نام پژوهشگر: یادگار کریمی
یادگار کریمی محمد دبیرمقدم
هدف از نگارش این رساله، به دست دادن تحلیلی جامع از ساخت کنایی بر پایه مشاهدات داده های زبان کردی می باشد. جهت نیل به این مهم، ابتدا به واکاوی ریشه های ساخت کنایی در زبان فارسی باستان و میانه پرداخته می شود. بررسی شواهد تاریخی نشان می دهد که ساخت متعدی گذشته (کنایی) کنونی از ساختی مشابه ساخت صفت مفعولی در فارسی باستان مشتق شده است. در فارسی باستان، بکارگیری این ساخت جهت افاده مفهوم حال کامل بوده است و پس از تغییرات در پیکره بندی نظام تقابلی افعال، ساخت صفت مفعولی در فارسی میانه، علاوه بر خوانش حال کامل، دارای خوانش گذشته ساده نیز گردیده است. خوانش اخیر ساخت مفعولی منجر به عارض گردیدن تغییراتی نحوی- ساختواژی بر این ساخت شده است که ساخت کنایی امروزی یکی از برآیندهای آن است. در افق این بررسی در زمانی، سپس، ساخت کنایی در زبان کردی به صورت همزمانی مورد تحلیل قرار خواهد گرفت. با استناد به شواهدی از ساخت های شبه کنایی نظیر گزاره داشتن، گزاره خواستن، مجهول افعال دو مفعولی و نمونه های مشابه از لهجه هورامی، استدلال خواهیم کرد که ساخت کنایی در ساختهایی خود را نمایان می سازد که فعل متعدی قابلیت اعطای حالت مفعولی به مفعول را نداشته باشد و فاعل توسط یک هسته الحاقی با گروه فعلی ادغام شود. در این تحلیل گروه اسمی مفعول، در حضور فعل متعدی غیرمفعولی، با هسته گروه زمان وارد ارتباط تطابق می شود و از این طریق حالت فاعلی دریافت می کند. گروه اسمی فاعل نیز در جایگاه مشخص گر گروه الحاقی وارد اشتقاق شده و پس از تطابق با هسته گروه الحاقی، حالت به ای دریافت می کند. در رویکرد اتخاذ شده در این رساله، ساخت کنایی یک الگوی منفک و یازبان-ویژه نمی باشد بلکه پدیده ثانویه ای است که برآیند منطقی و طبیعی تعامل فرایندهای مستقل نحو زبان های کنایی است.
زانیار نقشبندی غلامحسین کریمی دوستان
رساله ی حاضر به بررسی ساخت های کنایی در گویش هورامی می پردازد. گویش هورامی همچون سایر گویش های کردی تنها در ساخت های زمان گذشته ی ساده از الگوی حالت کنایی گسسته بهره می گیرد. این گویش علاوه بر استفاده از سازوکار مضاعف سازی واژه بست برای نشان دادن الگوی حالت کنایی، از سازوکار دیگری نیز بهره می گیرد که منحصر به این گویش است و در سایر گویش های کردی مشاهده نمی شود. در ساخت های برآمده از سازوکار دوم بیانِ الگوی کنایی (که در این رساله ساخت های کنایی نشان دار نامیده می شوند)، سازه ها ی فاعل و مفعول مستقیم به ترتیب دستخوش فرایندهای تأکید و مبتداسازی می شوند؛ بدین ترتیب این ساخت ها نسبت به ساخت هایی که از سازوکار مضاعف سازی واژه بست بهره می گیرند واجد خوانش معنایی نشان دار هستند. ترتیب سازه های بکار رفته در ساخت های کنایی نشان دار همواره ثابت است: سازه ی مفعول مستقیم در موضع آغازین این ساخت ها ظاهر می شود، در جایگاه بعدی سازه ی فاعل که همواره میزبان تکواژ حالت نمای غیرفاعلی است قرار می گیرد و نهایتاً جایگاه پایانی جمله را فعل گذشته ی ساده ازآن خود می کند. هرگونه تغییر در این ترتیب سازه ای منجر به غیردستوری شدن ساخت حاصل می شود. این پژوهش می کوشد تا ضمن توصیف ویژگی های ساخت های کنایی(اعم از ساخت های نشان دار و بی نشان)، با بهره گیری از مفاهیم نظری برنامه ی کمینه گرا نظیر فرضیه ی گروه متمم ساز گسسته و فرافکن های بیشینه ی تأکید و مبتدا تبیینی صوری از فرایند اشتقاق ساخت های کنایی نشان دار و نیز ترتیب سازه ایِ الزاماً ثابت این ساخت ها بدست دهد. در رویکرد پیشنهادی حرکت گروه های اسمی فاعل و مفعول به جایگاه مشخص گر گروه های تأکید و مبتدا موجب بازبینی و حذف مشخصه های قوی و تعبیرناپذیرِ حاضر بر روی هسته ی این فرافکن های بیشینه و تبیین ترتیب سازه ای الزاماً ثابت در این ساخت ها می شود.
راضیه باقری خوزانی غلامحسین کریمی دوستان
این پایان نامه به بررسی تطبیقی ساخت اضافه در زبان فارسی، گیلکی، بلوچی و گویش هورامی از زبان کردی می پردازد. اضافه بر حسب دو نوع کارکردی که در زبان های ایرانی دارد، به دو بخش اضافه اسنادی و اضافه ملکی تقسیم شده است. اضافه اسنادی در گویش هورامی با برخی مقولات نقشی در گروه اسمی از جمله نشانه جمع، نشانه معرفه، کلمات اشاره و اضافه ملکی مطابقت می کند. بر اساس برنامه ی کمینه گرا، نحوه ی مطابقت اضافه اسنادی با سایر مقولات نقشی در گروه اسمی هورامی به شیوه ی جستجوگر- هدف می باشد. از آن جا که پایه و اساس مطابقه در این شیوه، مفهوم تسلط سازه ای عناصر بر یکدیگر است، به کمک آن رابطه سلسله مراتبی مقولات گروه اسمی در هورامی را بررسی کرده و سپس آن را با گروه اسمی فارسی، گیلکی و بلوچی مقایسه کرده ایم. اعتقاد بر این است که مشخصه [+agr] در گویش هورامی زمینه ساز این مطابقه است. این مشخصه بازمانده نظام مطابقه در گروه اسمی زبان های ایرانی باستان است که امروزه در زبان فارسی، گیلکی و بلوچی اثری از آن به جا نمانده است.
