نام پژوهشگر: هدایت علوی تبار
مریم دریانی اصل امیرعباس علیزمانی
چکیده پرسش از "معنای زندگی" یکی از مهم ترین مسائلی است که در طول تاریخ همواره مطرح شده است، امّا طرح آن و نحوه ی پاسخ گویی به آن در دوران جدید به صورت خیلی جدّی تر مورد توجّه قرار گرفته است. در پاسخ به چیستی معنای زندگی نظرات مختلفی بیان شده است که در این پایان نامه که ترجمه ی اثر جان کاتینگهام تحت عنوان درباره ی معنای زندگی است، او نگاهی دینی به مسئله دارد. او در ابتدا اظهار می کند که زندگی فارغ از اراده ی انسان دارای معنای ذاتی است و آدمی باید آن را کشف کند. سپس استدلال می کند که تنها راه معنادار یافتن زندگی ایمان به خدا و داشتن نگاه دینی به کیهان است. و این که ما علی رغم تمامی شرور و ناکامی هایی که در زندگی با آنها مواجه می شویم تنها با متدیّن و مومن بودن می توانیم هم چنان احساس کنیم که زندگی ما عبث و بی معنا نیست. همچنین موانع معناداری و دلایل احساس پوچی را بیان کرده و گفته می شود که تنها راه حل تحوّل درونی، و داشتن نگاه دینی به عالم است. واژگان کلیدی: معنا، زندگی، ارزش اصیل، موفّقیّت ،ایمان.
آزاده فضلی حمیدرضا آیت اللهی
کاپوتو در کتاب در باب دین اعترافی پست مدرن سر می دهد مبنی بر دین داری بدون دین. دین بدون دینِ کاپوتو شرح ایمان دینی مردمان امروز است. در دنیایی که خدا مرده دین هنوز زنده و پابرجاست و کاپوتو در پی پاسخ به چرایی همین امر است. نظریه اصلی کاپوتو در خصوص دین در این کتاب آمده، بنابراین در آشنایی با آرای دینی او این کتاب اهمیت کلیدی دارد. پژوهش حاضر شامل دو بخش مقدمه و ترجمه کتاب مزبور است. در مقدمه سعی شده مبانی محوری مباحث کاپوتو در این کتاب مشخص شود و با به دست دادن خوانش متفاوتی از متن، جنبه های واسازانه و پست مدرن آن مورد توجه ویژه قرار گیرد. در بخش های دیگر مقدمه به ریشه های کیرکگوری اندیشه کاپوتو و نیز تأثیرپذیری وی از افکار دریدا پرداخته شده . در ادامه ترجمه متن چهار فصل اول کتاب ارایه شده. در فصل اول، کاپوتو با تعریف دین به «عشق به خداوند» آن را به حوزه امر سوبژکتیو می برد. کاپوتو مفاهیم «امر ناممکن»، «آینده مطلق» و «آن راز» را مبنای بحث خود قرار می دهد. در فصل دوم کاپوتو با ارایه دسته بندی ای متفاوت از تاریخ فلسفه دین نحوه شکل گیری دوره پست مدرن و نیز ویژگی های آن را بیان می کند. فصل سوم شرح همزیستی دین و دنیای تکنولوژیک و پساصنعتی است. در فصل چهارم کاپوتو با تأکید بر اعتقاد نداشتن به حقیقت مطلق، به نتایج اخلاقی پای بندی به این دین سوبژکتیو می پردازد.
موژان آرین شکوه هدایت علوی تبار
هدف رساله حاضر بررسی آرای دریدا درباره مارکسیسم و نقش آن در عرصه ی اندیشه و عمل سیاسی است. بدین منظور سه بخش اول کتاب اصلی دریدا در این باب، یعنی اشباح مارکس، ترجمه و در مقدمه شرح شده است. فصل اول با عنوان «دستورات مارکس» ضمن خوانش نویسندگان و متفکرانی همچون شکسپیر، والری بلانشو، و هایدگر از نسبت میان ما و مارکس و نحوه اثربخشی امروزی آموزه-های او بحث می کند. در فصل دوم بدیل عمده جریان مارکسیسم، یعنی لیبرالیسم و نقش آن پس از فروپاشی نظام های کمونیستی بواسطه ی خوانش نظریه پردازان لیبرال بویژه فوکویاما بررسی و نقد می شود. در فصل سوم طرحواره ای از وضعیت جهان امروز به لحاظ سیاسی ترسیم می شود و معضلات عمده و امکان نظری برون رفت ازآنها به بحث گذاشته می شود. در مقدمه پایان نامه نظرات دریدا و پاسخهای او به پرسش های طرح شده در کتاب تحلیل می-شوند.
مهدی پارسا خانقاه هدایت علوی تبار
دریدا در کتاب درباره ی گراماتولوژی با بازخوانی تفکر غربی نشان می دهد که این تفکر گرفتار یک حضور ناب و پر است که به نظر در جایی قرار دارد. بنابراین او فلسفه ی غرب را متافیزیک حضور می نامد. نمود این توسل به حضور اولویت گفتار بر نوشتار در تاریخ تفکر غربی است. دریدا با استمداد از مفاهیم همین تفکر لوگوس محور به واسازی آن می پردازد و گراماتولوژی را به مثابه ی دانشی عمومی معرفی می کند که بر طبق آن نوشتار دیگر اشتقاقی و ثانوی نیست. در این پایان نامه ابتدا در مقدمه ای ساختار کلی نظر دریدا در باب نوشتار ونیز مفاهیم کلیدی تفکر او توضیح داده و سپس ترجمه ی بخش اول درباره ی گراماتولوژی ضمیمه شده است.
