نام پژوهشگر: سید رسول موسوی حاجی
نوذر حیدری سید منصور سید سجادی
چکیده شهر سوخته سیستان متشکل از سلسله تپه هایی با مساحتی در حدود 151 هکتار، که 120 هکتار آن دارای آثار و بقایای مادی و فرهنگی است، از جمله بزرگترین و کلیدی ترین استقرارهای دوران مفرغ در کل منطقه و لبه شرقی فلات ایران محسوب می شود که با وجود پژوهش ها و کاوش های متمادی، همچنان بستر ناشناخته های فراوانی از دوران مفرغ می باشد. شهر سوخته دارای چهار دوره استقرار است که از 3200 ق.م(دوره i) آغاز و تا 1800 ق.م(دوره iv) حیات داشته است. سفال بعنوان یکی از مهمترین مواد فرهنگی کلیدی در هر محوطه باستانی به وفور در شهر سوخته وجود دارد تا جائیکه در برخی نقاط آن خاک را به زحمت می توان دید و بدون پای گذاشتن بر روی سفال امکان راه رفتن وجود ندارد. وفور سفال نشانی است بر اهمیت و کاربرد این داده فرهنگی. به همین دلیل موضوع سفال و مطالعه آن مورد توجه گرفت. پیش از این پژوهش های متعدد و موردی درباره ابعاد گوناگون شهر سوخته و از جمله مقایسه و طبقه بندی نقوش آن صورت گرفته است. پژوهش حاضر در ادامه این پژوهش ها بوده که با نگاه ریزتری طبقه بندی کاملی را درباره ویژگی های ظاهری و فنی سفال این محوطه شامل گونه شناسی شکلی ظروف و تزئینات آنها، با شاخصه های متعدد و جامعی صورت داده و کلیه اطلاعات بدست آمده را در حداول و نمودارهای آماری متعددی توزیع، تجزیه و تحلیل نموده است. از جمله اهداف اصلی این پژوهش شناخت سبک های احتمالی بومی یا وارداتی سفالگری و تزئینات آن بوده است. موقعیت جغرافیایی این استقرار به صورتی است که در مرکز چندین کانون تأثر گذار بزرگ و کوچک تمدنی در پیش ازتاریخ واقع شده که هرکدام از آنها در عین داشتن اشتراکات فرهنگی با سایر نواحی، دارای خصوصیات منطقه ای و منحصر به خود نیز می باشند. از جمله این کانون های تمدنی می توان به دره سند و هارپا در سرزمین های شرق شهر سوخته، واحه های ماوراء النهر و ترکمنستان در شمال، کانون های فلات مرکزی، فارس، خوزستان و کمی دورتر بین النهرین در سرزمین های غربی و در جنوبشرق و جنوب نیز به استقرارهای واقع شده در بلوچستان، حوزه جازموریان و شبه جزیره عمان و نیز یکی از مهمترین مسیر های تجارت دریایی دنیای شرق و غرب(خلیج فارس و دریای عمان) در پیش از تاریخ اشاره نمود. با توجه به موقعیت جغرافیایی شهر سوخته و نقش آن در تجارت؛ به ویژه تجارت سنگ های قیمتی که در پژوهش های مستقلی پیش از این صورت گرفته است، سعی شده جایگاه ونقش شهر سوخته در ارتباطات و احیاناً مبادلات فرهنگی با سایر نواحی ذکر شده با توجه به گونه های ظروف و تزئینات آن شناخته و تبیین شود. پس از طبقه بندی داده ها، مقایسه گونه شناختی نسبتاً جامعی با محوطه های واقع شده درسرزمین های مجاور شهر سوخته صورت گرفته که عبارتند از: در بخش شرقی: (پاکستان و افغانستان)، شمالی: (ماوراء النهر)، جنوبشرقی و جنوبی منطقه: (بلوچستان، حوزه جازموریان و شبه جزیره عمان). در طبقه بندی ها مشخص گردید که سفال شهر سوخته به لحاظ کیفیت در مرتبه متوسطی قرار گرفته و به لحاظ شکلی نیز از تنوع چندانی برخوردار نیست. بیش از 80% داده ها متعلق به دوران دوم و سوم شهر سوخته بوده و محوطه های واقع شده در منطقه پاکستان و سپس جنوب شرق ایران دارای بیشترین سطح مبادلات فرهنگی و احیاناً تجاری با شهر سوخته بوده اند و به نظر می رسد در این دوران شهر سوخته تأثیر پذیری بیشتری از نواحی بلوچستان پاکستان داشته است. واژگان کلیدی: شهر سوخته، سفال نخودی، طبقه بندی، گونه شناسی، مقایسه گونه شناختی، تمدن های همجوار
سیروس خالدی رضا مهرآفرین
این بررسی در راستای مشخص نمودن وضعیت استقراری این منطقه در دوره های مختلف فرهنگی و نیز ارتباط میان این اسثقرارها با شرایط زیست محیطی حاکم بر آنها صورت پذیرفت. به طور کلی داده های مورد نیاز در این پژوهش به دو روش کتابخانه ای یا اسنادی و روش میدانی، به دست آمد. در نهایت پس از انجام بررسی، تعداد 40 مکان (محوطه) باستانی شناسایی گردید که هر یک از این مکان ها در یک یا چند دوره استقراری مورد سکونت بوده اند. از این میان 23 مکان دارای آثار مربوط به دوره هخامنشی، 22 مکان مربوط به دوران مفرغ ، 7 مکان مربوط به دوره سلوکی ، 2 مکان مربوط به دوره اشکانی و 10 مکان دارای آثار مربوط به دوره های میانی و متأخر اسلامی می باشند. استقرار های شکل گرفته در حوزه مورد بررسی در دو بخش شرق و غرب رودخانه شیله واقع شده اند. مطالعه عکس های هوایی و نیز اطلاعات بدست آمده از بررسی صورت گرفته نشان می دهد حیات استقرار های شرق رودخانه وابسته به آبراه های منشعب از رود بیابان و حیات استقرار های غرب رودخانه وابسته به جریان رودخانه هایی بوده که از کوه های غرب حوزه شیله سرچشمه می-گیرند. در هر دوره استقراری با افزایش میزان حجم آبدهی رودخانه ها در هر دو بخش، به ویژه در دوران مفرغ و هخامنشی بر شمار استقرارها افزوده شده و بلعکس با کاهش میزان حجم آبدهی آنها در دوران سلوکی، اشکانی و اسلامی از شمار استقرارها کاسته شده است. همچنین بر اساس نتایج به دست آمده از داده های جغرافیایی و باستان شناختی، مشخص شد که رودخانه شیله نقشی در شکل گیری استقرارها در این حوزه نداشته است.دلیل این امر را می توان در پایین بودن بستر رودخانه و شوری آب عنوان کرد.
