نام پژوهشگر: علی اصغر حبیبی
وحید بهزادی گودری علی اکبر احمدی چناری
مکتب رمانتیسم یکی از بزرگترین مکتب¬های ادبی است که در اواخر قرن هجدهم میلادی تحت تأثیر تحولات سیاسی و اجتماعی و ظهور مباحث فلسفی و زیبایی شناسی و با تکیه بر پشتوانه¬های ادبی پا به عرصه وجود نهاد، و از آن پس، به حوزه ادبیات جهان پیوست. رویکرد اصلی آن در آفرینش اثر ادبی، تکیه بر احساسات و عواطف شخصی شاعر، گریز از واقعیت و جستجوی جهان¬های آرمانی و خیالی است. این مکتب تأثیر بسیار عمیقی بر ادبیات معاصر عربی گذاشته است. نقطه آغاز مکتب رمانتیسم عربی سالهای پایانی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است که اولین بار در آثار ادبای عرب مهاجر ظهور کرد. صلاح¬لبکی ، شاعر و داستان پرداز لبنانی تبار مقیم برزیل از جمله پیشگامان رمانتیسم در ادبیات عربی است که بر نسل¬های پس از خود تأثیر گذاشته است. پژوهش پیش¬روی تلاش می¬کند تا به شیوه تحلیلی – توصیفی جلوه¬های رمانتیکی را در آثار او اعم از شعر و نثر واکاوی نماید. یافته¬های پژوهش نشان از آن دارد که مهاجرت و تأثیرپذیری از جبران¬خلیل¬جبران، دو عامل مهم در گرایش صلاح لبکی به مکتب رمانتیسم هستند و او از بین شاخه¬های این مکتب به رمانتیسم سیاه گرایش بیشتری دارد. ¬
سلمان بهزادی گودری علی اصغر حبیبی
ادبیات مقاومت یکی از شاخه های ادبیات متعهد است که از سوی مردم و سرآمدان فکری جامعه در مقابل آنچه زندگی مادی و معنوی آن ها را به مخاطره می اندازد، به وجود می آید. با توجه به شمول تعهد ادبی میان شاعران و ادباء در قبال تجاوزات روا داشته بر ملت ها، پایداری یکی از مهم ترین درون مایه-های ادبیات است. یکی از اصلی ترین مسائل مطرح شده در ادبیات پایداری عربی، مسأله فلسطین و ترسیم ابعاد گوناگون مقاومت فلسطین است. انسان هایی واقع بین و کمال گرا پس از رویارویی با ستم و بیداد در فلسطین به دنبال اجرای رسالت انسانی خویش حرکت می کنند. هارون هاشم رشید از شاعران دهه پنجاه فلسطین می باشد که به شاعر فاجعه فلسطین و اردوگاه معروف است.
زهرا حمزه نژاد علی اصغر حبیبی
چکیده ادبیات مظهر فرهنگ و تجارب هر ملت است. انسان ها درگذر زمان از ادبیات برای انتقال اندیشه-ها، تجربیات و اهداف خود استفاده کرده اند. بخش مهمی از این ادبیات را که در پرورش ذوق و ماندگار کردن اندیشه ها در ذهن مخاطب نقش بسزایی دارد، ادبیات کودک تشکیل می دهد. ادبیات کودک دارای مولفه هایی ویژه است که آن را خاص گروه های سنی مخاطب خود قرار می دهد. وجود این مولفه ها در تمامی آثار وآفرینش های ادبی کودکان، ضروری وحائز اهمیت می باشد. ادبیات داستانی کودک یکی از این انواع ادبی است که در بین دیگر انواع ادبیات تأثیر بیشتری در رفع نیاز های کودکان داشته است. لذا باتوجه به اهمیت ادبیات داستانی کودکان و تأثیر همه جانب? آن در رشد ذهنی و عاطفی کودک، شناخت مولفه های آن امری ضروری است. بدین منظور، در پژوهش حاضر، به بررسی مولفه های ادبیات کودک در آثار داستانی گروه سنی«ج» (9-12) دو نویسنده برجسته مصر و ایران یعنی کامل کیلانی و مهدی آذر یزدی به شیوه توصیفی تحلیلی پرداخته می شود. شناخت مولفه های محتوایی، ساختاری و اصول کلی آفرینش های ادبی ویژه کودکان و همچنین بررسی تطبیقی آن ها در این آثار از جمله مباحثی است که مد نظر قرار می گیرد. این بررسی ها نشان از آن دارد که علی رغم وجود تفاوت هایی در شیوه-های بیان و طرح وقایع داستان ها میان دو نویسنده، اما درونمایه های آثار ادبی مذکور، دارای شباهت -های زیادی در جنبه های تربیتی، اخلاقی و آموزشی هستند و ساختار و سبک نگارشی هر دو نویسنده متناسب با نیازها و علایق کودکان است. واژگان کلیدی: ادبیات داستانی کودک، ساختار، موضوع، کامل کیلانی، مهدی آذریزدی.
