نام پژوهشگر: محمد دبیر مقدم
راحله کلانتری درونکلا ویدا شقاقی
آموزش حروف¬اضافة «از، با، به و در» به زبان¬آموزان غیر فارسی زبان یکی از مباحث مهم آموزش زبان فارسی است. در این تحقیق ابتدا به بررسی خطاهای زبان¬آموزان غیر فارسی زبان، در سه سطح درک، تشخیص و تولید چهار حرف اضافة «از، با، به و در» پرداخته، سپس با به اجرا در آوردن روش تدریسی، تحت عنوان آموزش پردازشی و بررسی نتایج حاصل از این آموزش در عملکرد زبان¬آموزان، سعی براین است تا به ره¬یافت تازه¬ای در خصوص آموزش حروف اضافة فارسی دست یابیم. این پژوهش می¬کوشد تا به این پرسش¬ها پاسخ دهد که: آیا میزان خطای زبان¬آموزان در سه سطح درک، تشخیص و تولید چهار حرف اضافة « از، با، به و در» در یک سطح بوده و آیا این سه سطح با زبان مادری و با جنسیت زبان¬آموزان مرتبط بوده است؟ آیا روش تدریس آموزش پردازشی تاثیر مثبتی بر فراگیری حروف اضافة « از، با، به و در» توسط زبان¬آموزان دارد؟ در تحقیق حاضر فرض بر این است که عملکرد زبان¬آموزان در سه سطح درک، تشخیص و تولید حروف¬اضافة « از، با، به و در» یکسان است و جنسیت و زبان مادری زبان¬آموزان با عملکرد آنها در این سه سطح ارتباطی ندارد. روش آموزش پردازشی نیز بر فراگیری حروف¬اضافه توسط زبان¬آموزان مؤثر نیست. روش تحقیق رسالة حاضر کتابخانه¬ای و تجربی بوده است. در این تحقیق دو گروه زبان¬آموز غیر ایرانی با سطح زبانی میانی شرکت کرده¬اند و دامنة سنی آنها 18 تا 30 سال بوده است. نتایج و یافته¬های تحقیق به شرح زیر است: عملکرد زبان¬آموزان در سه سطح درک، تشخیص و تولید چهار حرف اضافة « از، با، به و در» یکسان نبوده است. گروه کنترل نمرة بیشتری از گروه شاهد در پس¬آزمون کسب کردند. از طرفی جنسیت و زبان مادری گروه کنترل با عملکرد این زبان¬آموزان در پس¬آزمون مرتبط بوده است. واژه¬های کلیدی : زبان مادری، زبان دوم، درک، تشخیص، تولید، درون¬دادها، حروف اضافة ساده، پردازش درون¬دادها، آموزش پردازشی، روش ارتباطی.
علی رضا ده بزرگی فریده حق بین
حرکت فعل یکی از پدیده هایی است که در زبانشناسی زایشی بسیار مورد توجه قرار گرفته است.اما نکته ای که تقریبا بیشتر زبانشناسان از آن غافل بوده اند این است که برای تببین این پدیده نمی توان تنها به اطلاعات نحوی دلخوش کرد و باید از اطلاعات دیگر بخش های زبانی نیز از جمله بخش معنایی و بخش واجی نیز بهره برد. این یکی از کاستی های برنامه کمینه گرا می باشد. در راستای برطرف کردن این کاستی نگارنده بخش تازه ای به نام "بخش کنشی" را به دستور زبانی افزوده است که تمامی اطلاعات واجی و معنایی لازم برای کارکرد بهینه بخش نحو را در خود دارد. البته اطلاعات بخش های فرازبانی (جامعه شناختی و روانشناختی و ...)نیز می توانندد به این داده هادافزوده شوند که این خود نیازمند پژوهش بیشتر می باشد.
بهدخت توکلی شهلا رقیب دوست
الف- موضوع و طرح مسأله: رساله حاضر به مسأله رفع ابهام سیطره سورها می پردازد. جملاتی که حاوی دو سور هستند به سبب ماهیت سیطره ای سورها بسته به اینکه کدام سور در سیطره دیگری قرار گیرد، خوانش ها و تعابیر مختلفی را به ذهن القا می کنند. در این پژوهش، سعی شده است که نقش بافت در رفع ابهام جملات پرسشی که حاوی سور هستند به روش برخط موردبررسی قرارگیرد. به این منظور، جملات پرسشی از نوع «چه تعداد» که دارای فاعلی از نوع سور عمومی «هر» می باشند، انتخاب شده و چگونگی پردازش این جملات پرسشی توسط آزمودنی های فارسی زبان برپایه آزمون تصمیم گیری جمله ای از طریق برنامه نرم افزاری dmdx مورد بررسی قرار می گیرد. این برنامه که جهت نمایش و ارائه محرک های مختلف دیداری و شنیداری بر روی صفحه نمایش رایانه استفاده می گردد، میزان سرعت و صحت پاسخگویی آزمودنی ها را نسبت به جملات پرسشی حاوی سور به صورت دقیق ارزیابی می نماید. یافته های حاصل از این پژوهش می تواند روشنگر نکات مهمی درباره نحوه پردازش و بازنمایی اطلاعات زبانی و جنبه های مختلف آن باشد و اعتبار منطقی نظریه های مختلف ارائه شده در زبانهای دیگر را با محک داده های تجربی مورد سنجش قرار دهد. ب – مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری، پرسش ها و فرضیه ها: در طی دهه های اخیر، پدیده پردازش جملات مبهم، ابهام سیطره ای سورها و نقش عوامل گفتمانی از جمله بافت در رفع این نوع ابهام ها در زبان های مختلف توجه بسیاری از زبان شناسان را به خود جلب کرده است و انگیزه انجام تحقیقاتی در حیطه های مختلف زبانی از جمله معناشناسی، نحو، روانشناسی زبان و کاربردشناسی شده است. این در حالی است که در زبان فارسی اصلاً توجهی به این مسأله نشده است. یکی از پژوهش هایی که در این رابطه انجام پذیرفته، کاری است که استیدمن و آلتمن (1989) و گارنهام و دنیس (1992) در رابطه با پردازش جملات مبهم انجام داده اند و نتایج حاصل را تحت عنوان فرضیه بافت ارجاعی معرفی کرده اند و اعلام کرده اند که علاوه بر اطلاعات ساخت گروهی، هر دو نوع اطلاعات واژگانی و گفتمانی بر پردازش جملات مبهم تأثیر می گذارند. پاپادوپولو و کلاسن (2006) نیز در رابطه با نقش اطلاعات واژگانی و بافتی در پردازش و رفع ابهام جملات موصولی تحقیقی در زبان یونانی انجام داده اند و سعی کرده اند دریابند که اطلاعات بافت ارجاعی و اطلاعات واژگانی چگونه با یکدیگر در رفع ابهام جملات موصولی تعامل دارند. آنها به این نتیجه رسیدند که جملاتی که پیش از آنها بافتی وجود ندارد، کندتر و با سرعت کمتری نسبت به جملاتی که پیش از آنها بافت ارجاعی وجود دارد خوانده می شوند. آنها همچنین به این نکته اشاره کرده اند که اولین منبع جهت رفع ابهام، اطلاعات ساخت نحوی و واژگانی است و در مرحله دوم که این اطلاعات برای رفع ابهام ناکافی است از اطلاعات بافتی استفاده می شود. در تحقیقی که دسمت، دی بااک و بریسباارت (2003) در مورد جملات موصولی زبان هلندی انجام دادند نیز به این نکته اشاره شده است که اطلاعات بافت ارجاعی در مراحل اولیه تصمیم گیری در رابطه با مرجع مورد نظر بند موصولی نقش ایفا نمی کند، اما در مراحل بعدی پردازش جمله وارد می شود. با توجه به این یافته ها می توان این طور استنباط کرد که بافت در رفع ابهام جملات مبهم موثر است. در رابطه با رفع ابهام سیطره سورها نیز تحقیقاتی مانند کرتزمان و مک دونالد (1993)؛ تنستال (1997) صورت پذیرفته، اما اکثر آنها در رابطه با جملات خبری بوده است. اما تنها پژوهشی که مستقیماً به بررسی نقش بافت در رفع ابهام سیطره سورها در پردازش جملات پرسشی به روش برخط پرداخته است، مربوط به ویلالتا (2003) می شود. او دو فرضیه را مطرح می سازد: فرضیه بهای کمینه که عنوان می کند پردازشگر در هنگام رویارویی با این گونه جملات از اصول اقتصادی بهره می برد و ساختی را در ذهن می سازد که شبیه به روساخت است. و فرضیه وابستگی بافتی که نوع بافت را در پردازش جملات پرسشی که بافت پیش از آنها حاوی دو مرجع اطلاعاتی است، دخیل می داند. با توجه به دیدگاه و فرضیه های ویلالتا، پرسش های این پژوهش عبارتند از: 1. آیا صحت پردازش جمله های پرسشی حاوی دو سور وابسته به نوع بافتی است که پیش از سوال آمده است؟ 2. آیا سرعت پردازش جمله های پرسشی حاوی دو سور وابسته به نوع بافتی است که پیش از سوال آمده است؟ فرضیه های پژوهش عبارتند از: 1. صحت پردازش جمله های پرسشی حاوی دو سور وابسته به نوع بافتی است که پیش از سوال آمده است. 2. سرعت پردازش جمله های پرسشی حاوی دو سور وابسته به نوع بافتی است که پیش از سوال آمده است. پ. روش تحقیق: آزمودنی های پژوهش شامل دو گروه 20 و 40 نفری دانشجوی مقطع کارشناسی دانکشده فنی مهندسی دانشگاه اراک هستند که نتایج بدست آمده از گروه اول مبنای درستی و نادرستی گزینه های پرسشنامه گروه دوم قرار خواهد گرفت. ابزارهای پژوهش شامل دو آزمون مقدماتی و اصلی می باشند. آزمون اصلی حاوی 4 جفت داستان واره است که داستان واره های نوع اول دو نوع اطلاعات را به صورت یکسان در اختیار آزمودنی قرار می دهد و داستان واره های نوع دوم حاوی بافتی هستند که یک نوع از اطلاعات بافتی را به صورت برجسته تر مطرح می سازد و در واقع آزمودنی را به سمت انتخاب گزینه خاصی هدایت می کند. پس از هر یک از داستان واره ها، جمله پرسشی از نوع «چه تعداد» با فاعلی از نوع سور عمومی «هر» گنجانده شده است که آزمودنی باید به سرعت سوال را خوانده و پاسخ مناسب را ارائه نماید. برای بررسی صحت و سرعت پاسخ دهی آزمودنی ها، نسخه سوم از برنامه نرم افزاری dmdx و timedx تهیه و تدوین شده است. نتایج بدست آمده با استفاده از جدول ها و نمودارهای ستونی و دایره ای و خطی به کمک برنامه نرم افزاری microsoft excel نشان داده شده است. ت – یافته های تحقیق: نتایج تحلیل داده ها نشان می دهد که بافت پیش از سوال تأثیر بسزایی در صحت پاسخگویی به سوالها دارد. چنانکه در داستان واره های نوع اول 80 درصد از آزمودنی ها به سوالها پاسخ درست داده اند و در داستان واره های نوع دوم نیز 6/80 درصد از آزمودنی ها گزینه ی صحیح را انتخاب کرده اند. میانگین سرعت زمان واکنش آزمودنی ها نیز هنگام رویارویی با جمله های پرسشی که بافت پیش از آنها حاوی دو نوع اطلاعات است کندتر (44/2 ثانیه) از میانگین سرعت زمان واکنش آزمودنی ها (28/2/ ثانیه) نسبت به پاسخ گویی به جمله های پرسشی است که بافت پیش از آنها تنها حاوی یک نوع اطلاعات است. ث – نتیجه گیری: از بررسی و مقایسه یافته های حاصل از این پژوهش با پژوهش های مشابه در زبانهای انگلیسی و فرانسه نتایج زیر بدست آمد: 1. گویشوران هر سه زبان فارسی، انگلیسی، و فرانسه در هنگام رویارویی با جملات پرسشی حاوی دو سور که به سبب وجود دو سور و سیطره آنها بر یکدیگر دارای دو صورت منطقی هستند شبیه به هم بوده و هر سه برخلاف اصول اقتصادی عمل کرده و ترجیح می دهند پاسخی را انتخاب کنند که نماینده صورت منطقی است که در آن سورها در مکان اصلی خود در روساخت قرار ندارند و علی رغم پیش بینی اصل بهای کمینه تنستال (1997) رفتار می کنند که معتقد است پردازشگر برای تعبیر چنین جملاتی از اصول اقتصادی بهره می برد و ساختی را انتخاب می کند که شبیه به روساخت است و حرکت های نحوی کمتری در آن انجام شده است. 2. گویشوران فارسی و انگلیسی زبان در مورد جملات پرسشی که بافت پیش از آنها اطلاعات خاصی را برجسته تر در خود دارد مشابه هم عمل کرده و پاسخی را انتخاب کرده اند که بافت آنها را به سمت انتخاب آن هدایت کرده است. این موضوع نشان می دهد نوع بافت در خصوص پاسخ به این گونه جملات پرسشی نقش ایفا می کند و صحت پردازش جملات پرسشی از این دست وابسته به نوع بافتی است که پیش از سوال آمده است. 3. میانگین سرعت زمان واکنش فارسی و انگلیسی زبانها در خصوص سوالهایی که بافت پیش از آنها حاوی دو نوع اطلاعات است و در واقع دو مرجع اطلاعاتی برای سازه های ارجاعی – پرسشواژه و سور – وجود دارد و سوالهایی که بافت پیش از آنها حاوی یک مرجع اطلاعاتی است شبیه به یکدیگر بوده و موید این مطلب است که در داستانهای نوع اول وجود دو مرجع برای سازه ارجاعی سبب تأخیر در پردازش می شود و به طور خلاصه اینکه در شرایط خاص، تعامل با بافت ممکن است سبب به تأخیر انداختن رفع ابهام شود. به عبارت دیگر صرفاً وجود اطلاعات بافتی مهم نیست بلکه نوع بافت عامل مهمی بوده و در سرعت پردازش دخیل است. نتایج حاصل از این پژوهش در راستای پژوهش مشابه ویلالتا (2003) می باشد که مدعی است تعامل با بافت لزوماً فرایند رفع ابهام را تسریع نبخشیده و در شرایط خاص حتی ممکن است سبب به تأخیر انداختن رفع ابهام نیز گردد. با توجه به نتایج بدست آمده هر دو فرضیه ی پژوهش که نقش بافت را در سرعت و صحت پردازش جمله های پرسشی مبهم حاوی دو سور بررسی می کرد، تأیید شدند.
