکم بر فضای شبکه، مکالمهگران شبکهای تا حدود زیادی نسبت به راهکارهای گرایس عدم پایبندی نشان میدهند چرا که مدیریت کلام توسط کاربران در این گونهی زبانی به دلیل دوری مکالمهگران از یکدیگر و اغلب ناشناختگی افراد نسبت به یکدیگر و همچنین عدم امکان دسترسی به بافت موقعیتی طرفین و فقدان علائم نشانگر صوری و دیداری برای ارائهی مکالمهی موفق کاملاً قابل کنترل نیست. به دلایل این امر نیز به طور مفصل در طول این فصل اشاره شد که مهمترین آنها مشکلات و محدودی تهای نرمافزاری و سختافزاری شبکه و رایانهی کاربران، ناشناس بودن آنها و نیز سبک غیررسمی این مکالمات و فقدان محوریت موضوعی در آنها عنوان گردید. در این راستا بیشتر، دادههایی از بین کل دادههای پژوهش مطرح و به صورت نمونه ذکر شدهاند که پایبندی یا عدم پایبندی به راهکارها در آنها به طور مشخصتری جلوه میکند و به منظور رعایت اختصار در کل پژوهش از ذکر تمامی دادهها خودداری نمودهایم و نتایج به طور کلی چنین عنوان میگردند: درزمینهی راهکار کیفیت علیرغم عدم امکان بررسی دقیق این راهکار در دادههای پژوهش بنا به دلایلی که در بخش مربوطه به تفصیل به آنها پرداختهایم میتوان گفت محیط ناشناختهی حاکم بر فضای شبکه باعث میشود کاربران در مجموع کمتر نسبت به پایبندی به این راهکار احساس مسئولیت کنند. لازم به ذکر است عدم پایبندی در این راهکار بیشتر به صورت انصراف از راهکار جلوه میکند. در مورد زیرراهکار اول راهکار کمیت یعنی ارائهی حداقل اطلاعات لازم برای پیشرفت جریان مکالمه باید گفت معمولاً کاربران برای پیشبرد طبیعی جریان مکالمه و لزوم ایجاد رغبت در کاربر مقابل برای شرکت در مکالمه سعی میکنند تا جایی که ممکن است سهم خود را از لحاظ ارائهی اطلاعات کافی ایفا کنند. در زمینهی زیرراهکار دوم یراهکار کمیت عنی امتناع از ارائهی اطلاعات اضافی در مکالمه باید گفت برای ارائهی یک تقلید هر چه کاملتر و دقیقتر از محاورات روزمره، کاربران همواره در صدد نشان دادن علائم فرازبانی به طرق مختلف هستند و از آنجایی که این علائم برای پیشبرد جریان اصلی مکالمه یک اصل ضروری و لاینفک نیستند و عدم ارائهی آنها منجر به بدفهمی نمیشود. به این ترتیب کاربران پا فراتر از این راهکار گذاشته همواره سعی در ارائهی اطلاعات اضافی احساسی دارند. از طرف دیگر نیز فضای ناشناختهی شبکه و عدم اعمال محدودیتهای اجتماعی و اخلاقی و سیاسی بر این فضا باعث میشود بیپرده سخن گفتن کاربران منجر به عواقبی که در محاورات روزمره ممکن است داشته باشند نشود و همین امر باعث ارائهی اطلاعات بیش از حدّ لزوم پیرامون زمینههای شخصی و سیاسی و اجتماعی و غیره میشوند. باید گفت در گفتگوی روی خط بر خلاف محاورات روزمره کاربران با صحبت بیش از حد، برچسب پرحرف بودن نمیخورند. در مورد راهکار روش باید گفت کاربران شبکه به دلیل محدودیت زمانی حاکم بر فضاهای مجازی برای صرفهجویی در وقت و هزینه، عموماً از روشهایی مثل استفاده از مخففنویسی و نیز گزینشی نوشتن بهره میبرند و به این طریق به اصل اختصار پایبندی نشان میدهند. به هم ریختن نوبتگیریها در کلام که ناشی از سرعتهای مختلف تایپ کاربران و سرعتهای متفاوت شبکه و مشکلات نرمافزاری و سختافزاری است باعث تخطی از زیرراهکار نظم از راهکار روش میشود. در مورد زیرراهکارهای احتراز از ابهام و ایهام باید گفت به دلیل صرفهجویی در زمان و سرعت بخشیدن به جریان مکالمه کاربران بیشتر سعی در صراحتگویی دارند هرچند در موارد بسیاری دیده شد که بر هم ریختن نوبت کلام باعث ایجاد بدفهمی و ابهام در مکالمات شده است. در مورد راهکار ربط باید گفت نتایج، بیانگر تخطی زیاد کاربران از این راهکار در دادههای موجود و در نتیجه عدم انسجام ساختاری آنها میباشند.
