نام پژوهشگر: علی فتح طاهری
فرخ رستمی علی فتح طاهری
کانت در نقد عقل محض تحلیلِ ماهیتِ مابعدالطبیعه را سرلوحه ی کارخود قرارمی دهد.او تأکید می کند که مابعدالطبیعه محصول بلندپروازی های عقل محض بشری است وگرچه این بلند پروازی ریشه در طبیعت عقل دارد، اما انسان هیچ گاه از این طریق نمی تواند به معرفتی دست یابد.پس در نتیجه برای موضوعاتی که مابعدالطبیعه همواره خود را به آن مشغول کرده است مانند:نفس، جهان و خدا نمی توان مصداق عینی فرض نمود.و هرگونه تلاش برای اثبات عینی این تصورات افتادن در دام مغالطه است.ودر نتیجه هر گونه خداشناسی و جهان شناسی و روانشناسی در ساحت عقل محض غیر ممکن است.او برای نشان دادن امتناعِ خداشناسیِ نظری،انواع براهین ممکن اثبات وجود خداوند را که به زعم وی بر اساس حصر عقلی سه دسته اند را بررسی می کند و به این نتیجه می رسد،که برهان وجودی بی اعتبار است و براهین جهان شناختی و طبیعی _ کلامی هم که مبتنی بر برهان وجودی می باشند، فاقد اعتبارند پس در نتیجه هر نوع کوشش برای تأسیس نوعی خداشناسی نظری غیر ممکن است.
زهره ملایی علی نقی باقرشاهی
چکیده: با وجود آنکه دوره ی معاصر، با تصور مرگ مابعدالطبیعه و به معنای هستی شناسی توأم بوده است، اما دُلوز هستی شناسی را پایان یافته قلمداد نمی کند. او حتی فلسفه را با هستی شناسی آمیخته می داند و توجه خود را به هستی شناسی در اغلب آثار خود، آشکار می کند. دُلوز هستی شناسی را به معنایی نو، حیات می بخشد: هستی ای که پیوسته در کار شدن و تفاوت سازی و از این رو هستی ای متفاوت از هستی جامد و سنتی است. هدف از این پژوهش، کند و کاوی در اندیشه های هستی شناختی دلوز و ارایه ی تصویری از هستی شناسی اوست. برای دست یابی به این منظور، به بررسی مفاهیم کلیدی اندیشه ی دُلوز و پیوند های میان این مفاهیم، پرداخته شده است. نتیجه ی این مطالعات ،آن بود که مفاهیم های ویرچوآلیتی و اَکچوآلیتی، به عنوان عناصر توأمان واقعیت، هسته ی هستی شناسی دُلوز را تشکیل داده اند؛ به گونه ای که ارتباط این دو مفهوم را می توان به روشنی با سایر مفاهیم برجسته ی اندیشه ی او مشاهده کرد. روش کار این رساله، از روش خود دلوز، یعنی مطالعه ی اندیشه ها و مفاهیم در آینه ی سایر اندیشه ها و مفاهیم و بررسی پیوند میان آنها، الهام گرفته شده است. واژگان کلیدی: ژیل دُلوز، هستی شناسی، ویرچوآلیتی، اَکچوآلیتی. واژگان مرتبط: تفاوت، تکرار، شدن، کثرت، دیرند، حلول، تصدیق، تا، پیوند.
حسین الله وردی علی فتح طاهری
محوری ترین مفهوم در فلسفه ی شلینگ، مفهوم "این همانی" و دغدغه ی اصلیِ او نظام سازی و یافتن وحدت میان مفاهیم متضاد فلسفی است. او برای نیل به این مقصود، مفهوم "این همانی مطلق" را مطرح می کند و روش دستیابی به این وحدت فراگیر را "شهود عقلی" می داند. ایده آلیسم شلینگ با تصویر نمودن وضعیت نخستینِ جهان که در آن "این همانی مطلق" حاکم است، ما را به مفهوم امر مطلق نزدیک می کند و آن را به ما می شناساند. از نظر شلینگ وضعیتِ بی تفاوتیِ امر مطلق را، می توان به صورت کلّیتی یکپارچه شهود کرد. اما امر مطلق در این شرایط، به هیچ وجه فاقد تضاد نیست، بلکه به جهت امور بالقوه ی بی شماری که در دل آن جای دارد، می توان آن را بسترِ پیدایش تضادهای بیکرانی دانست که اکنون پیرامون ما را فراگرفته اند. طرح چنین دیدگاهی، شلینگ را قادر می سازد که فرآیندهای طبیعی و ذهنی و کنش ها و واکنش های پیچیده ی آن را در قالب مفهوم ایده آلیستیِ "این همانی" تبیین کند. شلینگ در دوره های مختلف تفکر خود، از یک سو به شرح و تفسیر طبیعت به منزله ی تمامیتی از ساحت ابژکتیو می پردازد و از سوی دیگر به بررسی معرفت انسان و نسبتِ سوژه با این قلمرو مشغول است. به این منظور، شلینگ روشی ابداع می کند که بعدها هگل آن را "دیالکتیک" می نامد. در این روش، دو مولفه ی تز و آنتی تز در مقابل هم قرار می گیرند و پیوند میان آن دو از طریق مولفه ی سوم یعنی سنتز که عاملی میانجی گر است، برقرار می شود و به این ترتیب خود-آگاهی غنا می یابد. او با طرح این روش، نه تنها به تبیین تاریخیِ معرفت می پردازد، بلکه در قالب آن، دوگانگی سوژه و ابژه را به یگانگی بدل می کند و همین روش را در بررسی معضلات کلامی نیز مورد استفاده قرار می دهد و به این طریق به تبیین کمال مطلق الهی از یک سو و آزادی انسان از سوی دیگر می پردازد.
