نام پژوهشگر: مهدی عرب صالحی

بررسی رابطه بین خالص دارایی های عملیاتی و بازده سهام شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان 1388
  سید علی اکبر عابدی اونجی   مهدی عرب صالحی

توسعه هر کشور در گرو هدایت پس انداز های افراد جامعه آن به سمت سرمایه گذاری در بخش های تولیدی است. از طرفی هدف اصلی سرمایه گذاران، از سرمایه گذاری در سهام شرکت های تولیدی، دستیابی به بازدهی معقول است. از این رو یکی از موضوع های قابل توجه و با اهمیتی که همواره پژوهش های زیادی را به خود اختصاص داده، تشریح رفتار بازده سهام است. در این خصوص مدل قیمت گذاری دارایی های سرمایه ای، که در دوره نظریه های مالی مدرن مطرح شد، تنها عامل تبیین کننده بازده سهام را ریسک سیستماتیک و یا به عبارت دیگر ضریب بتا معرفی می کند. با این وجود، شواهد تجربی حاکی از آن است که بتا به عنوان شاخص ریسک سیستماتیک، به تنهایی قادر به تشریح رفتار بازده سهام نیست و متغیر های دیگری نظیر اندازه شرکت و نسبت ارزش دفتری به ارزش بازار حقوق صاحبان سهام، در تبیین بازده سهام نقش دارند. با پیدایش این شواهد تجربی، نظریه های مالی وارد دوره ای به نام نظریه های نوین مالی شد و نظریه ای با نام مالی رفتاری ظهور یافت که سعی بر توضیح موارد غیر قابل تبیین توسط مدل قیمت گذاری دارایی های سرمایه ای، با استفاده از علوم روانشناسی و بررسی رفتار سرمایه گذاران دارد. در این پژوهش نیز با الهام از نظریه نو ظهور مالی رفتاری، رابطه یکی از متغیرهای موثر در تشریح رفتار بازده سهام به نام خالص دارایی های عملیاتی با بازده سهام بررسی شده است. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران می باشد که تعداد 93 شرکت با استفاده از روش نمونه گیری حذف سیستماتیک در قلمرو زمانی سال های 1376 تا 1386 به عنوان نمونه آماری انتخاب شده اند. بر اساس آزمون های انجام شده داده های جمع آوری شده به صورت پانلی در نظر گرفته شده است. در نهایت فرضیه های پژوهش با استفاده از نرم افزار آماری و روش رگرسیونی داده های پانلی با مدل اثرات ثابت مورد آزمون قرار گرفته است. نتایج حاصل نشان می دهد بین خالص دارایی های عملیاتی و بازده سهام در بورس اوراق بهادار تهران رابطه خطی منفی وجود دارد و به لحاظ آماری این رابطه معنی دار است. نتایج پژوهش حاضر می تواند برای کارگزاران، سرمایه گذاران و پژوهشگران، به ویژه در بازارهای مالی نوظهور و در حال توسعه مفید باشد.

مقایسه ارزش افزوده خالص با سود حسابداری در توضیح دهندگی ارزش حقوق صاحبان سهام شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده علوم اداری و اقتصاد 1389
  سمانه یاریان کوپایی   مهدی عرب صالحی

