نام پژوهشگر: فروغ السادات رحیم پور
فائزه زارعیان فروغ السادات رحیم پور
از مهم ترین نمونه های تعارض علم و دین در قرن های اخیر، نظریه تکامل داروین است. عمده ترین چالش هایی که این نظریه برای عقاید دینی به وجود آورده است عبارتند از: 1- تعارض نظریه تکامل با برخی از آموزه های کتاب های مقدس 2- تعارض نظریه تکامل با پاره ای از اصول اخلاقی 3- تعارض نظریه تکامل با هدفمندی جهان آفرینش نوشتار کنونی در صدد است تا این چالش ها را از دیدگاه علامه طباطبایی، شهید مطهری و کیث وارد بررسی نماید و با تحلیل دیدگاه آن ها، رهیافتی جدید پیرامون حل تعارض نظریه تکامل و عقاید دینی به ویژه خدا باوری ارایه دهد. روش علامه طباطبایی پیرامون رفع تعارض نظریه تکامل با آیات قرآنی، انکار قاطع طرح تحولی انواع است. همچنین او ضمن رد ارتباط مضامین آیات قرآنی با انتخاب اصلح و تنازع بقا، وقوع این دو اصل را فقط در رابطه علت و معلولی می پذیرد. در خصوص ناسازگاری میان نظریه تکامل با آیات قرآنی، شهید مطهری با تاکید بر تفکیک زبان دینی و زبان علمی، بر این باور است که داستان قرآن در زمینه خلقت نخستین انسان، دارای مضامین نمادین است. در مورد رفع تعارض نظریه تکامل با برهان نظم، معتقد است که در صورت اثبات عدم کافیت اصول نظریه تکامل برای تبیین نظام خلقت، نه تنها نظریه تکامل با خداباوری در تعارض قرار نمی گیرد بلکه به عنوان یکی از برهان های خداشناسی خواهد شد. کیث وارد با تاویل آیات کتاب مقدس پیرامون نحوه خلقت، تعارض نظریه تکامل با کتاب مقدس را حل می نماید. او ناسازگاری نظریه تکامل و برهان نظم را در مساله "علت غایی" می داند و ضمن اثبات هدفمندی آفرینش از طریق برهان "خود آگاهی"، تعارض مفروض را بر طرف می کند.
الهام السادات صالح فروغ السادات رحیم پور
در این پژوهش ارتباط متقابل خداوند و انسان از منظر مولوی در مثنوی مورد بررسی قرار گرفته است. انسان از آغاز آفرینش و ورود به عالم هستی در ارتباط با خدا بوده و به صورت آگاهانه و یا غیر آگاهانه از این ارتباط سود برده است. در جای جای مثنوی اشعاری وجود دارد که می توان با بررسی آن ها، نظر و دیدگاه مولوی در مورد ارتباط خداوند با انسان را دریافت. البته بیان این نکته لازم است که در برخی موارد اشعاری که مستقیاً بیان گر ارتباط خداوند با انسان باشد وجود ندارد و لازم است با نگاهی تیزبینانه به دنبال یافتن این قبیل ارتباطها در اشعار مثنوی بود. در این پژوهش ارتباط متقابل خداوند با انسان به چهار زیر شاخه شامل سنخیت خداوند و انسان در اصل وجود، ارتباط خداوند با انسان، ارتباط انسان با خداوند و عشق به عنوان ارتباطی دو سویه بین خداوند و انسان تقسیم شده است. نخستین مطلبی که به آن پرداخته شده، سنخیت خداوند با انسان است. این بخش به بررسی مسئله وحدت وجود و دیدگاه مولوی در باب وحدت پرداخته است. گروهی با توجه به آثار مولوی بر این اعتقادند که وی قائل به وحدت وجود بوده و گروهی معتقدند او به وحدت شهودی قائل شده است. با توجه به این مطلب می توان گفت که بین وجود خداوند به عنوان اتمّ موجودات و وجود انسان به عنوان موجودی ممکن الوجود، سنخیتی وجود دارد که ارتباط خدا با انسان را امکان پذیر می کند. در بحث مربوط به ارتباط خداوند با انسان به بررسی: 1- ارتباط پیامی خدا با انسان به صورت مستقیم (وحی) و غیر مستقیم (آیات آفاقی و انفسی)، 2- ارتباط از طریق خلقت و هدایت و 3- ارتباط کرداری از طریق آزمایش و امتحان پرداخته شده است. آن چه از اشعار مولوی در این زمینه بر می آید این است که انواع ارتباط های خداوند با انسان اشراف داشته و در کنار استناد به آیات قرآن کریم، از آن ها در اشعارش استفاده نموده است. در این پژوهش ارتباط انسان با خداوند از سه جهت: 1- ارتباط انسان با خدا به نحو قرب و بعد، به صورت تقرب، وصال و فنا، 2- ارتباط انسان با خداوند از طریق دعا و مناجات و 3- ارتباط آدمیان با یکدیگر مورد بررسی قرار می گیرد. آثار و نشانه های موجود در مثنوی نشان از آن دارد که مولوی با همه اقسام روش های ارتباطی انسان با خداوند آشنایی داشته و در اشعار خود به صورت آشکار و نهان از آن ها یاد نموده است. در بخش پایانی به بررسی نظر مولوی در مورد بالاترین مرتبه ارتباط میان خداوند با انسان یعنی عشق و چگونگی تاثیر آن در روح و روان آدمی پرداخته شده است. اشعار مولوی در این بخش نشان می دهد که او به عشق به عنوان رابطه دو سویه خدا و انسان وقوف تام داشته و چنان بر تاثیرات آن بر انسان اشراف دارد که گویی رابطه عاشقانه با خدا را با تمام وجود خود احساس کرده است.