کاوه عیدی زاده هدایت علوی تبار
دلوز و گاتاری در کتاب فلسفه چیست؟ فلسفه را خلق مفاهیم تعریف می کنند. به گمان ایشان خلق مفاهیم بر سطح درونماندگاری و از رهگذر ابداع پرسوناهای مفهومی صورت می گیرد. در این کتاب فلسفه ورزی به عنوان فعالیتی متمایز از علم و هنر معرفی می شود که آنها هم در مقام توان های خلاق تفکر هر یک سازوکارهای خاص خود را دارند. در این پایان نامه ابتدا در مقدمه ای به بستر کلی تر اندیشه ی دلوز نگاهی می اندازیم و سپس پاسخ ایشان به این پرسش و مفاهیم اصلی این پاسخ با توسل به خود کتاب فلسفه چیست؟ توضیح می دهیم. پس از آن ترجمه ی بخش اصلی کتاب فلسفه چیست؟ یعنی بخش اول با عنوان فلسفه ضمیمه شده است.
حسین اجتهادیان هدایت علوی تبار
مباحث فلسفی دین شکلهای بسیاری به خود می گیرند و این شکلها از جمله دیگر چیزها بستگی دارد به برداشت از دین، موضوعات فلسفی غالب در یک دوره و برداشت از کار فلسفی. با پذیرش این تنوع می توان گفت که فلسفه دین موضوعی حیاتی در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بیستم بوده است. هدف این تحقیق ترسیم نقشه ای از جریانهای اصلی فلسفه دین غربی در ابتدای قرن بیستم است. این گونه جریان شناسی در این حوزه به شناخت عمیقتر فلسفه دین کمک شایانی خواهد کرد. این پایان نامه به جریانهای فکری در فلسفه دین در هنگام عبور از قرن نوزدهم به بیستم می پردازد و عمدتا به چهار جریان اصلی فکری مربوط می شود: ایده آلیسم مطلق، ایده آلیسم شخصی، مکتب نوکانتی و مکتب تحصلی و علم دینی.
نسیم خراشادی زاده هدایت علوی تبار
فیلسوفان و الهی دانان تحت تأثیر هگل یا کانت از امر ایدئال و متافیزیکی برتافتند و به سوی امر واقعی و تجربی روی آوردند. علم در موارد بسیار در تعریف تجربه و معرفت برتری یافت و الهی دانان غالباً درحذف دین از قلمرو تجربهی بشری و امر قابل شناسایی همکاری کردند. این تحولات سرانجام به نابودی رابطه ی نزدیک میان فلسفه و الهیات انجامید که در آغاز قرن بخش عمده ایی ازتفکر غرب بود. چهار سنت فلسفی که هر یک در تحولات فلسفی بخش آغازین قرن ریشه داشتند، برای مباحث فلسفه ی دین پس از میانهی قرن حائز اهمیت هستند. ابتدا، تحلیل فلسفی که ریشه های آن در نوواقع گرایان انگلستان قابل ردگیری است که در مرحله بعدی آن در نیمه ی دوم قرن با درک فراخ تر از تجربه و معنا، زمینه ی مساعدی را برای مباحث معنا و حقیقت زبان دینی فراهم کرد. در مرتبهی دوم، فلسفهی وجودی است که ریشه های آن از یک سو در سنت پدیدارشناسی، و از سوی دیگر در تأملات اندیشمندان قرن نوزدهم، کییرکگارد و نیچه یافتنی است. مهمترین مسئله برای ایشان عبارت است از این که چگونه می توان در زمینهی تجربهی شخصی فرد از خود به عنوان وجودی متناهی و گذرا در این جهان به خدا اندیشید و از او سخن به میان آورد؟ ما پس از تحلیل فلسفی و فلسفه ی وجودی، دو فلسفه ی مهم دیگر یعنی نئوتومیسم و فلسفه ی پویشی را مورد بررسی قرار می دهیم. توماس گرایی، تا اواسط قرن جنبشی رو به رشد و زنده ماند. فلسفهی پویشی به ویژه به مابعد الطبیعهی واقع گرای آلفرد نورث وایتهد و کسانی که تحت تأثیر او بودند برمیگردد.
سیده معصومه موسوی محمد رضا اسدی
هر دو فیلسوف تعبین های دقیقی از نسبت میان این دو مفهوم ارائه می کنند . گرچه این امری است که در دو سویه متقابل ، در هیدگر به نحوه ایجابی و در سارتر به نحوه سلبی به انجام می رسد .
