نام پژوهشگر: ابوالفضل غفاری
مریم تقوی خلیل اباد ابوالفضل غفاری
چکیده: علوم انسانی ، عهده دار پژوهش و کاوش در احوال درونی، حیات معنوی، اجتماعی و رفتاری انسان به عنوان فاعل شناسایی است. هدف این علوم فهم، ادراک و تفاهم و روش آن تفسیر است.علوم انسانی برمبنای نوع نگاه به حقیقت انسان وموقعیت وی در هستی تبیین می شود. بدین سبب می توان آن را علومی راهبردی وتمدن ساز نامید. به دلیل نقش این علوم، بررسی جایگاه آن در برنامه درسی به عنوان محور فعالیتهای تربیتی، سازنده و راهگشا خواهد بود. هدف این پژوهش، بررسی برنامه درسی و جایگاه علوم انسانی در آن، با روش تحلیل محتوا در نظام تعلیم و تربیت اسلامی واگزیستانسیالیستی، با رویکردی تطبیقی بوده است. ضمن پژوهش به بحث درباره ی مبانی هستی شناسی، انسان شناسی، معرفت شناسی و ارزش شناسی هر دودیدگاه پرداخته شد. به لحاظ انسجام در امر پژوهش، بعداز مطالعه مبانی فلسفی هردو نظام، ازرویکرد اسلامی، استاد مرتضی مطهری و از رویکرد اگزیستانسیالیستی ، کارل یاسپرس به عنوان نمایندگان این دو نحله برگزیده وآرای این دو فیلسوف مورد بررسی قرار گرفت. سپس اهداف، فرایندها و رویکردهای یاددهی – یادگیری، از نظر فعالیت های معلم و شاگرد بررسی گردید. بر اساس یافته های پژوهش، هر دو رویکرد با دیدگاه های متفاوت با تأکید بر جایگاه انسان او را موجودی آزاد، آگاه و مسئول دانسته اند که به صورت بالقوه در دنیا و در ارتباط با طبیعت و دیگران قرار دارد و در یک فرایند زمانی خود را می سازد. اگزیستانسیالیسم با تقدم وجود بر ماهیت و تأکید بر خودشکوفایی انسان، او را موجودی به خود وانهاده معرفی می نماید، که مسئول تشخص فردی وتعالی وجودی خویش است.از سویی دیگر، در تربیت اسلامی با تأکید بر تثبیت توحید حضوری، انسان را«حی متأله»، با فطرتی کمال جو معرفی می نماید که گنجایش ظهور اسماء و صفات خداوندی را دارد. لذا پژوهش پس از بررسی هر دو مکتب، دلالت های متناسب با دیدگاه اسلامی در جهت تبیین برنامه درسی اسلامی را به دور از درآمیختگی با رویکرد اگزیستنسیالیستی استخراج نموده است.
مژگان رضایی ابوالفضل غفاری
هدف از پژوهش حاضر مقایسه میزان و عوامل موثر بر افت تحصیلی دانشجویان ایرانی و افغانی دانشگاه فردوسی مشهد و دانشگاه هرات از دیدگاه خودشان است. جامعه ی آماری این پژوهش کلیه ی دانشجویان مقطع کارشناسی دانشگاه فردوسی و دانشگاه هرات در سال تحصیلی 1389 می باشد. نمونه ی پژوهش شامل 373 نفر از دانشجویان ایرانی دانشگاه فردوسی مشهد و 86 نفر از دانشجویان افغانی این دانشگاه و 348 نفر از دانشجویان دانشگاه هرات می باشد که به روش نمونه گیری چند مرحله ای انتخاب شدند. روش پژوهش توصیفی از نوع پیمایشی است، که به بررسی شش سوال می پردازد. نتایج پژوهش برای سوالات نشان داد که در رابطه با میزان افت تحصیلی در میان سه گروه دانشجویان تفاوت معنا داری وجود دارد و دانشجویان افغانی دانشگاه فردوسی از دو گروه دیگر افت تحصیلی بیشتری دارند و دانشجویان دانشگاه هرات نسبت به دانشجویان فردوسی دارای افت تحصیلی بیشتری هستند. افت تحصیلی در میان دختران و پسران تفاوت معناداری نداشتند ولی در میان شش دانشکده موجود در پژوهش، دانشجویان دانشکده های مهندسی، ادبیات و علوم، افت تحصیلی بیشتری نسبت به دانشکده های کشاورزی، حقوق و اقتصاد داشتند. در رابطه با تأثیر عوامل فردی بر افت تحصیلی از دیدگاه دانشجویان سه گروه، در مولفه های استعداد، برنامه ریزی تحصیلی و مهارت های زندگی، تفاوت معناداری وجود نداشت و تنها تفاوت در تاثیر مولفه انگیزش مشاهده شد. بدین ترتیب که، از دیدگاه دانشجویان ایرانی دانشگاه فردوسی عامل انگیزش نسبت به گروه دانشجویان افغانی این دانشگاه و دانشجویان دانشگاه هرات تاثیر بیشتری بر افت تحصیلی دارد. اما در مورد عوامل خانوادگی و تاثیر مولفه های نگرش خانواده نسبت به تحصیل و جو خانوادگی بر افت تحصیلی از دیدگاه دانشجویان، در میان سه گروه تفاوت معنادار بود. بدین صورت که در تاثیر دو مولفه نگرش و جو خانوادگی بر افت تحصیلی، از دیدگاه دانشجویان دانشگاه فردوسی و دانشگاه هرات و نیز دانشجویان ایرانی و افغانی دانشگاه فردوسی تفاوت معنا دار بود؛ ولی تفاوتی میان دانشجویان افغانی دانشگاه فردوسی و دانشگاه هرات در این مولفه ها وجود نداشت. در نهایت در رابطه با عوامل آموزشی و تاثیر مولفه های استاد و کیفیت تعامل وی با دانشجویان، سیستم آموزشی و فضا و امکانات آموزشی بر افت تحصیلی، از دیدگاه سه گروه تفاوت معنادار بود. و در هر سه مولفه فوق، میان دیدگاه دانشجویان دانشگاه هرات و دانشجویان ایرانی و افغانی دانشگاه فردوسی تفاوت معنادار بود. اما میان دیدگاه دانشجویان ایرانی و افغانی دانشگاه فردوسی در تاثیر این مولفه ها بر افت تحصیلی تفاوتی مشاهده نشد.