فاطمه زارع فروغ السادات رحیم پور
عقل فعال، موجودی برتر از عالم طبیعت، عاری از ماده و احکام آن، قائم به نفس، غیر ذی وضع، و فعلیت صرف است. این عقل، به عنوان آخرین عقل از عقول عشره از منظر ابن سینا و آخرین عقل از عقول طولی بی شمار از منظر ملاصدرا، افعال و وظایفی را در عالم کون و فساد ایفاء می کند. عقل فعال از سوی ابن سینا و ملاصدرا، به عنوان حلقه ی ارتباط بین مجردات و مادیات، مبدأ صدور کثرات جهان مادی و کد خدای عالم تحت القمر مطرح شده و یکی از برجسته ترین نقش های آن،ارتباط با نفس ناطقه به عنوان کامل ترین موجود عالم ماده می باشد. نفس ناطقه، متشکل از دو بعد روحانی و مادی (نفس و بدن) است و به جهت بعد روحانی اش، ارتباط برجسته ای با عقل فعال دارد و این عقل، در تمام مراحل حیات آدمی، از حدوث نفس تا مفارقت آن از ماده و حتی پس از آن، در استکمال نفس، نقش بی واسطه و با واسطه دارد. اولین نقش و وظیفه عقل فعال در ناحیه حدوث نفس است. به گفته هر دو فیلسوف، وقتی مزاج بدن مستعد دریافت نفس گردید، نفس ناطقه از جانب واهب الصور بر آن بدن افاضه می گردد. دومین وظیفه و نقش عقل فعال، در ناحیه قوای نفس به ویژه نقش عقل فعال در تعقل و فعلیت مراحل عقل نظری است. سومین نقشی که عقل فعال دارد، نقشی است که در مسأله نبوت و نزول وحی بر عهده می گیرد. از نظر هر دو فیلسوف، این عقل یکی از ارکان نبوت و وحی است تا آنجا که عنوان ملک وحی را می پذیرد. عقل فعال، تنظیم کننده ارتباط نفس ناطقه با عالم غیب خواه در خواب و یا در بیداری می باشد. چهارمین نقشی که عقل فعال در ارتباط با نفس ناطقه بازی می کند، در مسأله بقای نفوس بعد از مرگ است که از نظر ابن سینا این بقاء، ناشی از اتصال نفس با عقل فعال است که مربوط به نفوس کامل در علم و عمل می باشد و نفوس کامل به بقای عقل فعال که علت آنها است، باقی می مانند. از نظر ابن سینا، نفوس ناقصی که در مرحله عقل هیولانی مانده اند، با تعلق به نفوس فلکی مراحل تکامل خویش را طی می کنند، اما ملاصدرا بر اساس مسلک متعالیه معتقد است که نفوس ناقص به عالم خیال تعلق می گیرند و نفوس کامل هم متحد با عقل فعال و باقی به بقای علت خود (عقل فعال) هستند. ابن سینا و ملاصدرا در هر یک از مراحل مذکور، وجوه اشتراک و نیز اختلاف نظر هایی دارند که به تفصیل در رساله به تبیین و شرح آن خوهیم پرداخت. کلید واژه: عقل فعال، نفس ناطقه، اتحاد، اتصال، حدوث، بقاء، عقل مستفاد، ابن سینا، ملاصدرا
اکرم سعیدفر محمد رضا ستوده نیا
در ترجمه قرآن عوامل زبانی و فرا زبانی متعددی چون واژگان، ساختار کلام، سیاق، شرایط زمانی و مکانی نزول آیه و پیش انگاره های اجتماعی، اعتقادی، سیأسی و فقهی و قرائات مختلف از آیه نقش مهمی ایفا می نمایند. در میان آیات قرآن، بخشی که به حکم آیه 7 سوره آلعمران «وَأُخَرُ مُتَشَابهَات» متشابهند و اغلب مربوط به صفات خدا، رویت و آمدن خداوند، عصمت انبیا، ، امامت و ... هستند، بیشتر مورد اختلاف مترجمان قرار گرفته است؛ زیرا مترجم فضایی برای انعکاس اندیشه ها و اعتقادات خود پیدا کرده است تا بتواند توقعات و نیازهای اعتقادی و مبانی فکری جامعه خود را در بازآفرینی چنین متنی به نمایش بگذارد. از همین رو ترجمه های متفاوتی از قرآن با رویکرد های اعتقادی ایجاد شد که می توان گفت هر کدام از این ترجمه ها بازتابی از اندیشه های کلامی و اعتقادی مترجم آن است. سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که مترجم در برگردان اینگونه آیات، باید به چه روشی عمل کند؟ آیا باید آنها را به همان شکل منتقل کند یا موضعی مشخص اتخاذ کند و زمینه سوء برداشت ها را از میان بردارد؟ پاسخ این پرسش چنین است که هیچ گاه متن اصلی و متن ترجمه در جایگاه یکسان قرار ندارند و ما هرگز نمی توانیم متنی را برابر اصل قرآن قرار دهیم. بنابراین مترجم در این نمونه از آیات ضمن توجه به محدودیت های ترجمه، ناگزیر است تفسیری در لباس ترجمه ارائه کند که متناسب با اصول و مبانی پذیرفته شده اش باشد؛ از همین روست که تلقی خواننده از متن اصلی و متن ترجمه تفاوت می کند. این رساله در قالب 4 فصل به بررسی و استخراج آیاتی از قرآن می پردازد که ترجمه فارسی آنها به سبب وجوه کلامی، دستخوش اختلاف شده اند. لذا با پذیرفتن نقش اختلاف دیدگاه های کلامی به عنوان یکی از علل اختلاف در ترجمه های فارسی و با تأکید بر تأثیر قابل توجه انگاره های اعتقادی و مبانی فکری مترجم، بر آن است که ترجمه های متفاوت از آیات را که بر اساس مبانی فکری مکاتب گوناگون انجام شده است، دسته بندی نماید تا بتوان به کمک این طبقه بندی ترجمه هایی تدوین نمود که حتی الامکان در بین معتقدان به یک مکتب کلامی، مشترک باشد. کلید واژه ها: قرآن کریم- ترجمه قرآن- تفسیر- علم کلام.
محمود آهسته جعفر شانظری
در این پایانامه می گوییم که فخر رازی معتقد به جبر و امام خمینی معتقد به امر بین الامرین است.
سوده یاوری فروغ السادات رحیم پور
نوشتار پیش رو، وسائط شناخت و موانع شناخت و عوامل ایجاد خطا را از دیدگاه علامه طباطبایی (ره) مورد بررسی قرار می دهد. علامه طباطبایی، میراث دار حکمت متعالیه ملاصدرا و هم چنین احیاگر و گسترش دهنده آن محسوب می شود و همچون حکمای دیگر تربیت یافته در این مکتب، واجد فکر فلسفی و ذوق عرفانی به طور توأمان است. درواقع اندیشمندان منسوب به حکمت متعالیه کوشیده اند تا به تبعیت از سنت نبوی و سیره ائمه هدی، درهم تنیدگی عرفان و فلسفه و قرآن را، در فهم حقیقت لحاظ کنند و هر سه ابزار معرفت یعنی شرع و عقل و دل را هم زمان و هم راستا مورد استفاده قرار دهند. از نظر علامه واسطه های شناخت عبارت است از حس، عقل، شهود و فطرت. ایشان اگرچه حس را به عنوان واسطه شناخت معرفی می کند، ولی تاکید می کندکه حس، بدون یاری قوه عاقله نمی تواند یک راه مستقل شناخت محسوب شود. وی همچنین معتقد است حس، به خودی خود خطا نمی کند و خطایی که به حواس نسبت داده می شود، در مرحله فعالیت ذهن است و البته به کمک تعقل و تجربه، قابل پیشگیری و برطرف ساختن می باشد. در این رساله می خوانیم که از نظر علامه، عقل، علاوه بر اینکه واسطه مهمی برای شناخت محسوب می شود و در صورت رعایت شرایط صحت تفکر، در درک بسیاری از کلیات قابل اعتماد است، عامل تشخیص و رفع خطا در همه انواع ادراکات نیز به شمار می رود؛ اما در عقل نیز، خطا در ماده و صورت تفکر ممکن و محتمل است که به وسیله تطابق با شرع و قواعد عقلی، قابل تشخیص و رفع یا پیش گیری است. شهود که انتقال از آیت و نشانه، به صاحب آیت است، بالاترین مرتبه ادراک انسان محسوب می شود. در این واسطه شناخت، چون علم حضوری و بی واسطه حواس ظاهری و باطنی است، خطا راه ندارد ولی ممکن است مشاهده کننده در تفسیر آن دچار خطا شود و یا شهود شیطانی را، رحمانی بپندارد و از همین جهت، نیاز به عوامل تشخیص و رفع خطا در علم شهودی دارد که همان شرع، عقل و تحت تربیت استاد یا اولیی الهی بودن است.