فاطمه سادات واعظی قاسم پورحسن
هر یک از ما آدمیان مجموعه یی از باورها را دارد و به دشواری می توان پذیرفت که همه ی باورها صادق باشند. یکی ازبارزترین نشانه های این موضوع شمار زیاد باورهایی است که همه روزه بر کذب شان توجه می یابیم. این بدان معنا است که در هر مجموعه از باورها احتمال کذب بعضی می رود، در مقام موجود عقلانی ، باید تلاش کنیم تا تنها باورهایی صادق داشته باشیم و این خود نیازمند آن است که به گونه یی باورهای صادق را از باورهای کاذب تشخیص دهیم. کاربست دقایق ، روش ها و روی کردهای معرفت شناسی در خصوص باورها و اعتقادات دینی زمینه ساز معرفت شناسی باور دینی است که البته بی ریشه یابی های تاریخی نیز نیست. پرسش از ماهیت و جای گاه ایمان دینی ،متالهان و فلاسفه را دست کم از نخستین سده های پیدایش مسیحیت به خود مشغول داشته است. این رساله ترجمه بخش معرفت شناسی کتاب تفسیری از دین جان هیک است. در این بخش هیک ابتدا به تبیین معنا و انواع آن می پردازد،از نظر او جهان به لحاظ نظری امری دوپهلو است. وی معتقد است فرد متدین و غیر متدین، معنا یا سرشت زندگی انسانی را به انحای کاملا متفاوتی درک می کنند. هیک در ادامه دین را از منظر واقع گرا و غیر واقع گرا بررسی می نماید. همچنین وی نتیجه می گیرد مردم آگاه بودن شان از وجود داشتن در حضور خدا وزیستن در رابطه یی شخصی از اطلاع دوسویه با خدا را گزارش می کنند. هیک معتقد است باور خداباورانه به مثابه یک باور طبیعی بنیادی است و مطابق اصل آسان باوری سوئین برن ما بر اساس اعتماد به ویژگی واقعی تجربه ی مان زندگی می کنیم زیرا ما چنان ساخته شده ایم که می توانیم تنها بر اساس تجربه ی مان زندگی کنیم.شخص دیندار نیز اگر زندگی را در چارچوب حضور الاهی تجربه کرده باشد، عقلا محق است که اعتقاد داشته باشد که آن چه تجربه کرده، واقعیت دارد. همچنین هیک با استناد به ویلیام جیمز منکر این می شود که امکان متوهمانه بودن تجربه دینی بتواند باور مبتنی بر چنین تجربه یی را غیر عقلانی سازد. وی استدلال بنیادین جیمز را تبدیل به استدلالی برای حق ما به اعتماد به تجربه دینی خودمان می کند و نیز استدلالی که ما را ناگزیر از اعتماد به تجربیات اشخاص بزرگ دینی می سازد.
علیرضا شاه محمدی هدایت علوی تبار
در این رساله در قسمت سارتر، تمرکز بیشتر بر هستی و نیستی قرار دارد که زمینه ی اصلی پدیدارشناسی سارتر است. در این قسمت مباحثی نظیر صبغه ی دکارتی سارتر، تاثیرپذیری اش از هوسرل و هیدگر، و نظریات خودش درباره ی هستی، روابط انسانی، مسئله ی آزادی و مسئولیت پذیری ارائه شده است.و در قسمتی که به مرلوپونتی می پردازد،بخش اعظم مباحث حول پدیدارشناسی ادراک میگردد، که در آن به نقد آراء تجربه گرایان و عقلانیت گرایان پرداخته، و نظرات خودش درباره ی هستی، آگاهی، روابط انسانی، و آزادی را بیان کرده است.
لیلا خدامی هدایت علوی تبار
دعا بیان صریح و روشن آن چیزی است که در سراسر زندگی مومن تلویحا به چشم می خورد. مومنان در دعا در واقع در پی ایجاد، احیاء و اعتراف به مصاحبتشان با خداوند هستند. دعا و زندگی در مصاحبت با خدا بدون یکدیگر غیرممکن است. محال است زندگی را در مصاحبت با خدا سپری کنیم بدون اینکه این مصاحبت ایجاد و پی درپی بازسازی نشده باشد. این کاری است که موقع دعا انجام می دهیم.
سیما چوبدارزاده مسعود عولیا
چکیده در این نوشتار نگارنده می کوشد تا نگرش سارتر درباره ی دیگری را که در آثار فلسفی و ادبی گوناگونش مخصوصاً هستی ونیستی به آن پرداخته است، بررسی کند و جنبه های وجودی و اخلاقی آن را بکاود. براین اساس، در ابتدا انسان و وجود لنفسه و لغیره ی او نزد سارتر تشریح می شود و سپس مواجهه و رابطه ی انسان با دیگری با تکیه بر دو مفهوم کلیدی نگاه و شرم مورد بررسی قرار می گیرد. در ادامه شیء شدگی و جایگاه و اهمیت بدن در مناسبات بشری کاویده می شود و پس از آن اَشکال انضمامی رابطه با دیگری از نظر سارتر و وجوه سلبی و ایجابی آن ها شرح داده می شود و در خاتمه ملاحظاتی انتقادی نیز در این باره می آید. در این رساله نشان داده شده است که دیدگاه سارتر درباره ی دیگری به یک روال باقی نمانده و تلاش شده است که فراز و فرودهای سیر او در این زمینه ترسیم شود.
