نام پژوهشگر: پروانه محمد خانی
حمید خانی پور احمد برجعلی
بر اسا س یافته های این پژوهش مشخص شد که درمان شناختی مبتنی بر حضور ذهن بر روی آماج های درمان ( شدت افسردگی،نشخوار فکری و باور های فراشختی ) موثر بوده است. اما تاثیر قابل توجهی برای علائم روانپزشکی همبود و باقیمانده در بیماران افسرده مشاهده نشد. نتایج این پژوهش نشان داد که روش شناختی مبتنی بر حضور ذهن و در بنیان آن حضور ذهن قابلیت به کارگیری در قالب رواندرمانی انفرادی دارد.
الناز خسروی پور پروانه محمد خانی
چکیده : هدف: هدف این پژوهش شناسایی عوامل خطرساز (فردی/بافتی-ارتباطی) ارتکاب به خشونت زناشویی با توجه به نوع خشونت و شدت آن بود. روش: این پژوهش با استفاده از یک طرح علی مقایسه ای و به صورت پس نگر انجام شد. نمونه پژوهش مشتمل بر 306 نفر (150 زن و156 مرد) از مردان و زنان 15 تا 55 ساله متاهل ساکن شهر تهران بودند که حداقل سابقه 6 ماه زندگی مشترک با شریک خودرا داشتند و با روش نمونه گیری هدفمند از دادگاهها و مراکز خرید و تفریح انتخاب شدند. بمنظور جمع آوری داده ها از پرسشنامه های نیمرخ فردی ارتباطی(prp)، مقیاس سازگاری زوجی(das)، مقیاس تجدیدنظر شده تاکتیک تعارضی(cts-2) و پرسشنامه محقق ساخته جمعیت شناختی استفاده شد. پس از تحلیل داده ها بر اساس پاسخ به آیتمهایی که خشونت شدید را در cts-2 می سنجید، آزمودنیها به دو گروه مرتکب خشونت شدید(207 نفر) و خشونت خفیف (99 نفر) تقسیم شدند. یافته ها: یافته های پژوهش نشان داد که عوامل خطرساز برای دو گروه مرتکبین خشونت شدید و خفیف تفاوت معنادار داشت و متغیرهای آشفتگی ارتباطی، نشانگان شخصیت مرزی، مدیریت خشم، تعداد فرزندان، تسلط و چیرگی، والدینی مثبت و تعهد ارتباطی قادر به تفکیک دو گروه مرتکبین خشونت شدید و خفیف از هم بودند. مهمترین عوامل خطرساز انواع و شدتهای خشونت، مدیریت خشم، سوءمصرف مواد، سن، تسلط و چیرگی، والدینی مثبت، اسناد منفی، تایید خشونت و تعهد ارتباطی بودند. مدیریت خشم و تسلط و چیرگی مهمترین پیش بینی کننده خشونت خفیف ، و اسناد منفی، سابقه بزهکاری، مدیریت خشم و تسلط به عنوان مهمترین پیش بینی کننده خشونت شدید شناخته شدند. عوامل خطر ارتکاب به خشونت شدید برای زنان و مردان تفاوت معنادار نداشت. بحث: نتایج پژوهش حاکی از وجود تفاوت در عوامل خطرساز فردی و نیز بافتی-ارتباطی در ارتکاب به خشونت شدید وخفیف بود و نیز در ارتکاب به خشونت شدید، عوامل خطرساز فردی سهم بیشتری داشتند ولی در ارتکاب به خشونت خفیف، عوامل بافتی-ارتباطی سهم بیشتری نسبت به عوامل فردی نداشتند و در عین حال مردان بیش از زنان مرتکب خشونت شدید نمی شدند.