ملکناز سوادکوهی خویگانی فروغ السادات رحیم پور
چکیده قاعده «بسیط الحقیقه» یکی از مهمترین قواعدی است که در حکمت متعالیه کار بردهای زیادی داشته و در حل بسیاری از مسائل غامض فلسفی،کارساز بوده است. تا آنجا که بررسی های تاریخی نشان می دهد، مضمون این قاعده، هم در آثار عرفا و هم در آثار حکما مورد توجه بوده است، ولی هیچ کس آن طور که ملاصدرا آن را درک کرده و به تحقیق، تبیین و مبرهن ساختن آن پرداخته است، بیان نکرده است. پس تأسیس این قاعده، به عنوان یک مبحث فلسفی واقامه برهان بر آن را باید منسوب به صدر المتالهین دانست. ملاصدرا در موارد عدیده ای به این قاعده استناد کرده است وآن را از غوامض علوم الهی شمرده است. این قاعده بدان معناست که بسیط حقیقی ،همه اشیاء است، در حالی که هیچ یک از آن ها نیست؛ یعنی از جهتی با همه اشیاء یکی است، واز جهتی دیگر غیر از همه آن هاست. جهت اشتراک بسیط حقیقی با اشیاء،وجود و کمالات وجودی اشیاء می باشد، و جهت مغایرتشان، حدود،نقایص و تعینات اشیاء می باشد. پس هر آن چه که بسیط حقیقی، یعنی مبرا از همه انحاء ترکیب باشد، واجد همه جهات وجودی اشیاء است و نمی توان چیزی را از او سلب کرد، چون سلب یک جهت کمالی از بسیط الحقیقه، مستلزم ترکیب از وجدان و فقدان می باشد، در حالی که بسیط الحقیقه است. بارزترین مصداق بسیط حقیقی ، واجب الوجود است، چون تنها اوست که هیچ گونه ترکیبی ندارد. دراین رساله سعی شده تا به شیوه توصیفی- تحلیلی ابتدا به بررسی این قاعده و سیر تاریخی آن، و سپس به آثار، نتایج و کاربردهای آن در فلسفه ملاصدرا پرداخته شود. صدرالمتالهین از قاعده بسیط الحقیقه در چند مورد استفاده کرده ازجمله: 1- در اثبات توحید و وحدت حقه حقیقیه خداوند و دفع شبهه ابن کمونه. 2- در اثبات علم اجمالی خداوند نسبت به اشیاءدر عین کشف تفصیلی. 3- دراثبات اینکه حق تعالی واجد همه صفات کمالیه ، و کمال مطلق است. 4- در اثبات سریان صفات وجود در همه موجودات. 5- در اثبات قاعده « واجب الوجود بالذات از همه جهات ،واجب الوجود است ». 6- دراثبات اتحاد نفس با همه قوای خویش. هدف از انجام این تحقیق ، شناخت مضمون قاعده بسیط الحقیقه و مبانی عقلی و دلایل اثبات آن، همچنین شناخت آثار و نتایجش درمباحث ذات و صفات حق و سایر مباحث فلسفی می باشد. کلید واژه ها : قاعده بسیط الحقیقه-وحدت حقیقیه-علم اجمالی-واجب الوجود-اتحاد نفس و قوا.
فاطمه رضایی سیدمهدی امامی جمعه
در این رساله «تأویل» از دیدگاه دو فیلسوف بزرگوار ملاصدرا و علامه طباطبایی مورد بررسی قرار گرفته است. هر دو فیلسوف به این مسئله رویکرد جدیدی داشته که مطابق با دیدگاههای قرآنی و عرفانی و فلسفی آنهاست. تفسیر و تأویل متون در اندیشه ملاصدرا کاملاً متأثر از وجود شناسی و انسان شناسی اوست. وی راه رسیدن به تأویل متون را توجه به حقیقت وجود آدمی می داند. به گونه ای که انکشاف هر یک از مراتب و عوالم هستی و بطون قرآن در گرو انکشاف مراتب و درجات وجود آدمی است. علامه نیز تأویل را متوجه حقیقت قرآن دانسته که از سنخ الفاظ و معانی و مفاهیم نیست، بلکه از سنخ وجود عینی و خارجی است. «تأویل» از نظر ملاصدرا و علامه طباطبایی جنبه معرفت شناختی داشته و دارا ی یک پشتوانه «وجود شناسی» است و هر دو فیلسوف «تأویل» را به همه امور تعمیم داده و آن را ارجاع ظاهر به باطن و دریافت باطن امور تلقی نموده اندو ضمن اثبات اعتبار معرفتی «تأویل» از آن به عنوان یک روش برای کشف حقیقت استفاده کرده اند. هر دو فیلسوف شناخت باطن امور را جز از طریق کشف و شهود ممکن نمی دانند و معتقدند تنها انسان کامل است که به تأویل همه امور واقف است.