بهنام خداپناه هدایت علوی تبار
رساله حاضر ترجمه ایست از پنج فصل نخست کتاب «فلسفه ی دین هایدگر» نوشته ی بن وِدر که در سال 2006 به نگارش درآمده است. هدف نویسنده از نگارش این کتاب برملا ساختن تفکر ضمنی هایدگر درباره ی دین از طریق فلسفه ی اوست. و او این کار را به دو شکل انجام میدهد: اول بوسیله ی بررسی سرتاسر نوشته های هایدگر به منظور آشکار ساختن تفکر او درباره ی دین، و دوم بوسیله ی پرسش از اینکه چه نتایجی بر چنین گونه ای از تفکر برای بنیان نهادن یک فلسفه ی دین مترتب خواهد بود. نویسنده در استخراج دیدگاههای فلسفی مرتبط با دین در آثار هایدگر، در سپهری از یک فلسفه ی دین بکار می پردازد. از اینرو، نویسنده در انجام این پروژه ی خود، خود را تنها به نوشته های فلسفی هایدگر محدود می کند. او در این راه، نسبت به رابطه ی هایدگر با دین از چشم انداز سرسپردگی مفروض خود او با دینی خاص، توجهی ندارد و همچنین به بحث درباره ی موضع شخصی او درباره ی آیین کاتولیک یا آیین پروتستان نیز نمی پردازد.
زهرا خیریّه هدایت علوی تبار
چکیده هنر و حقیقت در فلسفه ی نیچه، از جمله مفاهیمی هستند که می توان گفت، تقریباً در تمامی آثار او به آنها پرداخته شده است. حتّی بی اعتنایی و یا عدم باور او به هنر یا حقیقت، در دوره یا دوره هایی از اندیشه اش، باعث نشده که او سخنی از آنها به میان نیاورد، ولو اینکه این سخنان در نقد یا نکوهش هر یک از این دو باشد. لذا، در این رساله، نسبت میان حقیقت و هنر را، به سبب اهمیّت این مسأله نزد نیچه، در هر سه دوره ی تفکر او مورد بررسی قرار داده ایم. قابل ذکر است که، دیدگاه نیچه در خصوص مفاهیمی چون متافیزیک، علم و توهّم بر موضع گیری اش در مورد نسبت حقیقت و هنر تأثیر گذاشته است. از این رو به بررسی این مفاهیم نیز پرداخته ایم. حاصل این بررسی ها بدین شرح می باشد: 1- دوره ی اوّل: نیچه در این دوره، وجود یک جهان حقیقی را تأیید می کند، امّا ادّعای علم را ، مبنی بر دستیابی به حقیقت، مورد انتقاد قرار می دهد. او اعتقاد دارد، آنچه که انسان نام حقیقت بر آن می گذارد، توهّمی بیش نیست و این حقیقت کشنده و نابودگر است، در حالیکه هنر خواستار زندگی است. از این رو، نیچه هنر را برتر از حقیقت می داند. 2- دوره ی دوّم: در این دوره، هنر از سوی نیچه مورد انتقاد قرار می گیرد. او اکنون صرفاً نتایج حاصل از پژوهش های علمی را قابل قبول دانسته و منکر وجود هرگونه حقیقتی در پس عالم ظواهر است. از این رو او در دوره ی میانی اندیشه اش قائل به هیچ گونه نسبتی میان هنر و حقیقت نمی باشد. 3-دوره ی سوم: نیچه در واپسین دوره ی اندیشه اش، هنر را برتر، نیرومندتر و خدایی تر از حقیقت می داند، چرا که به اعتقاد او حقیقت زشت است و هنر از ما در برابر آن محافظت می کند.
