نام پژوهشگر: هدی سادات احمدی
هدی سادات احمدی احمد برجعلی
هدف کلی پژوهش حاضر بررسی اثر بخشی آموزش حل مساله در افزایش هدفمندی، عاطفه مثبت و خودکنترلی در بین نوجوانان غیر هدفمند بود. در این پژوهش به این موضوع پرداختیم که آیا حل مساله می تواند به عنوان روشی برای جستجوی اهداف و در نتیجه افزایش هدفمندی به کار رود و آیا فرآیند یادگیری این مهارت می تواند موجب افزایش خود کنترلی و عاطفه مثبت و کاهش عاطفه منفی شود. جامعه آماری این پژوهش دانش آموزان دبیرستانی دختر منطقه 2 بود که از طریق روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای یک مدرسه انتخاب شد و از 200 نفر از دانش آموزان مدرسه پرسشنامه هدف در زندگی کرامباف و ماهولیک(1969) گرفته شد و 20 نفر که در این آزمون نمره پایین تری کسب کرده بودند به طور تصادف به دو گروه کنترل و آزمایش گمارده شدند. سپس از دو گروه آزمون خودکنترلی تانجی(2004) و مقیاس عاطفه مثبت و منفی کلارک و واتسون(1988) گرفته شد و سپس گروه آزمایش در 10 جلسه آموزش گروهی مهارت حل مساله شرکت کردند. پس از آن سه آزمون مورد نظر مجددا از دو گروه کنترل و آزمایش گرفته شد و نتایج حاصل، از طریق تجزیه و تحلیل کوواریانس یک راهه و آزمونt وابسته تک گروهی مورد بررسی قرار گرفت. یافته ها نشان داد که آموزش حل مساله در افزایش هدفمندی، عاطفه مثبت و خود کنترلی و کاهش عاطفه منفی در گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل به طور معناداری موثر نبوده است. بنابراین فرضیه های پژوهش مورد تایید قرار نگرفتند. نتایج حاصل از آزمونt وابسته تک گروهی نشان داد که آموزش حل مساله در سطح درون گروهی با معناداری 95/0 در افزایش هدفمندی در گروه آزمایش موثر بوده و افزایش خودکنترلی در گروه آزمایش موثر بوده است. یافته های حاصل از پژوهش بر ضرورت انجام مجدد پژوهش با شرایط کنترل شده تر و حجم نمونه بالاتر و در شرایطی که ایجاد انگیزه برای یادگیری این مهارت برای این گروه از نوجوانان بیشتر مهیا شود تاکید می کند. همچنین بر اهمیت پیگیری اثر بخشی این یادگیری بر روی متغیر های پژوهش تاکید دارد.