محبوبه غلامی محمد دبیر مقدم
رساله حاضر به بررسی مفهوم نشانداری در زبان فارسی اختصاص دارد.از اینرو به تعیین نشانداری مشخصه های صرفی- نحوی پرداخته ایم. ابتدامشخصه های صرفی- نحوی مقوله های فعل شامل زمان، نمود، وجه، جهت، قطبیت، شمار، شخص؛اسم شامل شمار،اندازه، روابط دستوری؛ صفت شامل درجه و عددو ضمیر شامل شمارو شخص را به محک معیار های نشانداری کرافت( معیار ساختاری، معیار رفتاری وبسامد کاربرد) گذاشته ایم و سلسله مراتب نشانداری این مشخصه ها در زبان فارسی را تعیین کرده ایم ومشخص شد که برای مشخصه زمان، شخص و نمود زبان فارسی سلسله مراتبی متفاوت از سلسله مراتب جهانی اائه شده از سوی گرینبرگ نشان داد.علاوه بر این، در چارچوب نظریه بهینگی(2000،1993) دو مشخصه فعل یعنی جهت و قطبیت را بررسی کردیم و مرتبه بندی محدودیت های همگانی را برای این دو ساخت ارائه داده ایم. این محدودیت ها برای ساخت مجهول به ترتیب *فاعل جدیدتر>(پذ)*فاعل>(عا)*فاعل است. در زایش ساخت منفی نیز این محدودیت ها نقش دارند: وفاداری به نفی> ماکزیمم نفی جمله ای>*نفی>تعبیر نفی.
فرهاد معزی پور محمد دبیر مقدم
این پژوهش زبان شناختی در صدد آن است تا ساخت اسنادی ساز فارسی را بر پای? دستور نقش و ارجاع مورد بررسی قرار دهد. دستور نقش و ارجاع به عنوان نظریه ای ساختگرا- نقشگرا، تعاملات نحوی، معناشناختی و کاربردشناختی در ساخت های دستوری را به کمک ساخت سازه ای، ساخت منطقی و ساخت اطلاع که حوزه های مستقل و در عین حال مرتبط در انگار? دستور نقش و ارجاع می باشند، آشکار می سازد. در این رساله، تجزیه و تحلیل داده ها با بهره گیری از برخی مثال های پیکره بنیاد که در متون ادبی به کار رفته اند و نیز با استفاده از مثال هایی که بر پای? شم زبانی سخنوران فارسی بنا شده اند، تلاش می شود تا نقش تخصیص که از ویژگی های منحصر به فرد این جملات می باشد، چه در ساخت نحوی و معنایی و چه در ساخت اطلاع نشان داده شود. در جملات اسنادی ساز فارسی، ساز? اسنادی شده علاوه بر این که موضوع معنایی ِ محمول ِ بند اسنادی شده می باشد، اما به سبب حضور ضمیر اسنادی ساز اختیاری ( البته در صورتی که سازه اسنادی شده گروه اسمی باشد) و فعل ربطی ساز، از نقش گزار? کاربردشناختی برخوردار می شود که این امر خود ناشی از عدم تقارن در این ساخت دستوری دوبندی است که حاوی یک گزار? ساده معنایی می باشد. عدم مطابق? فعل ربطی ساز با ضمیر اسنادی ساز که در ابتدای جمله می آید و مطابق? آن با ساز? اسنادی شده و همچنین تلقی سازه های بند پایه به عنوان نقش نماهای کانونی ساز، ضمیر اسنادی ساز را در موقعیت ضمیر تأکیدی قرار می دهد که در حاشی? گروه اسمی نشان داده می شود. در این رساله، تمایز میان این نحوی در ساخت حرکت بند و این کلامی در ساخت اسنادی ساز ضروری پنداشته می شود.
آتوسا رستم بیک تفرشی محمد دبیر مقدم
مطالعه ویژگی های زبانی، توانایی ادراکی و بیانی افراد کم توان ذهنی و مقایسه آن ها به منظور بررسی تفاوت های زبانی این گروه با افراد عادی از دیر باز مورد توجه جوامع علمی بوده است. با توجه به توانایی دانش آموزان کم توان ذهنی "آموزش پذیر" در سوادآموزی و فراگیری مهارت های زندگی توجه به آموزش این افراد از اهمیت بسیاری برخوردار است. در سال های اخیر مطالعات بسیاری با رویکرد نقش گرایی در زمینه ویژگی های زبان گفتار و نوشتار دانش آموزان عادی و متون مختلف کتاب های درسی و مقایسه آن ها صورت گرفته است. برای شناخت توانایی ها و ویژگی های زبانی دانش آموزان کم توان ذهنی و در نتیجه انتخاب مناسب ترین متون آموزشی برای آن ها، لزوم انجام پژوهش های زبان شناختی مشابه برای این گروه نیز احساس می شود. پژوهش حاضر نیز با توصیف گفتمان نوشتاری دانش آموزان کم توان ذهنی در چارچوب دستور نقشگرای نظام مند هلیدی سعی دارد از یکسو با گشودن دریچه ای دیگر برای شناخت ویژگی های زبانی این افراد در ارتقاء متون آموزشی برای این گروه نقشی ایفا کند و از سوی دیگر کارآمد بودن دستور نقشگرای هلیدی را برای این امر مورد بررسی قرار دهد. به این منظور در مجموع گفتمان نوشتاری 311 دانش آموز شامل 2407 بند در چارچوب نظری هلیدی مورد مطالعه قرار گرفت. این دانش آموزان در سال تحصیلی 87-86 در دو مدرسه دخترانه و دو مدرسه پسرانه که به شیوه تصادفی – خوشه ای انتخاب شده بودند، در مقاطع ابتدایی، پیش حرفه ای و حرفه ای مشغول به تحصیل بودند. گرد آوری داده ها با حضور در مدارس و ارائه آزمون نوشتاری در قالب داستان مصور به صورت انفرادی به کل دانش آموزان یک کلاس انجام شد. در فصل اول این رساله کلیات پژوهش شامل ضرورت و هدف آن، پرسش های اصلی، فرضیه ها، قلمرو و روش پژوهش و کاربرد های متصور از آن و مفاهیم بنیادی مطرح شده است. فصل دوم پیشینه پژوهش های داخلی و خارجی در دو حیطه زبان شناسی و روان شناسی کودکان استثنایی را شامل می شود. مبانی نظری و اصول دستور نقش گرای هلیدی و دو فرا نقش متنی و تجربی در فصل سوم معرفی شده اند. در فصل چهارم داده های گرد آوری شده از یکسو بر مبنای فرا نقش متنی و تجربی و از سوی دیگر از جنبه خطاهای صرفی- نحوی، معنایی و املایی به طور جداگانه و در قالب جدول و نمودار توصیف و مقایسه شده اند. به این ترتیب این بخش انواع آغازگرهای ساده و مرکب، فرایندها و خطاهای نگارشی، فراوانی و درصد رخداد هر یک در پایه های تحصیلی مختلف را شامل می شود. امکان رد یا تأیید فرضیه ها و نتایج حاصل از تحلیل و مقایسه داده ها در حیطه های مختلف در فصل پنجم مطرح شده است. در ادامه این فصل پیشنهادهایی نیز برای پژوهش های آتی ارائه شده است. برخی از نتایج حاصل از بررسی نوشتار دانش آموزان کم توان ذهنی به این شرح است: آغازگر فاعلی غیر محذوف در پایه های تحصیلی مختلف پررخداد ترین آغازگر است و در 61 درصد بندها رخداد داشته است. آغازگر فاعلی محذوف در 34 درصد بندها و آغازگر متنی در 23 درصد بندها مشاهده شده است. درصد رخداد آغازگر فاعلی محذوف با بالارفتن پایه تحصیلی افزایش می یابد. حدود یک چهارم بندها دارای آغازگر مرکب است. حدود 96 درصد آغازگرهای مرکب از ترکیب آغازگر متنی و تجربی شکل گرفته است. در صورت وجود آغازگر بینافردی، عنصر بینافردی بعد از آغازگر متنی و پیش از آغازگر تجربی قرار می گیرد. فرایند مادی در پایه های تحصیلی مختلف پررخدادترین فرایند است و حدود 58 درصد کل فرایندها را شامل می شود. فرایند رفتاری و فرایند رابطه ای به ترتیب 13 و 12 درصد کل فرایندها را در بر می گیرند. فرایند بیانی با 10 درصد رخداد و ذهنی با 7 درصد رخداد و وجودی با کم تر از یک دهم درصد کم رخدادترین فرایندها هستند. حدود 26 درصد بندها دارای یکی از انواع خطاهای دستوری-معنایی هستند. در پایه سوم ابتدایی حدود نیمی از بندها دارای خطا هستند. رخداد خطا در پایه های دیگر روند کاهشی دارد و در پایه اول پیش حرفه ای به حدود 22 درصد می رسد. خطاهای نحوی حدود 52 درصد و خطاهای صرفی-نحوی و معنایی به ترتیب 40 و 8 درصد کل خطاها را شامل می شوند. پررخدادترین خطاها به مقوله صرفی-نحوی تعلق دارند. کاربرد وندهای فعلی اشتباه، عدم مطابقه شناسه فعل با فاعل و حذف حرف اضافه، به ترتیب حدود 22، 20 و 16 درصد از کل خطاها را شامل می شوند و پر رخدادترین خطاها هستند. حدود 5 درصد کلمات نگارش شده توسط دانش آموزان دربردارنده خطای املایی است. حذف نویسه پر رخدادترین خطای املایی به شمار می آید و حدود 36 درصد کل خطاها را شامل می شود. کاربرد اشتباه حروف 32 درصد، افزایش 24 درصد و قلب 8 درصد خطاها را تشکیل می دهند.
هنگامه واعظی محمد دبیر مقدم
چکیده رساله حاضر شیوه عملکرد ساخت های پرسشی (ساده و مرکب ) را در زبان فارسی از نگاه سه رویکرد صورت گرایی , نقش گرایی و شناخت گرایی مورد بررسی قرار می دهد. هدف این پژوهش ارزیابیِ شیوه تحلیل و نوع نگرش هر یک از رویکرد ها در بررسی این گونه ساخت ها می باشد. نگارنده ، با اعتقاد به کاستی های مباحث سنتی و کافی نبودن توجیهات هر یک از رویکرد ها ، وضعیت این پدیده را در قالب نظریه های مطرح شده مورد ارزیابی قرار می دهد. این مطالعه از یک سو با این هدف صورت می گیرد تا نشان دهد شیوه تحلیل , نوع نگرش و برآیند هر یک از رویکرد ها متفاوت از دیگری می باشد. از سوی دیگر گستردگی بحث ها و جامعیت هر یک از رویکرد ها نتوانسته است به تمامی جنبه ها در این جملات پاسخ دهد. از این رو اتکا به نظریه های تعاملی صوری- نقشی میتواند در تکمیل کاستی های موجود در رویکرد ها راه گشا باشد. 1) بررسی صوری ساخت های پرسشی بر مبنای آخرین نظریه چامسکی با نام نظریه فاز (ارائه شده در ردفورد 2009) نتایج زیر را به دست داده است. در اشتقاق هر یک از جملات پرسشی هسته هر فاز عملیات نحوی را آغاز می نماید. مطابقه مشخصه ها و رابطه میان ردیاب و هدف از الزامات این اشتقاق در نظر گرفته می شود. جملات پرسشی زبان فارسی مشتمل بر دو دسته پرسش های آری- خیر و پرسش های با پرسشواژه می باشند. برآیند مطالعه پرسش های گروه اول ، مشابهت رفتار نحوی ادات پرسشی ? آیا ? با whether می باشد. این ادات پرسشی نیز در دو جایگاه مطرح می گردد الف) مشخص گر گروه کانون ب) مشخص گرگروه منظوری. بررسی پرسش های گروه دوم نشان داد که زبان فارسی مشتمل بر دو نوع جمله پرسشی می باشد، الف) پرسشواژه در جای اصلی(با خوانش پژواکی) ب) پرسشواژه های حرکت کرده ( با خوانش تقابلی/ کانونی ). در بررسی جملات با پرسشواژه در جای اصلی ، ارزیابی فرضیه های حرکت آشکار و پنهان در این زبان ، صحت حرکت آشکار را در داده های فارسی نشان داد. در این نوع جملات حرکت عملگر پرسشی به جایگاه مشخص گر گروه متمم نما ، محرز می باشد. حرکت عملگر پرسشی به اقتضای مطابقه مشخصه ها و القای مفهوم پرسش صورت می پذیرد. زبان فارسی با رعایت کلیه اصول نحوی ، دارا بودن حساسیت به اصل جزیره و شرط همجواری در سطح منطقی رفتاری همانند حرکت آشکار پرسشواژه در سطح نحوی را از خود بروز می دهد. مطالعه پرسشواژه های حرکت کرده حاکی از آن است که پرسشواژه از جایگاه اولیه خود به سوی مشخص گر گروه کانون حرکت می نماید. حرکت این سازه با خوانش تقابلی همراه می باشد. تأمل در داده ها نشان می دهد که کانون در همه جملات خاص پرسشواژه نیست. حضور سازه کانونی دیگری در جمله ، سبب تغییر جایگاه پرسشواژه می گردد. از این رو پرسشواژه ها در دو جایگاه مطرح می شوند : الف) جایگاه کانون ب) جایگاه منظوری. مطالعه بندهای لازم و مجهول در زبان فارسی بر مبنای فرضیه لیگیت ( انگارهسینک) نشان می دهد که دو گروه فعلی نام برده می توانند فاز تلقی