سید موسی مشیریان فراحی ابوالفضل غفاری
در این تحقیق رفتار مدیران با توجه به مولفه های عقلانیت در سند تحول راهبردی نظام تربیت رسمی و عمومی جمهوری اسلامی ایران در افق چشم انداز و مجموعه مصوبات شورای عالی آموزش و پرورش و قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که شامل: تعقل و تفکر، خلاقیت و ابتکار، منطقی بودن، اقتدارگرایی، انتقاد پذیری، گفتگو، و استدلال کردن است، توسط دبیران ارزیابی گردیده است، تا معلوم گردد رفتار آنان با وضعیت مطلوب چقدر فاصله دارد. جامعه آماری این پژوهش، معلمان و مدیران مقطع راهنمایی پسرانه مدارس دولتی شهرستان نیشابور در سال تحصیلی 89-1388 هستند. جامعه آماری شامل تعداد300 نفر از دبیران مرد از مجموع 31 مدرسه راهنمایی پسرانه دولتی شهرستان نیشابور می باشد. از بین جامعه آماری، تعداد 169 نفر به عنوان آزمودنی به صورت خوشه ای چند مرحله ای انتخاب شده اند. چون در این پژوهش به بررسی نظرات معلمان در مورد عملکرد مدیران پرداخته شد، پژوهش از نوع توصیفی پیمایشی می باشد. در این پژوهش، برای بررسی نظرات معلمان در مورد رفتار عقلانی مدیران، از پرسش نامه ای مبتنی بر مقیاس پنج درجه ای لیکرت محقق ساخته که شامل 69 گویه است، استفاده شد. برای سنجش پایایی پرسشنامه از ضریب آلفای کرانباخ استفاده شده است که مقدار این ضریب در مورد هر یک از مولفه های عقلانیت بدین صورت به دست آمده است: تعقل و تفکر 92/0، خلاقیت 96/0، انتقاد پذیری 93/0، استدلال کردن 83/0، منطقی بودن 89/0، تفکر انتقادی 92/0، گفت و گو 92/0 و اقتدار گرایی 75/0، که همه مقادیر موید پایایی پرسشنامه می باشد. تجزیه و تحلیل داده های این پژوهش در دو بخش توصیفی و استنباطی ارائه شده است. تحلیل توصیفی داده های پژوهش با استفاده از شاخص های آمار توصیفی نظیر جداول فراوانی، میانگین، میانه، نما، انحراف معیار، واریانس، کمترین مشاهده و بیشترین مشاهده انجام می شود و در بخش استنباطی با استفاده از آزمونهای آماری مناسب به بررسی فرضیه های پژوهش پرداخته شده است. تحلیل یافته ها نشان داد که به طور کلی از دیدگاه معلمان، رفتار عقلانی مدیران بالاتر از حد متوسط می باشد. سابقه خدمت و تحصیلات معلمان بر دیدگاه آنان در مورد رفتار عقلانی مدیر تأثیر نمی گذارد. همچنین میانگین نمره مولفه های رفتار عقلانی مدیر از دیدگاه معلمان یکسان نیست و در میان مولفه های رفتار عقلانی مدیر، شاخص خلاقیت و ابتکار با میانگین 64/2 در پایین ترین مرتبه و شاخص منطقی بودن با میانگین 10/3 در بالاترین مرتبه قرار دارد.
محسن افخمی روحانی محمدعلی رضایی کرمانی
بشر امروز در گیرودار پیشرفت فناوری، و هیجانات ناشی از آن خود را اسیر ناآرامی ها کرده است. روان شناسان برای کاهش رفتار پرخطر و متعاقب آن آرامش بخشی به انسانها مهارت هایی را ارائه می دهند. برای اولین بار دانشمند آمریکایی« گیلبرت بوتوین» آموزش مهارت های زندگی را برای کاهش بزهکاری در جامعه، و قدرت انتخاب راه صحیح را برای جوانان در موضوعات مختلف اجتماعی طرح کرد، پس از استقبال و اهمیت یافتن موضوع مهارت آموزی، سازمان بهداشت جهانی با کمک اساتید روانشناس، ده مهارت اصلی را برای زندگی خوب معرفی کرد. هر چند این ده مهارت به عنوان مهارت های اصلی شناخته می شوند ولی دانشمندان معتقدند که، مهارت های زندگی از انواع متنوعی برخوردارند. یکی از دسته بندی های موجود درباره ی مهارت های زندگی، تقسیم مهارت ها به پنج محور، از نظر موضوع و ماهیت است. محور مهارت های فکری و ذهنی، که شامل تفکرنقاد و خلاق، تصمیم گیری و حل مسأله است، در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته است. در فصول شش گانه این پژوهش این نکات مشاهده می شود در فصل اول و در موضوع کلیات، دو موضوع مهارت و تفکر بررسی شده است. در قرآن وحدیث، همه ی نشانه های تعیین شده در مسیر زندگی تابلوی آرامش و نشاط هستند. شناخت این نشانه ها، که حاکی از وجود مهارت های فراوان است تا کنون از نگاه مهارت آموزی دینی کمتر مطالعه شده است. تفکر نیز در قرآن دارای تعریفی ساده است و گویا در یک مقایسه بدست می آید که قرآن کتاب تفکر است. در فصول بعدی بعدی اشاره می شود که دین مبین اسلام مبنای فکری پیروانش را بر اساس تفکری نقادانه در مواجهه با آراء و موضوعات فکری موجود در جامعه ی بشری تعریف کرده و در رفتار رهبران دین که الگوی صحیح در جامعه یبشری هستند سراسر خلاقیت و نوآوری مشاهده می شود. در فصل چهارم تفاوت نوع تصمیم گیری در روانشناسی و فرهنگ اسلام در نگاه و روش است، چرا که انسان در دیدگاه روانشناسی سودمدار و منفعت طلب و در آموزه های دینی اجتماع نگر وحق مدار ، در فصل پنجم حل مسأله از دیدگاه قرآن پس از روانشاسی تقسیم هایی منطقی و نو را به ارمغان می آورد. به طور کلی می توان گفت، این پژوهش سعی دارد ضمن تدبر در آیات قرآن و روایات معصومین «سلام الله علیهم اجمعین» با روش کتابخانه ای از طریق، مراجعه به تفاسیر و کتب حدیثی، ضمن تدبر در آیات و روایات تبیینی دیگر از مهارت های فکری و ذهنی را ارائه دهد.