پریسا وفامند سید مسعود سیف
دکارت، با اندیشه های خود، تحولی عظیم و اساسی در سیر تفکر فلسفی جهان غرب ایجاد نمود. اهمیت فلسفه دکارت در این بود که سعی نمود خود را از سلطه اندیشه های متفکران گذشته رها ساخته و به طور مستقل به تفکر و جستجوی حقیقت بپردازد. اما از آنجائی که نمی توان هیچ اندیشه ای را کامل و بی نقص دانست، تفکر دکارت نیز آماج اعتراضات متعددی، در زمان خود او و دوران سپس تر، قرار گرفت. یکی از مهمترین این اعتراضات، که البته خود دکارت چندان وقعی به آن ننهاد، مسأله دور دکارتی است. این مسأله اولین بار توسط معاصران دکارت مطرح شد. به این صورت که چون دکارت خود را ملزم به قبول هر دو قضیه ذیل می بیند، دچار دور می شود: (1) اگر من یقین داشته باشم که(q) خداوند وجود دارد و فریبکار نیست، می توانم یقین داشته باشم که(p) هر آنچه من بطور واضح و متمایز ادراک نموده ام، صحیح است. (2) تنها در صورتی که من در ابتدا یقین داشته باشم که(p) هر آنچه بطور واضح و متمایز ادراک کنم، صحیح است، می توانم یقین داشته باشم که(q) خداوند وجود دارد و فریبکار نیست. بدیهی است که اگر (1) و (2) هر دو صحیح باشند هرگز نمی توانیم در مورد (p) یا (q) یقین داشته باشیم. با یقین داشتن در مورد هریک، در واقع قبلاً به دیگری یقین داشته ایم. راه حلهای مختلفی برای این مسأله پیشنهاد شده است. اولین راه حلی که مورد بررسی قرار می گیرد، مربوط به حافظه است که مطابق آن خداوند برای ضمانت دقت حافظه ما فراخوانده می شود، نه برای تضمین درستی ادراکات واضح و متمایز. این راه حل مشهور که بیش از هرکسی ویلیس دانی از آن حمایت می کند برای انکار قضیه (1) در نظر گرفته شده است. راه حل بعدی راه حل یقین دوگانه است. این راه حل که توسط آلن گئویرث و فرد فلدمن مطرح شده است به این صورت است که موجودیت خداوند توسط یقین روانشناسان? ادراکات واضح و متمایز اثبات می شود، اما آنچه که خداوند آن را ضمانت می کند، یقین متافیزیکی چنین ادراکاتی است. یقین روانشناسانه، امری ذهنی است، که صرفاً دلالت بر ضرورتی قوی برای باور داشتن به امری می کند. از طرف دیگر، یقین متافیزیکی امری عینی است که دلالت بر امری حقیقی دارد. اما مناسب ترین راه حلی که برای مسأله دور دکارتی می توانیم ارائه کنیم، راه حلی است که توسط جیمز ون کلیو ارائه شده است. او میان دو قضی? ذیل تمایز قائل می شود: (الف) در رابطه با تمام (p) ها، اگر من (p) را بصورت واضح و متمایز ادراک کنم، پس من در مورد (p) یقین دارم. (ب) من در این مورد یقین دارم که ( در مورد تمام (p) ها، اگر من (p) را بصورت واضح و متمایز ادراک کنم، پس در مورد (p) یقین دارم.) تفاوت در این است که (الف) بیان می کند، هرگاه من قضیه ای را بصورت واضح و متمایز ادراک نمودم، در مورد آن یقین دارم. (ب) بیان می کند که من در مورد یک اصل کلی که ادراک واضح و متمایز را با حقیقت ارتباط می دهد، یقین دارم. بدیهی است که (الف) می تواند حتی در صورت غلط بودن (ب)، حقیقت داشته باشد. برای بیان قضایای (الف) و (ب) جمله انگلیسی واحدی – i am certain of the truth of clear and distinct perceptions - مورد استفاده قرار می گیرد. به این دلیل این تمایز غالباً فراموش می شود، اما این تمایز برای حل مسأله دور دکارتی، امری ضروری محسوب می شود.
پویا قایم مقامی علی فتح طاهری
درحالیکه ساختارگرایی و اگزیستانسیالیزم در میان روشنفکران و متفکرین دهه ی 1960، رواج فراوانی داشت، میشل فوکو، رویکرد دیگری را برای برخورد با مسائل در نظر گرفت. روش دیرینه شناسی که او در دوره ی اول فکری خود به آن پرداخت، صورتبندی های گفتمانی را در دوره های مختلف زمانی مورد بررسی قرار داد. این روش به جای بهره گیری از درون مایه ی هگلی پیشرفت تاریخی، با تاکید بر گسست های تاریخی، نشان می دهد که چرا انواع خاصی از کنش های کلامی و یا نوشتاری با وجود داشتن شرایط زبان شناختی قابل قبول، در دوره ی زمانی خاصی، به کار گرفته نمی شوند. این بدان معنی است که علاوه بر قواعد نحوی حاکم بر کنش های زبانی، قواعد دیگری نیز بر کنش های زبانی حاکم است و آن ها را کنترل می کند. فوکو در کتاب هایی که در بین سالهای 60 تا 70 نگاشت، کوشش کرد تا این قواعد را توصیف کند. در دوره ی دوم فکری فوکو که از سال 1968 شروع می شود، فوکو رویکرد دیگری را برمی گزیند. این رویکرد جدید تبارشناسی نام داشت. تبارشناسی، علاوه بر تبیین های توصیفی، امکان تبیین های علی را نیز به فوکو می داد. فوکو به کمک این روش، توانست به تحلیل نقش عوامل غیر گفتمانی (مخصوصا نهادهای قدرت) در شکل گیری صورتبندی های گفتمانی بپردازد. تحلیل های فوکو، مورد نقدهای فراوانی قرار گرفته است. بسیاری از منتقدین، تحلیل های او را روشنگر یافته اند و به این مسئله اشاره کرده اند که او به نکاتی توجه کرده که قبل از او کسی به بررسی آن ها نپرداخته است. برخی نیز تحلیل های او را در مورد مباحث مختلف، جانبدارانه تلقی کرده اند.
