نام پژوهشگر: محسن مرسلپور
محسن مرسلپور اصغر فروغی ابری
در باور ایرانیان باستان، نهاد شاهی با آفرینش انسان و پیکار میان اهورامزدا و اهریمن ارتباط دارد و شاهِ آفریده ی اهورامزدا سرسلسله ی پیکار با بدی است. شاه به عنوان عامل پیوند آسمان با زمینیان کارکردهایی را به عهده داشت. الزمات و کارکردهای نهاد شاهی با قدرتگیری ساسانیان به تکامل رسید. ورود اسلام، نهاد شاهی را که مسلمانان آن را توأم با ظلم و جور می دانستند، به عنوان یکی از مولفه های هویت سیاسی ایران دچار وقفه نمود و خلافت اسلامی بر قلمرو جغرافیای سیاسی و اجتماعی جدید حاکمیت یافت. خلفای عرب نمی خواستند همسنگ شاهان شمرده شوند زیرا از نظر مسلمانان اولیه پادشاهی مترادف با ظلم و جور و تغلّب بود. اما الزامات اداره ی حکومت، ایشان را ملزم به وام گیری از الگوی ملکداری ایرانی نمود. با روی کار آمدن عباسیان وام گیری از الگوی ایرانی شدّت بیشتری یافت. اما بسیاری از ایرانیان که بازگشت به عظمت و شکوه گذشته را مستلزم اعاده ی نهاد شاهی می دانستند، عباسیان را به عنوان جانشین شاهان باستانی خود به رسمیت نشناختند. فرمانروایان ایرانی که مستقل یا نیمه مستقل بودند به احیای نهاد شاهی و کارکردهای آن پرداختند. دوره ی حکومت فرمانروایان ایرانی که از نخستین سال های قرن سوم آغاز می شود، عصر فرآیند بازسازی نهاد شاهی است اما سلسله های ایرانی در این فرآیند راههای متفاوتی را پیش گرفتند. چگونگی تکوین نهاد شاهی و کارکردهای آن در دوره ی ایران باستان، بازتاب الگوی ملکداری ایرانی در دوره ی اسلامی، رویکرد به نهاد شاهی به عنوان یکی از مولفه های هویت سیاسی ایرانیان و تکاپوی حکومت های طاهری، صفاری، سامانی، آل زیار و آل بویه در احیای نهاد شاهی و نمادها و کارکردهای آن، از محورهای تحقیق حاضر است که با روش تحلیلی به آنها پرداخته خواهد شد. بنظر می رسد که زمینه های فرهنگی و فکریِ اندیشه ی شاهی، سلسله های ایرانی را به احیای پاره ای الزامات و کارکردهای نهاد شاهی واداشت. اگرچه در این دوره خلافت عباسی سعی در حفظ چیرگی خود بر مناطق مختلف ایران داشت اما ایرانیان بر دستگاه خلافت استیلا یافته و مقام خلیفه را به یک مرجع دینی فرو کاستند. برخی حکام و فرمانروایان ایرانی افزون بر توجه به احیای الزامات و کارکردهای نهاد شاهی، عنوان شاه و شاهنشاه را نیز برای خود برگزیدند.