ایوب اکرمی سید محمد مرتضوی
پژوهش حاضر نگاهی روش شناسانه به موضوع تربیت اخلاقی در قرآن انداخته و با طرح این پرسش که آیا تربیت اخلاقی انسان در قرآن، با فرایند معیَن و به صورت نظام مند ارائه شده یا نه، به پی ریزی بحث پرداخته است. پرسش اصلی این پژوهش آن است که مراحل و فرایند مزبور چگونه و از چه راهی قابل تبیین و تحصیل است؟ برپایه مفروضات این پژوهش، ظرفیت پیش رو برای دستیابی به پاسخ سئوال مزبور، مواجهه ترتیب نزولی با قرآن است. ورود به این نقطه از بحث، مسئله تحقیق را با چند پرسش دیگر روبرو می سازد :1- آیا ترتیب نزول قرآن به گونه اطمینان بخش قابل اثبات است؟ 2- آیا فهم ترتیب نزولی قرآن حجت بوده و روائی دارد؟ 3- بر فرض روائی، آیا در فرایند تربیتی قرآن، مراحل متمایزی از یکدیگر مانند دوره مکی و مدنی، مراحل ابتدائی و مرحله نهائی قابل تفکیک هستند؟ نویسنده چند فرضیه را برای پاسخ به این پرسش ها متصور می بیند؟ 1- قرآن کریم در حیطه رسالت اصیل خود، یعنی تربیت اخلاقی انسان فقط به ارائه مکتب تربیتی بسنده نکرده، بلکه به ارائه نظام واره و فرایند پرداخته است. بیان بودن وواقع گرائی تربیتی قرآن، نزول تدریجی قرآن، جامعیت محتوائی و روشی قرآن و حکمت ترتیب نزولی قرآن، مبانی هستند که این انگاره را تایید می کنند. 2- بنا به دلایل و شواهد موجود (بویژه روایات ترتیب نزول)، ترتیب کنونی قرآن، اجتهادی و ترتیب نزول قرآن توقیفی است. با این فرض، حکمت و معنای انتظام یافته ای بر ترتیب مصحفی مترتب نیست بلکه ترتیب نزول، دارای حکمت و معنائی منتظم می باشد. در نتیجه فهم ترتیب نزولی قرآن علی الدوام حجت بوده و روائی خواهد داشت. 3- رویکرد ترتیب نزولی، تناسب و سازگاری بنیادی با تفسیر موضوعی قرآن دارد. چه اینکه بررسی موضوع تربیت اخلاقی به روش ترتیب نزولی، فرایند یاد شده را با معیار درست تر و شیوه منظم تری دنبال می کند. نویسنده در گام اصلی، برخی نظریه ها و پژوهش های تربیتی را از منظر فرایندی مورد غوررسی قرار داده و با دیدگاهی تحلیلی، مراحل تربیت اخلاقی در آنها را با عرضه بر قرآن به داوری گذاشته است و به نوعی امکان تطبیق بر مراحل تربیت قرآنی درباره آنها را نشان داده است. در ادامه، سوره های مکی قرآن به لحاظ شکل و شیوه بیان و هم محتوا و رویکرد به چهار مرحله تقسیم گشته و متناسب با هر مرحله، اصول و روش های تربیتی قرآن و زیرمرحله های هر یک به دست داده شده است. بویژه چگونگی ربط بین اصول و روشهای تربیتی با گونه های مفاهیم اخلاقی قرآن، دنبال شده و در پایان، سوره های مدنی، البته به گونه اجمالی و نظر داشت سه مرحله تربیتی به شیوه یاد شده به بحث گذاشته شده است. براساس این پژوهش، تربیت اخلاقی در فرایند قرآنی، از اصلاح زمینه گرایشی- شناختی (به صورت ترکیبی) آغاز و با طی مراحل جزئی تر درباره انسان (به مثابه مربی و متربی)، مبداء و معاد ادامه می یابد. در مرحله بعد، مفاهیم انسان شناسانه، اوصاف و ویژگی های انسان، جهان، حیات و نظایر اینها (توحید صفاتی) با گام هائی منظم و معین ناظر به مبانی، اصول، روشها و اهداف تربیتی، توسعه یافته و کامل تر می شود و در مرحله آخر با ارتقاء عملی، تکلیف محوری و پذیرش ولایت (عملی و اجتماعی) خداوند که مرحله توحید افعالی و توحید در عبودیت است به بار می نشیند.
