نام پژوهشگر: مجتبی اسفندیاری کلوکن
مجتبی اسفندیاری کلوکن محمد ستاریفر
رویکرد هم پیوندی ناظر بر تعاملات اجزای مختلف یک مجموعه با یکدیگر است. این تعاملات سطحی از وابستگی در میان اجزا به وجود می آورد که از خلال آن ها اثرات یک جز به سایرین منتقل می گردد. پیوندهای بین بخشی صریح ترین شکل هم پیوندی می باشند که بر وابستگی های واسطه ای مستقیم و غیرمستقیم تقاضا و عرضه بین بخش های مختلف اقتصاد دلالت دارند. هر چه این وابستگی ها بیش تر باشد، رونق در هر یک از بخش های اقتصاد به صورت عمیق تر و فراگیرتر از خلال ساختار تولیدی به کلّیه ی بخش ها تسرّی پیدا می کند. در این راستا نقش و اهمّیت هر بخش در فرایند رشد و توسعه ی اقتصاد، با توجّه به میزان ماندگاری آن بخش در چرخه ی تولیدی، اندازه ی پیوندهای بین بخشی بخش مورد نظر و ظرفیت آن در گسترش هم پیوندی کل اقتصاد تعیین می شود. یکی از بخش هایی که نقش ویژه ای در اقتصاد کشور بازی می کند، بخش نفت خام و گاز طبیعی می باشد. تجربه ی تاریخی اقتصاد نشان می دهد منابع طبیعی به ویژه نفت و گاز می توانند تأثیرات متفاوتی را بر روی فرایند توسعه ی اقتصاد بگذارند. رویکرد هم پیوندی این تفاوت ها را با توجّه به نوع وابستگی اقتصاد به منابع نفت و گاز توضیح می دهد. وابستگی هزینه ای به نفت و گاز منجر به بروز فضای رانتی، تضعیف بخش های مولّد و تضعیف هم پیوندی در ساختار تولیدی اقتصاد می گردد. نتیجه ی چنین وضعیتی شکل گیری ساختار دولت نفتی می باشد. در حالی که وابستگی تولیدی به بخش مذکور، موجب جلوگیری از رانت جویی، تشویق فعّالیت های مولّد و گسترش هم پیوندی در اقتصاد می گردد. در تحقیق حاضر این وضعیت ساختار اقتصاد نفتی نامیده می شود. بدین ترتیب جهت تعیین جایگاه بخش نفت خام و گاز طبیعی در ساختار اقتصاد ملّی و بررسی راهکارهای رسیدن به رشد و توسعه بر مبنای منابع نفت و گاز، دو کشور ایران و نروژ به عنوان موارد مطالعاتی تحقیق انتخاب گردیده اند. بررسی داده های مختلف اقتصاد ایران نشان می دهد ساختار اقتصاد این کشور منطبق بر مولّفه های دولت نفتی می باشد و بخش نفت و گاز از ماندگاری واسطه ای پایینی در ساختار تولیدی اقتصاد برخوردار است، در حالی که ساختار اقتصاد نروژ بیش تر با مولّفه های اقتصاد نفتی منطبق است. همچنین ماندگاری واسطه ای بخش موردنظر در ساختار تولیدی نروژ بیش تر است. در این تحقیق سنجش پیوندهای بین بخشی بخش نفت خام و گاز طبیعی با استفاده از دو الگوی ترکیبی و نسل سوّم صورت می گیرد. نتایج نشان می دهد که اوّلاً الگوی نسل سوّم با در نظر گرفتن اندازه ی واقعی تقاضای نهایی و ارزش افزوده ی بخش ها، بهتر از الگوی ترکیبی می تواند اهمّیت بخش یادشده را در ساختار تولیدی اقتصاد تبیین نماید، ثانیاً بر اساس نتایج حاصل از این الگو، بخش نفت و گاز در ایران از جایگاه نازلی برخوردار است و به عنوان یک بخش با پیوندهای ضعیف شناسایی می شود، در حالی که در نروژ یک بخش کلیدی می باشد. بدین ترتیب با توجّه به جایگاه نگران کننده ی بخش نفت و گاز در ساختار تولیدی کشور، این بخش نه تنها نمی تواند نیروی محرّکه ی رشد و توسعه باشد، بلکه ضعف و عقب ماندگی را نیز به همراه خواهد داشت. بنابراین نیاز به عزم راسخ مسئولان در جهت قطع وابستگی هزینه ای به بخش نفت و گاز و برقراری وابستگی های تولیدی با هدف تبدیل ساختار دولت نفتی به اقتصاد نفتی می باشد.