از آنجا که صاحبان سهام، یکی از اصلی ترین ذینفعان در واحدهای تجاری هستند، اندازه گیری میزان ثروت آنان در یک واحد تجاری، یکی از اهداف مهم پژوهشگران مالی به شمار می آید. از گذشته های دور، رایج ترین معیار سنجش ثروت یک واحد تجاری، «سود حسابداری» قلمداد می شد. اما اهمیت ارزش ثروت سهامداران واحدهای تجاری، پژوهشگران را وادار ساخت تا به تحلیل عامل دیگری غیر از سود حسابداری بیندیشند. یکی از این معیارها، «ارزش افزوده خالص» است که بررسی آن می تواند برای عموم استفاده کنندگان از اطلاعات یک واحد تجاری مفید واقع شود. از طرفی مدل های ارزشیابی به عنوان ابزاری مفید برای تعیین ارزش ذاتی اوراق بهادار و به تبع آن کمک به استفاده کنندگان جهت اتخاذ تصمیم های صحیح اقتصادی همواره مورد توجه بوده است. نکته قابل توجه در این مدل ها آن است که در بسیاری از این مدل ها از سود حسابداری به عنوان یکی از پارامتر های تعیین کننده استفاده می شود. با توجه به لزوم بررسی سایر معیارهای تاثیر گذار جدید به جای معیار های سنتی نظیر سود حسابداری، در این پژوهش ضمن بررسی برخی از مدل های ارزشگذاری اوراق بهادار، به مقایسه میزان توانایی ارزش افزوده خالص، با سود حسابداری در توضیح دهندگی ارزش حقوق سهامداران تحت یکی از این مدل ها (مدل اولسون 1995) پرداخته شد. برای این منظور، نمونه ای از شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران بین سالهای 1380 تا 1387 مشتمل بر 207 شرکت انتخاب گردیده اند. نتایج حاصله نشان می دهد که بین سود حسابداری و ارزش شرکت در سطح کل نمونه و در سطح صنایع رابطه معنی داری وجود ندارد. به همین خاطرمی توان گفت در این مدل نمونه ها با تئوری موجود همخوانی ندارند. همچنین ملاحظه گردید که مولفه های غیر سود ارزش افزوده خالص، با ارزش شرکت در سطح کل نمونه رابطه معنی داری ندارد. این نتایج در سطح صنایع نیز صادق است. جهت بررسی اثر نموی یا نهایی جزء اضافه شده و مقایسه دو مدل، از تکنیک آنالیز واریانس استفاده شد. یافته های این آزمون حاکی از این است که ورود مولفه های غیرسود ارزش افزوده خالص در سطح کل نمونه و در سطح صنایع، موجب بهبود تصریح مدل نمی شود. بنابراین می توان اینگونه نتیجه گیری کرد که فرضیه تحقیق در سطح کل نمونه و در سطح صنایع رد می شود.

مقایسه توانایی مدل های شبکه عصبی مصنوعی و شبکه عصبی فازی در پیش بینی درماندگی مالی شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه اصفهان - دانشکده علوم اداری و اقتصاد 1390
  مرضیه جانقربان   مهدی عرب صالحی

درماندگی مالی و ورشکستگی شرکت‏ها به عنوان یکی از مهمترین موضوعات در مدیریت و سرمایه گذاری مالی محسوب می شود. پیش بینی ورشکستگی شرکت ها پدیده ای است که سرمایه گذاران، اعتباردهندگان،شرکت های استقراض کننده،و دولت به صورت فزاینده به آن علاقه مند شده اند. مدل‏های تشخیص درماندگی مالی یکی از مهمترین ابزارها در تعیین وضعیت مالی شرکت‏ها می‏باشد لذا در نظر تحلیل گران مالی بسیار با اهمیت هستند. هدف از انجام این پژوهش، مقایسه قدرت پیش بینی کنندگی دو مدل هوش مصنوعی در تشخیص درماندگی مالی شرکت‏های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران می‏باشد. در سال های اخیر، تکنیک های هوش مصنوعی بیشترین توجه را در حوزه های دانشگاهی و تجربی، در جهت حل مسائل بسیار پیچیده به خود جلب کرده است. به این منظور دو مدل شبکه عصبی مصنوعی و شبکه عصبی فازی برای نمونه انتخاب شده از شرکت‏های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران ارائه شده است. مدل شبکه عصبی مصنوعی و مدل شبکه عصبی فازی که مبتنی بر نسبت‏های مالی طراحی شده است به ترتیب با دقت 75% و 80% شرکت‏های سالم و درمانده را درست پیش بینی نمود. بصورت خلاصه نتایج حاصل از این پژوهش بیان می‏کند که مدل شبکه عصبی فازی نسبت به مدل شبکه عصبی مصنوعی دقت بالاتری در تشخیص درماندگی شرکت های پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران دارد.