نام پژوهشگر: مریم شاگرد موتاب
مریم شاگرد موتاب حسین حسن پور آلاشتی
چکیده : خاقانی یکی از برجسته ترین شاعران صاحب سبک در قرن ششم هجری است. زبان عالمانه ی مشحون از اصطلاحات علمی روزگار، ترکیبات بدیع و تخیلات قوی شاعرانه که همگی آنها در شبکه ای از تناسبات لفظی و معنوی شکل می گیرد، سبب شده است که زبان شعر او پرطنین و توجه برانگیز و در عین حال معنای شعر او دشوار و مبهم گردد. توجه فراوان شاعر به فرم و صورت و میل سیری ناپذیری او به انواع تناسبات و ملائمات ادبی، شعر او را سرشار از شگردهای شاعرانه کرده است که گویی غایت شعر در صناعت است. بدین جهت، نقد فرمالیستی، بنابر تأکید آن بر تحلیل عناصر برجسته ساز ـ که فرم و شکل اثر ادبی را تدارک می بیند ـ مناسب ترین رویکرد از تحلیل شعر خاقانی به نظر می رسد. در این پژوهش قصاید خاقانی بر مبنای این نظریه مورد ارزیابی قرار گرفته است و با ارائه ی شواهد و نمونه هایی در چهارچوب بسامد آماری روشن گردید که وی تا چه حد در اشعارش به قاعده افزایی و هنجار گریزی دست یافته است، که توانسته از این رهگذر موجب برجسته سازی و در نتیجه تشخصّ کلام خود در نگاه مخاطب گردد. آنچه در این جستار بدان رسیدیم، بازگوی آن است که خاقانی پیش از آنکه معنی گرا باشد، لفظ گراست و متناسب با اسلوب بیان خاص خود که بر پیچاندن معانی آشناست، به هر دو عامل برجسته ساز (هنجارگریزی و قاعده افزایی) و در این میان به خصوص به انواع توازن و جلوه های هنری دیگر، توجه ویژه نشان داده است.