ابراهیم رضایی دوگاهه پروانه محمد خانی
مقدمه: اگرچه انسان موجودی اجتماعی است اما برخی به دلایل زیستی، روانی و اجتماعی دچار علائم و نشانه های ترس اجتماعی می شوند. اضطراب اجتماعی کاملا ناتوان کننده بوده، بسیاری از جنبه های مهم زندگی فرد را مختل می کند و نیازمند مداخلات درمانی است. مداخلات شناختی-رفتاری انفرادی و گروهی که عنصر اصلی آنها مواجهه با موقعیتهای ترس آور و بازسازی شناختی است در درمان این اختلال کارایی دارند اما به روشنی مشخص نیست که کدامیک از دو قالب گروهی یا انفرادی این مداخله در کاهش شدت علائم آن موثرتر است. مطالعه حاضر با هدف مقایسه ی تاثیر دو روش درمان شناختی- رفتاری گروهی(cbgt) و انفرادی ((icbt طراحی شد. روش: پژوهش حاضر از نوع مطالعات آزمایشی و با طرح پیش آزمون–پس آزمون دو گروهی می باشد. نمونه پژوهش شامل 28 نفر از بیماران با تشخیص اختلال اضطراب اجتماعی بود که از مراکز درمان روانشناختی زیر نظر دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی انتخاب و بصورت تصادفی به دو گروه 14 نفری تقسیم شدند. سپس هر گروه بطور تصادفی به یکی از درمانهای شناختی- رفتاری گروهی(cbgt) و انفرادی((icbt تخصیص یافت. آزمودنی ها جهت ورود به مطالعه باید در دامنه سنی 18 تا 35 سال، تحصیلات حداقل دیپلم و نمره 37 و بالاتر در spin بوده و علائم اختلالات سایکوتیک، سو مصرف مواد و افسردگی اساسی نداشتند. هر یک از گروه های مورد مطالعه به مدت 12 جلسه تحت درمان شناختی –رفتاری گروهی یا انفرادی برگرفته از مدل هایمبرگ قرار گرفتند. نمونه نهایی بعد از اعمال ملاک افت(3 جلسه و بیشتر) به22 نفر(12 نفر درمان شناختی-رفتاری گروهی و10 نفر درمان شناختی-رفتاری انفرادی)کاهش یافت. داده های پیش آزمون- پس آزمون با آزمون t و تحلیل کوواریانس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. یافته ها: نتایج حاصل از آزمون t وابسته در خصوص معناداری تفاوت پیش آزمون و پس آزمون درون گروهی نشان داد که تفاوت نمرات در همه سنجه ها معنادار است(05/0>p). بعبارت دیگر هر دو روش مداخله منجر به کاهش معنادار شدت علائم اضطراب اجتماعی شده اند. در مقایسه بین گروهی، پس از کنترل متغیر همگام افسردگی، درمان شناختی- رفتاری گروهی در پرسشنامه فوبیای اجتماعی(spin) بر درمان شناختی– رفتاری انفرادی برتری داشت( 02/0= p ،93/6 = f ) و توانست ترس(03/0= p ، 48/5 = f) و برانگیختگی فیزیولوژیک ( 03/0= p ، 64/5= f ) آزمودنی ها را بیشترکاهش دهد. در پرسشنامه ترس از ارزیابی منفی( (bfne-s نیز درمان شناختی رفتاری گروهی کاهش معنادار بیشتری را در مقایسه با درمان شناختی –رفتاری نشان داد(04 /0 =p ). دو روش مداخله تفاوت معنا داری در کاهش نمره خرده مقیاس اجتناب spin و نمره ترس از ارزیابی مثبت) (fpes نداشتند. نتیجه گیری: هر دو روش درمانی در کاهش علائم sad موثرند. درمان cbgt در کاهش نمره کلی اضطراب اجتماعی، ترس و برانگیختگی فیزیولوژیک درspin و ترس از ارزیابی منفی درbfne-s بر icbt برتری دارد لیکن تفاوت دو گروه در نمره اجتناب درspin و ترس از ارزیابی مثبت درfpes با یکدیگر معنادار نیست. همچنین میانگین بهبود معنادار بالینی گروهcbgt در مقایسه باicbt در spin بیشتر(05/0>p) اما درbfne-s و fpes برابر است (05/0<p).