علی بیهقی ابوالفضل غفاری
مرگ، از دغدغه های انکارناپذیر و بنیادی بشر است. شیوه روبه رو شدن با مرگ، تأثیر بازتابی مرگ بر زندگی و اعمال آدمی همگی، منوط به تصویر و ادراک آدمی از مرگ دارد. در این میان نظام تعلیم و تربیت، به طور عام و تربیت دینی به طور خاص، می تواند منشأ اثر باشد. بررسی کتاب های درسی دوره ابتدایی و متوسطه نشان می دهد که برنامه ریزان درسی، به طور ویژه و نظام مند به موضوع مرگ و مرگ اندیشی نپرداخته اند. پژوهش حاضر به دنبال پاسخ به سه سوال عمده بر اساس دیدگاه های متخصصان است. نخست آنکه مرگ اندیشی از چه جایگاهی برخوردار است؟ دوم آنکه تا چه اندازه گنجاندن موضوع مرگ اندیشی در برنامه درسی می تواند مطلوب و صحیح باشد؟ و سوم آنکه کیفیت این گنجاندن به چه صورت می تواند باشد؟ برای جمع آوری دیدگاه ها، از روش مصاحبه با روش سوالات باز استانداردشده، استفاده شد. تحقیق حاضر از منظر روش شناسی "توصیفی- تحلیلی" است و از نظر پارادایم زیربنایی، کیفی به شمار می رود. این تحقیق با هدف دیدگاه سنجی به انجام می رسد. جامعه مورد تحقیق، عبارت است از استادان دانشگاهی گروه های آموزشی علوم تربیتی، روان شناسی و الهیات، و همچنین استادان حوزوی و در نهایت مشاوران و دبیران دین و زندگی شاغل در آموزش و پرورش. از بین جامعه فوق 30 تن از متخصصان بر اساس معیارهای تعیین شده، انتخاب شدند. مصاحبه ها بعد از پیاده سازی، مورد تحلیل قرار گرفت، و نکات کلیدی در چند مرحله به صورت نظام مند، استخراج و جمع بندی گردید. از جمله نتایج اینکه قریب به اتفاق متخصصان، این موضوع را حائز اهمیت دانسته و فی الجمله درباره گنجاندن آن در برنامه درسی اتفاق نظر داشتند. از نکات مورد تأکید اینکه دوره ابتدایی، زمان مناسبی برای پرداختن به مرگ و مرگ اندیشی نیست، مگر آنکه به طور غیرمستقیم و در قالب روش های زیباشناسانه و هنری به دانش آموزان عرضه شود. در دوره متوسطه که دانش آموزان وارد مرحله تفکر انتزاعی و صوری شده اند، می توان به طور متمرکز و مستقیم به آموزش مرگ اندیشی مبادرت کرد. با وجود این، باید مراقب بود که جنبه های سازنده و مثبت مرگ به عنوان جنبه ای از رحمانیت خداوند و نه قهاریت او به تصویر کشیده شود. با توجه به نظر موافق متخصصان مورد مصاحبه در خصوص اهمیت و ضرورت و آثار مثبت پرداختن به مرگ اندیشی در برنامه درسی دوره متوسطه، نتیجه این پژوهش، قابل استفاده برای برنامه ریزان درسی برای تصمیم گیری در مورد زمان و محتوای مرگ اندیشی در برنامه درسی رسمی می باشد.
خدیجه اسکافی ابوالفضل غفاری
هدف این پژوهش، بررسی رابطه رشداخلاقی ومنابع اقتدار اخلاقی با نگرش نسبت به رابطه با جنس مخالف ووضعیت تحصیلی در بین دختران نوجوان شهر مشهد بود. آزمودنی ها 400نفر از دختران نوجوان(17-14 ساله) شهر مشهد بودند که از طریق نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند.پس از پالایش پرسشنامه ها، پاسخ252 نفر از آزمودنی ها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. ابزارهای پژوهش پرسشنامه استدلال اخلاقی رست، پرسشنامه منابع اقتدار اخلاقی وپرسشنامه محقق ساخته نگرش سنجی درباره ارتباط با جنس مخالف بود. از معدل سال گذشته آزمودنی ها برای سنجش وضعیت تحصیلی آنان استفاده شد. نتایج حاصل از تجزیه وتحلیل داده ها با استفاده از ضریب همبستگی ورگرسیون نشان داد که رشد اخلاقی با نگرش نسبت به رابطه با جنس مخالف رابطه معکوس دارد ومی تواند در سطح متوسطی پیش بینی کننده نگرش منفی نسبت به رابطه با جنس مخالف باشد. اما رابطه رشد اخلاقی وپیشرفت تحصیلی معنادار نبود.نتایج همچنین نشان دادکه 86% از آزمودنی ها در2 تا 32% ازاستدلال های اخلاقی خود در سطح فوق قراردادی رشد اخلاقی کلبرگ قرار گرفتند.بیشترین منبع اقتدار اخلاقی که پیش بینی کننده رشد اخلاقی آزمودنی ها بود، منبع بهزیستی جامعه بود. منبع اقتداری که بیشترین قدرت پیش بینی کنندگی را بر روی نگرش آزمودنی ها نسبت به رابطه با جنس مخالف داشت، منبع خود علاقمندی بود. خانواده به عنوان موثرترین منبع اقتدار اخلاقی بر پیشرفت تحصیلی نوجوانان شناخته شد. هم چنین مشخص شد که بین سن ونگرش نسبت به رابطه با جنس مخالف در بین دختران نوجوان رابطه مثبت ومعناداری وجود دارد.
