نام پژوهشگر: امیر نعیمی
امیر نعیمی غلامرضا پزشکی راد
هدف از انجام این تحقیق بررسی عوامل موثر بر توسعه بیوتکنولوژی در بخش کشاورزی بود. جامعه آماری مورد مطالعه، متخصصان بیوتکنولوژی استان تهران بودند که به روش سرشماری مورد مطالعه قرار گرفتند (97n=) در نهایت 85 پرسشنامه جمع آوری شد و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. روش تحقیق توصیفی ـ همبستگی بود که به روش پیمایشی انجام شد. ابزار تحقیق پرسشنامه بود که روایی ظاهری و محتوایی آن توسط پانلی از متخصصان ترویج و آموزش کشاورزی و بیوتکنولوژی کشاورزی در دانشگاه های تربیت مدرس، تهران و پژوهشکده بیوتکنولوژی کشاورزی کرج مورد تایید قرار گرفت. برای تعیین پایایی ابزار تحقیق، آزمون مقدماتی pilot test در بین 30 نفر از متخصصان علوم زیستی استان زنجان انجام گرفت و مقدار آلفای کرونباخ با استفاده از نرم افزار spss نسخه 16 بین 93/0- 73/0 محاسبه شد. نتایج آمار توصیفی نشان داد که دیدگاه بیش از نیمی از متخصصان (6/57درصد) نسبت به توسعه بیوتکنولوژی کشاورزی در سطح مساعد قرار داشت و از نظر میزان اهمیت تاثیرگذاری، عوامل آموزش و پژوهش، دولت و سیاستگذاری، خصوصی سازی و سرمایه گذاری و مدیریتی در رتبه-های اول تا چهارم قرار گرفتند. نتایج آمار استنباطی نشان داد که محل اخذ دکتری و رشته تحصیلی متخصصان بر روی دیدگاه آنها نسبت به توسعه بیوتکنولوژی کشاورزی تاثیر داشت به طوریکه متخصصانی که خارج از کشور مدرک خود را کسب نموده اند نسبت به آنهایی که در داخل کسب نموده اند از دیدگاه مطلوب تری برخوردار بودند همچنین متخصصانی که رشته آنها بیوتکنولوژی و سایر رشته های مرتبط بود نسبت به متخصصانی که رشته تحصیلی اصلاح نباتات داشتند از دیدگاه مطلوب تری برخوردار بودند. نتایج بدست آمده از همبستگی نشان داد که متغیرهای سن، سابقه مدیریتی، موانع و مشکلات با متغیر دیدگاه متخصصان همبستگی مثبت و معنی داری در سطح پنج درصد داشتند و متغیرهای سابقه اشتغال، خصوصی سازی و سرمایه گذاری، زیر ساختی و امکانات با متغیر دیدگاه متخصصان همبستگی مثبت و معنی داری در سطح یک درصد داشتند. نتایج رگرسیون چندگانه به روش گام به گام نشان داد که متغیرهای سابقه اشتغال و عوامل زیر ساختی ـ امکانات 40درصد از واریانس متغیر وابسته (دیدگاه متخصصان نسبت به توسعه بیوتکنولوژی در بخش کشاورزی) را تبیین نمودند. نتایج تحلیل عاملی مشکلات و موانع توسعه بیوتکنولوژی کشاورزی نشان داد که متغیرهای مشکلات اداری (12/29درصد)، ترویج و اطلاع رسانی (88/23درصد)، آموزشی (06/14درصد) و قانونی ـ حقوقی (53/10درصد) در حدود 6/77درصد از تغییرات مشکلات و موانع توسعه بیوتکنولوژی کشاورزی را تبیین نمودند. کلمات کلیدی: توسعه بیوتکنولوژی، عوامل موثر، بخش کشاورزی ، متخصصان بیوتکنولوژی، دیدگاه
امیر نعیمی الیاس صفاران
موزه ها، علاوه بر تعریف و کارکرد هنری، جایگاهی تأمل برانگیز در بازه ی زمانی «دیروز، امروز و فردایند» و دیروز را برای درک امروز و ساختن فرداها، در مسیر دیدار و تجربه، میزبانی می کنند. از این منظر، بررسی ویژگی های هنری و وجوه زیبایی شناسی آثار حجمی آفریده شده توسط تعدادی از هنرمندان معاصر صاحب نام جهانی- نظیر هنری مور، آلبرتو جاکومتی، مارینو مارینی و...- در فضای باز مجموعه ی «موزه ی هنرهای معاصر تهران»، زندگی هنری و جریان های فکری مؤثر بر اندیشه و سبک کاری این هنرمندان همراه با بررسی نقاط مشترک و متمایز آثار ایشان، واکاوی تناسبات مفهومی و شکلی این مجسمه ها با فرهنگ، باورها و ذوق عمومی ایرانیان، محدودیت های مخاطبان در امر برقراری ارتباط با این آثار و نیز محدودیت های هنرمندان مجسمه ساز ایرانی در آفرینش آثار مشابه، منابع الهام و ذخایر اندیشه گانی فرهنگ و تمدن ایرانی-اسلامی، شرایط نگهداری مجسمه ها در محیط باز موزه و همچنین دافعه های معرفی سازه های هنری سایر کشورها- به ویژه هنر غرب- در عین اعتقاد به بی مرزی هنر در دنیای امروز؛ موضوع تألیف و تدوین این پایان نامه می باشد. روش انجام تحقیق این پایان نامه در رابطه با نمونه مورد مطالعه، بر اساس گونه ی توصیفی – تحلیلی است که برای جمع آوری داده ها، از ابزار گردآوری اطلاعات کتابخانه ای و اسناد و نیز روش میدانی استفاده شده است. کلیدواژه ها: آثار حجمی، موزه هنرهای معاصر، زیبایی شناسی، فرم