محسن اسلامی فارسانی محمد راسخ مهند
چکیده این تحقیق در چارچوب معیارهای نحوی و معنایی به بررسی ساخت ناگذرا در بختیاری می پردازد. بررسی داده های طبیعی تحقیق نشان می دهد که در بختیاری ساخت ناگذرا عمدتاً به دو شیوه ساخته می شود، یکی با استفاده از پسوند "ــِ سد ((-esd" که از نوع ناگذرای ساختواژی است و دیگری از طریق مصدر به همراه صرف فعل "رفتن" که از نوع ناگذرای نحوی محسوب می شود. ساخت ناگذرا ساختی است که با توجه به ملاک های صوری دارای تنها یک گروه اسمی است و فعل آن دارای ویژگی های معلوم می باشد، اما به لحاظ معنایی، تنها گروه اسمی موجود در این ساخت، همچون گروه اسمی موجود در ساخت مجهول، دارای نقش معنایی پذیرا می باشد. این ساخت معمولاً زمان حال ساده دارد زیرا فاقد ارجاع زمانی خاص است. فعل ناگذرا به حالت اشاره دارد و به طور کلی نمی تواند در جملات امری و استمراری به کار رود زیرا حالت فاقد تغییر و تحول است و همچنین حالت فاقد عمل و مراحل متوالی است. در ساخت ناگذرا عاملی مفروض نیست و نمی تواند با قیدهایی که به عامدانه بودن عمل فعل اشاره دارند همراه شود زیرا عامدانه بودن نیاز به تصمیم و اراده دارد. از ویژگی های ساخت ناگذرا در بختیاری غیر رویدادی بودن آن است زیرا که برای بیان خصوصیات ذاتی، کلی و همیشگی مورد استفاده قرار می گیرد. در این ساخت فعل های وجهی "توانایی" و "احتمال" قابل درک و دریافت هستند. قیدهای حالت به عنوان قید توصیفگر در این جملات استفاده می شوند که بدون وجود آن ها جمله ناقص است. نقش "مسئولیت" بیان می کند که مفعول فعل دارای یک سری خصوصیاتی است که در شکل گیری عمل فعل تاثیرگذار است. در این تحقیق نشان داده می شود که افعال ناگذرا در تقابل با سببی ها هستند و همچنین این ساخت در بختیاری دارای گونه های متفاوتی است. کلمات کلیدی : ناگذرا- پذیرا- کنایی- فعل متعدی- ضد سببی- غیر رویدادی
سجاد موسوی ابراهیم بدخشان
5-1-نتایج تحلیل در زبان فارسی نیز ، شیوه های مختلفی برای ساخت واژگان حسن تعبیری وجود دارد. کاربران زبان فارسی در جهت نشان دادن نزاکت اجتماعی و جلوگیری از خدشه دار شدن احساسات افراد جامعه از حسن تعابیر استفاده می کنند. از طرف دیگر، آنها به وسیله ی جایگزین کردن عبارات و واژگان حسن تعبیری به جای عبارات و واژگان ناخوشایند، سعی در حفظ وجهه ی اجتماعی خود و مخاطبان دارند. همچنین، حسن تعابیر در زبان فارسی در جهت تسهیل تعاملات اجتماعی به کار می رود و به کاربران زبان فارسی اجازه می دهد که خود را از رویداد های منفی و موضوعات ناخوشایند اجتماعی در عین بیان آنها، دور نگه دارند. این مورد، باعث از بین رفتن تهدیدات پیشروی وجهه ی اجتماعی در هنگام تعاملات کلامی در بین کاربران زبان می شود . بنابراین، حسن تعبیر، به عنوان ابزار زبانی قدرتمندی عمل می کند که باعث حفظ روابط بین فردی در تعاملات اجتماعی می گردد. بیشترین موضوعاتی که در زبان فارسی تحت فرآیند حسن تعبیر سازی قرار می گیرند شامل: مسائل مربوط به مرگ، مسائل جنسی، بیماری های جسمی و روانی، تجارت، اعضای بدن، مواد مخدر، خشونت، ناسزاها، تبلیغات، مشروبات الکلی، ترشحات بدن و هوش می باشند. در زبان فارسی، ابزارها و مکانیسم های مختلفی برای ایجاد معنای حسن تعبیری مورد استفاده قرار می-گیرد: 1- با استفاده از ساختار دوگان سازی شده، از بیان واژگانی که به لحاظ فرهنگی غیرقابل بیان هستند، از طریق ایجاد ابهام حسن تعبیری پرهیز می شود. گوینده با استفاده از ساختار دوگان سازی، از ارائه ی اطلاعات دقیق درباره ی رخداد ناخوشایند خودداری می کند و آن را به استنباط شنونده واگذار می کند. به عبارت دیگر، مکانیسم دوگان سازی حسن تعبیری، نیازمند مشارکت شنونده به عنوان حدس زننده ی معنای ناخوشایند است. 2- فرآیند حذف، باعث ایجاد معنای حسن تعبیری در زبان فارسی می گردد. حذف حسن تعبیری در زبان فارسی، به دو گونه صورت می گیرد: حذف کامل و شبه حذف. در حذف کامل، واژگان ناخوشایند به صورت کامل حذف می شوند. در شبه حذف که در زبان نوشتاری مورد استفاده قرار می گیرد، واج های آغازین یا پایانی واژه که دارای بار معنایی ناخوشایند است، حذف می گردند و به جای واج های حذف شده از علائم سجاوندی استفاده می شود. 3- شیوه ی دیگری که برای ساخت حسن تعبیر در زبان فارسی به کار می رود، استفاده از واژگان قرضی است. در واقع، واژگان قرض گرفته شده از دیگر زبان ها، جایگزین واژگان ناخوشایند در زبان فارسی می شوند. در اکثر موارد، این واژگان به عنوان واژگان تخصصی در حوزه هایی مانند علوم پزشکی، علوم فقهی و حوزه-های فنی به کار می روند. بیشتر واژگان قرضی در جهت کاربرد حسن تعبیری در زبان فارسی، از زبان های فرانسوی انگلیسی و عربی است. 4- در استلزام معنایی، گوینده جمله ای را بیان می کند و مفهوم ناخوشایند دیگری را مد نظر دارد. در این شیوه، بار معنایی منفی از طریق استنباط شنونده دریافت می شود، زیرا معنای ناخوشایند به صورت تلویحی بیان می گردد. 5- در حسن تعابیر استعاری هنگامی که حوزه ی مقصد براساس حوزه ی مبدأ مفهوم سازی می شود، جنبه های خوشایند حوزه ی مقصد برجسته می شود و به طور هم زمان جنبه های ناخوشایند این حوزه، پنهان می شود و یا تمرکز افراد بر آن کاهش می یابد. 6- حسن تعابیر مجازی در زبان فارسی، برخی از اصول شناختی و ارتباطی ناظر بر انتخاب حوزه ی مبدأ (وسیله) در روابط مجازی را نقض می کنند. در این حالت، توجه مخاطب از موضوعات، رخدادها و مقولات اصلی که دارای بار معنایی ناخوشایند هستند، به سمت رخدادها، موضوعات و مقولاتی هدایت می شود که دارای بار معنایی خنثی یا مثبت می باشند. 7- تضاد معنایی یکی دیگر از شیوه های ساخت حسن تعبیر در زبان فارسی است. در این شیوه، برای ایجاد معنای حسن تعبیری، به واژه ای که در بافت زبانی مورد نظر، ناخوشایند جلوه می کند، از طریق متضاد آن واژه که دارای بار معنایی مثبت است، ارجاع داده می شود. 8- با استفاده از کم گفت، به جای واژگان ناخوشایند که دارای بار معنایی منفی هستند از واژگان ملایم تر و خوشایندتر استفاده می شود. کم گفت، تنها قسمتی از واقعیت را بیان می کند و جنبه های منفی موضوع مورد نظر را ملایم تر و ضعیف تر می سازد. 9- مبالغه عملکردی ذهنی است که باعث تقویت بار معنایی مثبت از طریق گفتار زبانی می شود. در مبالغه تعمداً تاثیرات موقعیتی خوشایند برجسته می شود و از این طریق، معنای حسن تعبیری ایجاد می گردد. 10- در اطناب حسن تعبیری، نام دقیق واژه ی ناخوشایند بیان نمی شود . در این شیوه، پیرامون واحد مقصد که دارای بار معنایی منفی است، صحبت می شود. اطناب نوعی گفتار غیرمستقیم است. در این شیوه، واحد مقصد، معمولاً به مشخصه های معنایی سازنده ی خود تجزیه می شود. 11- رد خلف پرکاربردترین شیوه ی ساخت حسن تعبیر در زبان فارسی است. در رد خلف حسن تعبیری، برای اشاره به واژه ی ناخوشایند و آزاردهنده، از طریق منفی سازی متضاد آن، که دارای بار معنایی مثبت است، عمل می شود. این فرآیند، باعث کاهش بار معنایی منفی واژگان ناخوشایند می شود. با استفاده از این شیوه، می توان با سهولت بیشتری در تعاملات کلامی شرکت کرد. 12- ابهام یکی از مشخصات بنیادی حسن تعبیر است. برای پرهیز از بیان مستقیم واژگان ناخوشایند، کاربران زبان همواره از واژگان مبهم استفاده می کنند. در واژگان مبهم حسن تعبیری، مفهوم ناخوشایند پنهان می شود. 13- در فرآیند گسترش معنایی، در اکثر موارد، هنگامی که واژه ای خاص ناخوشایند می شود، برای اشاره به آن، واژه ای مورد استفاده قرار می گیرد که در حوزه ی مقوله بندی، در سطح بالاتری قرار دارد. در واقع، در این حالت، واژه ی حسن تعبیری دارای جامعیت بیشتری است و واژه ی ناخوشایند را نیز شامل می شود. این فرآیند، باعث انتزاعی شدن مفاهیم ناخوشایند می گردد و از طریق این انتزاعی سازی، تاثیرات منفی واژه، کاهش می یابد. 14- یکی از کاربردهای عبارات اشاره ای در زبان فارسی، کارکرد حسن تعبیری آن ها است. در این شیوه، به جای نام بردن از واژه ی ناخوشایند، از عبارات اشاره ای استفاده می شود. عبارات اشاره ای در تقابل با اسامی خاص و توصیف های واضح ناخوشایند قرار دادند. همان طور که مطرح شد، یکی از نقش های توانش ارتباطی، یافتن شیوه ی مناسب برای ایجاد ارتباط است. حسن تعبیر نیز، شیوه ای مودبانه محسوب می شود که می تواند به تسهیل تعاملات کلامی و روابط اجتماعی کمک کند. بنابراین، کاربرد صحیح و مناسب زبان، نیازمند ساخت حسن تعبیر در موقعیت های زبانی مختلف است. با توجه به این موارد، کاربران زبان، علاوه بر این که نیازمند دانش دستوری جملات هستند، بایستی نحوه ی کاربرد مناسب آن را نیز بیاموزند. همچنین، بسیاری از زبان شناسانی که در حوزه ی حسن تعابیر به مطالعه پرداخته اند، معتقدند که موضوعات ناخوشایند، تقریبا به صورت جهانی در تمام زبان ها وجود دارند. اما نوع مصادیق آنها در مواردی متفاوت است. از طرف دیگر، آنها اظهار می کنند که برخی از موضوعاتی که تحت فرآیند حسن تعبیر سازی قرار می گیرند، مشابه هستند مانند، مسائل مربوط به مرگ، ترشحات بدن، بیماری ها و مسائل جنسی. علاوه بر این، برخی از این زبان شناسان بر این باورند که ابزارهایی زبانی مانند استعاره، مجاز و اطناب که در ساخت حسن تعبیر به کار می روند، ابزارهایی جهانی هستند.