کلثوم جمشیدی فرد ابوالفضل غفاری
مرگ یک تجربه پویا و نا ایستا در سراسر زندگی است و اعتقادات مذهبی یکی از شاخصه¬هایی است که نوع نگرش به مرگ را تحت تأثیر قرار می¬دهد. با توجه به اثر نوع نگرش به مرگ، بر متغیرهای مختلف، انتظار می¬رود این نگرش، در تبیین اهمال¬کاری و به ویژه اهمالکاری تحصیلی که از شایع ¬ترین مشکلات در سطوح مختلف تحصیلی است نیز مؤثر باشد. پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه نگرش به مرگ و جهت¬گیری مذهبی با اهمالکاری تحصیلی در جامعه دانشجویان رشته¬های فنی، علوم پایه و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد انجام گردید. در این مطالعه از یک طرح توصیفی، و از نوع همبستگی استفاده گردید. برای تعیین حجم نمونه، یک مطالعه مقدماتی انجام شد که طی آن 35 دانشجوی دختر پرسش¬نامه¬های اهمالکاری تحصیلی سولومون و راث بلوم، نیم رخ نگرش به مرگ ونگ و جهت گیری مذهبی آلپورت را تکمیل کردند و پس از آن با استفاده از روش نمونه¬گیری سهمیه¬ای نسبی، حجم نمونه 134 نفر برآورد شد؛ اما به دلیل احتمال ریزش پرسش¬نامه¬ها، در نهایت حجم نمونه 150 نفر (85 دختر و 65پسر) دانشجو در نظر گرفته شد. به منظور تجزیه و تحلیل آماری داده¬های پژوهش، از آزمون¬های همبستگی پیرسون و تحلیل واریانس و آزمون t و آزمون لون استفاده شد. نتایج تحقیق حاکی از آن بود که بین اهمال¬کاری تحصیلی و نگرش منفی به مرگ رابطه مثبت و معنادار وجود دارد (189/0r= ، 023/0p=) و بین نگرش منفی به مرگ و جهت¬گیری مذهبی بیرونی رابطه مثبت و معنادار وجود دارد (00/0=p، 274/0=r). همچنین نتایج نشان داد که بین جهت گیری مذهبی بیرونی و اهمال¬کاری تحصیلی، رابطه مثبت و معنادار وجود ندارد(125/0p=، 126/0 r=). رابطه بین جهت¬گیری¬مذهبی بیرونی و اهمالکاری تحصیلی در رشته فنی مهندسی با همبستگی (0.333) و در گروه دانشجویان دختر، با ارزش همبستگی(0.348) معنادار شد و در سایر رشته¬ها و به طور کلی این فرضیه معنادار نشد. همچنین، نتایج مربوط به بررسی تفاوت اهمال¬کاری در دو گروه دختران و پسران نشان داد که، میزان اهمالکاری در پسران (62.09m=) بیشتر از دختران (55.68m=) می¬باشد؛ اما بین نگرش منفی به مرگ و جهت¬گیری مذهبی در میان دو گروه تفاوت معنی¬دار وجود نداشت.
حسین باغگلی بختیار شعبانی ورکی
در پژوهش حاضر با هدف مطالعه انتقادی «تربیت معنوی» در دنیای معاصر، مفهوم «معنویت» با نظر به دو جهت گیری اصلی نسبت به آن (معنویت مبتنی بر دین و معنویت فارغ از دین) مورد بررسی قرار گرفت. آنگاه مفروضه ها، مبانی، اصول و روش های تربیت معنوی بر اساس دو جهت گیری مذکور مورد تحلیل قرار گرفت. در پایان ضمن نقد رویکردهای موجود، در باب مناسبات این دو رویکرد پیشنهادهایی ارائه شد. در جهت گیری دینی به «معنویت»، چهار رویکرد 1)روشنفکری دینی، 2)تجربه دینی، 3) ایمان گرایی و 4) الهیات پویشی بررسی و هر یک از حیث ساختاری و روشی مورد نقد قرار گرفت. در این بررسی نشان داده شد که معنادارپنداری و هدفمند دانستن هستی، انگیزه بخشی به انسان برای حرکت در مسیری بی نهایت، تلاش برای مجاب نمودن انسان درخصوص پیچیدگی هستی و عدم امکان فهم عقلانی همه امور، طاغوت ستیزی و دغدغه برای رهاسازی همه انسان ها و مثبت نگری به ذات انسان به منزله مهمترین نقاط قوت؛ و از بین رفتن تفکر انتقادی، تاکید بیش از حد بر نظام جزا و پاداش اخروی، عقلانی سازی های سطحی، ناکارآمدی عینی برخی اعمال دینی در زندگی جاری انسان ها، عدم تبیین سبک زندگی متناسب با شرایط انسان معاصر، عدم جذابیت در شیوه های دعوت و توجیه باورها برای انسان معاصر؛ به عنوان مهمترین نقاط ضعف این جهت گیری محسوب می شوند. در جهت گیری فارغ از دین به «معنویت» پنج رویکرد 1)پذیرش دین به مثابه فرهنگ، 2)اخلاق گرایی 3)رویکرد تلفیقی، 4)رویکردهای تک بعدی نگر و 5) پذیرش هوش معنوی به عنوان استعداد پایه؛ بررسی و هر یک از حیث ساختاری و روشی مورد نقد قرار گرفت. در این بررسی نیز خاطر نشان شده است که در دسترس قرار دادن معنویت و امکان استفاده در زندگی جاری اینجا و اکنون، پرکردن خلاء معنویت، قالب های جذاب و تفکر مبتنی بر جهانی سازی به عنوان نقاط قوت؛ و احتمال انحراف رهبران، فردی سازی معنویت، احتمال سوء استفاده از پیروان، عدم امتداد معنادار حیات و ناکارآمدی تلفیق و تجمیع؛ به منزله مهمترین نقاط ضعف این جهت گیری قلمداد می شوند. در نهایت ضمن بررسی امکان ارتباط میان دو جهت گیری «دینی» و «فارغ از دین» به معنویت، چگونگی این ارتباط با توجه به دو عامل اثرگذار (نگاه عام و خاص به معنویت و سهم انسان در تحول خود) از دو منظر برون دینی و درون دینی مورد بررسی قرار گرفت و در هر مورد پیشنهادهایی ارائه شد. بنابراین تصریح شده است که از منظر برون دینی امکان ارتباط منوط به عبور از حدود شریعت در ادیان است و در نتیجه الگوی ارتباط عمودی برای تحقق این هدف پیشنهاد شد و از منظر درون دینی، ضمن پذیرش تفاوت در ماهیت و غایت این دو جهت گیری به «معنویت»، نشان داده شد که تکنیک ها و قالب های مورد استفاده در معنویت های نوپدید می تواند به پویایی معنویت دینی کمک کند.