عباس جامه بزرگ رضا مهرآفرین
چکیده: این رساله به بررسی و تجزیه و تحلیل جغرافیای تاریخی شهرهای ساسانی و انطباق یا عدم انطباق آنها با داده های باستان شناسی می پردازد. برای دست یابی به اطلاعات و داده های این موضوع، متون تاریخی و جغرافیای تاریخی شهرهای ساسانی و همچنین گزارشات باستان شناسی مدّ نظر قرار گرفته و سپس اطلاعات جمع آوری شده، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. در این رساله تعداد 13 شهر از دوره ساسانی مورد بررسی و تحقیق قرار گرفت. این شهرها به ترتیب عبارتند از: دارابگرد، اردشیرخوره، مرو، تخت سلیمان، بیشاپور، جندی شاپور، ایوان کرخه، نیشابور، سیراف، اصطخر، رام شهرستان، تیسفون و قصرشیرین. شواهد بسیاری نشان می دهد که شهرهای دوره ساسانی با طرح و نقشه قبلی ساخته می شده و بنا به دلایل علمی، بیشتر یک نقشه منظم داشتند. طرح ها و نقشه های ساسانی با توجه به شهرهای مطالعه شده در این پایان نامه، به سه شکل متحد المرکز و دایره ای، مستطیل شکل (هیپوداموس) و نامنظم بودند. طرح دایره ای یا مدور در چهار شهر اردشیرخوره، تخت سلیمان، مرو و دارابگرد مشاهده می شود. طرح دیگری که در ساخت شهرهای ساسانی مورد استفاده قرار گرفته، طرح مستطیلی یا هیپوداموس می باشد. از شهرهای مستطیل شکل می توان به شهرهای بیشاپور، جندی شاپور، سیراف، نیشابور، ایوان کرخه، اشاره کرد. نوع سوم شهرهای ساسانی، شهرهایی است که دارای شکل منظم هندسی نیستند و بیشتر با توجه به محیط جغرافیایی محل شهر، ساخته شده اند. از این دسته می توان به شهرهای تیسفون، رام شهرستان و قصرشیرین اشاره کرد. غالب شهرها در مناطق جنوب غرب و غرب ایران مانند فارس، خوزستان، آذربایجان و سواحل خلیج فارس قرار دارند. با توجه به مشخص شدن موقعیت جغرافیایی این شهرها در متون جغرافیایی و تاریخی، کاوش های باستان-شناسی، این نتیجه حاصل می شود که اکثر شهرهای ساخته شده در دوران امپراتوری ساسانی متعلق به اولین شاهان این سلسله، یعنی اردشیر اول و شاپور اول می باشد. علاوه بر این، ویژگی های باستان شناسی این شهرها با توصیف مورخین و جغرافی نگاران کاملاً منطبق است و بر این اساس، باستان شناسان می توانند با تکیه بر این منابع موثق، نتایج سودمندی در عملیات کاوش و یا بررسی های میدانی از شهرهای ساسانی به دست آورند. کلمات کلیدی: جغرافیای تاریخی، شهرهای ساسانی، متون تاریخی، جغرافی نگاران اسلامی.