حسن آزموده یادگار کریمی
در این پژوهش گفته شد که اصطلاح حذف در حوزه زبان شناسی به موقعیتی اطلاق می شود که در آن واژه ها مفقود به نظر می رسند و حذف برای نظریه پردازان زبان از اهمیت کانونی برخوردار است زیرا موقعیتی را به نمایش می گذارد که در آن انطباق معمولی صورت/ معنا، الگوریتم ها، ساخت ها، قواعد و محدودیت هایی که در جملات غیرمحذوف به ما اجازه می دهند تا صداها را بر معنای معادل آن ها منطبق کنیم، شکسته می شود. در حقیقت، در حذف معنای بدون صورت وجود دارد. پدیده های حذفی (حذف گروه فعلی و حذف بند پس از پرسشواژه و ... ) نیازمند مرجع معادلی هستند که خود موضوع همسانی می باشد. تعیین ماهیت این پدیده همسانی هسته یکی از دغدغه های دستوریان زایشی در حوزه حذف را در چهل سال گذشته تشکیل می دهد. این بحث ها بدان دلیل بسیار مهم هستند که اغلب بر ضرورت وجود یک یا نوع دیگری از تجلی زبانی، تأکید می کنند؛ به عبارت دیگر، ساخت های حذفی اغلب نقش مهمی را در بحث های بنیادین و هستی شناسانه در زبان شناسی ایفا می کنند؛ در واقع، به انگیزه و دلیل اصلی ِمطالعه نحو ارتباط می یابد. منطق آن واضح است: اگر همسانی یا شرط همانندی در تحلیل حذف پیدا شود، در آن صورت نیاز به ارجاع به انواع خاصی از وجود است که نظریه های توانش زبانی باید قائل به این وجود ها باشد و آنها را تأیید کند. 5 ـ 1ـ کلیات مباحث مطرح در ادبیات مربوط به حذف کارهای زیادی در ارتباط با پدیده حذف به طورعام و حذف گروه فعلی به طوراخص، در چهارچوب زبان شناسی معاصر بر روی زبان فارسی صورت نگرفته است و تنها دستوریان سنت گرا نظرات خود را گاه به طور اجمال و گاه به طور مفصل نسبت به حذف بیان داشته اند. بدیهی است در أکثر این تحقیقات ساختار های روساختی مطمح نظر بوده و کمتر به کم وکیف حذف در چهارچوب نظریه ای خاص عنایت بوده است همچنین گفته شد که در عرصه تحلیل حذف سه سوال مطرح است: مسأله ساختاری، مسأله همانندی و مسأله بافت نحوی تجویز کننده حذف. درحالت کلی، دو دیدگاه به معماهای مطرح شده در خصوص ساخت های حذفی وجود دارد، ساختاری و غیر ساختاری. در دیدگاه ساختارگرایی بار بر دوش نحو گذارده می شود و با فرض ساختی که تلفظ نمی شود خود را از غیرساختاری متمایز می سازد در حالی که دیدگاه غیرساختاری با تکمیل و تقویت نظریه معنا، و با خلق یا بهره گیری از ابزارهایی که معنا را در غیاب ساخت نحوی تولید می کنند به سوالات پاسخ می دهد. در دیدگاه ساختاری دو رویکرد اصلی را می توان از هم باز شناخت: رویکردی که اساساً ساخت نحوی معمول (متداول) را فرض قرار می دهد که خود موضوع نوعی از فرآیند «حذف» است تا ساخت نحوی را غیرملفوظ قرار دهد. در این رویکرد، نحو یک جایگاه حذف همانند نحو معادل غیرمحذوف آن می باشد با این تفاوت که موضوع فرآیند یا محدودیتی که موجبات عدم تلفظ آن را فراهم می سازد، است. رویکرد دیگر آن هایی که یک عنصر واژگانی تهی را که در مرحله ای ـ غیر از مرحله تلفظ (نمود آوایی) ـ یعنی در صورت منطقی (lf) یا یک بخش معنایی/کاربردی جایگزین، پر و یا شناخته می شود، فرض قرار می دهند. مسیر اولی را رویکرد حذف و دومی را رویکرد مرجعدار تهی نام گذارده اند. در تحلیل های جدید حذفی مانند اصل مختصه حذف (e) که ادامه صورت بندی کلاسیک گشتار حذف است، تفاوت میان یک گروه فعلی محذوف و یک گروه فعلی غیرمحذوف تنها در حضور یا عدم حضور مختصه ای در ساختار است که به دستگاه واجی پیام می دهد ارزش واجی گروه فعلی تهی می باشد. این مختصه بایست مخزن تمامی اطلاعات درباره حذف باشد؛ یعنی اینکه بایستی حاوی یک نحو، یک معنا شناسی و یک واج شناسی باشد. نحو این مختصه مشخص می کند که چه هسته هایی می توانند در آن قرار بگیرند؛ معناشناسی برای تعیین شرط همانندی و واج شناسی نیز به عنوان آغازگری برای یک قاعده یا محدودیتی که ارزش واجی گروه را تهی می کند، می باشد. راه های متفاوتی برای به کارگیری این مختصه پیشنهاد گردیده است. مطرح ترین پیشنهاد این است که مختصه e می تواند به مختصه های هسته تجویزکننده اضافه شود؛ برای مثال، به بعضی از متمم نماها (c) برای حذف بند پس از پرسشواژه و بعضی از هسته زمان ها (t) برای حذف گروه فعلی(پوسته ای). اما در رویکرد ساختاری مرجعدار تهی یک گره تهی در ساختار درج می شود که همچون مرجعدار تهی عمل می کند و بایستی در صورت منطقی با ساختار کامل جایگزین شود (گرته برداریlf )، یا اینکه پُر و یا تعبیر شود. مهم ترین استدلال در طرح این دیدگاه برگرفته از رفتار دو مجموعه ابهام های معین و نامعین و ابهام های دو سوری است. اگرچه این استدلال مبتنی بر این پیش فرض است که پدیده همسانی ویژگی خاص حذف است اما نشان داده شد که این ویژگی دامنه های نسبی سورها در هر دو ساخت حذفی و غیرحذفی یکسان است (یعنی در جملات حاوی حذف خوانش جایگاه حذفی/ غیرحذفی بند دوم در هر گونه از ابهام های ذکر شده، همانند همان گونه از ابهام درخوانش مرجع است؛ به عبارت دیگر، خوانش متقاطع وجود ندارد). بنابراین حضور یکسانی دامنه ها در تعبیر این دسته از جملات چیزی درباره ساخت حذفی به ما نمی گوید. نقطه قوت این رویکرد این است که شرایط تجویز موضعی بر گروه های فعلی (vp)، جملات (tp) و گروه های اسمی (np) تهی را که در ساختار های حذفی ظاهر می شوند به شرایط تجویز عام تر بر عناصر تهی شبیه می کند اما همان طور که استدلال شد این امتیاز چندان مورد توجه قرار نگرفته زیرا رویکرد حذف با استفاده از یک مختصه می تواند تمامی این محدودیت ها را با همان اندازه از مهارت تبیین کند. در مقابل، دیدگاه غیرساختاری با تقویت نظریه معنا و با خلق و بهره گیری از ابزارهایی که معنا را در غیاب ساخت نحوی تولید می کند، به سوالات پاسخ می دهد. به طبع، پاره جمله ها حاوی عناصر غیر قابل رویت نیز نخواهند بود و پاره جمله تنها دختر (زیر بخش) گره جمله (s) خواهد بود. برای نمونه، قواعد سازه ای زبان فارسی در ساخت های حاوی گروه فعلی محذوف یک s تولید می کند که این گره شامل فاعل و فاقد گروه فعلی است. همچنین گره s از یک ساز و کار مختصه ای برخوردار است که برای تبیین تعبیر مشاهده شده، طراحی شده است که این خود منجر به پیچیده شدن و افزایش قواعد سازه ای در زبان می گردد. به هر حال، اشاره شد اینکه چه توجیهی را ارائه دهیم چندان حائز اهمیت نیست بلکه آنچه غیر ممکن است اینکه توجیه و تبیینی را تصور کنیم که وجود معلول های جزیره ای و ابقاء حرف اضافه را در جایگاه های حذف چیزی غیر از ما به ازاء آن در ساخت های غیرمحذوف بداند. چشمداشت عرصه تحلیل حذفی به ساخت نظریه ای است که اساساً ملزم به تصریح محدودیت های خاص برای ساخت غیرمحذوف نباشد. 