شیما شکیبا پروانه محمد خانی
هدف: اختلالات شخصیت نقش مهمی در شکل گیری و تداوم اختلال افسردگی اساسی دارند. علاوه براین، همایندی اختلالات شخصیت بهبودی افسردگی را به تعویق انداخته یا باعث عود و وقوع مجدد دوره های اختلال افسردگی می شوند. با توجه به اهمیت رو به افزایش رواندرمانی های تحلیلی کوتاه مدت در درمان اختلالات روانپزشکی و این که این درمان ها همزمان نشانگان روانپزشکی و ساختارهای زیر بنایی شخصیت را کانون توجه قرار می دهند؛ پژوهش حاضر به بررسی اثربخشی رواندرمانی مختصر رابطه با ابژه که یکی از انواع رواندرمانی های تحلیلی کوتاه مدت است در کاهش نشانگان زنان مبتلا به اختلال افسردگی اساسی همراه با اختلالات شخصیت خوشه c پرداخت. روش بررسی: پژوهش حاضر مطالعه تک موردی با حجم نمونه 6 بیمار بود که بر اساس طرح a/b با پیگیری بین آزمودنی ها سازماندهی شد. همه بیماران با روش نمونه گیری هدفمند، از دو مرکز خدمات روانشناختی انتخاب شده بودند و در دو مرحله مجزا مبتلا به اختلال افسردگی اساسی همراه با اختلالات شخصیت خوشه c تشخیص داده شدند: ارزیابی اولیه توسط روانپزشک برای بررسی اختلالات محورi و ii و ارزیابی دیگر برای اعمال دقیق تر معیارهای ورود و خروج توسط پژوهشگر با استفاده از مصاحبه بالینی ساختار یافته برای اختلالاتdsm-iv (scid-cv) انجام شد. بیماران به شکل تصادفی دوتا دوتا و به فاصله یک هفته از یکدیگر به ترتیب سه جلسه ارزیابی خط پایه، 15 جلسه رواندرمانی مختصر رابطه با ابژه (که براساس راهنمای درمان عمدتا شامل ربط دادن نشانگان بیمار با تعارض های زیربنایی و تکرار آنها در روابط بین فردی و انتقال بود) و سه جلسه پیگیری را گذراندند. در نهایت اطلاعات از طریق مصاحبه بالینی ساختار یافته برایdsm-iv –نسخه بالین گر (scid-cv)، پرسشنامه افسردگی بک- ویرایش دوم(bdi-ii) ، پرسشنامه روابط بین فردی، پرسشنامه درجه بندی خلق افسرده و پرسشنامه کیفیت زندگی مک گیل (mqol)گردآوری شد. به منظور بررسی اثربخشی از تحلیل چشمی نمودارها، آزمون اندازه اثر برای معناداری آماری و درصد بهبودی و رسیدن به زیر نقطه برش برای معناداری بالینی استفاده شد. یافته ها: در پایان درمان هیچ یک از بیماران واجد تشخیص اختلال افسردگی اساسی نبودند هرچند از برخی نشانگان در حد زیر آستانه تشخیص گذاری شکایت داشتند. شدت افسردگی بیماران از افسردگی نسبتا شدید به افسردگی خفیف رسید. بیماران در مجموع در کاهش شدت افسردگی به اندازه اثر 92/1 و 55 درصد بهبودی، در کاهش مشکلات بین فردی به اندازه اثر 06/2 و 8/41 درصد بهبودی، در کاهش خلق منفی به اندازه اثر 12/2 و 6/42 درصد بهبودی و در افزایش کیفیت زندگی دریافتی به اندازه اثر 08/2 و 43 درصد بهبودی رسیدند. بیشترین تغییرات به ترتیب در خوشه نشانگان شناختی- روانشناختی، جسمانی- حیاتی و بدبینی- بی ارزشی افسردگی بود. در پیگیری مشکلات بین فردی کاهش بیشتری داشت و سایر نتایج به دست آمده حفظ شد. نتیجه گیری: رواندرمانی مختصر رابطه با ابژه علیرغم همایندی اختلالات شخصیت خوشه c، نشانگان زنان مبتلا به اختلال افسردگی اساسی را کاهش داد.
