نام پژوهشگر: مریم رامین نیا
مریم رامین نیا حسینعلی قبادی
مثنوی مولوی, بی گمان اثر سترگ جهانی است که از دیرباز پژوهش هایی فراوان از چشم اندازهای گوناگون بر آن انجام پذیرفته است. آنچه موجب شگفتی است, این اثر عظیم و ماندگار از چنان ظرفیتی برخوردار است که با وجود قدمت چندین صد ساله که در زمان سرایشش هنوز مکتبهای نقد و نظریه های ادبی پا به عرصه نگذارده بودند, می تواند با نظریه های ادبی نوین به مکالمه بنشیند و رهیافت های آن ها را در خود طراز کند. مثنوی مولوی دریای بیکران و پر رمز و راز از جویبارهای مفاهیم ناب است که با هدف ترسیم و تحقق زندگی مطلوب برای به بار نشستن نهال استعدادهای انسانی کمال مند, سروده شده است. بیکرانه است, چرا که سرشار از رمزها و مفاهیم ناب عرفانی, مباحث کلامی,فلسفی, اجتماعی و انسان شناسانه است, پر رمز و راز است, چون از هر سو که نگریسته شود, رنگ و جلوه های نامکرر به نمایش می گذارد. رازوارگی و رمزگونگی مثنوی تنها در ریشه داشتن در تجربه های ویژه عرفانی و مفاهیم اسرارآمیز الهی نیست که بر مخاطب پدیدار می شود, که شیوه و شگرد مولوی در چگونگی بیان مفاهیم کلامی, فلسفی و عرفانی که اغلب بحث های درازدامنی را سبب گشته اند, رمز و راز آن را دو چندان کرده است. مولوی در بسیاری از داستان هایی که به بیان آن مفاهیم, به ویژه مفاهیم متقابلی چون, قضا و قدر, جبر و اختیار , جهد و توکل, فقر وغنا اختصاص داده است, دیدگاه ثابتی ارائه نداده است. برخورد چندگانه مولوی در این گونه داستانها, شیوه داستان پردازی او که تأویل های چندگانه از شخصیتها و آواهاو ایده هایشان را سبب گشته است, جلوه ای چندآوایانه بدان ها بخشیده است. این پژوهش, با روش توصیفی- تحلیلی, با تلفیق رهیافت ساختارگرایان در یافتن تقابل ها و تضادهای متن و اصل همزیستی تضادها و در نظر داشتن شیوه های شکستن نظام تک آوایی و بروز چندآوایی, چون منطق گفتگویی, کارناوال, توجه به دیگری(دیگربودگی), با استقصا در متن داستان در چهارچوب نظریه باختین صورت گرفته است. نتیجه اجمالی پژوهش نشان می دهد که مولوی در طرح مسائل گوناگون و مفاهیم متقابل, در بسیاری از داستان ها به شیوه ها و شگردهای چندآوایی به مسأله مورد نظر نگریسته است.