نام پژوهشگر: سیدرسول موسوی حاجی
سرور خراشادی رضا مهرآفرین
تحقیقات و مطالعات صورت گرفته در این پژوهش که از روش توصیفی- تحلیلی تبعیت کرده است بیانگر آنند که: 1 عناوین و مناصب حکومتی ساسانی طی ادوار مختلف و در گذر از مرحله ای به مرحله دیگر و گاه به تبعیت از سیاست های خاص هریک از پادشاهان دستخوش تغییرات چشمگیری گردیده است به گونه ای که گاه اصل و ماهیت وجودی این القاب و عناوین در هاله ای از ابهام قرار گرفته است علاوه بر افزایش یا کاهش حوزه اختیارات و وظایف آنها در گذر زمان بسیاری از این القاب و عناوین دارای واژگان معادل بوده که هریک در برهه ای خاص مورد استعمال قرار گرفته و شماری از آنها به لحاظ کارکرد واقعی یا عناوینی صرفا افتخاری در زوایای تاریک تاریخ ساسانی قرار دارند . بر اساس مدارک تاریخی و شواهد باستان شناختی صاحب منصبان ساسانی در سه گروه عمده : حکومتی-درباری ، روحانی و لشکری قرار می گیرند که هریک به نوبه خود مجموعه ای از مقامات پایین دست را تشکیل می دهند . 2 هنرمند عصر ساسانی در خلق آثار یادمانی این دوران پیرو مکتب رئالیسم بوده است هرچند این واقع گرایی منجر به بازنمایی افراد با ویژگی های کاملا شخصی و چهره پردازی دقیق نگشته و اصولا شبیه سازی مد نظر خالق این آثار نبوده است بلکه تنها در قالب مظاهر تبیین یافته و به صورت قراردادهای هنری غیر قابل تغییر پدیدار گشته است به گونه ای که تعیین هویت افراد بر مبنای تاج های شخصی،سرپوشهای خاص،جامگان،نشانهای ویژه،نحوه جایگیری و نوع فیگوراتیو امکان پذیر می باشد . تنها استثنائاتی در این راستا وجود دارد که بیشتر آثار منقول را در نظر گرفته وگویی به سفارش شخصی افراد ، هنرمند سعی در خلق و شبیه سازی چهره افراد نموده است . 3 در فهرست درباریان اردشیر و شاپور یکم در کتیبه کبیر زرتشت،دودمان قارن از جایگاه والایی برخوردار بوده و نقوش برجسته ساسانی،حسن نیت این خاندان در دربار و حمایت از شاهان این سلسله را به نمایش گذاشته اند.روایت تاریخی خلاف عقیده مرسومی که نگاره نبرد سواره اردشیر یکم در فیروزآباد راآغاز کار و نگاره نبرد سواره هرمزد دوم در نقش رستم فارس را پایان قدرت دودمان قارن می دانند،بیان می کنند و متفق القول بدین امر اشاره دارند که دودمان قارن تا مدت های مدیدی پس از سلطنت هرمزد دوم با اقتدار به حیات خود ادامه داد . از این رو با استناد به روایت تاریخ و شواهد باستن شناختی تنها به ذکر این مهم می توان اکتفا نمود که نگاره نبرد سواره اردشیر یکم در فیروزآباد مبین وابط حسنه این خاندان با شاهنشاهان ساسانی و نگاره نبرد سواره هرمزد دوم در نقش رستم فارس نشانگر تیرگی روابط میان دودمان قارن و دولت مرکزی ساسانی میباشند .
طاهره اسدی سیدرسول موسوی حاجی
همزمان با حکومت شاه عباس اول و اقدامات سیاسی و اجتماعی او نوعی رفاه اقتصادی، آزادی اندیشه، و تعالی هنر و صنایع، نه تنها در پایتخت آن زمان یعنی اصفهان، بلکه در تمامی ایران به وجود آمد. مکتب نقاشی اصفهان که یکی از باشکوه ترین مکتب های هنری ایران است، همزمان با مکتب فلسفی اصفهان در این دوره شکل گرفت. این مکتب، به سردمداری رضا عباسی و پیروانش، به ویژگی های عمده خود از قبیل جسمیت یافتن پیکره ها، اهمیت فردیت انسان و رواج مضامین خوشی و خوش باشی عشاق و توجه به تمامی اقشار جامعه، به عنوان موضوع نگاره ها و ...دست یافت. این خصوصیات نگاره های این دوره را از تمامی مکتب های پیشین نقاشی ایرانی متمایز می کند. پژوهشگران سراسر این تفاوت را به نفوذ هنر اروپایی در اصفهان آن زمان نسبت می دهند، اما ریشه های بروز این ویژگی ها را می توان در نحله های فکری و اندیشه های رایج آن دوره نیز بررسی کرد، هم چنان که در تاریخ سراسر ملت ها، تأثیر اندیشه و فلسفه هرگز از هنر جدا نبود است. مکتب فلسفی اصفهان در حکمت متعالیه ملاصدرا به اوج تکامل خویش دست می یابد. حکیم ملاصدرا، حکمت متعالیه را استوار بر مبانی ترکیب یافته ازشریعت، فلسفه و عرفان بنا می نهد. با بررسی عمیق و موشکافانه در نگاره های مکتب اصفهان می توان تأثیرات حکمت صدرا را به عنوان اندیشه رایج در آن عصر، نظاره کرد. برای نمونه، وحدت و تشکیک وجود در اهمیت یافتن تمامی اقشار جامعه و حتی اشیاء ناچیز به عنوان مضامین مهم نقاشی در این دوره، تصویر می شود و یا مبحث حرکت جوهری در اهتزاز ملایم پیکره ها، و مضامین خلوت عشاق، مربوط به اهمیت عشق نفسانی در اندیشه صدرا و پیوند آن با رشد زیبایی و هنر در جامعه است. همچنین بازتاب مباحثی چون اهمیت زیبایی جسمانی و مبحث قوه خیال نیز، به وضوح در نقاشی ها دیده می شود. بنابراین با یا فتن بازتاب حکمت صدرا و آموزه هایش در نقاشی های مکتب اصفهان دیگر نمی توان با قضاوتی یک جانبه تمامی دگرگونی های ظاهر شده در نگاره ها را به نفوذ شیوه های غربی نسبت داد، البته تآثیر آنها را به صورت کلی نیز نمی توان انکار کرد. اما باز هم این به آن معنا نیست که بگوییم ابتدا حکمت متعالیه صدرا شکل گرفت و سپس مکتب نقاشی اصفهان! بلکه با وجود این تأثیرات می توان گفت هر دو محصول شرایط فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و تاریخی عصر شاه عباس اول هستند که تا زمان انقراض کامل سلسله صفوی مسیر تکامل را در کنار هم طی کردند.