وکیل نظری پروانه محمد خانی
چکیده هدف : مطالعه علمی رضایت زناشویی توجه گسترده دانشمندان با گرایش ها و اهداف متفاوت را دریافت کرده است. وسعت دامنه این کارها به دلیل اهمیتی است که به کیفیت ازدواج به خودی خود و همچنین به عنوان ابزاری برای فهم اثر آن بر فرایندهای گوناگون داخل و بیرون خانواده داده می شود.در این پژوهش اثر بخشی دو شیوه ی زوج درمانی یعنی زوج درمانی تلفیقی – رفتاری و زوج درمانی شناختی رفتاری غنی شده بر افزایش رضایت زناشوئی و کاهش آشفتگی زوجی بررسی و با یکدیگر مقایسه شد. روش کار: این مطالعه به شیوه تک موردی از نوع چند خط پایه انجام شد. هشت زوج مبتلا به آشفتگی زوجی به روش نمونه گیری هدفمند و بر اساس مقیاس سازگاری دونفری (das ) انتخاب و بعد از همتا سازی 4 زوج به گونه تصادفی به دو مداخله زوج درمانی تلفیقی رفتاری و زوج درمانی شناختی رفتاری غنی شده اختصاص یافتند. زوج ها به صورت انفرادی در جلسات مداخله شرکت نموده و مجموعا 16 جلسه درمانی برای هر یک از مداخله ها برگزار شد. پس از تعیین خط پایه با استفاده از مقیاس سازگاری دو نفری و پرسشنامه رضایت زناشویی درسه جلسه ،آزمودنی ها وارد درمان شده و در جلسات چهارم ، هشتم، دوازدهم و شانزدهم آزمودنی ها مقیاس سازگاری دونفری و پرسشنامه رضایت زناشویی را تکمیل نمودند. یافته ها : داده ها به روش تحلیل چشمی نمودارها،تعیین درصد بهبودی و محاسبه شاخص تغییر پایا مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت. تحلیل داده ها نشان داد که هر دو روش درمانی رضایت زناشویی را افزایش و خشونت و عدم رضایت جنسی را کاهش داد ند، اما زوج درمانی تلفیقی رفتاری بر زوج درمانی شناختی رفتاری غنی شده در هر سه مورد برتری داشت.شاخص تغییر پایا نشان داد که تفاوت از نظر بالینی معنا دار است. در دو ماه پیگیری زوج ها میزان بهبودی راحفظ کردند. نتیجه گیری :می توان نتیجه گرفت که زوج درمانی شناختی رفتاری غنی شده و زوج درمانی تلفیقی رفتاری در افزایش رضایت زناشویی و کاهش پرخاشگری و عدم رضایت جنسی موثر بوده و اثر بخشی زوج درمانی تلفیقی رفتاری بیشتر از زوج درمانی شناختی رفتاری غنی شده است .
عباس مسجدی آرانی پروانه محمد خانی
هدف: این مطالعه به تعیین اثربخشی درمان گروهی بخشش در زنان سالمند برای سلامت روان، کیفیت زندگی و حمایت اجتماعی دریافتی آنها اختصاص داشت. روش:مطالعه حاضر در چارچوب یک طرح تجربی پیش آزمون – پس آزمون با گروه کنترل و پی گیری 3 ماهه انجام شد.جامعه ی آماری پژوهش شامل زنان سالمند فرهنگ سرای امیدشهر تهران بود. از این جامعه آماری به تصادف نمونه ای به حجم 30 نفر انتخاب و به طور تصادفی به دو گروه آزمایش (15نفر) وکنترل(15نفر)اختصاص یافتند. هر دو گروه با استفاده از پرسشنامه افسردگی بک نسخه 2 و فهرست نشانه های مختصر(برای سنجش نشانه های افسردگیو سایر نشانه های آشفتگی روانی به عنوان شاخص های سلامت روان)و همینطور پرسشنامه کیفیت زندگی مک گیل و حمایت اجتماعی دریافتی مورد ارزشیابی (پیش آزمون) گرفتند.گروه آزمایش تحت 8 جلسه هفتگی 2 ساعته درمان گروهی بخشش قرار گرفت و گروه کنترل مداخله ای دریافت نکرد.از هر دو گروه پس آزمون با استفاده از همه ابزار به عمل آمد و ارزشیابی پی گیری 3 ماهه (فقط با استفاده از پرسشنامه بک) انجام شد نتایج: نتایج کاهش افسردگی را در گروه آزمایش نشان داد (5.395=f و 0.028p<). نتایج نشان می داد که کاهش شدت افسردگی در هر 3 خوشه نشانگان اصلی افسردگی (جسمی / نباتی ـ شناختی / روانشناختی ـ بی ارزشی/ بد بینی) معنادار بود. همچنین نتایج تحلیل داده های مربوط به پرسشنامه نشانه های مختصر تفاوت معنا داری بین دو گروه برای خرده مقیاس های سه شاخص شدت کلی آشفتگی روانی ـ کل نشانه های مثبت و شاخص نشانه های مثبت آشفتگی روانی را (0.001p<) نشان داد. کیفیت زندگی و نه حمایت اجتماعی دریافتی در دو گروه حاکی از اثربخشی درمان گروهی بخششبود. چهار مرحله ارزیابی خلق