اسماعیل دودمان فروغ السادات رحیم پور
رساله ی حاضر، در باب تصویر خدا در قرآن و تورات است. که طی چهار بخش با عناوین: مدلهای خداباوری, تصویر خدا در قرآن, تصویر خدا در تورات, مقایسه ای میان تصویر خدا در قرآن وتورات می باشد.ازآغاز وجود بشر تا به حال انسان همواره در وجود خداوند واوصاف او به تف ّ کر می پرداخته است.وهمین امر موجب شده که, نگرش و تصویر های زیادی در ذهن بشر به وجود بیاید. در میان اکثر اقوام, اسطوره های مختلفی درباره ی خدایان رواج داشته است و این اسطوره ها در قالب اشیاء بوجود آمده. مثلاً: انسان های اولیه به موجودی بنام "مانا" اعتقاد داشته اند وآن را می پرستیدند که این خود از سنخ طبیعت بوده است.یا مدل های زیادی از خداوند بوجود آمده است. مثلاً:خدای صنعتگر, خدای مادر , خدای انسان گونه. اما از نظر قرآن کریم, رحمت خداوند برغضبش سبقت می گیرد و جنبهی رحمانیت غالب است. حّتی آن جایی که خداوند از عذاب سخن به میان می آورد بلافاصله در مورد رحمانیت و بخشندگی سخن می گوید وبندگان را به سمت خود فرا می خواند. در قرآن تصویر خدای رحمان و رحیم تصویر اصلی است. مثلاً: خداوند می فرماید:رحمت من به وسعت عالم است , یا رحمتم بر غضبم سبقت می گیرد. در تورات کنونی خصوصاً در بخش هایی که در متن آن تحریف و تغییر وارد شده ، عموماً از خداوند با اوصاف انسانی یاد شده و یا متن گفتار او در حد سخنان افراد بشر تنزّل داده شده است. مثلاً: برای خداوند اعضاء انسانی، مانند دست، پا و تکّلم و... قائل شده اند. اما در قسمت های دیگری که در آن تحریف وارد نشده است، خداوند با صفات و گفتار حقیقی که به ذات باری تعالی مرتبط است توصیف گردیده است. مثلاً: وحدانیت خداوند، قدرت مطلق او، علم نامتناهی و... که خدا به آن خوانده شده است.
فاطمه عبدالملکی جعفر شانظری
مسأله ی عقل و دین و عقل و ایمان از جمله مسائل عمیق و بحث برانگیز فلسفه و کلام است که سابقه ای بس طولانی در تاریخ تفکر و تأملات انسانی دارد. درباره ی ماهیت ایمان و ارتباط آن با عقل و پاسخ به این سوال که آیا اعتقاد دینی عقلانی است و یا غیر عقلانی و ضد عقلانی، میان متکلمان اسلامی و مسیحی، همواره اختلاف رأی و نظر بوده است که مبنای نحله های فکری و رفتاری، قرار گرفته است. گروهی از متکلمان، میان ایمان و عقل نگاه بیگانه ای دارند و گروهی دیگر ماهیت ایمان را معرفتی و عقلانی دانسته اند و باورهای ایمانی را قابل استدلال می دانند. تضاد و بیگانگی که بین دین و عقل در مسیحیت دیده می شود، نتیجه ی فرایند تحریفی است که در مسیحیت به وجود آمده و این درست برخلاف آموزه های اسلام است که در آن، رابطه ی تنگاتنگی میان عقل و ایمان وجود دارد؛ لذا قرآن و روایات همواره به تعقل تشویق نموده اند. در این میان تأمل و ژرف کاوی در سخنان امامان علیهم السلام به عنوان مفسران پاک و راستینِ سخن وحی، علاوه بر اینکه بر ارتقای آگاهیهای دینی و معرفت بشری و عقلانیت میافزاید، میتواند درباره این نوع مسائل که در طول تاریخ تفکر دین شناسی همواره مطرح بوده، راهگشا باشد. در این رساله، حقیقت و ماهیت هر یک از عقل و ایمان، از منظر سخنان گوهربار امام علی و امام صادق علیهماالسلام مورد بحث قرار گرفته است و برای درک بهتر مسئله، آراء متکلمان نیز مورد بررسی قرار گرفته، تا ضمن مشخص شدن اهمیت تاریخی و جایگاه سخن امامان(ع)، امکان تأملات مقایسه ی فراهم گردد. در این رساله ضمن تبیین کاربرد عقل و قلمرو آن در حوزه ی دین، به رابطه ی عقل و دین و عقل و ایمان و نقش و تأثیر هر یک در حوزه یکدیگر، پرداخته شده است و این نکته به دست آمده که از این منظر، معنای ایمان عقلانی و معرفتی است.