منیر سخاوتی هدایت علوی تبار
گرچه پرسش هایی درباره ی خاستگاه و ماهیت تصورات مان از امر والا و امر زیبا را می توان در متون نویسندگان یونان و روم باستان، و نیز قرون وسطی پیدا کرد، کرسی مفاهیم زیباشناختی در قرن هجدهم، و در تجربه ی انسانی جای دارد. قرن هجدهم، همچنین، جایگاه مفهوم مهم دیگری بنام ذوق است. جستاری فلسفی درباره ی سرچشمه ی تصوراتمان از امر والا و امر زیبا (1757) کوششی است از جانب برک برای ارائه ی تعریفی جامع و مانع از این سه. البته این کتاب بیشتر او را بعنوان نظریه پرداز سبک والا معرفی می کند. روش او در این اثر تحلیل روانشناختی واکنش-های بشر با تکیه بر فلسفه ی لاک، و پیدا کردن مبادی و قواعد با تکیه بر سنت نیوتن است. نکته ی مهم در مورد برک تمایز قطعی است که او میان امر زیبا و امر والا قائل می شود. چیزی که پیش از او سابقه نداشته است. بزعم برک امر زیبا لذتبخش و مطبوع است. ادراک امر زیبا هیچ ربطی به تناسب، مناسبت و اصول اخلاقی ندارد. ما، چه کم سال باشیم چه بالغ، چه فرهیخته باشیم چه نافرهیخته، چه حالمان خوش باشد چه نباشد، شئ زیبا را زیبا خواهیم دید و آن را دوست خواهیم داشت. زیرا زیبایی به نحوی خودکار بر ما اثر می گذارد. و به اراده و فاهمه ی ما بستگی ندارد. ظاهراً امر زیبا اراده ی خود را دارد. امر زیبا با خردی، همواری، تنوع، ظرافت و رنگهای ملایم پیوند دارد. از طرف دیگر اموری وجود دارند سخت، وسیع، و قدرتمند، بی هیچ پیوندی با ظرافت، ملایمت، همواری، تنوع، چشم نوازی، و حد. با این حال این امور نیز لذتبخش و جذابند. اما این لذت ناشی از احساس ایمنی در برابر خطر یا المی است که می تواند از جانب آن ها به ما برسد و نابودی ما را موجب گردد. بنایی که در آتش می سوزد برای آن کس که در ساختمان است و جانش در خطر، یکسره هولناک است؛ ولی برای ناظری در آن سوی خیابان، که جانش در خطر نیست، امری باشکوه و والاست. او می تواند از اشکال، رنگها، و اصوات آن رخداد عظیم لذت ببرد. والایی با احساس ترس بوجود می آید، با احساس نیاز و کمداشت قدرت تشدید می شود، و با ابهام رشد می کند. رفع این احساس ها می تواند به تصور والایی لطمه بزند. نظر به اینکه احساس زیبایی یا والایی متکی به پاره ای کیفیات عینی مشخص، یا کمیات در اعیان و انفعال خودکار ذهن است، بنابراین، دیگر جای چندانی برای بازی آزاد خیال باقی نمی ماند. در این دفتر تلاش شده است دو موضوع اصلی: چیستی والایی و زیبایی، و مسئله ی ذوق و چگونگی امکان معیاری برای آن، از دیدگاه برک تبیین گردد.
الهه شهیدزاده ماهانی هدایت علوی تبار
شوپنهاور فیلسوف ایده آلیست سده ی هجده و نوزدهم میلادی، برای تنظیم نظام فکری خود از نظریات افلاطون، کانت و فلسفه ی شرق دور استفاده کرد. او، همچون کانت، بین «شیء فی نفسه» (نومن) و «شی ای که برای ما پدیدار می شود» (فنومن) تفاوت قائل شد. شوپنهاور، برخلاف کانت، معتقد بود که در جهان پدیداری نوعی آگاهی شهودی از نومن از طریق اراده ی فردی می تواند حاصل شود. از نظر او نومن یا اراده ی فی نفسه، کور و شرور و منبع تمام رنج های جهان پدیداری است. شوپنهاور از این جهت تحت تأثیر اندیشه ی بودایی است که زندگی را سراسر رنج می داند. او، به عنوان بدبین ترینِ تمام فلاسفه، در تمام دوران فکری اش تلاش کرد راهی برای رهایی از رنج بیابد. نزد او هنر راه موقت و اخلاق و زهد راه پایدار رهایی از اراده ی رنج آور هستند. شوپنهاور در بحث مربوط به هنرها از نظریه ی ایده ها یا مُثُل افلاطونی بهره گرفته است. ایده ها واسطه ی میان اراده و جهان پدیداری و دارای درجات مختلف هستند. هنرها هم مطابق با همین درجه بندی، بازتاب ایده ها و دارای توان تأثیرگذاری متفاوت اند. در این پایان نامه عملکرد هنرها، و بالاتر از همه موسیقی، در جهت رهایی انسان از اراده ی رنج آور مورد مطالعه قرار گرفته است.
زهرا رمضانلو هدایت علوی تبار
چکیده معنای زندگی موضوعی مبهم و در عین حال اساسی در فلسفه است. بسیاری از اندیشمندان اشتیاق برای فهم فایده، غایت، ارزش و به طور کلی معنای آن را اشتیاقی عمیق و بنیادین در انسان دانسته اند. اگر فرآیند زندگی را فراتر از مظاهر صرف حیاتی و زیست روزمره در نظر بگیریم، پرسش های فلسفی اساسی و متعددی درباره ی این موضوع بروز می کند. اندیشمندان متعدد هر یک بر اساس اصول ویژه ی فکری خود به بررسی این موضوع پرداخته و با مبانی متعدد دینی و ماوراءالطبیعی، فلسفی و مادی پاسخ های متفاوتی به آن داده اند. نوشتار حاضر به بررسی تفکرات خیام (با تکیه بر رباعیات) و شوپنهاور پرداخته و در آن وجوه مختلف اندیشه ی این دو و نظرات آنان درباره ی موضوع اختصاصی معنای زندگی واکاوی شده و با دیدی نقادانه مورد مقایسه قرار گرفته است. خیام که با توجه به دسته ای از تفاسیر صورت گرفته از رباعیاتش یکی از نمایندگان اندیشه ی بی معنایی در عالم تفکر اسلامی است، با به چالش کشیدن اصول و مبانی دینی، به پرسش از معنای زندگی می پردازد. برای او این پرسش اساسا در نسبت با مرگ و حتمیت آن و تردید در وجود زندگی بعد از مرگ بروز کرده و البته این نسبتی عکس است. مفهوم مهم و اساسی دم غیمت شماری در رباعیات خیام بیانگر شیوه ی فعال و خلاقانه او در مواجهه با بی معنایی است. مسئله ی معنای زندگی برای شوپنهاور ریشه در نوع تبیین او از واقعیت بنیادین جهان پدیداری و و شرآمیز بودن آن است. انسان به عنوان پدیدار اراده ی فی نفسه و البته کامل ترین پدیدار آن با تبعیت از فریب اراده و خواست زندگی در دایره ی گریز ناپذیر رنج خواستن و ملال قرار می گیرد. شوپنهاور معنای زندگی را در نسبتی عکس با رنج می داند که ذاتی زندگی و مایه ی پوچی آن است و گریز از آن در انکار ارده ی زندگی است که با زهد و ریاضت کشی و به عبارتی گریز از مظاهر زندگی امکانپذیر است. تفکر خیام و فلسفه ی شوپنهاور در غیاب یک نظریه ی خدامحور قادر به ارائه ی نظریه ی معنابخشی برای زندگی نبوده اما برای مواجهه با آن هر یک راه حلی متفاوت را که یکی لذت گرایی و دیگری لذت گریزی و زهد است، بیان می کند. واژگان کلیدی: خیام، شوپنهاور، معنای زندگی، مرگ، اراده و شر.