حمزه پارسا علی فتح طاهری
از نظر بسیاری از متفکران و نظریه پردازان حوزه های مختلف، سینما پدیده ای است که می تواند با قابلیت-ها و امکان های گوناگون خویش، به اشکال مختلف به فلسفه نزدیک، و حتی در مواردی موجب خلق مفاهیمی نو برای آن شود. از این منظر، سینما چیزی بیش از نوعی «فلسفه ی مضاف» محسوب می شود. در جمع فیلسوفان معاصر ژیل دلوز را به حق، فیلسوف سینما نامیده اند که با دو کتاب برجسته ی خود درباره ی «فلسفه ی سینما» زمینه های طرح ایده هایی در باب تلقی فلسفی از سینما و برداشتی سینمایی از فلسفه را فراهم آورده است. او با تأثیراتی که از فیلسوف فرانسوی، هانری برگسون گرفته و پروراندن بسیاری از مفاهیم اساسی او از جمله حرکت و زمان کوشیده است تا رویکرد جدیدی در فلسفه ایجاد کند. کتاب نخست دلوز، سینماi: تصویر- حرکت تلاشی است برای بررسی سینمای کلاسیک تا پیش از جنگ جهانی دوم که به نحو مبسوط به مقوله ی فلسفی حرکت و نسبت های آن با حرکت سینمایی می-پردازد. در این کتاب نشان داده می شود که چگونه عناصر بنیادین سینما از جمله نما، قاب، و تقطیع می-توانند درکی از جهان به مثابه ی یک «ابر سینما» به دست دهند و تصویری مستقیم از حرکت و تصویری غیرمستقیم از زمان ارائه کنند. کتاب دوم، سینما ii: تصویر-زمان که به سینمای مدرن اختصاص دارد اثری عمیقاً فلسفی و یکی از مهم ترین آثار ژیل دلوز است. او در این کتاب به بررسی آثار متعددی می-پردازد که می توانند درک مستقیمی از تصویر-زمان ارائه کنند و زمان را به مثابه ی صیرورت ناب به تصویر بکشند. هدف این پژوهش معرفی اندیشه سینمایی دلوز بر اساس دو کتاب مذکور و تفاسیری است که در باره آن ها نگاشته شده است. در این رساله آشکار می شود که چگونه مفاهیم سینمایی می-توانند برای فلسفه و حتی فراتر از آن برای حیات، امکان های جدیدی خلق کنند و موجب پیشرفت و گسترش آن ها شوند؛ و در نتیجه سینما به مثابه ی قدرت تفکر و تصویری هستی شناختی از جهان تلقی می شود و نه صرفاً به عنوان هنری که واقعیت را تصویر می کند.
حسین آزاد منجیری علی فتح طاهری
این جستار در پی آن است که نقش زمان را در معرفت شناسی و وجود شناسی فلسفه ی کانت و هایدگر مورد بررسی قرار دهد. به همین منظور پایان نامه ی حاضر در سه بخش تدوین شده است. بخش نخست در پی دست یابی به معانی کلی و عام زمان نزد دو فیلسوف است. در بخش دوم، با اشاره به فلسفه ی هر دو فیلسوف سعی شده است تا نقش زمان در مباحث وجودشناسی آن ها مورد بررسی قرار گیرد. در این جا، سعی شده تا با توجه به تفسیری که هایدگر از فلسفه ی کانت داشته است به تقریب آراء آنان در باب نقش زمان در وجودشناسی نیل شود. به این منظور برای تبیین زمان مندی دازاین، ابتدا به سه ساحت بنیادین دازاین یعنی قیام ظهوری، درافتادگی و پرتاب شدگی پرداخته و پس از آن، پروا که این سه ساحت را متحد می سازد تبیین شده است و نشان داده شده که چگونه هایدگر از پروا به زمان-مندی می رسد. در ادامه آراء کانت در باب حسّیات استعلایی و شاکله ی وجود مورد بررسی قرار گرفته و قوه ی خیال در کانت با زمان مندی نزد هایدگر همسان دانسته شده است. در بخش سوم، با تأکید بر معرفت شناسی دو فیلسوف مسأله ی زمان مورد بررسی قرار گرفته است. در این بخش حسّیات استعلایی، شاکله ها و مقولات کانت به تفصیل بررسی شده وبا نگاه خاصی به پدیدارشناسی هایدگر، سعی شده است تا اندیشه های این دو فیلسوف به یکدیگر نزدیک شود. در پایان نشان داده شده است که هایدگر نتوانسته است مسأله ی فاصله ی بین پدیدار و شیء فی نفسه را که در فلسفه ی کانت ایجاد شده بود، حل نماید.