گردند. علی رغم تفکر چامسکی که آنها را فاز نمی داند. در ادامه بحث ، با توجه به ویژگی های زبان فارسی مشاهده شد که فرضیه لیگیت در این زبان با مشکلاتی روبرو می شود. قابل پیش بینی بودن جایگاه تکیه جمله بر مبنای قاعده تکیه اصلی جمله در این زبان در مورد تمامی جملات صورت نمی گیرد. با قبول ویژگی قلب نحوی و تغییر جایگاه تکیه ، دیدگاه لیگیت مخدوش می گردد. پس از مطالعه در پرسش های تک پرسشواژه ای ، پرسش های با بیش از یک پرسشواژه مورد بررسی قرار گرفتند. برآیند این مطالعه تعیین دو گروه پژواکی و غیر پژواکی می باشد. درگروه اول با حرکت عملگر پرسشی و مطابقت چندگانه آنها با مشخصه پرسشواژه در هسته گروه متمم نما ، جمله دستوری تولید می گردد. درگروه دوم ، بارعایت شرط جذب نزدیکترین پرسشواژه ، نزدیکترین آنها به جایگاه کانون جمله حرکت می نماید. بررسی داده ها نشان می دهد که پرسشواژه های موضوعی بر دیگر پرسشواژه ها ارجحیت دارند. بنابراین زبان فارسی نیز همانند زبان انگلیسی ملزم به رعایت اصل جذب نزدیک ترین پرسشواژه می باشد. با صرف نظر از جزئیات تحلیل آماری ارائه شده در فصل اول و پنجم رساله حاضر , برآیند تحلیل بسامد کلی پرسشواژه ها در هر دو جمله پرسشواژه در جای اصلی و حرکت کرده نشان می دهند که در زبان فارسی جملات تک بندی با پرسشواژه های در جای اصلی در مقایسه با جملات دو بندی از بسامد بالاتری بر خوردار می باشد. 2) بررسی نقشی ساخت های پرسشی بر مبنای گیون (2001) از دو منظر نقشی و نحوی صورت گرفته است. از منظر نقشی انواع جملات پرسشی عبارتند از فاعلی ، مفعولی ، مفعولی غیر صریح ، قید حالت ، قید زمان ، فعل ، علت انجام کنش ، مالکیت ، کمیتی ، ابزاری ، انتخابی ، مقدار ، همراهی. بررسی معنایی آنها ویژگی های معنایی پرسشواژه ها را نشان می دهد. ویژگی های معنایی پرسشواژه های موضوعی عبارتند از ارجاعی ، معرفه و نکره. پرسشواژه های افزوده ای با تفکیک زمان ( ارجاعی ), مکان ( ارجاعی ، معرفه ، نکره ) , دلیل ( غیر ارجاعی ) و پرسشواژه های بافت مقید ( ارجاعی ، معرفه ، غیر ارجاعی ) می باشند. مشاهده نحوی و رده شناختی پرسشواژه ها نشان می دهند که جایگاه پرسشواژه کانون می باشد. دو نوع کانون عبارتند از کانون اطلاعی و تقابلی. پژوهش حاضر نشان می دهد که رابطه ای میان کانون اطلاعی و تقابلی وجود دارد. برآیند آن این است که هر سازه ای که کانون تقابلی باشد ، اطلاعی نیز هست. داده های فارسی بر مبنای فرضیه گیون به قابل پیش بینی بودن جایگاه کانون دلالت دارند. در حالی که بر مبنای فرضیه بولینجر کانونی شدن سازه های زبانی در هر بافت منوط به گوینده می باشد. زبان فارسی نشان می دهد که هر برجستگی معنایی و آوایی می تواند در این زبان کانون جمله قرار گیرد. از این رو با توجه به قلب نحوی و آرایش آزاد نسبی در این زبان ، هر سازه ای می تواند کانون جمله قرار گیرد. بنابراین الگوی قابل پیش بینی بودن جایگاه تکیه و کانون جمله در زبان فارسی تا حد زیادی با مشکل مواجه می شود. بسامد پرسشواژه ها به تفکیک انواع آنها مورد بررسی قرار گرفته اند. برآیند بررسی آنها درجملات تک بندی و دو بندی حاکی از آن است که پرسشواژه های موضوعی پر بسامد ترین پرسشواژه ها در جملات بسیط و غیر بسیط می باشند. در میان پرسشواژه های موضوعی بسامد چه / چی بیش از دیگر پرسشواژه های موضوعی در جملات بسیط و غیر بسیط می باشد. در میان پرسشواژه های افزوده ای بسامد چرا در جملات بسیط و کجا در جملات غیر بسیط بیش از دیگر پرسشواژه های افزوده ای می باشند. 3) در تحلیل شناخت گرایی با تفکیک جملات پرسشی به دو نوع فاعلی و غیر فاعلی ، بررسی داده های فارسی نشان می دهندکه این زبان مشتمل بر دو ساختار پرسشی می باشد : الف) پرسشواژه در جای اصلی ب) پرسشواژه حرکت کرده. در این انگاره جملات حاصل اشتقاق ساخت های دیگر تلقی نمی گردند. در این بخش شیوه عملکرد جملات پرسشی ( ساده و مرکب ) در زبان فارسی بر اساس’ دستور ساختاری‘ مبتنی بر دید گاه گلدبرگ (2008) مورد بررسی قرارگرفت. بررسی جمله های پرسشی نشان می دهد که اصول و شروطی که در دستور زایشی , نحوی خوانده می شوند , انگیزه های کاربردی و مفاهیمی درون بافتی دارند. از این رو انقیاد صِرف به اصول زایشی , در توجیه تنوعات ساختاری کافی نمی باشد. نگارنده با ارائه شواهدی از پیکره زبان فارسی , عملکرد جا به جایی فعل کمکی و فاعل و خروج پرسشواژه ها را از درون بند متممی مورد بحث قرارداد. این مطالعه از یک سو با این هدف صورت پذیرفت تا نشان دهد عواملی که در دستور زایشی صرفاً صوری و نحوی توجیه می گردند در این رویکرد محدودیت کاربردی جمله انگاشته می شوند و از سوی دیگر اهمیت انگاره های کاربردی را در راستای رویکرد زایشی نیز نمایان می سازد. با بررسی دو معیار صوری جا به جایی سازه ها و شرط همجواری چنین نتیجه گیری می شود که انقیاد به اصول و شروط همگانی مطرح در دستور زایشی، پاسخگوی تنوعات زبانی نیست. مطالعه داده ها در زبان فارسی نشان داد که شرط همجواری در تحلیل جملات پرسشی و خروج آنها از درون بندهای متممی افعال شفاف ، بیان کننده حالت گفتار و واقعیت گرا کار آمد نمی باشد. از این رو عواملی چون ساخت اطلاع توجیه کننده این نوع جملات می باشند. نتیجه آزمون های انجام شده نشان داد که خروج پرسشواژه و پذیرش آن به پس زمینه بودن آن وابسته می باشد. خروج پرسشواژه از درون متمم های افعال به لحاظ معنایی شفاف مانند : فکر کردن ، گفتن ، پرسیدن ، تصمیم گرفتن و باور کردن مجاز است. در حالی که خروج آن از درون بندهای افعال واقعیت گرا و بیان کننده حالت گفتار مانند : فهمیدن ، دانستن ، غرغر کردن ، فریاد زدن ، زمزمه کردن مجاز نمی باشد. بندهای متممی افعال واقعیت گرا و بیان کننده حالت گفتار ، جزیره محسوب می شوند. در حالی که بندهای متممی افعال شفاف یک جزیره نیستند. جزیره بودن / نبودن در این رویکرد با ویژگی های کلامی مرتبط می گردد. از این رو ساخت اطلاع و نوع اطلاعات موجود در بندها بر عملکرد پرسشواژه ها تأثیر بسزایی دارد. بررسی داده های زبان فارسی در هر سه رویکرد نشان می دهد که علی رغم تحلیل های متفاوت و کاستی های موجود در هر یک ، برخی نتایج در رویکردهای نام برده مشابه می باشد. نکات زیر همگی در سه رویکرد مشترک است : الف) زبان فارسی یک زبان پرسشواژه در جای اصلی است. ب) بسامد صورت های پرسشواژه در جای اصلی بیش از صورت های حرکت کرده می باشد. ج) بسامد جملات ساده ( تک بندی ) بیش از جملات مرکب ( دو بندی ) است. چ) تعداد پرسشواژه ها و انواع آنها محدود می باشد ( موضوعی ، افزوده ای و بافت مقید ). ح)قلب نحوی و آرایش سازه ای آزاد از ویژگی های اصلی این زبان تلقی می گردد. خ) کانون با پرسشواژه ارتباط دارد. بنظر می رسد جملات پرسشی در نظریه های نحوی ، نقشی و شناختی ناگفته های بسیاری دارند.گستردگی ِ بحث ها و جامعیت هر یک از رویکرد ها نتوانسته است به تمامی ِ پرسش های مطرح در این ساخت ها پاسخ کاملی بدهد. نگارنده معتقد است به کار گیری دستاورد های هر یک از رویکرد ها می تواند در تکمیل کاستی های موجود در هر یک راه گشا باشد. از این رو با توجه به رویکردهای تعاملی ( صوری- نقشی) به پاسخ های جامع تری می توان دست یافت. کلید واژه ها : پرسشواژه در جای اصلی , پرسشواژه حرکت کرده , حرکت آشکار عملگر پرسشی , کانون تقابلی , کانون اطلاعی , ساختار , پیش فرض , افعال شفاف , افعال بیان کننده حالت گفتار , افعال واقعیت گرا , ساخت اطلاع
هدیل بهبهانی زاده محمد دبیر مقدم
نقش نماهای کلامی به عنوان ابزارهای اصلی شرکت کننده در گفتمان طی چند سال اخیر با دیدگاه ها و رویکردهای متفاوتی مورد تحلیل قرار گرفته اند. در این پژوهش توصیفی- تحلیلی برخی از نقش نماهای زبان عربی با تکیه بر نظریه ربط اسپربر و ویلسون (1986) و رویکرد ربط بنیاد بلیک مور (1987 و 2002) در قرآن مجید مورد مطالعه قرار گرفتند. بر اساس این رویکرد، نقش نماهای گفتمانی با ایجاد روال های معنایی و محدودیت بر تاثیررات شناختی، خواننده/ شنونده را در جهت دریافت ربط اطلاع نو یاری می کنند. نتایج حاصل از این پژوهش نشان می دهد که 1- نقش نماهای واحد (مانند فاء) در زبان عربی می توانند در بافت های مختلف کارکردهای کاملا متفاوت با بسامد متنوع داشته باشند. 2- رویکرد ربط بنیاد بلیک مور با استناد به معنای روالی و تاثیرات شناختی، تحلیل دقیق تر و شفاف تری از این عناصر در زبان عربی ارائه می دهد و 3- توجه به این عناصر در امر ترجمه به خصوص ترجمه متون دینی اهمیت به سزایی دارد چرا که ترجمه نامناسب این نقش نماها می تواند منجر به فهم نادرست و در برخی موارد مغایر با مقصود اصلی متن شود.
ملیحه عشقوی سید ضیاء الدین تاج الدین
پیشبرد یادگیری زمان و نمود دستوری در زبان فارسی توسط فارسی آموزان خارجی موضوع اصلی این پژوهش است. مقوله زمان و نمود در عبارت های فعلی بر اساس دیدگاه کامری و تطبیق آن در زبان فارسی در این پژوهش بررسی شده است. دو گروه مورد نظر در بخش تجربی پژوهش، آزمودنی های گروه ساختاری و گروه ارتباطی هستند. آزمودنی ها از بین فارسی آموزان سطح میانی دو در مرکز بین المللی آموزش زبان فارسی دانشگاه تهران (موسسه دهخدا) انتخاب شدند. تعداد هر گروه 40 نفر است. هر دو گروه در دو پیش آزمون زمان و نمود دستوری شرکت کردند. در مرحله بعد به گروه ساختاری بر اساس روش ساختاری آموزش زبان، زمان ها آموزش داده شد و به گروه ارتباطی نیز با توجه به طرح درس های ارتباطی که توسط نگارنده تهیه و تدوین شده بود زمان و نمود فارسی آموزش داده شد. در بخش تحلیل داده ها میانگین نمرات گروه ها در پس آزمون زمان و پس آزمون نمود به طور مجزا با استفاده از آزمون تی مستقل مقایسه شد. آمار توصیفی و ضریب اعتبار آزمون ها نیز محاسبه شد. سپس میانگین نمرات هر یک از گروه ها در پیش آزمون و پس آزمون زمان و نمود به طور مجزا با استفاده از آزمون تی وابسته تحلیل شد و آمار توصیفی و ضریب اعتبار آزمون مربوط به هر یک ارائه شد. نتایج تحلیل ها نشان می دهد که گروه ارتباطی پیشرفت معنی داری در درک و کاربرد درست زمان و نمود دستوری نسبت به گروه ساختاری داشت. تفاوت آماری معنی داری در پیش آزمون و پس آزمون زمان ها و نمود دستوری گروه ساختاری ملاحظه نشد این در حالی است که تفاوت آماری معنی داری در پیش آزمون و پس آزمون هر یک از آزمون های گروه ارتباطی دیده شد. به عبارت دیگر طرح درس هایی که نگارنده بر اساس طرح درس ارتباطی تالیف و تهیه کرده بود، موجب پیشرفت چشمگیر گروه ارتباطی در درک و کاربرد درست زمان و نمود دستوری شد.