سیده آزاده امامی هدایت علوی تبار
زندگی و معنای آن اگر نه مهم ترین، بی تردید یکی از اساسی ترین دل مشغولی های نیچه در تمام دوران حیات او بوده است. آن اندازه مهم که او را بر آن داشته تا دیگر آموزه های خویش را در ربط و نسبت با انگاره ی «معنای زندگی» سامان بخشیده، و هیچ امری را مگر در راستای معنابخشی به زندگی برنتافته و در برابر هر آن چه که غایتی جز این داشته باشد، سرسختانه قد علم نماید. نیز او به اقتضای ژرف-اندیشی و آگاهی اش به زمانه، معناباختگی زندگی را در عصر و جامعه ای که در آن می زید نیک دریافته و بر آن می شود تا به سان طبیبی دلسوز و دردآگاه بشر روزگار خویش را از بحران فرا رو گذر داده، افقی درخشان و دل پسند در برابر دیدگان او بگشاید. به زعم نیچه «مسیحیت» کلیسائی و انگاره های بالیده از آن، در کنار اخلاق و فلسفه مسئول مستقیم پیدائی بحرانی هستند که او آن را «نیست انگاری» نام نهاده است. چه این که در بن آموزه های این هر سه، به وضوح عناصری در ضدیت با حیات و زندگی می یابد، که هر یک به طریقی با آفرینش یک «فراسو»، و تعالی آن به مثابه اوج آمال بشر، حیات و هستی این جهانی آدمی را به پای آن افسانه های موهوم ذبح کرده و بس بی ارزش داشته اند. از این روست که برای غلبه بر معضل پیش آمده چاره را در براندازی همه ی هنجارها و باورهایی می داند که در چنین بستر مسمومی پرورش یافته اند. لیکن نیچه همه ی میراث بشر و ارزش های مورد احترام او را ویران نمی کند تا انسان را در تهی واره ای از عدم و نیستی حیران و بی پناه رها سازد، بل اگر کمر به شکستن همه ی بت ها بسته است، از آن است که بدیلی شایسته و قابل اطمینان به جایگزین در کف دارد، و آن «باز ارزش گذاری همه ی ارزش ها» با رویکردی اشراف سالارانه و والاتبارانه و مبرّا از انحطاط برده صفتانه. رسالتی سترگ که برای تحقق آن پیامبری به نام «ابرانسان» برمی انگیزد تا به اعجاز اراده ی سرشار و آفرینش گرش، چونان تهی زندگانی را لبریز معنا سازد که سرمستانه تکرار مداوم آن را در هیأت «بازگشت جاودانه ی همان» آری گوید و همین هستی این جهانی را با همه ی کاستی ها و نابسندگی هایش عاشقانه در آغوش کشد.