امیر نعیمی غلامرضا پزشکی راد
هدف کلی این تحلیل اثرات رهبری و فرهنگ سازمانی بر رفتار کارکنان وزارت جهاد کشاورزی بود. جامعه آماری تحقیق کارکنان معاونت های ستادی وزارت جهاد کشاورزی بودند ( 1295n=). با استفاده از جدول کرجسی و مورگان تعداد 295 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند و روش نمونه گیری طبقه ای تناسبی مورد استفاده قرار گرفت. این تحقیق پیمایشی با استفاده از روش ترکیبی در دو بخش کیفی و کمی انجام شد که بخش کمی بعد غالب تحقیق را تشکیل می دهد. در بخش کیفی تحقیق برای تدوین چارچوب نظری تحقیق از دو مرحله بهره گرفته شد ابتدا در مرحله واگرا با استفاده از نمونه گیری تئوریک لیستی از متغیرها با محوریت توانمندسازی روانشناختی انتخاب شدند و چارچوب نظری مقدماتی تحقیق شکل گرفت سپس در مرحله همگرا به منظور توافق سنجی در رابطه با متغیرهای انتخابی، مصاحبه نیمه ساختاریافته انجام شد و بر اساس نظرات پانل متخصصان چهار متغیر (یادگیری سازمانی، عدالت سازمانی، تعهد سازمانی و اعتماد سازمانی) غربال شدند. به طور کلی چارچوب نظری نهایی تحقیق از سه بخش تشکیل شد: متغیرهای زمینه ای (رهبری خدمتگزار و فرهنگ سازمانی)، متغیر میانجی (توانمندسازی روانشناختی) و متغیر عملکردی (رفتار شهروندی سازمانی). در بخش کمی تحقیق برای بررسی ادراک کارکنان در رابطه با متغیرهای چارچوب نظری از نرم افزار spss و به منظور تحلیل اثرات سازه های تحقیق بر روی همدیگر از مدلسازی معادلات ساختاری در محیط نرم افزار لیزرل بهره گرفته شد. روایی ظاهری و محتوایی پرسشنامه با استفاده از نظرات پانلی از متخصصان ترویج و آموزش کشاورزی، رفتار سازمانی و مدیریت منابع انسانی مورد بررسی و تایید قرار گرفت. برای تعیین روایی سازه ای از تحلیل عاملی اکتشافی (efa) و روایی تشخیصی (ضریب میانگین واریانس استخراج شده (ave)) استفاده شد. تعیین پایایی پرسشنامه با استفاده از دو روش آلفای کرونباخ و پایایی مرکب (cr) تعیین شد. برای تدوین مدل های اندازه گیری سازه های تحقیق از تحلیل عاملی تاییدی مرحله دوم استفاده شد که نتایج آن نشان داد که مولفه های سازه های مورد مطالعه قابلیت اندازه-گیری سازه مورد نظر را دارا می باشند ولی از بین مولفه های رفتار شهروندی سازمانی متغیر وجدان کاری به دلیل عدم معنی داری حذف شد. نتایج تحلی مسیر نشان داد که در معاونت های مورد مطالعه رهبری خدمتگزار بر روی دو متغیر فرهنگ سازمانی و توانمندسازی روانشناختی اثر مثبت و معنی داری در سطح خطای یک درصد داشت ولی اثر رهبری خدمتگزار بر روی رفتار شهروندی سازمانی معنی دار نشد. فرهنگ سازمانی بر روی توانمند سازی روانشناختی تاثیر مثبت و معنی داری در سطح یک درصد داشت. همچنین توانمند سازی روانشناختی نیز بر روی رفتار شهروندی سازمانی اثر مثبت و معنی داری در سطح خطای یک درصد داشت. مقادیر ضرایب تبیین (r2) بدست آمده نشان داد که رهبری خدمتگزار 29 درصد از تغییرات فرهنگ سازمانی را در وزارت جهاد کشاورزی تبیین کرد و متغیرهای زمینه ای (رهبری خدمتگزار و فرهنگ سازمانی) 54 درصد تغییرات متغیر میانجی (توانمندسازی روانشناختی) را تبیین نمودند و متغیرهای فرهنگ سازمانی و توانمندسازی روانشناختی نیز 49 درصد از تغییرات متغیر عملکردی تحقیق (رفتار شهروندی سازمانی) را در وزارت جهاد کشاورزی تبیین کردند.