کامران شکیبا راد کروش صفوی
الف: موضوع و طرح مسئله ( اهمیت موضوع و هدف ): نگاهی به مباحثی همچون نسبیت زبانی و پرداختن به این موضوع سابقه ای بس طولانی دارد و تا مطالعات فیلسوفان یونانی در سده های پیش از میلاد مسیح می توان آن را پی گرفت، یعنی در آنجا که ارسطو درباب زبان در آغاز کتاب تعبیر این گونه می گوید که : سخن گفتن ( نطق ) عکس برگردان دریافت های ذهن است و نوشتن، عکس برگردان سخن گفتن. این موضوع در قرون 20-19-18 به بحث داغ روزگار تبدیل شده و افرادی چون هردر، هامن، هومبلت، ساپیر-ورف به این موضوع پرداخته اند. نسبیت افراطی که مدنظر ساپیر می باشد امکان وجود جهانی های شناختی قوی کنار می نهد. همین جهانی هاست که تا حدودی زیادی تعیین می کنند اعضای نژاد بشری چگونه و در چه مقولاتی، جهانی را که در آن زندگی می کنند تعبیر می کنند. صرف نظر از آنکه چه زبانی در پیرامون آنها به کار می رود یا آنکه هیچ زبانی در اطراف آنها هست یا نه . امکان آن نیز هست که ثابت کنیم فرضیه ساپیر – ورف به دلایل پیشینی عام هم غلط است. به عنوان مثال جوامع انسانی طی تمام آن هزاران سالی که نسل آدمی وجود داشت ولی زبان تجزیه پذیر وجود نداشت چگونه جهان واقع را تعبیر و تفسیر میکرد. ب: مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: کل تعاریف بدست آمده در پژوهش مورد نظر و مثال های جمع آوری شده در باب ضرب المثل های معادل مطلق از طریق روش کتابخانه ای استخراج شده است و سپس با توجه به گونه های جمع آوری شده در باب معانی و ریشه های متفاوت ضرب المثل ها با توجه به روش مذکور از طریق فرهنگ های معتبر معلوم خواهد شد که نسبیت زبانی در کدام گونه امکان طرح می یابد. پژوهش حاضر مبتنی بر دو پرسش اصلی است: الف: آیا صرفا باتوجه به ضرب المثل ها در دو زبان انگلیسی و فارسی می توان به ارزیابی صحت و سقم این فرضیه پرداخت و معلوم کرد که این فرضیه در کجا کارآمد است و از چه منظری ناکارآمد می نماید؟ ب: آیا می توان حوزه مشخصی از کاربرد زبان را یافت که نسبیت زبانی بدون کوچکترین تردیدی عمل کند یا مورد تایید قرار گیرد؟ پرسش های فوق بر پایه دو فرض اصلی مطرح شده اند که عبارتند از: الف: در محدوده ی ضرب المثل های فارسی و انگلیسی که معادل یکدیگرند، فرضیه نسبیت زبانی ناکارآمد است. ب: به هنگام کاربرد زبان در دو نقش ادبی و عاطفی فرضیه نسبیت زبانی کارآمد است. در پژوهش حاضر سعی بر آن است تا با توجه به دو فرض بالا به پا سخی مناسب برای دو پرسش اصلی این رساله دست یافته شود، این پرسش ها می تواند در نهایت معلوم سازند که آیا فرضیه نسبیت زبانی از جامعیت علمی برخوردار است یا نه. مسلما نگارنده در محدوده پژوهش خود صرفا به داده های اصلی خود یعنی مقایسه ضرب المثل ها ی معادل در دو زبان انگلیسی و فارسی بسنده خواهد کرد و معلوم خواهد ساخت که آیا در همین حوزه محدود می توان به محک فرضیه نسبیت زبانی پرداخت یا نه. ت. یافته های تحقیق، نتیجه گیری و پیشنهادات . دراین رساله به فرضیه ساپیر-ورف پرداخته شده. در بخشی با عنوان عدم قطعیت نسبت مطلق با مقایسه ی ضرب المثل های معادل در دو زبان و بررسی ریشه های بوجود آمدن این ضرب المثل ها نشان داده شد که تنها اتفاق که در سطح چنین ضرب المثل هایی افتاده است افزایش و کاهش معنایی است. بدین ترتیب که سخنگویان یک زبان پس از مدتی چگونگی شکل گیری و علت بوجود آمدن یک ضرب المثل را فراموش میکنند و داستان و روند بوجود آمدن آن ضرب المثل پس از مدتی به یک کل معنایی به نام ضرب المثل تقلیل یافته و کاهش معنایی می یابد .از آنجاییکه به عقیده ی نگارنده ضرب المثل ها را می توان نماینده ی بخش فرهنگی یک زبان دانست در این مقاله به مقایسه آنها پرداخته شد و سعی در آن بود تا نشان داده شود که تفاوت فرهنگی در سطح نقش های زبانی به غیر از نقش عاطفی و ادبی تاثیر و قضاوت متفاوت و شگرفی را به بار نخواهد آورد بنابر این این بخش را می توان مستقیما در پاسخ به گفته هایی از ساپیر قرار داد که میگفت "هیچ دو زبانی آنقدر به هم شبیه نیستند که بتوانیم بگوییم هر دو واقعیت اجتماعی یگانه ی را باز می نمایند، جهان هایی که جوامع مختلف در آنها زندگی می کنند جهانیان ممتاز و مجزا هستند. در بخش بعدی که تحت عنوان نسبیت بر روی پیوستار به تدوین در آمد سعی بر آن بود تا نشان داده شود که در بحث و بررسی فرضیه نسبیت زبانی پذیرفتن دید دوقطبی ،رد یا پذیرفتن مطلق و کامل فرضیه ، کار گشا نمی باشد در این بخش تمرکز بر روی انتفال عواطف و احساسات از طریق زبان بود و سعی بر آن بود تا با استفاده از تعریف معنای پنهان و مجازی نام حیوانات ونه معنای صریح آنان، و چگونگی نحوه ی کاربرد این کلمات در متون ادبی نشان داده شود که در اثر نداشتن آشنایی با این معنای مجازی و یا در اثر تاثیر شدید فرهنگی و اجتماعی یک جامعه بر روی زبان آن جامعه امکان وجود نسبیت دور از انتظار نبوده بلکه بدیهی می باشد. نهایتا از آنجا که ما استفاده وافر معنای مجازی کلمات را در جامعه شاهدیم می توان انتظار داشت که در زبان خود کار نیز در هنگام استفاده از کلمات و جملاتی با بار عاطفی و احساسی شدید مانند کلمات رکیک ، کلمات محبت آمیز ، لطیفه ها و ... نسبیت زبنی وجود دارد و می توان اینگونه نتیجه گرفت از آنجائیکه نقش عمده زبان ادب ، زیبا آفرینی است در زبان ادبی نیز ما با نسبیت مواجهیم . در این بخش نگارنده در تلاش بود تا معلوم کند که ما با حالتی از فرضیه بر روی پیوستار مواجهیم و میزان نسبیت با میزان تسلط فرد به زبان ، فرهنگ و جامعه زبان بیگانه رابطه مستقیم و معنا داری دارد و هر چه فرد در زبان مورد نظر تسلط بیشتری کسب کند میزان نسبیت کاهش خواهد یافت. از آنجاکه در این پژوهش به صورت نظری نشان داده شد که میزان نسبیت با میزان بومی شدگی فرد در زبان بیگانه رابطه معناداری دارد به نظر می رسد با مطالعه ای آماری و عملی بتوان صحّت و سقم مباحث نظری بیان شده در این راستا را نشان داده و عملیاتی نمود.
فاطمه مشهدی ابراهیم محمد دبیر مقدم
الف: موضوع و طرح مسئله ( اهمیت موضوع و هدف ): پژوهش حاضر به توصیف اختلالات زبانی کودکان مبتلا به اوتیسم می پردازد. سازمان ملل متحد در سال 2007 قطعنامه ای را صادر کرد و بر اساس آن روز دوم آوریل را روز جهانی آگاهی از اوتیسم نامید و از اعضاء این سازمان خواست تا برای بالا بردن آگاهی همگانی نسبت به این بیماری تلاش کنند. همین مسئله اهمیت تمام پژوهش هایی را نشان می دهد که درباره اوتیسم انجام می شوند. علاوه بر این، شناخت اختلالات زبانی در کودکان مبتلا به اوتیسم می تواند معیار تشخیصی خوبی به دست دهد زیرا پژوهش ها نشان می دهند وجود اختلالات زبانی در سنین پایین احتمال تشخیص بیماری اوتیسم در سنین بالاتر را افزایش می دهد. این بدان معنی است که توجه به اختلالات زبانی در سنین پایین می تواند سبب شود که بیماری زودتر تشخیص داده شود. اگر بیماری در سنین پایین تر تشخیص داده شود، درمان ها بهتر عمل می کنند. بنابراین مطالعه اختلالات زبانی در کودکان مبتلا به اوتیسم از اهمیت به سزایی برخوردار است. ب: مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: اوتیسم: اوتیسم بیماری یا مجموعه ای از بیماری های مرتبط به همِ رشدیِ دستگاه عصبی است که با اختلال هایی در تعامل اجتماعی، ارتباطات و انعطاف پذیری رفتاری مشخص می شود. در این بیماری زبان وجود ندارد یا آسیب دیده است. اختلالات زبانی در این بیماری عبارتند از پژواک گویی، گفتن جملات بی ربط، اشکالات واج شناختی، نحوی، معنایی و کابردشناختی. طیف اختلالات اوتیسم که خود شامل سه بیماری است (اوتیسم، آسپرگر و اختلال نافذ رشد نامعین) به همراه دو بیماری دیگر( سندرم فروپاشی کودکی و سندرم رت) طیف اختلالات نافذ رشد را تشکیل می دهند. چارچوب نظری: ایگستی، بنتو و دادلانی در سال 2007 مقاله ای را به چاپ رساندند که در آن به بررسی اشکالات نحوی کودکان مبتلا به اوتیسم پرداختند و نتایج را با دو گروه دیگر مقایسه کردند که یک گروه مبتلا به تأخیر رشدی بودند و گروه دیگر کودکانی بودند که رشد کاملأ عادی داشتند. آنها به این نتیجه رسیدند که میانگین طول پاره گفته در گروه مبتلا به اوتیسم به طور معناداری پایین تر از دو گروه دیگر بود، این گروه در تک تک خرده آزمون های شاخص نحو زایا نمره پایین تری گرفتند، اشتباهات دستوری بیشتری داشتند و کلمات بی معنی بیشتری تولید کردند. پرسش های این پژوهش: آیا عده ای از کودکان مبتلا به اوتیسم بدون کلام هستند و صحبت نمی کنند؟ آیا آن دسته ای از کودکان مبتلا به اوتیسم که گفتار دارند، گاهی صحبت های دیگران را تکرار می کنند؟ آیا آن عده ای از کودکان مبتلا به اوتیسم که گفتار دارند به هنگام کاربرد زبان به لحاظ نحوی اشکالاتی دارند؟ فرضیه های این پژوهش: عده ای ازکودکان مبتلا به اوتیسم گفتار ندارند. عده ای از کودکان مبتلا به اوتیسم که گفتار دارند گاهی گفتار دیگران را تکرار می کنند (پژواک گویی). تعدادی از آن ها که گفتار دارند به هنگام کاربرد زبان از نظر نحوی اشکالاتی دارند. پ: روش تحقیق: پنج کودک چهار تا هفت ساله که با تشخیص روانپزشک کودکان، مبتلا به اوتیسم محسوب می شدند و در یکی از مراکز توانبخشی تهران خدمات درمانی مربوط به اوتیسم را دریافت می کردند انتخاب شدند. یک جلسه بازی آزاد سی دقیقه ای کودک به همراه مادر یا پدر و پژوهشگر، به کمک یک دستگاه دوربین فیلمبرداری و یک دستگاه ام. پی. فُر (که فقط صدا را ضبط می کند) ثبت شد. از دو کودک دیگر هم که تشخیص اوتیسم در مورد آن ها توسط روانپزشک کودکان داده شده بود ولی در مرکز دیگری خدمات درمانی دریافت می کردند در خانه خودشان فیلمبرداری شد اما جلسه بازی آزاد همه هفت کودک در فاصله زمانی ساعت سه تا هفت عصر انجام شد. گفته های این کودکان ابتدا به نوشته تبدیل شد و سپس واج نویسی شد. تکواژهای آن تقطیع شد و از نظر ویژگی های نحوی، پژواک گویی و میانگین طول پاره گفته بررسی شد. نُه کودک چهار تا هفت ساله مبتلا به اوتیسم دیگر هم به این مرکز مراجعه می کردند که گفتارشان در حد ساخت جمله نبود یا اصلاً صحبت نمی کردند. ت. یافته های تحقیق، نتیجه گیری و پیشنهادات: پس از تحلیل داده های زبانی این کودکان مشخص شد عده ای از کودکان مبتلا به اوتیسم صحبت نمی کنند، 71% از آن ها که صحبت می کردند پژواک گویی داشتند، میانگین طول پاره گفته در 6 کودک پایین تر از کودکان عادی بود، آن هایی که گفتار داشتند به هنگام صحبت اشکالات نحوی داشتند از جمله اینکه دو نفر از کودکان مطابقه میان نهاد و فعل جمله رارعایت نکردند، ساخت مجهول را فقط یکی از کودکان به کاربرد، هیچ یک از کودکان از حروف اضافه مرکب استفاده نکردند، دو نفر از آن ها در مواردی «با» و«تو» را حذف کردند، کودکی که پایین ترین میانگین طول پاره گفته را داشت از فعل نفی، وجه التزامی و تکواژگونه های «را» هم استفاده نکرد. این پژوهش فقط به بررسی های نحوی گفتار این کودکان پرداخت در حالی که در بسیاری دیگر از حوزه های زبانی این کودکان نیاز به تحقیق وجود دارد که در ادامه عنوان می شوند: - بررسی اختلالات زبانی دیگر بیماری های طیف اختلالات نافذ رشد - سطوح دیگر زبان از جمله واج شناسی، صرف، معناشناسی و کاربردشناسی در افراد مبتلا به اوتیسم نیازمند بررسی است. - سیاق را می توان در این افراد بررسی کرد. - با بررسی مشکلات این افراد در یادگیری زبان دوم هم شاید بتوان به درک بهتری از یادگیری زبان مادری در آن ها رسید. - عناصر زبر زنجیری کلام در این افراد غیرعادی هستند و نیاز به بررسی دقیق دارند. - می توان مهارت های درک خواندن و نحوه آموزش خواندن و نوشتن در مدرسه را مورد پژوهش قرار داد. - می توان با بررسی کودکانی که مدرسه رفته اند و مقایسه زبان آن ها با کودکان پیش از دبستان، نقش مدرسه و یادگیری مهارت های زبانی خواندن و نوشتن را بر زبان مبتلایان مشخص کرد. - آهنگ، بلندی، طنین و ریتم گفتار افراد مبتلا به اوتیسم غیرعادی است که نیاز به بررسی دقیق دارد. - گفتار درونی هم در این افراد آسیب دیده است که می توان آن را هم مورد بررسی قرارداد. - می توان بررسی کرد که در زبان این افراد کدامیک از نقش های زبانی که یاکوبسن عنوان کرده است مشاهده می شود. -رعایت یا عدم رعایت اصول گرایس و میزان درک کارگفت ها را هم در این افراد می توان بررسی کرد.