خدیجه قربانی سی سخت علی فتح طاهری
چکیده در دیدگاه افلاطون تعلیموتربیت به عنوان فرآیندی انسانی در برگیرنده ی تمامی ابعاد وجودی انسان اعم از؛ مادی، معنوی، فردی و اجتماعی است، که قبل از تولد فرد آغاز می شود و تا پایان عمر ادامه مییابد. وی با چنین نگرشی، تعلیموتربیت آگاهانه انسان را، مهمترین هدف فلسفه ورزی خویش در بزرگترین اثرش(یعنی رساله ی جمهوری )قرار می دهد. اندیشه تربیتی افلاطون مبتنی بر برخی ریشه های تاریخی است که زمینه ی ظهور و بروز آن را فراهم نموده است. اثر حاضر ضمن بررسی اجمالی ریشه های تاریخی تعلیموتربیت افلاطون، مبانی فلسفی این اندیشه را در چارچوب نگاه افلاطون به مباحثی همچون: اخلاق، فضیلت، معرفت، عدالت و...مورد توجه قرار می دهد و به بررسی نظام تربیتی رساله ی جمهوری می-پردازد. جامع نگری و ایدهآلگرایی تربیتی افلاطون اگرچه زمینه را برای ظهور اندیشه های متفکران پس از وی فراهم کرده است ولی بدلیل نفوذ و سیطره ی برخی از شرایط زمانی و قومی بر تفکر افلاطون در معرض نقدهای جدی قرار دارد. با صرف نظر از دستورات تربیتیایکه متأثر از شرایط زمانی و آداب و رسوم قومی است، ارزش رساله جمهوری به عنوان یک اثر تربیتیِ مهم همچنان قابل توجه است. واژگان کلیدی: تعلیم وتربیت، اخلاق ،معرفت،نفس،عدالت،زمامداران،نگهبانان،حکومت،دیالکتیک.
بهاره دایی جعفری علی فتح طاهری
چکیده در اندیشه کانت انسان همواره نقشی اساسی و محوری داشته است؛ در اهمیت این موضوع همین بس که وی در اواخر عمر خویش کتاب انسان شناسی از منظر پراگماتیک را به طور خاص به موضوع انسان اختصاص می دهد. آنچه انسان شناسی را از مباحث عقل نظری و عقل عملی صرف متمایز می کند ویژگی پراگماتیکی آن است. این ویژگی حاکی از این است که انسان ها صرفاً از ماهیت ثابتی برخوردار نیستند، و در نتیجه آنها را نمی توان بر اساس این ماهیت ثابت تعریف نمود؛ آنها با اعمال و رفتار خویش، به ویژه در ارتباط متقابل با دیگران و در سطح اجتماع، به هویت خود شکل می دهند. کانت انسان را در حیطه تجربه و مشاهده عینی مورد بررسی قرار می دهد و از تفکر نظری صرف درباره آن فاصله می گیرد. به زعم وی انسان تنها موجودی است که قابلیت رسیدن به فرهنگ و تمدن و اخلاق را دارد. این کتاب با پرداختن به زندگی عینی و واقعی انسان ها می تواند مبنای عمل همگان در زندگی باشد. کتاب انسان شناسی، که به معرفی منشأ همه ی علومی که به نوعی با اخلاق، توانایی معاشرت اجتماعی، شیوه تربیت و تصمیمات انسانی و هر آنچه عملی است مرتبطند می پردازد، از دو بخش تشکیل شده است. بخش نخست انسان شناسی تعلیمی و بخش دوم انسان شناسی توصیفی نام دارد. انسان شناسی تعلیمی به بررسی قوا و توانایی های نفس که بین همه مشترک است، می پردازد و انسان شناسی توصیفی ابتدا ویژگی های متفاوت افراد، جنسیت ها، اقوام و نژادها را بیان می کند سپس تعریفی از ویژگی های مشترک میان انواع انسانی ارائه می دهد. کانت در این دو بخش می کوشد تا نشان دهد که انسان در عرصه عمل چگونه خویشتن را تحقق می بخشد. واژه های کلیدی: انسان شناسی- عمل گرایی- روان شناسی- قوای طبیعی- اخلاق- منش
اسماعیل شرفی علی فتح طاهری
این رساله به بررسی تغییر عقید? آنتونی فلو، بزرگترین ملحد جهان از الحاد به خداباوری پرداخته است و با نظر به انتقادهای وارد شده از سوی برخی و پاسخ های وارد شده به آن، سعی دارد تا میزان حقیقی بودن این چرخش را مورد سنجش قرار دهد.
