نام پژوهشگر: حسین کلباسی اشتری
رضا کاوندی احمد علی حیدری
رساله پیش رو با تمرکز بر مفهومِ حاکمیت نزد فیلسوفانی هم چون ژان بُدن، توماس هابز و والتر بنیامین و شانتال موفه، به تبارشناسی و واکاویِ تفسیری-تاریخیِ این مفهوم در الاهیاتِ سیاسیِ اشمیت و انتقاد او از لیبرال دموکراسی هایِ مدرن می پردازد. بی تردید بدون شناختِ ردیه هایِ تند و تیز اشمیت بر پیکر سیاسیِ جامعه اروپایی، نمی توان از سازوکارِ نظامِ سیاسیِ غلبه یافته امروزی (لیبرال دموکراسی) و تناقضاتِ چاره ناپذیراش، درکی روشن و بسیط به هم زد. این رساله تلاش دارد تا در پرتو ایده هایِ حقوقی-سیاسیِ اشمیت، و از طریقِ خوانش هایِ نوینِ متفکرانِ چپِ معاصر، به شناختی دوجانبه نائل گردد: فلسفه حقوقی-سیاسی کارل اشمیت و لیبرالیسمِ مبتنی بر قانون اساسی.
حمزه حاتم پوری حسین کلباسی اشتری
محور سخن همان گونه که از عنوان پایان نامه برمی آید بررسی فلسفه ی دین از نگاه هیوم و کانت است. بررسی آراء دین پژوهی این دو از آن رو مهم است که از نخستین فیلسوفانی هستند که با شیوه ای نو و برون دینی مفاهیم و آموزه های دینی را برمی رسند. هدف از این رساله آشنایی با نگرش این دو فیلسوف بزرگ باختر زمین است تا دریابیم که چرا پژوهش آن ها را شیوه ای نو در دین پژوهی می نامند. برای دست یابی به این مهم ضمن نگاه به آثار خود هیوم و کانت کتاب های شارحین را نیز می نگریم و این پرسش را پی خواهیم گرفت که آیا با توجه به مبانی فلسفی این دو نفر امکان خداشناسی نظری از نگاه ایشان وجود دارد؟ و آیا هیوم و کانت دین طبیعی را می پذیرند و اگر پاسخ مثبت است به چه معنا؟ این رساله سه بخش اصلی دارد که در پاره ی نخست به بررسی آراء هیوم می پردازیم. این بررسی را با کتاب تارخ طبیعی دین هیوم می آغازیم و سپس با نگاه به کتاب گفتگوهایی درباره ی دین طبیعی و پژوهش در بنیان های فهم بشر سنجش های فلسفی هیوم را درباره برهان های نظم و کیهان شناختی و مساله ی شر می-نگریم. در آغاز پاره دوم نگاهی به مبانی شناخت شناسی کانت و ایده آلیسم استعلایی اش می اندازیم و سپس با توضیح فلسفه ی اخلاق و بیان ویژگی های خرد عملی کانتی به فلسفه ی دین او وارد می شویم. در پاره ی پایانی به صورتی گذرا برخی همانندی ها و ناهمانندی های این دو را بیان می کنیم. همان گونه که در روند نوشتار خواهیم دید شناخت نظری مفاهیم و اثبات عقلانی گزاره های فراطبیعی با توجه به مبانی هیوم و کانت ناممکن می نماید و این دو نمی توانند سخن از شناخت مفاهیم دینی بزنند. البته با این تفاوت که کانت با جدایی بود از نمود گونه ای دین طبیعی برای خود می سازد که نمایی کاملاً اخلاقی دارد. این رساله تنها آغاز راه بررسی و مقایسه ی آراء این فیلسوفان است و هنوز پرسش های فراوانی می ماند که باید در آینده (البته با نگاه به این رساله) بدان پرداخت.
مهدی عباس زاده ولوجردی حسین کلباسی اشتری
الف. موضوع و هدف رساله: موضوع رساله، بررسی افکار یوهانس دنس اسکوتوس است. درباره آراء اسکوتوس تا کنون کار مستقلی در کشور انجام نشده است. هدف رساله جبران این نقیصه می باشد. ب. مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: در تنظیم رساله، به چهار دسته منابع و آثار رجوع و ارجاع شده است: 1) آثار اصلی اسکوتوس که از زبان لاتینی به انگلیسی ترجمه شده است و از این میان بنابر جست وجوهای انجام شده در پایگاه های اینترنتی ناشران غربی عنوان چهارده اثر استقراء و از این تعداد، ده اثر یافت شد و مورد استفاده قرار گرفت. در این رساله، کمبود آثار اسکوتوس از طریق رجوع به متون دست دومی که مستقیماً به آثار اسکوتوس ارجاع داده اند، جبران شده است. 2) آثاری به زبان انگلیسی که همه یا بخشی از آن ها به تفکر اسکوتوس اختصاص یافته و عمدتاً توسط اسکوتوس شناسان متقدم و متأخر و برخی مورخان فلسفه مدرسی نگارش یافته است. 3) آثار ابن سینا به زبان عربی، به ویژه کتاب «الهیات شفاء» که توسط اسکوتوس مطالعه و بهره گیری شده است. و 4) آثار اصلی فلاسفه جدید غرب به زبان های انگلیسی و فارسی. چارچوب نظری رساله به این ترتیب است که ابتدا ترسیمی از وضعیت علمی ـ فرهنگی غرب در قرن سیزدهم میلادی به ویژه دانشگاه های مطرح اروپایی و جریان های فکری و رویدادهای مهم و تبیین زندگی نامه و معرفی اجمالی آثار اسکوتوس انجام شده است. سپس به تبیین آراء معرفت شناختی، وجودشناختی (مابعدالطبیعی)، کلامی (خداشناختی)، فلسفه اخلاق و فلسفه سیاست و نیز بیان تأثیرپذیری اسکوتوس از ابن سینا از طریق ارجاع به متون اصلی این دو متفکر پرداخته شده است. پس از آن، حضور و نمود فکر اسکوتوس از زمان وی تا طلیعه تفکر جدید غرب، از طریق معرفی مکتب اسکوتوس، مکتب اصالت تسمیه، جریان رنسانس و نقد فلسفه مدرسی و اصلاحات دینی در سنّت پروتستان تبیین شده است. سپس حضور و نمود فکر اسکوتوس در آراء فلاسفه جدید غرب و تلقی ژیلسون از آن و نیز جهات کلی این حضور و نمود فکری مطرح و مشخصاً از جهات معرفت شناسی، حیث صوری و تمایز صوری، وجودشناسی، بحث کلیات و فردیت، نامتناهی و اصالت اراده اسکوتوس، در مقایسه با آراء متفکران جدید غرب، مشتمل بر بیکن، دکارت، لایب نیتس، کانت، شوپنهاور، نیچه، پِرس، هوسرل و هایدگر سخن به میان آورده شده است. در انتهای رساله، یک بررسی مقایسه ای میان آراء اسکوتوس و ابن سینا در عرصه های یاد شده مطرح شده است. پرسش های اصلی رساله بدین شرح است: آیا تفکر ابن سینا بر آراء فلسفی و کلامی اسکوتوس تأثیر داشته است؟ نقدهای اصلی اسکوتوس بر فلاسفه و متکلمان قبلی در دو عالَم اسلامی و غربی کدام است؟ نوآوری او در عرصه های مختلف فکری چیست؟ آیا تلقی ژیلسون از تأثیر اسکوتوس بر تفکر جدید غرب صحیح است؟ اسکوتوس در کدام جنبه های فکری، در تفکر بعدی، به ویژه فلسفه جدید غرب، حضور و نمود دارد؟ فرضیه رساله، اثبات تأثیرپذیری فکری اسکوتوس از ابن سینا و حضور و نمود کاملاً آشکار افکار اسکوتوس در تفکرات بعدی به ویژه آراء فلاسفه جدید غرب است. پ. روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه مورد تحقیق، نمونه گیری و روش های نمونه گیری، ابزار اندازه گیری، نحوه اجرای آن، شیوه گرد آوری و تجریه و تحلیل داده ها: تعریف مفاهیم اصلی تفکر اسکوتوس: تمایز صوری: تمایزی است که ذهن در یک چیز، میان دو یا چند حیث صوری، تشخیص می دهد و حدّ واسط تمایز واقعی و تمایز ذهنی است. متعلّق طبیعی عقل: چیزی است که عقل در فرآیند طبیعی ادراک، به گونه ای اولی و بالذات با آن مواجه می شود و می تواند آن را ادراک کند. معرفت شهودی: شناخت یک متعلّق یا عین یا شیء جزئی است تا آن جا که واقعاً وجود دارد و برای عقل، حاضر است. استعلایی: امری استعلایی است که در تحت مقولات عشر قرار نگیرد و اصطلاحاً فوق المقوله باشد. تمایز وجهی: تمایزی است که در میان درجات شدت و ضعف یک چیز واحد و مشترک روی می دهد و این مسئله به خود طبیعت آن چیز باز می گردد، نه به برداشت ذهنی انسان. مفهوم اوّلی و مفهوم ثانی: مفهومی اولی است که می تواند مستقیماً بر واقعیت اِعمال شود و مفهوم ثانی در اثر تفکر درباره مفهوم اولی حاصل می شود. مشترک معنوی: لفظ کلی آن گاه که به یک معنا بر مصادیق و افراد آن حمل شود، مشترک معنوی است. طبیعت مشترک: همان کلی طبیعی است که هم در ذهن و هم در ضمن افراد خارجی یک امر کلی، حاضر است. اصل فردیّت: اصلی است که مبدأ جزئیت اشیاء جزئی واقعی است و با طبیعت مشترک، جمع می شود. معرفت طبیعی: معرفتی است که از حسّ آغاز شود و از طریق قوه خیال که صورت معقول را می سازد به عقل منتقل شود. معرفت فراطبیعی: معرفتی است که با ابزار طبیعی ادراک (حس، خیال و عقل) پدید نمی آید، بلکه دارای مبدأ فوق طبیعی است. مکتب اصالت اراده: اعتقاد به آزادی و استقلال اراده الهی از عقل الهی و اراده انسانی از عقل انسانی است. روش تحقیق، توصیفی تحلیلی تطبیقی است. جامعه مورد تحقیق: ــــــــ نمونه گیری و روش های نمونه گیری و ابزار اندازه گیری: ــــــــــــ نحوه اجرای تحقیق: ابتدا مطالعات تفصیلی درباره موضوع رساله و با استفاده از آثار و متون مرجع انجام گرفت. در مرحله بعد، فیش برداری در حد مورد نیاز انجام شد. سپس ضمن پردازش اطلاعات، ناظر به مطالعات تفصیلی و فیش برداری های انجام شده، تدوین و نگارش رساله آغاز و پس از پایان هر بخش، اصلاحات مورد نیاز اِعمال گردید. شیوه گردآوری داده ها کتابخانه ای است. شیوه تجزیه و تحلیل داده ها تفکر و تأمل در آراء و نظریات اسکوتوس و متفکرانی است که بر تفکر او تأثیر داشته اند و یا تفکر اسکوتوس در آراء آن ها حضور و نمود دارد. ت. یافته های تحقیق: تفکر اسکوتوس از آراء فلسفی ابن سینا کاملاً تأثیر پذیرفته است. اسکوتوس نقدهایی بر متفکران قبلی در عالَم شرق و غرب، و نوآوری هایی در موضوعات مهم فلسفی و کلامی و فلسفه اخلاق و فلسفه سیاست دارد. تلقّی اتین ژیلسون از تأثیر اسکوتوس بر تفکر جدید غرب صحیح به نظر نمی رسد. اسکوتوس در جنبه های مهمّی، در تفکر بعدی اعمّ از مکتب اصالت تسمیه، جریان رنسانس و نقد فلسفه مدرسی، جریان اصلاحات دینی در سنّت پروتستان، و تفکر جدید غرب از بیکن تا هایدگر حضور و نمود کاملاً آشکاری دارد. ث. نتیجه گیری و پیشنهادها: نتایج رساله در قالب یافته های تحقیق (بند قبل) بیان شد. پیشنهادها: مناسب است هر یک از موضوعات فصول رساله، در قالبی مجزّا تبدیل به یک تحقیق مستقل شود و به گونه ای تخصصی مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد. هم چنین مناسب است در تحقیقات بعدی در زمینه افکار اسکوتوس، به آثار اصلی او به زبان لاتینی رجوع و ارجاع شود.