سمیه کیانی محمدرضا فراهانی
چکیده در نیمه ی اول قرن پنجم هجری سلجوقیان در ایران قدرت حاکمه را به دست گرفتند. در دوره ی سلجوقی شیوه های گوناگون مالکیت در ایران رایج بود. این شیوه ها شامل زمین ها و املاک وقفی، مالکیت خصوصی، اراضی خالصه (که متعلق به سلطان بود) ، اراضی و املاک متعلق به خانواده ی شاهی و نیز اقطاع (شامل اقطاع دیوانی، اقطاع نظامی) می شد، اما اصلی ترین شکل مالکیت در این دوره واگذاری اقطاع بود. سران سلجوقی این سرزمین را در همان نخستین روزها بر اساس سنت قبیله ای خود میان سران قوم تقسیم نمودند. منشأ این تقسیم بندی، شیوه ی صحرا گردی و تفکرات قبیله ای سلجوقیان بود که بر اساس آن رهبران سلجوقی ناگزیر از واگذاری اقطاعات به سایر اعضای خانواده ی سلجوقی بودند. بعد ها آلب ارسلان، حکومت برخی نواحی دیگر را به سران سلجوقی تفویض کرد. ملکشاه، تتش بن آلب ارسلان را به شام فرستاد تا آن نواحی را تصرف و در اختیار بگیرد. همچنین با کشته شدن قتلمش، سلیمان بن قتلمش را به روم (آسیای صغیر) فرستاد. قاورد نخستین کسی بود که توانست حکومتی نسبتاً مستقل از سلجوقیان بزرگ تشکیل دهد. پس از آن بود که دولت سلاجقه ی روم و سلاجقه ی شام (سوریه) نیز هویتی نسبتاً مستقل از سلجوقیان بزرگ تشکیل دادند. این حکومت های نیمه مستقل روابطی با سلجوقیان بزرگ داشتند که بررسی چگونگی این روابط می تواند ما را قانع کند که اینان حکومت های مستقل از سلجوقیان بوده اند و قلمرو آنان را نباید جزء اقطاعات واگذار شده به حساب آورد. در دوره ی سلجوقی حکومت مرکزی به خاطر وارد کردن تشکیلات اداره ی اوقاف در تشکیلات حکومت مرکزی بر اداره ی اوقاف نظارت مخصوصی اعمال می کرد. از سویی باید به عدم توسعه ی اراضی خالصه در این دوران اشاره کرد به طوری که برخی از سلاطین سلسله ی سلجوقی املاک خالصه نداشتند. از جمله دلایل این امر، توسعه و رواج بیش از حد نظام اقطاع و قدرت گیری امرا بود. تحقیق حاضر بر آن است تا با رویکردی توصیفی-تحلیلی به بررسی مالکیت در دوره ی سلجوقی پرداخته و با نقد تقسیم بندی لمبتن، تقسیم بندی جدیدی ارائه دهد.
مجتبی شهرآبادی عظیم شه بخش
حملات ویرانگر مغول که از سال 616ه.ق آغاز شد و به تشکیل حکومت ایلخانی در 656ه.ق انجامید، ضربات سهمگینی را بر پیکره ی فرهنگ و تمدن و ساختار علمی ایران وارد ساخت. این ایلغار اما بنا به دلایلی تصوف را وارد مرحله ای استثنایی در تمام اعصار حیاتی خویش کرد. فضای جامعه ی مصیبت زده ای که در تصوف به دنبال پناه و ملجاء می گشت، علاقه خوانین مغول و امیران شان به مشایخ صوفی، حمایت دیوانسالاران برجسته ی ایرانی، ویرانی مراکز علمی که محیط را برای تصوف، بی رقیب می ساخت، همه و همه در اعتلای تصوف این عهد، نقشی حیاتی ایفا کردند. تصوف که در ذات خویش دارای انگاره های اجتماعی قدرتمند بود، با مساعدت جو عمومی زمان، تبدیل به قدرت فائقه و بی رقیب عهد گردید و در جایگاه وزنه ای سنگین در رقابت های سیاسی و معادلات قدرت قرار گرفت و در مسیر در دست گرفتن مستقل قدرت، گام برداشت. از سوی دیگر، تساهل مغولان در حوزه ی اندیشه و عقاید مذهبی، فضای نسبتاً آزادی را فراهم ساخت تا تمام ادیان و مذاهب دور از تکفیر و تعقیب چند صد ساله ای که با آن روبرو بودند، در پناه فضای باز مذهبی به تبلیغ و گسترش عقیده ی خویش همت گمارند. از این جمله، مذهب تشیع بود که از آغازین روزهای هجوم مغولان، برای دفع و نابودی دشمنان تاریخی خود به این مهاجمان بیابانگرد نزدیک شد و دست یاری داد. با تثبیت حاکمیت مغولان، تشیع و تصوف برای افزایش قدرت و گسترش نفوذ خویش به یکدیگر نزدیک شدند. نزدیکی و وحدتی که اثری دراز آهنگ و پایدار بر تاریخ سیاسی ایران نهاد و روزگاری دیگر، تصوف را از ساحت رسمی جامعه، حذف کرد.تحقیق حاضر بر آن است تا با رویکردی توصیفی تحلیلی به بررسی تصوف دوره ی ایلخانان و تاثیر اوضاع اجتماعی آن عهد در گسترش تصوف بپردازد.