میثم دادخواه علی نقی باقر شاهی
ُل ریکور یکی از چالش بر انگیزترین و پرکارترین متفکران قرن بیستم است. او بیش از سی اثر عمده در زمینه هایی متفاوت اعم از اگزیستانسیالیسم، پدیدارشناسی، روانکاوی، سیاست، دین و نظریه زبانی منتشر کرده است. ازطرفی وی به شکل قابل توجهی خوانش مخصوص به خودش از هرمنوتیک فلسفی را توسعه بخشید و از این جهت او را بیشتر بعنوان فیلسوفی در حوزه هرمنوتیک می شناسند.در این رساله مروری بر ویژگی های چشمگیر خط سیر فلسفی ریکور ارائه می شود، مسیری که او با گرفتن سرنخ از متفکران هرمنوتیک آلمان از جمله دیلتای، هایدگر و گادامر سعی در تلفیقی منطقی از دو شقّ عمده ی هرمنوتیک یعنی هرمنوتیک رمانتیک و هرمنوتیک پدیدارشناسانه دارد، تلفیقی که حق هر دو شکل عمده نگاه هرمنوتیکی را ادا نموده و در عین حال ضعف های آنان را نیز پوشش دهد. ریکور در روند فلسفی خویش، به جای اینکه مانند هایدگر مستقیماً به مسأله هستی شناسی بپردازد، با گذار از سطح معناشناسی و تلفیق آن با فلسفه ی تأملی در نهایت هستی شناسی را نیز مورد توجه خویش قرارمی دهد. در حقیقت برای ریکور نیز هستی شناسی مسأله بنیادین بود، اما او مسیری طولانی تر را برای رسیدن به این هدف برگزید. ریکور در سطح معناشناسانه خود را با کثرتی از تأویل های رقیب و غالباً متعارض روبرو ساخت و به هرکدام از آنها به شکل یک امکان در رسیدن به معنا نگریست. این امر باعث ورود او به دیالوگی با علوم مختلف از جمله علوم انسانی و به شکل خاص ادبیات گردید. از طرفی یکی از محورهای همیشگی هرمنوتیک در اشکال مختلف تاریخی اش «متن» و«زبان» بوده است، محوری که می تواند پیوند هرچه عمیق تر هرمنوتیک و نظریات ادبی را توجیه کند. بخش انتهایی این رساله به بررسی مساعدت های هرمنوتیک ریکور در حوزه نظریه ادبی پرداخته و برخورد دو سویه ی او با ساختارگرایان و قرابت او با نظریات مکتب کنستانس را تبیین می نماید. همچنین آراء او در خصوص برخی مفاهیم ادبی از جمله استعاره، روایت، اسطوره و نماد و نسبت این مفاهیم با نگاه خاص ریکور به مسأله هرمنوتیک مورد بررسی قرار می گیرد.
محمدامین تاجیک علی فتح طاهری
رسال? کراتیلوس یکی از دشوارترین و در عین حال جذاب ترین محاورات افلاطون است که رابط? اسم را با شیئی که اسم بر آن اطلاق می شود، مورد بررسی قرار می دهد. درواقع، رسال? کراتیلوس گفتگو دربار? واژه ها و چگونگی اشتقاق آنهاست و به حق می توان گفت یکی از نخستین گام هایی است که در زبان شناسی برداشته شده است. پژوهش حاضر یک تفسیر زبان شناسان? فلسفی و در برخی موارد، همراه با تفسیری تاریخی از کراتیلوس افلاطون است؛ البته، محوریت این پژوهش نیز بر اساس گزارش مشروح « فرانسیسکو آدمولا » قرار گرفته است و علاوه بر استفاده از منابع معتبر دیگری مثل گاتری، تیلور و آکریل، این منبع به عنوان پایه و بنیان شرح مباحث رسال? حاضر است. از آنجا که فحوای مباحث کراتیلوس افلاطون، رویکردی زبان شناسانه اتخاذ می کند و در آن، کمتر به مسائل معرفت شناختی پرداخته می شود و هم چنین، مسائل هستی شناسی نیز به عنوان دیدگاه افراد، نسبت به زبان مطرح می شود و موضوع فرعی تری نسبت به زبان هستند؛ لذا، عنوان پژوهش حاضر براساس همین موضوع است و سعی می شود صرفاً به مسئله ی زبان در کراتیلوس افلاطون بپردازد. اگرچه، ممکن است ناگزیر شویم در برخی جاها به مسائل معرفت شناسی یا هستی شناسی نیز اشاره کنیم، که البته بی ارتباط با موضوع زبان شناسی نیستند. از یک طرف، این پژوهش سعی دارد مسائل مهم زبان شناسی کراتیلوس را بررسی کند و از طرف دیگر، به هیچ وجه ادعا نمی کند تمام موضوعات و مسائل زبان شناسی رساله کراتیلوس را، به طور کامل بیان کرده است؛ البته سعی شده به موضوعات مهم محاوره بیشتر پرداخته شود و در حد توان رساله شرح داده شوند. بنابراین، همواره به این مسائل در چارچوب خود رساله ی کراتیلوس پاسخ داده می شود و به جز در برخی موارد، از آن فراتر نمی رود، اگرچه طبیعتاً گاهی تفاسیر جدید نیز در شرح مطالب فوق، ذکر می شوند. هر چند که برخی موضوعات زبان شناسی کراتیلوس ممکن است امروزه چندان طرفداری نداشته باشند و حتی مطرود یا منسوخ قلمداد شوند؛ اما از لحاظ موقعیت رساله های افلاطون و مباحثی که در آن زمان مطرح بوده، بسیار حائز اهمیت است.