هفتگی (2 و 4 و 6 و 8) گروه مداخله بعنوان یک تحلیل حاکی از تأثیر معنادار درمان گروهی بخشش بر بهبود خُلق زنان سالمند تحت درمان است. نتیجه گیری: درمان گروهی بخشش در زنان سالمند افسرده کهنشانه های آشفتگی روانی دیگری را گزارش دادند موثر است و برای ارتقاء بهداشت روانی با توجه به نمرات گروه آزمایش و تفاوت آن با گروه کنترل در سنجه های کیفیت زندگی مک گیل برای این برهه از عمر بشر مفید است. واژگان کلیدی: درمان گروهی بخشش، زنان سالمند، سلامت روان، افسردگی، آشفتگی روانی، کیفیت زندگی، حمایت اجتماعی دریافتی
زرین سادات لاریجانی فریبا حسنی
مقدمه: شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن و درمان فراشناختی از درمان های موج سومی هستند که اثربخشی آن ها در دامنه ای از اختلال های روانی مختلف مورد آزمون قرار گرفته است. هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن و درمان فراشناختی در دانشجویان با نشانه های افسردگی، نشخوارفکری، اجتناب تجربه ای و باورهای فراشناختی است. روش: 28 نفر از افراد با نشانه های افسردگی طبق نمره برش پرسشنامه افسردگی بک به طور تصادفی در دو گروه شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن (15) و درمان فراشناختی (13) قرار گرفتند. پرسشنامه افسردگی بک، مقیاس پاسخ نشخوارفکری، پرسش نامه باورهای فراشناختی مثبت درباره ی نشخوار فکری، پرسش نامه ی باورهای فراشناختی منفی درباره ی نشخوار فکری و پرسش نامه پذیرش و عمل- نسخه دوم قبل و بعد از درمان اجرا شدند. برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کواریانس یک راهه استفاده شد. یافته ها: یافته ها نشان دادند که شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن و درمان فراشناختی بر کاهش نشخوارفکری، نشانه های افسردگی، باورهای مثبت و منفی فراشناختی درباره ی نشخوارفکری و افزایش انعطاف پذیری روان شناختی تأثیر داشته اند. همچنین بین اثربخشی شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن و درمان فراشناختی در کاهش نشخوارفکری و علایم افسردگی تفاوت معنادار وجود ندارد. اما درمان فراشناختی در کاهش باورهای مثبت و منفی فراشناختی و شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن در کاهش اجتناب تجربه ای تأثیر بیشتری داشت.نتیجه گیری: شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن و درمان فراشناختی در بهبودی نشخوارفکری آسیب شناسانه و علایم افسردگی موثر هستند. بر اساس یافته ها شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن در کاهش اجتناب تجربه ای و درمان فراشناختی در کاهش باورهای مثبت و منفی فراشناختی اثربخشی بیشتری دارد. واژه های کلیدی: شناخت درمانی مبتنی بر حضورذهن، درمان فراشناختی، علایم افسردگی، نشخوارفکری، باورهای مثبت و منفی فراشناختی و اجتناب تجربه ای
حسین بقولی پروانه محمد خانی
این پژوهش با هدف تعیین اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در کاهش علائم و افزایش کیفیت زندگی بیماران بزرگسال مبتلا به اختلال وسواس¬- اجبار انجام شد. روش: در این پژوهش از طرح پژوهش تجربی پیش آزمون و پس آزمون و پیگیری با گروه آزمایشی و گروه کنترل استفاده شده است . جامعه آماری: شامل کلیه بیماران مبتلا به اختلال وسواس - اجبار در شهر شیراز بود. نمونه پژوهش تعداد 75 بیمار مبتلا به اختلال وسواس - اجبار بود . نمونه با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای از میان جامعه آماری انتخاب شد..شرکت کنندگان با گمارش تصادفی بوسیله قرعه در یکی از سه گروه درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد، درمان با کلومیپیرامین و ترکیب درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بادرمان بوسیله کلومیپیرامین اختصاص یافتند(هر گروه 25 نفر). درمان act بر اساس پروتکل درمانی مایکل توهیگ اجرا گردید.