مهدی قادرنژاد سید رسول موسوی حاجی
حضور نمادها، رمزها و اساطیر برای انسان و زندگی او در همه زمان ها تا به امروز ضروری و اجتناب ناپذیر بوده، ضرورتی که در هنرهای تجسمی به بهترین وجه به تصویر کشیده شده است. هنر ایران حالت نمودی بی بود را به صورت مظاهر تخیلی تجلیات ازلی بیان می کند، در برابر هنر متجسد و انسان مدار غربی. بین صور معلق عالم مثال که عنصر غالب تفکر تمثیلی و تأویلی ایران بوده و فضای متحرک و چند سطحی و چند بعدی هنر ایران ارتباطی جوهری وجود دارد. از آثار روی صخره نگاره ها تا مفرغینه های لرستان، تا جهان مثالین روی ظروف زرین و سیمین ساسانی، نگاره های مانوی، جهان ازلی و ابدی نگاره های دوره اسلامی( آثار جنید، بهزاد، سلطان محمد،...)، این جلوه های تخیلی خلاق و این تفکر الگویی، مثالی و نمادین ظهور و بروز داشته است. با ورود به روزگار جدید، تماس با غرب و حضور مفاهیم جدید غربی ( مدرنیته، مدرنیسم،...) در ایران، هنر نوگرای ایران تحت تأثیر جریان های مدرن و پست مدرن، به صورت ترکیبی از گرایش های متفاوت هنری شکل گرفت و در ادامه موقعیتی را فراهم کرد تا شناخت نقاشی ( مجسمه سازی) نوگرای ایران مشکل شود. بازگشت ضیاءپور به ایران، اوج گرفتن جدال میان کهنه و نو و پیروزی نوگرایان در این مسیر، و تلاش برای ایجاد هنری با هویت و شناسنامه ایرانی، با استفاده از عناصر اساطیری و نمادین را می توان بازتاب و نتیجه تأثیر پذیری از این شیوه نگاه جدید و آغاز دوره ای جدید در هنر نوگرای ایران دانست. برپایی نخستین بی ینال تهران (1337)، این جریان و رویکرد جدید را تشدید کرد. در ادامه، گروهی از برگزیدگان پنج بی ینال تهران با رویکرد به اساطیر و نمادهای ملهم از گذشته تصویری و فکری ایرانی-شیعی، جریان سقاخانه را پایه گذاری کردند و مسیر حرکت هنر معاصر ایران را رقم زدند، حرکتی که تا امروز همچنان ادامه یافته است. در پیمودن این مسیر، افزون بر نگاه هویتی به هنر و عناصر تصویری گذشته، هویت جویی و هویت گزینی، داشتن نیم نگاهی به بازار و بی ینال های خارجی و همچنین برآورده کردن خواست دیگری ( غرب)، تأثیر عمده داشته اند.
بهرنگ مکوندی سید رسول موسوی حاجی
سیستان نام سرزمینی وسیع در بخش های جنوب شرقی فلات ایران است که امروزه قسمت اعظم آن در خاک افغانستان واقع شده و با نام "ولایت نیمروز" خوانده می شود. سیستان ایرانی یا سیستان جنوبی که در شمالی ترین بخش استان سیستان و بلوچستان واقع شده، سرزمین نسبتاً همواری است که بیشتر زمین های آن از رسوبات و ته نشست های رودخانه هیرمند تشکیل شده است. "حوزه گیردی" یکی از حوزه های جغرافیایی بیست و دوگانه سیستان به شمار می آید که در نیمه جنوبی سیستان قرار داشته و یکی از دو حوزه ایرانی است که رودخانه شیله در مسیر خود از شمال به جنوب آن گذر می کند. رودخانه عمیق و عریض شیله که در انتهای جنوبی دریاچه هامون قرار دارد در دوره های پر آبی، سر ریز آب دریاچه هامون را به چاله "گودزره" در افغانستان منتقل می کند. برخلاف دیگر رودهای سیستان، شیله داری مسیر ثابتی است که قاعدتاً بر جاذبه های زیستی آن می افزاید. اتصال به دریاچه هامون و زیستگاه های طبیعی اطراف آن و نزدیکی به شاخابه های رود بیابان در سمت شرق و جذب آبراهه ها و نهر های جاری در فصل بارش، از سمت غرب، از خصوصیات دیگر آن می باشد. در پژوهش حاضر که یک بررسی روشمند باستان شناختی است زمین های اطراف رودخانه شیله به وسعت 312 کیلومتر مربع به دقت مورد پیمایش قرار گرفته و استقرار های انسانی دوران باستان در آن شناسایی شده اند و در نتیجه 42 مکان کوچک و بزرگ باستانی در این منطقه شناسایی و مطالعه گردید که از این تعداد 20 مکان متعلق به دوره پیش از تاریخ(عصر مفرغ)، 14 مکان متعلق به دوره تاریخی و 20 مکان متعلق به دوره اسلامی می باشند. از این تعداد تنها 12 مکان دارای دو دوره استقراری اند که 11 مکان داری دوره های پیش از تاریخ- تاریخی و 1 مکان دارای دوره های تاریخی- اسلامی می باشند. پرسش های عمده این پژوهش درباره وضعیت استقرار حاشیه رودخانه شیله در دوره های سلوکی، اشکانی، و 5 سده نخستین دوره اسلامی بوده است. همچنین اینکه بیشترین آثار استقرار مربوط به کدام دوره می باشد؟ در این پژوهش در استقرار های مربوط به دوران تاریخی، دوره اشکانی حضور قاطع در هر 14 مکان دارد درحالی که دوره سلوکی تنها در 1 مکان و از دوره های هخامنشی و ساسانی و همچنین 5 سده نخستین دوره اسلامی هیچ استقراری شناسایی نگردید. درمورد بیشترین تعداد استقرار، دوره پیش از تاریخ(عصر مفرغ) و دوره میانی اسلامی(سده های 6 تا 9 هجری قمری) هر کدام با 20 مکان بیشترین استقرار را دارا می باشند.