5 ـ2ـ دستاورد های بحث ساختاری در ارتباط با بحث ساختاری نشان داده شد که با فرض ساختار در جایگاه حذف، نظریه های دستوری که هسته و گروه های غیرملفوظ را تولید می کنند، بایست تأیید شود. در صورت فرض عدم حضور ساختار، امکان آن می باشد که نحو ویزیویگ باشد؛ یعنی، جایگاه حذفی در هیچ سطحی از اشتقاق، حاوی ساخت نیست و تعبیر بندی پاره گفتار توسط فرآیند های معنایی بسیار انتزاعی حاصل می شود. با استناد به پدیده های نحوی همچون مرجع های حاوی حذف، مرجع مفقود، مطابقه، قیود گروه فعلی، حالت، و رفتار نحوی افعال وجهی استدلال شد که در جایگاه حذفی ساخت نحوی حضور دارد. همچنین باید توجه داشت که به لحاظ نظری نیز، اعتقاد به وجود عدم ساخت در جایگاه حذف ـ در نظر نگرفتن ساخت نحوی معمولی ـ نیازمند توجه به روش های موقتی و پیچیده ای برای تولید جملات هست که به تبع ِآن منجر به پیچیدگی قواعد سازه ای و تولید معنا در زبان (فارسی) می شود؛ و البته این موضوع با زبان آموزی سریع کودک سازگار نیست. 5 ـ3ـ دستاوردهای بحث همانندی واضح است که حذف یک پدیده ارجاعی منوط بر بافت خود برای دست یابی به معنایش می باشد. جایگاه حذف به هیچ وجه محتوای واژگانی مجزاء ندارد. فرض می شود که حذف نیازمند یک مرجع است تا بر اساس آن معنایش مشتق شود. همان طورکه در ادبیات بررسی حذف انتظار می رود دو نوع پاسخ به این پرسش که حذف چگونه مرجعی را نیاز دارد ـ رابطه بین حذف و مرجع ـ مطرح شده است. یکی رابطه بین حذف و مرجع آن را شامل یک همانندی معنایی فرض می کند و دیگری همانندی ساختاری را فرض قرار می دهد. عناصر حذف شده (xpe) بایستی همانند یک گروه مرجع (ypa) باشد جایی که همانندی می تواند نحوی یا معنایی باشد یا ترکیبی از هر دو. باید در نظر داشت که همانندی روساخت آشکار و ظاهری مرجع در حذف (گروه فعلی) فعال نیست بلکه ویژگی های انتزاعی تری که مستقیماً در روساخت صورت زبان آشکار نیست، بایست مورد کاوش قرار بگیرد. گاهی طرفداران رویکردهای معنایی استدلال خود را در توانایی این رویکردها در پرداختن به طور مستقیم به تعامل های حوزه ای در حذف و توزیع خوانش های نسبی و مطلق پایه می گذارند؛ اما همان طور که ذکر آن رفت بنا بر اعتقاد بسیاری دیگر از زبانشناسان این رویکردها بر خلاف ظاهرش دلیلی مستقیم بر رابطه همانندی معنایی نیست. توزیع ناهمگن جهت در حذف های بزرگ و حذف های کوچک و همچنین بعضی از واقعیت های صرفی خاص دو دسته از داده ها هستند که نیاز به همانندی نحوی را در حذف موجب می شوند. برای نمونه شاهد های (92) و (93) در فصل چهاوم از زبان فارسی بیانگر آن هستند که لزوم همانندی جهت در حذف گروه فعلی امری اجتناب ناپذیر باشد. چیزی که به لحاظ شمّی ـ حداقل با شمّ زبانی نگارنده ـ در جایگاه گروه فعلی محذوف درک می شود یک ترکیب معنایی حاصل از ساخت نحوی است نه یک ضمیر تهی؛ چرا که ضمایر ماهیتاً به چیزی منفرد یا یک مجموعه ارجاع می دهند و دائماً در ذات خود یک هسته معنایی ثابت دارند مانند او (he) که همیشه سوم شخص مفرد مذکر است؛ اما معنای ترکیبی حاصل از ساخت گروه فعلی محذوف در جملات متفاوت، هسته معنایی ثابت ندارد. 5 ـ4ـ هسته تجویزکننده حذف گروه فعلی و محدودیت حذف گزاره در زبان انگلیسی عدم وجود گروه فعلی آشکار را گروه فعلی محذوف می نامند و در پاسخ به سوال بافت تجویزکننده که چه هسته ها، جایگاه ها و یا ساخت هایی حذف را جایز می شمارند و شرایط موضعی بر رابطه بین این ساخت ها و حذف چیست، بیان می شود که معمولاً گروه فعلی در مجاورت فعل کمکی حذف می شود. داده های (99- 100) در فصل چهارم بیانگر آنند که برای تبیین بافت تجویز کننده حذف گروه فعلی در فارسی بایست هسته های دیگر را جستجو کرد. در تعیین بافت تجویز کننده گروه فعلی ـ گزاره ـ در زبان فارسی و برای پی گیری پاسخ به شکلی آسان و منظم، ابتدا داده هایی را که در آن ها گزاره مفقود است، در سه دسته متفاوت مقوله بندی کرده، سپس هرکدام را مورد تحلیل و واکاوی قرار دادیم. در این پژوهش، مسأله تجویز با بهره گیری از اصل مختصه e به آسانی تبیین می شود. طبق این اصل: سازه ? می تواند حذف شود اگر به ?، مختصه e اعطا شود. به همین ترتیب، اولین دسته از داده ها شامل جملاتی است که در آن اولین گره نقشی حاکم ـ هسته زمان (t) ـ بر گروه فعلی پوسته ای (vp) در بند دوم در صورت وجود همانندی ساختاری با vp بند قبلی (مرجع)، توانایی حذف کردن گروه فعلی تحت اشراف سازه ای خود را در فرآیند بازبینی مختصه e دارد. در دسته دوم داده ها که جایگاه حذفی در مجاوت فعل وجهی است با در نظرگرفتن توضیحات بخش 4ـ 6 ـ 1 ـ 2 ـ این نتیجه حاصل شد که چون بعد از افعال وجهی (غیر از باید و شاید) سازه گروه متمم نما (cp) حضور دارد، داده هایی همچون جملات (12) و (127ـ 129) در فصل چهارم از حوزه پژوهش این نوشتار که به حذف گروه فعلی می پردازد، خارج می شود. در واقع، این ها مواردی از حذف سازه گروه متمم نما می باشند. گروه فعلی محذوف در داده های دسته سوم نیز در مجاورت عنصر نفی قرار دارد. نشان داده شد که هرگاه عنصر نفی تمامی بند را در برگرفت (تعبیر گسترده)، این عنصر بر tp اشراف سازه ای دارد اما اگر تنها گروه فعلی را در دامنه خود قرار دهد (تعبیر محدود)، در آن صورت عنصر نفی برvp اشراف سازه ای دارد؛ یعنی، ساخت های متفاوت نحوی تعبیرهای متفاوت معنایی دارد و برعکس. در نتیجه در تعبیر گسترده عنصر t هسته تجویز کننده جایگاه حذف است و در تعبیر محدود عنصر neg هسته تجویز کننده گروه فعلی است. در تبیین ساخت های منفی با تعبیر محدود طرح دیگری نیز پیشنهاد گردید که در آن فرآیند بازبینی مختصه e توسط اصل پیامد حاکمیت شفاف تعمیم یافته (gtc) از هسته اولین گره نقشی حاکم برvp ـ هسته نفی ـ به هسته زمان (t) محول می شود که البته این فرضیه از تعمیم بیشتری نسبت به فرضیه قبلی برخوردار است زیرا این طرح، هسته زمان را به طور عام هسته تجویزکننده گروه فعلی محذوف در زبان فارسی معرفی می کند و همچنین نقض فرضیه محدودیت حذف گزاره (pdc) را رفع و آن را تأیید می کند. به طور خلاصه، طبق تحلیل های به دست آمده، تنها داده های دسته اول و سوم نمونه های از حذف گروه فعلی هستند که در صورت وجود همانندی ساختاری گروه فعلی(پوسته ای) هدف با گروه فعلی(پوسته ای) بند قبلی، اولین گره نقشی حاکم بر گروه فعلی هدف با به همراه داشتن مختصه e توانایی حذف گروه فعلی را در صورت آوایی دارد. باید توجه داشت که اگرچه بازبینی این مختصه، گروه فعلی را در بخش آوایی حذف می نماید اما گروه فعلی محذوف به لحاظ نحوی و معنایی در فرآیند اشتقاق ساختار و تعبیر فعال می باشد. در نتیجه، می توان گفت که ساخت های نحوی نیز می توانند شامل سازه های تهی (مقوله های تهی) باشند؛ سازه هایی که دارای مختصه های دستوری و معنایی هستند اما فاقد مختصه های شنیداری هستند. 5 ـ 5 ـ سوال هایی برای پژوهش آینده همانطور که در فصل دوم اشاره شد ساخت ها و پدیده های نحوی متفاوتی در حوزه تحلیل حذفی قرار دارند که حذف گروه فعلی نمونه ای از آن ها است. اینکه آیا در دیگر پدیده های حذفی نیز معنا از ساخت نحوی مشتق می شود و یا از ساخت مفهومی؛ و همچنین همانندی ساختاری در رویداد فرآیند حذف و اشتقاق تعبیر از این ساخت ها دخیل است و یا همانندی معنایی از مسائلی هستند که در زبان فارسی به آن ها پاسخی داده نشده است. از طرف دیگر، با توجه به داده ها و تحلیل های ارائه شده در این پژوهش محدودیت نحویی در فصل چهارم استخراج شد. بر طبق این فرضیه: جایگاه مشخص گر هسته نقشی حذف کننده ِگروه فعلی (گزاره) نباید تهی باشد. همچنین با در نظر گرفتن داده های زبان فارسی و زبان انگلیسی نشان داده شد که این اصل یک پارامتر دو ارزشی است که زبان ها در راستای ارزش تجلی آوایی آن متغیر هستند. اینکه آیا این فرضیه در دیگر زبان ها نیز صادق است؟ در دیگر پدیده های حذفی مانند حذف بند پس از پرسشواژه، حذف فعل و .. همین محدودیت حاکم است؟ و به تبع ِآن می توان آیا پیش بینی کرد که محدودیت حذف گزاره در فارسی و انگلیسی برخاسته یا یکی از اصول همگانی رفتار زبانی نوع بشر باشد؟ نیز مسائلی هستند که نیازمند پژوهش های گسترده و ژرف تر در این زمینه می باشد.