مهری مهرابی فودانی فروغ السادات رحیم پور
اسماء الهی را می توان به عنوان یکی از وجوهی که عرفان اسلا می را از سایر عرفان های شرق و غرب جدا می سازد، مطرح کرد. اسماء الحسنی در عرفان اسلامی، نمایانگر ارتباط ذات مقدس حق با عالم و انسان از طرفی و واسطه معرفت انسان نسبت به خداوند از طرف دیگر است. امام خمینی (ره) اسماء و صفات الهی را از سه منظر مورد بررسی قرار داده است: 1- رابطه اسماء و صفات الهی با ذات مقدس حق 2- رابطه اسماء وصفات الهی با موجودات 3- رابطه اسماء و صفات الهی با یکدیگر. طبق نظر ایشان ذات مقدس حق، از لحاظ ذات بودن بر هیچ آینه ای تجلی و ظهور نمی کند و همیشه در پرده اسماء و صفات محبوب و پوشیده است. اگر سالکی ادعا کند که مرتبه ذات را تعقل نموده است، این تعقل یا تعینی از تعینات ذات بوده و او، اسمی از اسماء حق تعالی را تعقل کرده است. اسماء و صفات الهی، علایم و نشانه های ذات مقدس حق هستند و بی شک شناخت اسماء الهی، سالک را به شناخت خدای عزوجل به مقداری که اسماء، قابلیت نشان دادن ذات حق را دارند، رهنمون می کند و شهود ذات حق به واسطه شهود اسماء و صفات ممکن است. بنابر عقیده امام خمینی (ره) مجموعه عالم هستی و سلسله وجود، جملگی اسماء الله هستند و عالم هستی و موجودات نتیجه و مظهر حق هستند. و موجودات، قابلیت و ظرفیت هایی هستند که اسماء و صفات الهی را در خود بروز و ظهور می دهند. از نظر امام (ره) اگر اسماء الهی را از جهت ارتباطشان با وجود ذات الهی و استهلاک و فنایشان در ذات احدیت در نظر بگیریم، هر اسم از اسماء الهی، جمیع حقایق و کمالات تما می اسماء را دارد. پس از این زاویه، هیچ تمایز و تفاوتی میان اسماء وجود ندارد. ضمنا هر اسمی برای خود، تجلی و ظهوری دارد که با سایر اسماء متفاوت است. پس همه اسماء الهی از یک حقیقت، منشعب می شوند ولی کار کرد اسماء متفاوت می باشد. اسماء الهی دارای مراتب گوناگونند و هر کدام سعه و گستردگی متفاوتی دارند . در میان اسماء الهی،اسم اعظم گسترده ترین اسماء است وسالک با فنا شدن در این اسم، به عالی ترین درجه معرفت می رسد. اسم اعظم،نه فقط یک لفظ، بلکه حقیقتی است ذو مراتب. اولین و بالاترین مرتبه اسم اعظم،مرتبه حقیقت غیبی احدی است که امام(ره) از آن به اسم مستأثر تعبیر می کند. دومین مرتبه اسم اعظم، مرتبه الوهیت است که ، مقام ظهور فیض اقدس و تجلی خلیفه کبری در مرتبه و احدیت است. سومین مرتبه، مرتبه مألوهیت و عینیت است، و اسم اعظم در این مرتبه همان انسان کامل است. امام(ره) از انسان کامل به خلیفه الله ویا حقیقت محمدیه(ص) تعبیر می کند و معتقد است تحقق خارجی اسم اعظم، در کالبد پیامبر اکرم محمد مصطفی (ص) تجسم پیدا کرده است. آخرین و نازلترین مرتبه اسم اعظم، مرتبه لفظ و عبارت است که مطابق نظر امام (ره)،اطلاع بر حقیقت این مرتبه، مخصوص اولیاء و راسخین است که در اثر ریاضت و فراغت از دنیا، برای آنها حاصل می شود. به نظر امام خمینی (ره)، حقیقت عماء، همان مقام فیض اقدس و خلیفه کبری است و این همان حقیقتی است که هیچ کس آن را، به مقام غیبی اش نمی شناسد. از این رو، حقیقت اسماء، واسطه میان حضرت احدیت غیبی و هویت غیر ظاهر با حضرت واحدیت است.