زهره تیمورپور حسین کلباسی اشتری
یکی از دلایل ظهور فلسفه در یونان ادبیات است . آثار هومر و هزیود , پرسشهای اساسی کسنوفانس از ایزدان , نوشته های منظوم پارمنیدس , رشد و ظهور تراژدی در یونان و زمینه های اجتماعی و سیاسی آن همگی سنت هایی بوده اند که افلاطون و ارسطو از آن بهره مند بوده اند و بسیاری از مفاهیم فلسفی خود را با استفاده از این فرهنگ ادبیز - فلسفی شکل داده اند . علاوه بر این شعر ( ادبیات ) در جامعه یونانی نقشی تربیتی نیز داشته است. شاعران در پولیس یونانی داعیه رهبری و هدایت افراد را داشتند. بنابراین می توان گفت که از همان ابتدا در این سنت ادبی پایدیا و حقیقت بعنوان الگویی برای شکل بخشی به انسان کامل مطرح بوده است.
عباس نعمتی احمد علی حیدری
در این رساله به نظریه ی هابز و لاک درباره ی رابطه ی کلیسا و دولت در چهارچوب فلسفه ی آنها پرداخته می شود، به این هدف که نخست نشان داده شود که نظریه پردازی درباره رابطه کلیسا و دولت، خود یک امر فلسفی یا دست کم بخشی از فعالیت فلسفی آن فیلسوفان به شمار می آید، دوم اینکه علل اختلاف در نظریه پردازی این دو علی رغم نزدیکی برخی مبادی فلسفی و تشابه وضعیت سیاسی و تاریخی نشان داده شود، و سوم امکانی برای سنجش و ارزیابی نظریه آنها فراهم شود، بدین طریق که مبانی فلسفی نظریه ی هر یک از آنها آنگاه که باهم مقایسه شود دارای انسجام می باشند یا خیر. بنابراین در فصل نخست، با طرح نظریه ی هابز در خواهیم یافت که آن نظریه ی بر پایه ی یک یگانه انگاری ماده باورانه استوار شده است. با بررسی روش هابز مبانی و پیامدهای آن و کاربست آن در تبیین سیاست و دین خواهیم دید که چه نسبتی میان روش هابز و یگانه انگاری ماده باورانه او وجود دارد و چرا در نظریه ی او دولت بر کلیسا چیره می شود و سپس به ارزیابی روش هابز و توان تبیین گرش در رابطه با تبیین زندگی انسان می پردازیم تا امکانی برای نقد و ارزیابی نظریه ی وی فراهم آوریم. در فصل دوم، به نظریه ی لاک خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که چگونه لاک بر پایه ی نظریه ی تساهل، رابطه ی کلیسا و دولت را صورتبندی می کند و سپس بیان خواهیم داشت که نظریه ی تساهل لاک بر چهار بنیاد فلسفی که ما آنها را در این جا، بنیادهای هستی شناختی (دوگانه انگاری هستی انسان)، معرفت شناختی (محدودیت های معرفتی)، دینی (دین اختیاری و فردی) و سیاسی (دولت با حدود حاکمیت محدود) می نامیم، استوار شده است. با توجه به بررسی این بنیادها از سویی علل اختلاف آن دو فیلسوف را نشان خواهیم داد و از سوی دیگر با مقایسه این بنیادها با هم نشان خواهیم داد که آنها به عنوان عناصر نظریه ی تساهل با هم در تناقض می باشند. در پایان در بخش نتیجه گیری در پرتو بررسی های انجام یافته در نظریه ی هابز و لاک در چهارچوب مبانی فلسفی آنها، به این نتیجه خواهیم رسید که هر دو نظریه فاقد انسجام می باشند و ناپذیرفتنی هستند.
سیده راضیه یوسف زاده محمدرضا اسدی
فلسفه اسلامی و تاریخ آن از دیرباز مورد توجه و از زمره علائق شرق شناسان، مورخان و اندیشمندان غربی و نویسندگان مسلمان بودهاست. در مقدمه رساله حاضر مختصات عام تلقی این مورخان و اندیشمندان از فلسفه اسلامی مورد بررسی قرار گرفتهاست. بر این اساس به دو خطای پدیدآمده در این تلقیها اشاره شدهاست. خطای نخست اینکه، تصور میشود حیات فلسفه اسلامی با ابنرشد پایان پذیرفته است. دومین خطا که آگاهانه یا ناآگاهانه رخ داده و میدهد، تغییر عنوان فلسفه اسلامی به عربی است. متأسفانه در کتاب راهنمای کمبریج بر فلسفه اسلامی ـ که این رساله ترجمه بخشی از آن است ـ نیز این تغییر نامِ نادرست، صورت گرفتهاست. از آنجا که ویراستاران اثر، دلایل خود برای این تغییر نام را ذکر کردهاند، ابتدا ادله ایشان مورد نقد قرار گرفته و سپس به تفصیل توضیح دادهشده که فلسفه اسلامی به چه معنا اسلامی است. قید اسلامی در عنوان « فلسفهی اسلامی » قیدی وصفی است به این معنا که فلسفهی اسلامی فلسفهای است که در جهان اسلامی یعنی در منطقهای جغرافیایی تحت حکومت مسلمانان و در طول هزار سال دورهی اسلامی پدید آمدهاست. فلسفهی اسلامی در مقام داوری دارای هویتی مستقل است و تأثیر آموزههای اسلام در این مقام مستلزم تناقض و مردود است. بنبراین در ادامه به بررسی گونههایی از تأثیر آموزههای وحیانی بر فلسفه که خدشهای به ماهیت فلسفی آن وارد نمیسازند پرداختهشدهاست. تأثیرات مستقیم عبارتنداز تأثیر در جهتدهی، تأثیر در طرح مسأله، تأثیر در ابداع استدلال و تأثیر در رفع اشتباه که همگی مرتبط با مقام گردآوری هستند. گذشته از تأثیرات چهارگانهی فوق ( که ممکن است با تفحص بیشتر بر تعداد آنها افزودهشود )، عوامل دیگری نیز در تحقق وصف اسلامی برای این بنای فلسفی نقش دارند که شاید بتوان آنها را تأثیرات غیرمستقیم نامید وتوضیح آنها در مقدمه رساله آمدهاست. اثری که ترجمه بخشی از آن ارائه شده، مجموعه مقالاتی در باب فلسفه اسلامی است که توسط انتشارات کمبریج به چاپ رسیدهاست. علاوه بر درآمد، 6 مقاله از 18مقاله کتاب برای ترجمه انتخاب شدهاست. این مقالات عبارتند از: 1ـ یونانی به عربی: سنت نوافلاطونی در ترجمه ( مشتمل بر این مطالب: چهرههای برجسته دوره متأخر باستان- انتقال فلسفه نوافلاطونی به جهان اسلام- سنت نوافلاطونی اسلامی) 2- کندی و دریافت فلسفه یونانی (مشتمل بر آراء او در باب: مابعدالطبیعه، علمالنفس، علم طبیعی و اسلام) 3- سهروردی و سنّت اشراق (مشتمل بر زندگانی سهروردی- تألیفات سهروردی و گذار از فلسفه مشاء به فلسفه اشراق- شهود نامگرا و نقد بر ابنسینا- مابعدالطبیعه مکتب نوافلاطونی اشراق- سیاست اشراق- مکتب اشراق) 4- عرفان و فلسفه: ابن عربی و ملاصدرا (شامل ارتباط فلسفه و عرفان- هستیشناسی- معرفتشناسی- نجاتشناسی) 5ـ عربی به لاتینی: استقبال از فلسفه اسلامی در اروپای غربی (مشتمل بر این مطالب: فلسفه اسلامی به مثابه معبر فلسفه ارسطویی- سنتهای اسلامی، مستقل از مجموعه آثار ارسطویی- قرن سیزدهم میلادی- آثار فرافلسفی- ترجمه آثار فرافلسفی عربی- در اواخر قرون وسطی و دوره رنسانس) 6- گرایشهای اخیر در فلسفه عربی و ایرانی (مشتمل بر این عناوین: فلسفه نظاممند- صائنالدین و سازگاری دین و فلسفه- مسائل فلسفی در گرایشهای عربی و ایرانی متأخر)
رقیه قزلباش حسین کلباسی اشتری
مسئله موعودگرایی از بنیادی ترین اصول هر دینی می باشد. ولیکن در برخی ادیان همچون مسیحیت فرقه های افراطی ای وجود دارند که با ارائه تفسیری کاملا ظاهری از کتاب مقدس خود تأثیری زیان بار بر وجهه تاریخی و دینی خود داشته و اجازه هیچ گونه پرسش و گفتگویی را در مورد اصول خود نمی دهند. اصول کلی موعودگرایی نزد بنیادگرایان انجیلی مسیحی نیز از اصول پرسش ناپذیر و تغییر ناپذیری محسوب می شود که امروزه منجر به اقدامات زیان باری از سوی آنان نیز شده است.