علی اصغر حبیبی علی منتظمی
اوضاع خفقان آلود سیاسی , شرایط ناگوار و سترون اجتماعی و فرهنگی ملت های عرب در دوران معاصر , در کنار انگیزه های هنری ,باعث شد تا شاعر معاصر برای بیان عواطف و اندیشه های درونی اش به عدم تصریح و در لفافه سخن راندن گرایش پیدا کند و در این زمینه , نماد و اسطوره یکی از اساسی ترین دستمایه های او محسوب می گردد؛دو ابزاری که والاترین شکل کاربرد آن نزد شاعران را باید در کاربرد تکنیک نقاب جستجو نمود.تکنیکی که در آن دروازه های درام و نمایش بر روی شعر گشوده می شودتا با مددگیری از ابعاد گوناگون درامی قابل استفاده در شعر نقاب ,تجربه ی شعری شاعر به گونه ای عینی و فراشمول برای خواننده ارائه گردد و از طرفی با تکیه بر انگاره های عام و بشری به بهره مندی از کهن الگوهای ریشه دار در ناخودآگاه جمعی بشر , تبدیل به پلی میانجی بین تمام افراد بشر گردد, بگونه ای که محنت و درد انسان عربی را رنج تمام انسان ها در دوران های مختلف قرار می دهد. در این میان باید کاربرد تکنیک نقاب در شعر شاعران تموزی را نقطه ی عطف و اوج پختگی هنری آن دانست.شاعرانی که به جهت وجود مسائلی چون : ابعاد الهام گر مشترک میان شخصیت های کهن و تجربه ی شعری خویش , بهره مندی از موهبت والای شعری ,آگاهی از دلالت های شخصیت های اسطوره ای و کهن و بکارگیری آن در راستای بیان ابعاد دغدغه های درونی در قالبی عینی,اعتقاد راسخ به کارآمدی این روش در رهایی از وضعیت موجود و...به گونه ای موفق توانستند در نقاب های خویش ذوب شوند و با همزاد پنداری با آن ها , تجربه ی معاصر خویش را در شکلی کهن و تمثیلی بیان نمایند.پس از بررسی ابعاد گوناگون تکنیک نقاب (درامی-روایی-ساختاری-مفهومی و...)در شعر معاصر عرب بطور کلی و شعر پیشگامان مکتب تموز بطور خاص , نتایج زیر حاصل گردید : - برخی از شاعران معاصر و اکثر شاعران تموزی برای بیان تجربه ی معاصر خویش از تکنیک نقاب و بازگشت به میراث کهن استفاده کرده اند .شعر نقاب به همان اندازه که با میراث کهن مرتبط است که در شیوه ی بیان از آن جداست و تفاوت دارد . چرا که در شعر نقاب از حالت بیان مستقیم و غنایی گری محض و گزارش نویسی و تکراری بودن در موسیقی و وحدت بیت خارج می شویم.از طرفی اگرچه شعر نقاب با میراث کهن در زنده نمودن برخی از شخصیت ها و نمادهای قدیم مرتبط است ,اما باید این نکته را در نظر داشت که این شعر با وجود احیای قدیم , امری است که هدف آن بیشتر بیان تجارب معاصر و دوران ماست تا بیان تجارب شخصیت ها و نمادهای کهن , بعنوان مثال “صقر قریش”در غربت و آوارگی دوران دهه ی شصت انسان معاصر زندگی می کند و”حلاج” و “مسیح” انسان های رنج کش و جانفشان در زمان معاصرند. وانگهی , شاعران معاصر با شخصیت های کهن بطور کامل در تعامل نیستند , بلکه آن چیزی را که شایستگی و توانایی بیان تجربه ی معاصر را داشته باشد از این شخصیت ها گزینش می کنند . این نکته دقیقا همان محل اختلاف و تفاوت شیوه ی کاربرد میراث کهن نزد شاعران نقاب و شاعران احیاگر میراث کهن است , شاعرانی که سعی در بیان تجارب گذشته را دارند , به گونه ای که گویی در گذشته می زیسته اند و مو به مو و جزء به جزء رویدادهای گذشته را روایت می کنند.