رضا رضایی محمد دبیر مقدم
الف) موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف): رساله حاضر به بررسی مقابله ای ساخت مجهول در زبان فارسی و فرانسه می پردازد و ویژگی های نحوی،معنایی و کاربرد شناختی این ساخت را در دو زبان مورد بررسی قرار می دهد . چنین می نماید که تاکنون مطالعه و مقایسه منسجمی از ساخت مجهول و کاربرد آن در دو زبان فارسی و فرانسه معیاراز منظر زبانشناسی مقابله ای صورت نپذیرفته است. با توجه به مطالعه انجام شده، می توان گفت که هر دو زبان فارسی و فرانسه تعریف مشابهی از جهت مجهول ارائه می دهند بدین ترتیب که در هر دو زبان مجهول به عنوان جهتی تعریف می شود که در آن فاعل (نهاد) انجام دهنده عمل فعل نیست بلکه پذیرنده اثر فعل است. در زبان فارسی فعل کمکی شدن نقش اصلی را در شکل گیری مجهول ایفا می کند،از طرفی هر فعل متعدی و مستقیمی را که دارای مفعول صریح است می توان به جهت مجهول برد،از طرف دیگر افعال لازم به همراه تعدادی از افعال متعدی را که بر فرآیند های روانی دلالت دارند و در آنها عمل فعل از دخل و تصرف فاعل خارج است نمی توان مجهول کرد، به عبارت دیگر گشتار مجهول در زبان فارسی مقید است و تنها در مورد بعضی از افعال با ویژگی های معنایی خاص عمل می کند. در زبان فارسی جهت مجهول از اسم مفعول فعل متعدی به همراه فعل کمکی شدن ساخته می شود. باید به تمایز مهمی که بین ساخت مجهول و ناکذر وجود دارد نیز اشاره کرد، در زبان فارسی گاه با ساختهایی مواجه می شویم که هرچند دارای فعل کمکی شدن مشابه با ساخت مجهول می باشنداما دارای معنای مبهمی بین مفهو م مجهول و ناگذر هستند. دربحثی تحت عنوان دیگر شیوه های بیان مجهول که به بررسی ویژگی های معنایی ساخت مجهول اختصاص دارد به این نکته اشاره شد که در زبان فارسی با استفاده از افعال واژگانی و بدون فعل کمکی شدن به بیان مجهول می پردازیم .و در آخر و در بحث کاربرد استفاده از عبارات کنادی به این نکته اشاره شد که در زبان فارسی جز در مواردی که نیاز به تعیین دقیق کننده کار نباشد رایج نیست و در صورت ذکر آن، فاعل جمله معلوم را بعد از عبارات از سوی، توسط و بدست می آوریم. و اما در زبان فرانسه و همان طور که بدان اشاره شد، جهت مجهول دارای تعریف مشابهی یا جهت مجهول در زبان فارسی است . در زبان فرانسه نیز هر فعل متعدی و مستقیمی را می توان به جهت مجهول تبدیل کرد و افعال لازم را نمی توان مجهول کرد، جزء در مواردی که آنها را به صورت متعدی به کار ببریم .به علاوه افعالی که دارای حرف اضافه و یا به عبارتی دارای مفعول غیر مستقیم هستند نیز از تبدیل شدن به جهت مجهول محروم می مانند،در این مورد با موارد استثنایی روبروایم. فعل کمکی ( être) به همراه اسم مفعول ( le participe passé) فعل متعدی عناصر اصلی جهت مجهول را در زبان فرانسه تشکیل می دهند.در فرآیند تشکیل جهت مجهول مفعول فعل متعدی که در جایگاه فاعل فعل در جهت مجهول قرار گرفته است از لحاظ شمار و نوع ( مذکر و مونث) با اسم مفعول فعل مربوطه مطابقت می کند.همچنین زمان فعل در جهت مجهول همان زمان فعل اصلی در جهت معلوم است. در بخشی به بررسی جهت مجهول در افعال دو ضمیره و بی شخص زبان فرانسه اشاره کردیم که اگر چه دارای شکل مجهول نیستند ،اما نمونه هایی از مجهول های معنایی اند. در مورد استفاده از عبارات کنادی در زبان فرانسه نیز اشاره کردیم که این عبارات بعد از حروف اضافه ( par) و یا ( de)معرفی می شوند.در زبان فرانسه نیز مانند زبان فارسی تنها هنگامی که نیاز به تعیین دقیق کننده کار و یا ( فاعل ) باشد به ذکر عبارات کنادی می پردازیم. همچنین در مورد استفاده از عبارات کنادی در زبان فرانسه به این نکته اشاره شد که اگر گوینده به ذکر نائب فاعل نپردازد، این ساخت را مجهول ناتمام می نامیم،در این حالت اگر فعل دارای نمود کامل باشد ،مجهول دارای خوانش و تعبیری استنتاجی است . باید به این نکته نیز اشاره کرد که اسم مفعول فعل که در ساخت مجهول ناتمام به کار می رود دارای ساخت اسنادی ( اسم + être + صفت) می باشد. این ساخت به همراه شکل پایه مجهول در زبان فرانسه تنها خصیصه همسانی در توصیف فاعل را به اشتراک می گذارد. ب)مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسش ها و فرضیه ها: . پژوهش حاضر سعی بر آن دارد تا ساخت مجهول را از دیدگاه زبان شناسی مقابله ای در دو زبان فارسی و فرانسه مورد بررسی قرار دهد. هدف از تدوین این رساله،دست یابی به وجوه افتراق و اشتراک ساخت مجهول در زبان فارسی و فرانسه معیار است . مبنای تدوین رساله حاضر دو پرسش زیر است : 1 .آیا ساخت مجهول در دو زبان فارسی و فرانسه معیار از وجوه افتراق و اشتراک برخوردار است ؟ 2.آیا می توان با تکیه بر معیارهای صوری، معنایی و کاربرد شناختی به این وجوه افتراق و اشتراک پی برد؟ رساله حاضر می کوشد تا با مقابله و مقایسه ساخت مجهول در دو زبان فارسی و فرانسه معیار به وجوه افتراق و اشتراک این دو از نظر ساخت مجهول پی ببرد .مدرسان می توانند بر پایه یافته های این پژوهش راهکار های آموزشی یافته و با شناخت این وجوه افتراق و اشتراک راحت تر به امر آموزش و یا ترجمه بپردازند.افزون بر این ،این پژوهش می تواند به تهیه کنندگان کتب درسی فارسی برای فرانسه زبانان و زبان آموزان فارسی زبان زبان فرانسه کمک کند. همچنین این بخش شامل مروری است به آراء و نظرات زبان شناسان و دستورنویسان ایرانی و غیر ایرانی پیرامون ساخت مجهول در زبان فارسی و همچنین نظرات دستور نویسان و زبان شناسان فرانسوی پیرامون ساخت مجهول در زبان فرانسه. پ)روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم،روش تحقیق،جامعه مورد تحقیق، نمونه گیری و روش های نمونه گیری،ابزار اندازه گیری، نحوه اجرای آن، شیوه گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها. استخراج اطلاعات مربوطه از معتبر ترین منابع در دسترس صورت گرفته است . برای انجام این مهم از پیکره ای که شامل متون ادبی ، علمی ، فرهنگی ، سیاسی و اقتصادی است ، استفاده شده است . نگارنده با بررسی کتاب ها،روزنامه ها،مجلات،وپایگاه های خبری و در قالب روش تحقیق توصیفی به جمع آوری و تجزیه و تحلیل داده ها پرداخته است . پژوهش حاضر در پنج فصل تدوین شده است: در فصل اول به کلیات پژوهش که شامل مقدمه، تعریف زبانشناسی مقابله ای، اهداف تحلیل مقابله ای، مراحل مقایسه زبان ها، فرضیه های تحلیل مقابله ای، بیان مساله، اهداف پژوهش، اهمیت پژوهش و شیوه گردآوری و تجزیه تحلیل داده هاست پرداخته ایم . فصل دوم که به پیشینه تحقیق اختصاص دارد به بررسی پژوهش های انجام شده در زمینه ساخت مجهول از لحاظ تقدم و تاخر تاریخی آن می پردازد، که خود شامل آرا و نظریات زبانشناسان ایرانی و غیر ایرانی در مورد ساخت مجهول فارسی و همچنین دیدگاه های موجود و مربوط به ساخت مجهول در زبان فرانسه است. در فصل سوم به توصیف مفصل ساخت مجهول وکاربرد آن در زبان فارسی پرداخته شده است . فصل چهارم به بررسی ساخت مجهول و کاربرد آن در زبان فرانسه می پردازد. در انتهای فصل نیز به بررسی مقابله ای ساخت مجهول در دو زبان فارسی و فرانسه پرداخته ایم و شباهت ها و تفاوت ها را بازگو کرده ایم . و فصل پنجم به نتیجه گیری، بحث و پیشنهاد برای مطالعات مقابله ای بعدی در زمینه ساخت مجهول در دو زبان اختصاص دارد. ج) نتایج و یافته های تحقیق: 1) در زبان فرانسه همانند زبان فارسی هر جمله دارای فعل متعدی مستقیم را می توان مجهول کرد. 2) در زبان فارسی علاوه بر مقوله ناگذر،مقوله نحوی مجهول نیز وجود دارد . 3) در زبان فارسی گشتار مجهول یک قاعده مقید است بدین منظور که فقط در مورد گروهی از افعال با ویژگی های معنایی خاصی عمل می کند. 4) در هر دو زبان افعال لازم را نمی توان مجهول کرد،هر دو زبان در این مورد دارای استثنائاتی هستند. 5) در زبان فارسی همانند زبان فرانسه افعال لازم هنگامی که به شکل متعدی به کار می روند می توانند مجهول ش
منصور شعبانی محمد دبیر مقدم
چکیده: هدف رسال? حاضر بررسی خلأ نحوی در زبان فارسی در چارچوب برنام? کمینه گرا است. بررسی رابط? خلأ نحوی و آرایش سازه ای، به دست دادن تحلیلی کمینه گرا برای خلأ نحوی و ویژگی های منحصر به فرد آن و بررسی ارتباط خلأ نحوی با وابستگی دستوری از مسائل اصلی رسال? حاضر هستند. در بخش نخست توصیف و تحلیل داده ها، با طرح شواهدی مانند حذف عناصر ناهمجوار، حذف فعل در جایگاه میانی همپایه، سازه ای بودن عنصر محذوف، وقوع در بندهای درونه ای، باقیماند? فعلی، وقوع در ساختهای تفضیلی، تبعیت از جزیره، همسانی صورت و نوای گفتار نشان خواهیم داد که در زبان فارسی حذف فعل در همپایه نخست با حذف فعل در همپایه دوم متفاوت است. تنها حذف فعل در همپایه دوم حائز ویژگیهایی است که به خلأ نحوی نسبت داده میشود. این پدیده نحوی در زبان فارسی به صورت یکسویه عمل میکند و نیازی به تعیین جهت آن نیست. از اینرو، اصولاً هیچ رابطه ای بین آرایش سازه ای و خلأ نحوی در زبان فارسی وجود ندارد. بخش دوم توصیف و تحلیل داده ها به شرح ویژگی های عمومی و منحصر به فرد خلأ نحوی اختصاص دارد. در بخش سوم توصیف و تحلیل داده ها و در مبحث نفی در خلأ نحوی نشان می دهیم که خلأ نحوی در زبان فارسی حاصل حرکت باقیمانده ها به حاشیه چپ و حذف ساز? کهن حذف پذیر در بخش صورت آوایی است. بسته به منفی یا غیر منفی بودن جملات و دامن? عنصر نفی، ساز? کهن حذف پذیر در خلأ نحوی می تواند گروه زمان، گروه نفی و یا گروه فعلی کوچک باشد. تحلیل یکپارچه ای که از خلأ نحوی به دست داده می شود این است که در خلأ نحوی مشخص? حذف (e) همواره در هست? کانون قرار دارد و همواره متمم این هسته حذف می گردد. جهت تبیین نفی با دامن? گسترده در خلأ نحوی با طرح شواهدی مانند مبتداسازی و کانونی سازی در درون جمله نشان می دهیم که در زبان فارسی حاشیه چپ درون جمله ای وجود دارد. همچنین، با توسل به مفهوم کهن حذف پذیری و همسانی معنایی، استدلالی در خصوص ضرورت همسانی مشخصه های زمان و عدم ضرورت مشخصه های مطابقه در ساختار خلأ نحوی ارائه می شود. نقد تحلیل حرکت فراگیر برای خلأ نحوی و اشاره به نارسائی های این تحلیل یکی دیگر از مسائلی است که در توصیف و تحلیل داده ها به آن می پردازیم. در مبحث تبعیت خلأ نحوی از جزیره ها نشان می دهیم که خلأ نحوی در مواردی از محدودیت شاخ? چپ معاف می باشد. در این موارد با حذف جزیره در صورت آوایی تخطی صورت گرفته از محدودیت شاخ? چپ محو می شود، و جمله از ساقط شدن نجات می یابد. خلأ نحوی از سایر جزیره ها تبعیت می کند. بخش پایانی توصیف و تحلیل داده ها به موضوع وابستگی نحوی و خلأ نحوی اختصاص دارد. از آنجا که خلأ نحوی تمام شرایط منتسب به وابستگی دستوری را احراز می کند، می توان گفت که رابط? خلأ در بند خلأدار و مرجع آن وابستگی نحوی به حساب می آید. به علاوه، در این بخش با توسل به فرایند توارث مشخصه، تبیینی از موضعی بودن جزمی خلأ نحوی به دست می دهیم. واژگان کلیدی: خلأ نحوی، ارتقا گره راست، کهن- حذف پذیری، مشخص? حذف، وابستگی نحوی، جزیره.
