نام پژوهشگر: مهناز بابایی
تیمور دوستداری تیله نویی مهناز بابایی
سبک دلبستگی، از عوامل موثر در تعاملات بین فردی است که در نتیجه ی روابط فرد با چهره های دلبستگی ( والدین، همسالان و همسر) شکل می گیرد و بطور معناداری بر عملکرد و رابطه زناشویی تأثیر می گذارد .لذا این پژوهش با هدف تعیین رابطه سبک های دلبستگی با صمیمیت و سازگاری زناشویی در زوجین فرهنگی انجام شده است. رو ش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی است، 200 زوج (100 مرد ، 100 زن)، از بین زوجین فرهنگی اداره آموزش و پرورش شهرستان بهشهر ، به روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند و پرسشنامه های مقیاس سازگاری زناشویی اسپانیر(das)، مقیاس دلبستگی بزرگسالان کالینز و رید و مقیاس صمیمیت واکر تامپسون را پاسخ دادند. داده های بدست آمده با استفاده از ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چند متغیره مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که بین سبک دلبستگی ایمن و سبک دلبستگی مضطرب با صمیمیت و سازگاری زناشویی و مولفه های سازگاری زناشویی (رضایت زوجین، همبستگی زوجین، توافق زوجین و ابراز محبت زوجین) در زوجین رابطه مثبت و معناداری و بین سبک دلبستگی اجتنابی و صمیمیت در زوجین رابطه معکوس و معناداری وجود دارد و بین سبک دلبستگی اجتنابی با سازگاری زناشویی و مولفه های رضایت زوجین، همبستگی زوجین و ابراز محبت در زوجین رابطه معکوس و معناداری وجود دارد. بنابراین می توان این نتیجه گیری را نمود که با مشاوره های قبل ازدواج و تعیین سبک دلبستگی و میزان صمیمیت افراد، سازگاری زناشویی آنها را بتوان پیش بینی کرد و در صورت نیاز آموزش های لازم را ارائه نمود تا در زندگی رضایت و سازگاری بیشتری حاصل گردد.
مهناز بابایی نسرین اکبرزاده
چکیده هدف از این پژوهش تدوین مدلی خاص از درمان شناختی-رفتاری بر اساس رویکرد نوروپسیکولوژیک و بررسی تاثیر آن بر اختلال وسواسی اجباری بوده است. 600 دانشجوی دختر (28ـ22 ساله) مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد از سه دانشگاه تهران (تهران، علامه طباطبایی و الزهرا) در این پژوهش شرکت داشتند. ابزار پژوهش عبارت بودند: از پرسشنامه اختلال وسواسی ـ اجباری مادزلی، آزمون حافظه و کسلر، آزمون استروپ و آزمون قمار. ابتدابا توجه به نمره برش پرسشنامه وسواسی ـ اجباری مادزلی غربالگری صورت گرفت و سپس 12 دانشجو از میان کلیه دانشجویان واجد شرایط (دارای وسواس شستشو) که به تأیید تشخیصی روانپزشک نیزرسیده بودند بصورت تصادفی انتخاب و بطور تصادفی در دو گروه آزمایشی و کنترل قرار گرفتند. گروه آزمایشی به مدت دو ماه و نیم هفته ای دوبار در جلسه 90 دقیقه ای درمان شناختی ـ رفتاری مبتنی بررویکرد نوروپسیکولوژیک شرکت نمودند. علاوه بر این جلسات، بطور میانگین هر فرد 5 جلسه از درمان فردی نیز بهره مند شد. روش تحقیق بصورت تجربی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل است. جهت برابری واریانس ها ابتدا از آزمون f و سپس از آزمون t مستقل در موقعیت پیش آزمون برای دو گروه آزمایشی و کنترل استفاده شد. نتایج حاصله بیانگر آن بود که تفاوت معناداری بین دو گروه در موقعیت پیش آزمون در تمام آزمون های اجرا شده وجود نداشت (p>0/01). فرضیه ها به شرح زیر بودند: فرضیه اول، بررسی تأثیر درمان شناختی ـ رفتاری مبتنی بررویکرد نوروپسیکولوژیک درکاهش علائم اختلال وسواسی ـ اجباری با استفاده از تفاضل نمرات در موقعیت های پیش آزمون و پس آزمون گروه آزمایشی و کنترل با بکارگیری آزمون پارامتریک t وآزمون f(آزمون دو عاملی همراه با اندازه گیری های مکرر روی یک عامل برای مقایسه میانگین های گروه آزمایشی و کنترل در سه موقعیت پیش آزمون ،پس آزمون و پیگیری) تایید شد (01/0 < p). فرضیه دوم، بررسی تأثیر درمان شناختی ـ رفتاری مبتنی بر رویکرد نوروپسیکولوژیک در بهبود حافظه بیماران مبتلا به اختلال وسواسی ـ اجباری با استفاده از آزمون پارامتریک t وf تأیید شد ( 01/0 < p). فرضیه سوم، بررسی تأثیر درمان شناختی ـ رفتاری مبتنی بر رویکرد نوروپسیکولوژیک در بهبود توجه بیماران مبتلا به اختلال وسواسی ـ اجباری با استفاده از آزمون پارامتریک tو f تایید نشد (01/0 > p). و فرضیه چهارم، بررسی تأثیر شناختی ـ رفتاری مبتنی بر رویکرد نوروپسیکولوژیک در بهبود تصمیم گیری بیماران مبتلا به اختلال وسواسی ـ اجباری با استفاده از آزمون پارامتریک tو f تایید نشد ( 01/0 > p ). در نهایت این نتیجه حاصل شده است که درمان شناختی-رفتاری مبتنی بر رویکردنوروپسیکولوژیک در کاهش علائم اختلال وسواسی-اجباری وبهبود برخی از فرایندهای شناختی موثر بوده است. و به متخصصان و پژوهش گران پیشنهاد می گردد جهت بسط و تایید این پروتکل درمانی با کمک ابزارهای دقیق همانندfmriبه مطالعه و تحقیق بیشتر بپردازند تا اینکه در آینده نزدیک شاهد تبدیل این مدل درمانی به یک الگوی درمانی باشیم.