الهام صفروند ابراهیم بدخشان
هدف این پژوهش بررسی تاثیر ویژگیهای جنسیت ، پای? تحصیلی و سن برگفتار دانش آموزان ابتدایی در سال 90-89 می باشد. جامعه آماری این پژوهش 6800 نفر از دانش آموزان دختر و پسر در مدارس دولتی آموزش و پرورش شهر مشگین شهر هستند. با استفاده از روش نمونه گیری تصادفی ساده چند مرحله ای ، 180 نفر از دانش آموزان (90 پسر و 90 دختر ) به عنوان نمونه انتخاب شدند.روش مورد استفاده دراین پژوهش، توصیفی و ابزار مورد استفاده در این پژوهش،آزمون رشد زبان(told-p:3)است. اطلاعات بدست آمده از طریق آمار توصیفی و استنباطی(آزمون t مستقل و واریانس یکطرفه) با استفاده از نرم افزار spss14 مورد بررسی قرار گرفت و نتایج آن شامل موارد زیر است: 1- ارتباط معناداری بین سن و رشد زبانی(گفتار) دانش آموزان وجود دارد. 2.- ارتباط معناداری بین پایه ی تحصیلی و رشد زبانی (گفتار) دانش آموزان وجود دارد. 3- ارتباط معناداری بین جنس و رشد زبانی (گفتار) دانش آموزان وجود ندارد.
معصومه هاشمی یادگار کریمی
این رساله به بررسی ساختار کنایی در گویش دشتی می پردازدوچارچوب به کار رفته در آن بر نامه ی کمینه گرا است.ساختار نحوی گویش دشتی،دارای الگوی کنایی دو شقی است وسیستم کنایی آن بر اساس مطابقه می باشد.این گویش از یک راهکار عمده برای نشان دادن حالت کنایی در ساختار نحوی اش استفاده می کندوآن مضاعف سازی واژه بست است که طی آن یک واژه بست غیر فاعلی بر روی اولین عنصر غیر فاعل در جمله مضاعف سازی می شود وفعل جمله در شخص وشمار با مفعول مستقیم مطابقت می کند.کریمی(1388)به لحاظ نظری،رویکردی در رابطه باساخت کنایی ومضاعف سازی واژه بست در سورانی(یکی از گویش های زبان کردی)ارائه می کندکه می تواندبه داده های گویش دشتی نیز تعمیم پیدا کند.
محمد زمانی ابراهیم بدخشان
چکیده : تحقیق حاضر تلاش داشت به بررسی و تحلیل فرایند های واجی و آوایی حاکم بر زبان کردی(گویش کردی کلهری) بپردازد. فصل اول با داشتن عنوان مقدمه ابتدا به معرفی اجمالی زبان کردی و گویش کلهری می پردازد. بخش های دیگر از این فصل به بیان مسأله، فرضیات، پرسش ها، اهداف و شیوه ی انجام تحقیق اختصاص داده شده است. فصل دوم، معرفی اجمالی تحقیقات پیشین مرتبط با فرایند های واجی-آوایی و نتایج حاصله از این تحقیقات را کانون توجه خود قرار داده است. فصل سوم به ارائه مبانی نظری حاکم بر شیوه ی استدلال در این پژوهش می پردازد که شامل مبانی نظری واج شناسی زایشی و بدین ترتیب نظریه ی بهینگی است. فصل چهارم مشتمل بر دو بخش اصلی است. بخش اول از فصل چهارم شامل توصیف نظام آوایی گویش کلهری است. در ابتدای این بخش به منظور توصیف هرچه دقیق تر این نظام آوایی، آواهای این گویش در دو بخش توصیف واکه ای و همخوانی دنبال می شود. با پایان یافتن بخش توصیفی نظام آوایی، بخش دوم از فصل چهارم با رویکردی تحلیلی کار خود را آغاز می کند. مبنای مطالعاتی این پژوهش را مطالعات همزمانی در قالب نظریه بهینگی تشکیل داده است. می توان گفت اعمال مطالعات همزمانی در قالب نظریه ی بهینگی بر این گویش تا حد زیادی موفق بوده است. اولین مبحث از تحلیل فرایند های واجی مرتبط با ساخت هجایی است با معرفی ساختمان هجا و محدودیت های حاکم بر آن به بررسی و تحلیل فرایند هجا بندی مجدد پرداخته شد که تحت تأثیر محرک های گوناگونی می تواند صورت گیرد. پس از تحلیل و بررسی فرایند جابجایی هجایی، در بخش دیگر از فصل چهارم به بررسی تأثیر سیستم واجی-آوایی این گویش، بر فرایند های واجی-آوایی در واژگان قرضی پرداخته شد. یکی دیگر از فرایند های واجی که در این تحقیق مورد ارزیابی قرار گرفت، فرایند افزایش همخوانی بود. فرایند بعدی که در فصل چهارم مورد تحلیل و ارزیابی قرار گرفت فرایند حذف بود که طی آن یک واحد از زنجیره ی گفتار کاسته می شود. فرایند حذف به دو دسته ی حذف تاریخی و حذف ساختاری تقسیم شدند. در این فصل حذف ساختاری کانون توجه قرار گرفت. فرایند حذف ساختاری پیرو قواعد همزمانی است. تحلیل فرایند حذف در این پژوهش مشتمل بر دو بخش بود. بخش اول مشتمل بر سازوکاری بود که فرایند حذف در آن رخ داده است و بخش دوم بر تحلیل ملاک های انتخاب واکه ای برای اعمال فرایند حذف، بنا نهاده شده است. فرایند غلت سازی فرایند دیگری است که در این تحقیق کانون توجه قرار گرفت. در مبحث غلت سازی نتیجه گرفته شد که غلت سازی در زبان کردی علاوه بر واکه های افراشته بر واکه های غیر افراشته مانند /e/ اعمال می شود. بنابراین افراشتگی v1برای غلت سازی در گویش کلهری برخلاف بسیاری از زبان های دنیا، شرط اساسی و تعیین کننده نیست. در ضمن مشاهده گردیدکه محدودیت [rel-const] در این گویش از مرتبه ی بالایی برخوردار نیست و این نیز در نوع خود قابل توجه است. از جمله نکات دیگری که در مبحث فرایند غلت سازی مشاهده گردید، این بود که شرط افراشتگی خروجی دستگاه بهینگی نیز عاملی تخطی ناپذیر نیست، یعنی خروجی دستگاه واجی گویش کلهری در شرایط و جایگاه خاص خود هم می تواند افراشته باشد مانند /y/ و هم می تواند غیر افراشته باشد همانند /y/ . در فصل چهارم پس از بررسی فرایند غلت سازی، تأثیر محدودیت توالی رسایی بر فرایند های واجی کانون توجه قرار می گیرد از جمله فرایند های راه گشا برای غلبه بر عدم رعایت توالی رسایی در گویش کلهری، می-توان به فرایند های