نام پژوهشگر: فخرالسادات سجادی
فخرالسادات سجادی حمید زاهدی
تحقیق حاضر به این مساله پرداخت که ایا تعادلی در یادگیری شش جز از مدل دانش زبانی بکمن و پالمر(1996) توسط نمونه ای 106 نفری از دانش اموزان سطوح مقدماتی (تعداد=49) و متوسط پایین (تعداد= 57)، وجود داشته است یا خیر؟ این تحقیق به طور خاص سوالات زیر را مورد بررسی قرار داد:(1)ایا تفاوت معناداری در عملکرد دانش اموزان هر سطح در اجزا متفاوت دانش زبانی وجود داشته است؟ (2) ایا تفاوت معناداری بین عملکرد دانش اموزان دو سطح در هر جز از دانش زبانی وجود داشته است؟ اجزا انتخابی این تحقیق شامل لغت، تلفظ، نحو، کارکرد، انسجام متنی و حرف ربط می باشند. شرکت کنندگان این مطالعه از یک موسسه زبان در کرمان انتخاب شده اند که کتاب درسی ای به نام اینترچینج را می خوانند. برای براورده کردن اهداف تحقیق، محقق به طور خاص دو تست را به طور جداگانه برای دانش اموزان دو سطح طراحی کرد. این تست ها بر اساس دو جدول مشخصات طراحی شده اند که ابتدا این جداول توسط محقق بر اساس اهداف دو کتاب درسی ساخته شده بودند. هر تست شامل 60 سوال چهار گزینه ای می باشد و شش جز انتخابی در حقیقت محتوای اصلی هر تست را مشخص می کند. تست ها دو بار پایلوت شدند و سوالات هر تست در خصوص ویژگی های متفاوت سوالی، بررسی و اصلاح شدند. علاوه بر این شاخص پایایی تست ها با روش کی آر-21 حساب گردید. شاخص پایایی تست اینترچینج یک برای سطح مقدماتی90/0 و شاخص پایایی تست اینترچینج دو برای سطح متوسط پایین 82/0 بدست امد. دو انالیز واریانس رپیتد مژرز انجام شدند تا اولین سوال تحقیق پاسخ داده شود. یافته ها نشان دادند که تفاوت معناداری در عملکرد دانش اموزان هر سطح در اجزا متفاوت دانش زبانی وجود داشته است. بنابراین تعادلی در یادگیری شش جز زبان وجود نداشت. همچنین دو مقایسه دو به دویی نیز انجام شد تا مشخص شود کدام جفت از میانگین ها با یکدیگر تفاوت معنی دار داشتند. برای پاسخ دادن به سوال دوم تحقیق، شش تی تست از نوع مستقل به طور جداگانه انجام شد و نتایج نشان داد که تفاوت معنی داری بین میانگین های دو سطح برای هر کدام از اجزا لغت، تلفظ، کارکردوانسجام متنی وجود داشته است.اما هیچ تفاوت معنی داری بین میانگین های دو سطح برای هر کدام از اجزا نحو و حرف ربط وجود نداشت.