سمیه اشرفی فروغ السادات رحیم پور
تکفیر گروه ها و دسته های گوناگون جریانی است که در طول تاریخ همواره وجود داشته است. این رساله در صدد است با رویکرد کلامی به تبیین و توضیح و مقایسه ی ماهیت ایمان و کفر، نحوه ی نگرش به مساله ی تکفیر و مصادیق تکفیر از دیدگاه ابوحامد غزالی متفکر بزرگ اشعری و محمدبن نعمان معروف به شیخ مفید متفکر بزرگ شیعه بپردازد. غزالی در مورد مساله ی تکفیر دو رویکرد متفاوت دارد. در یک دوره از زندگی اش دسته ها و گروه های مختلفی را محکوم به کفر می کند و این تکفیر ها گاه در مورد کسانی بوده که مومن به دین اسلام بوده اند ولی در اواخر عمر،به نهی از تکفیر کردن می پردازد و با تاکید بسیار توصیه می کند که مردم باید تا آنجا که می توانند از تکفیر دیگران خودداری کنند.به این ترتیب به نظر می رسد که در آثار و آراءغزالی در مورد تکفیر، نوعی تغییر رویه ی بسیار بزرگ روی داده است. شیخ مفید هم دسته و گروه هایی را محکوم به کفر کرده است ولی رویکرد او نسبت به مساله ی تکفیر در تمام طول زندگی اش یکسان بوده و تفاوت رویکردی در آثار او دیده نمی شود.فقط چون کفر را به دو قسم تقسیم کرده است، با توجه به همین تقسیم بند ی، مصادیقی که به عنوان مصادیق کفر معرفی کرده است متفاوت شده است. گاهی منظورش از کفر،خارج شدن از اسلام است و گاهی خارج شدن از ایمان.
مریم فخرالدینی محمد مهدی مشکاتی
علم شناسی فلسفی، نگاهی وجودشناسانه به علم است که در آن، مباحث مربوط به علم، عالم و معلوم از آن حیث که وجود دارند، مورد بررسی قرار می گیرند. این نوع رویکرد به مسأله ی علم، در فلسفه ی ملاصدرا که مبتنی بر اصالت وجود است، جایگاه ویژه ای دارد و باعث شده که نظر صدرا در مسائل متعدد حوزه ی علم، متفاوت از فلاسفه ی پیش از او باشد. در این پایان نامه با بررسی تعریف علم و اقسام آن از نگاه ملاصدرا تلاش شده است مبانی فلسفی صدرا که در ارائه ی نظرات او نقش داشته اند، روشن شود. ملاصدرا براساس تعریف خود از علم و اقسام آن، تمام هستی را دارای شعور و ادراک معرفی می کند و حتی علم در جسمانیات را ثابت می نماید. علاوه بر مبانی هستی شناسی ملاصدرا، مبانی انسان شناسی او نیز تفاوتی عمده با سایرین دارد و صدرا براساس شناخت خود از نفس انسان و رابطه اش با علم، تبیین جدیدی از نحوه ی پیدایش ادراکات مختلف در نفس ارائه می دهد. همچنین نظرات ملاصدرا در حوزه ی علم، او را در تبیین علم خداوند به ماسوا، معرفت انسان به خداوند و اثبات غایتمندی هستی و سریان عشق در همه ی مراتب آن یاری نموده است؛ مسائلی که بی شک، حل نمودن آن ها بدون بهره گیری از ابداعات صدرالمتألهین در حوزه ی هستی شناسی علم، بسیار دشوار و شاید غیرممکن باشد. البته پس از بررسی نظرات ملاصدرا در مسائل وجودشناسانه ی علم و مباحث معرفت شناختی، بخصوص در رابطه با وجود ذهنی ، تصور و تصدیق و کلیات، به نظر می رسد با وجود ابتکارات ملاصدرا در این مسائل نمی توان انتظار داشت که نگاه وجودشناسانه ی ملاصدرا تأثیر بسزایی در رویکرد معرفت شناسی او داشته باشد، زیرا براساس تفاوت نوع نگاه در این دو حوزه، رویکرد ملاصدرا نیز به مسائل مذکور مطابق با جایگاه بحث و با توجه کامل به این تفاوت ها بوده است. اگر چه توجه به همین حیثیت های متفاوت علم از جهت وجود یا حکایتگری اش، خود، عامل ابتکارات ملاصدرا در مسائل مذکور بوده است.