قلب، افزایش، کشش اجباری، همگونی(نرم شدگی) اشاره داشت. نوع دیگر از فرایند-های واجی که در رابطه با توالی رسایی در این تحقیق مورد تحلیل و بررسی قرار گرفت، فرایند نرم شدگی است. در این تحقیق استدلال شد که محدودیت توالی رسایی نمی تواند عامل تحریک فرایند نرم شدگی باشد. با بررسی بیشتر نشان داده شد که محرک این فرایند را باید محدودیت حاشیه ی هجایی [pm(peak margine)] دانست. فرایند دیگری که در این تحقیق مورد ارزیابی قرار گرفت فرایند کشش اجباری(جبرانی) است. ارجحّیت دادن به محدودیت رعایت توالی رسایی و حاشیه ی هجایی در مرتبه بندی محدودیت ها گاه به فرایند حذف همخوان های آغازین خوشه های همخوانی در پایانه ی هجا و تقویت واکه ی پیش از آن می انجامد. استدلال شد که نمی توان محرک این فرایند را رعایت محدودیت توالی رسایی دانست بلکه محرک اصلی این فرایند را محدودیت حاشیه ی هجایی است. در این بخش تقابل فرایند کشش اجباری و فرایند افزایش واکه ای بررسی شد و عنوان گردید به خاطر ارجحیت دادن به محدودیت [onset2(glot)] در گویش کلهری، فرایند کشش اجباری فرایند بهینه تری در این گویش محسوب می شود. فرایند دیگری که در تقابل با فرایند کشش اجباری مورد ارزیابی قرار گرفت، فرایند حذف است. در این بخش استدلال شد که نظریه ی بهینگی از آن جا که تنها از دو ساخت زیر ساخت و روساخت تشکیل شده است در تبیین ملاک انتخاب فرایند کشش اجباری به جای فرایند حذف با مشکل مواجه است. پاسخ به چگونگی انتخاب فرایند کشش اجباری در مقابل فرایند حذف در قالب دو محدودیت ارتقاء تدریجی و ارتقاء هماهنگ از نظریه ی بهینگی با کاندید های زنجیره ای داده شد. پس از بررسی و تحلیل فرایند کشش اجباری در بخشی دیگر از فصل چهارم به صورت خلاصه تعامل فرایند های حذف ، اضافه، غلت سازی و هجا بندی مجدد مورد ارزیابی قرار گرفته است. آخرین مبحثی که در فصل چهارم مورد تحلیل و ارزیابی قرار گرفت، سنجش تأثیر فرایند های واجی بر تغییر نوع صرفی زبانی است. در این بخش این گونه نتیجه گیری شد که فرایند های واجی می توانند در تغییر نوع صرفی این گویش تأثیر گذار باشند اما همیشه محرک این گونه تغییرات صرفی را نمی توان عوامل واج شناختی دانست و گاه عوامل غیر واجی نیز می تواند به همان اندازه تأثیر گذار باشد.
هدی مردوخی ابراهیم بدخشان
چکیده این پایان نامه به بررسی وندهای دخیل در ساخت های فعلی کردی سورانی می پردازد. در این راستا شناسه های زبان کردی که نشانگر شخص و شمار هستند را مورد بررسی قرار داده و به مطالعه ویژگی های آنها می پردازیم. به منظور تعیین ترتیب قرار گرفتن وندهای فعلی، مقوله ی نمود را مورد بررسی قرار می دهیم. در کردی سورانی نمود مستمر در دو ساخت فعل گذشته ی استمراری و حال استمراری به چشم می خورد، در حالیکه بقیه ی زمان ها دارای نمود ساده هستند، و نمود ساده در ساختار فعل تجلی آشکار ندارد. به ساخت افعال در قالب افعال ساده، افعال پیشوندی، و افعال مرکب، نگاهی اجمالی می اندازیم و به طور اخص ساخت افعال ساده در زمان های متفاوت را مورد بررسی قرار می دهیم. ساخت زمان حال، گذشته افعال لازم، و گذشته افعال متعدی به جز ساخت گذشته استمراری با الگوی "مطابقه ? زمان ? فعل" سازگاری دارد. ساخت های گذشته افعال با حضور مفعول مستقیم از الگوی "مطابقه ? زمان" پیروی نمی کند. زبان کردی در ساخت های زمان حال از زبان های فاعلی- مفعولی پیروی می کند، در حالیکه در ساخت های زمان گذشته دارای ویژگی های زبان های ارگتیو می باشد. تجزیه و تحلیل داده ها حاکی از آن است که ترتیب قرار گرفتن وندها در ساخت های فعلی، نه تنها تحت تأثیر ویژگی های صرفی می باشد، بلکه محدودیت های نحوی نیز سهم شایان توجهی در این امر دارد. فعل ها در زبان کردی برای مقوله ی شخص صرف می شوند و در زمان حال شناسه های فعل با فاعل جمله در ساخت های لازم و متعدی مطابقت می کنند و در این ساخت ها از زبان های فاعلی- مفعولی پیروی می کند. امّا در مورد زمان گذشته ی افعال، مفعول ساخت متعدی همان شناسه ای را به خود گرفته است که فاعل ساخت لازم به خود می گیرد. به بیان دیگر ویژگی ارگتیو در این ساخت ها قابل مشاهده است.
نژاد کریمی یادگار کریمی
این پایان نامه به توصیف و تحلیل بندهای موصولی زبان کردی در گویش سورانی می پردازد. سورانی یکی از گویش های زبان کردی است که در قسمت وسیعی از کردستان بدان تکلم می شود. بندهای موصولی را می توان به صورت کلی به سه دسته ی بند های موصولی تحدیدی، غیرتحدیدی و اسنادی تقسیم بندی نمود، و هر کدام دارای ساخت های درونی مخصوص به خود می باشند. بند های موصولی کردی را می توان بر حسب رابطه ی آن ها با هسته ی اسمی به دو دسته ی بند های موصولی متممی و بند های موصولی آویزه ای تقسیم بندی نمود، همان طور که از اسم آن ها نمایان است بند های موصولی متممی عضو جدا نشدنی و ضروری جملات پیچیده می باشند و بندهای موصولی آویزه ای عضو جداشدنی و قابل حذف این قبیل جملات هستند. از آنجا که اساس مطابقه در برنامه ی کمینه گرا، مفهوم تسلط سازه ای عناصر بر یکدیگر است، به کمک آن ساخت درونی بندهای موصولی زبان کردی را در گویش سورانی مورد بررسی قرار داده ایم. اعتقاد بر این است که ضمیر موصولی در این نوع بند ها وجود ندارد و حرکت در آن ها آشکار نیست بلکه به صورت پنهان عملگرها در این بندها حرکت می کنند.
