نام پژوهشگر: علی سرافراز
محمدرضا عابدی قنبرآباد علی سرافراز
در بخش اول فصل تجربی، استخراج مهار کننده های بتا از نمونه آب توسط فیبر توخالی (hf-lpme) قبل از تزریق به سیستم hplc مورد بررسی قرار گرفته است. جهت بهبود راندمان استخراج، سورفکتانت غیریونی به نمونه اضافه شد. نتایج آماری زیر بدست آمدند. فاکتور تغلیظ برای آتنولول، متوپرولول و پروپرانولول به ترتیب 8/21، 6/232 و 245 می باشد. منحنی کالیبراسیون برای این ترکیبات با رسم مساحت سطوح زیر پیک محلول های استاندارد پس از استخراج بر حسب غلظت استانداردها رسم شدند و گستره خطی روش برای آنالیتهای مذکور به ترتیب 5000-37 ، 1000-3/1 و 500-3/0 میکروگرم بر لیتر با ضریب همبستگی 9997/0 ، 9996/0 و 9997/0 می باشد. حد تشخیص روش (lod)، به طور عملی در نسبت (3= s/n) با هفت بار تکرار آزمایش بدست آمد. حد تشخیص برای آنالیتهای مذکور به ترتیب 12، 4/0 و 08/0 میکروگرم بر لیتر بود. تکرار پذیری یا دقت روش، به صورت انحراف استاندارد نسبی (rsd%) و با پنج بار تکرار آزمایش به ترتیب 8/5، 9/4 و 2/5 محاسبه گردید. بازیابی نسبی مهارکننده های بتا با این روش در نمونه های حقیقی آب بین 3/95 تا 1/98 درصد (برای آب لوله کشی)، 5/90 تا 1/94 درصد (برای پس آب بیمارستانی) و بین 6/90 تا 5/93 درصد (برای پس آب صنعتی) بود. در بخش دوم فصل تجربی، استخراج مهار کننده های بتا از نمونه آب توسط روش میکرواستخراج سه فازی قطره آویزان (dsd-lpme) مورد بررسی قرار گرفته است. فاکتور تغلیظ برای آتنولول، متوپرولول و پروپرانولول به ترتیب 8/34، 6/138 و 6/171 می باشد. گستره خطی روش برای آنالیتهای مذکور به ترتیب 5000-30 ، 1000-16 و 500-4/0 میکروگرم بر لیتر با ضریب همبستگی 9998/0 ، 9996/0 و 9997/0 می باشد. حد تشخیص (lod) برای آنالیتهای مذکور به ترتیب 10، 0/5 و 1/0 میکروگرم بر لیتر بود. تکرار پذیری روش، به صورت انحراف استاندارد نسبی (rsd%) و با پنج بار تکرار آزمایش به ترتیب 2/6، 6/5 و 8/5 محاسبه گردید. بازیابی نسبی مهارکننده های بتا با این روش در نمونه های حقیقی آب بین 5/94 تا 2/97 درصد (برای آب لوله کشی)، 1/90 تا 8/96 درصد (برای پس آب بیمارستانی) و بین 2/90 تا 7/92 درصد (برای پس آب صنعتی) بود. در بخش سوم فصل تجربی، از روش میکرواستخراج فاز مایع-جامد فیبر توخالی (hf-slpme) برای استخراج این سه مهارکننده بتا در نمونه های زیست محیطی استفاده شد. مهارکننده های بتا استخراج شده سپس توسط کروماتوگرافی مایعی با کارآیی بالا (hplc) با آشکارسازی فلوئورسانس جداسازی، شناسایی و اندازه گیری شدند. در این روش یک فیبر توخالی پلی پروپیلنی پر شده با حلال آلی تقویت شده با نانولوله های کربنی چند دیواره (mwcnts) که بعنوان یک تله برای پیش تغلیظ مهارکننده های بتا از نمونه های آبی عمل می کند استفاده می شود. هر دو انتهای فیبر توخالی توسط دو سوزن ته گرد کوتاه شده مسدود می شوند. این وسیله داخل محلول نمونه آبی قرار داده می شود و شبیه یک میله همزن مغناطیسی عمل می کند. پارامترهای موثر بهینه شدند. نتایج نشان می دهند که فاکتور پیش تغلیظ از 2/25 تا 822 تغییر می کند. تحت شرایط بهینه استخراج، منحنی