زینب افضلی سید رسول موسوی حاجی
پدیده شهر و شهرسازی مسلماً یکی از دستاوردهای بزرگ بشری محسوب می شود و در ایران قدمتی به درازای تمدن دارد، با آغاز این دوره است که بسیاری از تحولات اجتماعی، فرهنگی، صنعتی و اقتصادی به وجود می آید. در دوره ساسانی شهرهای زیادی به وسیله شاهان ساسانی ساخته شدند و این شهرها زیر نظر کامل دولت مرکزی و شاه قرار داشتند. شهرهای جدید جزء املاک شخص شاه بوده که به چنین شهرهایی« شهرهای شاهی» گفته می شد. بهترین نقطه شهر، اختصاص به شاه و اطرافیانش داشت و در آنجا کاخ های باشکوه، بناهای سلطنتی و حکومتی قرار داشت. این در حالی بود که مردم عادی و اقشار پایین جامعه در خارج از این محدوده، در بناهای محقر و ساده زندگی می کردند. زیرا در دوره ساسانی شهر بر اساس طبقه-بندی اجتماعی به سه قسمت تقسیم می شد و هر طبقه از جامعه در محدوده ای معین از شهر زندگی می کردند. ولی با ظهور اسلام در اوایل قرن هفتم میلادی سرنوشت سیاسی، اقتصادی، مذهبی و هنری شهرها تغییر کرد و در کمتر از نیم قرن قدرت روز افزون اسلام از شرق تا هند و از غرب تا اسپانیا گسترش یافت. شهرهای ساسانی یا به صلح یا به جنگ فتح شده و در اندک زمانی ایران جزء قلمرو اسلامی قرار گرفت. در نتیجه هنرهای گوناگون، بویژه معماری و شهرسازی دچار تغییر و تحول گردید. یکی از این شهرهای ساسانی، شهر شاهی بیشاپور بود که در زمان شاپور اول ساسانی در فارس ساخته شده بود. این شهر یک شهر شاهی بوده که برای شاه و بنا به درخواست او ساخته شد تا بتواند قدرت و شکوه دربار خویش را به نمایش بگذارد. شهر در کنارجاده شاهی قرار گرفته بود و در نزدیکی شهر نقوش برجسته ای از شاپور و دیگر شاهان ساسانی نقش شده بود که نشان از اهمیت شهر در زمان شکوه و رونق آن در دوره ساسانی می داده است. این شهر مختص شاه ساسانی و نزدیکان او بوده، عموم مردم جایی در این شهر نداشتند و در خارج شهر زندگی می کردند. ولی با ظهور اسلام و آمدن دین جدید، به ایران تحولی در شهر شاهی ساسانی به وجود آمد و شهر شاهی بیشاپور تبدیل به یک شهر مردمی شد، به طوری که عموم مردم در این شهر به راحتی ساکن شدنند. با آمدن اسلام نظام طبقاتی دوره ساسانی در هم شکست. در دوره اسلامی با توجه به مذهب جدید و ارزش های اسلامی حاکم بر جامعه بناهایی در شهر بیشاپور ساخته شد که جای کاخ ها و بناهای شاهی را گرفت. از این بناها که شاخصی برای تبدیل یک شهر شاهی به شهر مردمی هستند، می توان به بنای مسجد، مدرسه حمام، بازار و بناهای خدماتی اشاره کرد. شهرنشینی بیشاپور، در دوره اسلامی، از یکسو، از ادامه یافتن، و از سوی دیگر، از دگرگونی زندگی شهری ساسانی پدید آمد و در قرون اولیه اسلامی شهر تغییراتی به خود دید و سیمای آن دگرگون شد.
سید امیر سلیمانی رباطی سید رسول موسوی حاجی
در این تحقیق سعی شده به منظور کسب اطلاع از تاریخ معماری و شهرسازی بشرویه، ویژگی های کالبدی و عناصر مختلف معماری آن را مورد مطالعه قرار گیرد. البته قبل از آن کلیاتی در مورد مسائل جغرافیایی شامل: جغرافیای سیاسی، طبیعی و تاریخی تهیه و سپس به مطالعه بناهای شاخص مذهبی و غیر مذهبی بشرویه پرداخته شد. در ادامه بناها از نظر تقدم و تأخر زمانی و ویژگی های مربوط به هر دوره، مورد مطالعه قرار گرفت. در انتها نیز به ارزیابی فرضیات پرداخته شد و نتایج بدست آمده مورد اشاره قرار گرفت. به طور کلی معماری در بشرویه بومی و محلی است هرچند از نظر ساختاری از شیوه های مختلف معماری پیروی می کند. در این میان عوامل طبیعی و جغرافیایی نقش موثر و نافذی در شکل گیری بافت معماری و شهرسازی بشرویه بر عهده دارند.
مسعود آزادبخت سید رسول موسوی حاجی
هدف از پژوهش حاضر، تحلیل و ریشه یابی برخی از نقوش آئینی و نمادین موجود در نگارگری دوره ی مورد بحث یعنی از آمدن ایلخانیان مغول تا برآمدن قاجاریان و بررسی معانی و مفاهیم آنها می باشد. این تحقیق بر اساس هدف از نوع تحقیقات بنیادی و بر اساس ماهیت و روش از نوع تحقیقات تاریخی می باشد و گردآوری اطلاعات در این پژوهش نیز به شیوه اسنادی(کتابخانه ای) و ابزار آن نیز به صورت تهیه فیش، عکس و طرح از منابع مکتوب و پژوهش های صورت گرفته قبلی بوده است. با توجه به تحقیق به عمل آمده می توان چنین نتیجه گرفت که بیشتر نقوش نمادین و آیینی دوره اسلامی متعلق و مربوط به دوره صفوی می باشند. همچنین خیلی از نقوش دوره اسلامی ریشه در نقوش ایران باستان دارند.
