نام پژوهشگر: قربان کیانی
قربان کیانی اسکندر فتحی آذر
الگوهای نوین یادگیری مشارکتی در دهه های اخیر، در نقاط مختلف دنیا توسط پژوهشگران مورد مطالعه قرار گرفته است، اما با این وجود هنوز ابهام هایی در اثر بخشی این الگوها وجود دارد، که همین امر انگیزه ی پژوهشگر را در پرداختن به این تحقیق موجب شده است. هدف این تحقیق مقایسه ی اثر بخشی هر یک از الگوهای یادگیری مشارکتی (پژوهش گروهی و جیگ ساو در مقایسه با یادگیری سنتی) بر میزان خود کارآمدی فراگیران در درس دین و زندگی هنرجویان سال دوم هنرستان می باشد. این پزوهش با طر ح شبه تجربی از طریق اجرای (پیش آزمون و پس آزمون) با گروه گواه انجام شده است. جامعه ی آماری این تحقیق شامل هنرجویان هنرستان های ناحیه2 اردبیل می باشد. شیوه ی نمونه گیری پژوهش،از نوع خوشه ای بوده و در مجموع 76 نفر در 3 کلاس به عنوان افراد نمونه انتخاب شده اند. (گروه پژوهش گروهی،27 نفر؛ گروه جیگ ساو،26 نفرو گروه یادگیری سنتی سخنرانی،23 نفر) می باشند. ابزار جمع آوری اطلاعات، آزمون خود کارآمدی عمومی« شرر» بوده است. داده های به دست آمده از این پژوهش با آزمون های monova وt مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. مدت اجرای کاربندی های پژوهش 6 هفته (42) روز بوده و نتایج اجرای آن حاکی از اثر بخشی روش پژوهش گروهی نسبت به روش آموزش سنتی در افزایش میزان خودکارآمدی و هدف جویی فراگیران می باشد، اما تأثیر آن بر افزایش میزان مولفه های اعتماد و اطمینان به توانایی خود و استقامت و تمرکز در مقایسه با سایر گروه ها، معنی دار نمی باشد. علاوه بر این، یافته های پژوهش نشان داد که به کار گیری روش یادگیری مشارکتی جیگ ساو نیز بر افزایش میزان خودکارآمدی فراگیران تأثیر معنی دار داشته است. نتایج این پژوهش با بسیاری از پژوهش های انجام یافته ی پیشین در زمینه ی یادگیری مشارکتی همسویی دارد.
قربان کیانی غلامحسین مکتبی
این پژوهش به منظور بررسی اثربخشی آموزش هوش هیجانی بر افزایش شایستگی اجتماعی، عملکرد در تکالیف نظریه ذهن و کمک طلبی دانش آموزان دور? دوم ابتدایی دارای ناتواناییهای یادگیری انجام شد. این پژوهش به صورت آزمایشی میدانی با طرح پیشآزمون -پسآزمون و گروه گواه است. در این پژوهش افرادی که در یک مطالعه آزمایشی شرکت کردند، شامل 40 نفر از دانشآموزان پسر کلاسهای پنجم و ششم ابتدایی شهر اهواز بودند که به روش تصادفی چند مرحلهای انتخاب شدند. ابزارهای مطالعه، مقیاس شایستگی اجتماعی فلنر، آزمون نظریه ذهن استیمن و مقیاس کمکطلبی پنتریچ و ریان بودند. آزمودنیها به دو گروه، (1گروه آزمایش و 1 گروه گواه) تقسیم شدند. آموزش هوش هیجانی در گروه آزمایش به کارگرفته شد، ولی گروه کنترل هیچ آموزشی دریافت نکرد. نتایج به وسیلهی آمار توصیفی و آزمون تحلیل کواریانس چند متغیری (moncova) تحلیل شد. یافتهها نشان داد که بین دو گروه تفاوت معنیداری وجود دارد، عملکرد گروه آزمایش در شایستگی اجتماعی و خرده مقیاسهای مهارتهای رفتاری و شناختی افزایش یافته بود ولی در خرده مقیاسهای آمایههای انگیزشی و شایستگی هیجانی بین دو گروه تفاوت معنیداری یافت نشد، همچنین عملکرد در تکالیف نظریه ذهن؛ نظزیه ذهن مقدماتی و واقعی به طور معنی داری افزایش یافته بود، ولی در خرده مقیاس نظریه ذهن پیشرفته تفاوت معنیداری بین دوگروه وجود نداشت. نمره کمک طلبی به طور معنی داری افزایش یافته بود اما در نمره اجتناب از کمک بین دو گروه تفاوت معنیداری به دست نیامد. این یافتهها اهمیت به کارگیری آموزش هوش هیجانی را بر بهبود عملکردهای اجتماعی دانشآموزان دارای ناتواناییهای یادگیری مطرح نمود.