امیر نعیمی علی اکبر احمدی افرمجانی
نظریه¬ی نسبیتِ اینشتاین برای بسیاری از اندیشمندانِ معاصر دستمایه¬ی سنجش¬گری¬های فلسفیِ متنوعی قرار گرفت. بخش عظیمی از این سنجش¬گریها به مواجه¬ی نسبیت با فـلسفه¬ی کانت مربوط مـی¬شود، مواجهه¬ای که توجهِ فیلسوفان و فیزیکدانانِ فراوانی را به خود جلب کرده است. رساله¬ی حاضر تلاشی است برای نمایاندنِ بخشی از مواجه¬ی مذکور از طریقِ پی¬گیریِ نقدهایی که توسطِ کسانی مانند رایشنباخ، کارناپ، گودل، هایزنبرگ و خود اینشتاین، بر فلسفه¬ی کانت وارد آمدند، کسانی که همگی نقطه¬ی عزیمتِ خود را نسبیت قرار دادند و با تکیه بر آن به نقد فلسفه¬ی کانت پرداختند. نقدهای مذکـور در این رسـاله جملگی صبغه¬ی معرفت¬شناختی دارند و این مسأله بی¬ارتباط نیست با محوریتِ معرفت¬شناسی در نظامِ فلسفیِ کانت. نظریه¬ی نسبیت نه تنها در قیاس با فیزیکِ نیوتنی نگرشی نو به جهان است، بلکه این نگرش تازه با تجدید نظر در شیوه¬ی نگریستن به جهان نیز همراه است، و از همین جهت است که قابلیتِ مواجهه با فلسفه¬ی کانت را پیدا می¬کند. هایزنبرگ نسبیت و فیزیکِ جدید را مستلزمِ تفسیری نو از امرِ پیشینیِ کانتی می¬داند و بر آن است که معنا و دامنه¬ی کاربردپذیریِ امرِ پیشینی بایستی با نظر به تجربه تعیین شود. کارناپ با ابتنای بر نسبیت، تفکیک میانِ هندسه¬ی فیزیکی و هندسه¬ی ریاضی را می¬پذیرد و از این راه به نقد احکامِ ترکیبیِ پیشینیِ کانت می¬پردازد و این احکام را از درجه¬ی اعتبار ساقط می¬داند. رایشنباخ نیز بر ناسازگاری میانِ نسبیت و فلسفه¬ی کانت تأکید می¬کند و رفعِ این ناسازگاری را منوط به اعمالِ اصلاحاتی در فلسفه¬ی کانت می¬داند؛ اینکه کانت بایستی دست از امرِ پیشینی به¬عنوانِ مبنایی برای تشکیلِ اصولِ همیشه صادق بردارد و به این قناعت کند که امرِ پیشینی مقومِ مفهومِ عین است، هرچند این تقویم¬کنندگی نیز به یک طریقِ منحصربفرد صورت نمی¬گیرد. اینشتاین نقش مهمِ مقولاتِ فاهمه در فرایند شناخت را می¬پذیرد، اما بجای اینکه همچون کانت آنها را ساختارهای پیشین و متصلّب فاهمه بداند، از آفریده شدنِ این مقولات توسطِ ذهن سخن می¬گوید، آفرینشی که نتیجه¬ی صرفِ ادراکاتِ حسی نیست، ولی اعتبارِ خود را مرهونِ همان ادراکات است. گودل در این میان وضعی خاص دارد. وی بر آن است که نظریه¬ی نسبیت گواهی برای آموزه¬های کانت درباب مفاهیمِ زمان و مکان فراهم آورده است و از این جهت می¬توان نسبیت را مؤید فلسفه¬ی کانت به¬شمار آورد، بااین¬همه او نیز معتقد است برای اینکه کانت بتواند با نسبیت و فیزیکِ جدید همراه شود لازم است از برخی مدعیاتِ خود عدول کند، مدعیاتی مبنی بر اینکه علومِ طبیعی می¬باید محدود به حدودی باشند که توسطِ صورِ پیشینیِ ادراک فراهم آمده است. مطابقِ رأیِ گودل، کانت برای اصلاحِ این مسأله بایستی دست از فرضِ ناشناختنی بودنِ شیءِفی¬نفسه بردارد. درمجموع، انتقاداتِ مذکور در این نقطه موافق به¬نظر می¬رسند که نظریه¬ی نسبیت با امرِ پیشینی، آنچنانکه کانت آن را تعریف کرده بود، سازگار نیست، و هرچند نمی¬توان نقشِ آن را در فرایند شناخت نادیده گرفت، اما به¬منظورِ همراهی با نظریه¬ی نسبیت باید آن را از نو تعریف کرد. محتوای کلِ رساله را از این منظر نیز می¬توان نگریست که علومِ طبیعی چگونه و تا چه اندازه می¬توانند ما را به تأمل درباب مفروضاتِ فلسفی¬مان وادار کنند.