عباس پاشایی علی فتح طاهری
چکیده یکی از عمده مسائلی که ذهن فلاسفه بزرگ را همواره به خود مشغول کرده است این است که آیا اساساً در فرایند کسب معرفت امور واضح ،بسیط ویا تحلیلی وجود دارند که بتوان آنها را مبنای معرفت بعدی قرار داد و یا اینگونه نیست ومعرفت ما صرفاً از تجربه حاصل می شود.این موضوع که بعدها به صورت قضایای تحلیلی /تالیفی مطرح شد بیش از پیش مورد توجه فیلسوفانی که دغدغه اصلی آنها نقد معرفت و چگونگی حصول به آن بود قرار گرفت. بنابر عقیده بسیاری از صاحب نظران پایه فلسفه کانت تقسیم بندی تحلیلی /تالیفی قضایا محسوب می شود.البته پیش از کانت فلاسفه دیگری مانند هیوم و لایب نیتس به این موضوع پرداخته بودند اما از آنجا که کانت به نقادی معرفت وحوزه امکان آن پرداخت، این تقسیم در فلسفه او اهمیت زیادی دارد وعلاوه بر این او نوع دیگری از قضایا تحت عنوان قضایای تالیفی ماتقدم مطرح نمود که مخصوص فلسفه او است وبحث های زیادی را به همراه داشت . فلاسفه تحلیلی که به تفسیری بی تاثیر از سنت فلسفه نقادی کانت نبوده اند، و شاید مهمترین شاخصه اصلی آنها نقادی معرفت و روش های معرفتی است، در مواجهه با تقسیم بندی کانت از قضایا، مواضع متفاوتی اتخاذ کرده اند.این پژوهش تلاش است برای بررسی رویکرد فلاسفه تحلیلی نسبت به تقسیم قضایا در فلسفه کانت و اینکه آیا فلسفه کانت با این انتقادات پا برجا می ماند. پژوهش دارای چهار فصل می باشد .فصل اول به تاریخچه قضایای تحلیلی/تالیفی اختصاص دارد و به صورت کلی مسائلی که به نوعی با این تقسیم بندی در فلاسفه یونانی مطرح بوده پرداخته و سپس در فلسفه دکارت امر بسیط ومرکب ،در فلسفه لاک تصورات بسیط ومرکب ،قضایای تحلیلی و تالیفی در لایب نیتس و در آخر تقسیم قضایا در فلسفه هیوم مورد بررسی قرار گرفته است. فصل دوم به تقسیم قضایا در فلسفه کانت می پردازد.در این فصل، نظریه معرفتی کانت، تمایز تحلیلی/تالیفی،تقسیم احکام به ماتقدم/ماتاخر ،قضایای تالیفی ماتقدم، چگونگی امکان ریاضیات محض ،چگونگی امکان علوم طبیعی،جایگاه تقسیم بندی قضایا در قوام فلسفه کانت واهمیت احکام تالیفی ماتقدم مورد بررسی قرار گرفته است. فصل سوم اختصاص به موضع فلاسفه تحلیلی در مورد تقسیم قضای دارد.در این فصل با نظر به کثرت فیلسوفانی که در این گروه قرار دارند بررسی هائی صورت گرفت و سعی شد ارای صاحب نظرانی از این گروه که بیشتر مطرح بوده اند و نظرات بیشتری از آنها دراین باره منعکس شده است مورد توجه قرار گیرند.آرای فیلسوفانی مانند فرگه ،راسل،ویتگنشتاین ،کارناپ،کواین و کریپکی در این فصل آورده شده است وسعی شده است که براساس نظرات این فیلسوفان به موضوع نگریسته شود. در این فصل به هریک از این فیلسوفان ،بخشی اختصاص یافته است و مبنای فلسفی ودیدگاه آنها در مورد تقسیم قضایا و قضایایی که در دیدگاه آنها مطرح است آورده شده است و در پایان هر بخش نیز جدولی تهیه شده وخلاصه دیدگاه هریک در جدول آورده شده است. در فصل چهارم و آخرین نیز به جمع بندی موضوع پرداخته شده وسعی شده به این سئوال پاسخ داده شود که با وجود اعتراضات مطرح شده به تقسیم بندی کانت و با توجه به اینکه این تقسیم بندی برای فلسفه کانت اهمیت بسزائی داردآیا قوام فلسفه کانت با این اعتراضات برقرار می ماند. کلید واژه ها: : تمایز تحلیلی/تالیفی، قضایای تالیفی مقدم بر تجربه، ضروری ،ممکن ،کلیت، اندراج
لیلی احدیان محمد حسن حیدری
هدف ابر انسان در جهت تحقق خواست قدرت و اراده است. ابرانسان کسی است که خود بنیاد یا متکی به خود بوده و از هر موجود غیر از خود مستقل است. در تفکر نیچه ابرانسان قانون گذار زمین است. ابر انسان، تجسم زنده خواست قدرت خواهد شد، رشد خواهد کرد و به گرداگرد خویش دست خواهد انداخت، چیرگی خواهد یافت، البته نه به دلیل اخلاق یا ضد اخلاق، بلکه چون زنده است و زندگی همان خواست قدرت است. «ابر انسان» از دیدگاه نیچه در هر عصر و هر تمدنی امکان دارد. زیرا هر تمدنی در هر زمانی توان ایجاد بالاترین ارزش ها را دارد. «ابر انسان» انسانی است که در حد کمال خواست قدرت زندگی می کند و می تواند خواست و اراده اش را تا بی-نهایت تکرار کند. ابر انسان، انسانی است که غریزه های طبیعی او سرکوب نشده و به تعبیر نیچه «بی خویشتن» نگردیده است. نیچه سه دگردیسی جان را معرفی می کند که شامل: شتر(مرحله تو باید)، شیر(من می خواهم) و کودک است. شتر در این جا نوعی تطور آن چیزی است که می توان ذات انسانی نامید. نیرومندی جان حرمت گزار که مظهر آرمان بشری است، تشنه بار سنگین است و اشتیاق کارهای دشوار در سر دارد این در واقع نحوه رشد ما و همان چیزی است که نیچه از عبارت"اراده قدرت" مراد می کند؛ سپس شتر تبدیل به شیر می شود، شیر بودن برای"آفریدن آزادی برای آفرینش تازه" و گفتن"نه" مقدس به همه وظایف سنت، لازم است. شتر و شیر هیچ کدام نمی-توانند ارزش های نو بیافرینند پس نیاز به کودک است. از سوی دیگر"کودک" به عنوان نماد بی گناهی، فراموشی، تولد دوباره و توانمندی برای هر چیز نو، چرخی خود چرخ و آری گفتنی مقدس، پیش-شرط ضروری ظهور ابر انسان است. ابر انسان باید پایانی بر این دگردیسی سه گانه باشد.