این درحالی است که برخورد شاعر نقاب با میراث گذشته برخوردی انتخاب گر است نه کلی نگر. به عنوان مثال در قصیده ی “عذاب الحلاج” , بیاتی فقط آن ابعادی را از حلاج در شعرش بکار می بندد که با تجربه ی غربت,رنج کشی و آزادی خواهی و جانفشانی او در ارتباط است و یا ادونیس از شخصیت “عبدالرحمن داخل” آن ابعادی را که بر تحول و نوگرایی دلالت می نماید را بر می گزیند. - از آنجایی که شعر نقاب غالبا ریشه در سنت دارد , کاربرد فنی آن فقط از عهده ی کسی بر می آید که بر ابعاد گوناگون و دیدینه ی سنت ها تسلط داشته باشد. از این رو ؛ شاعر موفق شعر نقاب - همچون سیاب ,بیاتی و ادونیس که هر یک از آگاهی بالایی از میراث کهن ملی و بشری برخوردارند - ضرورتا به فرهنگ و تمدن قومی وبشری آگاهی دارد و یک شخصیت آشنا با فرهنگ است.او در تاریخ قدیم و اساطیر و میراث کهن می چرخد تا تکیه گاهی برای ارائه ی اندیشه هایش بیابد.در ادامه او به فراخوانی تمام ابعاد آن موقعیت با حالت کهن توجه ندارد , بلکه آن را جدا ساخته, با آن به مناقشه می پردازد و بر باقی مانده های اجزاء آن متنی جدید را بنا می کند. از این روست که شعر نقاب همان شعر “بینامتنی” است که متن در آن غایب است و متن جدید بر طبقات بی پایان متون و تار و پود آن ها بنا می شود, متنی که زایده ی متون قدیمی است که با وجود مستقل بودن از آن ها برخی از خصوصیاتشان را دارد. - اصل نقاب چه تاریخی و کهن باشد و چه اسطوره ای و چه معاصر , در فرایند نقاب آنچه مهم است ,آن است که بدانیم نقاب یک نمونه ی هنری برای قهرمانیست که شاعر سعی در رسیدن به آن را دارد ,از این رو هر نقاب در نهایت الگویی است که رویای شاعر را در بر می گیرد و با تنوع منبع و آبشخور, الگوی هنری و فنی را شکل می دهد که نوعی الفت و همدلی با خواننده برقرار می سازد. - شعر نقاب با گرایش به بیان غیر مستقیم , به مقدار زیادی به سوی غموض و ابهام هنری گرایش می یابد . از این رو دامنه ی اشارات و نشانه ها از خلال برخورد و یکی شدن اصوات و تعدد سطوح قصیده بین گذشته و حال گسترش می یابد و نقاب تبدیل به نمادی فنی تبدیل می شود و این همان چیزی است که زمینه های تاویل را پیش روی خواننده می گشاید . - شعر نقاب نقطه ی عطف پیوند گذشته و حال و آینده است و یا بهتر بگوییم شاعر در شعر نقاب به اتحاد میان این سه زمان اهتمام دارد.او در قالب این تکنیک از گذشته برای بیان حال بهره می برد و در حال برای آینده طرح ریزی می کند و بطور کلی , شعر نقاب نوعی باز آفرینی و خوانش تازه ی سنت در دوران ماست. - نقاب گاهی با برخی از دیگر اصطلاحات همچون “فراخوانی” التباس می شود و باید دانست؛ همان گونه که نقاب با نماد , اسطوره و آینه تفاوت دارد با آن ها در تعامل است, چرا که نقاب ریشه در نماد دارد و با آینه در ارتباط است و به ساختار اسطوره ای بسیار نزدیک. - در ساختار شعر نقاب , به جهت تکیه بر ساختار درامی , انسجام کلی و وحدت ارگانیک که اجزاء شعر را با هم مرتبط می سازد, یکی از شروط مهم است.در این شعر هر جزء از قصیده دارای وظیفه ای در ساختار کلی است , بگونه ای که اگر آن حذف و یا جابجا گردد در نظام ارگانیک شعر خلل ایجاد می شود , مسأله ای که در سه قصیده های بررسی شده در بخش نقاب های منسجم مورد بررسی قرار گرفته است. - در برخورداری نقاب از هنر درام نباید چنین تداعی شود که در شعر نقاب خواننده با یک درام یا نمایشنامه ی کامل روبروست,بلکه هدف بهره مندی از خصوصیات و اصول درام به عنوان ابزار در بیان نهفته های درونی و فاصله گرفتن از غنایی گری و رومانتیسم صرف و جهت گیری به سوی عینیت است,از این رو در شعر نقاب خواننده با یک درام ناقص روبروست که شاعر با تعهد نسبی به اصول درامی سعی در رهانیدن شعرش از غنایی گری محض به سوی حالت عینی دارد.