بهرام هادیان محمد عموزاده
این تحقیق به بررسی ابزار نحوی نمود ساختار اطلاعاتی در نوشتار زبان فارسی در سه سیاق متفاوت مقالههای علمی، داستان کوتاه و متون خبری روزنامهها میپردازد. چارچوب نظری این پایاننامه را نظریه ساختار اطلاعاتی لمبرشت فراهم میسازد. منظور از ابزار نحوی در این پژوهش ساختهای نحوی مجهول، مبتداسازی، اسنادیشده و شبهاسنادیشده است. برای جمعآوری دادههای این تحقیق، برای سیاق داستان، از 1 داستان کوتاه منتخب جایزه ادبی دفاع مقدس ، برای سیاق متون علمی از ده مقال? زبانشناسی در زمینه تحلیل گفتمان و برای سیاق متون خبری با همان حجم پیکره، از سه روزنامه متفاوت همشهری، آفتاب یزد و اطلاعات استفاده شده است. دادههای مستخرج از این متون یک به یک در چارچوب نظریه ساختار اطلاعاتی لمبرشت مورد تحلیل قرار گرفته و نوع کانون و موضوع کاربردشناختی در آنها تعیین گردیده است. سپس بسامد وقوع هر ساخت نحوی در هر سیاق اندازهگیری شده و در فصل پنجم پایاننامه تبیین و تفاوت مشاهده شده در بسامد وقوع این ساختها در سیاقهای مختلف، مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. این پژوهش نشان میدهد که بسامد ساخت مجهول در مقایسه با ساختهای دیگر در سیاق متون علمی تفاوت معناداری دارد. بررسی های انجام شده در این تحقیق نشان میدهد که بسامد بالای این ساخت در مقالههای علمی از یک سو با کارکرد اصلی این ساخت یعنی حذف یا کمرنگ کردن نقش عامل در جمله و از سوی دیگر با اصل رعایت بیطرفی و عینیت در نوشتههای علمی مرتبط است. به عبارت دیگر در نوشتههای علمی که رویداد بنیاد بوده از ساخت مجهول بیشتر استفاده شده در حالی که در متون داستانی که عاملبنیاد است و عامل و شخصیتهای یک روایت در آن نقش پررنگی دارند، از ساخت مجهول بسیار کمتر استفاده شده است. بعلاوه مشخص شد که ویژگی دیگر متون مقالههای علمی که باعث کاربرد بیشتر ساخت مجهول در این نوع سیاق میشود، حجم و بار اطلاعاتی است که متون و جملات این نوع نوشتهها دارند. به عبارت دیگر در مقایسه با سیاق داستان کوتاه، بار اطلاعاتی جملات در مقالههای علمی بسیار بیشتر است. این بار اطلاعاتی سنگین منجر به تولید جملات بلند، پیچیده و مرکب در این مقالات میشود که با توجه به این ویژگی، نویسنده این نوع مقالات برای ایجاد انسجام و پیوستگی بین جملات در متن، ناگزیر از استفاده از جملات مجهول است زیرا یکی از کارکردهای چنین ساختی ارتقای مفعول یک جمله معلوم به عنوان اطلاع از پیشمعلوم در جمله مجهول است. بنابراین این کارکرد مجهول به نویسنده این امکان را میدهد که ارتباط موضوعی بین جملات را حفظ کرده و جریان اطلاعات را در متن مقالههای علمی روان کند. از جمله دیگر یافتههای این پژوهش کاربرد بسیار کم ساختهای اسنادی و شبهاسنادی در هر سه سیاق در زبان فارسی است. در این ارتباط بررسی دادههای نشان داد که کارکرد اصلی این دو ساخت، ایجاد تاکید تقابلی بر روی یکی از سازههای جمله است. اما در زبان فارسی این کارکرد نقشی، معمولاً توسط ساخت نحوی مبتداسازی انجام میشود زیرا زبان فارسی دارای ترتیب واژگان منعطف است که این ویژگی، امکان ارتقای یک سازه به جایگاه آغازین جمله را به منظور تاکید تقابلی فراهم میسازد. در نتیجه بسامد کم ساختهای اسنادی و شبهاسنادی در نوشتار زبان فارسی با بسامد بالای ساخت مبتداسازی در این زبان مرتبط است که هر دو نقش ایجاد تاکید تقابلی را دارند اما در زبان فارسی از فرایند مبتداسازی برای این کارکرد استفاده میشود زیرا در ساخت مبتداسازی شده یک جمله ساده بکار میرود در حالی که ساختهای اسنادی و شبهاسنادی نیازمند جملهای مرکب از دو بند است. اصل حاکم در تفاوت مشاهده شده در بسامد وقوع این دو ساخت نحوی، اصل اقتصاد زبانی است.