ژاله خراسانی حسین کلباسی اشتری
مطلب اصلی در این ژایان نامه ترتیب دادن مقایسه و در صورت امکان تطبیقی است میان دو دین اسلام و مسیحیت در بحث از توحید و روشن ساختن اینکه آیا امکان گفتگو و دیالوگ میان دو دین مذکور در رابطه با یگانگی خداوند وجود دارد یهنه آنچه که مسیحیت تحث عنوان تثلیث ارائه می دهدهمان اعتقاد به شرک و چند خدایی است.از این رواز آنجا که امکان بررسی آرای تمامی متکلمان مسلمان و نیز مسیحی در این رابطه وجود نداشت و برسی تمامی آرا در این مقال نمی گنجید لذاسعی بر آن بوده که مقایه و سنجشی میان آرای تنی چند از متکلمان دو دین در این رابطه صورت گیرد.از این رو در بخش نخست کار به ارائه تاریخچه ای از چگونگی شکلگیری الهیات تثلیثی مسیحی صورت گرفته و در بخش دوم آرای متکلمان مسیحی. و سعی بر این بوده تا متکمان انتخاب شده همه گرایشاتی نزدیک به هم و به عبارتی از مسیحیت راست کیش انتخاب شوند تا جمع بندی کل بحث در نهایت آسان تر صورت گیرد..در بخش سوم نیز آرای متکلمان مسلمان در رابطه با بحث از توحید و یگانگی خداوند ارائه شدهومراتب مختلف توحید از زبان هر یک بازگو شدهو نیز آرایی که هر یک در رابطه با تثلیث به کار برده اند«اگر وجود داشته»در بخش ژایانی نیز مقایسه ای صورت گرفته میان نظریات متعدد از متکلمان هر دو دین و نیز نظر قرآن و اسلام نیز در این باره به تفصیل آورده شده و چنین نتیجه گیری شده که بحث از تلیت همان اعتقاد به شرک و چند خدایی است و هیچگونه توجیه منطقی برای آن نمی توان یافت.و در ضمن در طی کار سعی بر این بوده که به تمام سوالاتی که در طرح رساله مطرح شده جواب داده شود.
سیده زهرا رشیدی فرد حسین کلباسی اشتری
الف. موضوع و طرح مسأله: با نگاه به ادیان الهی خصوصاً ادیان ابراهیمی در می یابیم که ادیان متشکل از سه اصل می باشند. این سه اصل عبارت از خدا، معاد و نبوت می باشند. می توان گفت اصلی ترین و حیاتی ترین اصل هر دین نبوت است. اصل نبوت در ادیان الهی از دو منظر اهمیت زیادی دارد، اول اینکه اصولاً اثبات حقانیت دین در گرو اثبات نبی الهی آن دین می باشد. در ثانی متن این ادیان شامل اعتقاد به خدا و معاد و چگونگی آنها بر اساس آموزه های انبیای آن شکل می گیرد، چرا که اصولا دین به عنوان پیام خداوندی بدون نبی غیر قابل شناخت و درک است. به عبارت دیگر حتی سخن گفتن از خدا و معاد نیز در پرتو سخنان و رفتار نبی آن دین است که میسر می شود. بنابراین برای شناخت بهتر ادیان، اولین چیزی که باید مورد توجه قرار گیرد نبوت در آن ادیان می باشد. در این پژوهش نیز به فلسفه نبوت در کتاب مقدس سه دین بزرگ ابراهیمی اسلام، یهودیت و مسیحیت پرداخته ایم. ب. مبانی نظری: در این تحقیق به بررسی فلسفی موضوع وحی و نبوت از دیدگاه قرآن و کتاب مقدس در ادیان اسلام،یهودیت و مسیحیت پرداخته شده است به این صورت که ابتدا به جایگاه فلسفی نبوت در این ادیان می پردازیم و با تحلیل و بررسی موضوعات پیرامون آن، اشتراکات و تفاوت های این مفهوم را استخراج می کنیم. تکیه ما در این تحقیق بر قرآن وکتاب مقدس است که اصلی ترین و دست اول ترین کتب مقدس این سه دین به شمار می روند، می باشد. به عبارت دیگر تأکید در این پژوهش، فلسفه نبوت در کتب مقدس این ادیان و نه خود ادیان می باشد. پرسش هایی که مبانی این پژوهش است عبارتند از اینکه آیا تفاوتی بین دیدگاه های این کتب وجود دارد یا خیر؟ در صورت پاسخ مثبت، آیا این تفاوت ها ساختاری و اساسی است یا آنکه جزئی و قابل اغماض است؟ ثانیاً بنابر اعتقاد ما که این سه دین، هر سه از جانب خداست و کاملا وحیانی است، در صورت تفاوت های بنیادین چگونه یکی بودن منبع آنها توجیه می شود؟ به عبارت دیگر آیا این تفاوت ریشه ای و عمیق از جانب خداست و یا در طول تاریخ با مصلحت جویی های جامعه بشری چنین تغییراتی در اصول دینی ادیان بوجود آمده است؟ پ.روش تحقیق: در این تحقیق به بررسی فلسفی موضوع وحی و نبوت از دیدگاه قرآن و کتاب مقدس در ادیان اسلام، یهودیت و مسیحیت پرداخته شده است. همه ادیان ابراهیمی دارای سه اصل مشترک به نام توحید، نبوت و معاد می باشند و دو اصل توحید و معاد و بطور کلی همه شئونات این ادیان بر اساس تعالیم انبیای آن شناخته می شوند. بر این اساس به تبیین ابعاد مختلف وحی و نبوت در قالب چهار بخش معرفی اجمالی ادیان، نبوت در قرآن، نبوت در عهدین و مقایسه آن ها پرداخته ایم. در این راستا سعی بر آن داریم که ابتدا به جایگاه فلسفی نبوت در این ادیان بپردازیم و با تحلیل و بررسی موضوعات پیرامون آن، اشتراکات و تفاوت های این مفهوم را استخراج کنیم. در یک نگاه جامع به بحث نبوت، می توان از چرایی ها در ابعاد نبوت سخن به میان آورد. ازجمله آنها که در این تحقیق نیز مورد توجه قرار گرفته است می توان به معجزه به عنوان راه عقلی در باب اثبات نبوت، عصمت انبیا، تعالیم انبیا و خاتمیت اشاره کرد. البته می باید در خصوص طرح مباحث در نظر داشت که گرچه اساساً نگاه فلسفی در طرح و پرداختن به موضوعات مورد نظر بوده است، اما برای روشن تر شدن موضوع، به بررسی مباحث کلامی مرتبط با آنها از قبیل معرفی ادیان مسیحیت، یهودیت و اسلام، معنای نبی و وحی در کتب قرآن و عهدین، معرفی و شناخت کتاب مقدس و قرآن نیز می پردازیم. ت.یافته های تحقیق: از این بررسی برداشت می گردد که در بعضی از ابعاد وحی و نبوت، مفاهیم تنها دارای اشتراک لفظی است و با توجه به اینکه ما معتقدیم این ادیان دارای ریشه مشترک اند، می توان گفت این اختلافات از آنجا ناشی می شود که مسیحیت و یهودیت در طول قرن های متمادی متأثر از ادیان و سنت های غیر الهی نظیر یونان و روم باستان به صورت امروزی در آمده اند و بر اساس نظر پژوهشگران و محققان، کتب مقدس این ادیان نیز در طول قرن ها دچار تحریف های بسیاری در لفظ و معنا شده است. ث.نتیجه گیری و پیشنهاد: 1- آنچه که از این پژوهش بر می آید آن است که بر اساس قرآن و عهدین فلسفه وجودی انبیا هدایت و نجات انسان هاست، با این تفاوت که در عهد عتیق این نجات محدود به بنی اسراییل می شود اما قرآن نجات کل بشریت را در نظر دارد و نظام الهیات پولسی نجات حقیقی و کامل را فقط در گرو مرگ مسیح و ایمان به او می داند. 2- در مسیحیت ضرورت وجود نبی آنگونه که در اسلام و یهودیت وجود دارد، مطرح نمی شود. بلکه فیض الهی است که بطور رایگان به بشر داده شده و انسان برای هدایت چندان نیازی به عقل و اختیار خود ندارد. 3- مسیحیت و یهودیت از ابتدا آنگونه که امروزه هست، نبوده و در طول زمان در اثر تماس با ادیان و سنت های غیر الهی به صورت امروزی درآمده اند. کتب مقدس این ادیان نیز در طی نسل های متمادی شکل امروزی را به خود گرفته است. بنابراین با وجود اعتقاد به ریشه مشترک با اسلام، در الهی بودن منشأ این تغییرات تردیدهای بسیاری وجود دارد.