بهزاد کاظمی ویدا شقاقی
چکیده تمام نما: رویکرد آموزش زبان به روش تکلیف ـ مدار، به زبان به عنوان وسیله ای ارتباطی می نگرد که هدفش فراهم آوردن موقعیتی متناسب با دنیای واقعی برای زبان آموزان است، و همین امر باعث می شود که آموزش زبان اهمیت ویژه ای پیدا نماید. این نـوع روش تـدریس در پـی آن است که زبان آموزان را در حین تدریس به انجام تکالیفی وا دارد که به وسیل? آن تکالیف، در امر یادگیری خود سهیم گردند. به وسیل? استفاده از روش تدریسی با چنین ویژگی ای است که فضای کلاس درس، از معلم ـ محور بودن به دانـش آموز ـ محور بـودن تغییـر سـوی می دهد. در این راستا، معلم نقش هدایت کننده به خود می گیرد. در نتیجه، توانش ارتباطی و ادراکی زبان آموزان افزایش می یابد. پرسش های این پایان نامه عبارتند از: 1ـ فارسی آموزان خارجی، بیشتر در یادگیری کدام نوع از ساخت های سببی موجود در زبان فارسی دچار مشکل می شوند؟ 2ـ در آموزش ساخت های سببی چه ترتیبی باید لحاظ شود؟ 3ـ آیا رابطه معنی داری، بین روش تدریس تکلیف ـ مدار و یادگیری جملات سببی وجود دارد؟ فرضیه های پژوهش عبارتند از:1ـ فارسی آموزان خارجی بیشتر در یادگیری ساخت سببی مرکب دچار مشکل هستند 2ـ برای آموزش ساخت سببی ابتدا باید سببی های تکواژی (صرفی) آموزش داده شوند و سپس به سببی های دیگـر پـرداخته شـود 3ـ رابطـه معنـی داری بین تدریس به روش تکلیف ـ مدار و یادگیری جملات سببی وجود دارد. روش پایان نامه حاضر، کتابخانه ای و تجربی است. در این تحقیق جامعه آماری شامل 18 دانشجـوی مرد فـارسی آموز سطح پیشرفته که همگی ملیت چینی داشتند و میـانگین سنی آنها بین 20-30 سال بود و قبلاً به روش سنتی آموزش دیده بودند، در دو مرحله آزمون به عمل آمد. نتایج و یافته های تحقیق به شرح زیر است: پس از بررسی های آماری، رابطه معنی داری بین روش تدریس و یادگیری جملات سببی کشف گردید و مشخص شد، روش تدریس تکلیف ـ مدار نسبت به روش تدریس سنتی، تأثیر بیشتری در افزایش سطح یادگیری جملات سببی دارد. کلید واژه ها: زبان دوم، ساخت های سببی، روش تدریس، روش تکلیف ـ مدار
حسام دهقانی قاسم پورحسن درزی
هدف این پایان نامه جستجوی معنای متن ادبی از نگاه برخی از مهمترین و جذاب ترین رویکردهای موجود در زبان-شناسی و فلسفه ی قاره ای در داستان است. بر آن نیستم تا پاسخی به پرسش معنای متن ادبی بدهم و اساساً نشان خواهم داد که در نگاه فلسفه ی قاره ای این جستجو و پرسش گری است که اهمیت و معنا دارد و نه لزوماً پاسخ یا مدلولی قطعی برای آن جستن. به قول مولوی: جمله ی بی قراریت از طلب قرار توست طالب بی قرار شو تا که قرار آیدت از این حیث، این پایان نامه تلاشی است در جهت زنده کردن پرسش معنای متن ادبی و البته از این حیث نشان دادن نسبت نظریات رایج در این باب. از مهمترین نظریات روز در تحلیل متن، نظریه ی «زبان شناسی نقش گرای نظام مند» هلیدی است. گرچه این نظریه در معناشناسی متن و گفتمان بسیار کارایی دارد لیکن کارایی آن همچنان در ادبیات ناشناخته مانده است. نگارنده علت این موضوع را واضح نبودن جایگاه نظری آن در بین آراء و رویکردهای فلسفی معاصر می داند. به جد معتقدم که آراء هلیدی خود اجازه می دهد که رویکرد تحلیلی اش را در جایگاهی ورای آن چه که خود او بکارگرفته است بکارببندیم به شرط اینکه به درستی و با دقت نظری خاصی جای خود را در میان نظریات فلسفی پساساختارگرایانه و هرمنوتیکی باز کند. فصل دوم بر آن است تا در ساحت نظر این نسبت را با رویکرد هرمنوتیکی ریکور نشان دهد. رویکرد هرمنوتیکی ریکور در رویکردهای هرمنوتیکی معاصر پس از هیدگر توانسته است نسبت مناسب و قابل قبولی بین حقیقت و روش برقرار می سازد و از این طریق نقش میانجی و پل ارتباطی را برای گاه غریب ترین ساحت های اندیشه و نظریات فلسفی بازی کند. در انتهای همین فصل با تحلیلی تمهیدی از داستان «شمایلی روی قالی» اثر هنری جیمز به طرح مسئله و چالش نظری ِ پیش روی تحلیل و نقد ساختارگرایانه از متن ادبی خواهیم پرداخت و خواننده پایان نامه را عملاً با معضل روبرو خواهیم کرد. جایی که واسازی می تواند وارد شود و سوال ایجاد کند. تعارض تأویل ها که مسئله ی مهم نیمه ی دوم قرن بیستم است، در این پایان نامه از میان یکی از دامنه دارترین بحث های معاصر در زمینه ی نظریه ی ادبی و الاهیات و فلسفه یعنی مسئله ی «هدیه» دنبال می شود. ضمن معرفی و مرور آراء فلاسفه در باب «هدیه» مسئله ی معنای متن ادبی به مثابه ی هدیه را در متن یک داستان وزین فارسی به نام «مارهای زیر درختان سنجد» در فصل های بعد بررسی خواهیم کرد. فصل سوم به رویکرد واسازانه ی دریدا در این باب و تحلیل متن از این نگاه می پردازد. و فصل چهارم تبلور هرمنوتیک ریکور را عملاً در داستان نشان می دهد. و در نهایت در فصل پنجم نسبت همه ی نظریات مطرح شده در این پایان نامه را در قالب یک مدل به تصویر خواهم کشید. هر فصل با تحلیل نظری شروع و با تحلیل داستان به اتمام می رسد.
علی معصومی محمد دبیر مقدم
پژوهش حاضر به بررسی تاثیر قصهگویی بر انسجام و پیوستگیِ قصهگویی دانشآموزان دبستانی میپردازد. انسجام و پیوستگی، هر دو، اجزای سازنده گفتمان گفتاری و نوشتاری هستند. درحالی که از انسجام به عنوان ابزارهای پیوندی معین و مشخصی نام برده میشود که پیوند دهنده جملههای یک متن است (هلیدی و حسن، ????: ?)، پیوستگی به ساختار کلی، طرح یا طرحوارهای که گزارهها را نظم میدهد اطلاق میشود (بامبرگ، ????). در پژوهش حاضر، تعداد 30 نفر از دانشآموزان پسر پایه سوم ابتدایی در یک دوره ? ماهه قصهگویی شرکت کردند. در ابتدا و انتهای این دوره از آنها خواسته شد تا به عنوان پیشآزمون و پسآزمون قصههای خود را بر اساس تصاویر نشان داده شده بگویند. سپس از معیار طبقهبندی انسجام هلیدی و حسن (????) که در برگیرنده ارجاع، جایگزینی، حذف، ابزارهای پیوند و انسجام واژگانی است برای سنجش انسجام، و از نظریه هماهنگی انسجامی حسن (????) به عنوان ابزاری برای سنجش پیوستگی قصهها استفاده شد. در پایان، قصههای هر یک از دانشآموزان بر اساس این مقیاسها مورد بررسی قرار گرفت و آماری از میزان استفاده آنها از این ابزارها ارائه گردید. از آمار بدست آمده برای مقایسه میزان انسجام و پیوستگی گفتمان گفتاری گروه آزمون و کنترل بهره گرفته شد. آنچه از یافتههای پژوهش به دست آمده است، مبین این است که گفتمان گفتاری دانشآموزان پایه سوم دبستان، از انسجام و پیوستگی بالایی برخوردار است و پس از دوره دو ماهه قصهگویی، تغییر محسوسی در انسجام و پیوستگی آنها دیده نمیشود.
مریم کردبچه چنگی محمد دبیر مقدم
رساله حاضر به بررسی تاثیر قصه گویی بر انسجام و پیوستگیِ دست نوشته هایدانش آموزان دبستانی می پردازد. انسجام و پیوستگی هردو اجزای سازنده گفتمانگفتاری و نوشتاری هستند.مفهوم انسجام یک مفهوم معنایی است و به روابط معنایی اطلاق می شود که در درون یک متن وجود دارند و به آن خاصیت متن بودن را می بخشند. از سویی روابط معنایی نظیر انسجام کهاز جمله روابط غیر ساختاری هستند، در خلق پیوستگی متن نقش اساسی دارند. بر همین اساس در این پژوهش سعی شد انسجام و پیوستگی و رابطه میان آن دو در دست نوشته های کودکان مورد بررسی قرار گیرد. تعداد 30 نفر از دانش آموزان دختر پایه سوم ابتدایی شهر تهرانشرکت داشتند که از این میان تعداد 15 نفر از گروه آزمون در یک دوره ? ماهه قصه گویی شرکت نمودند. در ابتدا و انتهای این دوره از آنها خواسته شد تا به عنوان پیش آزمون و پس آزمون قصه های خود را بر اساس تصاویر نشان داده شده بنویسند. سپس از انگارههماهنگی انسجامی حسن (1984) و هلیدی و حسن (1985)، برای سنجش و مقایسه کمّی انسجام و پیوستگی قصه های کودکان بهره گرفته شد.یافته های پژوهش مبین وجود انسجام و پیوستگی در قصه های دانش آموزان سوم دبستاناست و همچنین نتایج نشان می دهد قصه گویی در مدت 20 جلسه تاثیر معناداری در میزان انسجام و پیوستگی دست نوشته های کودکان به دنبال ندارد.
زهرا بهرامی محمد دبیر مقدم
پژوهش حاضر به بررسی زبان شناختی متون اصیل و ساده شده از سه منظر واژگانی، نحوی و نقش نماهای گفتمان می پردازد.در آموزش زبان، خواندن یکی از مهارت های اصلی است.از انواع رویکردهای متفاوت برای آموزش خواندن می توان استفاده از متن اصیل یا ساده شده را بر شمرد. پژوهش حاضر این دو گونه متن را از سه منظر واژگانی(کلمات پربسامد)، نحوی (جملات ساده و مرکب) و نقش نماهای گفتمان که نقش به سزایی در درک متن دارند مورد بررسی قرار داده است.
آرمان ذاکر ویدا شقاقی
تبدیل از فرایندهای واژه سازی است که طبقه ی واژگانی واژه های موجود در واژگان را تغییر می دهد بدون اینکه تغییری در صورت واژه ایجاد کند (والرا، 2006: 172). این فرایند در زبان فارسی فرایندی زایاست و مصادیق فراوانیی از این فرایند در زبان فارسی دیده می شود (طباطبایی، 1385). با بررسی داده های مستخرج از پایگاه پیکره زبان فارسی (بیجن خان و همکاران، 2011)، این فرایند در تبدیل مقولات زیر در زبان فارسی شناسایی شد: 1. تبدیل اسم و صفت به فعل مثل: آغازیدن، خشکیدن و امثال آن. 2. تبدیل فعل به اسم وصفت مثل: گشت، رسید و جز آن 3. تبدیل صفت به اسم و اسم به صفت مثل: عاقلان، آبی ها و مثل آن فرایند تبدیل در زبان فارسی از دوره ی باستان زایا بوده است و در زبان فارسی باستان ریشه های فعلی به صورت اسم و صفت به کار می رفته اند. در زبان فارسی از نظر رده شناختی دو نوع فرایند تبدیل دیده می شود، در تبدیل صفت به اسم تبدیل واژه به واژه و در تبدیل اسم و صفت به فعل تبدیل واژه به ستاک و در تبدیل فعل به اسم تبدیل ستاک به واژه وجود دارد،که در جریان آن اسم و صفت به ستاک فعلی تبدیل می شود. نظریه نقشی-متنی (هنگولد و مکنزی، 2008) چارچوب نظری این رساله است. نظریه ی نقشی- متنی نظریه ای نقش گراست که به مسائل صوری زبان توجه ویژه ای دارد. در چارچوب این نظریه فرایند تبدیل از بافت و کاربرد زبان آغاز می شود و گوینده با توجه به شریط بافت و اطلاعات در دسترس مخاطب مقوله واژگانی واژه های زبان را مشخص می کند (گارسیا ولاسکو، 2009). دیگر نظریه مورد استفاده در این رساله نظریه بازفهرست لیبر (2004) است، و فرایندهای معنایی مجاز و استعاره زیربنای این فرایند دانسته شده اند. فرایند تبدیل فرایندی زایا و خلاق ات که طی این فرایند گوینده با توجه به بافت و در نظر گرفتن شرایط مکالمه و اطلاعات دانش نامه ای مخاطب دست به انجام واژه سازی با این فرایند می زند. بدین منظور، ابتدا به کمک فرایند معنایی مجاز یا استعاره، عنصری از یک طرح واره را به انتخاب خود برجسته کرده و در کانون توجه قرار می دهد سپس با استفاده از «بازفهرست» کردن واژه موجود در واژگان را از طبقه منعطف انتخاب می کند و واژه انتخابی را با معنای جدید و البته با مقوله جدید دوباره در یک مقوله واژگان بازفهرست می کند، مثلاً یک فعل به صورت اسم و یا یک اسم را به صورت فعل بازفهرست می شود. در مرحله بعد گوینده با انتخاب قالب صرفی-نحوی مناسب موجود در زبان، جمله خود را می سازد. گوینده سعی می کند که با قرار دادن سرنخ های موجود در بافت، به مخاطب کمک کند تا معنای واژه تبدیلی را تحلیل و درک کند. در صورتی که مخاطب نتواند این معنا را درک کند، فرایند ناقص می ماند. مخاطب با استفاده از بافت و دانش جهانی خود درباره طرح واره ها واژه تبدیلی را رمزگشایی می کند. زبان شناسان فرایند تبدیل را با توجه به ثبت واژه های ساخته شده از این فرایند در واژگان، به دو دسته ی فرایند تبدیل واژگانی شده و فرایند تبدیل بافتی تقسیم کرده اند. در نوع اول واژه های ساخته شده در واژگان ثبت می شوند و واژه های تبدیلی در نوع دوم تنها به صورت گاه واژه به کار می روند و در واژگان ثبت نمی شوند. با توجه به اینکه این فرایند در گونه های گفتاری و نوشتاری رسمی زبان فارسی کمتر دیده می شود، صد مورد از این فرایند در دیوان اشعار طرزی افشار، شاعر عصر صفوی ، انتخاب و از نظر بافتی بررسی شد. این نوواژه ها رویکرد نظریه ی متنی-نقشی به فرایند تبدیل را تائید می کنند. بر اساس این نظریه، اهل زبان می توانند با توجه به بافت زبانی و غیر زبانی، و با فراهم آوردن اطلاعات لازم برای درک مخاطب ، مقوله ی واژگانی واژه ها را تغییر دهند. تحلیل این افعال از نظر معنایی نشان می دهد که این افعال از طریق برجسته سازی یکی از عناصر حاضر در طرح واره رویداد از طریق مجاز ساخته می شوند. تنوع و گوناگونی معنایی افعال تبدیلی نشان می دهد که در زبان فارسی می توان هر اسم یا صفتی را به فعل تبدیل کرد و در این زمینه هیچ گونه محدودیتی وجود ندارد. امکان تبدیل به صورت بالقوه برای تمامی مقوله های واژگانی در زبان فارسی وجود دارد. تنها نکته مهم این است که معنای این نوواژه ها تنها از طریق بافت درک می شود و درک معنای برخی از این افعال تبدیلی بدون داشتن سرنخ های بافتی ممکن نیست.