شعر نقاب با خصوصیت درامی دارای چندین اصل مرتبط می باشد که جملگی در خدمت تحقق دو اصل اساسی و کاملا در هم تنیده ی درگیری و پویایی هستند.از این رو در این مبحث تلاش نگارنده بر بررسی مواردیست که با افزودن بر پویایی و درگیری موجب نزدیکی هر چه بیشتر شعر نقاب به حالت عینی درام می گردد. - شاعر در شعر نقاب آن درون گرایی و ذات پروری خویش را با هدف قرار دادن تجربه و صدای نقاب میان خود و ذات خود کاهش می دهد ,از طرفی در شعر نقاب به آفرینش وجودی کاملا مستقل از ذات خود نمی پردازد بلکه این فرایند آفرینش مستقل از ذات خالق اثر در خلق شخصیت درام روی می دهد.پس شعر شخصیت درام یک آفرینش هنری و شعر نقاب یک بیان هنری است . - آنگونه که “احسان عباس” می گوید ؛ شاعر معاصر از رهگذر تکنیک نفاب به آفرینش اسطوره ی تاریخی می پردازد تا بدین وسیله آن احساس کلافگی خویش را از تاریخ واقعی بیان سازد. - شاعر,افزون بر اینکه با نقاب به بیان ذهنیت شخصی اش می پردازد و کاستی های زمانه اش را ابراز می دارد و نقد می کند,سر آن دارد تا بواسطه ی به چنگ آوردن واقعیت در قالبی نمادین در تغییر آن بکوشد. - شعر نقاب گرایش به طولانی شدن دارد. از این رو در تولیدات ادبی برخی شاعران , خود در بر دارنده ی چندین قصیده ی داخلی است.از آن جمله ؛ قصیده ی “تحولات الصقر”ادونیس , “سفرأیوب” سیاب , “ طرفه فی مدار السرطان” علی الجندی , “عذاب الحلاج” بیاتی و “مأساه الحلاج “ صلاح عبدالصبور می باشد. - متون نقابین سرشار از رویاها و اندیشه ها و مضامین مختلف و دارای ابعادی شخصی ,میهنی,قومی و بشری است.آنگونه که هدف ادونیس در قصیده ی “تحولات الصقر” و بیاتی در قصیده ی”عذاب الحلاج” و سیاب در قصیده ی”المسیح بعد الصلب” انعکاس دغدغه های انسان عرب معاصر است. - به جهت نوظهور بودن این تکنیک بروز لغزش های فراوان در فرایند کاربرد نقاب برای بیان تجربیات نزد شاعران , چشمگیر است. چنانکه در برخی از قصاید اولیه ی سیاب شاهد بروز لغزش هایی چون انباشتگی نام اسطوره ای,نامفهوم بودن برخی از شخصیت های فراخوانده شده,غلبه ی ابعاد معاصر بر کهن و بالعکس هستیم.از طرفی همین نوظهوری نقاب بر نوع تعامل شاعران با نقاب تأثیر گذار بوده است,بگونه ای که باعث شده تا بیشتر به نقاب های پراکنده اهتمام ورزند تا نقاب های منسجم,امری که نمود آن در نمونه های شعری ذکر شده در کتاب دوم رساله آشکار است. - در مقایسه ی شخصیت ها ی بکار گرفته شده در شعر سه شاعر مورد بحث و نوع تعامل هر یک با نقاب های خود , این نتیجه حاصل می گردد ؛ اصلی ترین علت پناه بردن سیاب به همزادپنداری با شخصیت های کهن , مسائل شخصی(فقرو دردهای روحی و جسمی) و اوضاع ناگوار سیاسی و اجتماعی کشورش در دهه ی 50 و 60 قرن پیش بود.