ارش برهان سید رسول موسوی حاجی
خراسان بزرگ، چه پیش و چه پس از اسلام همواره از نقاط هنرپرور ایران بوده است. از خراسان بزرگ، بزرگ- هنرمردانی در تاریخ سر بلند کردهاند و ایران را به هنروری در گیتی، شهره کردهاند. هنر در این سرزمین، فارغ از جنبهی زیباییشناسانه و سرگرمکنندگی در پیوندی عمیق با منش و خصلتهای دینی(دین در معنای موسع کلام) و عرفانی تعریف میشود.در اثر این پیوند زیبا و فرخنده، شکلی از هنر آیینی و به تعبیری دینی متولد شده است. این شکل از هنر منحصر به این خاک نیست اما به هر روی در این خطه هنوز زنده است و خود را از میان خاکسترهای خود، ققنوسسا، دوباره میزایاند. رقص یکی از کاربستهای هنری است که هماره سینهی خود را آماج حملات نازیبادوستان دیده است؛ اما خراسان که خود از اقطاب و یا مهمترین مرکز عرفان اسلامی بودهاست در قلب خود جایگاهی برای این هنر یافته است و آن را چون گوهری در برگرفته است. عمر رقص در خراسان بسیار بیشتر از اسلام و به طور کلی دین است. ریشههای رقص به گذشتههای بسیار دور یعنی زمانی که اجدادمان بر روی زمین از طریق شکار، زندگی میگذراندند، بازمیگردد. برای آدم آن روز، طبیعت موجودی بسیار پیچیده مینمود و به این طریق وی، برای هر پدیدهای به دنبال پاسخی الهی میگشت و به این ترتیب خدایان مختلف، زندگی او را احاطه کردند. بر طبق اساطیر و افسانهها خدایان یا خود میرقصند، مانند الهه شیوا و یا انسان میتواند از این زبان برای ارتباط و احتمالاً راضی نگهداشتن او بهره گیرد؛ اینگونه بود که رقص الهی و یا آیینی متولد شد. او برای نمایشی هر چه عمیقتر و تاثیرگزارتر از، هر آن چه در کف دارد مایه میگذارد. او از تمام هنرش برای خلق دوباره- ی آن لحظهی روحانی استفاده میکند و خود را در لحظهی خلقت تصور میکند. لباس، ابزاری است که میتواند وی را در این هدف یاری کند. لباس که در ابتدا برای پوشاندن و حفاظت آدمی در برابر تغییرات دما ساخته شده بود، آرام آرام به جزیی از اندام انسان بدل شد. به این ترتیب لباس رقص هماهنگ وهمگون با حرکات رقصنده جزیی از سامانهی رقص میشود، همان طور که موسیقی و شعر. در این رساله، به شکل خاصی از رقص آئینی که در تربت جام، مرسوم است پرداخته شده است و ارتباط همزمان رقص و لباس با آئین عرفانی اسلامی در این منطقه بررسی شدهاست. روش کار برای به سرانجام رسیدن این تحقیق مطالعهی کتابخانهای و انجام تحقیقات میدانی بوده است. برای نگارش این رساله سعی شد تا حد امکان از منابع معتبر و دست اول بهره برده شود.هدف از انجام چنین تحقیقی در مرتبهی نخست علاقهی شخصی نگارنده به این رقص و سپس کشف ارتباط عناصر تشکیلدهندهی آن بوده است. ز نتایجی که پس از انجام این تحقیق به دست آمد تا حدودی در جهت درستی فرضیات بود. گرچه این تحقیق را بایستی تنها گام کوچکی در راه شناخت این آثار فرهنگی عظیم شمرد.
صفورا میرخلیلی سید رسول موسوی حاجی
یزد، نگین کویر، پیوسته در طول دوران اسلامی یکی از مراکز عمدهی تجاری و هنری ایران زمین به شمار میرفته است. انجام فعالیتهای باستانشناسی در بافت تاریخی شهر، گوشهای از هنر و فرهنگ این سرزمین، بویژه هنر سفالگری را روشن نموده است. مطالعه دقیق و روشمند سفالینههای آبی و سفید بافت تاریخی شهر یزد در قالب طبقهبندی، گونهشناسی، مقایسه گونهشناختی و انجام مطالعات آزمایشگاهی به منظور پی بردن به منشأ و محل تولید آنها، اقدامی است علمی و نو که برای نخستین بار در مطالعه نمونههای سفالین مکشوفه از بافت تاریخی شهر یزد انجام میگیرد تا بتواند گوشهای از زوایای ناشناخته هنر و صنعت یزد را روشن سازد. مجموع نمونههای سفالین آبی و سفید یزد، بر اساس یک یا چند متغیر به گروههای مختلفی تقسیم شده و هر گروه نیز بر اساس متغیر یا متغیرهای مناسب به گونهها و زیر گونههای متعددی تقسیم خواهند شد تا عمل گونهشناختی و مقایسه گونهشناختی آنها با استناد به منابع گوناگون به دقت انجام گیرد. برای آگاهی از گاهنگاری نسبی سفالینهها، نمونهها پس از انجام گونهشناسی، با ظروف سفالین تاریخگذاری شده از دیگر مناطق مورد مقایسه گونهشناختی واقع شدند که نشان داد سفالینهها به دوران متأخر اسلامی تعلق دارند. لازم به ذکر است که نقوش سفالینههای آبی و سفید یزد بیشتر به رنگ لاجوردی هستند و نسبت به ظروف دیگر مراکز تیرهتر میباشند. این نقوش به دو بخش قابل تقسیم هستند، یک بخش شامل نقوشی است که از نمونههای چینی کپیبرداری شده است و بخش دیگر، نقوشی هستند که با ذوق و هنر سفالگر ایرانی نقشاندازی شده است. با توجه به وجود منابع خاک کائولن در نزدیکی شهر یزد که خمیرمایهی تمامی سفال های آبی و سفید شهر یزد را شامل میشوند و انجام مطالعات آزمایشگاهی بر روی نمونه منتخب، میتوان به یقین گفت که شهر تاریخی یزد در دوران تیموری، صفوی و قاجاری از مراکز عمدهی سفالگری ایران به شمار میرفته است.