سوسن ایمانی یادگار کریمی
در این رساله نگارنده سعی بر آن دارد تا با به کار بستن فرضیه متمم ساز چندجزئی ریتزی ( 1997 ) در قالب برنامه کمینه گرا، داده های زبان کردی (اعم از جمله های خبری، پرسشی و تعجبی) را تحلیل کند. در این انگاره، چند فرافکن بیشینه ساختار حاشیه چپ جمله را می سازند؛ گروه نیرو بالاترین گروه است و بین این گروه و پایین ترین فرافکن بیشینه یعنی گروه ایستایی، دو گروه مبتدا و کانون قرار دارد. آن چه که مورد تحلیل قرار می گیرد فرآیند مبتداسازی در زبان کردی است؛ در واقع جایگاه گروه مبتدا در این زبان بررسی می شود و در تحلیل این جایگاه بررسی جایگاه هایی مثل جایگاه گروه کانون، گروه نیرو و گروه ایستایی اجتناب ناپذیر است؛ به همین دلیل بسیاری از تحلیل ها، جایگاه مبتدا در تقابل با جایگاه سازه کانون مورد بررسی گرفته است. در زبان کردی مبتداسازی فرآیندی زایا است. با مقایسه فرآیند مبتداسازی در انواع این جمله ها علاوه بر مشترکات، تفاوت هایی بین زبانی آشکار می شود که حاکی از این است سازه های زبان کردی در قیاس با زبان انگلیسی از ( فعالیت آزادانه تری برخوردارند. به نظر می رسد این تفاوت ها بتوانند باعث پیچیدگی انگاره ریتزی ( 1997 شوند. در زبان کردی در جمله های خبری و دو مفعولی گروه های اسمی آزادانه تر حرکت می کنند و نسبت به زبان انگلیسی در فرآیند مبتداسازی از محدودیت کمتری برخوردارند و جمله های دستوری بیشتری از یک جمله بنیادی مشتق می شوند. این امر در ارتباط با جمله های پرسشی و تعجبی هم صدق می کند. انگاره ریتزی 1997 ) فرآیند مبتداسازی را در زبان کردی تبیین می کند و مطابق با این انگاره جایگاه گروه های اسمی مبتدا ) در جایگاه مشخص گر گروه مبتدا واقع شده اند. همچنین نشان داده خواهد شد که اصل تکرارپذیری هم در مورد داده های زبان کردی صدق می کند؛ یعنی وجود بیشتر از یک مبتدا در جمله امکان دارد. واژه های کلیدی: گروه متمم ساز چند جزئی، مبتداسازی، گروه مبتدا، گروه کانون، گروه نیرو، حاشیه چپ
مژگان عثمانی یادگار کریمی
در این پژوهش با اتخاذ رویکرد متأخر کمینه گرا به ساخت مجهول، موسوم به رویکرد گذر پنهانی (کالینز 2005)، به بررسی ساخت مجهول در زبان فارسی و کردی پرداخته می شود. فرضیه یکنواختی تخصیص نقش های معنایی (بیکر 1988: 48، 1997: 74) جایگاه زیرساختی موضوع بیرونی را هم در جمله معلوم و هم در جفت مجهول آن یکسان فرض می کند و این در حالیست که در انگاره های سنتی زایشی شیوه ادغام موضوع بیرونی در دو ساخت معلوم و مجهول متفاوت است. رویکرد گذر پنهانی از آن جهت در نظریه پردازی زایشی مورد توجه قرار گرفته است که همسو با فرضی? یکنواختی تخصیص نقش های معنایی می تواند تبیینی شفاف از اشتقاق ساخت مجهول در زبان های svo بدست دهد. بررسی مجهول در زبان فارسی و کردی در دو سطح می تواند به فهم ما از چگونگی اشتقاق نحوی این ساخت ها کمک کند. نخست آنکه، تحلیل ساخت مجهول در زبان فارسی و کردی به عنوان زبان های sov این امتیاز را به ما می دهد تا به برطرف نمودن کاستی های رویکرد اتخاذی در تبیین مجهول در این زبان ها بپردازیم. از این رو نگارنده با پیشنهاد ساز و کارهایی سعی در اصلاح رویکرد مذکور دارد. در ادامه با اعمال تعدیلات لازم، داده های زبان فارسی و کردی به محک رویکرد اصلاح شد? گذر پنهانی سپرده می شود و نشان داده می شود که رویکرد اصلاح شد? گذر پنهانی از گستردگی و فراگیری بیشتری برخوردار است زیرا نه تنها داده های زبان فارسی و کردی بلکه داده های زبان انگلیسی را هم تبیین می نماید. در سطح دوم، تبیین نحوی ساخت مجهول فارسی در رویکرد گذر پنهانی افق جدیدی را در حوزه نظریه پردازی در نحو زبان های ایرانی نمایان می سازد. در این خصوص می توان گفت برخی از زبان شناسان علاوه بر ساخت فعل مجهول به صورت (اسم مفعول + شدن) در زبان فارسی قائل به چند ساخت مجهول دیگر از جمله مجهول غیر شخصی و افعال نا مفعولی هستند که با استناد به رویکرد مذکور می توان تبیینی شفاف از اشتقاق این ساخت ها را به دست داد.
بهمن حیدری ابراهیم بدخشان
چکیده این پژوهش فرایندهای واجی در گونه ی جافی از گویش سورانی را در چارچوب نظریه بهینگیبررسی می کند. در هر زبانی فرایندهای مشخصی وجود دارند که باعث تغییرات آوایی می شوند. اهداف این پژوهش بررسی فرایندهای واجی در گونه ی جافی از گویش سورانی و استخراج محدودیت های نشانداری و پایایی و مرتبه بندی آن ها با استفاده از داده های ارائه شده می باشد.داده های گردآوری شده از دانش آموزان یکی از مدارس راهنمایی شهر کرمانشاه و داده های پژوهشگر می باشد که گویشور بومی گونه جافی گویش سورانی است. سوال پژوهشحاضر، چگونگی تعیین و توصیف فرایندهای واجی در گونه جافی از گویش سورانی و مرتبه بندی محدودیت ها است. بعد از تجزیه و تحلیل داده ها بر اساس نظریه بهینگی مشخص گردید حداقل نه نوع فرایند شامل: تضعیف، تقویت، خنثی شدگی، حذف، درج، همگونی و ناهمگونی در گونه جافی وجود دارد. تضعیف و حذف پر بسامدترین و تقویت کم بسامدترین فرایند محسوب می شوند. صورت بهینه حاصل برتری محدودیت نشانداری بر محدودیت پایایی است. نتایج این پژوهش نشان می دهد، تغییرات آوایی در کلمات متشابه فارسی معیار و گونه جافی ناشی از تفاوت مرتبه بندی محدودیت هاست. کلید واژه ها: نظریه بهینگی، فرایندهای واجی، گونه ی جافی، کردی سورانی، محدودیت
کوروش قدمی ابراهیم بدخشان
بررسی عناصر تشکیل دهنده ی جمله بخش مهمی از مطالعات زبانی را به خود اختصاص داده است و فعل به عنوان اصلی ترین عنصر نقش محوری را در این راستا دارا می باشد. در دستورهای سنتی جمله را به دو بخش نهاد و گزاره تقسیم می کردند. فعل جزئی از گزاره بود و از لحاظ ارزش سلسله مراتبی به اندازه ی فاعل مهم نبود. از منظر رویکردهای جدید از قبیل، دستور وابستگی و نظریه ی ظرفیت فعل ارزش بیشتری نسبت به سایر اجزاء دارد. در دستور وابستگی فعل در نقش هسته و دیگر اجزاء در جمله نقش وابسته ها را دارا هستند. ساختار جمله بر اساس روابط وابستگی میان این عناصر شکل می-گیرد و افعال بر اساس نوع و تعداد وابسته های همراه آن ها تقسیم می شوند. ظرفیت افعال در شرایط مختلف معنایی و نحوی به وسیله ی فرایندهای مشخص و متناسب تغییر می کنند. در این پژوهش به بررسی ظرفیت فعل و شیوه های تغییر آن در زبان کردی (گویش سورانی) از دیدگاه دستور وابستگی و نظریه ی ظرفیت پرداختیم. افعال و داده های مورد بررسی از گفتار گویشوران عادی و متون مکتوب معاصر گرفته شده اند. ابتدا فعل به عنوان هسته از جنبه های گوناگون مورد بررسی قرار گرفت. سپس، به توضیح وابسته های نحوی افعال پرداختیم و آن ها را بر اساس دستور وابستگی در دو طبقه ی متمم ها و افزوده ها قرار دادیم. در ادامه، افعال را از لحاظ ظرفیت در سه گروه اصلی قرار دادیم و نمونه های از افعال یک ظرفیتی، دو ظرفیتی و سه ظرفیتی بر اساس تعداد و نوع متمم ها در جمله ارائه شدند. در بخش پایانی فرایندهای تغییر ظرفیت تحت عنوان فرایندهای افزایش ظرفیت، فرایندهای کاهش ظرفیت و فرایندهای تغییر نوع متمم مورد بررسی قرار گرفتند.. نهایتاً، طبق بررسی های انجام شده، مشخص شد، دیدگاه ها، مفاهیم و طبقه بندی های موجود در دستور وابستگی بر روی داده های زبان کردی اعمال می شوند و در نظر گرفتن جمله ها و اجزای آن ها از این منظر می تواند در مطالعات زبانی روش موثری باشد.