عفت جهانی احمد علی حیدری
یکی از مسائل مهم فلسفی، بررسی نسبت نظر و عمل است. شاید بتوان آراء اندیشمندان در این مسأله را در دو موضع اصلی شناسایی کرد. یکی گسست نظر و عمل و دیگری پیوند نظر و عمل. گروه اول، هر گونه ارتباط میان نظر و عمل را انکار کرده و این دو قلمرو را مستقل از یکدیگر می شناسند. گروه دوم که از ارتباط نظر و عمل سخن می گویند به دو گروه تقسیم می شوند: دسته ای از تقدم نظر بر عمل سخن می گویند و دسته ای دیگر به تقدم عمل بر نظر باور دارند. در باب موضع رواقیان در این مسأله به نظر می رسد این رأی غالب باشد که رواقیان به پیوند نظر و عمل قائل هستند اما در باب نحوه تقدم این دو بر یکدیگر میان رواقیان دوره متقدم و متأخر تفاوت وجود دارد: در دوره متقدم به تقدم نظر بر عمل صحه می گذاردند در حالیکه در دوره متأخر به تقدم عمل بر نظر توجه داشتند. بنابراین در خلال بررسی و تحلیل آراء اپیکتتوس در فلسفه اخلاق، به رأی وی در مسأله نظر و عمل نیز توجه شده است. بنابراین برای این مقصود، یکی از فرضیه هایی که در این پایان نامه مد نظر قرار گرفته است، موضع اپیکتتوس در مقام اندیشمند رواقی دوره متأخر در این مسأله است و اینکه اگر وی به «تقدم عمل بر نظر» باور داشته است، چگونه فلسفه اخلاق خود را با آراء زنون کیتیومی، بنیانگزار رواقیان در دوره متقدم که به «تقدم نظر بر عمل» قائل بوده است، پیوند می داده است. اگر قرار باشد اهمیت این مسأله به طور بسیار مختصر از طریق کوشش برای سازگاری سخنان اپیکتتوس با زنون کیتیومی نشان داده شود، می توان به نمونه زیر اشاره کرد: بررسی اینکه آیا این سخن اپیکتتوس که می گوید: « طالب آن مباش که امور آن چنان که تو آرزو می کنی، رخ دهند بلکه آن امور را آن چنان که رخ می دهند، آرزو کن(آنگاه) زندگی ات آرام بدان سو پیش خواهد رفت.» با سخن زنون کیتیومی که می گوید: «غایتِ (telos) زندگی انسان در هماهنگی با طبیعت است» می تواند هم افق باشد و در نتیجه گسستی که میان رواقیان متقدم و متأخر به نظر رسیده است، از میان برداشته شود؟ از سوی دیگر، در میان آموزه های اخلاقی جایگاه اندیشمندان رواقی هم در شناخت عمل نیک و سعادت آدمی و هم چگونگی تحقق و قرار گرفتن در مسیر عملی این دو شایان توجه است. به نظر در میان رواقیان، اپیکتتوس در پیوند دادن میان عمل نیک و سعادت آدمی از جایگاه ویژه ای برخوردار باشد. وی ضمن بهره گیری از آراء پیشینیان خود نظیر زنون کیتیومی، کلئانتس، خروسیپوس، سقراط، افلاطون و ارسطو کوشیده است دغدغه فکری خود را بر چگونگی تحقق عمل خیر و فعل مبتنی بر فضیلت اخلاقی متمرکز کند. کوشش برای تحلیل مبادی فکری اپیکتتوس در زمره پژوهش های این پایان نامه بوده است. در باب روش تحقیق در این پایان نامه باید اشاره کرد که در یک پژوهش فلسفی، پس از گردآوری منابع دست اول (بر پایه ترجمه آثار اپیکتتوس به انگلیسی و همچنین ترجمه آلمانی زیر نظر استاد محترم راهنما) و منابع دست دوم ( عمدتاً بر پایه پژوهش های انگلیسی و برخی منابع فارسی)، کار اصلی بر پایه «تحلیل محتوای متون» صورت گرفته است. کوشش بر این بوده است تا آراء اپیکتتوس به طور نظام مند تحلیل شود و با آنکه تحقیق در حوزه فلسفه اخلاق یا به عبارت عام تر فلسفه عملی بوده است، با این حال حتی المقدور به مبادی هستی شناسی و شناخت شناسی این آراء نیز توجه شده است. برای نمونه پیوند فلسفه اخلاق با منطق، طبیعیات، علم النفس، و الهیات در مباحث «حیطه اختیار انسان»، «خصلت اخلاقی»، «تقدیر»، «انطباع بیرونی»، «خویشاوندی با خداوند» و «وظیفه» تا آنجا که ممکن بوده است، بررسی شده است. یکی دیگر از مسائل مهم در این پایان نامه، نسبت «تکلیف» با «تقدیر» است. به عبارت دیگر اگر کسی در حوزه فلسفه اخلاق، برای انسان قائل به تکالیف اخلاقی باشد و همچنین همه رخدادهای این جهان را از پیش مقدر بداند، آنگاه چگونه می تواند بین این دو مفهوم پیوند برقرار کند چرا که «تقدیر» در بادی امر نافی «تکلیف» به نظر می رسد.
مرضیه آجورلو حسین کلباسی اشتری
با توجه به اهمیت و ضروت واکنش به درک غربی از فلسفه اسلامی، در این پایان نامه پس از بررسی دیدگاه های مختلف درباره فلسفه اسلامی به تبیین ماهیت حقیقی این فلسفه پرداخته شده است و روشن گردیده است که فلسفه به معنای تفکر عقلانی در امور هستی شناسانه، نه تنها امری مخالف با دین و در مقابل آن نیست بلکه از دل دین برمیخیزد. همچنین ضمن بیان گزارشی از تلقی چند تن از اندیشمندان معاصر درباره سیر تفکر فلسفی- کلامی فلاسفه مسلمان و مکاتبی چون فارابی، اسماعیلیه، ابن سینا، غزالی، ابن رشد و ابن طفیل، روشن شده است که نباید صرفاً به بررسی مآخذ، منابع و خاستگاه عقاید فلاسفه ی مسلمان در میان متفکرین یونان نشست، اگرچه شناخت پیشینه تفکر فلاسفه در بررسی افکار و آراء آنان اهمیت دارد اما صرف بررسی منابع و مآخذ افکار فلاسفه در آراء پیشینیان، سبب غفلت از معرفت نسبت به حقیقت فلسفه ی آنان و دستیابی به عمق آن خواهد شد؛ همچنین روشن شده است که در بیان تأثیرپذیری فلسفه از کلام باید به این نکته مهم عنایت نمود که اگرچه متکلمین نقشی اساسی در سنت پس از ابن سینا داشته اند، اما اینگونه نبوده که فلسفه اسلامی به عنوان علمی لابشرط نسبت به دین و آموزههای دینی، در اثر پیوند با کلام به عنوان علمی منطبق با آموزه های اسلامی رشد یافته باشد. بلکه بالعکس، فلسفه و استدلالات عقلی وارد کلام شده به طوری که گاهاً موضوع آنها به هم آمیخته است و حتی دوره ای تازه در کلام اشعری آغاز شده است.
محمد محمدی الموتی حمیدرضا آیت اللهی
هدف از این نوشتار معرفی بخش های اصلی نظام فکری و فلسفی کواین، با محوریت مقالاتی از سلسله کتاب-های انتشارات کمبریج به نام کواین، می باشد. در این چارچوب، در مقدمه با توجه به اهمیتی که آراء حلقه ی وین یا همان شاکله ی اصلی پوزیتیویست های منطقی و به اقتفای آنان دیدگاه های فلسفی ردولف کارنپ بر شکل دهی و جهت دهی به تفکر کواین داشته است، اشاره ی بسیار کوتاهی به سرخط تفکر آنان شده است. فصل اول به معرفت شناسی طبیعی شده ی کواین و تلاش او می پردازد که می خواهد معرفت شناسی را درون خود علم تجربی بنا نهد و بر پایه های آن استوار سازد. از نظر کواین معرفت شناسی مبنایی برای علم تجربی به دست نمی دهد بلکه این علم تجربی است که چارچوبی برای فهم خود در اختیار قرار می دهد. این باژگونی هسته ی انقلابی مفهوم معرفت شناسی طبیعی شده ی کواین را بیان می دارد. در ادامه نویسنده سعی می کند نشان دهد که به-رغم تعدیل هایی که کواین در مدل خود و نیز بخش های مختلفی از نظام فلسفی خود برای ایجاد امکان دفاع از نظریه اش ایجاد می کند، اولاً نمی تواند به طور کامل پای بند تجربه باوری خود باقی بماند و ثانیاً از میان احتمالات مختلف به سوی احتمالاتی می غلتد که وزنه ی طبیعت گرایانه ی آن کم تر است، به گونه ای که می توان آن را بازگشتی از رویکرد طبیعت گرایانه به شمار آورد. تمایز میان دو قضیه ی تحلیلی و ترکیبی، پس از کانت، به موضوعی اصلی در مباحث معرفت شناسانه و امکان فهم مورد توجه قرار گرفت. از جمله این موضوع در مباحث کارنپ، به عنوان یکی از اعضای برجسته ی حلقه ی وین، مورد اهتمام آشکار بود. کواین با چاپ مقاله ی "دو حکم جزمی تجربه گرایی" به این اصل، در کنار اصل تقلیل گرایی، حمله برد. فصل دوم از این پژوهش به ارزیابی مشروعیت مطالبات و بحث کواین توجه نشان می-دهد. کواین فقدان محتوای تجربی در تقسیم بندی قضایا به تحلیلی و ترکیبی را سبب آن می داند که این بحث به باوری متافیزیکی و در نتیجه ناپذیرفتنی بدل شود. البته در این زمینه تقابل اصلی میان کارنپ و کواین شکل می-گیرد. کواین، هم چنین، وجود معیاری تجربه گرایانه را در فهم پذیری تمایز تحلیلی- ترکیبی لازم می داند و این مطالبه ای