مجید مورکیان عظیم شه بخش
با حمله مغول و براندازی خلافت عباسی، فضای جدیدی به وجود آمد و طریقت های مذهبی گوناگونی فرصت ظهور و گسترش یافتند. یکی از این اندیشه ها تصوف بود که توانست از این فرصت استفاده کند و به گسترش خود ادامه داده و به اوج برسد. پس از دوره مغول نیز با حمایتی که تیموریان با ساخت خانقاه های جدید و احترام به مشایخ صوفی از تصوف نمودند این اندیشه گسترش قابل توجهی یافت. در این دوره با گسترش تصوف، طریقت های صوفی گوناگونی به وجود آمدند که به علل مختلف و از جمله فضای باز سیاسی که بعد از حمله مغول به وجود آمد، این فرصت را یافتند تا اندیشه های مختلفی مطرح کنند. یکی از این طریقت ها، طریقه نعمت اللهیه بود که توسط شاه نعمت الله ولی بنیان گذاری شد. این طریقه یکی از مهم ترین طریقت-های صوفی دوره تیموریان و صفویه است. هرچند این طریقه موفق به تشکیل حکومت نشد ولی نقش موثری در تحولات تصوف قرن نهم و دهم هجری داشتند. به این صورت که در دوره تیموریان تصوف و تشیع به هم پیوند خوردند و با شکل گیری طریقه های شیعی- صوفی این دو جریان مسیر واحدی را پیمودند و زمینه ساز شکل گیری نهضت های صوفیانه متکی بر تشیع شدند. طریقت نعمت اللهی از طرایقی بود که در این آمیزش و اختلاط نقشی انکار ناپذیر داشت. هرچند درباره مذهب شاه نعمت الله ولی اختلاف نظر وجود دارد اما این طریقه پس از وی، طریقتی کاملا شیعی به شمار آمده است. در این پژوهش سعی شده با روش توصیفی- تحلیلی به نقش این طریقه در نزدیکی تصوف و تشیع قرن نهم و دهم هجری و همچنین نقش این طریقه در نیمه اول حکومت صفویه پرداخته شود.
مریم میرشکاری مسعود مرادی
مهمترین کاری که شریعتی در رابطه با دین انجام داد،ایدولوژیک کردن آن بود و آن را سلاحی برای مبارزه با حاکمان مستبد می دانست و پیام های دیگری در اندیشه او مانند بازگشت به خویشتن ،نجات از مسخ شدن،خود بیگانگی و مبارزه با استعمار از طریق دین داشت.