مهدیه حسن زاده ابوالفضل غفاری
این پژوهش با هدف بررسی رابطه تعارض والد- فرزندی، ادراک از جو مدرسه و ناسازگاری در دختران دانش آموز منزل گریز و عادی انجام گرفته است. نمونه این پژوهش 120 تن از دانش آموزان دختر بودند که 60 تن از آن ها به عنوان دختران منزل گریز، در سال تحصیلی 93-1392، توسط نیروی انتظامی و قوه قضائیه، به مراکز مداخله در بحران و قرنطینه شهر مشهد ارجاع گردیده بودند و 60 تن از آن ها نیز به عنوان گروه عادی (همتا) از میان دانش آموزان دختر متوسطه ناحیه یک شهر مشهد انتخاب شدند. نمونه گیری گروه منزل گریز، به روش در دسترس و افراد عادی به روش هدفمند انجام گرفت و هر دو گروه به پرسشنامه های مقیاس رابطه والد- فرزندی (pcrs)، پرسش نامه سازگاری دانش آموزان سینها و سینگ (1993) و پرسشنامه محقق ساخته ادراک از جو مدرسه پاسخ دادند. روایی و پایایی پرسش نامه ها محاسبه گردید و مورد تایید قرار گرفت. روش پژوهش از نوع علی- مقایسه ای بود. به منظور تجزیه و تحلیل فرضیات از آزمون های آماری توصیفی (میانگین، انحراف معیار، همبستگی و رگرسیون چندگانه) و آزمون های آمار استنباطی (تی وابسته) استفاده گردید. نتایج حاصل از اجرای رگرسیون چندگانه نشان می دهد که تعارض والد- فرزندی و جو مدرسه می توانند ناسازگاری دانش آموزان را پیش بینی نمایند (001/0>p ، 415/82=(118، 2)f). نتایج آزمون تی وابسته نشان داد که بین دانش آموزان عادی و منزل گریز در تعارض والد- فرزندی تفاوت معناداری وجود دارد (001/0>p)؛ به طوری که میانگین تعارض والد- فرزندی دانش آموزان منزل گریز، بالاتر از دانش آموزان عادی بود. نتایج آزمون تی وابسته نشان داد که بین دانش آموزان عادی و منزل گریز در ادراک از جو مدرسه تفاوت معناداری وجود دارد (001/0>p). نتایج آزمون تی وابسته نشان داد که بین دانش آموزان عادی و منزل گریز در ناسازگاری نیز تفاوت معناداری وجود دارد (001/0>p). به طور کلی می توان گفت تعارض والد-فرزندی و ادراک دانش آموزان از جو مدرسه، می توانند ناسازگاری دانش آموزان را پیش بینی کنند. دانش آموزان دختر منزل گریز در مقایسه با دانش-آموزان عادی، از تعارض والد-فرزندی و ناسازگاری بیشتری برخوردار بودند. همچنین دانش آموز دختر منزل گریز، ادراک نامطلوب تری از جو مدرسه داشتند
زهرا ضیائی پور ابوالفضل غفاری
چکیده این پژوهش با هدف بررسی نقش پیش بینی کنندگی باورهای غیرمنطقی و برداشت نادرست از توکل به خدا در انگیزش پیشرفت تحصیلی دانشجویان انجام گرفته است. از آن جاکه توکل یک آموزه ی دینی است و انتظار می رود افراد متوکل در زندگی شان موفقیت را تجربه کنند، برخی مشاهدات حاکی از آن است که پیشرفت تحصیلی این افراد مورد انتظار نیست. از سویی دیگر باورهای غیرمنطقی و آثار زیان بار آن هم، می توانند پیشرفت تحصیلی را تحت تأثیر قرار دهند؛ لذا در این پژوهش برداشت نادرست از توکل به خدا و باورهای غیرمنطقی به عنوان پیش بینی کننده های انگیزش پیشرفت تحصیلی مورد مطالعه قرار گرفته است. نمونه این پژوهش، به تعداد 375 نفر از بین دانشجویان دختر دانشگاه فردوسی مشهد در سال تحصیلی 93-1392 انتخاب شدند. نمونه گیری به روش خوشه ای چند مرحله ای انجام گرفت. ابزارهای سنجش انگیزش پیشرفت تحصیلی، باورهای غیرمنطقی و برداشت نادرست از توکل به خدا به ترتیب، پرسشنامه انگیزش پیشرفت تحصیلی عبدخدایی(1385)، پرسشنامه باورهای غیرمنطقی الیس (1370) و پرسشنامه راهیابی به حوادث و رخدادهای زندگی(غباری، 1387) استفاده شده است. به منظور تجزیه و تحلیل سوالات پژوهش، از آزمون های آماری توصیفی، ضریب همبستگی و رگرسیون استفاده گردید. تحلیل آماری داده ها، نشان داد که بین باورهای غیرمنطقی و انگیزش پیشرفت تحصیلی رابطه منفی معنادار و بین برداشت نادرست از توکل به خدا و انگیزش پیشرفت تحصیلی رابطه ی منفی معنادار وجود دارد. نتایج حاصل از رگرسیون چندگانه نیز نشان می دهد که هر دو متغیر باورهای غیرمنطقی با ضریب پیش بینی (16/0-) و برداشت نادرست از توکل به خدا (10/0-)، می توانند انگیزش پیشرفت تحصیلی دانشجویان را پیش بینی کنند، اما باورهای غیرمنطقی، از سهم بیشتری در پیش بینی انگیزش پیشرفت تحصیلی دانشجویان برخوردار است.