رضا کمال هاشمی سید رسول موسوی حاجی
با انجام عملیات کاوش و لایه نگاری در شهر بلقیس که در تابستان 1389 هجری شمسی صورت پذیرفت، تعداد 3000 قطعه سفالین بدست آمد، که این نمونه های سفالین به دلیل تعدد و تنوع گونه مورد مطالعه (طبقه بندی، گونه شناسی و مقایسه گونه شناختی) قرار گرفت. کلیه سفال ها بر اساس دو متغیر: نوع پوشش و ساده یا منقوش بودن به چهار گروه سفال بدون لعاب و ساده، سفال بدون لعاب و منقوش، سفال لعابدار و ساده، سفال لعابدار و منقوش تقسیم گردیدند. سپس بر اساس یک یا چند متغیر سفالینه های طبقه -بندی شده به گونه های متعددی تقسیم شده و به منظور انجام مقایسه گونه شناختی نمونه های منتخب هر گونه از نظر متغیرهای مختلف با سفالینه های تاریخ گذاری شده دیگر محوطه های اسلامی مورد مقایسه قرار گرفتند. با توجه به مطالعات انجام شده نتایج زیر حاصل گردید: 1- مجموعه سفالینه های شهر بلقیس در بازه زمانی سده های پنج تا نه هجری قمری قرار می گیرند. 2- غالب سفالینه ها در شهر بلقیس به سده های شش تا هشت هجری قمری تعلق دارند. 3- در گروه سفالینه های بدون لعاب و ساده، گونه سفال بدون لعاب و ساده نخودی گونه غالب محسوب می شود که بازه زمانی سده های شش تا هشت هجری قمری را در بر می-گیرد، در گروه سفالینه های بدون لعاب و منقوش، گونه سفال بدون لعاب و منقوش با تزئین نقش کنده نخودی گونه غالب محسوب می شود که بازه زمانی سده های چهار تا هفت هجری قمری را در بر می گیرد، در گروه سفالینه های لعابدار و ساده، گونه سفال لعابدار و ساده با خمیر گل رس و لعاب یکرنگ آبی فیروزه ای گونه غالب محسوب می شود که بازه زمانی سده های شش تا هفت هجری قمری را در بر می گیرد، در گروه سفالینه های لعابدار و منقوش، گونه سفال لعابدار و منقوش موسوم به (قلم مشکی)، گونه غالب محسوب می شود که بازه زمانی سده های هفت تا هشت هجری قمری را در بر می گیرد. 4- مقایسه گونه شناختی سفالینه های شهر بلقیس بیانگر آن است که میان شهر بلقیس در دوران اسلامی با مناطق همجوار خود به ویژه نیشابور، جرجان و توس ارتباط فرهنگی قوی وجود داشته است.
مهران نبی پور علیرضا طاهری
نیمه دوّم سلطنت رضاشاه مصادف بود با حاکمیت نازیسم در آلمان که رویای امپراطوری "آریایی"و تسلّط "نژاد برتر" را بر کل جهان در سر می پروراند. ایشان با ارائه یک چهره برتر از نژاد آلمانی و با تکیّه بر عامل اسطوره ای"خون آریایی" آنچنان ملّت آلمان را برانگیخت که پرچم غرور و نخوت را در جهان اروپایی برافراشتند. این گمان که خون پاک در رگان "نژاد آریایی" جریان داشت و "ابرمرد" همواره در شکوه و عظمت بود؛ پیشوا را بر آن داشت، هنری را به خدمت گیرد که به نفی "نژاد پست" و بیمارگون و به سوی تهییج و تثبیت "ابرانسان" درآید. با اوج گرفتن دولت بنیادگرای نازیسم این اندیشه ها به منصه ظهور رسید. آنان دست به اقداماتی زدند: از جمله آن می توان به «شب کتاب سوزان»، «نمایشگاه هنر مونیخ» و...اشاره کرد. و دیگر از آن رو گوبلز که ریاست تبلیغات آلمان نازی را بر عهده داشت، همسو با طبیعت هنرمندانه ای که آدولف هیتلر به آن علاقه داشت، دست به تغییراتی در زمینه های هنر زد؛ سینمای نازی، نقاشی، معماری ، موسیقی و ...همه و همه در خدمت آنچه که ایشان هنر برتر می دانستند، قرار گرفت. این طرز هنری با "ملّی گرایی" و "اساطیر کهن" به نفع ساختار نازیسم آنچنان پیش تاخت که آثار آن در دیگر سرزمین ها نیز رسوخ کرد. همزمانِ آن در قلب خاورمیانه، با جلوس رضاشاه بر تخت سلطنت و انعکاس کشفیات باستانشناسی و زنده شدن تاریخ پرافتخار ایران باستان و اشاعه فرهنگ ملی و هژمونی غیراسلامی، شاه بر آن گشت تا با ایجاد تحولات بنیادین، به مقصود خویش که "تجدید دوباره حیات ایرانیان" است، دست یازد. این چنین در صدد ایجاد ایرانی پر افتخار همچون گذشته برآمد. برای نیل بدین هدف، تحولات دول غربی در منظر نظر شاه، وی را بر آن داشت تا با تقلید از عناصر سیاسی، اجتماعی، فرهنگی آلمان راهش را هموار سازد. این گونه، با اوج گرفتن حکومت ملی گرایانه و نژادپرستانه نازیسم و اشاعه فرهنگ آریایی، با اخباری که از سرزمین های غرب و پیشرفت های سیاسی- نظامی دولت آلمان به گوش می رسید، اذهان محصلین و جامعه ی نواندیش ایرانی را معطوف به خویشتن می کرد. آنگونه در پس زمینه آن، هنری به خدمت حکومت پهلوی درآمد که با "ملّی گراییِ ایرانی" و "نژاد آریایی" متناسب باشد و جلال و شکوه گذشته را متجلّی سازد. این تا بدان جا پیش رفت که تنی چند از هنرمندان مشهور چون: ابوالحسن خان صدیقی(مجسمه ساز)، مهدی سجادی(نقاش دربار) و کثیری از معماران در این راستا دست به آفرینش آثار همگون زدند. گویی هنر سرچشمه های جدیدش را یافته بود.