کژال شهدایی یادگار کریمی
در این پژوهش گروه فعلی در گویش اردلانی سنندجی به عنوان یکی از گویش های کردی سورانی بر اساس نظریه ی ساختواژه ی توزیعی مورد بررسی قرار می گیرد. نظریه ی ساختواژه ی توزیعی مبتنی بر نظریات هله (1990) و مارانتز (1995و1988)، جدیدترین رویکرد صرف زایشی است و زیرمجموعه ی برنامه ی کمینه گرا محسوب می شود. رعایت سلسله مراتب نحوی، اختصاصی شدگی و درج موخر از مفاهیم اساسی این نظریه به شمار می روند. از دیگر فرآیندهای مهم در نظریه ی مذکور، انشقاق، ادغام، ترکیب ساختواژی، تهی سازی، حرکت نزولی و جابه جایی موضعی هستند. این پژوهش پس از تبیین توزیع موضوع های فعل و جایگاه آنها در گروه، به توصیف و تحلیل عناصر واژی– نحوی و چگونگی ارتباط این عناصر با ستاک فعل می پردازد و سپس انواع فعل را از دیدگاه های مختلف بررسی می کند. با عنایت به اهمیت واژه بست ها و خصوصاً نقش آنها در ساخت های کنایی، بخشی از تحلیل به واژه بست گزینی و روابط نحوی واژه بست ها با سایر اجزاء جمله اختصاص داده شده است. با توجه به مشخصه ی تصریف قوی در زبان کردی، مسئله ی ارتقاء فعل مطرح می شود بنابراین نگارنده ناگزیر می گردد علاوه بر تحلیل داده ها در چارچوب نظریه ی ساختواژه ی توزیعی، نحوه ی اشتقاق ساخت های فاعلی– مفعولی و کنایی را بر اساس برنامه ی کمینه گرا نیز بررسی کند. این بررسی به ارائه ی الگوهای متفاوتی برای ساخت های مذکور منجر می شود و اهمیت وجود نظریه ی ساختواژه ی توزیعی در کنار برنامه ی کمینه گرا را برای توجیه اشتقاق ساخت های کنایی آشکار می کند و مشخص می شود که ساختواژه ی توزیعی از کفایت توضیحی لازم برای تبیین داده های گویش اردلانی برخوردار است. کلیدواژه ها: گویش اردلانی سنندجی، گروه فعلی، ساختواژه ی توزیعی، مشخصه های واژی-نحوی، ساخت کنایی، واژه بست گزینی، تصریف قوی
ماندانا رحیمی یادگار کریمی
این پژوهش به توصیف گروه فعلی در گویش کردی کرمانشاهی می پردازد. در این تحقیق ساخت موضوعی گروه فعلی و وضعیت ساختاری متمم ها و افزوده ها نسبت به هسته بررسی می شود. متمم¬ها عناصر اصلی همراهِ فعل بوده و نقشی اساسی را در ساختار موضوعی فعل ایفا می کنند؛ افزوده¬ها عناصر اختیاری بوده که عدم حضور آن¬ها جمله را غیر دستوری نمی¬کند. از آن جا که اساس این پژوهش تایید نظریه ی ایکس تیره می باشد، ساخت سلسله مراتبی گروه فعلی از طریق معرفی شواهدی از گونه ی گفتاری گویش کردی کرمانشاهی مورد بررسی قرار می گیرد. از آن جا که هسته های نحوی/ نقشیِ نفی، وجه، نمود، زمان و مطابقه بر روی عنصر فعلی تجلی آوایی پیدا می کند، در این پژوهش به بررسی ساخت نحوی و فرایندهای دخیل در توزیع این گروه های نقشی نیز پرداخته می شود. اعتقاد بر این است که در کردی کرمانشاهی نیز هم چون دیگر زبان ها و گویش های ایرانی، زبانی هسته انتها است و با توجه به ساخت درونی گروه فعلی، ترتیب پربسامد sov ساخت زیربنایی این گویش را تشکیل می دهد و ترتیب های دیگر از این آرایش مشتق شده اند. به علاوه مشخص می شود در این گویش همچون دیگر گویش های کردی، فعل در فرایند تصریف حرکت پنهان دارد و در نمود آوایی فعل، مقولات نقشی از قبیل وجه، نمود، مطابقه و زمان عملاً در توالی خطی در کنار فعل ظاهر می شوند.
سیده شیرین سیدزاهدی یادگار کریمی
نارسایی های موجود در تحلیل های پیشین از ساخت های ارتقایی و نظارت در زبان فارسی و هم-چنین نوآوری آن در زبان کردی، نگارنده را بر آن داشت که در رساله ی حاضر در پرتوی برنامه ی کمینه گرا به ارائه ی تحلیلی نو از این دو ساخت در زبان های مذکور بپردازد. بر اساس نتایج بدست آمده، زبان های کردی و فارسی هر دو دارای ساخت ارتقایی می باشند که در آن هسته ی تصریف بند پیرو [+agr] بوده، به فاعل بندش حالت فاعلی اعطا کرده و در نتیجه میان آن ها رابطه ی مطابقه برقرار می گردد. سپس جهت اقناع اصل فرافکنی گسترده، فاعل بند پیرو به سوی جایگاه فاعل بند پایه حرکت می کند. هسته ی تصریف بند پایه نیز مشخصه های فای ارزش گذاری ناشده ی خود را با ارزش پیش فرض زبان، بازبینی کرده و به صورت سوم شخص مفرد ظاهر می شود. از سوی دیگر، استدلال های حاضر در این طرح پژوهشی نشان می دهند که در ساخت های نظارتیِ این دو زبان، عنصر تهی موجود در جایگاه فاعل بند پیرو، یک ضمیر ناملفوظ است که مشخصه ی ارزش گذاری نشده ی حالت خود را به کمک هسته ی تصریف بند التزامی بازبینی می کند. بدین ترتیب رساله ی پیش رو به نتایجی جامع در خصوص چگونگی اشتقاق جملات ارتقایی و نظارتی در زبان های مذکور و هم چنین چگونگی بازبینی مشخصه های خوانش ناپذیر آن ها دست یافته است.
ماندانا رحیمی باجلانی یادگار کریمی
این پژوهش به توصیف گروه فعلی در گویش کردی کرمانشاهی می پردازد. در این تحقیق ساخت موضوعی گروه فعلی و وضعیت ساختاری متمم ها و افزوده ها نسبت به هسته بررسی می شود. متمم ها عناصر اصلی همراهِ فعل بوده و نقشی اساسی را در ساختار موضوعی فعل ایفا می کنند؛ افزوده ها عناصر اختیاری بوده که عدم حضور آن ها جمله را غیر دستوری نمی کند. از آن جا که اساس این پژوهش تایید نظریه ی ایکس تیره می باشد، ساخت سلسله مراتبی گروه فعلی از طریق معرفی شواهدی از گونه ی گفتاری گویش کردی کرمانشاهی مورد بررسی قرار می گیرد. از آن جا که هسته های نحوی/ نقشیِ نفی، وجه، نمود، زمان و مطابقه بر روی عنصر فعلی تجلی آوایی پیدا می کند، در این پژوهش به بررسی ساخت نحوی و فرایندهای دخیل در توزیع این گروه های نقشی نیز پرداخته می شود. اعتقاد بر این است که در کردی کرمانشاهی نیز هم چون دیگر زبان ها و گویش های ایرانی، زبانی هسته انتها است و با توجه به ساخت درونی گروه فعلی، ترتیب پربسامد sov ساخت زیربنایی این گویش را تشکیل می دهد و ترتیب های دیگر از این آرایش مشتق شده اند. به علاوه مشخص می شود در این گویش همچون دیگر گویش های کردی، فعل در فرایند تصریف حرکت پنهان دارد و در نمود آوایی فعل، مقولات نقشی از قبیل وجه، نمود، مطابقه و زمان عملاً در توالی خطی در کنار فعل ظاهر می شوند.
روزیتا رنجبر یادگار کریمی
پایان نامه حاضر به بررسی نظام حالت و مطابقه در گویش سورانی زبان کردی و به طور اخص، گونه های سنندجی و بانه ای پرداخت. در این پایان نامه کفایت رویکردهای اخیر دستور زایشی(ساختاری و ساختواژی) در تبیین نظام حالت دهی زبان کردی سنندجی و بانه ای مورد مطالعه قرار گرفت و با مقایسه شباهتها و تفاوتهای دو گونه مذکور در نهایت ضرورت استفاده از هر دو رویکرد ساختاری و ساختواژی را در تبیین الگوی حالت زبان کردی تأیید نمود. در این پژوهش ساخت های زمان حال و گذشته مورد مطالعه قرار گرفت. گویش سورانی همچون سایر گویش های کردی تنها در ساخت های زمان گذشته ساده از الگوی حالت کنایی گسسته بهره می گیرد. از ویژگی-های عمده ساخت های کنایی در این گویش، عدم حضور تکواژهای حالت نما بر روی گروههای اسمی فاعل، مفعول مستقیم و مفعول غیرمستقیم می باشد. نظام مطابقه در زبان کردی بانه ای «فاعلی- مفعولی» و «غیرفاعلی- فاعلی»، و در کردی سنندجی «فاعلی- مفعولی» و « غیرفاعلی- غیرفاعلی» می-باشند. این پژوهش کوشید تا ضمن توصیف نظام حالت و مطابقه در کردی سنندجی و بانه ای، با بهره گیری از مفاهیم نظری برنامه کمینه گرا و بررسی کفایت رویکردهای ساختاری و ساختواژی در تبیین الگوی حالت داده های مذکور در زمان های گذشته و حال نشان دهد که رویکردهای زایشی در تبیین دو گونه بانه ای و سنندجی از کفایت یکسانی برخوردار نیستند. در کردی بانه ای رویکرد ساختواژی کفایت تبیین تمام ساخت های بند لازم، متعدی تک مفعولی و دومفعولی را در زمان حال و گذشته دارد اما در کردی سنندجی رویکرد ساختاری از کفایت لازم جهت تبیین داده های مذکور برخوردار است. بنابراین نتایج این پژوهش نشان داد که یک رویکرد واحد جهت تبیین نظام حالت-دهی زبان کردی کفایت لازم را ندارد و مراجعه به هر دو رویکرد ساختاری و ساختواژی ضروری است.