است که مشروعیت و محتوای خود را از سنت تجربه گرایی به دست می آورد. اما مشکل آن است که کواین جزییات خواست خود را به شکل مبهمی بیان کرده است. از سوی دیگر نویسنده با توجه به آن که کواین تقلیل گرایی را به عنوان دومین حکم جزمی تجربه گرایی مورد تهاجم قرار می دهد، می کوشد نشان می دهد که وی در مخالفت با تمایز تحلیلی- ترکیبی در برخی جنبه ها هم تقلیل گرا می شود وهم اثبات گرا. درنهایت هم نشان می دهد که کواین، به رغم تعدیل هایی که در نگاه کل گرایانه ی خود می دهد، می پذیرد که "جملات از لحاظ شناختی معادلند، اگر جایگزینی یکی به جای دیگری تأثیر بر محتوای تجربی هیچ کدام از مجموعه جملات نداشته باشد" و این بیان برای حفظ تحلیلی بودن کافی است. فصل سوم به چهار موضوع می پردازد: ارائه ی خلاصه ای از مباحث کواین درباره ی کل گرایی معنا؛ نسبت میان کل گرایی، طبیعت گرایی و تحقیق پذیری معنا؛ طرح جزییات بیش تری از استدلال کواین درباره ی کل گرایی و ارتباط ادعای نامعقولی تمایز تحلیلی- ترکیبی با کل گرایی معتدل و ریشه ای؛ پرسش های بی پاسخ ناشی از مدعای کواین در زمینه ی کل گرایی. مسایل مربوط به ارجاع و وجودشناسی بخش قابل توجهی از آثار کواین را به خود اختصاص داده که در فصل چهارم مورد بحث قرار می گیرد. در این فصل ابتدا مختصری از دیدگاه راسل درباره ی ارتباط ذهن با جهان خارج طرح می شود که در تغایر کامل با نقطه نظرات کواین است. چگونگی دست یابی به معرفت و نحوه ی تماس ذهن با چیزهایی غیر از خود پرسش هایی است که کواین، در پاسخ، به آنها می پردازد. پاسخ هایی که از مسیر دیدگاه طبیعت گرایانه ی وی گذر می کند. اما نکته ی کلیدی در پاسخ های کواین پنداری است که او از جمله ی مشاهدتی دارد. از نظر او تمامی معرفت ما، هرچند تئوریک، در نهایت از طریق جملات مشاهدتی قابل پاسخ گویی است که وی آنها را مشاهده ی مطلق می نامد. از سوی دیگر، کواین، به نوعی مشابه با راسل، بر جنبه ی ارجاعی زبان تأکید دارد. لکن، این ارجاع را بنیادین، به معنای راسلی آن، نمی داند. به علاوه، مفاهیمی که از طریق آنها زبان اقدام به برقراری ارتباط با جهان می کند از دیدگاه وی ارجاعی نیستند. ارجاع از نظر کواین نسبتی میان زبان و برخی اصطلاحات زبانی و جهان است و قابلیت ارجاع یک قابلیت استفاده از زبان است. او هم چنین، از ارتباط میان کارکرد ارجاعی زبان و شاکله ی مفهومی ما سخن می گوید که البته از نظر وی این دو دو تلاش جدا از هم نیستند و درک ارجاع یک گام مهم به سوی توضیح مفهومی است درباره ی وجود. وجودشناسی، از منظر کواین، موضوعی تصنعی به شمار می رود و این رأی در کنار نوع نگاه او به زبان نوعی نسبیت وجودشناختی را تداعی می کند؛ هرچند وی چنین نسبیتی را انکار می نماید. در این فصل با بررسی نظرات کواین به زبان (زبان معمولی و زبان تابع) و رابطه ی آن با وجودشناسی و پرسش های ناشی از آن و در عین حال مقایسه ی آرای کواین و کارنپ دست به ارزیابی دیدگاه کواین زده می شود. فصل پنجم، هم دلانه تر، دو موضوعی را مورد نظر قرار می دهد که می توان آنها را از شاکله های اساسی اندیشه ی کواینی دانست: رفتارگرایی و تجربه گرایی. در این بخش تلاش آن بوده که با توجه به بخش های مختلف آرای کواین رابطه ی میان طبیعت گرایی، فیزیکالیسم و تجربه گرایی وی تبیین شود و معلوم گردد که تجربه گرایی که کواین آن را نوین می داند چیست و آن نقشی که در حوزه ی زبان ایفا می کند کدام است. البته باید در نظر آورد که زبان نیز در چارچوب نظام کواینی مولفه ای محوری است. از نظر کواین، در حوزه ی زبان شناسی، افراد یک انتخاب بیش تر ندارند: فراگیری زبان از طریق مشاهده ی رفتار دیگران به صورت بین الاذهانی. نتیجه ی این ادعای تجربی درباره ی یادگیری زبان، هم، ادعایی مبتنی بر معناشناسی است که بر اساس آن، هیچ معنای زبانی وجود ندارد که در رفتار پدیدار نباشد.
رویا ادیب زاده امیر نصری
در بررسی اندیشه زیبایی شناسانه فیلسوف آلمانی، ایمانوئل کانت (1724-1804)، زوایای مختلفی از تفکر فلسفی را می توان یافت. اما بی تردید مهمترین مسأله کانت در نقد قوه حکم زیبایی شناسی درخصوص احکام ذوقی است. کانت درباره احکام ذوقی می پرسد که چگونه ممکن است چیزی را در طبیعت، برپایه چیزی بسیار ذهنی، یعنی یک احساس لذت، زیبا داوری کرد و در عین حال مدعی توافق همگان با حکم خود بود؟ اگر این احکام از نوعی اعتبار کلی برخوردار باشند باید حاوی نوعی ضرورت نیز باشند. کانت در دقیقه دوم نشان می دهد حکم زیبایی شناسی، به امور کلی مبتنی است یا اعتبار کلی دارد، یعنی این که هرکس که ابژه ی زیبا را درک کند، تصدیق می کند که این ابژه زیباست. از این رو حکم اعتبار کلی دارد و در دقیقه چهارم نظر خود را تکمیل کرده و بر این باور است که منظور از اعتبار کلی داشتن حکم در مورد امر زیبا، تنها این نیست که هرکس ابژه ی زیبا را ببیند، زیبایی آن را تصدیق می کند، بلکه کلیت این حکم متضمن این نکته است که هرکس زیبا را ببیند، می بایست زیبا بودن آن را تصدیق کند. از این رو این حکم ضروری است. نگارنده در این رساله در تلاش است تا ضمن بررسی آرا کانت در نقد سوم به مسأله کلیت و ضرورت در زیبایی شناسی کانت بپردازد. واژگان کلیدی: کانت، زیبایی شناسی، امر زیبا، امر والا، کلیت، ضرورت
احمد خداداد حسینی حسین کلباسی اشتری
در این رساله تلاش شده تا با بررسی سیر تحول اسطوره در تراژدی یونانی، با توجه به دگرگونی های اجتماعی و سیاسی در یونان قرن پنجم، مسئله ی "گذار از شعر به فلسفه" به جای دیدگاه رایج "گذار موتوس به لوگوس" (اسطوره به فلسفه) پی گیری شود. اصل چنین پژوهشی درباره ی "گذار شعر به فلسفه" بر تفسیری اجتماعی- سیاسی از فلسفه ی افلاطون استوار است. بنابراین پایدیای آتنی در قرن پنجم به عنوان زادگاه هم تراژدی و هم فلسفه ی افلاطونی، بستر این پژوهش است، یعنی همان نقطه ی مکانی و زمانی که تراژدی یونانی افول و فلسفه ی افلاطونی ظهور می کند.
نرجس اخباری حسین کلباسی اشتری
الهیات رهاییبخش یکی از مهمترین جریانهای الهیاتی در مسیحیت معاصر است که ریشه در شرایط اجتماعی و سیاسی آمریکای لاتین در دهههای 1960 و 1970م دارد. این نهضت الهیاتی، مهمترین ریشههای عقب ماندگی کشورهای آمریکای لاتین را ظلم ریشهدار حکومتهای خودکامه،استثمار و استعمار کشورهای آمریکای شمالی و اروپایی می داند. در این نگرش، تهیدستان منبع اصیل الهیات محسوب می شوند، از این رو وظیفه کلیسا در رسیدن به ملکوت، فقرزدایی و مبارزه با ظالمان است و کتاب مقدس نیز باید از منظر فقرا خوانده شود. تأسیس انجمن های مسیحی پایه تحت تأثیر تعالیم پائولو فریره گام مهمی در جهت نیل به این اهداف بود. عالمان رهایی بخش در تبیین مبانی این الهیات، علاوه بر قرائت جدید خود از کتاب مقدس و تعالیم عیسی، تحت تأثیر اسناد شورای واتیکان دوم، تحلیل های اجتماعی و اقتصادی مارکس و جریان های الهیاتی و فلسفی برخاسته از انقلاب فرانسه (از جمله الهیات امید مولتمان، الهیات سیاسی جان بابپتیست متز، الهیات صلیب بونهافر و اصالت وجود شخص مارتین) نیز قرار داشتند. ترجمه کتاب «الهیات آزادیبخش» در سال 1971م، اثر گوستاو گوتییرز، به زبان انگلیسی و دیگر زبانها سبب گسترش این الهیات در سایر مناطق محروم جهان از جمله آفریقا و آسیای جنوب شرقی شد و در آمریکای لاتین نیز صورتهای گوناگونی مانند الهیات سیاهان و الهیات فمنیستی یافت. از مهمترین اموزه های کلامی الهیات رهایی بخش که توسط گوتییرز در این کتاب تدوین یافت و مورد تأیید سایر متفکرین رهایی بخش قرار گرفت، می توان به اموزه هایی چون مسیح شناسی، کلیساشناسی، تفسیر تمثیلی کتاب مقدس، نجات و رستگاری مفهومی، عمل تاریخی و سیاسی، اولویت در انتخاب فقرا، تأکید بر دین همگانی، معنویت، الهیات زمینه مند و گناه ساختاری اشاره نمود.
