نام پژوهشگر: ایثار ابومحبوب
ایثار ابومحبوب سعید کشن فلاح
غیاب هر پدیده در قاب صحنه، میتواند دلالتگر باشد. در زنجیره ای که نشانه ای از آن غایب شده، از آنجا که انتظار حضور آن میرفته است مخاطب پی به غیاب عنصر میبرد. دال غایب راه را بر مدلول نمیبندد. مخاطب از طریق بافت و زمینه، از طریق بروز نشانه ی غایب بر بُردارِ زنجیره های نشانه ای دیگر که همزمان عمل می کنند، از طریق رابطه ی بینامتنی، از طریق شناخت برون متنی از محدودیت های بیانی اجرا و حوزه ممنوعیتها و راههای ابداعی دیگر میتواند به دال غایب ره ببرد. غیاب تنها در حالت تحمیلی یا سهوی است که نوعی نقصان در اثر محسوب می شود. وگرنه غیاب در تمام تار و پود تئاتر تنیده شده است. همچنین «غیاب» تاکید ایجاد میکند. هم بر پدیده به غیاب رانده شده، هم بر نظام دلالت و هم بر نظام حذف و غیاب. نظام حذف و غیاب می تواند نظام اقتدارِ کارگردان باشد، یا نظام اقتدار ممیزی. به هر روی آن اراده یا قاعده ای که غیاب بر اساس آن رخ داده خود به محل توجه تبدیل می شود. اندیشه هایی که مایل بوده اند عنصری از تئاتر را از تعریف آن حذف کنند اغلب با این انگیزه دست به عمل یا نظریه پردازی زده اند که تئاتر را از نابودی رهایی بخشند. آنان در واکنش به تولد عکاسی و سینما، تئاتر را رسانه ای رو به زوال پنداشته و حیات آن را در گرو یافتن جوهر بنیادینش می-دانستند. در این راه اغلب خصلت حضوری تئاتر اصل پنداشته شده و عناصر به نفع «حضور» به «غیاب» رانده می شدند. اما اغلب این تلاش به جای آن که غیاب را از رسمیت بیندازد، به آن رسمیت بخشیده است. امروزه میتوانیم ادعا کنیم ارتباط در تئاتر متکی بر پذیرش حضورِ بخش بزرگتر و غایب جهانِ دراماتیک اجراست. یعنی پذیرش بخش «غایب» به عنوان «حاضر» اما در حوزه ی غیاب، به ما اجازه می-دهد که رسمیت بخشیدن به قراردادهای بخش حاضرِ اثر را از مخاطب طلب کنیم. نظام ممیزی نیز که غیاب تحمیلی را تولید میکند، ممکن است علیه خود عمل کند. زیرا بسیاری از آنچه ما خواهان حذف آنیم از آنجا که زنجیره ی دلالت متوقف نمی شود، به جای حذف شدن به غیاب رانده میشوند و در حوزه ی غیاب نه تنها دلالتگر باقی میمانند، بلکه گستره های معنایی متنوع تری پیدا می-کنند. همچنین تحت این شرایط دلالت علیه خود ممیزی و نیروی اقتداری که ممیزی را ایجاد کرده است، جهت دار می شود.