مهسا ابراهیمی علی فتح طاهری
در فلسفه ی لایب نیتس به طور قطع جنبه ی منطقی بر دیگر جنبه ها غلبه دارد، و نظام فلسفی وی بر پایه ی همین منطق شکل می گیرد. او از شش اصل منطقی سخن گفته که این اصول در عین استقلال ارتباط وثیقی با هم دارند به طوری که برخی اصول قابل تحویل به اصول دیگر است. از میان این اصول دو اصل امتناع تناقض و اصل جهت کافی از اهمیت بیشتری برخوردارند، و در واقع بقیه اصول به نوعی به این دو اصل باز می گردند. اگر هر یک از این دو اصل را به تنهایی لحاظ کنیم در این صورت نمی توانیم به هدف و مقصود فلسفه ی لایب نیتس پی ببریم و فهم کلام او در گرو فهم ارتباط این دو اصل با یکدیگر است. اگرچه این دو اصل بنیاد فلسفه ی لایب نیتس را تشکیل داده است اما خود این دو اصل از اصل اشتمال یا اندراج محمول در موضوع نتیجه شده اند. اصل اشتمال را باید اصل اساسی فلسفه ی لایب نیتس تلقی کردکه اصول دیگر به نحو مستقیم یا غیرمستقیم از آن نتیجه می شود. اصل کمال، اصل این همانی تمایزناپذیرها و اصل اتصال سه اصل دیگر فلسفه ی لایب نیتس را تشکیل می دهد. در رساله حاضر اهمیت این اصول در نظام فلسفی لایب نیتس و ارتباط آنها با یکدیگر مورد بررسی قرار می گیرد.
محبوبه پوربقال محمدی علی نقی باقرشاهی
زمان از محوری ترین مسایل در فلسفه برگسن است، دید برگسن به زمان برخلاف سنت رایج قرن بیستم است. اصلی ترین مساله در فلسفه برگسن، تمایزی است که او میان زمان موجود در تئوری های علمی و زمانی که ما آن را به طور مستقیم به تجربه در می آوریم، قائل می شود. زمان تئوری های علمی درواقع، زمان ریاضیات است که به وسیله ساعت اندازه گیری و نشان داده می شود که زمان فضایی و کمّی است، به عبارتی این زمان، زمان قراردادی است که بشر آن را ایجاد کرده است. برگسن معتقد است، هنگامی که ما به تجربه مستقیم خود بازمی گردیم، چنین زمانی را که با مفهوم ریاضی مطابقت داشته باشد، نمی یابیم، بلکه آن چه می یابیم، سیلان، برگشت ناپذیری و توالی حالاتی است که درهم تنیده می شوند. او این زمان را دیرند ناب نام می دهد که از دید وی زمان کیفی است و روش درک آن را شهود می داند که به تعبیر او، شهود، روش فلسفه است، همان طور که عقل، روش علم و ریاضیات است. از دید وی اشتباه فاحش علم در این است که زمان را امری کمّی می پندارد؛ درحالی که آن امری کیفی است، استمرار است، همان زمان مطلق است که از طریق وجدان، ادراک می شود. کلیدواژه: برگسن، زمان، فضا، دیرند، شهود، زمان کمی، زمان کیفی، استمرار.
احمدعلی تحریری ماسوله عبدالرزاق حسامی فر
جریان فلسفه به طور اعم و فلسفه تحلیلی به طور اخص مبتنی بر دو گونه ی معرفت استدلالی و معرفت شهودی بوده و در این میان نظامهای منطقی به عنوان ابزار معرفت استدلالی در کنار درک بی واسطه ی حقایق بنیادی از اهمیت ویژه ای در این حوزه برخوردار بوده است. از سویی رویکردهای گوناگون فلاسفه ی غربی در قبال مسأله ی معرفت و چگونگی دستیابی به آن موجب شده همواره معرفت استدلالی در رأس اندیشه های فلسفی قرار گرفته و سایه ی خود را بر معرفت شهودی بگستراند. در این میان سول کریپکی به عنوان یکی از فیلسوفانِ مطرح در حوزه ی تحلیلی با اهمیت قائل شدن برای معرفت شهودی ، آنرا به عنوان زیربنای تفکرِ فلسفی خویش قرار می دهد. وی با طرح نظامهای اول و دوم در منطق موجهات و ارائه پازل ها و پارادوکسهای خاص در حوزه ی معناشناسی بر آن است تا تفکر فلسفی را از چارچوب جزمیِ پنهانِ برآمده از پارادایمهای گوناگون معرفتی در طول تاریخ فلسفه که فلسفه تحلیلی نیز از آن مستثنی نیست برهاند و رویکردی نو را در خصوص برخورد با مسأله ی معنا مطرح نماید. بر این اساس است که وی شهود و معرفت شهودی را به عنوان خط مبنای آراء و تفکرات خویش قرار داده و همواره سعی دارد تا نتایج حاصله از استدلالات خود را تا حد ممکن بر این گونه ی معرفتی منطبق نموده تا کمترین انحراف را از آن داشته باشد.