خوبیار بهادر محسن مرسلپور
چکیده وزارت در دوره ی سامانی اهمیّت زیادی داشت و امور حکومت به وسیله وزیر اداره می شد. وزیر ریاست و نظارت بر سایر دیوان-ها را بر عهده داشت. دارا بودن سابقه دیوانی برای وزیر از مواردی بود که در انتخاب او تأثیر داشت. هنگامی که امیر، خردسال بود، وظیفه وزیر سنگین تر می شد. با تدبیر وزیران، بسیاری از شورش ها و عصیان ها فرو نشانده شدند. تا زمانی که وزیر در رأس امور بود و مقام و مرتبه ای بالاتر از سایر اٌمرا داشت، حکومت سامانی در اوج قدرت به سر می برد. از هنگامی که وزارت بازیچه درباریان و نظامیان گشت و اهمیّت خود را از دست داد، حکومت سامانی از دوره ی اوج خود فاصله گرفت. در زمان اوج و شکوه حکومت سامانی، وزارت بالاترین منصب حکومت بعد از امیر محسوب می شد، امّا هر چه حکومت سامانی جلوتر رفت، از مرتبه و مقام وزارت کاسته شده و وزیر به یک مقام درباری تبدیل شد. در نتیجه ی کاهش نقش وزیر، حکومت سامانی به سمت فروپاشی و اضمحلال قدم گذاشت. وزارت در عهد سامانی کارکردهای چندی بر عهده داشت. عزل و نصب کارگزاران و سپهسالار، تعیین ریاست دیوان ها، نظارت و رسیدگی به کار لشکریان، نظارت بر خزانه و خراج و ترتیب دادن امور مالی حکومت و موارد دیگر. از مهمترین کارهایی بودند که وزیر در راستای برعهده گرفتن کارکردهای خود انجام می داد. وزیر سامانی به عنوان فرمانده یا سردار نظامی در لشکرکشی ها و جنگ ها شرکت می کرد. ولی تا آنجا که می توانست واسطه صلح بین امیر سامانی و طرف مقابل می شد و روابط حکومت سامانیان را با همسایگانش دوستانه نگه می داشت. یکی از مهمترین ویژگی های وزیران سامانی حمایت از علم و ادب و دانش بود و وزیران به علم و دانش علاقه فراوانی داشتند و در گسترش آن می کوشیدند، از شعرا و دانشمندان حمایت زیادی می کردند و به آنها صله و جایزه های زیادی می دادند. به همین علّت دانشمندان و شاعران و هنرمندان زیادی به دربار سامانی کشیده شدند و در سلک خواص امیران و وزیران قرار گرفتند. علاوه بر این وزیران به شهر سازی، عمران و آبادانی در قلمرو حکومت توجّه زیادی داشتند. مکان های مذهبی و غیر مذهبی بسیاری در قلمرو سامانیان ایجادکردند. این تحقیق بر آن است تا با رویکردی توصیفی تحلیلی به بررسی کارکرد وزارت در دوره ی سامانی پرداخته و عملکرد هر کدام از وزیران را در بر عهده گرفتن این کارکردها نشان دهد. کلید واژه ها: سامانیان، وزارت، بلعمی، جیهانی، عٌتبی
شعیب جمالی کورش صالحی
دولت نزاریان ایران گروهی از اسماعیلیه بودند که در فاصله سالهای 654-483 ه. ق بر بخش اعظمی از مناطق کوهستانی ایران دست یافتند و در این مدت دولت مقتدری را در نواحی کوهستانی ایران بوجود آوردند و در طول حیات سیاسی خود همواره با قدرت هایی چون خوارزمشاهیان، سلاجقه، خلافت عباسی و مغولان روابط دوستانه و گاه خصمانه ای داشتند نزاریان ایران تحت رهبری امامان خود سه دوره تاریخی متفاوت از هم، تعلیم، قیامت و ستر را پشت سر گذاشتند که این دوره ها سیاست های امامان نزاری نسبت به جهان خارج را بازگو می کرد چنانکه که با شروع قرن هفتم،امام نزاری جلال الدین حسن برای نجات دولت نزاری از نابودی، به شریعت سنی روی آورد و شروع به برقراری روابط با دیگر حکومت های نمود و این سیاست امام نزاری باعث بروز اختلاف در درون جامعه اسماعیلی پس از مرگ وی شد. در دوره ی علاءالدین محمد سوم نزاریان از هرج و مرج بوجود آمده از حمله نخست مغول استفاده، و قلمرو خود را گسترش دادند ولی بازگشت نزاریان به اندیشه های قیامت، و پناهنده شدن سنیان به قلاع نزاری باعث تشدید اختلافات داخلی و کشته شدن علاءالدین محمد سوم شد. این اختلافات داخلی و ظهور قدرت مغول در قرن هفتم سرانجام باعث نابودی نزاریان شد. و در این رساله سعی بر آن شده است که تاریخ اسماعیلیه از حمله مغول تا سقوط آنان را با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی مورد پژوهش و بررسی قرار دهد.
