نام پژوهشگر: علی نجات غلامی

پدیدارشناسی تکوینی هوسرل و روش آن
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه علامه طباطبایی - دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی 1388
  علی نجات غلامی   رضا سلیمان حشمت

در سالهای اخیر با مطالعه آثار منتشر نشده هوسرل، بسیاری از مفسران بدین باور رسیده اند که تحوّلی جدی در روش پدیدارشناسی استعلایی هوسرل رخ داده است که بنا به دلایل گوناگون از نظر مفسران متقدم پنهان مانده است. امروزه اعتقاد بر این است که از حدود سال 1916 به بعد روش پدیدارشناسی هوسرل که تا قبل از این تاریخ روشی ایستمند بود، تبدیل به روشی تکوینی می شود. به موجب همین تغییر روش که البته در نگاه خود هوسرل در تعارض با روش قبلی نیست بلکه مکمل آن است، بسیاری از کاستی های پدیدارشناسی وی رفع شده است. بر همین اساس بسیاری از انتقادات متفکران پس از هوسرل نسبت به او، وجاهت خود را از دست داده اند و می توان امید داشت بُعدی از تفکر هوسرل هنوز هم سرزنده و قابل تأمل و استفاده باشد. هوسرل در این روش با تکیه برحیث زمانی، مسائل مربوط به تقویم را بررسی می کند. بر این اساس بی آنکه به دام نسبی انگاری افتاده باشد علاوه بر قوانین مربوط به بودن، قوانین مربوط به شدن و صیرورت از جمله تداعی معانی را نیز مورد مطالعه قرار می دهد و همین امر موجب می شود که مباحث انضمامی از جمله حیث تاریخی به پدیدارشناسی ملحق شوند. بعلاوه به یک معنا پدیدارشناسی را به سمت وجودشناسی نیز حرکت می دهد. در پژوهش پیش رو سعی شده است ضمن این که سیر حرکت این تغییر روش نشان داده شود، مسائل این روش نیز تا حد توان، مطرح شده و شرح داده شوند.

درآمدی بر "پدیدارشناسی به مثابه روش پژوهش در هنر"
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه هنر - اصفهان - دانشکده هنر 1393
  ریحانه نادعلی   مهرداد پورعلم

پایان ‏نامه‏ ی حاضر در تلاش است که شعارهای اساسی پدیدارشناسی را در قالب روش پژوهش کیفی در حوزه‏ ی مطالعات هنر در یک چارچوب عملی و در حد توان علمی نگارنده ارائه دهد. روش پدیدارشناسی روش پژوهش کیفی منتج از آموزه‏ های اصلی جنبش فکری پدیدارشناسی است که امروزه در حوزه‏ های مختلف دانش چون روان ‏شناسی، علوم تربیتی، مطالعات دین، پزشکی و ...کاربرد وسیعی پیدا کرده است. اهمیت انتخاب این روش در میان سایر روش ‏ها این است که روش مذکور اصالتا تلاشی است قاطعانه در جهت دوری از نگاه‏ ها و روش‏ های جزمی و تک‏ وجهی و نزدیک شدن به خود پدیده ‏ها. هنر به مثابه حوزه ‏ی پدیده ‏های فرهنگی همواره توسط انسان در طول تاریخ به نحوه‏ های گوناگون خلق شده است. این حوزه به عنوان یکی از ساحت‏ های شناختی انسان و ارتباط با عالم است که جدا از تاریخ، فرهنگ، دین و ... معنا ندارد. به‏ همین ‏جهت برای پژوهش در حوزه‏ ی هنر و دستیابی به معنای اصیل هنر و آثار هنری بایستی مطالعاتی همه‏ جانبه، گسترده و بنیادین انجام شود. پدیدارشناسی از آن‏ جهت که دغدغه ‏ی بازگشت به سرآغازها و تعمق در ذات پدیده‏ ها را در سر دارد، از این قابلیت برخوردار است که به عنوان راه و روش پژوهش در مطالعات هنر و در شناسایی سرچشمه‏ های آثار هنری سودمند واقع شود. پدیدارشناسی در مطالعه‏ ی هنر در پی آن است که دریابد عالم چگونه به مثابه افقی از آشکارگی ‏ها خود را در قالب هنر و آثار هنری نشان می‏ دهد. پدیدارشناسی به مثابه روش بر پایه‏ ی آموزه ‏ها و اصولی ملهم از نظریه و جنبش پدیدارشناسی در عرصه‏ ی فلسفه شکل گرفته است. به همین‏ جهت ورود به عرصه‏ ی روش پدیدارشناسی مستلزم آشنایی با تکیه گاه اصلی آن یعنی مبانی نظری و اندیشه ‏ای و درک اندیشه، اهداف وآموزه ‏های اصلی‏ ترین چهره‏ های پدیدارشناسی- ادموند هوسرل و مارتین هیدگر- است. بدین‏ منظور در این پایان ‏نامه، پس از بیان اهمیت شناخت پدیدارشناسی به عنوان نظریه و روش، به معرفی جنبش پدیدارشناسی، اندیشه‏ های پدیدارشناسانی چون ادموند هوسرل، مارتین هیدگر و موریس مرلوپونتی، سیر کلی تاریخی و مفهومی این سنت و شاخه ‏های آن پرداخته شده است. هم‏ چنین رویکرد پدیدارشناسی به هنر و جایگاه هنر در اندیشه‏ های هوسرل، هیدگر و مرلوپونتی بیان شده تا بستری مفهومی برای ورود به مباحث روشی فراهم شود. پس از این مرحله به روش شناسی پدیدارشناسی و معرفی تعدادی از روش‏ هایی که بر پایه ‏ی این مفاهیم توسط افرادی چون هربرت اشپیگلبرگ، ماکس فان مانن و آمدئو گئورگی در حوزه‏ های گوناگون ارائه شده است پرداخته شده و در نهایت تلاش شده است که با تکیه بر مفاهیم اصلی پدیدارشناسی و روش ‏های ارائه شده در دیگر حوزه‏ ها، گام ‏ها و دستورالعمل‏ هایی برای کاربست پدیدارشناسی به مثابه روش در مطالعات حوزه‏ ی هنر ارائه شود.