عقیله بابائی ابوالفضل غفاری
این پژوهش با هدف بررسی نقش پیش بینی کنندگی عملکرد خانواده و احساس انسجام روانی در انگیزش پیشرفت دانش آموزان انجام گرفته است. از آنجا که احساس انسجام، توانایی مقابله با استرس زاها و حل مسائل چالش انگیز را به افراد می دهد، انتظار می رود که پیشرفت و موفقیت را در افراد به دنبال داشته باشد، از سویی دیگر خانواده، نیز با عملکرد مناسب خود می تواند پیشرفت فرزندان را تحت تأثیر قرار دهد، لذا در این پژوهش احساس انسجام و عملکرد خانواده به عنوان پیش بینی کننده های انگیزش تحصیلی مورد مطالعه قرار گرفته است. نمونه این پژوهش، به تعداد 351 نفر از بین دانش آموزان دختر مقطع متوسطه شهرستان شیروان در سال تحصیلی 93-1392 به تعداد4000 نفر انتخاب شدند. نمونه گیری به روش خوشه ای چند مرحله ای انجام گرفت. روش پژوهش، از نوع توصیفی است. ابزارهای سنجش انگیزش پیشرفت، عملکرد خانواده و احساس انسجام به ترتیب، پرسشنامه انگیزش تحصیلی عبد خدایی(1385)، پرسشنامه ابزار سنجش خانواده(fad) (1978) و مقیاس احساس انسجام فلسنبرگ(2006) بوده است. به منظور تجزیه و تحلیل فرضیه¬ها و سوالات پژوهش، از آزمون های آماری توصیفی، مقایسه میانگین¬ها، ضریب همبستگی و رگرسیون استفاده گردید. تحلیل آماری داده¬ها، نشان داد که بین عملکرد خانواده و انگیزش پیشرفت رابطه منفی(001/0p<-) و معنادار و بین احساس انسجام و انگیزش پیشرفت رابطه مثبت(001/0p<) و معناداری وجود دارد. نتایج حاصل از رگرسیون چندگانه نیز نشان می دهد که هر دو متغیر عملکرد خانواده با مقدار ضریب پیش بینی (27/.-) و احساس انسجام با مقدار ضریب پیش بینی (44/.)، می توانند انگیزش پیشرفت دانش آموزان را پیش بینی کنند، که از این بین، احساس انسجام، از سهم بیشتری در پیش¬بینی انگیزش پیشرفت دانش¬آموزان برخوردار است.
زهرا اسلامیان محمود سعیدی رضوانی
پژوهش حاضر با هدف شناسایی پیام های مرتبط با خویشتن داری جنسی دانش آموزان مقطع متوسطه به منظور تدوین محتوای مطلوب صورت گرفت. روش پژوهش حاضر پیمایشی- توصیفی می باشد. جامعه آماری این پژوهش شامل تمامی دانش آموزان پایه های اول، دوم و سوم متوسطه در رشته های انسانی، تجربی و ریاضیِ حاضر در کلاس های آموزشی تابستانه در سال 94-1393بودند. با روش نمونه گیری خوشه ای250 نفر از دانش آموزان در این پژوهش شرکت داده شدند که از این میان 136 نفر دختر و 114 نفر پسر بودند که پرسشنامه محقق ساخته توسط آنان تکمیل شد. همچنین مدرسان مجرب کارگاه های آموزش خانواده و تربیت جنسی نیز گروه دیگری از جامعه آماردی بودند که پرسشنامه محقق ساخته مرتبط با مدرسان، توسط 12 نفر از آنان که به روش سرشماری انتخاب شده بودند تکمیل گردید. روش این پژوهش برای پاسخگویی به سوال اول پژوهش به منظور شناسایی پیام های موثر بر خویشتن داری جنسی از نظر دانش آموزان دختر و پسر مقطع متوسطه و سؤال دوم پژوهش به منظور شناسایی پیام های مؤثر از دیدگاه مدرسان مجرب، استفاده از پرسشنامه محقق ساخته، بود. برای تحلیل داده ها نیز از آمار در دو سطح توصیفی(میانگین و انحراف معیار) و استنباطی (آزمون تحلیل واریانس یک راهه، تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر و تحلیل واریانس چند متغیری) استفاده شد. برای تجزیه و تحلیل داده های فوق از نرم افزار اس پی اس اس 16 استفاده شد.نتایج پژوهش نشان داد که پیام های مستخرج از منابع تربیت جنسی، از نظر دختران و پسران به طور کلی در سطح "نسبتا مطلوب" و سطح "مطلوب" قرار گرفتند. دانش آموزان دختر، مؤلفه های «ترهیبی جسمی»، «ترغیبی معنوی»، «ترهیبی روانی»، «ترغیبی اجتماعی»، «بهشت»، «ترهیبی معنوی» و «ترغیبی جسمی» و دانش آموزان پسر پیام های مرتبط با مؤلفه های«ترهیبی جسمی»، «ترهیبی اجتماعی»، «ترغیبی معنوی»، «عوامل مؤثر بر خویشتن داری» و «بهشت» را جزو مؤلفه های "مطلوب" ارزیابی کردند و مؤثرترین پیام ها بر میزان خویشتن داری خود عنوان کردند. هم چنین مشخص شد که مؤلفه ها از نظر میزان تأثیرگذاری در میان دختران و پسران تفاوت معناداری با هم دارند. مدرسان تربیت جنسی نیز به ترتیب مؤلفه های «ترغیبی معنوی»، «بهشت»، «جهنم»، «ترهیبی جسمی»، «ترهیبی روانی»، «ترغیبی جسمی»، «ترهیبی معنوی» را دارای بیشترین میزان تاثیر بر خویشتن داری جنسی دانش آموزان ارزیابی کردند.