ابزار اندازه گیری: 1-مصاحبه ساختار یافته بالینی بر اساس dsm-iv-tr (scidi,ii ) :برای تشخیص اختلالات محور i و ii ، 2 - مقیاس وسواس- اجبار ییل براون 3-مقیاس کیفیت زندگی. 4-پرسشنامه پذیرش و عمل- ویراست دوم،5-پرسشنامه افسردگی بک – ii ،6-مقیاس آمیختگی فکر و عمل7-پرسشنامه کنترل فکر . نتایج: نتایج با استفاده از روش¬های تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر، آزمون تعقیبی بونفرونی ، آزمون فرض ماخلی ، معناداری بالینی تجزیه و تحلیل شدند. نتایج نشان داد که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در مقایسه با درمان کلومیپیرامین تنها برای کاهش شدت علایم وسواس- اجبار و اجتناب تجربه¬ای، آمیختگی فکر وعمل ، کنترل فکر و کیفیت زندگی در پایان درمان ومرحله پی گیری اثر بخشی بیشتری دارد، اما در مقایسه با گروه ترکیبی تفاوت معنی دار نبود. .بعلاوه، بین گروه¬های درمان تفاوت معناداری از نظر کاهش افسردگی مشاهده نگردید(f=/40, p</67 ). معناداری بالینی نیز نشان¬دهنده اثربخشی بیشتر درمان¬های مبتنی بر پذیرش و تعهد نسبت به درمان ترکیبی وکلومیپیرامین در پایان درمان و مرحله پیگیری بود. نتیجه¬گیری: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد در درمان علایم وسواس – اجبار و مولفه های این اختلال موثر است. به نظر می-رسد افزودن درمان دارویی به درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد اثربخشی آن را در درمان بزرگسالان مبتلا به اختلال وسواس - اجباردر کوتاه مدت و میان مدت افزایش نمی¬دهد.
ماندانا خوش سیرت پروانه محمد خانی
هدف: این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی زوج درمانی کوتاه مدت با روش ایماگوتراپی بر سازگاری و رضایت زناشویی انجام شده است. روش پژوهش: نیمه تجربی و از طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل استفاده شده است. از بین کلیه دانشجویان متأهل دانشگاه های شهر اصفهان، که سن کمتر از 30 سال داشته و کمتر از دو سال از ازدواجشان گذشته باشد (جامعه آماری)، چهارده زوج بصورت تصادفی و براساس نمونه در دسترس، نمونه گیری انجام و سعی شد تا حد امکان بصورت مشابه در دو گروه آزمایش و کنترل قرار داده شوند. پرسشنامه های رضایت زناشویی enreach و سازگاری ازدواج (مقیاسهای ارزیابی در این پژوهش) ارائه و نتایج جمع آوری و محاسبه شد. گروه آزمایش در 8 جلسه درمان با روش ایماگوتراپی شرکت کردند. بعد از پایان دوره آزمونها مجدداً تکرار شد. جهت بررسی عملکرد آزمودنیها با گذشت زمان، بعد از یک دوره سه ماهه پیگیری، از اعضاء گروه آزمایش مجدداً آزمونها گرفته شدو نتایج با نرم افزار spss تحلیل شد. یافته ها: بعلت تعداد نمونه ابتدا آزمون نرمال بودن داده ها (جهت استفاده از ارزیابیهای پارامتریک) استفاده شد. در بررسی جمعیت شناختی افراد مقیاسهای فرعی آزمون رضایت زناشویی ارزیابی شدند که بین میانگین نمرات زنان و مردان در اقوام و دوستان (زنان) و روابط زناشویی و روابط جنسی (مردان)، تفاوت معنی دار بوده است. جهت تحلیل دادهها از آزمونهای t و تحلیل واریانس استفاده شد، نتایج نشان می دهد بکارگیری ایماگوتراپی میزان رضایت و سازگاری زناشویی را به میزان قابل توجهی افزایش می دهد. در گروه کنترل میزان سازگاری اندکی افزایش یافته بود که احتمالا استفاده آنها از آموزش متخصص دیگر و یا والدین وجود دارد. بین دوره پسآزمون و پیگیری در گروه آزمایش افت کمی وجود داشت که می تواند فراموشی آموخته ها اتفاق افتاده باشد. از ویژگیهای شخصیتی بررسی شده (جنس، سن، تحصیلات و شغل) فقط بین تحصیلات و دو متغیر اصلی (رضایت و سازگاری زناشویی) رابطه معنی دار دیده شد. البته در همه بررسیها با گذشت دوره های درمان واریانس نمرات رضایتمندی و سازگاری زناشویی به سمت میانگین گرایش داشت. بحث و نتیجه گیری: ایماگوتراپی با تغییر و بهبود تصویر ذهنی افراد از زندگی مشترک، علاوه بر بالا بردن رضایت و سازگاری زناشویی زوجها به درک عمیق درونشان می انجامد.