ادونیس به سبب روحیه ی انقلابی و دوری از وطن(سوریه) و با هدف ایجاد دگرگونی و تحول در جامعه ی عربی همزاد شخصیت های کهن می شود و بیاتی به علت تبعید و آوارگی و همچنین روحیه ی تعهد و آزادی خواهی , تحقق دیدگاه هایش را در بهره گیری از تکنیک نقاب و سخن راندن از پس چهره ای دیگر می بیند. -از مهم ترین مولفه های درامی مورد توجه شاعران-بویژه سه شاعر مورد بحث-در قصاید نقاب, توجه خاص به کارآیی نماد و رابطه ی بینامتنی می باشد , بگونه ای که کمتر شعر نقابی را می توان یافت که از این دو اصل بهره مند نشده باشد. - در میان سه شاعر مورد بحث ,شعر قصاید نقاب سیاب به جهت نوظهور بودن این تکنیک در زمان او به نسبت دو شاعر دیگر از لغزش های بیشتری برخوردار است.این در حالیست که در قصاید بیاتی بویژه آنهایی که بعد از دفتر شعری”سفر الفقر و الثوره” سروده شده اند , شخصیت های کهن در ساختاری استوار و هنری ارائه می گردند.از طرفی قصاید نقاب بیاتی به نسبت اشعار سیاب از هماهنگی بیشتری با روند درامی و روایی(مقدمه-بحران زایی-انتظار-اوج بحران-گره گشایی) برخوردار است و در بیشتر موارد وفاداری خود را به این روند حفظ می نماید .این در حالیست که در برخی از قصاید سیاب , شاعر با خروج از روند روایی و درامی,پایبندی خویش را به این روند از دست می دهد. -آنگونه که نگارنده ی این نوشتار بدان دست یافته ؛ در بیشتر قصاید نقاب , شاعران از سبک نقاب بسیط و ساده با محوریت یک شخصیت در اشعارشان استفاده می نمایند و به جز چند قصیده ی محدود همچون”محنه أبی العلاء” و “دیک الجن” بیاتی ,”البکاء بین یدی زرقاء الیمامه”امل دنقل,”المقهی الرمادی”و”امروالقیس یصل فجأء الی قانا الجلیل”عزالدین المناصره , کمتر به نقاب مرکب توجه می شود. -از نظر ساختاری,به واسطه ی پردازش درونمایه ی در یک مجموعه ی(قصیده) بهم پیوسته و دارای وحدت ارگانیک , بجای استفاده از ساختارهای کلاسیک خطی و افقی , در بیشتر قصاید نقاب شاعران از ساختار تصاعدی,دایره ای و شبکه ای بهره می گیرند.از آن نمونه قصیده ی “المسیح بعد الصلب” و “عذاب الحلاج”از ساختاری تصاعدی و دایره ای بهره مند است و قصیده ی”تحولات الصقر” دارای ساختار حلزونی و شبکه ای است. البته این کلام یک حکم کلیست و به معنای کم ارزش نمودن اندک قصاید نقابینی که از ساختار افقی برخوردارند, نیست.اما بطور کلی قصاید تصاعدی به نسبت نوع افقی از ارزش هنری-درامی بیشتری برخوردارند.از آن نمونه اگر مقایسه ای میان قصیده ی “عذاب الحلاج”(تصاعدی) و “محنه ابی العلاء”(افقی و خطی) بیاتی داشته باشیم , مشخص می شود که لغزش های نقاب همچون ,طغیان تجربه معاصر شاعر بر شعر, غلبه ی غنایی گری و حالت رومانتیسم بر عینیت,نزدیک شدن نقاب به سطح و شفافیت و نهایتا نمودار گشتن شخصیت شاعر از پس نقاب در قصیده ی “محنه ابی العلاء” مانع از هماوردی آن با قصیده ی “عذاب الحلاج” با ساختار تصاعدی شده است. -در پی بررسی ابعاد موضوعی سه قصیده ی مور بحث در بخش نقاب های منسجم,خواننده متوجه خواهد شد که درونمایه ی اصلی قصیده ی "عذاب الحلاج"را آزادی خواهی ,تعهد ,نوزایی و ظلم ستیزی تشکیل می دهد و در قصیده ی "المسیح بعد الصلب" سیاب بر درونمایه ی رنج کشی , جانفشانی و باروری تأکید دارد و در قصیده ی "تحولات الصقر" محور کلام نوخواهی و دگرگونی است. با توجه به درونمایه ای مطرح شده این نتیجه حاصل می گردد که بواسطه ی همراهی و همگن بودن ابعاد شخصیتی شخصیت های نقاب با تجربه ی معاصر شاعر , پردازش نقاب در آن ها از کیفیتی مطلوب برخوردار است و شاعر توانسته با موفقیت, مفاهیم مد نظرش را در قالبی هنری مطرح نماید.