زهرا احمدی ابوالفضل غفاری
پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه بین متغیر های هوش هیجانی و جنسیت با غمخواری معلمان انجام شد. این پژوهش از نوع همبستگی است. جامعه آماری شامل معلمان سه درس ریاضی، دینی و مطالعات اجتماعی مقطع متوسطه (دوره اول و دوم) دخترانه و پسرانه شهر اردکان و دانش آموزان آن هاست. نمونه معلمان شامل تمامی معلمان این سه درس بود و نمونه دانش آموزان نیز به تصادف از بین دانش آموزان هریک از این معلمان انتخاب گردید. بر این اساس تعداد 63 معلم (شامل 34 زن و 29 مرد) و 309 دانش آموز (شامل 174 دختر و 135 پسر) گروه نمونه را تشکیل دادند. معلمان، پرسش نامه محقق ساخته غمخواری (فرم معلم) –که سه نوع غمخواری را می سنجد- و پرسش نامه هوش هیجانی شات و دانش آموزان نیز صرفا پرسش نامه غمخواری (فرم دانش آموز) را تکمیل نمودند. برای بررسی رابطه بین انواع غمخواری از روش همبستگی پیرسون استفاده شد. در این پژوهش معلمان زن غمخوارتر از معلمان مرد بودند.
زینب نیازی بهروز مهرام
چکیده ندارد.
محمد دایمی ابوالفضل غفاری
چکیده ندارد.
پوراندخت دانشور شکوهی محمود سعیدی رضوانی
چکیده ندارد.
احمدعلی اکبری محمد تقوی
موضوع پایان نامه، بررسی اصول تعلیم و تربیت صوفیانه براساس پنج اثرعرفان تعلیمی است؛ دراین پژوهش با مراجعه واستناد مکرربه پنج اثرمعتبر واساسی صوفیانه[خلاصۀ شرح تعرّف،اللُمع ـ فی التّصوّف،کشف المحجُوب،التّصفیه فی احوال المتصوّفه(صوفی نامه) ومصباح الهدایه ومفتاح الکفایه] به سه سؤال زیرپاسخ داده شده است : 1- مبانی، اصول و روش های تعلیم و تربیت صوفیانه چیست. 2- اهداف ومراحل تعلیم وتربیت صوفیانه چیست. 3- تعلیم و تربیت صوفیانه در مقایسه با تعلیم و تربیت اسلامی ودینی چه ویژگی هایی دارد . این پایان نامه پس ازتوضیح طرح پژوهش و تحقیق ، شامل سه فصل است : در فصل نخست، به تعلیم و تربیت و ارتباط آن با تصوّف پرداخته شده است . در فصل دوم، ودر پاسخ به سئوال نخست ـ که مفصل ترین ومهمترین بخش پایان نامه است ـ براساس یک طرح شناخته شدۀ علمی و دانشگاهی آموزه های تعلیمی تربیتی صوفیانه جمعاً ذیل چهل عنوان شامل هشت مبنا، هشت اصل و بیست و چهار روش تعلیمی تربیتی توصیف و تنظیم شده است. درفصل سوم، با ارائۀ نمودارها و جمع بندی مطالب به تحلیل مطالب و اهداف و مراحل تعلیم و تربیت صوفیانه پرداخته شده است ودرانتها، نتایج پژوهش با عنوان ویژگی های تعلیم و تربیت صوفیانه همراه با دو پیشنهاد جدید برای پژوهش بیشتردرموضوع تصوف آمده است .
ابوالفضل غفاری خسرو باقری
فراهم آوردن الگوهای مناسب برای تربیت اخلاقی ، همچنان یکی از نیازهای مبرم تعلیم وتربیت است . در پژوهش حاضر ، دو رویکرد مهم اخلاق فضیلت و اخلاق غمخواری ، از حیث مبانی فلسفی و روش های تربیت اخلاقی ، مورد بررسی قرار گرفته است. همچنین ، سعی بران بوده تا با توجه به ویژگیهای ممتاز هر یک از این دو رویکرد ، الگویی برای تربیت اخلاقی پیشنهاد گردد. دربررسی رویکرد فضیلت ، آرا دیوید کار که صورت احیا شده اخلاق فضیلت ارسطویی است ، مورد توجه قرار گرفته است . رویکرد غمخواری که با آرا گیلیان و نادینگز پیوند خورده ، رویکردی ارتباطی و زنانه است که تاکید آن بر بستگی متقابل رد اخلاق ، آن را از رویکرد های دیگر متمایز می کند.