زهرا حسینی خو محمد دبیر مقدم
بخش عظیمی از دستاوردهای زبان¬شناسی نوین بی¬شک متاثر از زبان¬شناسی نقش¬گرا و رویکردی است که متسیوس و همرایان او پی نهادند و هلیدی آن را گسترش داد. بررسی¬ پیش رو، کوشیده است با بهره¬گیری از انگاره دستور نقش¬گرای نظاممند هلیدی و به¬ویژه با پیروی از انگاره انسجام او، به بررسی روند فراگیری کاربرد ابزارهای انسجامی نظیر ارجاع، تکرار، حذف و مانند آن در روایت¬های کودکان بپردازد و به علاوه با در نظر داشتن مولفه جنسیت، تفاوت کاربرد این مولفه¬های گفتمانی را مورد بررسی قرار داده، تصویری از روند فراگیری گفتمان در کودکان به دست دهد. پژوهش پیش¬رو کتابخانه¬ای و مبتنی رویکرد بر هلیدی و حسن به مقوله انسجام است. داده¬های پژوهش برگرفته از داستان¬های دو گروه کودکان 5-4 و 6-5 ساله است که با توجه به عامل جنسیت تفکیک و مقایسه شده¬اند و در نهایت به پرسش¬هایی درباره روند تغییر میزان کاربرد این ابزار در نوشتار کودکان در سنین پیش از دبستان پاسخ داده¬است. پژوهش حاضر نشان می¬دهد که با بالا رفتن سن کودکان، میزان کاربرد برخی از ابزارهای انسجامی ثابت مانده و رویکرد کودکان به کاربرد برخی دیگر از این ابزار تغییر می¬نماید. به علاوه نشانه¬هایی از تغییر در الگوی کاربرد برخی از ابزارهای انسجامی نظیر ارجاع با توجه به جنسیت راوی مشاهده شده است. چنان¬چه در استفاده از انواع ارجاع برون-متنی، درون¬متنی، پیش¬مرجعی و پس¬مرجعی مواردی از تمایل گروه دختران به کاربرد الگوهای نشان¬دار ارجاع دیده شده¬است. نگارنده با به¬دست دادن توصیفی از الگوی روایی و کاربرد ابزارهای انسجام در روایت¬های کودکان کوشیده است تصویری روشن از دانش زبانی کودکان قبل از آموزش رسمی زبان فارسی در دبستان ترسیم نماید تا مولفان کتاب¬های درسی بتوانند محتوای آموزشی متناسب با دانش کودکان تالیف نمایند.
سمیرا حسینی راد ویدا شقاقی
پژوهش حاضر به بررسی تعدادی از افعال مرکب حرف اضافه ای استخراج شده از فرهنگ دوجلدی سخن می پردازد. مهمترین مسئله چگونگی تشخیص این گونه افعال از افعال حرف اضافه دار است که از لحاظ شکل ظاهری شبیه به یکدیگر می باشند. افرادی مانند وکر و هگمن (1985)، کوئرک و همکاران (1985) به بررسی این افعال پرداخته اند. ملاک های نحوی مانند اسنادسازی، پیشایند سازی، قابلیت جایگزینی با قید، مورد پرسش واقع شدن با ادات پرسشی برای تشخیص این گروه افعال از افعال حرف اضافه دار توسط وکر و همگن (1985) ارائه شده است. کوئرک و همکاران(1985) نیز با استناد به ویژگی های معنایی و همچنین ویژگی های نحوی مانند عدم توانایی گروه حرف اضافه ی همراه با فعل مرکب حرف اضافه ای در ساخت های هم پایه و تفضیلی به تفاوت بین این دو گروه پرداخته اند. زلر (2001) نیز به بررسی افعال مرکب حرف اضافه ای پرداخته و با ارائه ی شواهد نحوی مانند عدم فرافکنی، غیر ارجاعی بودن گروه حرف اضافه ای همراه با فعل را اثبات می کند و نشان می دهد که این گروه متمم با قاعده ی فعل محسوب نمی شود. هدف اصلی در این پژوهش، بررسی نظرات ارائه شده از تحلیل تحلیل افعال مرکب حرف اضافه ای زبان فارسی است و علاوه بر تشخیص این دو گروه از افعال، به تأثیر ترکیب گروه حرف اضافه ای با فعل، برروی نوع و تعداد نقش های معنایی آنها نیز پرداخته خواهد شد. همچنین آنها براساس ویژگی های معنایی و ساختاری مشترک طبقه بندی خواهند شد. نتایج حاصل از تحقیق نشان می دهد که با استفاده از معیارهای نحوی ارائه شده در مورد افعال مرکب حرف اضافه ای در زبان فارسی می توان این دو گروه از افعال را از هم باز شناخت.
سمیه طاهری ویدا شقاقی
چکیده الف: موضوع و طرح مسئله (اهمیت موضوع و هدف): پژوهش حاضر تحلیل گفتمانی است انتقادی در باب جنسیت و روابط نابرابر جنسیتی. این پژوهش به این امید انجام می شود که دست اندر کاران برنامه های تلویزیونی، به ویژه سازندگان برنامه های کودک، با مد نظر قرار دادن چنین تحقیقاتی، از بازنمایی نابرابریهای جنسیتی و باز تولید گفتمانی آنها در برنامه های آتی خود اجتناب کنند؛ زیرا گفتمانها به هویت، دانش و عقاید ما شکل می دهند. از این رو، تلویزیون به عنوان یک رسانه قدرتمند و دارای مخاطبان بسیار، می تواند نقش مهمی در شکل دادن به درک و دانش کودکان در مورد جنسیتشان داشته باشد. بنابراین، هدف از انجام این پژوهش کشف روابط پنهان گفتمان و ساختار جنسیت و همچنین مطالعه و بررسی نحوه مدیریت و هدایت گفتمانها در برنامه کودک فیتیله است. ب: مبانی نظری شامل مرور مختصری از منابع، چارچوب نظری و پرسشها و فرضیه ها: مبانی نظری این پژوهش را نظریه و روش تحلیل گفتمان انتقادی نورمن فرکلاف (1995) و تئون ون دایک (1998) در باب مفاهیم گفتمان، قدرت،ایدئولوژی، ساختارهای اجتماعی و نحوه تأثیر کنش های گفتمانی بر ذهن افراد، تشکیل می دهد. در این نظریه ها، گفتمان به کاربردهای زبانی(نوشتاری و گفتاری) اشاره دارد. قدرت ناظر به تفاوتها و روابط این تفاوتها و تأثیرات آنها بر شکل گیری ساختارها و روابط طبقات و گروه ها و همچنین توانایی هدایت ذهن و کنش اعضای دیگر گروه ها است. تحلیل گفتمان انتقادی بر این عقیده استوار است که ساختارها، روابط و هویت اجتماعی و گروهی افراد تا حدودی ماهیت و طبیعت گفتمانی و زبانی دارد و هدف تحلیل گفتمان انتقادی، آشکار کردن روابط پنهان گفتمان، قدرت و ساختارهای اجتماعی است. همچنین گفتمان و کاربردهای زبانی، شکلی از کنش اجتماعی هستند. کنش اجتماعی، رفتاری است که از کنشگر سرمی زند. این رفتار طبق عرف و اصولی انجام می گیرد و هدایت می شود که نهادها از طریق زبان ایجاد می کنند. نهادهای اجتماعی مانند لولا، ارتباط میان عالی ترین سطوح اجتماعی(سطح تشکل اجتماعی) و پایین ترین سطوح اجتماعی(سطحی که در آن یک رویداد گفتمانی مانند یک مصاحبه یا گفتگو انجام می گیرد) را امکان پذیر می سازند. در چنین تفکری که پای زبان را به قلمرو اجتماعی می کشاند، مسائلی نظیر قدرت و روابط میان نابرابریها نیز مطرح می شوند. ازاین رو، گفتمان کارکرد ایدیولوژیک دارد و می تواند هم سازنده ساختارها و روابط نابرابر اجتماعی باشد و هم ساخته شده و محصول آنها. همچنین برخی ویژگیهای گفتمان را می توان در جهت ایجاد تأثیرات ویژه بر ذهن مخاطبان و هدایت ذهن و کنش آنها، هدایت و مدیریت کرد. با هدایت و مدیریت جنبه های بافتی گفتمان مانند موقعیت (زمان، مکان، نقش نهادی افراد) می توان بر مدل های ذهنی که مخاطبان به منظور درک رویداد گفتمانی و پیش بینی محتوی پیام ها در جریان پردازش نزولی می سازند، تأثیر گذاشت و آنها را به سمت پیش بینی پیام های ایدئولوژیک و شکل دادن به طرحواره های جنسیتی در مورد فعالیتها و نقش های افراد هدایت کرد. پرسشهای پژوهش 1- ارتباط گفتمانهای جنسیتی برنامه کودک فیتیله و ساختار جنسیت چگونه است؟ 2- برنامه کودک فیتیله در ارتباط با نابرابریهای جنسیتی چگونه عمل می کند؟ 3- کدامیک از سطوح گفتمانی فراگیر و محلی، در برنامه کودک فیتیله، هدایت و مدیریت می شوند؟ فرضیه های پژوهش 1-گفتمانهای جنسیتی برنامه کودک فیتیله، ساختار جنسیت را بازتولید و تأیید می کنند. 2-برنامه کودک فیتیله همسو با نابرابریهای جنسیتی عمل می کند. 3-در برنامه کودک فیتیله، سطح محلی و معنایی گفتمان بیشتر هدایت و مدیریت می شود. پ: روش تحقیق شامل تعریف مفاهیم، روش تحقیق، جامعه مورد تحقیق، نمونه گیری و روشهای نمونه گیری، ابزار اندازه گیری، نحوه اجرای آن، شیوه گردآوری و تجزیه و تحلیل داده ها: پژوهش حاضر، پژوهشی است کیفی به این معنی که از شیوه ها و راهبردهای معمول در پژوهش های کمی مانند آمارگیری و ارائه و تفسیر داده ها به صورت جدولهای آماری استفاده نمی کند، بلکه تلاش می کند به درکی عمیق از جنسیت و نحوه شکل گرفتن هویت جنسیتی مردانه و زنانه به عنوان واقعیت اجتماعی مورد مطالعه، دست یابد. در این پژوهش از روش نمونه گیری هدفمند استفاده شده است. به این معنا که اهداف نظری پژوهش، فرایند نمونه گیری را تعیین کرده اند. بر اساس نظریه و روش تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف (1995) متنها از همنشینی و ارتباط گفتمانهای ناهمگن در سطح بینامتنیت و کنش گفتمانی تولید می شوند از این رو، در تولید یک متن زبانی متعلق به برنامه کودک فیتیله، ممکن است گفتمانهای متفاوتی مانند گفتمان پیری، جوانی، اخلاق دینی، جنسیتی، همسایگی، تربیتی و... فعال باشند. بنابراین، درپژوهش حاضر که هدفش بررسی ارتباط گفتمانهای جنسیتی است، تعداد دوازده برنامه از مجموعه برنامه های فیتیله (1386و1388) به عنوان نمونه این پژوهش انتخاب شده اند. علت انتخاب این برنامه ها حضور برجسته مردان، زنان، پدرها، مادرها، پدربزرگها و مادربزرگها در متون زبانی و دیداری آنها بود. در شش برنامه اول این نمونه، زنان به لحاظ گفتمانی حضوری برجسته دارند و در شش برنامه دوم، نقش و حضور مردان مشهودتر می باشد. همچنین تعداد40 تصویر متعلق به این برنامه ها، به عنوان بخش دیگری از داده های اصلی این پژوهش نیز از طریق نمونه گیری هدفمند انتخاب شده اند تا نحوه بازنمایی زنان و مردان در متون تصاویر دیداری نیز آشکار شود. بنابراین درصد رخداد نتایج پژوهش 50 ./. می باشد. در سطح متن، عناصری که حاوی و حامل پیام های ایدیولوژیک تشخیص داده شده اند شامل عناصر بافتی مانند موقعیت (زمان، مکان و نقش نهادی افراد)، استنتاج ها، ارجاعات، واژه ها و دلالت های ضمنی است. همچنین به منظور سهولت دسترسی به کلیه متون و عکس های تحلیل شده، آنها را به ترتیب در پیوست های شماره1، 2و3 ارائه کرده ایم. ت: یافته های پژوهش: یافته های این پژوهش در سه سطح منطبق با سطوح سه گانه گفتمان در تحلیل گفتمان انتقادی فرکلاف (1995) ارائه می شوند. در سطح تحلیل متن عناصر واژگانی، ارجاعات، استنتاج ها، دلالتهای ضمنی و عناصر بافتی نظیر زمان و مکان نقش نهادی افراد بیشتر از هر عنصر دیگری حاوی و حامل عناصر ایدیولوژیک تشخیص داده شدند. در سطح کنش گفتمانی، دو گفتمان مهم جنسیتی شناسایی شدند. یک گفتمان جنسیتی خانه داری که زن را در چارچوب نقش و وظایفش در نهاد خانواده تعریف می کند و او را به محیط خانه محدود می سازد و دیگری یک گفتمان جنسیتی شغلی و حرفه ای است که مرد را در محیط بیرون از خانه و در فضای شغلی و حرفه ای تعریف می کند و انجام مسئولیتهای شغلی را به او واگذار می نماید. این دو گفتمان که مکمل یکدیگر هستند هم در متون زبانی برنامه های مورد بحث و هم در تصاویر دیداری این برنامه ها تقویت می شوند و همه گفتمانهای غیر جنسیتی تفکیک نقش را طرد می کنند. در سطح تحلیل کنش اجتماعی، گفتمانهای فوق ساختار جنسیت را بازتولید و تأیید می کنند و از این رو، دوازده برنامه و تصاویر مورد بحث، همسو با نابرابریهای جنسیتی عمل می کنند. طبق دیدگاه شناختی ون دایک، گفتمانهای جنسیتی متعلق به دوازده برنامه مورد تحلیل، هم در سطح فراگیر و بافتی و هم در سطح معنایی و خرد، هدایت و مدیریت شده، در جریان پردازش نزولی، مخاطبان را به سمت پیش بینی پیامهای حامل ایدیولوژی جنسیتی، شکل دادن مدلهای ذهنی خاص جنسیتی و طرحواره های خانه داری و شغلی هدایت می کند. ث: نتیجه گیری و پیشنهادات: نتایج به دست آمده در پژوهش حاضر حاکی از آن است که با توجه به برنامه های مورد تحلیل، به نظر می رسد برنامه کودک فیتیله مردان و زنان را به صورت کلیشه ای بازنمایی می کند. زنان را به محیط خانه و انجام کارهای خانه داری محدود می کند و از این رو، آنها را از دسترسی به سرمایه ها، منابع و امکانات آموزشی، شغلی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باز می دارد و در مقابل با اعطای قلمرو و حوزه وسیع فعالیتها و مشاغل خارج از خانه به مردان، روابط نابرابر قدرت و جنسیت را تقویت می نماید. همچنین هدایت و مدیریت گفتمان در سطح فراگیر و محلی مانند هدایت موضوع و موقعیت و انتخاب واژه ها، ساختارهای نحوی و ارجاعات و ابعاد معنی به هدایت مدل های ذهنی مخاطبان و شکل گیری طرحواره های خانه داری و شغلی می انجامد که به ترتیب با زنان و مردان تداعی می شوند. این پژوهش همچنین تحقیق انتقادی در مورد گفتمانهای پیری و جوانی، کارکرد استعاره و نحوه بازنمایی گفتمانی خانواده ایرانی در برنامه کودک فیتیله را پیشنهاد می کند.