کالیبراسیون از دامنه خطی مطلوب برخوردار بوده و حد تشخیص آتنولول، متوپرولول و پروپرانولول به ترتیب 0/15، 0/10 و 0/1 میکروگرم بر لیتر بوده است. بازیابی نسبی مهارکننده های بتا در نمونه های حقیقی آب بین 7/89 تا 1/93 درصد (برای آب لوله کشی)، 9/88 تا 7/90 درصد (برای پس آب بیمارستانی) و بین 2/91 تا 8/93 درصد (برای پس آب صنعتی) بود و rsd بین 9/7 تا 4/8 درصد بود. در بخش چهارم فصل تجربی، اندازه گیری همزمان مخلوط دوجزئی متوپرولول و پروپرانولول بدون آماده سازی نمونه و با استفاده از روش طیف سنجی uv/vis و به کمک کالیبراسیون چند متغیره انجام شد. منحنی کالیبراسون برای متوپرولول در بازه mg l-1 70-1 و برای پروپرانولول در بازه mg l-1 30-5/0 خطی بود. در این تحقیق روش کالیبراسیون چند متغیره و با استفاده از آنالیز حداقل مربعات جزئی (pls) داده های طیفی uv مورد استفاده قرار گرفت. جهت تایید روش مورد استفاده، از روش hplc با ستون فاز معکوس و به کمک فاز متحرک شامل مخلوط محلول nah2po4 ، 01/0 مولار (که ph آن توسط اسید فسفریک 1 مولار روی 0/3 تنظیم شده است)، متانول و استونیتریل با درصد حجمی 45:45:10 کمک گرفته شد. روش پیشنهادی بصورت موفقیت آمیزی برای اندازه گیری این دو ترکیب قابل استفاده است. در بخش پنجم فصل تجربی، روش میکرواستخراج فاز مایع-جامد فیبر تو خالی (hf-slpme) برای استخراج دو مهارکننده بتا (متوپرولول و پروپرانولول) در نمونه های زیست محیطی توسط روش طراحی آزمایش (doe) بهینه سازی شد. در این بخش پنج پارامتر اصلی موثر در این فرآیند میکرواستخراج یعنی حجم فاز دهنده، زمان استخراج، درصد نمک، سرعت همزدن و حجم حلال واجذب به روش طرح مختلط مرکزی (ccd) و با پنج سطح مختلف بهینه سازی شدند. بعلاوه معادله مربوط به ارتباط فاکتور پیش تغلیظ و پارامترهای اصلی بدست آمد.
علی سرافراز موسی بزرگ اصل
هدف مدیریت شرکت به حداکثر رسانیدن ثروت سهامداران است. ثروت سهامدارن تحت تأثیر ریسک و بازدهی قرار می گیرد. هر یک از سرمایه گذاران به گونه ای متفاوت ریسک پذیر ند و با توجه به درجه ریسک پذیری خود، بازدهی مورد انتظار مشخصی دارند. بنابراین مدیریت شرکت در صورتی می تواند ثروت سهامداران را افزایش دهد که برای آنها بازدهی فراتر از بازدهی مورد انتظار آنها ایجاد کند.یکی از راه های رسیدن به این هدف فراهم آوردن جریان های نقدی با ریسک کمتر برای سهامداران است. معمولاً سود نقدی یکی از مهمترین منابع بازدهی برای سهامداران می باشد. سیاست تقسیم سود را می توان به عنوان ایجاد تعادل بین سود انباشته شرکت از یک طرف و پرداخت وجه نقد و انتشار سهام جدید از طرف دیگر تعریف کرد. تقسیم سود از دو جنبه بسیار مهم قابل بحث است. از یک طرف عاملی اثرگذار بر سرمایه گذاری های پیش روی شرکت ها می باشد زیرا تقسیم سود موجب کاهش منابع داخلی و افزایش نیاز به منابع مالی خارجی می شود، از طرف دیگر بسیاری از سهامداران شرکت خواهان تقسیم سود نقدی هستند.