یلدا بهداد کریم حاجی زاده باستانی
تپه باستانی مود در فاصله 35 کیلومتری جنوب شرقی شهرستان بیرجند و چهار کیلومتری شمال شهر مود در استان خراسان جنوبی واقع شده است. مساحت این تپه در حدود شصت و چهار هزار متر مربع می باشد و ارتفاع آن در بلندترین نقطه به ده متر می رسد. تپه تاریخی مود شامل دو تپه در مجاورت هم می شود که در محور شرقی- غربی قرار گرفته اند. تپه بزرگتر به نام مود a و تپه کوچکتر به نام مود b نامگذاری شده است. مطالعه داده های سطحی این تپه با هدف اولیه بازسازی تاریخ استقرار آن، نیازمند روشی بود که تمامی بخش های مختلف تپه را در بر گرفته و در عین کارآمدی، بر اصول آماری نیز مبتنی باشد. از اینرو، "روش نمونه برداری سیستماتیک" (systematic sampling) برای جمع آوری نمونه ها از سطح تپه مناسب تشخیص داده شد. بررسی روشمند باستان شناختی تپه مود a در سه مرحله مشخص شامل: نقشه برداری، نمونه برداری و مستند سازی یافته ها به انجام رسید. بدین منظور، پس از تهیه نقشه توپوگرافی تپه و شبکه بندی آن به مربع های 10×10 متر، با روش نمونه برداری سیستماتیک، 10% مربع ها انتخاب و تمامی مواد فرهنگی موجود در آنها جمع آوری شدند. حاصل اعمال روش نمونه برداری سیستماتیک منجر به گرد آمدن تعداد 4700 قطعه سفال از سطح تپه شد. مجموع نمونه های سفالین جمع آوری شده ازسطح تپه مودa، براساس یک یا چند متغیر به گروه های مختلفی تقسیم و هر گروه نیز بر اساس متغیر یا متغیرهای مناسب به گونه ها و زیر گونه های متعددی تقسیم شده اند. سپس از هر گونه، نمونه هایی برای طراحی، عکاسی و مقایسه گونه شناختی انتخاب شدند و عمل گونه شناختی آنها با استناد به منابع گوناگون به دقت انجام گرفت. نتایج مطالعات نشان می دهد که تپه مود در دوره اشکانی دارای بیشترین وسعت استقراری بوده و این دوره مهمترین دوره استقراری تپه می باشد. همچنین بیشترین مناسبات و ارتباطات فرهنگی تپه مود در دوره اشکانی با مناطق همجوار خود بویژه حوزه فرهنگی سیستان بوده است. سفال غالب این تپه نیز، سفال آجری رنگ ساده و منقوش با نقش کنده می باشد.
سیده سارا احمدی سید رحیم خوب بین خوش نظر
چکیده در طول تاریخ هنر به کرات در نقاشی ها، مجسمه ها، نقوش برجسته و هنرهای بصری دیگر، از تصاویر دیو و موجودات مخوف و اهریمنی استفاده شده است. استاد محمد سیاه قلم یا همان غیاث الدین محمد نقاش، از جمله نگارگران چیره دست ایرانی قرن نهم هجری قمری (پانزدهم میلادی) است که در نگاره هایش تصاویر موجودات مخوف و اهریمنی مانند دیو، بسیار به چشم می خورد. وی علی رقم اینکه جزء نگارگران مکتب هرات به شمار می رود و در بخشی از آثارش رویدادهای روزمره به گونه ای زیبا و با رنگ های شاد به تصویرکشیده شده اند، در بخش قابل توجه دیگری از نگاره هایش موجوداتی دیده می شود که نه تنها ماهیت ظلمانی دارند، بلکه غرق در ظلمت و تیرگی ترسیم شده اند؛ گویی شخص دیگری آن ها را به تصویر درآورده است. حال سوال این است که وجود این همه ظلمت و تیرگی در این دسته از آثار استاد، نشأت گرفته از چیست؟ در این پژوهش با استفاده از شیوه توصیفی ـ تحلیلی و با روش کتابخانه ای سعی کرده ایم از منظر عالم خیال به این سوال پاسخ دهیم.پس از بررسی در آثار به جامانده از استاد محمد سیاه قلم و تطبیق با سفرنامه منسوب به وی، به ایجاد فرضیات مختلف در مورد شخصیت و باورهای استاد محمد سیاه قلم پرداختیم. سپس با استفاده از آرای شیخ شهاب الدین سهروردی در زمینه عالم خیال، فرضیات را مورد بررسی قرار دادیم. در نهایت به این نتیجه رسیدیم که این موجودات مخوف و دیو صفت، همان ساکنان عالم خیال ظلمانی اند و استاد محمد سیاه قلم با آن ها در عالم خیال خود در ارتباط بوده و بیشتر آثارش با به تصویر در آوردن همین موجودات و تحت تأثیر خیالات ظلمانی وی شکل گرفته اند.
