نام پژوهشگر: صادق میراحمدی سرپیری
صادق میراحمدی سرپیری سعید بینای مطلق
چیستی فضیلت و چگونگی کسب آن از مباحث بنیادین اندیشه افلاطون است. وی هرچند به آموختنی بودن فضیلت قائل است با این همه در مقابل سوفسطائیان که خود را حکیم ونیز آموزگار یونانیان و آموزگار فضیلت می دانستند از آموختنی نبودن فضیلت و نیز یگانگی آن در مقابل چندگانگی فضیلت نزد سوفسطائیان سخن می گوید. افلاطون در گفتگوی جمهوری از چهار فضیلت اصلی دانایی ، شجاعت ، اعتدال ( خویشتن داری ) و عدالت نام می برد و هر یک از این فضایل را مرتبط با بخشی از قوای سه گانه دولت – شهر و اجزای سه گانه نفس می داند .فضیلت چهارم یعنی عدالت در دولت- شهر و نفس این است که هر یک از اجزاء آنها کار خود را انجام دهد و در کار دیگری دخالت نکند.در یونان آن زمان فضیلت بیشتر به معنی قابلیت شخص برای انجام موفقیت آمیز نقش هایش در دولت- شهر بود. فضیلتی که سوفسطائیان رواج می دادند و خود را آموزگار آن می دانستند به معنی موفقیت و کارآمدی برای دستیابی به قدرت بود. در مقابل افلاطون که در محاوره های اولیه خود هر یک از فضیلت ها را به صورت جداگانه مورد بررسی قرار داد پرسش از یکایک فضیلت ها را به ایده فضیلت برمی گرداند و در محاوره های بعدی خود فضیلت را شناخت و معرفت به خیر و عمل بر طبق آن می داند. از نظر او اگر کسی بتواند به شناخت خیر برین نائل شود هرگز مرتکب عمل بد و رذیلت آمیزی نمی شود. بنابراین از دیدگاه او فضیلت و معرفت یکی می باشند. از یکی بودن فضیلت و معرفت ، آموختنی بودن فضیلت و اینکه هیچ کس آگاهانه و از روی اراده مرتکب عمل بدی نمی شود حاصل می شود.هدف ما در این رساله بیان نظر افلاطون و سوفسطائیان درباره فضیلت است. در این راستا مسئله آموختنی بودن یا آموختنی نبودن فضیلت ، یگانگی یا چندگانگی فضیلت ، و پیوند میان معرفت و فضیلت را مورد بررسی قرار می دهیم. همچنین چهار فضیلت اصلی و رابطه آنها با اجزاءِ نفس و قوای دولت- شهر از دیدگاه افلاطون را شرح خواهیم داد.