نام پژوهشگر: فاطمه ملاحسنی

کمال انسان از نظر ملاصدرا با نظر به کمال گرایی معاصر
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده علوم انسانی 1392
  فاطمه ملاحسنی   محمد سعیدی مهر

ملاصدرا بر اساس مبانی فلسفی و انسان شناختی ویژه ی خود، از جمله اصالت وجود، تشکیک وجود، و حرکت جوهری، بحث کمال انسان را به نحوی مطرح کرده است که قابلیت های بسیاری برای پاسخ گویی به مسائل جدید مطرح درباره ی کمال دارد. ملاصدرا ویژگی خاص انسان را برخورداری او از قوه ی عقلانی می داند و لذا کمال انسان را بر اساس دو بعد عقلانی انسان، یعنی عقل نظری و عقل عملی، توضیح می دهد؛ گر چه بنا به دلایلی چون تجرد کامل عقل نظری، شرافت ذاتی آن، و باقی بودن آن در سرای اخروی، کمال نهایی انسان را در حیات اخروی در گرو عقل نظری می داند، و معتقد است این کمال نهایی در پرتو معرفت حقیقی به حق تعالی و اسماء و صفات و افعال وی می باشد. مسائل جدیدی در اندیشه ی فلسفی معاصر در بحث کمال انسان مطرح شده است، که عمدتاً ناظر به مکتب کمال گرایی است؛ لکن ما در این رساله کوشیده ایم پاسخ این مسائل را بر اساس آراء ملاصدرا درباره ی کمال انسان استنباط کنیم. بدین ترتیب در مواجهه با مسئله ی خودگرایانه یا دیگرگرایانه بودن کمال گرایی، می توان خداگرایی را به عنوان رویکرد سومی به این مسئله مطرح نمود. همچنین فلسفه ی ملاصدرا وظایف ناظر به خود و وظایف ناظر به دیگران را پوشش می دهد. در مسئله ی وحدت یا کثرت ارزش، گر چه ملاصدرا استعداد انسان ها را برای رسیدن به کمال متفاوت می داند، نتیجه اعمال آن ها و بحث حسابرسی را متناسب با همان تفاوت اولیه مطرح می کند. از طرفی ملاصدرا معتقد است تنها عده ی بسیار اندکی از انسان ها به مراتب عالی کمال دست می یابند؛ منتها این موجب نمی شود که مانند نخبه گرایان، جامعه را به سمت افزایش کمال آن عده ی معدود سامان دهی کند. نتایج عملی این رویکرد در تحلیل آراء ملاصدرا درباره ی کمال عبارت است از: لزوم ملازمت با عمل، اهمیت معرفت در انجام اعمال، لزوم تزکیه اخلاقی برای رسیدن به کمال، اولویت داشتن کمال فردی، و نقش انسان در ساختن ذات خود.

ازلیت خدا؛ نقد نظریه ویلیام کریگ بر اساس فلسفه ملاصدرا
پایان نامه وزارت علوم، تحقیقات و فناوری - دانشگاه تربیت مدرس - دانشکده علوم انسانی 1387
  فاطمه ملاحسنی   محمد سعیدی مهر

در میان فلاسفه غربی، متفکرین قرون وسطی عمدتاً ازلیت خدا را به معنای بی زمانی دانسته اند، اما اندیشمندان معاصر، غالباً بر آن شده اند که ازلیت خدا به معنای زمانمندی و جاودانگی در زمان است. اخیراً «ویلیام کریگ» نظریه ی جدیدی درباره ی ازلیت خدا مطرح نموده که بر اساس آن خدا در وضعیت بدون خلقت، به نحو بی زمان ازلی است؛ اما پس از خلقت، به دلیل برقراری نسبت واقعی با جهان زمانمند و لزوم علم به حوادث زمانی، به نحو زمانمند وجود دارد. از طرفی در فلسفه اسلامی می بینیم ملاصدرا معتقد است خدا مطلقاً بی زمان است و این معنای ازلیت او تحت هیچ شرایطی نقض نمی شود. در پایان نامه ی حاضر ابتدا نظریه ی کریگ با تفکیک مبانی آن، تبیین می شود. در ادامه نشان داده می شود که ملاصدرا بر اساس مبانی فلسفه ی خود نظریه ای درباره معنای ازلیت خدا ارائه داده است که اشکالات مطرح شده به بی زمانی خدا را پاسخ می گوید. از این رو از نظر ملاصدرا، نظریه کریگ قابل قبول نیست. نخست از این جهت که برخی مبانی فکری او محل اشکالند. دوم، از آن جا که زمان، منتزع از نحوه ی وجود حوادث مادی است، زمانمندی به هیچ وجه قابل اطلاق به خدا نیست. در نهایت دیدگاه کریگ مبنی بر تغییر در نحوه ی ازلیت خدا پس از خلقت، مستلزم نوعی تغییر در خداست که پذیرفتنی نیست.