حسام دهقانی قاسم پورحسن
هدف این پایان نامه جستجوی معنای متن ادبی از نگاه برخی از مهمترین و جذاب ترین رویکردهای موجود در زبان-شناسی و فلسفه ی قاره ای در داستان است. بر آن نیستم تا پاسخی به پرسش معنای متن ادبی بدهم و اساساً نشان خواهم داد که در نگاه فلسفه ی قاره ای این جستجو و پرسش گری است که اهمیت و معنا دارد و نه لزوماً پاسخ یا مدلولی قطعی برای آن جستن. از این حیث، این پایان نامه تلاشی است در جهت زنده کردن پرسش معنای متن ادبی و البته از این حیث نشان دادن نسبت نظریات رایج در این باب. از مهمترین نظریات روز در تحلیل متن، نظریه ی «زبان شناسی نقش گرای نظام مند» هلیدی است. گرچه این نظریه در معناشناسی متن و گفتمان بسیار کارایی دارد لیکن کارایی آن همچنان در ادبیات ناشناخته مانده است. نگارنده علت این موضوع را واضح نبودن جایگاه نظری آن در بین آراء و رویکردهای فلسفی معاصر می داند. به جد معتقدم که آراء هلیدی خود اجازه می دهد که رویکرد تحلیلی اش را در جایگاهی ورای آن چه که خود او بکارگرفته است بکارببندیم به شرط اینکه به درستی و با دقت نظری خاصی جای خود را در میان نظریات فلسفی پساساختارگرایانه و هرمنوتیکی باز کند. فصل دوم بر آن است تا در ساحت نظر این نسبت را با رویکرد هرمنوتیکی ریکور نشان دهد. رویکرد هرمنوتیکی ریکور در رویکردهای هرمنوتیکی معاصر پس از هیدگر توانسته است نسبت مناسب و قابل قبولی بین حقیقت و روش برقرار می سازد و از این طریق نقش میانجی و پل ارتباطی را برای گاه غریب ترین ساحت های اندیشه و نظریات فلسفی بازی کند. در انتهای همین فصل با تحلیلی تمهیدی از داستان «شمایلی روی قالی» اثر هنری جیمز به طرح مسئله و چالش نظری ِ پیش روی تحلیل و نقد ساختارگرایانه از متن ادبی خواهیم پرداخت و خواننده پایان نامه را عملاً با معضل روبرو خواهیم کرد. جایی که واسازی می تواند وارد شود و سوال ایجاد کند. تعارض تأویل ها که مسئله ی مهم نیمه ی دوم قرن بیستم است، در این پایان نامه از میان یکی از دامنه دارترین بحث های معاصر در زمینه ی نظریه ی ادبی و الاهیات و فلسفه یعنی مسئله ی «هدیه» دنبال می شود. ضمن معرفی و مرور آراء فلاسفه در باب «هدیه» مسئله ی معنای متن ادبی به مثابه ی هدیه را در متن یک داستان وزین فارسی به نام «مارهای زیر درختان سنجد» در فصل های بعد بررسی خواهیم کرد. فصل سوم به رویکرد واسازانه ی دریدا در این باب و تحلیل متن از این نگاه می پردازد. و فصل چهارم تبلور هرمنوتیک ریکور را عملاً در داستان نشان می دهد. و در نهایت در فصل پنجم نسبت همه ی نظریات مطرح شده در این پایان نامه را در قالب یک مدل به تصویر خواهم کشید. هر فصل با تحلیل نظری شروع و با تحلیل داستان به اتمام می رسد.
آرش رضایی محمد دبیر مقدم
در پایان نامه حاضر به بررسی جایگاه گروه نفی (negp) در نمودار های درختی جملات منفی زبان فارسی معیار در چارچوب برنامه ی کمینه گرا پرداختیم. برای دستیابی به این منظور، با کنار گذاشتن نفی سازه ای و تمرکز بر نفی جمله ای، ابتدا گروه نفی را به پیروی از پولاک (1989) فرافکنی مستقل در جملات منفی در نظر گرفتیم. سپس تلاش کردیم تا جایگاه این فرافکن را در ساختار نحوی جملات منفی تعیین کنیم. در ادامه به این موضوع اشاره کردیم که دو دیدگاه نسبت به جایگاه فرافکن نفی در ساختار نحوی فارسی وجود دارد که یکی گروه نفی را بر فراز گروه زمان (tp) در نظر می گیرد (طالقانی، 2006؛ کواک، 2007؛ صدیق، 1388) و دیگری دیدگاهی است که گروه نفی را زیر گروه زمان و مسلط بر گروه فعلی پوسته ای (vp) بر می شمارد (صدیق و همکاران، 1384؛ درزی، 2008). در این پایان نامه با ارائه ی شواهدی استدلال کردیم که جایگاه گروه نفی پایین تر از گروه زمان است و بالای گروه فعلی پوسته ای قرار دارد. نحوه ی اشتقاق جملات منفی به این صورت بود که فعل جمله که ابتدا در هسته ی گروه فعلی هسته ای (vp) جای داشت برای بازبینی مشخصه ی تعبیر نا پذیر فعلی قوی [u-v*] در هسته ی گروه فعلی پوسته ای به این هسته (v) جا به جا شد تا در آنجا در رابطه ی موضعی قرار گرفته و بازبینی شود. همچنین، هسته ی گروه فعلی پوسته ای دارای مشخصه ی تعبیر نا پذیر زمان [u-tns] بود، که نشان می داد مشخصه ی زمان آن ارزش گذاری نشده است. هسته ی گروه زمان دارای مشخصه ی تعبیر پذیر زمان بود بنابراین، مشخصه ی تعبیرناپذیر زمان هسته ی گروه فعلی پوسته ای را ارزش گذاری می کرد و از آنجا که ارزشی که هسته ی زمان روی فعل می گذاشت ارزشی قوی بود فعل را از هسته ی گروه فعلی پوسته ای (v) به هسته ی زمان (t) جا به جا می شد تا در آنجا در رابطه ی موضعی قرار گرفته و بازبینی شود. در این میان، اگر بین گروه فعلی پوسته ای و گروه زمان فرافکن نقشی دیگری مانند گروه نمود (aspp)، گروه نمود کامل (perfp) و گروه نمود ناقص (progp) وجودداشت، ارزش زمان روی آنها گذاشته می شد و این فرافکن ها ارزش زمانی را که در یافت کرده بودند روی گروه فعلی پوسته ای ارزش گذاری می کردند. لازم به توضیح است که تنها مشخصه ی بدون ارزش زمان در گروه فعلی پوسته ای ارزش قوی دریافت می کرد و در نتیجه هر کدام از هسته های فرافکن های ذکر شده که مشخصه ی زمان را داشته یا دریافت کرده بودند هسته ی گروه فعلی پوسته ای را به سمت خود جذب می کردند. هسته ی گروه نفی (neg) نیز میزبان عنصر نفی جمله ای زبان فارسی معیار یعنی پیشوند « ن- » بود. بنابراین، این عنصر نیز از آنجایی که پیشوند است و به فعل متصل می شود از طریق حرکت هسته به هسته به خواهر فرافکن بیشینه ی خود که همیشه عنصری فعلی است پیشوند می شد. در ادامه ی پایان نامه تلاش کردیم تا نشان دهیم سازو کار معرفی شده در دیگر جملات منفی زبان فارسی معیار که در زمان ها، نمود ها و وجه های مختلف صرف شده اند نیز کاربرد داشت. پس در نتیجه به تحلیلی اقتصادی و یک دست در راستای روح حاکم در برنامه ی کمینه گرا دست یافتیم.
امید ازاد شهلا رقیب دوست
چکیده پژوهش حاضر از یکسو به بررسی نحوه و میزان فرایند درک عبارات اصطلاحی در بیماران آلزایمر فارسیزبان میپردازد و از سویی دیگر، ارتباط میان قابلیتهای درک واژگانی، پردازش معنایی و توانایی نظام شناختی اجرایی بیماران آلزایمر فارسیزبان با نحوه عملکردآنها در پردازش عبارات اصطلاحی را مورد مطالعه قرار می دهد. برای این منظور، توانایی پنج بیمار آلزایمر فارسی زبان مرحله آغازین و میانی در درک عبارات اصطلاحی با یک گروه 10 نفره طبیعی که همگی فارسی زبان، تک زبانه و در گستره سنی و تحصیلات همانند قرار داشتند از طریق اجرای آزمون های توضیح شفاهی و گزینش اجباری مورد بررسی قرار گرفت. همچنین، از یک سو از طریق اجرای آزمون های زبانی درک واژگانی و روانی معنایی، قابلیت زبانشناختی بیماران و از سوی دیگر، با برگزاری آزمون های ترسیم ساعت و رنگ استروپ، قابلیت نظام شناختی اجرایی بیماران به محک آزمون گذاشته شد. تحلیل و جمع بندی داده های حاصل نشان داد که بیماران آلزایمر مرحله آغازین و میانی عملکرد ضعیفی در درک عبارات اصطلاحی داشتند. همچنین، عملکرد بیماران آلزایمر مرحله آغازین و میانی در آزمون های ترسیم ساعت و رنگ استروپ دچار اختلال بود و نتیجه آزمون همبستگی، معناداری ارتباط بین عملکرد آنان در آزمونهای سنجش نظام شناختی اجرایی و سنجش درک عبارات اصطلاحی را نشان داد. در آزمون درک واژگانی نیز بیماران آلزایمر عملکرد بسیار خوبی داشتند و نتیجه آزمون همبستگی، نشان از عدم معناداری ارتباط بین عملکرد آنان در آزمون درک واژگانی و آزمون های سنجش درک عبارات اصطلاحی را داشت. همچنین، بیماران آلزایمر در آزمون روانی معنایی عملکرد ضعیفی داشتند و نتیجه آزمون همبستگی نیز نشان داد که بین عملکرد آزمودنی های بیمار در آزمون روانی معنایی و آزمون های درک اصطلاح (توضیح شفاهی و گزینش اجباری)، رابطه معنادار وجود دارد. عملکرد ضعیف بیماران آلزایمر مرحله آغازین و میانی در آزمون های زبانی و سنجش نظام شناختی اجرایی، ارتباط بین عملکرد آنان در این آزمون ها با نتایج آزمون های درک عبارات اصطلاحی و گرایش آنان به پردازش تحت اللفظی عبارات اصطلاحی، موید آنست که مجموعه ای از اختلالات در حوزه پردازش معنایی، نظام شناختی اجرایی و قابلیت های شناختی موجب ضعف عملکرد بیماران در درک عبارات اصطلاحی می گردد. یافته های این پژوهش با نتایج پژوهش های پاپاگنو و همکاران (2003)، پاپاگنو (2001) و راسیگا و همکاران (2008) مطابقت دارد. همچنین این یافته ها، از یک سو همسو با پیش بینی انگاره هایی مانند انگاره فهرست اصطلاحی بوربرو و بل (1973) و پیکربندی واژگانی کاسیاری و تابوسی (1988) می باشد که بر پردازش نخست معنای تحت اللفظی عبارات اصطلاحی پیش از بازیابی معنای مجازی آن تأکید کرده اند و از سوی دیگر، با پیش بینی انگاره دسترسی مستقیم گیبز (1994، 1998، 2000) مغایرت دارد.
محبوبه سمایی صحنه سرایی محمد دبیر مقدم
چکیده ندارد.
یدالله پرمون محمد دبیر مقدم
پژوهش حاضر تبیینی است مقابله ای از شماری چشم گیر از قاعده مندی های مشاهده شده در نظام آوایی فارسی محاوره ای معیار امروز، به شیوه انگاره زایشی استانده ( آن گونه که در دهه های 60 و 70 میلادی رواج داشته ) و انگاره های پسازایشی جز مستقل ، وزنی ، و واژگانی . در انجام این مهم ، نگارنده کوشیده خلا هایی نظری ، توصیفی ، کاربردی ، و فرهنگی را در گستره مورد بحث مرتفع نماید.
سوگند نوروزی زاده محمد دبیر مقدم
یافته های ضد و نقیض محققان زبان دوم، الهام بخش نظریات متعدد و گاه متضادی در زمینه نقش دستور همگانی universal grammar)) در فراگیری زبان دوم بوده است . علاوه بر این بتازگی ادعاهای طرفداران نظریه دوره حساس زبان آموزی (critical period hypothesis) مبنی بر این که پس از سپری شدن دوره بلوغ ، دستور همگانی نمی تواند نقش موثری در فراگیری زبان دوم داشته باشد، مورد توجه چشمگیری قرار گرفته است. پژوهش حاضر تلاشی است در جهت بررسی نظرات مطرح شده درمورد نقش دستور همگانی و سن آغاز فراگیری زبان دوم . در حقیقت ، این تحقیق به بررسی امکان وجود تفاوت معنی دار بین افراد انگلیسی زبان و ایرانیانی که تسلط آنها به نحوی در زبان انگلیسی بسیار نزدیک به افراد انگلیسی زبان است. از نقطه نظر امکان بهره گیری از اصول اول و دوم نظریه مرجع گزینی پرداخته است.