محدثه جهان بخش رستمی هدایت علوی تبار
از دیدگاه مارسل، جهان معاصر، جهان کارکردی و درهم شکسته ای است که در آن راز هستی به فراموشی سپرده شده است. پیامدهای ضروری غفلت از هستی، پوچی، ناامیدی و ازخودبیگانگی انسان است. او ریشه ی این غفلت و ازخودبیگانگی را فقدان خدا می داند و معتقد است این فقدان به دلیل از دست رفتن ارزش های وجودی ای است که بنیان انسانیت بر آن بنا شده است. از این رو او برای بازگرداندن این ارزش ها تلاش می کند و بر این باور است که این مقصود تنها از طریق مشارکت در تجربه های انضمامی و ارتباط با دیگران ممکن می شود. پی بردن به راز هستی در گرو برقراری رابطه ی صحیح با دیگران است؛ یعنی من تنها از طریق ارتباط با دیگران می توانم هستی و حضور اصیل پیدا -کنم زیرا چنین رابطه هایی ضرورتاً خلاق و هستی آفرین اند. در برقراری ارتباط با دیگران، من می توانم دو راه را در پیش بگیرم: راه اول، رابطه ای صحیح و محبت آمیز است. مارسل این سطح از رابطه ی بین اشخاصیِ صحیح را رابطه ی «من-تو»یی می نامد، راه دیگر، رابطه ای ناصحیح و ابزاری با دیگران است؛ این سطح، رابطه ی سه تایی «من-آن-او» است. رابطه با دیگران تنها زمانی می تواند هستی آفرین باشد که رابطه ی «من-تو»یی باشد. رابطه ی «من-تو» نوع خاصی از بودن و فراخوانی برای گوش دادن به دیگری و مسئول بودن است. آنچه من در این رابطه تجربه می کنم هستی و حضور اصیل است زیرا من با انتخاب حالت گشودگی و دسترس پذیری برای دیگری، هستی خود را خلق می کنم و خودآگاه می شوم. مارسل با بحث از گشودگی، دسترس پذیری و رابطه ی اصیل با دیگری، ما را به سمت مهمترین لوازم رابطه ی حقیقی یعنی وفاداری، عشق، ایمان و امید رهنمون می کند. چنین تجربه هایی بین اشخاصی و بی قیدوشرط اند و از طریق آنها در نهایت انسان به تجربه ی «تو» ی مطلق یا خدا می رسد. بدین ترتیب ما از درک نیاز به هستی(being) به سمت درک نیاز به هستی مطلق(being) پیش می رویم.
محمد امین جوادی حوران اکبرزاده
غیاث الدین منصور دشتکی به عنوان یکی از پایه گذاران مکتب شیراز، نخستین کوشش عقلانی برای اثبات معاد جسمانی را انجام داده است. از این رو، پژوهش حاضر علاوه بر تبیین تأثیرپذیری وی از فیلسوفان متقدم بر خود، بیشترین توجه را به نظریه معاد جسمانی دشتکی معطوف داشته است. او معاد جسمانی را اعاده بدن دنیوی عنصری در سرای آخرت خوانده و این نظر را مطابق قرآن و روایات و از ضروریات دین اسلام می داند. در این دیدگاه نفس اصیل بوده و باعث تشخص انسان است. پس از مرگ نیز، رابطه اندکی میان نفس و بدن باقی مانده و همین تعلق است که در هنگام حشر باعث تعیّن اجزای بدن انسان گردیده و امکان معاد جسمانی عنصری دنیوی را میسر می کند. دشتکی دلایل نقلی و عقلی ای را برای اثبات معاد جسمانی عنصری که همان معاد وحیانی است اقامه کرده و به ردّ شبهات وارده بر معاد جسمانی می پردازد.
حسن تیموری آقباش هدایت علوی تبار
این رساله به موضوعاتی از این دست می پردازد: توجیه باورهای دینی، آگاهی (مستقیم و غیرمستقیم) از خدا، چیستی ادراک، ادراک عرفانی، تجرب? دینی، تجرب? عرفانی، کنش رویه باورشکل گیری، باورهای m و توجیه آنها، توجیه معرفتی و بسیاری مسائل معرفتشناختی دیگر (از جمله، پیشفرضها و دلایل).
علی حاتمیان احمدعلی حیدری
آلن بدیو فیلسوف معاصر فرانسوی بخشی از مهمترین دیدگاه های خود را به مقوله های الهیاتی اختصاص داده است. او در مقام متفکری خداناباور در سراسر مسیر فکری خود کوشیده است راه های جدیدی برای مقابله با ایده های الهیاتی بیابد. هستی شناسی ریاضیاتی او و همچنین نظریه رخداد، به عنوان دو رکن اساسی اندیشه بدیو، هر دو با همین هدف طراحی شده اند و در آنها تلاش می شود چارچوب های کهن الهیات آشکار شده و آنگاه با یاری از همین فراگیری از فرآیند تفکر کنار گذارده شوند. رویکردی که البته با انتقادات خاصی از هر دو گروه خداناباور و متاله مواجه است.
مریم احمدی کافشانی احمدعلی حیدری
روند حوادث در قرن بیستم انسان و شرایط زندگی او را در مرکز توجه فیلسوفان قرار داد. در میان این فیلسوفان گابریل مارسل چهره ای ممتاز است. وی به عنوان متفکری که به دنبال فلسفه ورزی نیست بلکه دغدغه ی انسان را دارد، برای یافتن راه نجات، مرزهای فلسفه ی سنتی را درمی نوردد و با نگرشی نامتعارف درصدد یافتن راهی برای احیای کرامت انسان معاصر است.مارسل آشکارا به تفکر مدرن می-تازد و آن را سبب از خودبیگانگی انسان معاصر معرفی می کند.وی این تفکر را با مفاهیم کارکرد و انتزاع تعریف می کند. مفاهیمی که سبب ازخودبیگانگی انسان، خروج او از جایگاه حقیقی اش در هستی و در نتیجه، غربت و تشویش او شده است.مارسل دریافت که برای احیای کرامت انسانی، باید در تعریف انسان تجدید نظر کرد. این تعریف مجدد، نیازمند پایه ریزی متافیزیکی است که بتواند انسان را در جایگاه واقعی اش بنشاند. چنین متافیزیکی با به رسمیت شناختن حقایقی که وی راز می نامد، به انسان این امکان را می دهد که خود و جهان را از طریق مشارکت در تجربه های درونی اش بشناسد. تجربه ای که این بارِ معنایی را خواهد داشت وفاست. در نوشتار حاضر به بررسی آموزه ی وفا از دیدگاه مارسل پرداخته می شود. وفا در جغرافیای فکری مارسل جایگاهی کلیدی دارد و اساساً راهبرد وی به تغییر است. وفا، تغییر در سه سطح از زندگی انسان را در برنامه ی خویش دارد. در سطح فردی، به انسان توان تعالی از آنات زمان و بازیافتن وحدت و هویت خویش را می دهد. در ساحت اجتماع، وفا روابط بیناشخصی را با الگوی عشق و تعهد سامان می دهد اما در همین ساحت و در پی تجربه های بیناشخصی صورت کامل خویش را در ساحت ایمان می یابد و در ارتباطی دو سویهوارد تجربه ی شخص متعال می شود. واژگان کلیدی: وفا، تعالی، دیگری، کارکرد، انتزاع.