محمدرضا موحدی نجف آبادی سید محمد حکاک قزوینی
در این رساله به تبیین آراء فلوطین درخصوص صادر اول و مقایسه ی آن با آرائی پرداخته ایم که در همین خصوص از آیات و روایات اسلامی قابل استنباطند. فلوطین بر اساس آراء افلاطون به سه اقنوم احد، عقل و نفس قائل می شود. احد ازلاً کامل است و هر چیز کاملی تولید می کند. محصول این تولید، تصویری از احد به نام عقل ناتمام است. عقل ناتمام با تلاش برای کسب شناختی حصولی از احد، از سویی فعلیت خود را کامل می کند و از سوی دیگر، معقولات را که همان ایده های افلاطونی و هستی حقیقی هستند، به دست می آورد. درمقابل، در آیات و روایات، صادر اول به نام های متعددی نامیده شده است : «حق»، «قلم»، «لوح»، «امر»، «روح»، «عقل»، «نور پیامبر»، «آب» و ... . در این رساله کوشیده ایم تا پس از ارائه ی تبیین مستقل و جامعی از هر یک از دو دیدگاه، شباهت ها و تفاوت های آن دو به تفصیل تبیین شود.
فاطمه نور محمدی عبد الرزاق حسامی فر
چکیده ندارد.
رضا زیباپور علی فتح طاهری
چکیده ندارد.
آسیه شاه زمانی سیچانی مسعود سیف
چکیده ندارد.
مجتبی کمیلی علی فتح طاهری
چکیده ندارد.
مینا ملیح مسعود سیف
در این پژوهش فلسفی روش بررسی های دکارت در امور مورد وارسی قرار گرفته است روش های تحلیلی و شهودی ، تألیفی ، ریاضی از مهّمترین این روش ها است که دکارت به مدد آنها آراء خویش را در خصوص خود ، نفس ، خدا و جهان ارایه کرده و ما در این وارسی به تفصیل مورد بحث قرار داده ایم ، به واسطه این اندیشه ها دکارت پدر تفکر و دوره جدید به حساب می آید . در این پژوهش سعی شده سهم و نقش روش در این اندیشه ها مورد بررسی قرار گیرد.حقّ آن است که دکارت درروش های فلسفی و طریقه معرفت شناسی و چگونگی دست یابی به معرفت حقیقی راهی متفاوت از متفکران مدرسی و قرون وسطی برگزیده و بنیان گذارده است . در پژوهش حاضر سیرتکوینی آراء متفکران از جمله فیلسوفان شک گرایی که به شک گرایی ایجابی انجامید نیز مورد توجّه بوده است . انحاء چهارگانه خردگرایی در مضامین عقلانیت مستقل و اراده آزادآدمی دردوره جدید ، استقلال تعقل از حسّ و تجربه در معرفت ، تأکید بر عنصر شناختی و خردگرایانه آدمی در برابر عواطف و انگیزه های او ، و سرانجام اصالت اندیشه ، نیز در این بررسی پژوهشی مدّنظر بوده است که تماماً در تفکر دکارت اطلاق دارند.بنیان نهادن طریقه جدیدطبعاً متفکران فلسفی بعدی را متأثرساخته است وازاین رو دراین بررسی تأثیر روش واندیشه دکارت در آراء و روش کارتیزین ها نیز موردنظر قرارگرفته است.
احمد شادفر عبدالرزّاق حسامی فر
رساله ی حاضر به بررسی مهمترین اندیشه های فلسفی ویتگنشتاین متقدم می پردازد، که عبارتند از: فلسفه، منطق، نظریه ی تصویری معنا، نظریه ی نشان دادن و گفتن و خودتنهاگروی. او در این دوره، روش مناسب برای بررسی مسائل فلسفی را روش تحلیل می داند و در این موضوع با دیگر فلاسفه ی تحلیلی هم عقیده است. اگرچه او در دوره ی متأخرش این روش را کنار می گذارد و به روش توصیف توجه می کند. در بحث منطق توجه او به مبانی نظری منطق جدید است و معتقد است گزاره های منطق همانگویانه اند، آنها به مرز معنا اشاره می کنند و ضرورت ویژگی ذاتی همه ی آنهاست. او می گوید: گزاره های زبان ذاتاً دارای ویژگی تصویری اند و باید اجزاء زبان و جهان متناظر با یکدیگر باشند تا گزاره معنادار باشد، در غیر این صورت الفاظی مهمل اند، اگرچه در دوره ی متاخرش از این نظریه دست می کشد و با توسل به نظریه ی بازی های زبانی به حوزه ی وسیع تری برای معناداری گزاره ها معتقد می شود. بدین ترتیب او در دوره ی متقدم اش اعتقاد دارد که همه ی گزاره ها گفتنی نیستند و بعضی از گزاره ها نشان دادنی اند. برای مثال: فلسفه، دین، اخلاق و... را نشان دادنی می داند. در نهایت بحث خودتنهاگروی که از محدودیت های نظریه ی تصویری و نتیجه ی اعتقاد به قصدمند بودن تصویرگری و چگونگی در افتادن او در این بحث را در هر دو، هم در رساله و هم در آراء مفسران مورد بررسی قرار داده ایم.