سمانه بیدقی محمد مهدی مشکاتی
انسان امروز با پشت سر گذاشتن قرنهای متمادی و ایجاد مکتب ها و ایدئولوژی ها و تفکرات مختلف،گرچه به پیشرفت های چشم گیری دست یافته، اما در حل بحران و چالشهای روحی خویش چندان موفق نبوده است. این امر بر آمده از جداسازی معرفت به انسان و حیات او از وجه قدسی آن و به فراموشی سپردن دیدگاه ماورایی و الهی نسبت به انسان و هستی است. این پژوهش به دنبال بررسی بحران های امروزی انسان معاصر و علل آن از دیدگاه علامه محمد تقی جعفری است. از آنجا که بسیاری بحرانهای معرفتی امروز ناشی از نا آگاهی از ماهیت حقیقی و ابعاد مختلف موجودیت انسان است، لذا در این مطالعه ابتدا به تبیین و تعریف انسان از دیدگاه ایشان با تشریح مقوله های مطرح در حوزه ابعاد وجودی انسان و استعدادهای او و تاکید بر ایجاد وحدت و اعتدال میان این ابعاد گسترده پرداخته شده است. سپس با آگاهی از چگونگی وجوه مختلف انسان، بحرانهایی که انسان متجدد را دگرگون کرده، از جمله از خودبیگانگی ها و مسائل مطرح در حیات طبیعی محض تشریح شده، و ارائه راه حلهایی در مورد این بحرانها در قالب ریشه یابی این مسائل مورد بحث قرار گرفته است. آنچه درصدد آن هستیم یافتن علت اصلی خود فراموشی انسان و بی ارزش شدن حیات انسانی در مقابل نمودهای متنوع حیات طبیعی محض است که موجب شده با غوطه ور شدن در حیات طبیعی محض، حیات متعالی و انسانی دچار رکود و بحران های امروزی شود. در نهایت با بیان قلمروی ماورایی حیات پس از دو قلمروی فردیت و طبیعت، آن را به عنوان عامل تفسیر و معناداری زندگی دانسته و در پی آن به طرح ایده آل به عنوان هدف والای زندگی نام برده شده و اصول و ارزش های حیات انسان و آنچه او از رسالت برای شناخت و دگرگون ساختن خویش بر عهده دارد، بیان شده است. علامه جعفری معتقد است که تعریف انسان دارای ابعاد گسترده و مختصات نامحدود است که جریان اصلی و قانونی آنها رو به کمال برین در بی نهایت می باشد. از این رو بیان تمام حقیقت وجودی انسان، به جهت ماهیت ماورایی آن ناممکن است و هر چند از تعریف کاملی از حقیقت انسان ناتوانیم، اما همین در نظر گرفتن جنبه ی ماورایی انسان ما را در شناسایی او هدایت خواهد کرد. نگرش علامه در مورد ضعف های اساسی و بحرانهای انسان، به عامل اصلی « از خود بیگانگی» بر می گردد که در ضعف آگاهی های حقیقی و ضعف اراده برای حرکت، خلاصه می شود. نتایج تحقیق در بررسی بحرانها، به صورت ریشه یابی از عوامل ایجاد بحرانهای انسانی ارائه شده است و در پایان برای تکمیل مباحث، تفسیری که علامه از حیات انسانی دارد، با توجه به قلمرو ماورایی حیات و اصول اساسی حیات انسانی مورد بحث قرار گرفته است.
نجیمه منصوری فروغ السادات رحیم پور
شیخ مجتبی قزوینی، یکی از متفکران بنیان¬گذار مکتب تفکیک، وجود عوالم متعدد قبل از دنیا را که بر دنیا تقدم زمانی دارند، می¬پذیرد. وی معتقد است هر انسانی قبل از دنیا خلق شده است و در هر عالمی ویژگی¬هایی متناسب با همان عالم داشته است. در عالم ذر انسان¬ها دارای روح و جسم ذری و دارای عقل بوده¬اند و خداوند از آن¬ها بر ربوبیت خود پیمان گرفته است. جسم ذری هر فرد به دنیا منتقل شده و جزء اصلی بدن دنیایی او را تشکیل می¬دهد و همین جسم ذری ملاک این همانی فرد در قیامت و در معاد جسمانی است. از نظر قزوینی معرفت کسب شده در عوالم قبل از دنیا از بین نمی¬رود و پیامبران در حیات دنیوی تذکر دهنده به همان معرفت هستند. علامه طباطبایی، متکلم، فیلسوف و مفسری است که با تکیه بر آیات الهی، احادیث معتبر و مطابق اصول عقلی به بررسی مسائل می¬پردازد. ایشان نیز وجود عوالم متعدد قبل از دنیا از جمله عالم امر و عالم ذر را می¬پذیرد و معتقد است تقدم این عوالم بر دنیا، تقدم زمانی نیست بلکه تقدم رتبی و علت و معلولی است. وی به حیات انسان قبل از عالم ماده معتقد است و با ادله عقلی و نقلی آن را اثبات می¬کند اما نحوه حضور انسان در عوالم قبل از دنیا و ویژگی¬های بیان شده توسط شیخ مجتبی قزوینی برای آن¬ها را رد می¬کند. علامه عالم ذر را عالمی مقدم بر دنیا معرفی می¬کند که به حسب زمان هیچ انفکاک و جدایی از نشات دنیوی ندارد و وجود انسان در عالم ذر وجه الی الله اوست که با وجه دنیایی او همراه است.