پوریا بردبارمنش امیر نصری
شرح برنام بر نقد سوم کانت شرحی روان و خواندنی است که با مقدمه ای مبسوط درباره دوره پدید آمدن آن و آبشخورهای فکری کانت در نوشتن آن آغاز می شود و تقریبا بر طبق ترتیب مطالبی که کانت در کتاب نقد نیروی داوری مطرح می کند به پیش می رود. در این شرح از مثال های گوناگونی برای درک هر چه بهتر مطالب کتاب کانت استفاده می شود. این تحقیق معرفی این شرح است که در مقدمه، تاریخ زیباشناسی قرن هجده به صورت موجزی مرور شده است. پس از آن به معرفی شرح و خلاصه ای از آن پرداخته می شود و در ادامه، شرح برنام بر چهار دقیقه امر زیبا و والا ارائه می گردد. در پایان، خصوصیات این شرح و روش برنام مشخص شده و معرفی می گردد.
محسن فشی حسین کلباسی اشتری
تفسیرهای گوناگونی از عصر روشنگری وجود دارد که در بسیاری از موارد متناقض است.برخی آن را دوران شکوفایی عقل می دانند و برخی به سیر قهقرایی عقل در این دوران اشاره میکنند.اما قبل از اینکه بخواهیم تفسیری از این دوران ارائه دهیم،باید ابتدا سرنوشت خاص عقل را در این قرن پی گیری نماییم.تعریف جدید از عقل در ابتدای قرن که همه چیز باید به نقادی عقل تن دهند وگرنه مورد تایید قرار نمی گیرند و همچنین عقل باید صرفا در محدوده تجربه حسی عمل کند،باعث بی اعتنایی به بسیاری از مسائل و حوزه های اساسی زندگی انسان گردید که مهم ترین آن قلمرو ایمان بود: تلاش عقل برای گرفتن مرجعیت از ایمان منجر به جدالی تازه مابین عقل و ایمان گردید.این مسئله باعث شکاف فیلسوفان به دو گروه متفکران روشنگری و متفکران ضد روشنگری می شود.امید به عقل و قدرت آن در ابتدای قرن،به نا امیدی از عقل در حل مسائل بنیادین انسان در اواخر قرن منجر می گردد.از آن جایی که چنین چرخشی بیشتر در آلمان صورت می گیرد،فیلسوفان آلمانی در اواخر قرن اهمیت بسیاری پیدا میکنند.لسینگ و هامان با عبور از ثنویت گرایی به وجود آمده،تلاش می کنند به این جدال خاتمه دهند،راه حلی که به تلاش فیلسوفان ایدئالیسم برای دست یابی به وحدت منجر می شود.
فاطمه مهرزادصدقیانی حسین کلباسی اشتری
این پایان نامه با موضوع نسبت عقل و فاهمه در فلسفه های کانت و هگل، به بررسی دیدگاه های این دو فیلسوف معاصر در باب معرفتشناسی میپردازد. از جنبه های معرفتشناسانه نظام ایشان دو قوا فاهمه و عقل از اهمیت مضاعفی برخوردار است، زیرا دیدگاه آنان در مورد حدود و ثغور شناسایی را دربرمیگیرد.از نظر کانت فاهمه تنها قوه ای است که با همکاری حس، قادر به فراهم آوردن شناسایی معتبر و عینی است.همچنین در دیدگاه او تنها شناسایی نظری معتبر، شناخت از پدیدار ها است و نه اشیا فی نفسه.نقشی که عقل در این میان برعهده میگیرد نقشی تنظیمی و محدود کننده است.عقل گسترش دهنده محدوده دانش نیست، بلکه باید همواره آن را به دانش پدیداری محدود سازد. از این لحاض فاهمه و عقل در نظام معرفتشناسی کانت دو قوه متعارض اند. اما هگل محدود بودن دانش را برنمیتابد و در پی ان برمی آید تا با نقد مبانی معرفتشناسی کانت، این تعارضات را به وحدت مبدل سازد.نتیجه چنین است که او با بهره بردن از دیالکتیک به صورت خلاقانه و فراگیر،تمام قوای شناختی در انسان را در طول یکدیگر،از پایینترین تا بالاترین مرتبه، انتظام میبخشدو بدین ترتیب تعارضات فلسفه کانت در مرتبه ای والاتر ارتفاع می یابند.بالاترین مرتبه ارتفاع تعارضات در نظام هگل، مربوط به عقل است که از قدرتی نامحدود برای شناخت برخوردار است.
زهرا توفیقی قاسم پورحسن
ارسطو و فارابی به عنوان دو فیلسوف واقع گرا، به بحث درباره «هستی» و «علت موجودیت اشیاء» پرداخته اند. هستی از نظر ارسطو همان «هستنده» است که از طریق مکان، وضع، مقدار و اندازه ای که خود را در جهان بیرونی نشان می دهد، می توان آن را توصیف کرد. اما فارابی با تحلیل معرفت شناختی و زبانی از مفهوم «موجود» و نیز بر مبنای نگرش تنزیهی و توحیدی خود نسبت به واجب الوجود و رابطه اش با ممکنات، کوشید تا مفهوم «وجود» را معرفی کند و با دوری جستن از «هستنده» به واقعیت «هستی» و اصالت آن بپردازد. تأثیرپذیری فارابی از متافیزیک ارسطو امری غیرقابل انکار است؛ اما جهان بینی متفاوت فارابی، او را به نتایج جدیدی نسبت به مفهوم «وجود» سوق می دهد که یکی از آن نتایج مهم، بحث «اصالت وجود» است. از این رو، فارابی تنها یک شارح ارسطویی نیست بلکه به سبب نوآوری های فلسفی اش، عاملی برای گسست فلسفه اسلامی از سنت ارسطویی به شمار می رود.
محمدامین برادران نیکو غلامرضا ذکیانی
اجزای نظریه های منطقی ارسطو در ارغنون با یکدیگر سازگارند. ارغنون مجموعه ای از رساله های ارسطو است که نظریه های حمل، تعریف، استدلال، اعتبار، قیاس، برهان و دیالکتیک در آنها معرفی می شوند. پژوهشگر قصد دارد تا ناظر به آراء رابین اسمیث نشان دهد که اولا رساله های موجود در ارغنون دارای ارتباطی درونی و منسجم با هم اند و ثانیا نظریه های موجود درآنها برای رسیدن به هدف واحدی با یکدیگر سازگار هستند. در این راستا کوشیدیم تا دیدگاههای رقیب را نیز معرفی کنیم تا هم نظرات بنیادین مورد بحث در ارغنون و هم بافتی که رویکرد اسمیث از آن برخاسته است شناخته شود. روش ما کتابخانه ای است و به توصیف و تحلیل نظرات مختلف می پردازیم. نهایتا با توجه به دیدگاه رابین اسمیث که معتقد است پروژه ارسطو در ارغنون اثبات امکان پژوهش فلسفی است و نظریه های موجود در ارغنون برای این هدف بیان شده اند، سازگاری آراء منطقی ارسطو و انسجام رساله های ارغنون به اثبات می رسد.
مهدی ساعتچی حسین کلباسی اشتری
چکیده تحقیق پیش رو به دو مسئله اصلی دانش عرفان ـ یعنی چیستیِ توحید و کیستیِ موحّد ـ از دیدگاه علامه طباطبائی اختصاص دارد. به دیگر بیان بنیان هستی شناسی عرفانی که همان نظریّه وحدت وجود است و بنیان معرفت شناسی عرفانی که همان آموزه فنا و مشاهده حق تعالی است محور مباحث این پایان نامه است. همچنین می توان گفت اثر پیش رو به کاوش فلسفی و برهانی پیرامون اصلی ترین مسئله عرفان نظری و ثمره نهایی عرفان عملی از دیدگاه علامه طباطبائی می پردازد. از این روی مسائل این تحقیق از اهمیت ویژه ای در میان مباحث کلام، فلسفه و عرفان اسلامی برخوردار است. علامه طباطبائی با ارائه نظریّه توحید اطلاقی ـ به عنوان نظریّه مختار در خصوص توحید ذات خداوند ـ تقریر ویژه ای ـ با طرح ادلّه عقلی و نقلی ابتکاری ـ از نظریّه وحدت وجود عرفا را ارائه نموده است، و مدّعی است که این مرتبه از توحید از اختصاصات پیامبر خاتم(ص) است و در تعلیمات انبیای پیش از او یافت نمی شود، همچنین مدعی است که هیچ یک از فلاسفه اسلام همچون فارابی و بوعلی و حتی صدرالمتألّهین بنا بر نظام تشکیک در وجود خود، به تبیین این مرتبه از توحید دست نیافته اند. وی در تبیین این نظریه ادلّه عقلی و نقلی چندی ذکر کرده، همچنین نتایج و فروعاتی را بر این نظریّه مترتّب نموده است. علامه طباطبائی اثبات می کند وصول به این مرتبه از توحید ـ یعنی توحید اطلاقی ـ تنها با دستیابی انسان به فناء ذاتی میسّر است و بر این مسئله برهانی ابتکاری اقامه نموده است. ضمن این برهان رابطه مراتب فناء فی الله و مراتب توحید حق تعالی روشن می شود، و نسبت این دو مسئله با طریق معرفت نفس تبیین می شود. همچنین مسئله مشاهده و رویت حق تعالی معنای خود را می یابد. از آنجا که نظریّه توحید اطلاقی نهایی ترین مرتبه توحید و مختصّ ذات حق تعالی است و وصول بدان مرتبه نیز مستلزم حصول نهایی ترین مراتب فناء فی الله یعنی فناء ذاتی است؛ در تحقیق پیش رو، مراتب توحید و فناء با محوریّت و تأکید بر مقام ذات حق تعالی مورد پژوهش قرار گرفته است. در این تحقیق پس از طرح مسئله و بیان پیشینه آن، به تبیین و بررسی ادله عقلی و نقلی علامه طباطبائی در اثبات مدعیات مذکور پرداخته شده است، و حتی المقدور ثمرات و نتایج آن واکاوی شده است.