جواد خدادوست سید رسول موسوی حاجی
محوطه مالین از محوطه های شاخص استان خراسان رضوی است که در جبهه جنوبی شهرستان باخرز و در موقعیت جغرافیایی ’58 °34 عرض شمالی و ’19 °60 طول شرقی، واقع شده است. وسعت بسیار زیاد این محوطه نشان از وجود شهری بزرگ از دوران اسلامی ایران دارد که در متون تاریخی نیز بارها به آن اشاره شده است. علاوه بر این، غنای آثار باقیمانده از این شهر، نشان دهنده جایگاه والای آن در مطالعات باستان شناستی ایران به ویژه در دوران اسلامی است. با توجه به آنچه گذشت، بررسی روشمند باستان شناختی این محوطه (با استفاده از گردآوری نمونه های شاخص)، به منظور کسب اطلاع از گاهنگاری، اوج استقرار و آبادانی، برهم کنش های منطقه ای، شناخت سفال غالب محوطه و هم چنین شناخت عوامل دخیل در شکوفایی و فروپاشی آن انجام شد و با تطبیق مطالعات اسنادی و میدانی (رهیافت تاریخی)، مشخص گردید که اگرچه منابع مکتوبی که درباره این محوطه سخن به میان آورده اند، از قرن سوم هجری عقب تر نمی روند؛ لیکن شواهد و مدارک به دست آمده از بررسی باستان شناختی نشان می دهد که شکل گیری این محوطه مربوط به دوران اشکانی و ساسانی می باشد. همچنین اوج رونق و آبادانی محوطه ی مالین مربوط به سده های میانی دوران اسلامی مربوط می شود. این مهم که بر اثر استعداد بالای اقلیمی در زمینه کشاورزی و قرارگیری بر سر شاهراه های مهم ارتباطی به وجود آمده بود، در دوره صفویه و در پی تشدید حملات ازبکان و افاغنه رو به افول رفت تا اینکه حیات این شهر مهم اسلامی به پایان رسید و جای خود را به «شهرِ نو» در نزدیکی محوطه ی مالین داد.
سیده مونا موسوی سید رسول موسوی حاجی
شهرستان های رودسر و املش در بخش شرقی استان گیلان قرار دارند و دارای مرز مشترک با استان های مازندران و قزوین هستند. عوامل طبیعی در روند شکل گیری و استقرار حکومت ها در این دو شهرستان، بسیار موثر بوده اند ومطالعات باستان شناسی و اسناد تاریخی، سکونت مستمر در این ناحیه را از هزاره اول ق.م تا دوران کنونی نشان می دهند.هرچند تاکنون مطالعات باستان شناسی بسیاری در رودسر و املش انجام گرفته ، ولی تنها مورد مطالعه بر روی قلعه ها، بررسی باستان شناختی قبرستان قلعه گردن طول لات و بررسی قلعه کوتی های سیاهکل و دیلمان بوده است. براساس بررسی باستان شناختی که در تابستان سال 1392 انجام گرفت، تعداد 24 قلعه در شهرستان های رودسر و املش شناسایی شده که از برخی از آن ها جز رد و نشانی باقی نمانده است. قلعه ها حاوی اطلاعات زیادی از تاریخ تحولات سیاسی و مذهبی هستند و به دلیل موقعیت سوق الجیشی و منازعات داخلی و خارجی که در این منطقه به وقوع می پیوست، جز لاینفک تشکیلات حکومتی محسوب می شدند. هدف از انجام این پژوهش شناسایی بناهای نظامی و ارتباط سیستماتیک بین آن ها و بررسی متغیرهای موجود در عوامل مکان گزینی قلعه ها بوده است. از همین رو، در بررسی روشمند انجام شده، گاهنگاری، کاربرد قلعه ها، عوامل تاثیرگذار بر مکان یابی و ساختار قلعه ها مورد مطالعه قرار گرفته است. براساس مطالعات اسنادی و بررسی میدانی، می توان اذعان نمود که روند شکل گیری قلعه های تاریخی از دوران اشکانی تا دوران قاجار تداوم داشته است. نگارنده نیز بر همین اساس فرایندکاربرد این قلعه ها را با استفاده از ارتباط رویدادهای فرهنگی و محیط زیست بررسی نموده است. نتایج نشان می دهد، عامل زیست محیطی و انسانی (تحولات فرهنگی) از مهم ترین عوامل مکان گزینی این قلعه ها قلمداد می شوند. همچنین، علاوه بر الگوی واحد معماری، ماهیت رفتارهای بشری و اقلیم که در یک حوزه ی جغرافیایی و فضایی منجر به شکل گیری و ایجاد بنا می شده، موجب پدیدار شدن ساختار واحدی در بناهای تدافعی و نظامی منطقه شده است.