محمد ملایی ایولی هدایت علوی تبار
چکیده ندارد.
اکبر علی ویردیلو هدایت علوی تبار
چکیده ندارد.
بهروز اسدی حمیدرضا آیت اللهی
چکیده ندارد.
آسیه حاجی محمدجعفر هدایت علوی تبار
مواجهه انسان با وجود و زندگی خود همواره یکی از مهمترین دغدغه های او بوده است. هدف این رساله یافتن پاسخ دو متفکر، آلبر کامو و جان هیک، به سوال معنای زندگی است. یعنی پاسخ به این سوال که آیا زندگی به رغم تمام سختیها و رنجها، در نگاهی کلی، ارزش زیستن دارد یا خیر.شیوه پاسخ گویی به سوال از معنای زندگی، مبتنی بر مبانی و پیش فرضهای جهان شناختی و انسان شناختی کسانی است که به این بحث می پردازند، و بالتبع درنوع پاسخهای مطرح شده، اختلاف نظر وجود دارد پاسخ هیک به عنوان یک فیلسوف پلورالسیت و دینی، پاسخی اوبژکتیو و دین مدارانه است. زندگی انسان در نسبت با آینده ای که بدان منتهی میشود، معنا می یابد. او باید برای بالفعل شدن پتانسیلهای شخصیتی اش تلاش کند و تشبه به مسیح، آرمان او خواهد بود.در مقابل، پاسخ کامو به عنوان فیلسوفی که به حضور خدا در جهان باور ندارد، پاسخی سوبژکتیو است. به عقیده او، جهان به طور ذاتی، عاری از هر نوع معنا و هدفی است اما انسان باید با عصیان علیه وضعیت اسف بار خود و دیگر انسانها و تلاش برای مرمت بنای آفرینش، زندگی خود را معنادار کند.
مهرناز حق بین هدایت علوی تبار
یکی از مهمترین موضوعاتی که در فلسفه اگزیستانس مورد توجه قرار می گیرد بدست آوردن وجوداصیل و واقعی خود است و در این رساله اندیشه یاسپرس در بدست آوردن وجود اصیل در هنگام مواجهه با موقعیت های مرزی بررسی می شود. در این رساله براساس نوشته های یاسپرس به موضوع پرداخته شده است و در کنار آن از نوشته های شارحین معتبر او استفاده شده است. رویارویی انسان با موقعیت های مرزی و نحوه برخوردهای گوناگونی که انسان در هنگام این رویارویی از خود نشان می دهد و در انتها مواجهه درست و آگاهانه از نظر یاسپرس مورد بررسی قرار می گیرد. روش تحقیق در این رساله به صورت کتابخانه ای بوده است. یاسپرس به عنوان یک فیلسوف اگزیستا معتقد است که انسان همواره در موقعیتی قرار دارد و هیچ گاه از موقعیتی خارج نمی شود مگر اینکه وارد موقعیت دیگری بشود اما در زندگی موقعیت هایی وجود دارند که او آنها را موقعیت های مرزی می نامد موقعیت هایی هم چون شانس- مرگ- رنج- کشمکش و... موقعیت هایی که انسان هیچ راه فرار و گریزی از آنها ندارد و هر فردی خواه ناخواه در زندگی خود با آنها مواجه می شود. آن چیزی که برای یاسپرس اهمیت دارد نحوه برخورد درست و آگاهانه انسان با این موقعیت ها است که این مواجهه آگاهانه انسان را به سمت وجود اصیل سوق می دهد بدست آوردن وجود اصیل یکی از مهمترین اهداف فلسفه ورزی یاسپرس است. یاسپرس معتقد است موقعیت های مرزی، موقعیت های گریزناپذیر زندگی انسان هستند و هیچ راه فراری از آنها وجود ندارد. موقعیت هایی که در هنگام رویارویی با آنها دچار یأس و ناامیدی می شویم اما با برخورد آگاهانه و تفکر فرارونده با این موقعیت ها می توان از آنها در بدست آوردن وجود اصیل خود استفاده کرد