از این رو مدیران با هدف حداکثر کردن ثروت شرکت همواره باید بین علایق مختلف آنها و فرصت های سود آور سرمایه گذاری تعادل برقرار کنند. بنابراین تصمیمات تقسیم سود که از سوی مدیران شرکت ها اتخاذ می شود بسیار حساس و دارای اهمیت است. شرکت ها در مورد تقسیم سود می توانند الگوها و سیاست های مختلفی را دنبال کنند. این الگوها می تواند به صورت یکی از موارد زیر باشد: 1-سیاست پرداخت سود ثابت (پایدار) 2-سیاست پرداخت مبلغ ثابت به علاوه درصدی از سود جاری 3- سیاست نسبت تقسیمی سود ثابت 4- سیاست سود باقیمانده و5- سیاست سود باقیمانده تعدیل شده تفاوت این سیاست ها درمیزان ثبات یا متغیر بودن سود پرداختی به سهامداران طی سال های مختلف است و هر یک از این روش ها ریسک معینی را به همراه خواهد داشت. این سیاست ها می تواند طیفی از عدم پرداخت سود نقدی تا پرداخت تمام عایدات شرکت را دربرگیرد. در مورد سیاست تقسیم سود دو مکتب فکری مختلف وجود دارد. نقطه نظر اول که با عنوان مکتب بازارهای ناقص مورد اشاره قرار می گیرد مانند" مدل های نابرابری اطلاعاتی ، علامت دهی ،نمایندگی و تئوری پرنده ای در دست" ، سیاست تقسیم سود سهام را مربوط و با اهمیت تلقی می کند اما در نقطه نظر دوم یعنی مکتب بازارهای کامل مانند" تئوری میلر و مودیلیانی"، سیاست تقسیم سود سهام اساساً نامربوط محسوب می شود. همان طور که پیداست این دومکتب پیشنهادهای متضادی را به مدیران ارائه می کنند. و بنابراین برای تعیین سیاست بهینه سود باید سراغ راه کارهای عملی رفت. یکی از این را هها مشاهده و بررسی سلیقه و انتظار و رفتار سهامداران در دنیای واقعی نسبت به اعلام سود تقسیمی است .مثلاً عملاً مدیران شرکت ها دریافته اند که سهامداران آنها خواهان یک روند ثابت و پایدار در سود تقسیمی هستند زیرا ثبات سود تقسیمی این پیام را می دهدکه شرکت وضعیت مالی باثباتی داشته و دارای ریسک تجاری و بازرگانی پایین تری است یعنی این اطمینان نسبت به جریانهای نقدی آتی شرکت وجود دارد که به لا اقل به سطح پایین تری افت نکرده و دارای نوعی ثبات هستند و بنابراین وقتی این اطمینان برای سهامداران به وجود آید آنها آن را به عنوان رویداد خوب تلقی کرده و در نهایت باعث می شود که ارزش بازار سهام آن شرکت افزایش یابد، تحقیق حاضر به بررسی ارتباط ثبات سود تقسیمی با بازده غیرنرمال سهام شرکت ها و تفاوت ثبات سود تقسیمی بین گروه های مختلف صنعتی در بورس اوراق بهادار تهران بر روی نمونه ای متشکل از 80 شرکت فعال در بورس از میان 17 گروه صنعتی مختلف برای دوره زمانی 1379 الی 1386 پرداخته است. متغیرهای اصلی این تحقیق شامل ثبات سود تقسیمی به عنوان متغیر مستقل و بازده غیرنرمال به عنوان متغیر وابسته می باشد که ثبات سود تقسیمی با استفاده از انحراف معیار سود تقسیمی و بازده غیرنرمال با استفاده از مدل قیمت گذاری داراییهای سرمایه ای اندازه گیری شد.این تحقیق دارای دو فرضیه زیر می باشد: فرضیه اول: بین ثبات(پایداری)سود تقسیمی و بازده غیر نرمال سهام شرکت رابطه معنی داری وجود دارد که این فرضیه به وسیله ضریب همبستگی پیرسون مورد آزمون قرار گرفت . فرضیه دوم: سیاست ثبات سود تقسیمی بین صنایع مختلف،متفاوت است که این فرضیه با استفاده از تحلیل واریانس مورد آزمون قرار گرفت. نتایج تجزیه و تحلیل انجام شده حاکی از تایید فرضیه اول در سطح معنی داری 5% اما با ضریب همبستگی پایین و رد فرضیه دوم می باشد.