محبوبه معتکفی کوروش صالحی
چکیده: مسجد بعنوان مهمترین نیایشگاه وعبادتگاه خاص مسلمانان ،اولین نهاد عبادی، سیاسی، اجتماعی وفرهنگی است که در نخستین روزهای پایه گذاری حکومت اسلامی توسط پیامبر اکرم(ص )ایجاد و قلب تپنده جامعه اسلامی ومرکز بی بدیل اجتماع مسلمانان شد. این نهاد در طول تاریخ فراز ونشیب های زیادی را طی کرد و اما درخشان ترین فراز حیاتش دردوران صدر اسلام بود. در این تحقیق مابه دنبال بررسی پیدایش مساجد اولیه در ایران از صدر اسلام تا قرن سوم هجری هستیم که چگونه با ورود دین اسلام به ایران وپذیرش این دین ازسوی مردم ،بعضی از آتشکده ها تبدیل به مسجد شدند وچگونه معماران وهنرمندان ایرانی بااستفاده ازنقشه وپلان ساده مسجدالنبی وتلفیق آن بامعماری وهنر دوره ساسانی دست به ابداعاتی درساخت مساجداولیه زدندواین مساجدکه درابتدا دارای سبک ساده ای بودند تحت تاثیر معماری ساسانی از شکوه خاصی برخور دارشدند. مبحث دیگری که در این تحقیق به آن توجه شده است کارکردها ونقش آفرینی مساجد می باشد که در یک تقسیم بندی کلی، کارکردها را به دو بخش اصلی ؛کارکرددینی و غیر دینی تقسیم نموده وبه شرح آن پرداخته ایم و جایگاه مسجدرا در دین اسلام ،از دیدگاه قرآن واحادیث وروایات موردبررسی قرار داده ایم.
صفیه حیدری محسن مرسلپور
دوران امارت سامانیان یکی از مهم ترین دوره های تاریخ و تمدن ایران پس از اسلام است. سامان خداه، جد سلسله سامانی در اوایل قرن دوم هجری قمری، برای حفظ پایگاه اجتماعی و سیاسی خود اسلام را پذیرفت. وی به پاداش این برخورد مسالمت آمیز از سوی حاکم خراسان به حکومت بلخ گماشته شد و در اواخر عهد امویان به ابومسلم خراسانی پیوست و پسرش اسد نیز در خدمت عباسیان روزگار گذرانید. در نخستین سال های قرن سوم هجری، نوادگان سامان خداه به دلیل ارتباط حسنه با خلافت عباسی بتدریج سیطره خود را بر غالب نواحی ماوراءالنهر گسترش دادند. با از بین رفتن حکومت طاهریان به دست یعقوب لیث صفاری، سامانیان خود را در امارت ماوراءالنهر مستقل یافتند. بدین صورت که خلیفه عباسی برای پیشگیری از قدرت روزافزون یعقوب لیث، منشور امارت ماوراءالنهر را مستقیماً برای امیر نصر سامانی فرستاد و بدین ترتیب وحدت سیاسی ماوراءالنهر در سایه اقتدار سامانیان شکل گرفت. جانشین او امیر اسماعیل، در راه سازمان دادن وحدت سیاسی در ماوراءالنهر کوشش های فراوانی کرد و به گسترش قلمرو خویش پرداخت و حکومتی مقتدر و استوار برای جانشینان خود به جا گذاشت.سامانیان در ایام اقتدار خود نه تنها بر ماوراءالنهر بلکه بر خراسان، طبرستان و گرگان، سیستان و کرمان و برخی نواحی دیگر فرمانروایی کردند و به زور شمشیر یا به واسطه منشور خلیفه بر این مناطق دست یافتند. آن ها بر خراسان و ماوراءالنهر، مستقیماً حکومت می کردند و سلطه خود را تا آخر حکومتشان بر این نواحی حفظ کردند، اما تسلط آن ها بر نواحی دیگر به طور دائم و همیشگی نبود.این پژوهش برآن است تا با بررسی حوادث دوره سامانیان به بررسی سیاست ها و عملکردهای خاندان سامانی در قبال حکومتهای تحت تابعیتشان بپردازد.