محمد حسین عباسی رضا اکبریان
ابن سینا از جنب? معرفتی، انسان را عامل ادراک می داند که با نفس ناطقه یا عقل جزئی خویش با طیّ مراحل تعقّل، به مرتب? اتصال با عقل فعّال می رسد و از صور معقول? افاضه شده از سوی عقل فعّال، بهره¬مند می گردد. چگونگی افاض? صور عقلی از جانب عقل فعّال و استفاض? آن از سوی نفوس بشری و کیفیّت ارتباط انسان با عالم ملکوت و عقول مجرّده، از دغدغه¬های ذهنی فیلسوفان الهی بوده است. پیش از ابن سینا، ارسطو بر اساس مبانی فلسفی خود از جمله قاعد? علیّت، به وجود عقل فعّال به عنوان فعلیّت دهند? عقل بالقوه و ایجاد کنند? صور معقوله رسید، اما به سبب ابهام در ماهیّت و جایگاه عقل فعّال و چگونگی فعلیّت بخشی آن به عقل بالقوه، ابهامات زیادی را برای فلاسف? پس از خود، به میراث گذاشت. تلاش¬های فلاسف? پس از ارسطو در زدودن ابهامات، به اختلاف آراء منجرّ گردید. ابن سینا در تأمّلات خویش، در صدد حلّ مسأله به نحو کلّی بود، به طوری که بتواند مشکل حاصل شده را چنان حلّ کند که در مورد هم? انسان¬ها حتّی پیامبران و وحی الهی نازل بر آنان نیز قابل تبیین باشد.بنابراین، وی به سراغ نفس انسانی رفت و با ابداع اصل تمایز دو مقام ذات و فعل در نفس و لحاظ دو جنب? ملکی و ملکوتی برای آن، توانست مشکلی را که بسیاری از فلاسفه در گشودن آن، باز مانده بودند، حلّ کند. ابن سینا بر اساس مبانی فلسفی خود، عقل فعّال را موجودی مجرّد و در عالمی جدا از نفس آدمی قرار داد و صور معقوله را حاصل نوعی ارتباط و اتّصال وجودی بین نفس یا عقل جزئی انسان و عقل فعّال دانست. لازم? چنین ارتباطی، مهیّا شدن شرائط کافی برای پذیرش صور معقول? افاضه شده از سوی عقل منفعل انسانی است. فلاسف? اسلامی پس از ابن سینا، با نگاه انتقادی به مبانی فلسفی وی و ابداع مبانی جدید، برای این مسأله، راه حلّ¬های جدیدتری ارائه دادند.
حسین حمداللهی حسین کلباسی اشتری
موضوع این رساله مراتب وجود از دیدگاه علامه طباطبایی قدس الله نفسه الزکیه با رویکرد عقلی و برهانی است و در جای جای تحقیق به نصوص روایی استشهاد شده است؛ عمده تمرکز این پایان نامه بر رساله وسائط است و رساله اسماء علامه طباطبایی در اولویت بعدی قرار دارد. بدین منظور ابتدا مفاهیم کلیدی اندیشه ایشان تبیین و سپس اصول روش شناختی ایشان تحلیل و پس از آن در دو محور کلی به تقریر نظرات ایشان که به اعتقاد نگارنده خالی از نوآوری نبوده، پرداخته شده است. علامه طباطبایی به دلیل انس با کتاب و سنت و به جهت احاطه بر فلسفه و حکمت اسلامی به مواردی خِلاف مشهور حکما و یا مورد غفلت از آنان دست یافته اند که قمستی از این موارد، مراتب وجود بر مبنای رساله وسائط، مورد تمرکز این پژوهش است. در این پژوهش، محور نخست که از مسائل فرعی رساله محسوب می شود، توجه ویژه ایشان به عالم اسماء است؛ اولاً علامه قائل به مراتب چهارگانه وجود است و مرتبه اسماء را به مراتب عقل، مثال و ماده افزوده است و ثانیاً به تبیین فلسفی – قرآنی این مرتبه وجودی پرداخته است و برای وجود این مرتبه دلایلی فلسفی و قرآنی ذکر نموده است. محور دوم که مسئله اصلی رساله است، توجه به برخی وسائط یا به تعبیری مراتب وجودی است که در قرآن ذکر شده است. این وسائط عبارتند از: عالم ذر، حجب، عرش و کرسی، لوح و قلم، سماوات و أرض، مرتبه وجودی فرشتگان، مرتبه وجودی شیطان و مرتبه وجودی انسان کامل. علامه با روش شناسی خاص خویش که روش کتاب و سنت را لااقل در مراتبی، مغایر با روش فلسفه و حکمت نمی داند، به تحلیل این مراتب وجودی پرداخته اند و به همین جهت علاوه بر استدلال های محض فلسفی از استدلال و استشهاد به کتاب و سنت نیز غفلت نکرده است، به عنوان نمونه ایشان، عالم ذر را بر عالم مثال منفصل، عرش را بر وجود منبسط، سماوات و ارض را بر ماده و مثال، مرتبه وجودی فرشتگان را بر مثال و عقل، مرتبه وجودی شیطان را بر مثال و … تطبیق نموده اند و برای هرکدام از دعاوی فوق استدلال هایی را ارائه نموده اند. نگارنده نیز با روش توصیفی-تحلیلی و استناد به منابع کتابخانه ای به تبیین مباحث فوق پرداخته است.
محمدجلیل آل امین حسین کلباسی اشتری
چکیده: فلسفه ی سیاسی کانت که اوج آن در طرح صلح پایدار بروز پیدا کرده، در کلیت تفکر کانت دارای ریشه های نیرومندی است. رساله ی حاضر به ویژه به ریشه های این طرح در انسان شناسی پراگماتیکی و فلسفه ی حقوق کانت، تمرکز کرده و سعی دارد نشان دهد که این ها دو بال قدرتمند پرواز امن ایده ی سیاسی کانت در باب صلح جهانیِ پایدار هستند. کانت، از یک سو در انسان شناسی پراگماتیکی نگرشی کاربردی و اجتماعی از انسان ارائه می کند که پیش زمینه ای برای شکل گیری جامعه ای انسانی در سطح ملی است که مساعد برقراری حکومت جمهوری باشد. و همین شرط برقراری یک جمهوری جهانی است که شرط ایجاد صلح پایدار در سطح جهانی می باشد. کانت در انسان شناسی پراگماتیکی تلاش می کند توجه انسان ها را، از فردیت به انسان جهانی انتقال دهد. وی از شهروند جهان، صحبت میکند اینکه افراد انسانی خود را به مثابه کل جهان تلقی نکنند، بلکه به عنوان عضوی از شهروند جهان به حساب آورند (citizen of the world) و این نوع فهم، از نظر کانت، راه مقابله با وضعیت طبیعی در انسان هاست که خودشان را به مثابه کل جهان تلقی می کنند((egoism و جایی برای «دیگری» باز نمیکنند. کانت معتقد است که انسان شناسی می تواند این درک را در انسان ایجاد کند تا از خودپرستی صرف رها شده و دیگران را نیز به رسمیت بشناسد(pluralism ) تا از اگوئیسم به پلورالیسم منتقل شود. به عبارت دیگر انسان در عین فرد بودن، جهانی است و سعادت او به زیست اجتماعیش با انسان های دیگر پیوند خورده است. از سوی دیگر، شرط فراهم آوردن جمهوری جهانی، مسبوق به تعریفی از حق _حق طبیعی آزادی_ و تکلیف _درونی و بیرونی_ است که وقتی انسان از تفرد به تجمع منتقل می شود، از اخلاق به فلسفه ی حقوق وارد می شود. کانت برای صیانت از حق طبیعی آزادی، قانون را الزامی می داند. از نظر وی قانون درونی در انسان ها، همان قانون اخلاقی است که انسان ها را موظف و مکلف می سازد. زمانی که انسان ها با یکدیگر مواجه می شوند، برای صیانت ازحق طبیعیِ آزادی، نیاز به توافق بیرونی ( قانون و حکومت)، پیدا می کنند، که اگر قانون بیرونی بر مبنایِ احساس اخلاقیِ مشترک میان انسان ها باشد، قانونی عقلانی خواهد بود و حکومت برآمده از افراد آزاد اخلاقی برای حفظ حق طبیعی آزادی، همان حکومت جمهوری خواهد بود که کانت شیفته آن است. بدین ترتیب مبانی انسان شناختی و فلسفه حقوقِ طرح فلسفیِ صلح پایدار کانت فراهم می آید و می توان با بررسی قوت و ضعف این مبانی به امکان پذیری طرح صلح جهانیِ کانت در شرایط متفاوت با زمانه ی وی، توجه کرد که در این رساله به آن پرداخته شده است. کلید واژه: صلح پایدار، فلسفه حقوق، انسان شناسی پراگماتیکی، کانت.
مصطفی ملک زاده حسین کلباسی اشتری
این تحقیق بر آن است تا با تدقیق در یکی از آثار کمتر مورد توجه قرار گرفته فارابی، که خود به عنوان یکی از اکابر فلسفه اسلامی شناخته می شود، به واکاوی نسبت تفکر این فیلسوف با آراء ارسطو که سنگ بنای تفکر مشائی را نهاده است، بپردازد و اشتراکات و افتراقات را نمایان سازد. فارابی طرح واره کلی نظام فکری خود را وام دار افلاطون است و در آثار خود هر جا به دنبال تشریح نقشه کلی اندیشه خویش است، افلاطون نقش محوری ایفا می کند، زیرا چنانکه بعد از این شرحش خواهد رفت، فارابی به تبعیت از او وصول به «سعادت» حقیقی را سرلوحه جهد فلسفی خویش قرار داده است و مثلاً در اثری چون «تحصیل السعاده» که به نوعی «کلیات فلسفه» را منظور نظر دارد، رویکرد افلاطونی یکه تازی می کند. اما هر چه از چارچوب های فلسفه ورزی فاصله می گیریم و به مباحث محتوایی فلسفه او نزدیک تر می شویم، ارسطو حضور پررنگ تری پیدا می کند. و این امر در اثری چون «تعلیقات» که به طور خاص به مباحث محتوایی می پردازد، مشهود است. بنابراین فارابی در بستری افلاطونی، ارسطویی می اندیشید. بی شک هر گونه حکمی در باب اینکه «تعلیقات» تعلیقه ای بر کتاب خاصی است یا خیر و یا اینکه مشتمل بر مجموعه ای از گفتارهای شفاهی وی به شاگردانش می باشد و... ظنّی خواهد بود؛ امّا آنچه مسلّم است اینکه تعلیقات آنچنان که به دست ما رسیده، تعلیقه بر بخش نظری حکمت و عمدتاً ناظر به محتوی (و نه ساختار) می باشد. مباحث مطروحه در این کتاب را می توان به چهار دسته کلی تقسیم کرد که عبارتند از: خدا ، افلاک ، نفس ، و کلیاتی در باب حکمت نظری و شقوق سه گانه ی آن. بر همین مبنا برای هر یک از این موضوعات به استثنای بحث افلاک –که بسیاری مبانی فلسفی و کیهان شناختی آن مورد خدشه است- بخش جداگانه ای در رساله اختصاص داده شده است. و از آنجا که هدف ایجاد تناظر میان آراء این دو حکیم بود، هر بخش مشتمل بر دو فصل و فصل مربوط به ارسطو به دلایلی که روشن است، مقدم داشته شد.
اکبر سیاوشی حسین کلباسی اشتری
شناخت مسئله استکمال نفس برای انسان ضروری بوده وارتباط وثیقی با میل جاودانگی او و دیگر مسائل اساسی در زندگی دنیوی دارد و می تواند نگرش ما را به آن تغییر دهد. نویسنده این رساله نیزدر حد بضاعت خودبه بررسی مختصری از این مسئله مهم پرداخته است. کندوکاو در این مسئلهبا سوالی تحت عنوان«استکمال نفس چگونه محقق می شود» شروع شده است. لذا نویسنده پاسخ به این سوال را با ارجاع به رساله که مشتمل بر یک مقدمه و سه فصل،می باشد پاسخ داده است: فصل اول تحت عنوان«کلیات استکمال نفس» استکهبه کلیات تحقیق و معناشناسی کمال و استکمال و تفاوت کمال با تمام و به اهداف و ضرورت و کاربرد تحقیق پرداخته است. فصل دوم :تحت عنوان«استکمال نفس از دیدگاه ابن سینا» است. نگارنده استکمال نفس را همبه شیوه فلسفی وهم به شیوه عرفانیدر قالب عناوینی همچون، مرحله آغازین استکمال نفس با سازگاری تجرد آن، استکمال نفس در عرصه علم و عمل و استکمال عرفانی ترسیم نموده و سعی بر این داشته که با مبانی فلسفی خاص سینوی و کتاب ها، رسائل،تماثیل و اشعار عرفانی مختلف این مکتب، بیان نماید که نفس جوهری یگانه است که توسط نیروهای خود اعمال و استکمالات عرضی مختلف را انجام می دهد و منشأ آثار و احکام گوناگونی می شود که در نگرش ما به زندگی نقش اساسی دارد. فصل سوم: تحت عنوان «استکمالی نفس از دیدگاه ملاصدرا» است. نویسند علاوه بر عناوین فوق گفته شده،برای روشن شدن این مبحث به سراغ مبانی هستی شناختی و انسان شناختی مکتب نو و بدیع صدرایی رفته وبیان می دارد که او براساس حرکت جوهری در باب استکمال علمی و عملی و نحوه پیدایش آن، نظراتی می دهد که متفاوت از دیگر نظرات است وی قائل به رشد وتعالی علم انسانی درگرو استکمال وجودی ورشد درونیذات نفسانی است که منجر به تحولات شگرف و رفع ابهامات حکمای پیشین در جهان اسلام شده است. و در بررسی وجوه تشابه و تمایز مسئله به روشنی بیان می شود که انگار ملاصدرا همان دیدگاه ابن سینا را داشته است و اختلاف آن ها ازمبانی و تفکرات فلسفی آنها نشأت می گیرد. وبا ارائه نتیجه پایانی، نگارش این رساله را به امید اینکه توانسته باشد تا حدودی دیدگاه این دو فیلسوف بزرگ جهان اسلام را بیان کرده باشد به اتمام می رساند.
سکینه ابوعلی قاسم پورحسن درزی
ارزیابی و بررسی موضوع جوهریت، تجرد، و بقای نفس انسانی توسط دو فیلسوف به نام های ابن سینا (370-428 ه. ق) و ابن رشد (520-595 ه. ق)، مسئل? این رساله را تشکیل می دهد. تعارض و ابهاماتی که در برخی از آراء ارسطو دیده می شود، منشأ اختلاف نظرهای شارحان وی دراین باره شده است. افرادی همچون اسکندرافرودیسی (قرن های دوم و سوم قبل از میلاد) و ابن رشد قول به مادیت و فناپذیری نفوس فردی و ابن سینا و توماس آکوئیناس تجرد و بقای نفس را به ارسطو نسبت داده اند. برخی از تعاریف ارسطو در باب نفس مبنی بر تجرد و بقای نفس و همچنین تأکید ارسطو بر بساطت نفس، بیانگر صحت دیدگاه ابن سینا و توماس آکوئیناس است نه دیدگاه ابن رشد. ابن سینا با تکیه بر عدم انقسام محل صور معقول و نیز همچنین بر پای? علم حضوری نفس به خود، تجرد نفوس شخصی را اثبات می نماید درحالی که ابن رشد بر مبنای آموز? وحدت عقل و رابط? عقل هیولانی و عقل فعال، قائل به تجرد نفوس فردی نیست و آن ها را ابدی نمی داند.
فاطمه بروجردی حسین کلباسی اشتری
مباحث کلاسیک و جدید در فلسفه دین از اهمیت بسیار زیادی برخوردارند. پرداختن به این موضوعات نیازمند توجه به آرای فیلسوفان مغرب زمین بوده و برای فهم آنان باید از منابع دسته اول بهره جست. از این رو نیاز به ترجمه این منابع، قطعی بوده و با توجه به کمبود منابع باید نهضت ترجمه به طور جدی دنبال شود. این پایان نامه در صدد آن است تا به مباحث اصلی و اساسی فلسفه دین با نگاهی جدید و نقادانه بپردازد. هدف این مجموعه این است که بتواند هرچه بیشتر مباحث جدید فلسفه دین را با مباحث سنتی و کلاسیک جمع کرده و به نگرشی درست و کارآمد دست یابد.
باقر نعمتی حسین کلباسی اشتری
در این رساله یک بحث تطبیقی میانه دو فیلسوف انجام می گیرد : مفهوم پدیدار از کانت به هگل . مطابق با نظر کانت ، همواره ضروری است که بین دو قلمرو پدیدارها و اشیاء فی نفسه تمایز قائل شویم . پدیدارها همان نمودهایی هستند که تجربه ی ما را تشکیل می دهند . پیداست که پیوستگی چندی بین مفهوم کانتی و مفهوم هگلی پدیدار وجود دارد . به معنایی پدیدارشناسی هگل مطالعه ی پدیدارهاست و پدیدار شناسی روح در نظر هگل به نوعی مقدمه برای فلسفه است .
هادی کاظم زاده مزرعه علی کرباسی زاده
توجه به نقش عالمان و تحولاتی که ایشان در هر دوره ای آفریده اند در مطالعات تاریخی آن دوره نقش برجسته ای دارد. یکی از عمده ترین قسمتهایی که درباره دوره صفویه و تحولات آن باید مورد مطالعه قرار گیرد، حوزه علمیه اصفهان و نقض علمای آن حوزه کهن در تحولات علمی آن دوره می باشد.این نقش آفرینی علما نیز زمینه هایی نیاز داشت و نتایجی نیز در بر داشت که در این نوشته بدانها پرداخته ایم
مجید حدادی علی اصغر مصلح
چکیده ندارد.
یاسمین عرفت پور حسین کلباسی اشتری
پروفسور هانری کربن و پروفسور توشیهیکو ایزوتسو، دو متفکر اسلام شناس و ایران شناس شهیر معاصرند، که علاوه بر تمام تلاش هایِ ارزشمندی که در راستای شناساندن اسلام و ایران به دنیای معاصر انجام داده اند، می توان در اندیشه آنان با دو طرح بسیار مهم آشنا شد که آدمی را قادر خواهند ساخت تا به گفت وگویی حقیقی میان صاحبان ادیان، سنت ها و تمدن ها نائل گردد. در حقیقت، این دو طرح، دو وجه امکانی هستند که پیش از هر اقدامی می باید در پیوندی همدلانه میان صاحبان ادیان، سنت ها و تمدن ها از نو احیاء گردند تا گفت وگویی حقیقی، تحقق پذیرد. حال، یکی از این امکانات ضروری برای آغاز گفت وگو، ساحت «فراتاریخی» است که کربن آن را به واسطه فلسفه تطبیقی مورد نظر خود که جمعِ خلّاقانه لطیفی ما بین «پدیدارشناسی هوسرل و هرمنوتیک هایدگری» و «حکمت و عرفان فلاسفه مسلمان به خصوص فلاسفه ایرانی که همچنان باور به ملکوت در اندیشه شان سخت پا برجاست» و با توجه به سیر و سلوکی روحانی در عالمی خیالی(عالم مثالی)، طرح می نماید. و دیگری «فراسوی گفت وگویی» است که ایزوتسو با تأکید بر «فراتاریخ» و همچنین روش هانری کربن و باز هم با تمرکز بر ساحت های معنوی و عرفانی موجود در تفکر اسلامی و سایر اندیشه-های درون گرا(باطنی)آنرا مطرح می سازد. در واقع، «فراتاریخ» و «فراسوی گفت وگو» دو جزء از پیکره ای واحدند که اگر در عرصه ای فرا زمینی و فرا زمانی در کنار یگدیگر قرار گیرند، خواهند توانست برای اهل معنا در سراسر عالم، گفت وگویِ فراتاریخیِ ادیان و حتی سنت ها و تمدن ها را امکان پذیر سازند و بقای ابدی آنان را در عالمی ملکوتی و به دور از هر تفکر زمینیِ بیمارگونه ( همچون : لاأدری گری، نیست-انگاری و تاریخ انگاری ) که زندگی آدمی را به قهقرا می کشاند، حتمیّت بخشند.